eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.3هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#حرف_اعضا ❣ #پرسش چند وقته هی از اینو اون میشنویم فلانی زنش همه اموالشو برده مهریه شو گرفته و فلان
💚 سلام درمورد خانمی که گفتن داداششون میخواد خونه رو به نام همسرش بزنه. این کار شما اشتباهه که جلوشو بگیرید و دخالته توی زندگی اونا. اینو همیشه بدونید شما به فکر کسی هستید اون صد ها برابر بیشتر به فکر خودشه.چرا منفی نگاه میکنید.خیلیم کار خوبی کرده معلوم میشه زندگی خیلی خوبی دارن به هم اعتماد دارن و هشقشون پایداره که این کارو کرده. وظیفه زن نیست ولی خانم برادر شما سرکار رفته حالا با هر درامدی فرقی نمیکنه مهم اینه که هم پای هم کار کردن برای زندگی و ایندشون.اون خونه چه به نام برادرتون چه همسرش باشه درنهایت مال بچشونه.خانوادتونم که گفتن پولمونو پس بگیریم اینا که میخواستن چنین کاری کنن نباید پولو میدادن. با این کارتون بین داداش و خانومش اختلاف میندازین ❣❣❣❣❣ سلام اونی گفت خونه برادرش میخواد بزنه به اسم خانمش هیچ وقت این کار نکن من خودمم یه زنم شوهر دارم شوهرم میخواست خونه به اسمم بزنه حتی با فروش طلاهام ساختیم ولی من قبول نکردم. پسرخالم ماشینش به اسم خانمش زد خونه ام میخواست بزنه مادرش نزاشت سند پیش مادرش بود قبول نکرده بده حالا همو زن پسرخالم طلاق گرفت ماشین شوهرش برد حالا همش مادرش دعا می‌کنه نذاشت خونه به اسمش بزنه اونم بعد بیست سال شوهر بچهاش ول کرد رفت دنبال عشق. چقدم پسر خالم دوستش داشت ❣❣❣❣❣❣ سلام. در جواب خانم18ساله ای که کنکور دادن و خواستگار خوبی هم دارن من بعنوان شخصی که خودم دانشگاه رفتم و بعد از اتمام دانشگاه ازدواج کردم، الان که به گذشته فکر میکنم، میبینم اگر شرایطش پیش اومده بود و زودتر ازدواج کرده بودم، آدم موفق تری بودم و تو زندگی جلوتر بودم و دانشگاه رفتن تاثیر مثبت و آنچنانی توی زندگی من نداشته،درصورتیکه بهترین سالهای عمرمو حرومش کردم هرچند بعضی دوستان رو میبینم که دانشگاه نرفتن و ازدواج کردن، و الان حسرت میخورن که درس نخوندن توصیه ی من به همه ی دختر خانومهای جوان اینه که ازدواج موفق رو بر هر چیز دیگه ای ترجیح بدین چون ممکنه دانشگاه هم برید و با سختی هاش درستونو تموم کنید و مثل ما☺️کار گیرتون نیاد و خدای نکرده فرصت ازدواج رو هم از دست بدید. بازم خود دانید❤️ موفق باشید 🌷 ❣❣❣❣❣❣ سلام روزتون بخیر در مورد اون خانمی که به برادرشون میگن نصف خونه رو بزنه به نام خودش به نظر من کار درستی میکنید و سعی کنید راضیش کنید ان شاءالله هر چی خیر باشه براتون پیش بیاد🌹 ❣❣❣❣❣❣❣ سلام خدمت دوستان یکی از اعضا برای راهنمایی خانمی که قرار بود درس بخونه گفته بود شما می تونید از سهمیه شوهرتون که معلم است استفاده کنید وبعد از اینکه درس خوندید معلم بشید خواستم به دوستان بگید اگر قرار است کسیرا راهنمایی کنید اول در اون زمینه اطلاعات خودتون را کامل کنید بعد دیگران را راهنمایی کنید اصلا تو کشور سهمیه‌ای برای معلم در نظر گرفته نشده که همسر فرد بتونه با اون سهمیه معلم بشه من نمی دونم این سهمیه را کی تصویب کرده که من تا حالا ندیدم یک موضوع دیگر که خواستم به دوستانی که هم می خواهند درس بخونند وهم ازدواج به نظر من ازدواج برای یک دختر اصل است ودرس خوندن فرع من خودم به خاطر تحصیل دیر ازدواج کرد.بعد در دانشگاه یک خانم با هم در یک رشته قبول شدیم این خانم ۵ سال از من بزرگتر بود و۱۰ سال بود ازدواج کرده بود از کلاس هشتم تا دیپلم در خانه شوهر درس خوانده بود به نظر من برای درس خواندن هیچ وقت دیر نیست چون دردین اسلام داریم زگهواره تا گور دانش بجوی ولی همین دین در موردازدواج دختر فرمودند اگر ازدواج دختر به تاخیر بیفته مانند میوه‌ای است که وقت چیدن آن رسیده باشد ولی اگر آن را نچینی می گندد برای ازدواج باید به موقع باشد سن ۱۸ تا ۲۴ بهترین سن ازدواج است اما درس را همیشه می شود ادامه داد من خودم ۴۷ سال دارم والان دارم کارشناسی ارشد می خوانم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🧡 #پرسش سلام ستاره جون ادمین عزیز ازتون خواهششش میکنم از صمیم قلبم ازتون می خوام پیا
💚 سلام ستاره جون من همون دختر خانم 18 ساله ام که مشاور کنکورم خاستگارمه ممنونم که پیام منم گذاشتید و همینطور خیلی ممنونم که عزیزان داخل گروه بهم مشاوره دادن راستش من مجبور شدم تصمیممو بگیرم و خاستم تصمیممو به شما هم بگم یسری از دوستان به اشتباه متوجه شده بودن که ایشون میگن اگه می خوای درس بخونی فقط فرهنگیان میتونی ولی اینطور نیست ایشون گفتن که هر دانشگاهی هر رشته ای تو شهر خودمون باشه چه امسال چه سال بعد چه ده سال بعد اشکالی نداره من بخوام تحصیلمو ادامه بدم امسالم خیلی اسرار کردن که انتخاب رشته انجام بدم ولی چون اگه انتخاب رشته انجام بدم 100درصدم دانشگاه دولتی قبول میشم اون وقت نخوام برم دانشگاه باید جریمه بدم خودشونم با پدر و مادرم صحبت کردن و راضیشون کردن😍 و در مورد این که من برم یه شهر دیگه دانشگاهم(فرهنگیان شهر دیگه قبول شم)یه سری دلایل اوردن و کلا با این که من برم یه شهر دیگه اعلام نارضایتی کردن. ولی شهر خودمونو و مشکلی نداشتن. از طرفی هم خودم هم خانوادم مطمیین بودیم و هستیم که تو این دور و زمونه پسری نثل ایشون واقعا کم و سخت پیدا میشه😍 به همین خاطر قرار شد که با این شرط کنار بیایم و من بیشتر درس بخونم😃و انشالله امسال فرهنگیان قبول بشم😍❤️و به عشقم هم برسم☺️ برای سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم بفرمایید😍🙈🌹 از همه دوستان مخصوصا ادمین محترم کمال قدر دانی رو دارم💓🤩
❣ ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کفش، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در را زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه اصغر حس و حال صف نونوایی نداشتیم. می گفت نون خوب خیلی مهمه! من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت.، هیچ وقت هم بالا نمی اومد، هیچ وقت. دستم چرب بود، اصغر در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود. صدای اصغر از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. یک لحظه خشکم زد! ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. هم رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهمتر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. خانواده ی اصغر اینجوری نبودند، در می زدند و می اومدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم اصغر نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد!! آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نامرتب بود؛ خسته بودم، تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم.... چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید! اصغر توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت: حالا مگه شده؟ گفتم: چیزی نیست، اما.... در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با اصغر حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر میکشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه برمی دارم. یک قطره روغن میچکد توی ظرف و جلز محزونی میکند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت ؟!! حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد من آدم زمختی هستم. زمختی یعنی ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها! حالا دیگه چه اهمیتی داشت؟ این سر دنیا وسط آشپزخانه ی خالی چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد آه بکشم. آخ! لعنتی!!! چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...؟! میوه داشتیم یا نه ...؟! همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت! نون خوب خیلی مهمه... من این روزها هر قدر بخوام میتونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد! اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتش را میفهمی. نون سنگک خشخاشی دو آتشه هم یکی اش.
