eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🍎 ‍ 🔴مناسب ترین گیاهان جایگزین پنی سیلین🔴 🔵مولف :استاد حمزه سام دلیری مدرس طب ایرانی🔵 🍀بیماران مبتلا به تب روماتیسمی برای درمان ، به جای پنی سیلین بهتر است دمنوش زنجبیل + دارچین را جایگزین آن کنند. 🍀بیماران مبتلا به گلودرد چرکین یا فارنژیت ، بهتر است به جای پنی سیلین ، دمنوش آویشن + تخم بارهنگ را جایگزین آن کنند . 🍀بیماران مبتلا به سرماخوردگی ، بهتر است به جای تزریق پنی سیلین ، دمنوش گل گاوزبان + گل بنفشه را جایگزین آن کنند . 🍀بیماران مبتلا به آنفلوآنزای ویروسی بهتر است به جای تزریق پنی سیلین ، از دمنوش بومادران + بابونه + گل همیشه بهار میل نمایند. 🍀بیماران مبتلا به تب بالای 38 درجه بهتر است با جای پنی سیلین ، از مخلوط فالوده سیب + عرق کاسنی میل نمایند . 🍀بیماران مبتلا به سیفلیس بهتر است به جای پنی سیلین ، از دمنوش گل پنیرک میل کنند و عنبرنساء ، دود بگیرند. 🍀بیمارانی که سرفه های مکرر میکنند بهتر است به جای پنی سیلین ، از دمنوش پیاز + عسل میل نمایند . 🍀بیمارانی که مبتلا به سینوزیت هستند بهتر است به جای تزریق پنی سیلین ، از دمنوش اسطوخدوس میل کنند و دود عنبرنساء ، را استنشاق نمایند . 🍀بیمارانی که زخمهای عفونی سطحی دارند بهتر است به جای تزریق پنی سیلین ، از دمنوش چای کوهی +هوفاریقون میل کنند و ناحیه را با جوشانده کدوی حنضل شستشو دهند. 🔴 بین دو طب مواردی که طب سنتی توصیه می‌کند: ۱. کشک، پنیر، ماست و دوغ در افراد ، موجب و دردهای مفصلی‌ست. ۲. روغن حیوانی هست(منظور یا نیست). ۳. مصرف آب زیاد باعث ، و افزایش بیماریهاست. ۴. عسل، انگور، انجیر مانع از کار افتادن لوزالمعده() و ایجاد بیماری دیابت شده و هستند. ۵. برای پیشگیری از یا درمان آن، حتما باید کرد تا و کمر تقویت شوند(در دردهای ناشی از انجام ورزش ممنوع است). ۶. مصرف وعده در افراد بالای ۴۰ سال است مگر یا انجام دهند یا دستگاه گوارش گرم و قوی داشته باشند. ۷. مصرف وعده به جد توصیه می‌شود منتها در . ۸. وعده‌ی شام نباید خیلی باشد و معمولا باید از استفاده کرد ولی باید با حجم کم مصرف کرد. نکته: اگر اشکالی به هرکدام از موارد فوق دارید میتوانید به منابع طب سنتی مراجعه کنید. ضمن اینکه موارد فوق در درمان بسیاری از بیماران تجربه شده. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 زهرا هول شدم رفتم تو كمد اما توش پر رختخواب بود در بسته نشد فقط رو قسمت قرنيز
🌸🍃 زهرا تعجب نكردم چون معمولا صبحاي زود بيدار ميشد ميرفت نون ميخريد،ورزش ميكرد بارها ديده بودم.برگشتم بالا دست زدم به دستگيره در كه بازش كنم ديدم مامان هراسون روسريشو سرش ميكنه،نگاي پشت سرم كرد گفت كو فاطمه؟چشامو تنگ كردم گفتم خوابه،درو باز كردم رفتم تو ديدم جاش خاليه.يه لحظه جاي خالي سالار،تمام ذهنيتهايي كه داشتم يادم افتاد.دلشوره گرفتم وايساده بودم كف اتاق تكون نميخوردم مامان غرولند ميكرد و به خودش بدو بيراه ميگفت كه نبايد ميمومديم شمال،عروسي بود رفتيم رامونو ميكشيديم ميرفتيم ولايت خودمون.ديد من تكون نميخورم اومد نشست رو تختش جلو من گفت چرا لبات ميلرزه چته؟ تو هيچ معلومه چه مرگته؟به خودم اومدم دست گذاشتم رو شكمم گفتم چيز شدم فك كنم سرديم شده،گفت آره ديدم ديشب هي ميرفتي و ميومدي نه خودت خوابيدي نه گذاشتي ما بخوابيم.رفتم نشستم رو تخت،مامان گفت مگه دستم بهت نرسه فاطمه خانم،سر منو شيره ميمالي،ننم خوابيد برم ددر دودور،صاحاب كه ندارين الحمدالله برم به كي شكايتتونو بكنم؟سرمو گذاشته بودم رو زانوم مغزم داشت منفجر ميشد،به عموتون بگم يا به نادر؟فاطمه خدا ذليلت كنه كه همش بايد بلرزم رو تو...آروم نميگرفت.صداي زن عمو رو كه پشت در شنيد ساكت شد زن عمو اومد تو گفت شما خو بيدارين چرا نمياين پايين صبحانه،ديد صورت مامان برافروختس،يه نگاهي به من كرد نشست كنار مامان گفت چيزي شده؟ فاطمه كو؟كه مامان بلند شد گفت كو فاطمه كو؟جونم به لبم رسيده خواهر زودتر جمع كنيم بريم.زن عمو از من پرسيد گفتم نميدونم.رفتن پايين منم زدم زير گريه رفتم زير پتو،خوابم برد،تو خواب ديدم يه باتلاق كوچيك بود همه كنارش ايستاده بوديم.سالار منو علي و فاطمه رو هول داد انداخت تو خودشم ول كرد رفت هر چي تقلا كرديم فايده نداشت فاطمه رفت پايين بعدش هم علي منم داشتم جون ميكندم كه از وحشت با عرق سرد از خواب پريدم.بالشتو پتو خيس بود از آب دهنمو عرقم.ته گلوم ميسوخت رفتم پايين طرفاي ظهر بود كه سيما و نادر،فاطمه و سالار اومدن تو حياط تا صداي ماشينو شنيدم قلبم داشت از دهنم بيرون ميزد.زن عمو دست مامانمو گرفته بود و آرومش ميكرد.اومدن تو فاطمه مث موش آب كشيده پشت نادر و سيما ميومد چون ميدونست مامان حالشو ميگيره.مامان اصلا نگاشون نكرد جواب سلامشونو هم نداد.