eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
163.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا 🌸 باسلام خدمت تمام عزیزان من حدود یک سال هست کمرم وپاهام درد می‌کنه اوایل از وسط کمرم د
❤️ برای دختر خانم ۱۴ ساله ای که عاشق شدن؛ عزیزم شما سنی نداری فرصت برای عشق و عاشقی زیاده الان سطح هورمون های خونت بالاست اول راه زندگی هستی برات فرصت های عاشقی دیگه ای هم پیش میاد این که عاشق فامیل میشی میگه در اطرافیان بهترینش رو عاشق شدی اگر به خودت فرصت بدی بعدا دبیرستان رفتی اجتماعی که توش قرار داری وسیع تر میشه آدمهای اطرافت بیشتر و همین طور اگر دانشگاه بری پدر و مادر و اطرافیان؛ هر کاری میکنند که فکر میکنند به صلاحته ؛ پس بهشون احترام بگذار و به خودت فرصت بده ؛ اگر قسمت هم بودید بهم می رسید زندگی که همش این نیست که بگی الان عاشق شدم پس همین الان باید بهش برسم ، شما عاشق باش حدود رو نگه دار و درست رو بخون و دنبال اموزش هنری باش تا وقت مناسبی که به خواسته ت برسی دخترم خودت رو انگشت نمایی فامیل نکن عشقت همین طور که خوبی های زیاد داره ویژگی های دیگه ای هم داره که پسند تو نباشه به خودت فرصت بده تا مدتی بیشتری بگذره و راه و رسم زندگی رو بیشتر یادبگیری تا بدونی تو هر موقعیتی چطور رفتار کنی به پدر و مادرتم احترام بگذار و از زندگی لذت ببر چون تو فقط یکبار ۱۴ سالگی رو تجربه میکنی روزگار رو برای خودت سخت و تلخ نکن 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 سلام وقت بخیر برای اون عزیزی که فشار خونش بالا هست .حتما به پزشک طب سنتی مراجعه کنن.اگر کرج هستن منم آدرس پزشک سنتی خوب سراغ دارم بهشون میگم.اما برادر من به طور اتفاقی فشار خونش رفت بالا آزمایش داد هیچ مشکلی نداشت،فهمیدیم از استرس و اضطراب هست و با دو جلسه رفتن پیش دکتر طب سنتی خوب شد خدا رو شکر .انشاءالله همه سلامت باشن برای سلامتی آقا امام زمان صلوات🌺🌺 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 سلام عزیزی که طب سنتی بهشون گفتن لگنت کجه اصلا نترسید خیلی این افراد در کارشون مهارت دارن حتی در جاانداختن دیسک ورگ گیری اصلا پزشکان این موارد رو نمیفهمند واطلاع ندارند ،،،همین الان انجام بدید خوبه بنده توو ابن کلاسها شرکت میکنم به خدا به راحترین شکل کارهای بزرگی انجام میشه ،مثلا افتادگی ناف هزاران عوارض داره براشتها دل درد بی حوصلگی یبوست واسهال ،ووو،،،با یک جاانداختن همه اینها حل میشه. وقتی ابن فرد گفته لکن چرخیده یعنی در کارش خبره است اعتماد کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۴۵۲ @azsargozashteha💚
4_297669198144867391.MP3
887.2K
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۴۵۲ @azsargozashteha💚
🌸 مردم شهرم همیشه عجول بوده اند همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند... برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند، آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود... مردم شهرم همیشه عجول بودند، باور کنید انتهایش چیزی نیست، وقتی به خودتان میرسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند، عمر به قدر کافی تند میدود، شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید... به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم ها را یواش یواش دوست بدارید، چای را پای حرف های معشوقه ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، خیابان را باعشق قدم بزنید، شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌸 سلام به ادمین عزیز واعضای کانال. سال نومبارک. من هم درد ودلی دارم بااعضای کانال ومیخوام که راهنماییم کنند. من باشوهرم ۶ساله که ازدواج کردم. تواین چندسال بحث ودعوازیاد داشتیم چندبارم من به عنوان قهرخونه پدرم رفتم که بعدازچند روز شوهرم میومددنبالم وبرمیگشتم. اخرین باری که برگشتم تصمیم گرفتیم همه چیزوازاول شروع کنیم وبچه داربشیم. دوران بارداری خیلی باهم خوب شدیم زندگی روی خوششوبه مانشون داد وماتازه طعم خوشبختیو چشیدیم . دردوران بارداری به خاطرشرایطم باشوهرم خیلی رابطه نداشتیم. چندوقتی بودشوهرم درتلگرام عضویه گروه مختلط بودکه ازشهرهای مختلف تواین گروه بودند .هفته اخربارداریم توگوشی شوهرم چت هاشودرتلگرام بایه خانومی که ظاهرا متاهل هم بودند دیدم. وچه حرفایی از حرفای ... گرفته تاقربون صدقه. قربون صدقه هایی که حتی یه بارم به من نگفته. دنیا روسرم خراب شد .اولش میخواستم به روش نیارم وبه توصیه خانومهایی که درهمین کانال بارها گفتند که دراین مواقع محبت به شوهرو بیشترازقبل کنیم عمل کنم ولی داشتم دیوونه میشدم. وقتی به شوهرم گفتم اولش گفت چرارفتی سرگوشیم بعدش گفت رفیقم باآیدی به اسم زن اومده باهام شوخی کنه . بعدش گفت این خانوم عضوهمون گروهه واصلا معلوم نیست زنه یامرد. چون معمولا توفضای مجازی زن ومرد بودن اشخاص معلوم نیست واکثرا به دروغ خودشونو معرفی میکنندومن فقط خواستم سرکارش بزارم ودرحدسرگرمی بوده .خلاصه اینکه انواع توجیه هاروکرد ومیخواست که ببخشمشو همون موقع هم کلا تلگراموپاک کرد. وگفت این مدت بارداریت که محدود بودیم به من خیلی سخت گذشته ودرکم کن.منم گفتم به خاطربچم قهرنمیکنم وبرم به هیچکسم نمیگم ولی نمیتونم ببخشمت ودیگه سمت من نیا که دیگه کلی نازموکشید وعذرخواهی کرد. ومنم کوتاه اومدم. ولی بعدازاون روز حالم همینطور بدوبدترشد و همش چتهاشون وعکس خانومه جلوچشمم بود ووقتایی که تنها میشدم گریه میکردم.تااینکه چندروزبعدش زایمان کردم وسرگرم بچه شدم. ولی همچنان من یادم نرفته وکافیه که شوهرم کوچکترین تندی به من کنه سریع یاد قربون صدقه هاش به اون خانوم میفتم واشکم راه میفته. ولی هیچ وقت بهش نگفتم دلیل گریم چیه . الان بچم ۴ماهه هست ومتاسفانه دراین مدت مریضه ومن بیشتروقتم درگیر بچه هستم ومواقعی که بچه ارومه ترجیح میدم استراحت کنم واصلا به مسائل... فکرنمیکنم .ولی به خاطرشوهرم هفته ای یکبار راداشتیم تاقبل ازعید. که چندروزپیش اعلام نارضایتی کرد وگفت من اصلا راضی نیستم و دارم اذیت میشم وچراهربارکه بهت میگم محل نمیزاری وتهدیدکرد اگه جدی نگیری دیگه سراغت نمیام. منم گفتم تواین چندروز تعطیلات عید جبران میکنم. ولی بازهم اعلام نارضایتی میکنه شوهرم ودائم توخونه دنبالم راه میره و میگه. وانگار واقعا شرایطونمیفهمه که الان باوجود بچه نمیشه هرروز . مثلا من شب تاصبح بالای سربچه بیداربودم. صبح یه چندساعتی میخوابم بعدش که بیدارمیشم میخوام به کارای خونه برسم وناهاربپزم ولی شوهرم انتظارداره به اون برسم این درصورتیه که اگه ناهاردیربشه غرغرمیکنه که چرادیرشده یاچراخونه مرتب نیست وخودشم درخونه کاری نمیکنه. به خاطرهمین وقتی خواستشومیگه من میگم الان کاردارم یاالان بچه بیدارمیشه شیرمیخواد. بزاریه وقت مناسب. امشب بچه اروم بودمن بهش گفتم که مخالفت کردوگفت من همش بایدازتوگدایی کنم واصلا نمیخوام دیگه.