💚 سلام کسی میتونه تو بحث حقوقی کمکم کنه؟ یا ادرس یا شماره مشاوره حقوقی مجازی بهم بده؟ ایدی مو از ادمین بگیرید لطفا ❣❣❣❣❣❣ باسلام.ببخشید عزیزان کسی هست که تو شهرستان سبزوار کار خونگی سراغ داشته باشه مثل بسته بندی.لطفا اگه کسی میدونه کمک کنه واسه دوستم میخام بنده خدا خیلی دستش خالیه با دو تا دختر.اجرتون با امام حسین ❣❣❣❣❣ من 24 سالمه و موهام دارن خیلی سریع سفید میشن هیچ روشی هم بلد نیستم برا جلو گیری از سفید شدنشون و واقعا اعتماد به نفسم رو از دست دادم جوری که نمی تونم تو جمع دخترونه هم روسریم رو از سرم بردارم اگه روشی بلدین لطفا منو راهنمایی کنین ❣❣❣❣❣ سلام به همه من ۲۷ساله کاردانش خواندم طراحی چهره میخوام تغییر رشته بدم برم پرستاری ولی نمی‌دونم ازکجاشروع کنم ؟ایا تو سن من پذیرش دارن؟ ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۳۰🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052712.mp3
1.67M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۳۰🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 سلام کسی میتونه تو بحث حقوقی کمکم کنه؟ یا ادرس یا شماره مشاوره حقوقی مجازی بهم بده؟ ای
💚 سلام درباره ی اون خانمی که گفتن شوهرشون گفته خونه ی مادرشون زود به زود نرن .... کار بسیار شایسته ای میکنید که به همسرتون حق میدید شما خواهر یا برادری ندارید که به مادرتون سر بزنن آخه همش که نمیشه شما برین شاید کار داشته باشین یه بخاین بیشتر وقت رو با همسرتون و خانواده ی خودتون بگذرونید حقیه که همه خانمها دارن با مادرتون صحبت کنید بهش بگید : مادرمن اون شوهر منه و بالاخره حق داره راجب یه سری از موضو عات نظر بده من باید به حرفش احترام برارم بهش بگین شما هم مادر منی و رو چشم من جاداری ببین شوهرم تو این چند سال همیشه میذاشته مابیایم خودش مارو میرسونده الان مریضی هسته خدایی نکرده من ناقل باشم بچه ی من ناقل باشه شما مبتلا بشی من چیکار کنم دل مادرتون رو به دست بیارید اما حرف های شوهرتونو فراموش نکنید من مادر خودم هم همینجوره وقتی سنشون میره بالا حساس میشنو این مشکلات کوچولو هست خودتونو ناراحت نکنید ببخشید اگه مطلب زیاد اگه دوست داشتید خانم عزیز مطلب من رو هم بخونید شاید بتونید استفاده کنید و مشکلتون انشا الله که حل بشه 😇🤲 ❣❣❣❣❣ سلام درباره اون شخصی که سوالات حقوقی دارند میتونند با شماره گویای ۱۲۹ تماس بگیرند .تو اینترنت هم اگر سرچ کنید براتون شماره های خیلی میاره .من این شماره هم از اینترنت گرفتم.((برای مشاوره حقوقی رایگان قوه قضاییه  که مستقر در تهران مدافع هستند کافیست با شماره تلفن مشاوره حقوقی رایگان  یعنی ۰۲۱۹۱۰۰۱۳۱۲ که ۳۰ خط ویژه و رایگان می باشد تماس بگیرید و سوالات خود را مطرح نمایید .)) ❣❣❣❣ سلام خدمت ادمین عزیز و همراهان خوب کانال.🌺 راجع به اون دوستی که گفته بود موهام سفید میشه دیدم سوال خیلیاست من یه روش میگم که حتما رعایت کن به احتمال خیلی بالا مشکلت حل میشه ،اول اینکه عزیزم سفید شدن مو از سردی مغز هست، شما سعی کن یه مدت سردی نخوری ،مثل ترشیجات،لبنیات،گوشت گاو تا بدنت گرم شه ، دوم اینکه هر روز صبح که بیدار میشی ناشتا یه قاشق عسل اصل چند تا دونه سیاهدانه ترجیحا هفت تا بریز و بخور .خیلی خوبه و به گرم شدن سر و معده و برگشتن موهات کمک میکنه،راه حل بعدی اینکه روغن سیاهدانه اصل ( از فروشگاه های طب اسلامیو طب سنتی تهیه کن) ریشه موهات و ریشه موهای سفید رو با روغن سیاهدونه ماساژ بده من چندنفر رو دیدم که با این روش حتی تو سنین بالاتر رنگ مو برگشته .امیدوارم مشکلت حل بشه🌺 ❣❣❣❣ برای سفیدی مو ممکنه از کمبود سلنیوم بدن باشه شبی یک عدد قرص سلنیوم پلاس هرشب یک عدد هلیله سیاه رو بندازن تو آب و صبح ناشتا مصرف کنن و دوری از استرس و نوشیدن عرق شلتوک و سبوس برنج بخورن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هجدهم صداش میومد که می گفت میدونی قیمت هر بخیه چقده؟ اونم رو پیشونی پسر بیچارم؟ میریم شکایت می
با خودم گفتم با چوب بزنم تو سرش ولی گفتم اینجوری اگر بمیره از این که هستم بدبخت تر میشم .. یهو مادرش پاشد رفت دستشویی و منم مثل جت پریدم پشت سرش و در دستشویی رو از پشت قفل کردم، واسه این که خیالم راحت بشه یه صندلی هم گذاشتم جلو در و یه چاقو دستم گرفتم مادرش میخواست درو باز کنه که متوجه شد در قفله منم سریع از خونه بیرون اومدم که یهو طلاها تو ذهنم اومد و گفتم برگردم و بردارم مردد در خونه وایستاده بودم که چیکار کنم ، میدونستم از این خونه برم دیگه دستم به طلاها نمیرسه دلم میخواست داغ طلاها رو روی دلش بزارم . برگشتم تو خونه و دیدم داره محكم لگد میزنه به در، طلاها رو برداشتم و از در خونه بیرون زدم که صداش از تو حياط اومد. سریع رفتم تو کوچه و روبروی خونه پشت یه ماشینی قایم شدم . مادر شوهرم سر لخت اومد تو کوچه و داد میزد بگیرینش دزد اومده ، یکی یکی همسایه ها بیرون اومدن من پشت ماشین مثل بید میلرزیدم و نایلون مشکی طلاها تو دستم بود، مادر شوهرم هنوز متوجه نشده بود طلاها رو برداشتم یکی از همسایه ها گفت چی برداشته ؟ کی بوده ؟ گفت هیچی بابا عروسم بوده ، پولامو از جیبم برداشته و فرار کرده .. یهو از حیاطی که جلوش ماشین گذاشته بودن و من توش قایم شده بودم صدای پا اومد .. خدا میدونه چقدر ترسیدم خودمو آماده کرده بودم که فقط بدوم که در باز شد یه دختر هم سن و سال خودم پشت در بود.. قیافه منو که دید میخواست حرفی بزنه که با التماس بهش اشاره کردم ساکت باشه مادر شوهرم تو کوچه الم شنگه به پا کرده بود و کوچه غلغله شده بود.. دختره درو کامل باز کرد و من سریع پریدم تو خونشون ، منو که دید با تعجب گفت دنبال تو بودن ؟ دزدی کردی از خونشون؟ چرا چش و چالت اینجوریه؟ میخواست بره تو کوچه به مادر شوهرم بگه که افتادم به پاش و گفتم به قرآن من عروسشم .. منو شوهرم کتک زده الان فرار کردم از خونشون ، به خدا دزد نیستم بزار اینجا بمونم تا برن تو خونه و من فرار کنم .. دختره نشست رو پله و گفت زن داداش آرزویی ؟ گفتم آره میشناسیش؟ گفت آره ، آرزو دوستمه .. داداشم خیلی خاطرشو میخواد .. بهم گفته بود یه زن داداش جدید گرفتن که با داداشش اختلاف دارن و خیلی پولداره... يه نگاه به تیپ و قیافه من کرد و گفت واقعا تو رو می گفته که پولداری ؟؟ اشاره به نایلون مشکی توی دستم کرد و گفت اون چیه ؟ گفتم وسیله هامه. همینجوری رو پله ها نشسته بود و گرم حرف زدن باهام شد، دختر خوبی بود اسمش فائزه بود ولی من بهش میگم فرشته نجات که اگر اون نبود اون روز یا طلاها رو ازم می گرفتن یا خودمو برمیگردوندن . حس کردم کوچه خلوت تر شده ، فائزه رو فرستادم دم در که ببینه چه خبره که گفت مادر شوهرت دم در نشسته.. نشست کنارم و گفت هدى نمیخوام ته دلتو خالی کنم ولی اگر شوهرم بیاد یهو میبینی میگه به ما چه و میره دنبال شوهرت ، بیا یه چادر مشکی سرت بنداز و از اینجا برو . گفتم چادر مشکی ندارم ، رفت از تو خونه یه چادر آورد و گفتم آرزو می دونه فرار کردم ، بعدا اگر دیدیش بگو تو کمکم کردی و تونستم فرار کنم . هنوز میخواستم از خونه دربیام که یهو صدای جیغ و داد مادر احمد و عروسش اومد که جیغ میزد و تو کوچه خودشو کتک میزد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