رفتن تو اتاق كه لباس عوض كنن مامان پشت سر فاطمه رفت بالا صداي دعواشون ميومد اصلا دوس نداشتم برم دلم خيلي پر بود.آمنه و سيما رفتن بالا همين كه اومدم بلند شم سالار هم اومد تو نگاش كردم خيلي بي تفاوت رفت تو اتاقش درم بست.رفتم بالا ديدم مامان فاطمه رو گذاشته زير دستو پا ميزد سيما و مامانش رفتن مامانو گرفتن،سيما گفت زن عمو جون من بهش گفتم بياد شما همگي خواب بودين نخواستيم بيدارتون كنيم.مامانم كه خيلي عصباني بود يه لگد به فاطمه زد گفت من خواب بودم صبر ميكردين بيدار ميشدم،دختر چه معني داره بدون اجازه مادرش بزنه به كوه و جنگل،اونم با مرد غريبه...همينو كه گفت مامان سالار گفت نفرماييد خانوم ما همه يه خانواده ايم ديگه،عروسي روستا كه اومديم سيما خيلي از فاطمه خوشش اومد پيشنهادشو به سالار داد.حالا هم كه شناخت ها بيشتر شده خب موضوع رو علني ميكنيم.من مث كسي كه خبر مرگ عزيزي رو شنيده باشه شوكه شده بودم،مامان يهو ساكت شد،از رفتارش خجالت كشيد دستي به سرو صورتش كشيد گفت ميدوني چيه خودتون دختر دارين،من اين دخترا رو به تنهايي بزرگ كردم از فوزيه بپرسين مادر شوهرم چه خون دلي به جيگرم كرد اونم از باباشون كه...مامان سالار اومد نشست كنار مامانم گفت بله كاملا در جريانم نادر همه رو واسم گفته ولي خب به ما هم حق بدين از اونجايي كه فاطمه و زهرا خيلي شبيه همن سالار منم سردرگم ميشد تصميم گرفتيم يكم تنهايي به بچه ها فرصت بديم.فاطمه كز كرده بود هق هق ميكرد،از همه حالم داشت بهم ميخورد چه ركبي خوردم يعني اينقد احمق بودم كه گول حرفاي سالارو خوردم؟رفتم بيرون هيشكي متوجه رفتنم نشد.خيلي گريه كردم از فاطمه بيزار شدم،از سالار بيزار شدم از تهران اومدن.دلم ميخواست برم روستا پيش ننه آقا...رفتم تو به مامان كه حالا ديگه گل از گلش شكفته بود اشاره كردم بياد بالا،بهش گفتم كي برميگرديم گفت ننه مگه نشنيدي،خداروشكر زن عموت تو كل فاميل بابات به درد ما خورده .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🕊 وصیت نامه شهید مهدی زین الدین بسمه تعالی اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن. در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر. 1- مسائل شرعی: الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود. ب)روزه: تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم. ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست. د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست. 2- مادیات الف:بدهکاریها: 1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است. 2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند. 3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی. ب – بستانکاریها: 1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است. 2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید. مهدی زین الدین ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام شب بخیر .عید تون مبارک خیلی خیلی به کمک شما نیازمندم ببخشید۲۰سال هست ازدواج کردم و۲فرزند یک دختر ویک پسر دارم متاسفانه شوهرم هیچ درآمد نداره..چون بیکاره وسالم نیس.در تمام این مدت برای بچه ها هم پدر بودم وهم مادروتمام این مدت دلم خوش بود که یک روزی پسرم بزرگ میشه وبه پشتم میرسه وبهش افتخار می کنم .ولی همین پسرم که۱۷ سالش.شده آینه دقم وزندگیمو دوسالدهس .جهنم کرده..چون اصلا با پدرش هیچ رابطه ای نداره..وبه حرف او گوش نمیده..وچون پدرش خودش ضربه رفیق های ناباب رو خورده .نصیحتش میکنه .ولی متاسفانه گوش نمیده.وبارفیقهای ناباب راه میره و۷ماه پیش فهمیدیم که عرق میخوره وبنگ مصرف میکرده . یک ماه اونوبردیم کمپ ولی باز هم بعد از آزاد شدن با همون رفیقاش فهمیدیم رایطه داره..خلاصه تو خونه ماهرشب جنگ ودعوا هست به خاطر ارتباط او با همین رفیقاش.. .پدرش بهش میگه یامن یاداونا ولی اصلا انگار نه انگار..تو خونه هم اصلانمیمونه..فقط برایدخورد وخوراک آخر شب برای خواب میاد. پدرش چند بار بهش گفته اگه به کارت ادامه از خونه بیرونت می کنم حتی بیرون هم کرد.خیلی گریه می کردم و.جلوش رو می گرفتم پدرش میگه تقصیرتویه بزار بیرونش کنم که جای خودش رو بفهمه..میگم اونجوری بدتره..ولی نمی فهمه...خیلی از هم متنفر هستن..با هم لجبازی میکنن..پدرش میگه اوپسرمن نیس.پسرم میگه اون پدر من نیس...خیلی دعا میکنم .چله عاشورا برای عاقبت بخیری وارتباط خوب آنها خوندم.گفتن یک سال سوره دهر بخونید ۲ماه هست میخونم..فایده نداره..خواهش میکنم کمکم کنید چیکار کنم که رابطه این دوتا خوب بشه...چون اگه این دوتا باهم خوب بشن وحرف هم دیگه رو بفهمن .مشکل حل میشه . به خدا خیلی ناراحتم وهمش گریه می کنم وبرای پسرم خیلی ناراحتم..