گفتم شرایط مناسب نبوده گفت شرایط دست خودآدمه وتوزیادازحدمیخوابی وقهرکرد.تازه من فهمیدم که اقا انتظارداره من ازاستراحتم بزنم وبه اون برسم ولی من واقعا اگه خواب کافی نرم نمیتونم شب بعدبالای سربچه بیدارباشم.الان ترسم ازاینه که کاری که دربارداری انجام داددوباره تکرار بشه. الان میخوام ببینم خانومای دیگه که بچه دارشدند چه کارمیکردند وتجربیات خودشونو دراختیارمن بزارند.ممنون ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
وارو بلیط گرفت و رفت من موندم اواره ی خونه ی بابام ... مامانم وقتی منو دید شروع کرد به داد و بیداد ک
از اونجایی که عبدالله همیشه به پدرم احترام خاصی می گذاشت حرفش را قبول کرد و آمد. پدرم خیلی باهاش صحبت کرد ولی عبدالله میگفت زنی که یکبار رفته اگر باز چراغ سبز ببینه میره ، من نمیخوام دوباره بی آبرو بشم همه میگن ایراد از من بوده ... میگن چی شده که زنش به خاطر یه بچه شهرستانی که سن و ساله شايانه نون شب نداشته بخوره لگد زده به این زندگی و رفته.... شما بگو بابا شما جای من بودی چه جواب میدادی؟ باز با چه رویی بیارمش تو خونم ... پسرم داغون شده شما که شاهدی.. بابام خورد شد گریه کرد...به عبدالله التماس میکرد که دوباره منو قبول کنه خیلی ناراحت شدم وقتی صدای التماس بابامو شنيدم که به عبدالله میگفت منو ببخشه می خواستم برم بیرون و باهاش دعوا کنم و حرفای دلمو به عبدالله بگم ولی بابام قسمم داده بود که بیرون نرم . چند وقتی از ملاقات بابام و عبدالله گذشته بود. عبدالله به بابام زنگ زد که میخواد واسه شایان زن بگیره و بره خواستگاری وقتی شنیدم خیلی خوشحال شدم . عبدالله به پدرم گفته بود شایان دوست داره پدر و مادرم همراهشون برن برای خواستگاری همه به فکر خودشان بودند و هیچ کس سراغی از من نمی گرفت. به شایان زنگ زدم و گفتم آرزو دارم تو مجلس خواستگاریش باشم با هر زحمتی بود با اصرار شایان عبدالله راضی شد که من برای مراسم خواستگاری برم توی مجلس حرفی از جدایی منو عبدالله زده نشد اصلا خبر نداشتند که منو عبدالله طلاق گرفتيم از همون شب با اصرار شایان به همراهیه پدر و مادرم رفتم خونمون. همان خونه ای که عبدالله با هزار امید و آرزو برام خریده بود وقتی رفتم خونه فقط گریه کردم و بعد از عبدالله و شایان خواستم که از ته ته قلبشون منو ببخشن و قول دادم که بهترین همسر و بهترین مادر دنیا باشم.. قول دادم که خودمو ثابت کنم. وقتی خوب به عبدالله نگاه کردم دیدم چقدر پیر شده انگار تو این چند وقت چندین سال پیرتر شده بود. اونقدر پاشو بوسیدم تا دلش نرم شد و منو بخشید تو رو خدا به من فحش ندید هرکدوم از شما ممکنه خطا کنه مهم اینه که پی ببره به اشتباهش ،من مغرور بودم و چوبشو خوردم حالا هزار برابر بیشتر از قبل قدر همسر نازنینمو میدونم تو رو خدا مراقب زندگیاتون باشید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
✅ دکتر انوشه میگه چهار تا درس مهم زندگی هست که باید بدونی: -احترام برای کسیه که لایقشه نه طالبش! -حرف رو بیشتر از دو بار تکرار نکن؛هم ارزشش رو از دست میده هم خودت رو بی ارزش میکنی. -قورباغه رو تو تشت طلا هم بذاری بازم میپره تو مرداب!پس برای آدمای لیاقت بیشتر از لیاقتشون وقت نذار! -کسی که فرق تو رو با بقیه نمیفهمه همون بهتر با بقیه بمونه..! -هیچوقت کاری نکن که آدمای ارزون واست گرون تموم بشن. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#چالش_دوم❣😍 سلام ایام به کام❤️ سال نو مبارک😍 خب به درخواست دوستان قرار شد که گاهی اوقات یه چالش ب