💚 سلام ادمین جان لطفا پیام منم بزار من روی پیشونیم جای آبله هست برای چهار.پنج سال پیشه اوایل یکم تو ابروهام بود خیلی پیدا نبود ولی صورتم که رشد کرد اینم رفت بالا و الان وسط پیشونیمه از اوایلش عمیق تر هم شده بنظر خودم اگه کسی راهکار داره ممنون میشم راهنمایی کنید صورتمم خیلی نشونه داره در این مورد هم ممنون میشم راهنمایی کنید و قدمم دوست دارم دیگه بلند نشه به اندازه کافی بلند شده ولی میدونم دیگه هم بلند میشم نمیشه کاری کرد که رشدش متوقف بشه؟ ❣❣❣❣❣ سلام ادمین جان لطفا پیام من بزار خیلی به کمک احتیاج دارم من مشکلم اینه که مرگ عزیزام باور نمیکنم نکه مرگ باور نداشته باشما نه اتفاقا خیلی به اون دنیای خودم فک میکنم ولی نمیتونم باور کنم که اینا دیگه نیستن مثلا پسر داییم الان بعد سه سال که فوت کرده(کوچیک بود سه چهار سالش بیشتر نبود)هنوزم میگم زنده هست بقیه دروغ میگن بهم هر وقت زنداییم میخواد بیاد روستای خودمون میره میزارتش خونه مامانش بعد میاد یا پدر بزرگم میگم خونه تنها وامیسه یا میره خونه باجناقش بعد زنش میاد اینجا(پدر بزرگمو داییم یه روستای دیگه زندگی میکنن و پدر بزرگم دو تا زن داره) ولی گریه میگنم براشون برا نبودشون میخواستم کمکم کنید تو این دومورد ممنون میشم🙏🏼🌹 ❣❣❣❣❣❣ سلام و عرض ادب وتسلیت ماه محرم خواهش میکنم نوشته بنده رو بذارید ما خانوادگی کلافه شدیم مادرم یکساله مایه گوشش بهم ریخته خدامیدونه چه ازمایشهایی رو دادن از سی تی اسکن و ام ارای تا هرجی فکر کنید انواع دکترها از طب سنتی تا متخصص های مختلف در شهرهای مختلف..هیچ فرقی نکرده دائم سرگیجه داره و میگه وسط سرم بی حس میشه یهو میگه انگار زیر پام خالی میشه بخدا نمیدونم چکار کنیم هرکسی هر توصیه داشت انجام دادیم .گفتن عنبرنسارا دود کن گفتن دارو گیاهی گفتن فلان دکتر در فلان شهر رفتیم فایده ندلشت همه ی سیترزین دادن و ضد تهوع مادرم خیلی فعال بود همه زندگی رو دستش میچرخید الان خواب وخوراکش شده گریه داره افسرده میشه .هیچ کاری نمیتونه انجام بده سریع سرگیجه میگیره بحق حضرت زهرا براش دعا کنید خوب بشه بیچاره پدرم همه کارهای خونه رو انجام میده خب ماها که بچه داریم کار کمکش میکنیم اما هب هرکسی زندگی خودشو داره دائم اونجاییم روحیه بهش میدیم .برادرم که هرروز اونجاست میبره دور میزنن ولی خب سرگیجه رو که نمیشه اینطور خوب کرد توروخدا راه حلی دارید بفرمایید ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
😅 پنج آدمخوار به عنوان برنامه نویس در یک شرکت خدمات کامپیوتری استخدام شدند ... هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس شرکت گفت: شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید. آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند . آنها به خوبی کار می کردند و نتیجه کارشان نیز رضایت بخش بود. چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: " می دانم که شما خیلی سخت کار میکنید. من از همه شما راضی هستم. اما یکی از نظافتچی های ما ناپدید شده است. کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟ آدمخوارها به یکدیگر نگاهی کرده و اظهار بی اطلاعی کردند. بعد از اینکه رئیس شرکت رفت ، بزرگ آدمخوارها از بقیه پرسید: کدوم یک از شما نادونا اون نظافتچی رو خورده؟ ها؟!کدومتون؟؟ یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد... بزرگ آدمخوارها گفت: ای احمق!طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد! از این به بعد لطفا افرادی را که کار میکنند نخورید.!!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
کانالی پر از حس خوب هنر💓 اکسسوری های زیبا و خاص توتیا https://eitaa.com/joinchat/3035824260Cfd27e53422 😍👆🏻😢دلم ضعف رفت
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 سلام ادمین جان لطفا پیام منم بزار من روی پیشونیم جای آبله هست برای چهار.پنج سال پیشه ا
💚 سلام به همه دوستان طرف صحبتم با خانمی هست که مایع گوش مادرشون کم شده وبنده خدا سرگیجه دارن مادر یکی از دوستان بنده هم این اتفاق براشون افتاده گویا رفتن پیش متخصص وبراشون یه دوره فیزیو تراپی تجویز کردن ولی دقیق نمی دونم پیش کدوم دکتر رفتن فقط به نڟر بنده ببرید پیش متخصص گوش که کسی داروی بیفایده بهشون نده الهی به حق شهید کربلا هرچه زودتر سلامتی کامل رو بدست بیارن ❣❣❣❣ سلام دوست عزیزی مادرشون سرگیجه دارن منم خودم اینطوری شده بودم قرص بتاسرگ خوبه اما نایابه. من جندروز اصلا سرمو تگون ندادم اصلا طوریگه پتج دقیقه طول میگشید تا من سرمو از حالت نشسته رو بالش بزارم حتی تو خواب از این ور به اون ور میخواستم بشم انقدر آرم اینگارو میگردم حتی دوسه هفته اصلا نتونستم سمت جپ سرم بخوابم مادرتون جند روز اصلا سرشو تگون نده مثل استراحت مطلقا یعنی حتی یه دفعه ای هم اینطرف و اونطرف تگون نده تا اون آب جمع بشه انشاالله شنیدم زالو درمانی هم اثر گزاره ولی درگل داروی خاصی نداره فقط باید یه مدت انقدر رعایت گنه تا خوب بشه🌹 ❣❣❣❣❣ سلام در جواب خواهر عزیزی که مادرش گوشش مشکل داره و سرگیجه گرفته خواهر عزیز برادر من هم این مشکل براش پیدا شد با نوار گوش و سی تی و ام ار ای هم مشخص نبود اگر اصفهان هستید مراجعه کنید به دکتر سنبلستان متخصص گوش توی خ شمس ابادی این پزشک حاذق تشخیص داد که کریستال های گوشش جایجا شده و ان را جا انداخت انشالله که مشکل این مادر هم حل بشه ❣❣❣❣ سلام به خانمی که گفتن مادرشون سرگیجه داره بگین قرص بتا سرک آلمانی بگیرن عالیه وبعد هم ورزش