واز اینکه شوهر کم سواد .که نمتونه رابطه خوبی با پسرم داشته باشه زیاد جوش میزنم...وسط این دوتا گیر کردم پیش شوهرم محبورم جانب پسرم رو بگیرم وبالعکس..ولی بازم موفق نمیشم .راستش شوهرم بیشتر کنار میاد.دیه خورده رفتارهای بد ودیر آمدن های پسرم رو تحمل میکنه..ولی صبور نیس وکم طاقته..میبینه زیاد پسرم به حرفش گوش نمیده.باز قاطی میکنه.ومیگه از خونه ام برو بیرون .وموتور پسرم که نقطه ضعف اون هست ازش میگیره..ومیگه میخوام بفروشم که مگه سر عقل بیاد .وبا اونایی که میگه نگرده ولی فایده نداره.. چند بار تا حالا میخواسته بفروشه ولی من نگذاشتم..پدرش میگفت باید بیاد از من معذرت خواهی بکنه ودور اونا رو خط بکشه ویا منو یا اونارو انتخاب کنه حتی چندین بار به پسرم میگفتم از ش معذرت خواهی کن.لااقل زرنگ باش وزبانی به قول معروف خرش کن وسوارش شو. به من میگف که اون کیه که من منت اونو بکشم.تو رو به خدا وآنچه که دوست دارید قسم میدم یه راهی جلو راه من بزارید تا این مشکل پدر وپسرم خوب بشه..وپسرم به راه راست هدایت بشه.واز مقربان درگاه الهی بشو..ممنون میشم ودعاگو اگه بتونید کمکم کنید.چون واقعا زندگی ما خراب وداغون شده.بخصوص زندگی دختر بیچارم که امسال کنکور داره..واصلاجو خانه جوری نیس که بتونه درس بخونه وکنکور بده..براهمون ملتمسانه تقاضای کمک دارم.🙏❤️❤️ 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام خواهرای من کسی از پیج سیتوشاپ تا حالا خرید کرده لباس‌های خوبی هم داره قیمتش هم مناسب هست، میخواستم اگر کسی خرید کرده خوب بوده تا من هم سفارش بدم آخه بعضی از پیجها لباس بنجل میفرستن ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ خواهری دارم معلم هست دوتا بچه دبیرستانی وراهنمایی داره دختر و پسر این چند سال رو با رفتار واخلاق همسرش تحمل کرده شوهرش کارت حقوقش رو گرفته واصلا پول بهش نمیده تا با اختیار خودش یه چیز بخره میگه باید باسابقه خودم وبا اجازه خودم خرید کنی شاید با التماس عید یه کفش به درد نخور براش گرفته بود از بس ناراحتی کشیده وغصه خورده بیماری لوپوس گرفته چکار میتونه بکنه کمک کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خسته نباشید عزیزم من الان پنج سال از همسرم‌ جداشدم چون‌ ایشون با خانم‌ دیگه ای به من خیانت کردن من بازهم دوست داشتم با ایشون زندگی کنم ولی ایشون خودشون تقاضای طلاق دادن و مسبب تمام این اتفاق ها خواهر های همسر سابقم بودن کلا خانوادش،بودن الان پسرم به پدرش علاقه شدید داره جوری که پدر برای دیدنش میاد میبرتش بیرون پسرم دوست داره برای همیشه پدرش،کنارش باش من حتی به خاطر پسرم پیشنهاد دادم صیغه ایشون بشم الان ایشون با اون خانمی،که خانوادشون انتخاب کردن به اجبار ازدواج کردن به اجبار میخوان عروسی بگیرن الان به نظر شما من باید این وسط چیکار کنم من یه زن جوان هستم هرچی هم با ایشون صحبت کردم فایده نداشت درصورتی که خود ایشون به پسرش گفته من پسرم شما ومادرت دوست دارم همان زندگی قبلیم رو میخوام موندم سر دو راهی هر آدمی که من باهاش ازدواج کنم جای پدر واقعی پسر من رو نخواهدگرفت ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان سال نو مبارک طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق دوستان من وپسرم مشکل سردی گوارش داریم خودم کلی عرق نعنا وبارهنگ مصرف کردم وکلی داروشیمیای مصرف کردم اماهمچنان خودم خیلی بی اشتها هستم حتی الان که روزه هم هستم و سحر هم ۳ی۴ قاشق غذا با بی میلی میخورم موقع افطاربا بی میلی افطار میکنم واز غذاخوردن لذت نمیبرم حتی اگر بهترین غذا باشه از غذا خوردن لذت نمیبرم با ی دکتر طب سنتی تو ایتا اشنا شدم وبهم گفته پودر معده که همان بیسموت گیاهی هست رو ازشون خریداری کنم ومن هم توی اینترنت جستجو کردم و دیدم خیلی از مواد بیسموت گیاهی رو تو خونه دارم لطفا اگر کسی در زمینه طب سنتی فعالیت داره درموردپودر بیسموت گیاهی ومواد تشکیل دهنده آن ونسبت ترکیبشان من را راهنمای کنن.وپسرم هم خیلی معدش بو میده ودکتر گفته اسفکترمعدش شل شده لطفا اگر کسی در این زمینه تجربه داره ممنون میشم راهنمایی کنید سلامتی و ظهور آقا امام زمان صلواتی بفرستید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام عزیزان من یه خونه کلنگی دارم .بازسازی کنم خوبه ؟بفروشم یا بدهم سازنده برام بسازه ؟اگه تجربه ای در مورد بازسازی خونه کلنگی وفروش وساخت خونه کلنگی دارید در گروه بگید .خیلی ممنونم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام برای کم پشتی موهاراهکاربدین کف سرم درکل کم مویه ممنونمیشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام تو کانال سرچ کردم برای حساسیت فصلی چند مورد دیدم که گفته بودن پارچه کرباس آبی رو آتیش بزنید و دودش رو استنشاق کنید هر جا دنبال این پارچه می‌گردم میگن کرباس فقط بدون رنگش هست لطفا راهنمایی می کنید منظورتون رنگ آبی این پارچه هست؟ و از کجا میشه تهیه اش کرد دخترم ۱۰ سالشه حساسیت شدید داره و چند روزه خیلی حاد شده ،آبریزش و عسطه و چشاش به شدت قرمز میشه و به سختی تنفس میکشه و بعضی روزا چشم و صورتش از شدت حساسیت ورم میکنه خواهش میکنم زود جواب بدید خیلی اذیت میشه سپاس از کانال بسیار عالی شما 🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خواهر های عزیزم نماز روزه قبول حق باشه من با شواهرم حرف نمیزنم چند روز یک ادم شکاک ۵۰ سال سن دارم به خدا نماز به روزه اهمیت میدم میرم پیاده روی میا دوش بگیر میگه با کی بوده رفتی قسل کنی میگم من پاک هستم تورا واگزار میکنم به خدا پسرم میکه مامان از کل فامیلات پاکتره اما اون مریضه تورا خدا شما راهنمایم کنید من چیکار کنم چند با پیام فرستادم جواب ندادیم این بگم پدرش و عموهاش همین جوری بودن شما را به این ماه عزیز جواب بدین من هست یک زن مهربان اسمم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام و وقت بخیرمن ازخواهران عزیزم سوالی داشتم ک اینقدردلسوزان وصبورانه سوالات ماروجواب میدن.من خانمی ۲۷ساله هستم ک دختری۵ساله دارم وفوق دیپلم طراحی دوخت دارم وخیلی علاقه مندم به رشته ی معلمی ولی همسرم کاملا مخالفت میکنه ازدوستان خوبم کمک میخواستم ک بایدچیکارکنم تاهمسرم راضی بشه به ادامه تحصیل من؟واگرکسی تجربه ی این چنینی داره راهنماییم کنه که آیامیتونم این رشته روبخونم ودرساش سنگین هست یانه؟ واگرکسی روانشناس خوب دراستان قزوین میشناسه معرفی کنه ممنون ازهمون. 👇💜 @adminam1400
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ عضدالدولة ديلمى از پادشاهان سلسله ديالمه است كه با عنوان شاه ايران زمين خوانده مى شد، و معاصر شيخ مفيد بود و در ترويج مذهب تشيع سعى وافر داشت ، از آثار او تجديد بناى بارگاه مرقد شريف على (ع ) است . او به سال 324 ه‍ق در اصفهان متولد شد و به سال 372 در بغداد از دنيا رفت ، و طبق وصيتش ، در نجف اشرف در جوار قبر مقدس اميرمؤ منان (ع ) دفن گرديد. عمران بن شاهين از افراد سرشناس عراق بود و در امر حكومت و سلطنت با عضدالدوله مخالفت مى كرد، و مورد خشم او واقع شد، عضدالدوله دستور شديد دستگيرى او را صادر كرد، او با پاى برهنه به نجف اشرف فرار كرد و مخفيانه به قبر شريف امام على (ع ) پناهنده گرديد. مدتى كه در آن جا بود در عالم خواب ، على (ع ) را ديد كه به او فرمود: فردا ((فنا خسرو)) (عضدالدوله ) به اين جا مى آيد و از اين مكان (اشاره به مكانى مخصوص ) بيرون مى رود، تو در فلان زاويه حرم باش ، كسى تو را نخواهد ديد، عضدالدوله مى آيد و نماز مى خواند و زيارت مى كند و با گريه و زارى دعا مى نمايد، و خدا را قسم به محمد و آلش مى دهد كه بر تو دست يابد، تو در اين وقت نزد او برو و بگو اى شاه ! اين كيست كه آن همه اصرار در دست يابى بر او دارى ، حتى خدا را به محمد و آلش قسم مى دهى كه تو را بر او مسلط سازد. او در جواب تو مى گويد: مردى است كه تفرقه ايجاد كرده و با من در مورد حكومت و سلطنت ، نزاع و كشمكش مى كند. به او بگو: اگر كسى تو را به عمران شاهين راهنمايى كند و بر او دست يابى ، چه جايزه اى به آن كس مى دهى ؟ او (عضدالدوله ) در پاسخ گويد:((اگر آن كس طلب عفو عمران شاهين كند، من حتما او را مى بخشم ، آن گاه خود را به او (عضدالدوله ) معرفى كن و آن چه را بخواهى ، برآورده خواهد كرد)). عمران شاهين ، از خواب بيدار شد و منتظر فردا شد، فرداى آن روز فرا رسيد، همان گونه كه اميرمؤ منان على (ع ) در عالم خواب به او فرموده بود، بى كم و كاست ، واقع گرديد، عضدالدوله وارد حرم شد و به نماز و زيارت پرداخت ، و خدا را به محمد و آلش قسم داد كه او را بر عمران شاهين ، مسلط كند و... عمران نزد او رفت و گفت : اگر كسى عمران را به تو معرفى كند، چه جايزه اى به او خواهى داد؟ عضدالدوله گفت : اگر او از من بخواهد كه عمران را عفو كنم ، حتما عفو مى كنم . عمران شاهين (كه تا آن وقت ناشناس بود) خود را معرفى نمود و گفت : ((من عمران شاهين )) هستم . عضدالدوله گفت : چه كسى تو را واداشت كه خودت را (با اين كه فرارى بودى ) به من معرفى نمايى ؟ عمران گفت : اين مولاى ما (اميرمؤ منان على عليه السلام ) در عالم خواب به من فرمود: فردا ((فنا خسرو)) به اين جا مى آيد... عضدالدوله به عمران گفت : تو را به حق على (ع ) سوگند، به تو فرمود: ((فنا خسرو)) به اين جا مى آيد؟ عمران گفت : آرى به حق على (ع ) سوگند. عضدالدوله در حالى كه در تعجب فرو رفته بود گفت : هيچ كس جز مادرم و خودم و قابله ام نمى دانست كه نام اصلى من ((فنا خسرو)) است . سپس به عمران محبت كرد و خلعت وزارت به او پوشاند، همراه او به كوفه رفت ، و بدين ترتيب هر دو از نگرانى بيرون آمدند و دوست صميمى همديگر شدند. بايد توجه داشت كه عمران شاهين از مردان نيك بود و علاقه خاصى به ائمه و اهل بيت (ع ) داشت ، و در كنار مرقد شريف امام على (ع ) و امام حسين (ع ) رواقى بنا كرد كه هنوز به ((رواق عمران )) معروف است . به اين ترتيب امام على (ع ) به پناهنده اش ، لطف كرد، و او را علاوه بر آزادى ، به مكنت رساند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