😍❣ دوسال پیش بعد سال تحویل رفتیم واسه تبریک سال نو چند دقیقه بعد خواهرشوهرم باخانواده اومدن وبعد از اون خواهرشوهر دومم هم باخانواده وارد شدن .خواهرشوهرم که مجرد بود چای و میوه آورد وگفت خدا رو شکر همه باهم اومدین که فقط یه بار چای درست کنم وبازم گفت همین یبار که آومدین میوه میخورین ها . دیگه اگه دوباره بیاین خبری از میوه نیست نگین نگفتم 😂 💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛 امسال واسه تبریک عید رفتیم خونه پدرشوهرم .خواهرشوهرم که مجرده یه ظرف آجیل آورد نوه ی ۲ سال ونیمه من هم همراهم بود چندتا تخمه برداشت وچون بلد نبود داد به من مغزشون رو دربیارم براش که خواهرشوهرم چندتا شکلات داد دست نوه ام ویواش ظرفهای آجیل رو برداشت وبرد به خدا من یه دونه آجیل هم برنداشته بودم😅از اون بدتر اینکه شکلات ها مثل سنگ سفت بود نوه ام شکلات رو باز کرد خیلی سفت بود از دهن درآورد داد به خواهرشوهرم ازبس سفت بودن خواهرشوهرم گفت برشون دارم بعد با چایی میخوریم نرم میشن😊 💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛 خدا بیامرز مادر بزرگ مادربم با ما زندگی می کرد مادرم برای ایشون انواع مغز رو با نبات کوبیده بود که اول صبح مقداری بخورن و جون بگیرن 💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛 یک روز چند مهمون میان دیدنشون مادر بزرگم به یکی از مهمونا که آقا بودن از این مغزها تعارف می کنه و اصرار که بخورین ببینین چقدر خوشمزه است اون آقا یک قاشق می خورن هنوز قاشق دومی رو می خواستن پر کنن مادر بزرگم ظرف رو از شون میگیره و میگه بدین شما که دارین تمومش می کنین 😂 بنده خدا از اقوام دور بودن و خلاصه اسباب خنده فراهم میشه😂 💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛 روز دوم عید خونمون پررر از مهمون بود خیلی شلوغ بود بعد بیان خونه ما دگ چون ازوناشیم ک تمام تلاشمونو میکنیم تا ب مهمون خوش بگذره دگ کل کارا رو خودمون میکنیم بعد س تا زنداداشامم بودن ک یکیشون حاملس توقعی نیس یکیم موقع ظرفا رفت نماز😐زرنگ بازی کرد فک کنم😐ی دونه موند ک خیلیم روش غیضی بودیم 😂یعنی دلخور و عصبانی بعد موقع ظرفا رفت جا مهمونا اصلا نگف ی کمکی دگ خودم بودم با خواهرم خودم زیاد مهم نیس ولی رو خواهرم خیلی حساسم (دو سال از من بزرگ تره)۲۰سالشه وقتی گفت کمرم درد می‌کنه دگ زدم ب سیم آخر جلو همه مهمونا گفتم خو چیز خانوم بیا کمک دگ😐🤣🤣🤣🤣همه مهمونا قفل شدن ی صحنه فک کن همه بودن از دامادو عروسو دایی عمو کلا همه ،خوب کردم😅یادش بمونه اومد خونه ما از جون دل مایه بزاره 😆🙂❤️ممنون ک خوندید اگه عروس نو هستید برا اینکه جا خانواده شوهر جا باز کنید ت این کارا کمک کنید جواب میده 😜ولی زرنگ بازی اصلا❌ 💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛 یبار من با مادرشوهرم رفتیم مشهد رفتیم حرم زیارت کنار سقا خونه اسمال طلایی خواستیم اب بخوریم قسمت زنونه شلوغ بود مردونه شاید دوتا مرد بود مادرشوهرم اب خورد به لیوان هم پر کرد برادختر من بیاره ولی خادم ازدستش گرفت ریخت رو زمین گفت برو از طرف زنونه بردار هنوز هم نمیتونم این هضم کنم که وافعا فازش چی بود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ مادر من فقط یک چشم داشت و نیمی از پوست صورتش بر اثر تصادف از بین رفته بود .