انجام بدن به این صورت که سرشون رو ثابت نگه دارن و با چشمانشون انتهایی ترین نقطه ای که می بینن رو نگاه کنن یک بار چپ و یک بار راست به تعدادی که می تونن ❣❣❣ سلام میخواستم به اون خانمی که مایه گوش مادرشون بهم ریخته بگم که مادر من هم همینطور بود یه ورزش های خاصی هست باید انجام بده مادر من چندین دکتر رفت تا اینکه تو اهواز یه دکتری بهش گفت که مایه گوش جابجا شد یه سری ورزش بهش داد که بعد از چندروز خوب خوب شد ❣❣❣❣❣ سلام برای خانمی ک مادرشون سرگیجه دارند از گوش میانیشون هست. پیش متخصص گوش و حلق و بینی برند ان شاءالله ک خوب میشند. چون مادربزرگ شوهر منم این مشکل رو داشت و بعد چند ماه یه دکتر اینو بهشون گفت و خداروشکر درمان شدند ❣❣❣❣❣ سلام وقت بخیر خیر در مورد خانمی که گفته بودن مادرشون مایع گوششان به هم خورده و سر گیجه گرفتن بهشون بگین به دکتر مغز و اعصاب و روان مراجعه کنن درمان میشن مامان من هم این مشکل را داشتن طبق دستور دکتر قرص بتا سرک و سیپرالیکس مصرف کردن سر گیجه شون بعد مدتی خوب شد البته این داروها باید مقدار مصرف درمانش را متخصص بهشون بگن سر خود مصرف نکن.دارو گیاهی هم می تونن آویشن وتخم شوید و مرزن جوش به صورت دم نوش استفاده کنن ❣❣❣❣❣❣ سلام به اون خانمی که گفتن مادرشون سرگیجه داره مادریکی ازدوستام این مشکل وچندسال داشت حتی نمی تونست سرشو بلند کنه بعد ازاین همه دکتررفتن وقتی رفته بودن کاشان برای بیماریشون دکترمتوجه شده بود کم خونی داره وبه خاطر کم خونی این همه اذیت شد ❣❣❣❣❣❣❣ سلام خدمت اون خانمب که مایع گوشش جابجا شده سرگیجه داره مادر شوهر منم اینجوری شده بود من یادمه ی قرصی دکتر بهش داده بود به اسم بتاسرک خوب شد چندماه درگیرش بود ولی الان اثری از سرگیجه نیست ❣❣❣❣❣ سلام درمورد خانمی که گفت مایع گوش مادرش تکون خورده . من هم ۱۰ سال پیش دچار شدم خیلی دکتر رفتم اول تشخیص نمی دادن یه دکتر که بیشتر ستل اون ور بود به من قرض بتاهیستین داد از نف شروع کردم ۳ شب بعد کامل روزی ۱ عدد یک برگ ۱۰ عدد خوردم خوب شدم . هر چند سال که میاد سراغم می خورم خوب میشم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی_کانال👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
❣ روزهای اول سربازی اش بود. در شهری غریب، با مردمی که لهجه ای متفاوت داشتند و لباس کردی به تن. چند روز اول فرودین ماه بود و سرمای زمستان جای خود را به نسیم های بهاری داده بود که بوی خوش لاله ها و نسترن ها را به شهر می آوردند. در پاسگاه، مسئول تهیه وسایل آشپزخانه بود. بالاجبار هر روز به بازارچه شهر می رفت. در یکی از همان روزها، توی بازارچه کوچک که مردم در تلاطم خرید بودند، چشمان میشی رنگی را دید که شعاع خورشید در آن می رقصید. دختری با پیرهن فیروزه ای رنگ که تا مچ پایش می رسید و صندل های پنجه باز به پا داشت. لشكر موهای سیاهش از زیر شال به بیرون راه پیدا کرده بود و بر روی انحنای کمرش آرام گرفته بود. گرما تمام وجود پسر را فرا گرفته بود، انگار که در وسط مرداد ماه در کنار خلیج فارس ایستاده. این حال تا مدت ها با او همراه بود. نمی دانم عاقبت چطور احساسش را به دختر گفت، گویی این قسمت از داستان مأمن اسرارش بود و هیچکس نباید می دانست، حتی من. از آن به بعد کارشان شده بود، هر روز خارج از شهر، درست در کنار درخت چنار به دیدار هم بروند. پسرک سرباز نامش محمد بود و وطن خودش را در گوشه ای از یک شهر کرد نشین پیدا کرده بود. وطنی به نام آسو... روزها می گذشت و کم پیدا شدن پسرک در پاسگاه و آسو در خانه، توجه ها را به خود جلب کرده بود. یک روز پاییزی که خورشید کمابیش غروب کرده بود و لکهای سرخ و ارغوانی در آسمان به جا گذاشته بود، چند جوان با شلوارهای گشاد و چماق به دست، مقابل پسرک ایستادند و چند ساعت بعد، لباس خاکی رنگش، مملو از قطره های سرخ شده بود و مردم پیکر نیمه جانش را پیدا کرده بودند. خبر به پاسگاه رسید و بعد به مرکز استان. چند ساعت بعد، شهر پر بود از نیروهای نظامی. آن روزها کردستان امن نبود و فکر کرده بودند که منافقین این بلا را سر این سرباز آورده اند. هرچند بعد از به هوش آمدن محمد، همه چیز ختم به خیر شد. فرمانده پاسگاه خواسته بود پدری کند و برای سربازش به خواستگاری رفت. اما با جواب نه روبه رو شد، یک نه مطلق از برادر آسو، و برادرش گفته بود که دفعه بعد جنازه اش را هم نمی بینند. پسرک روز آخر خدمتش رسیده بود و به آسو پیغام رساند که فردا قبل از اذان صبح، کنار همان درخت باشد تا فرار کنند، از تمام تعصب ها و غيرتها از تمام آنها که نه مطلق دارند. دخترک آمد، اما محمد شب قبل، درست زمانی که در تاریکی دراز کشیده بود و خطهای موازی نقره ای که مهتاب از لای کرکره روی دیوار خوابگاه انداخته بود را تماشا می کرد، صدای تلفن همه چیز را برایش برهم زد. همسایه شان از روستا بود. خبر داده بود که حال مادرت خوب نیست و چشم به راه پسرش است. محمد به آسو قول داده بود که برمی گردد، این بار با مادرش، تا شاید دل پدر و برادرش به رحم بیاید. از رفتنش دو سال گذشت، همچون برق و باد. دو سالی که تمامش را به پرستاری از مادر مریضش گذشت و هیچ نتوانست به آن شهر برگردد که فرسنگها دور بود از روستایشان در آذربایجان. بعد از فوت مادرش، دوباره به آنجا رفت، شهر همان شهر بود، اما خبری از بوی خوش گل های لاله نبود. به سختی یکی از دوستان آسو را پیدا کرد. گفت که بگوید در کنار همان درخت همیشه قرارمان منتظرش هست، اما جوابی که شنید او را به اعماق دریا راند. آسو به زور برادرش ازدواج کرده و به تهران رفته بود... من حالا می دانم که بابا محمد چرا اسم من را به اسم همان شهری گذاشت که در آن خاطرات بسیاری داشت. مهران، شهری پر از خاطره برای او بود ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