و ❤️ هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو که هنوز توی بازی بود رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش .. اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود و دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم .. آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم .. عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم .. دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم .. دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم .. در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت .. با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی .. قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا .. عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟ با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت .. ساکم رو برداشتم و دیگه منتظر یک کلمه حرف از جانب عباس نشدم و از خونه زدم بیرون .. 👇👇👇 ادامه 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5 داستان عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻 ترکونده کل رو💪🏻 از دستش نده این داستان 😍🔞👆🏻👆🏻 کاملش سنجاق شده✅✅
❤️🍃 خانمی که به خاطرشک زندگی به کام همسرت وخودت تلخ کردی وازترس اینکه ازچشمش بیفتی سالهاخودت واوراازنعمت بچه دارشدن محروم کردی والانم باوجودطلاق عاطفی حاضربه معذرت خواهی نیستی والله خیلی تحملت کرده وبایدازش ممنون باشی که طلاقت نداده یاازرولجبازی بهت خیانت نکرده یا سرت هوو نیاورده هرمردی این طورنیست شماشانس آوردی که نصیبت شده وقدرش ندونستی ونمی دونی وحاضرهم نیستی بپذیری که خستش کردی وبعداون همه سال دیگه واقعاکم آورده که سیلی بهت زده یااون حرفاروبهت زده چون شخصیتش خردشده دیده وخواسته ازخودش دفاع کنه وبهت بفهمونه که دیگه اشتباه نکنی وزندگی روبه کام خودت وشوهرت وبچت تلخ نکنی به خاطرشک بیخودی وبی پایه واصل وزودقضاوت نکنی وقاضی نشی وحکم صادرنکنی،هرمردی حاضرنیست نه ماه بارداری زنش اون همه بهش محبت کنه وازش رابطه نخوادسه ماه بعدشم صبرکنه من سابقه سقط داشتم ودکترگفته بودبایداحتیاط کنم که دوباره سقط نشه وشوهرم می دونست خطرداره ولی بااین وجودشوهرم گفت نمی تونم صبرکنم واگربهم نرسی مجبورم فکرزن صیغه ای باشم ومن خودم وبچم سپردم به خداوباهاش راه اومدم اصلادرکی ازاینکه منم مثل زنای حامله خانواده اش نیازبه محبت وتوجه دارم وناراحتی واسترسم روجنین تأثیرداره نداره وخیلی وقت هابه خاطرحرف های ناحق وبداخلاقی های بی موردش باگریه می خوابم هیچ وقت هم معذرت خواهی نمی کنه ولی انتظارداره ازرفتارش متوجه بشم که پشیمون منم برااینکه غرنشنوم کوتاه می آم وکم کم آشتی می کنیم اینم بهت بگم یکی ازملاک های انتخاب همسرمنم زیبایی بودالبته نه به خواست خودم چون منم باتوجه به دیده هاوشنیده هام ازسرنوشت زندگی بقیه نظرم مثل نسیم بودامابه خاطرموافقت بابام مجبوربودم چون بابام دامادزیبامی خواست که بچه اش بهش بره واگربه خاطرمدرک پایین ترش یاجایگاه شغلی پایین ترش وحقوق پایین ترش یاتعیین مهریه پایین مثل بقیه قبول نمی کردم مجبوربودم بازهم ببینم هرخواستگاری اومدبابام ومادرم به یه بهانه ای ردکنن وبعدم بشینن سرکوفتم بزنن که دخترفلانی هم چون زرنگ بودو شوهرکردوتوهنوزنشستی یعنی مجردی انگارنه انگارکه خودشون عامل این بودن که ازدواجم سرنگیره وقتیم می گفتم تقصیرشماست که مثل پدرمادراونازرنگ نیستین نه من می گفتن زبون درازی وبیشترلج می کردن وبدرفتاری باهام،تازه شوهرم قبلانامزدداشته وبه دلیل فامیل بودنشون خواه ناخواه خبرو رفت وآمدشون یااینکه ممکن هم دیگه ببینن یادیده باشن بودوبهم می رسیدبرای اوبااینکه مثل من کارمندنبودوامتیازات من نداشت مهریه بیشترنشون وطلای بهترو...