او همیشه مایه خجالت من بود .مادرم برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه ها غذا می پخت . یک روز او به دم مدرسه آمد تا مرا با خود به خانه ببرد .من خیلی خجالت کشیدم .آخر او چطور توانست این کار را با من بکند ؟به ر وی خود نیاوردم ،فقط با تنفر نگاهی به او کردم و فورا از آنجا دور شدم . روز بعد یکی از هم کلاسی ها مرا مسخره کرد و گفت :«هووو...مامان تو فقط یک چشم داره و شبیه هیولاس فقط یک جوری دلم می خواست یک جوری خودم را گم و گور کنم .کاش زمین دهان باز می کرد و مرا ... کاش مادرم یک جوری گم و گور می شد ... روز بعد به مادرم گفتم «اگر می خواهی من را شاد و خوشحال کنی ،چرا نمی میری ؟ » او هیچ جوابی نداد . حتی یک لحظه هم درباره حرفی که به مادرم زدم فکر نکردم ،چون خیلی عصبانی بودم .احساسات او برای من هیچ اهمیتی نداشت.دلم می خواست از آن خانه بروم و دیگر هیچ کاری با آن نداشته باشم . سخت درس خواندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به شهر دیگری بروم .در آن جا ازدواج کردم ،خانه ای برای خود خریدم و تشکیل زندگی دادم . من از زندگی ،بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم ،تا این که یک روز مادرم به دیدنم آمد او سال ها بود که من و نوه هایش را ندیده بود .وقتی دم در ایستاده بود،بچه ها از او ترسیدند و من سرش داد کشیدم که او چرا خودش را دعوت کرده و به خانه من آمده ،آن هم بی خبر ! سرش داد کشیدم و گفتم :«چطور جرات کردی بیایی به خونه من و بچه ها را بترسونی ؟!از این جا برو !همین حالا .» مادرم به آرامی جواب داد :«،خیلی معذرت می خواهم مثل اینکه آدرس را اشتباهی اومدم .»و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد . یک روز در خانه ام ،دعوت نامه ای برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ای که در آن درس خوانده بود ،دریافت کردم ،ولی واقعیت را به همسرم نگفتم و وانمود کردم برای یک سفر کاری می روم . بعد از مراسم ،به کلبه قدیمی خودمان رفتم ،البته از روی کنجکاوی . همسایه ها گفتند که مادرم مرده است ،اما من حتی یک قطره اشک هم نریختم . آنها بنا به درخواست مادرم نامه ای از طرف او به من دادند . در آن نامه چنین نوشته بود : پسر عزیز تر از جانم ،من همیشه به فکر تو بوده ام ،مرا ببخش که به خانه ات در سنگاپور آمدم و بچه هایت را ترساندم .وقتی که شنیدم که می خواهی به این جا بیایی ،خیلی خوشحال شدم ،ولی ممکن است نتوانم از جایم بلند شوم و به دیدن تو بیایم . خیلی متاسفم از اینکه وقتی داشتی بزرگ می شدی ،دائما باعث خجالت تو می شدم .آخر می دانی ... وقتی تو خیلی کوچک بودی در یک تصادف اتومبیل یکی از چشمانت را از دست دادی . من به عنوان مادر نمی توانستم تحمل کنم که تو با یک چشم بزرگ شوی ،بنابراین یکی از چشمانم را به تو دادم .برای من موجب افتخار بود که پسرم می توانست با چشم من دنیای جدید را به طور کامل ببیند . با همه عشق و علاقه من به تو – مادرت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌹 یه نفر میگفت: پدربزرگم یه نیسان داشت که گفته میشد اولین نیسانیه که وارد ایران شده، با راست و دروغش کار ندارم، خیلی نیسانشو دوست داشت و روشم تعصب داشت و باهاش هم تو جاده کار میکرد .... یادمه یه بار نشستم کنارش گفتم من هیچی نمی بینم اینقد که شیشه شکسته شده و خورد شده شما چجوری رانندگی میکنی؟ گفت به این خوبی دیده میشه چی رو نمی بینی؟ گفتم چجوری این شکلی شد؟ گفت یه بار داشتم تو جاده رانندگی میکردم که یه تیکه سنگ کوچیک از ماشین کناری پرت شد اولش یه ترک کوچیک بود بعد کم کم بر اثر زمستون و تابستون و سرماگرما، بزرگ و بزرگ تر شد تا اینکه کل شیشه رو گرفت... میگفت پدربزرگم حاضر نبود قبول کنه که ترک داره و تعمیرش کنه بس که دوسش داشت. ما آدمام اینجوریم... عیبامونو قبول نمی کنیم، ایرادامونو نمی پذیریم و اصلاحش نمیکنیم تا اینکه بزرگ و بزرگ تر میشن... میگفت اگه میخواید عاقبت پدربزرگمو بدونید، یکی از همون شب ها تو جاده بدلیل دید کم تصادف کرد و فوت کرد. همین عیبامون باعث نابودیمون میشن... همینایی که نمی پذیریمشون! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌹 سلام به ادمین عزیزم واعضای کانال ممنونم بخاطر کانال خوبتون عیدتون مبارک امیدوارم که سال خوب وخوشی در کنار خانواده داشته باشید سوالی داشتم ممنون میشم اگه کسی میدونه جواب بده من ۴ ماهه که پروپپدم عقب میندازم سر موقع نمیشم قبلن اینطوری نبود مثلا دوسه روز بعد وقتم میشم حتی دوبارشم ازمایش دادم باردار نبودم نمی دونم چرا عقب میندازم قصد باردار شدنم ندارم کسی میدونه از چیه علت چیه ؟؟ 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سلام خسته نباشید.توروخدازودترسوالموبزارین.من عفونت قارچی رحمی دارم که باعث سوزش و خارش میشه هرجا میرم دکترتایه مدت خوبه بعدشروع میشه توروخدااعضای محترم کانال منوراهنمایی کنن هرچه زودتراجرتون بافاطمه زهرا 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سلام من دختر16ساله ای هستم که قدم 155است به متخصص غدد مراجعه کردم گفتنددیگه قدنمیکشم حتی باداروواینا تحقیق کردم گفتندطب سنتی یاطب سوزنی تاثیرداره خواصم ببینم کسی داخل کانال هست که استفاده کرده باشه نتیجه گرفته باشه؟ یااگرراه دیگری می شناسیدبگیدواقعادارم سراین موضوع افسردگی میگیرم ممنون میشم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 سلام‌چندروزقبل‌سال‌یه‌سماوردسته‌دوم‌ازدیوارایتاخریدم‌۳۵۰پست‌که‌اوردش‌‌لکه‌گیری‌ساختمون‌داشتم‌بعدچندروز‌اومدیم‌استفاده‌کنیم‌سماورسوراخه‌اب‌زیادی‌ازش‌میریزه‌تاجوش‌بیادفقط‌یه‌قوری‌اب‌داره‌‌به‌طرف‌پیام‌دادم‌پولم‌رابرگردون‌سماورراارسال‌کنم‌برات‌گفته‌صبرکن‌دارم‌میرم‌سفر‌.این‌جورهم‌که‌ازصحبتاش‌مشخصه‌قصدپول‌برگردوندن‌نداره‌شمادوستان‌بگیدبااین‌خانم‌چکارکنم‌توراخداوسایل‌غیرقابل‌استفاده‌رابرافروش‌نگذارید‌ازخدابترسید ایدی ادمین🌸👇🏻 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌱 قرار نيست جواب همه را بديم قرار نيست همه را خوشحال كنيم قرار نيست همه از ما راضى باشند قرار نيست همه با ما دوست باشند بعضى اوقات ما فكر می‌كنيم كه مسئوليت ويژه‌اى بر عهده داريم تا رضايت همه را جلب كنيم و جورى رفتار كنيم كه همه از ما خوششون بياد و به همين خاطر زندگى خودمون را تباه می‌كنيم تا محبوب دل‌ها باشيم، اونم براى آدم‌هايى كه امروز هستند و فردا نيستند! يادمون باشه كه ما مسوول خوشحال كردن همه نيستيم و نبايد باشيم. سعى كنيم آدماى درست را انتخاب و به زندگيمون وارد كنيم، دو تا دوست خوب كه رابطه عميق و محكمى باهاشون داريم، بهتر از صد تا رابطه بى‌ارزش و توخاليه كه فقط وقت و انرژى و عمر آدمو تلف می‌كنه درست انتخاب كنيم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••