🧡 عزیز دلم من از همسرم جدا شدم یه دختر هفت ساله هم دارم الان دو سال با یه آقایی آشنا شدم که دو سال از خودم کوچیکتره اخلاقش خیلی خوبه مهربونه دوست داشتنیه فقط ی مشکل داره ایشون بیماری هموفیلی دارن از من خواستگاری کردن منو با بچم میخواد ولی خانواده من بخاطر بیماریشون راضی نیستن حالا میخوام بدونم کسی از جزئیات این بیماری خبر داره و آخر و عاقبت این بیماری و دیدن ؟و میدونن چیه من خیلی بهش علاقه دارم ولی میترسم لطفا کمکم کنید خیلی ب کمکتون نیاز دارم 😪 ❣❣❣❣❣❣ عرض سلام وتسلیت ممنون از کانال خوبتون یه سوالی داشتم از دوستای گروه👩 لطفا کسی هست اهل قم باشه یه جای مطمئن برای آشنایی ازدواج دائمی بشناسه؟ یه خانمی ازدوستان هستن بچه هاش ازدواج کردن وتنهاس و متاسفانه موردهایی که پیشنهادمیشه بیشتر برا ازدواج موقته ولی ایشون نمیخوان زندگی خودشون ویه خانم دیگه خراب بشه ، از دوستانی که محل مطمئنی برای باب آشنایی وازدواج دائم میشناسن توقم آدرس بدن ممنون میشم. 🌷 ❣❣❣❣❣❣ سلام ستاره خانم امیدوارم پیام منم هرچندهیچوقت نمیزاری ایندفع به خاطرعیدغدیرزودبزار ماتوبروجردزندگی میکنم اگرلطفالطفاکاردرمنزل مثل بسته بندی لباس وامثال این کارهاسراغ دارین میشه بهم معرفی کنید نیازمندم ❣❣❣❣❣❣❣ سلام لطفا پیام من رو هم بزارین لطفا اگه کسی مشاورکودک خوب آقا تو کرج میشناسه آدرسشو بگه ممنون از لطفتون♥️ ❣❣❣❣❣❣ سلام تازگیا داداشم کرونا گرفته استفاده از شیر، ماست و حلیم براش خوبه؟ یا ضرر داره و کله پاچه؟؟ و اینکه در کل چ چیزایی بدیم بخوره بهتر شع حالش و چ چیزایی رو نخوره دعا کنین برا همه بیماران ک ب زودی سلامتیشونو بدست بیارن... اللهم عجل لولیک الفرج ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399
🌹 12 چیزی که باید به یاد داشته باشی؛ 1. گذشته نمی‌تونه تغییر کنه. 2. نظرات بقیه نمی‌تونه واقعیت زندگیت رو تعریف کنه. 3. مسیر زندگی هر آدمی متفاوته. 4. معمولا اوضاع با گذر زمان بهتر میشه. 5. نوع قضاوت‌ها، نشان‌دهنده‌ی شخصیت گوینده است. 6. فکر کردن بیش از حد در مورد مسائل بی‌ارزش باعث افسردگی و ناراحتی میشه. 7. باید خوشبختی رو درون خودت پیدا کنی. 8. افکار مثبت، یک زندگی مثبت رو خلق می‌کنه. 9. غمگینی و خوشحالی واگیردار هستن؛ با افرادی معاشرت کن که خوشحال و پرانرژی هستن. 10. تنها زمانی شکست می‌خوری که تسلیم بشی‌. 11. از هر دستی بدی از همون دست هم پس می‌گیری. 12. هرچقدر کم‌تر از زندگی خصوصیت برای بقیه بگی آرامش بیشتری خواهی داشت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن ...😭😥‼️ در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید! ▪️تحویل جنازه عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند. ▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم. سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم. یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند. صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم. ♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم. ♠️ کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان. 🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست. همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم. شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است . 📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید، نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ - ۷۲
@azsargozashteha @ranjkeshideha @hezarrahenarafte مجموعه کانالهای ما👆🏻❤️ لطفا همگی در هر سه کانال عضو باشید سوالات شما به صورت تصادفی در یکی از کانالها قرار میگیرد ❌❌❌❌ ادمین کانال اول 🌹: خانم حبیبه 💚 ادمین کانال دوم و سوم 🌹:خانم ستاره و خانم ندا از همراهیتون سپاسگذاریم 🙏🏻
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۳۱🌹 @azsargozashteha💚
4_561380726990176578.mp3
1.41M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۳۱🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 عزیز دلم من از همسرم جدا شدم یه دختر هفت ساله هم دارم الان دو سال با یه آقایی آشنا شدم
💚 سلام راجب اون خانمی ک برادرشون تازگی کرونا گرفتن عزیزم من مامانم پزشک هست میگه همرور بده بخوره بخصوص شیر ولی شیر گاو نباشه و قرص ویتامین و آب سیب و آب هویج عالیه مایعاتم زیاد بخورن سوپم خوبه کله پاچه زیاد بهش ندین بجاش میتونین بهش جیگر و گوشت سیخ زده یا گوشت آبپز بدین😊 برای سلامتی همه بیمارای کرونایی یه صلوات بفرستین🌸 ❣❣❣❣❣ ❤️سلام به همگی خسته نباشید در مورد کرونا بگم هم شوهرم هم مادرشوهرم کرونا گرفتن چندروزه ما درگیر هستیم لبنیات اصلا خوب نیس ابمیوه های طبیعی داروی امام کاظم اویشن پونه قرص آزیترومایسین ابلیمو عسل کلا چیزای گرمی جات خوبه یه شربتی هم هست به اسم آلرگارد یه کم گرونه ولی عالیه اب سیب رو با یه کم عسل بدین خیلی خوبه انشاالله همه بیماران کرونایی شفا پیدا کنن ❤️ ❣❣❣❣❣ درجواب خانومی که برادرشون کرونا گرفتن وچی بخورن خوبه توصیه ها و پرهیزات بیماران کرونایی با درمان قطعی و تضمینی با هر شدت درگیری و کمی اکسیژن این مجموعه به توفیق الهی از ابتدای شیوع ویروس کرونا برای درمان بیماری کرونا شربت نقره را برای درمان قطعی این بیماری در اختیار بیماران عزیز قرار میدهد. و این خدمت مغتنم را پاس داشته و همدرد تک تک شما بیماران عزیز میباشد. لذا با توجه به شرایط مختلف بزرگواران برای تسهیل پاسخگویی این متن در اختیار عموم قرار میگیرد. 1- از آنجایی که خوراک گوشت اعم از بره و بلدرچین و یا مرغ دیر هضم بوده و بخشی از توان بیمار را صرف هضم و جذب میکند ضمن اینکه محیط خون را اسیدی نموده و شرایط رشد ویروس را فراهم مینماید لذا پرهیز جدی از همه گوشتها تا دوره نقاهت و روند بهبودی ضروری میباشد. 2- خوردن میوه های تراریخته مانند موز . هویج فرنگی. گوجه فرنگی. توت فرنگی. پرتقال تامسون و غیر فصل چیزی جز ضرر بحال فرد سالم ندارد چه رسد به بیمار. لذا توجه عزیزان باین مهم ضروریست. آب سیب و انگور . بسیار مفید میباشد 3- بصورت ناشتا سه قاشق غذاخوری خاکشیر را چند دقیقه جوشانده با نبات شیرین کرده میل نمایید. و در صورتی که علائم تهوع دارید ابتدا سه قاشق غذاخوری ترنجبین را در آبجوش حل کرده از صافی رد نموده سپس خاکشیر را اضافه نموده و بجوشانید. 4- بفکر تقویت بیمار نباشید این رفتار در شدت بیماری اشتباه بوده و فقط باری را به بدن تحمیل میکند در شرایط وخامت بدن ، بیمار به استراحت و تمدد اعصاب و پرهیز نیاز دارد نه سه وعده خوردن. هرچند هر وعده خوراک ناچیز باشد که البته کم خوری و پرهیز بهتر است و تسریع بهبودی را مینماید. اگر بفکر تقویت صحیح بیمار هستید توصیه زیر را انجام دهید یک کاسه شیر محلی گاو را جوشانده یک ته استکان سرکه انگور طبیعی اضافه نموده تا شیر ببرد پس از حدود ده دقیقه از بریدن شیر آنرا از صافی پارچه رد کرده و آب رد شده از پارچه را بصورت گرم گرم و ناشتا در کنار توصیه خاکشیر به بیمار بخورانید. توجه کنید این را نباید شیرین کنید. 5- بهترین صبحانه و شام سوپ جو و آش جو با انواع سبزیجات و حبوبات با روغن زیتون بودار طبیعی بدون کشک و روغن داغ و رشته و بدون رب گوجه فرنگی همراه با فلفل سیاه و زردچوبه و آویشن و دارچین با نمک طبیعی نه یددار میباشد. 