درنظرگرفته بودن واینارابعدازدواج از شوهرم شنیده بودم ومی شنوم غیرازاینکه اقوام خودم وشوهرم چقدرازخبرشنیدن ازدواج من باشوهرم به خاطرهمین زیباییش حسودیشون شده بودوچقدرباخبرچینی سعی کردن ازدواج ومیونمون بهم بزنن حتی موقع بارداریم واینکه قبلاشوهرم جایی کارمی کردکه ارباب رجوع زیادداشت وهنوزبعضی هاوقت وبی وقت بهش زنگ یاپیامک می زدن که کارشون انجام بده یامجبورتنهایی بره بیرون وتوجمع های خانوادگیشون شرکت کنه ولی من هیچ وقت شک نکردم بهش کنجکاوبودم ازتنهایی توخونه وبی حوصلگی ولی شکاک نه چون طبعات شک که باعث تلخی وناسازگاری یافروپاشی خانواده یاطلاق عاطفی یالجبازی وعقده ای شدن و... شده بوددیده وشنیده بودم وشوهرم وزندگیم هم دوست داشتم پس امیدوارم به جای اینکه فکرکنی خواستم قضاوتت کنم این را بدونی دلسوزانه وخواهرانه خواستم طرزفکرت عوض کنی وقدرزندگی وشوهروبچه ات بدونی شوهری که به گفته خودت خیلی هاطالبش بودن وحتی خودت باسختی واصرارسوارکردنش به ماشینت شروع به هم صحبتی وجلب توجهش به خودت کردی و۸ماه طول کشیده تاازت خواستگاری کرده وبه خاطرشرایط تون مانع ازدواج هم داشتین ولی حالاکه دیگه ازدواج کردی وبه خواستت رسیدی وبعداون همه سال که ازازدواجت می گذره وبچه ای هم داری که نگاه ونیازش به محبت پدرمادرش وبدونی خیلی هاحسرت بچه دارشدن داشتن ودارن وقدراین نعمت خداهم بدونی وامانت دارخوبی باشی و به حرف هام فکرکنی وبه انتخابت احترام بگذاری وسختی هایی که برارسیدن به انتخابت طی کردی بی توجه نباشی ونزاری بی نتیجه بشه وبه جای زندگی بادل چرکینی باشوهرت براآشتی باشوهرت پیش قدم بشی وبگی متوجه شدی که اشتباه کردی وسعی می کنی دیگه ازاین به بعدتکرارنکنی و به زندگیت وگذرش نگاه جدیدی داشته باشی وبگی اگرفکرمی کنی بهتربودتواین سالهادرسم ادامه می دادم وکنارت می بودم وفقط یه زن خانه دارنمی بودم الانم دیرنمی بینم وحاضرم درسم ادامه بدم وکنارت باشم وبچه مون روباهم وبه خوبی درکناریه پدرمادرشادوموفق تربیت کنیم ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خواهرای من کسی از پیج سیتوشاپ تا حالا خرید کرده لباس‌های خوبی هم داره قیمتش هم
❤️🍃 برای منم سوال شده که اون اقا شماره حساب خانم همسایه وشمارش رواز کجا اورده ,اگر مستاجرهستید از اونجا برید وکارت وسیم کارتتون روعوض کنید .سوره یوسف وسوره مریم بخونید واون ایه از سوره یاسین که با وجعلناهم من بین.....هست روبخونید به نیت نادیده گرفتن تون توسط اون اقا ,اصلا باهاش هم کلام نشید واگر دیدین کم محلی فایده نداره با زبون تندوتیز یکبار اتمام حجت کنید جوری که بفهمه شما واقعا اهلش نیستید ودوباره کاملا بهش بی محلی کنید حتی نیم نگاه هم نکنید خودش پشیمون میشه 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 سلام برای بازشدن زبان درجمع وخوش صحبتی خواندن ایه ی رب اشرح لی صدری ویسرلی امری وفقهواقولی واحلل عقدتا من لسانی روبخونن,ذکریانور روبگن 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 برای اسهال خوردن سماق به همراه غذا وخوردن میوه ی بلوط خیلی خوبه 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 برای خواهری که دخترش کم خونی داره شربت میم اورنج,گوشت گوسفندی ,جگر وقلوه ودل,سیرابی,پسته واجیل,کشمش ومویز,شیره انگوروخرما وتوت و ارده ,عسل واب هویج ,ران مرغ خیلی خوبه ,سبزی اسفناج,چغندر ,خوردن لیموترش همراه غذا برای جذب اهن 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 خواب رفتن انگشتها یا از کمخونی وکمبود ویتامینه یا از کارسنگین ,خوردن غذاهای حاوی اهن وفولات وقرص ب کمپلکس واهن وقرص ویتامین دی مفیده ,کشک بخورن ,مسکن هم ناپروکسن ,یا باکلوفن یا استامینوفن پونصد بخور( با مشورت پزشک) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 برای خشکی واژن تزریق عسل هرشب انجام بشه از شوینده وژل به هیچ عنوان استفاده نشه ,فقط درحمام از شامپوبدن استفاده کنن صابون استفاده نشه. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 برای ترس بچه دوساله اب نمک غلیظ رو گاز درست کنن ,سینی بگیرن بالاسربچه واب نمک داغ روبریزن توسینی مراقب باشن به بچه نپاشه ,بعدم نمک روبریزن اب روان دعای نوزاد یا حرز امام جواد بخرن برا بچشون ,ذکر یاعلی زیاد بگن 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 خانمی که شوهرش اهل رفت وامدنیست شخصیت شوهرش درونگراهست شوهرمنم اینجوریه متاسفانه نمیشه کاریش کرد خودتون برید بیرون ,حالابرای رفع افسردگی و نشاط وخوش خلقی قرص امگاسه ,دمنوش زعفرون ,یاداخل غذا , دمنوش اسطوخودوس خوبه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 سلام خانمی که توگوشی همسرت فیلم مستهجن دیدی ،،،اصلا بروی خودت نیار،،وبیشتربهش برس ،،احتمالا ازیکنواختی رابطه تون خسته شده ،، دلتوباهاش صاف کن وزندگی توبیخودی خراب نکن عزیزم.💜 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 در رابطه با خواهری که گفتن مربی دخترشون تو زندگی شون وارد شده و به همسر ایشون میگه برادر اصلا گول ظاهر همچین آدمهایی رونخوربد و ایشون اگ همسر داره چطور باهمسر شما که نامحرم همه جا میره با اون خانم ی برخورد جدی بکنید و بطور کل از زندگیتون حذفش کنید چون براتون دردسر ساز میشه به همسرتون هم اجازه ندید با این خانم همه جا بره شما که کنارشون نیستید ببینید باهم چه صحبت‌های میکنن من چون خودم تجربشو دارم میگم وقتی بخودت میای کاراز کار گذشته بازهم خودتون میدونبد چون زندگی شماست این نظر من بود ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 مزد گرفتن برای غسل میت✅ پرسش :آیا برای انجام غسل میت می‌تواند مزد و اجرت گرفت؟ پاسخ :جایز نیست براى غسل دادن میت مزدبگیرند، ولى مزد گرفتن براى کارهاى مقدماتی و نظافت او مانند آن اشکالى ندارد. عدم امکان غسل دادن میت✅ پرسش :درصورتی‌که غسل میّت ممکن نباشد تکلیف چه می‌باشد؟ پاسخ :اگر آب برای غسل میّت پیدا نشود، یا بدن میت طورى باشد که نمی‌توان آن را غسل داد و یا به خاطر هر مانع دیگری غسل ممکن نشود، باید میت را عوض هر غسل یک تیمّم بدهند، به‌این‌ترتیب که تیمّم ‏دهنده روبروى میت قرار می‌گیرد و دست خود را بر زمین می‌زند و به‌صورت و پشت دست‌های میت می‌کشد. خروج بول و مدفوعِ میّت بعد از غسل اوّل یا دوّم✅ پرسش :چنانچه بعد از غسل اوّل یا دوّم میّت، بول و مدفوع از او خارج شود چه حکمی دارد؟ پاسخ :غسل کفایت می‌کند ولی احتیاط مستحب اعاده غسل‌ها می‌باشد. حکم ازاله موهای زائد میّت✅ پرسش :تراشیدن موهای زائد میّت چه حکمی دارد؟ پاسخ :این کار کراهت دارد و اگر باعث لمس یا دیدن عورت شود حرام است. حکم تراشیدن موهای اصلی میّت✅ پرسش :تراشیدن موهای اصلی میّت چه حکمی دارد؟ پاسخ :این کار جایز نیست و ارش دارد. حکم تغسیل اموات با دستگاه مکانیزه✅ پرسش :غسل اموات با دستگاه مکانیزه چه حکمی دارد؟ پاسخ :اشکالی ندارد مشروط بر اینکه تمام آنچه لازم است زیر نظر انسانی با قصد قربت انجام شود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 زهرا تعجب نكردم چون معمولا صبحاي زود بيدار ميشد ميرفت نون ميخريد،ورزش ميكرد بار
🌸🍃 زهرا ننه مگه نشنيدي،خداروشكر زن عموت تو كل فاميل بابات به درد ما خورده،آمنه رو گرفت براي داداشش،فاطمه رو هم كه دستشو بهم ميماليد و ذوق ميكرد.منم گفتم خب بسه ديگه خسته شدم برگرديم ننه آقا هم تنهاس يهو گفت ها چيه حسوديت شده؟خب يكم تو جمع باش،خوش رو باش تا تورو هم بدم به همين فاميل،به گور پدرش كه بابات تو زندان پوسيد. خيالم راحت باشه.بي فايده بود حرف زدن،رفتم خوابيدم اما چه خوابي بغض خفم ميكرد حرفاي سالار داشت ديوونم ميكرد يعني عين اون حرفارو به فاطمه هم زده بود؟يعني سالار جلو چشم من ميتونست منكر ابراز علاقش بشه.به حرفاي سيما توجه كردم يهو گفتم حالا شايد سالار قبول نكنه آخه مامانش گفت ما فقط پيشنهاد كرديم.رفتم بيرون سالار و علي داشتن تفنگ بادي تميز ميكردن اشاره كردم بياد رفتم سمت دريا،خيلي زمان گذشت تا اومد بايد علي رو سرگرم ميكرد.بهش گفتم سيما چي ميگه،بغضم تركيد،گفت چي ميگه؟واسش گفتم.گفت ببين با رفتار صبح مامانت كلا من پشيمون شدم،مگه من چقدر باتو حرف زدم كه بشناسمت سيما بيشتر با شما در ارتباط بوده... فقط چشمم به دهنش بود كه بازم باهام مهربون باشه،بگه دوسم داره،اما اون اين حرفا رو زد راهشو كشيدو رفت...منم نشستم همونجا يه دل سير گريه گردم خيلي دلم شكسته بود،خيلي روياي شيريني بود.سخت بود دل كندن ازش،با سختي خودمو رسوندم ويلا مامان كه همش مراقب ما بود انگاري كه حس ميكرد ديگه خطري كسي رو تهديد نميكنه اصلا نپرسيد كجا بودي.رفتم بالا تو اتاق ديدم فاطمه داره موهاشو سشوار ميكنه گفتم خوبي چقد بد شد مامان آبرو ريزي كرد صبح،گفت آره اما خوب شد كه فهميد همه چيو،گفتم چيو؟گفت همين كه سالار منو ميخواد ديگه.گفتم حالا از كي اين خبرا بوده به من نميگفتي؟حالا ديگه حرفاتو به همه ميگي به من نميگي؟گفت عروسي روستا كه يادته گفتم سالار بهم نظر داشت من اخم كردم بهش به سيما گفته بوده خيلي خوشم اومده دختر بايد اينجوري باشه زودي وا نده.سرم گيج رفت يعني اون شب عاشقانه اي كه من دوماه تمام باهاش زندگي كردم با فكر كردن بهش،گفت ميشه روزي تو اين خونه...همه اونا بازي بود؟رفتم دراز بكشم به درد خودم بنالم وسط سرم داشت ميسوخت.فاطمه رفت بيرون حالم خيلي بد بود خونه داشت بهم فشار مياورد.با بدبختي و كابوس اونشب چندين بار بيدار شدمو راه رفتم نشستم صبح شد.همه بارو بنديل بسته بودن ناهار بريم بيرون بعدم راهي تهران بشيم.فاطمه خيلي راحت رفت سوار ماشين سالار شد،پياده كه شديم من حواسم بهشون بود ديدم نگاه هم ميكننو حسابي بهشون خوش ميگذره غذا نخوردم و تا تهران جيكم در نيومد.لحظه برگشتن به روستا من ديدم كه فاطمه اومد سوار ماشين بشه چشماش خيس بود.حرف نميزد كل راهو،زن عمو هم اذيتش ميكرد كه ناراحت نباش دل به دلدار ميرسه...