6- در طول روز دمنوشهای مختلف از قبیل بادرنجبویه. چای کوهی . گل گاوزبان همراه با سنبل الطیب . آویشن . اسطوخودوس .دارچین بسیار مفید فایده است. 7- در صورت بروز سرفه های خشک نگران نباشید چرا که در روند بهبودی در بعضی افراد این عارضه پیش میآید آنرا با این دمنوش هر 6 ساعت یکبار درمان کنید. تخم کاسنی. تخم کاهو .از هر کدام یک قاشق. گل خطمی. گل پنیرک. پرسیاوشان. باندازه حجم یک گردو. 20 عدد عناب و سپستان شکسته. این ترکیب را ده دقیقه جوشانده سپس از صافی عبور داده و سه قاشق غذاخوری ترنجبین را در آن حل نموده مجدد از صافی رد کرده به بیمار بخورانید. 8- برای کمک به حال بیمار میتوانید آب پیاز را گرفته با عسل شیرین نموده جرعه جرعه باو بخورانید. 9: یکی از مواردی که برای پاکسازی ریه خوب جواب داده داروی کاشم است که بصورت شربت هم وجود دارد ❣❣❣❣❣ سلام وقتتون بخیر خواستم به کسی،که پرسیده بودند برای کرونا چی خوب هست بگم که لبنیات و کلا چیزهای سرد برای کرونا سم هست و مرتب بهشون سوپ و آب هویج و آب سیب بدن ❣❣❣❣ سلام برای اون کسی که کرونا گرفته غذای تب گرم بدید بخوره مثل گوشت گوسفند تخم مرغ پخته ولیمو تازه وعسل روزی یک قاشق غذاخوری عسل مخلوط کنید با چندلیمو باآب گرم بخوره ❣❣❣❣❣ سلام عزیزم برای جواب به اون خانمی که بردارشون کرونا گرفته بودند من مادرم یک ماه پیش کرونا گرفت که الحمدالله خوب شد دکتر مادرم گفته بود اصلااا بهش لبنیات ندید و اینکه کرونا عاشق غذا و خوراکی های چرب و شیرینه و نباید بهش بدید مایعات زیاد بدید بهش مخصوصا اب هویج و خاک شیر خیلی خوبه و اینکه کندر دم کنید بهش بدید تلخ بخوره خیلی بهتر اثر میکنه اما اگه
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 عزیز دلم من از همسرم جدا شدم یه دختر هفت ساله هم دارم الان دو سال با یه آقایی آشنا شدم
دیدید نمیتونه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_نوزدهم با خودم گفتم با چوب بزنم تو سرش ولی گفتم اینجوری اگر بمیره از این که هستم بدبخت تر میشم
از گوشه در نگاه کردم که به قصد کشت خودشو میزد و صورتشو چنگ مینداخت و می گفت مال و اموالمو برده هر چی طلا داشتم برده و یهو از حال رفت و زنگ زدن آمبولانس و همین که همشون رفتن تو خونه من از خونه بیرون زدم . طلاها رو به زور کردم تو لباسم و فقط میدویدم ، چادرمو با دست روی سرم نگه داشتم و اونقدر دویدم که از نفس افتادم. نمیدونستم کجام ولی خیلی از خونه دور شده بودم . هوا تاریک بود و کوچه ها کم کم داشت خلوت میشد رفتم خیابون اصلی و یه تاکسی گرفتم و گفتم ترمینال سوار تاکسی که شدم به سرفه افتاده بودم که تاکسی داره گفت آبجی برات یه آب بگیرم؟ رفت با یه بطری آب برگشت که چشمش خورد به صورت و چشم من و گفت تصادف کردی؟ چشام پر از اشک شد و گفتم شوهرم کتکم زده منو برسون ترمینال تا برم خونه پدر و مادرم . تاکسی داره تمام طول مسیر شروع کرد به حرف زدن از خواهراش که هر کدوم یه جایی ازدواج کردن و همش دل نگرانه و پدر و مادرشم فوت شدن . از بین طلاهای خودم یه انگشتر ظریف که داشتم بیرون آوردم و گفتم من کل داراییم همینه ، میتونی اینو برام بفروشی یا خودت برداری و پولشو بدی؟ گفت پول نداری آبجی؟ حدودا چهل پنجاه ساله بود و مرد خوبی دیده میشد . گفتم نه فقط ده تومن دارم از تو داشبورد ماشین صد تومن بهم پول داد و گفت باشه پیشت ، هر کار کردم انگشترو ازم نگرفت . شروع کرد به فحش دادن به احمد که انسان نیست و گفت رسیدی شهر خودتون حتما برو واسه چشمت دکتر انگاری عفونت کرده. به ترمینال که رسیدم حس کردم راننده تاکسی یه فرشته بود از سمت خدا که منو از اون جهنم فراری بده . سریع رفتم بلیط اتوبوس گرفتم که گفت کلا یه اتوبوس هست اونم واسه ده دقیقه پیش بوده شاید حرکت کرده باشه . تمام طول ترمینال جنوب اونقدر دویدم که گلوم مزه خون میداد تا به اتوبوس رسیدم و رو صندلی نشستم. اصلا باورم نمیشد که بالاخره فرار کردم. سرمو رو صندلی تکیه دادم و زیر لب دعا میخوندم تا خدا كمكم كنه و زودتر از تهران خارج بشیم . همین که اتوبوس افتاد تو جاده یه نفس راحت کشیدم و خوابیدم و با صدای راننده که گفت خانم چرا پیاده نمیشی به خودم اومدم. باورم نمیشد از اون جهنم خلاصی پیدا کرده باشم ، تاکسی گرفتم و رفتم دم خونمون ، خودمو آماده کرده بودم تا اگر بابا بیرونم انداخت به دست و پاش بیفتم و التماسش کنم . پشت در خونه بودم و استرس داشتم...طلاهایی که مادر احمد با پولای بابای من خريده بود تو جیبم سنگینی می کرد زنگ آیفون زدم و افسانه با تعجب بله ای گفت و من با صدای بغض دار گفتم باز کن. افسانه انگاری خیلی تعجب کرده بود . گفت تویی هدی؟ در باز شد و من اونجا بود که فهمیدم که چه بهشتی رو از دست داده بودم . افسانه تند تند پله های حیاط و اومد پایین و چشمش به من که افتاد زد تو صورتش و گفت پناه برخدا . تصادف کردی؟ این چه ریخت و وضعيه. گفتم میشه بیام داخل؟ افسانه گفت آره چرا نشه، بیا تو ولی بابات تو اتاق خوابه اینجوری ببینتت حالش بدتر میشه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