هيشكي نميفهميد چي به من ميگذره،اومديم روستا،تقريبا دو هفته گذشت زن عمو اينا پيغام آوردن كه خانواده سالار ميخوان بيان خواستگاري،تمام اميدهام نا اميد شد.فك ميكردم سالار از سرش بپره چون بهم گفته بود پشيمون شدم،باز آشوب به جونم افتاد،مامان همه خونرو كشيد بيرون مارو وا داشت تميز كنيم،آمنه هم اومد كمك.روز قبل از خواستگاري آمنه حالش خوب نبود برديمش درمانگاه فهميديم حاملس،ننه آقا و مامان ميگفتن قدم داماد جديد خيره،آمنه ناخوش بود نتونست بمونه رفت خونه خودش همه كارا افتاد گردن من.فاطمه هم حسابي به خودش رسيده بود.خيلي خسته بودم اومدم لباسم عوض كنم مامان گفت نميخواد تو بياي،خوبيت نداره دختر جوون بايد بشينه تو اتاق.راستش خوشحال شدم هيچ دل خوشي ازشون نداشتم رودر رويي باهاشون برام سخت بود.بالاخره صداي در اومد رفتم از پنجره نگاه كردم همينكه سالارو با گل و شيريني و كت شلوار ديدم دستو پام لرزيد افتادم رو زمين... .... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ از شيخ حسن ابن حسين ابن طحال المقدادى نقل است از پدرش از جدش ‍ (گويا جد او كليددار حرم علوى بوده است ) كه گفت : شخصى خوش قيافه و خوش لباس نزد من آمد و دو دينار به من داد و از من تقاضا كرد كه شب مرا در حرم بگذار و درب را ببند. آن پول را گرفتم و او را در حرم گذارده درب را بستم ، چون به خواب رفتم اميرالمؤ منين (ع ) را در خواب ديدم كه به من فرمود: اين نصرانى را از حرم من بيرون كن . پس وقتى از خواب بلند شدم طنابى با خود برداشته و انداختم برگردن آن مرد نصرانى و به او گفتم : از حرم حضرت امير(ع ) تو با من به دو دينار خدعه كردى و حال اينكه تو نصرانى هستى . آن مرد گفت : من نصرانى نيستم . گفتم : بله تو نصرانى هستى ، همانا اميرالمؤ منين را در خواب ديدم كه دستور فرمود ترا از حرم بيرون كنم كه نصرانى هستى . در اين هنگام (از بركات انوار ضريح مطهر شاه ولايت على بن ابيطالب (ع ) نور اسلام در قلب آن نصرانى تابش كرد) آن مرد نصرانى به كليد دار گفت : دست خود را بگشا تا بر دست تو مسلمان شوم . اشهد ان لااله الاالله و ان محمدا رسول الله (ص ) و ان عليا ولى الله . آن گاه گفت : به خدا قسم احدى در خروج من از شام آگاه نبود و احدى از اهل عراق و اسلام مرا نمى شناخت و اسلام او نيكو شد. بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ يكى از اعاظم اهل نجف اشرف نقل فرمود كه ما از نجف اشرف عيال اختيار كرديم و سپس در فصل تابستان براى زيارت و ملاقات ارحام عازم ايران شديم و پس از زيارت ثامن الائمة (ع ) عازم وطن كه شهرى است در نزديكى هاى مشهد گرديديم . آب و هواى آن جا به عيال ما نساخت و مريض شد و روز به روز مرضش ‍ شدت كرد و هر چه معالجه كرديم سودمند نيفتاد و مشرف به مرگ شد و من در بالين او بودم ، و بسيار پريشان شدم و ديدم عيال من در اين لحظه فوت مى كند و من بايد تنها به نجف برگردم و در پيش پدر و مادرش خجل و شرمنده گردم و آنها بگويند: دختر نوعروس ما را برد و در آن جا دفن كرد و خودش برگشت . حال اضطراب و تشويش عجيبى در من پيدا شد، فورا آمدم در اطاق مجاور ايستادم و دو ركعت نماز خواندم و توسل به حضرت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف پيدا كردم و عرض كردم : يا ولى الله زن مرا شفا دهيد كه اين امر از دست شما ساخته است . و با نهايت تضرع و التجاء متوسل شدم . سپس به اطاق عيالم آمدم ديدم نشسته و مشغول گريه كردن است . تا چشمش به من افتاد گفت : چرا مانع شدى ، چرا نگذاشتى ؟ من نفهميدم چه مى گويد و تصور كردم كه حالش سخت است . بعد كه قدرى به او آب داديم و غذا به دهانش گذارديم قضيه خود را براى من نقل كرد و گفت عزراييل براى قبض روح من با لباس سفيد آمد و بسيار متجمل و زيبا و آراسته بود، به من لبخندى زده و گفت : حاضر به آمدن هستى ؟ گفتم : آرى . بعدا اميرالمؤ منين (ع ) تشريف آوردند و با من بسيار ملاطفت و مهربانى كردند و به من گفتند: من مى خواهم بروم نجف ، مى خواهى با هم به نجف برويم ؟ گفتم : بلى خيلى دوست دارم با شما به نجف بيايم . من برخاستم لباس خود را پوشيدم و آماده شدم كه با آن حضرت به نجف اشرف برويم ؛ همين كه خواستم از اطاق با آن حضرت خارج شوم ديدم كه حضرت امام زمان آمدند و تو هم دامان امام زمان را گرفته اى . حضرت امام زمان به اميرالمؤ منين (ع ) عرض كردند: اين بنده به ما متوسل شده حاجتش را برآوريد. حضرت اميرالمؤ منين (ع ) سر خود را پايين انداخته و به عزراييل فرمودند: به تقاضاى مرد مؤ من كه متوسل به فرزند ما شده است برو، تا موقع معين ، و اميرالمؤ منين (ع ) از من خداحافظى كردند و رفتند. چرا نگذاشتى من بروم ؟. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