🧡 سلام ادمین جان خسته نباشید ممنون از کانال خوبتون لطفا پیام منم بزارید تو کانالتون دوستان هم لطف کنن کمکم کن و راهکار بدن میخواستم بدونم چیکار کنم🙏🙏🙏🙏🙏🙏 من با خانواده همسر زندگی میکنم و خیلی مشکلات داریم😔😔 همسرم خیلی خیلی خوبه خیلی مهربون مذهبی و☺️☺️😊😊... فقط مشکلم وضع اقتصادیمون هست خیلی ضعيفه😔 همسرم کارمنده ولی حقوقی نداره به زور وام گرفتیم از اداره و ماشین خریدیم و قسط اونو میدیم در واقع هیچی واسه خودمون نمیمونه حتی واسه لباس و خیلی چیزا پول نمیمونه اصلا هم نمیتونیم بریم جای دیگه همسرم میگه فقط بخریم بریم از اینجا مادر شوهرم و پدر شوهرم دخالت میکنن کجا بریم کجا نرین اینو نخرید اینجوری کنید حتی جلو خودمون میگن شما بچه اید چیزی نمی‌فهمید بلد نیستید. و...😒😒 همسرم خیلی احترام میکنه بهش واقعا و اینا دوست نداره ناراحتشون کنه اوناام سو استفاده میکنن زندگیم زهر مار شده با اینکه شوهرم خوبه ولی زندگیم تلخه چون نمیزارن زندگی کنیم نه میتونیم چیزی بخریم واسه خودمون نه میتونیم جایی بریم انگار واسه اونا زندگی می‌کنیم همش حرف بار من میکنن اگر کار کنم واسه مادر شوهرم اخم و تخم نمیکنه اگه کار نکنم واویلا 😒 غذا خوردنی میریم پایین میگه مگه رستوران می‌آید می‌خورید 😒 نمیریم میگه جرا نمی‌آید 😏من هفته ای میرم پایین چون بی احترامی میکنن من هفته ای یه بار میرم پایین حتی چایی نمیزاره جلوی من میوه نمیاره خلاصه خیلی اذیت میکنه حرف میزنه بهم حتی در رو من جرات ندارم قفل کنم چون میان اصلا در نمیزنن منم گاهی قفل میکنم میگه جرا حق نداری قفل کنی اینجا خونه خود منه😑😑 منم از دوستان کمک میخوام 🙏🙏🙏🙏 میخوام یه دعایی بهم بگن یا دعا نویس که انجام بدم شوهرم از مادر پدرش یه مقدار سرد شه بریم جای دیگه😔😔 چون تا همسرم نره مجبور نمیشه زحمت بکشه اینجا تنبل بار اومده چیزی لازم داشتی سریع میره از پایین میاره 🙃 میخوام یه مقدار دور شه جون واقعا داره اسیب میزنه به زندگیمون وقتایی که دوروز مادر شوهرمینا نیستن واقعا راحتم آرامش دارم خسته شدم از این وضع دعایی باشه وا‌سه رزق و روزی😶 دعایی هم باشه که همسرم وابستگیش کمتر شه.. نشه مجبورم خودم جدا شم طلاق بگیرم چون تمام اعصابم ضعیف شده فقط داریم واسه یکی دیگه زندگی می‌کنیم انگار خودمون آدم نیستیم میخوام همسرم واسه خودم باشه نه شریک باشم دیگه بریدم از مادر شوهرم و پدر شوهرم فقط دعا میکنم خير نبینن اینجوری میکنن با من حلالشون نمیکنم حالا خالمه ولی ذره ای دلش نمیسوزه😒😒 هر چی دوست داره میگه من با شوهرم فقط سر اون دعوا داریم فقط خير نبینن همین☘️☘️ ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
💚 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚 سلام عزیزم خانم‌جان خیر ببینی از دوستانی که همفکری داشتن و توصیه های مهربانانه هم بسیار بسیار متشکرم فقط اینم عرض کنم مادرم بتاسرک المانی هم خورده و هر متخصص گوشی رفت متاسفانه فعلا جواب نگرفته دعا بفرمایید ان شاالله اون دوستی که فرمودن اصفهان دکتری خ شمس ابادی هست تلفنی داره مطبشون نزدیک اصفهانیم .اونجاهم بریم تا خدا چی بخواد ❣❣❣❣❣❣❣ سلام وققتون بخیر تسلیت میگم ایام شهادت امام حسین و یارانش را ت رو خدا کمکم کنید دگ خسته شدم من با ی نفر خوبم الا نزدیک دو ساله قول خاستگاری داده الا بهم میگ ب مامانت بگو ک با من خوبی من بعد از محرم میام این چند روزم بهم میگه اگ ب مامانت نگی دگ تموم من بدون اون نمیتونم شما کمکم کنید چکار کنم میگ خودت ب مامانت بگو ما با هم خوبیم و همو میخایم ببین چی میگ بعد من میا خاستگاری منم نمیتونم ب مامانم بگم، اول اونا باید بیاین بگن بعد من ی چیزی بگم،ت رو خدا ت کانال کمک بگیرید چجور مامانم راضی کنم ❣❣❣❣❣❣❣ سلام دوستان یه سوالی داشتم لطفا تو گانال بزارین دخترم شش شش سالشه وقتی میریم بیرون و میره پیش دوستاش به من میگه مامان تو بیا بگو با من بازی گنن و دوست بشن هرجقدر میگم خودت برو بگو قبول نمیگنه یا اینگه برا همه جی گریه میگنه اگر دوستاش یه لباس خاصی بپوشن و این یه جور دیگه انقدر گریه میگنه تا اینگه براش همونو بپوشونم وقتی میریم یه جایی فقط جشمش به اینه گه اونا جگار میگنن اینم اونوانجام بده لطفا به من راهگار بدین میترسم مدرسه بره نتونه برا خودش دوست پیدا گنه و ارتباط بگیره😔 ❣❣❣❣❣❣ سلام چنتا کتاب همسرداری هم واسه خانوم هم واسه آقا لطفا اگه کسی خونده و نتیجه مثبتی داده معرفی کنه ❣❣❣❣❣ سلام لطفا تو کانالتون اعلام کنید کار خونگی کسی سراغ داره که حقوقش خوب باشه من خیلی بهش نیاز دارم در اصفهان ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
❣ میدونی اصالت یعنی چی اصالت یعنی دلت نمیاد خیانت کنی دلت نمیاد دل بشکنی دلت نمیاد دو رو باشی دلت نمیاد آدما رو بازی بدی بهش میگن چهار چوب چهارچوبی که خودت برای خودت تعریف میکنی کسی که چهار چوب داره اصالت داره اصالت رو نه میشه خرید نه میشه اداشو دراورد و نه میشه با بزک دوزک بهش رسید این که تن به انجام هر کاری نمیدی به این معنی نیست که نمیتونی این بی عرضگی نیست اصالته
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 سلام عزیزم خانم‌جان خیر ببینی از دوستانی که همفکری داشتن و توصیه های مهربانانه هم بسی
💚 سلام کتاب صمیمانه باعروس وداماد خیلی خوبه کانال همسران خوب توایتا هم درمورد هم اقا وهم خانوم کلاسای خیلی خوب صوتی دارن بگیرن وگوش کنن واقعا صد درصد مفیده ❣❣❣❣❣ سلام، کتابهای رازهایی درباره زنان برای اقایون و رازهایی درباره مردان برای خانمها خیلی خوبه نویسندش باربارا دی آنجلس هست. ❣❣❣❣❣ دوستی ک کتاب همسرداری خواستن کتاب زنان ونوسی مردان مریخی عالیه پیشنهاد میکنم همه بخونن واقعا عالیه ، خیلی اختلافات رو ازبین میبره و کلی اطلاعات میده ❣❣❣❣ سلام برا خانمی که کتاب خواست بودن در رابطه با همسر داری کانال سیاست زنانه را پیش نهاد میکنم ❣❣❣❣❣❣ سلام برای اون مخاطب عزیزی که گفتند کتاب همسرداری میخوان کتاب های گلبرگ از دکتر دهنوی فک کنم چند جلد هستن حدود ۴تا یا بیشتر مثلا یکیشون تفاوت های زن و مرد هست که خیلی مفیده و یکی دیگه هنر عشق بازی و .....موضوعات مختلفی داره و اسم همشون گلبرگ هست مثلا گلبرگ ۱ گلبرگ ۲ و ۳ و......‌ ❣❣❣❣❣ سلام دوست عزیزی که کتاب میخواستن واسه همسرداری کتاب من نه ما نوشته خانم نرجس شکوریان فرد عالللللللیه هم برای خانم و هم آقا از هر دو دیدگاه به موضوع زندگی زناشویی و مسایلش میپردازه و در آخر به یک نتیجه مشترک میرسه من ب تمام دوستام که متاهلن یا در شرف ازدواج این کتابو پیشنهاد دادم عالیهه
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🧡 #پرسش سلام ادمین جان خسته نباشید ممنون از کانال خوبتون لطفا پیام منم بزارید تو کا
🧡 سلام برای خانمی که تو ساختمون با مادرشوهرش زندگی میکنه ،درکت میکنم عزیزم منم سه سال اول زندگی تو واحدی زندگی کردم که پدرشوهرم برای سرمایه گذاری تو نا کجا آباد شهرمون خریده بود و به نام مادرشوهرم بود خداروشکر غنیمت بود برامون همیشه هم ازشون تشکر کردم بابتش ولی واقعا عذاب کشیدم همش به جدایی فکر میکردم مادرشوهرم کلید واحدمون رو داشت بهم زنگ میزد وقتی مطمئن میشد من خونه نیستم فامیلهاش رو می‌آورد خونم 😏🤔من خییییلی ناراحت میشدم ولی سنم کم بود و حرفی نمیزدم از طرفی به همسرم که میگفتم اونم ناراحت میشد ولی از اونجایی که مادر و خواهرش آدمای بددهنی بودن هیج وقت حاضر نمیشد بهشون حرفی بزنه به من هم میگفت اگه میتونی خودت از حقت دفاع کن به من نگو 😳 ،عزیزم شما هم در واحدتو قفل کن تا در زدن یاد بگیرن، هفته ای یه بار یا نهایتا دوبار برو پایین ولی اگه میخای نهار یا شام بری یه کم زودتر برو کمک کن تا اخم و تخم نبینی وقتهایی که مادرشوهرت نیست اونقدر با شوهرت خوب باش و مهربونی کن تا مزه زندگی مستقل رو بچشه یعنی چی که پسر از پدرومادرش سرد بشه راه های دیگه ای هم هست، اگه میتونی خوت هم جایی سرکار برو حتی با حقوق کم اینجوری هم کمتر خونه ای و هم اینکه انشاالله برکت وارد زندگیت میشه از طرفی هم شاید شوهرت ببینه داری تلاش میکنی اونم بیشتر تلاش کنه انشاالله یه فرجی بشه بتونی خونه بخری و بری خونه خودت ولی یه چیز دیگه خدارو هم شاکر باش و هراز چندگاهی از پدرومادرشوهرت تشکر کن بابت خونه که بهتون دادن خیلی ها رو میشناسم والدینشون چند واحد دارن ولی نمیدن به بچه ها ،فکر کن تو این اوضاع قرار باشه اجاره خونه بدی یا بدتر از اون تو گرما و سرما دنبال خونه بگردی و اسباب کشی کنی مدام ،آیه ۲۹ سوره مؤمنون واقعا معجزه میکنه بنویس بزن یه جایی که جلوی چشمت باشه مدام بخون آیه کوتاهیه زود حفظ میشی مدام تکرار کن انشاالله حاجت روا باشید .برای منم دعا کنید . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
❣ هروقت میخاست حرفش رو به کرسی بشونه لوس میشد و به یه بهونه ای باهام قهر میکرد از این نقطه ضعف من همیشه واسه پیش بردن کاراش استفاده میکرپ گفتم باید یه کاری کنم تا دست از این اخلاقای بچگونه ش برداره رابطه ی ما که مثل این دختر پسرای هیفده هیجده ساله نیست ،ناسلامتی من سی و چهار و اون سی سالش بود و چند وقت دیگه قرار ازدواجمون بود. یه روز طبق معمول سر یه بحثی باز بیخودی قهر کرد ،گفتم الان وقتشه میدونستم منتظره برم سراغش و از دلش دربیارم نرفتم و یه روز گذشت،نرفتم و دو روز گذشت . به خودم اومدم دیدم یکی دوهفته گذشته و خبری ازش نیست نه من زنگی میزنم و نه اون دلش واسم تنگ میشه . پیش قدم شدم گوشی رو برداشتم و بهش زنگ زدم لحن حرف زدنش تغییر کرده بود. دیگه مثل دختر بچه ها لوس و بامزه حرف نمیزد ،خیلی خشک و رسمی جوابمو داد . گفتم قبول بازم تو بردی. اومدم منت کشی . بعد زدم زیر خنده ،نخندید شاید هم تو دلش خندید. پشت تلفن که آدم این چیزا رو نمیفهمه . چند لحظه سکوت کرد و یهو گفت دیگه نمیخاد منو ببینه ،حرفش رو جدی نگرفتم‌، اما هر چقدر بیشتر باهاش حرف میزدم حرفاش بیشتر باورم میشد . گفتم لابد به خاطر این که خیلی وقته سراغشو نگرفتم از دستم ناراحته بذارم یکم بگذره و بعد مثل همیشه خودش زنگ میزنه یا پیام میده. قبل از قطع کردن گفت وایسا یه چیزی رو بهت بگم و بعدش قطع کن . ذوق کردم ،همین که میخاست باهام حرف بزنه یه قدم مثبت واسه آشتی کردن بود،گفتم خب پس بخشیدی مارو دیگه اره؟ گفت عجله نکن. میخاستم بگم اینو بدونی که ادما تو هر سنی که عاشق بشن دلشون درست مثل همون دختر پسراییه که اولین بار عاشق میشن،‌همون اندازه احساساتشون قشنگه،همون اندازه دلشون بچگی کردن و لوس شدن میخاد و همون اندازه هم ناز و ادا دارن . اینارو میگم که یادت باشه آدما عاشق میشن تا اگه یه روز دلشون خاست واسه یه نفر لوس بشن و قهر کنن یکی باشه که همین لوس بازیاشونو طاقت بیاره و جا نزنه. اصلا بذار یه چیزی رو بهت بگم ،عشق به اونا که میخان ادای آدم بزرگا رو دربیارن هیچ وقت مزه نمیده اینارو گفت و صداش لابه لای سیمای نامرئی تلفن گم شد. اخرین جمله هاش اما هنوز توی گوشمه. آدما عاشق میشن که ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
🧡 سلام خواهشاً خانوما کمکم کنید من ماهه اول بارداری هستم بعد از کلی دکتر ودوا ازطریق ivf باردارشدم حالا هر غذا یا میوه ای که تو گوگل میزنم نوشته باعث سقط میشه ، پس من چی بخورم ؟ هم گشنمه هم از غذا ها بیزار شدم حالت تهوع هم دارم ولی بالا نمیارم خسته شدم قبل بارداری ۵۳ کیلو بودم الان شدم ۵۰ کیلو ، دست به هرچی میزنم میترسم نکنه اینو بخورم سقط بشه خیلی خرج کردیم تا نتیجه داده حالام اینجوری ،چیکارکنم ؟ ❣❣❣❣❣❣ سلام وقتتون بخیر توروخدا پیام من رو بذارید داخل کانال شاید یه فرجی شد😭 من۱سال و نیم نامزد پسر عموم بودم تقریبا۳هفته هست که عقد کردیم این وسط یچیزی خیلی داره عذابم میده😔 وقتی نامزد بودیم متوجه شدم که ایشون نماز نمیخونه خیلی ناراحت شدم😭 کلی باهاش حرف زدم کلی از خوبیای نماز گفتم براش کلی التماس و خواش کردم که بخونه آخر سر دید من هیچجوره از نماز نمیگذرم گفت باشه عقد کردیم قول میدم بخونم البته من اونروز میدونستم اگه واقعا بخواد بخونه از همین الان میخونه هیچ ربطی به عقد نداره😭 الانم که عقد کردیم نمیخونه بخدا خیلی باهاش حرف زدم کلی نصیحتش کردم خیلی براش گفتم هر راهی که بگید امتحان کردم ولی بخدا فایده‌ای نداشت کلافه شدم دیگه خسته شدم از حرف زدن بعضی وقتا میگم شاید از من سیر شده که به حرفم گوش نمیده نمیدونم این چه بدبختی بود امشب گفتم نمازاتو بخون میگه فردا در موردش حرف میزنیم خب این کاریه؟کاری که الان میتونی انجام بدی چه دلیلی داره به فردا موکول کنی😒 فقط یه راه حل خوب پیش پام بذارید که درست بشه بخدا دلم خونه خسته شدم از این حرفا و بحثای تکراری و بی‌فایده😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔 بخدا هرچی بهم بگه میگم چشم تاحالا نشده یچی گفته باشه من بگم باشه همیشه کلامم چشم بوده ولی نمیدونم چرا هیچ جوره حاضر نیست بخاطر من هم که شده نماز بخونه خانوادشم از این موضوع خیلی ناراحتن بارها شده جلوی من بهش تذکر دادن نماز بخون ولی با بداخلاقی و تندی جوابشونو میده توروخدا التماستون میکنم عاجزانه درخواست میکنم اگه دوستان تجربه داشتید در این مورد که کسی بوده نماز نخونده بعدا با یه کاری یا یه ترفندی خودش متحول شده و بخودش اومده درست شده بهم بگید محتاج تک تک جوابهاتونم من رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید دعامیکنم براتون اجرتون با مادرم زهرا🌼🦋 ❣❣❣❣❣❣ سلام خسته نباشید اگه میشه پیام منم تو کانال بزارید من ۱۶ سالمه ولی خیلی بدنم مو داره اصلا نمیدونم چیکار کنم شرایط لیزرو اینام ندارم کسی میدونه چه چیزی استفاده کنم که موها بدنم از بین بره تروخدا راهنماییم کنید😔🙏 ایدی ادمین🌱👇🏻 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a