شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوم رفتند ... مامان گفت بیا درست رو هم قبول کردند حالا دیگه باید قبول کنی بهانه ای نداری (منظو
#بخش_پایانی
دیدم کلید درو عوض کرده خودش هم نیست ، رفتم جلو در خیاط خونه ازش کلید بگیرم دیدم با همون خانم عظیمی جفت هم نشستن دارن حرف میزنن و میخندن..
باهام تا خونه اومد در رو باز کرد هر چی کتاب و لباس داشتم پرت کرد بیرون واحد گفت دیگه تو این خونه جایی نداری..
باور میکنید چون خانوادم پشتم نبودن پاشو بوسیدم که ببخشه گفتم باشه قبول هر چی تو بگی چون درس میخونم دیگه اعتراض نمی کنم....
بهانه های الکی می گرفت تو بارداری کتکم میزد جوری که بچه ام تو ماه پنجم بارداری سقط شد....
رابطه اش با اون خانم عظیمی که هفت سالی از من کوچیکتر بود و اون موقع ۱۶سالش بود صمیمی تر میشد..
دیگه بریدم رفتم خونه مامان اینا گفتم همه رفتاراشو گفتم دیگه به اون خونه برنمیگردم
دو روز بعدش همه جا پخش شد رفته خواستگاری اون خانم چون مامان باباش مخالف بودن با هم فرار کردند ...
خیلی روزای سختی بود دیگه خانواده بعد پخش شدن این خبر کاری باهام نداشتند و فهمیده بودن حرفام درسته.
من همچنان کلاس ها رو نمی رفتم و فقط برای تعیین واحد و امتحان میرفتم.
افتادم دنبال کارای طلاق و اینکه نامه بگیرم برم جهازم رو بیارم. جهازو برده بود جای دیگه دادگاه هم اصلا نمی اومد
از ته ته قلبم از اعماق وجودم فریاد زدم خدایا نخواه که اینجوری با زندگی من بازی کنن و خوشبخت بشن
چشم از جهازم بستمو همچنان پله های دادگاه رو دو ساله تموم بالا پایین میکردم تا طلاق بگیرم تا اینکه یک هفته بعد .... همچنان پله های دادگاه رو دو ساله تموم بالا پایین میکردم تا طلاق بگیرم تا اینکه یک هفته بعد طلاق مامان خانوم عظیمی میاد دم خونه مامان اینا میگه دخترم رو زدن و بچه اش رو ازش گرفتن دستم به جایی بند نیست بابت زدن دخترم الان کلانتريه تا سند نزاشتن بیاد بیرون. شما که بابت مهریه حکم جلبش رو دارید بیارید فلان کلانتری بزارید رو شکایت من که نتونه با یه سند ساده بیاد بیرون.
رفتیم حکم جلب مهریه و جهیزیه رو گذاشتیم رو پرونده. تو کلانتری از اتاقی که توش بود تا ببرندش دادسرا داد میزد دیگه طلاقت نمیدم ولی نمیدونست من دو سال تمام دویدم تا بدون بخشیدن یک ریال از حق و حقوقم حکم طلاقم رو بگیرم . لبخندی زدم و اومدم خونه.
جهیزیه رو بعد دو سال پس گرفتم. اینجا همزمان با دوره ای بود که ارشد شیمی قبول شده بودم . همزمان با قبول شدن برای ارشد تو یه کارخونه هم شاغل شدم به عنوان مدیر QC .
یه سال از به زندان رفتن همسر سابقم میگذشت و حتی یه سکه هم نتونسته بود پرداخت کنه مامان راضیم کرد رفتم رضایت دادم از زندان دربیاد ولی حق و حقوقم رو نبخشیدم فقط بهش یه فرصت دوباره دادم ولی در اصل دیگه دنبالش هم نرفتم.
الان یازده سال از اون روزا میگذره به لطف خدا خونه خریدم و پس انداز مناسب هم دارم ولی تمام این ۱۱ سال رو تنها بودم ، به خاطر یه ضعف خیلی خیلی کوچیک و نداشتن اعتماد به نفس كل زندگیم نابود شد.
راستی یادم رفت بگم اون خانم عظیمی که از همسرم جدا شد و بچه اش رو هم بهش ندادند ولی بعدش هم دو تا خانوم صيغه کرده چند ماهه گذاشتن رفتن.
بزار بخونن اعضا که با دستای خودشون اعتماد به نفس بچه هاشون رو نکُشند.
#پایان
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#چالش_دوم❣😍 سلام ایام به کام❤️ سال نو مبارک😍 خب به درخواست دوستان قرار شد که گاهی اوقات یه چالش ب
#چالش_دوم 😍❣
مهمون اومده خونمون با کلی از فک و فامیلای زنش همشونم کفشاشون آوردن کنار دستشون داخل خونه چه فکری کردن😶
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
بیرون بودم برام sms اومد بسته ۲۵گیگه ۳ماهه شما تمام شد زنگ زدم خونه مادرم گف پسرعموهات وصلن
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
خاله شوهرم اومد خونمون به بچش پنجاهی عیدی دادم، گفت پس به من و شوهرم عیدی نمیدی؟ منم تو رودرواسی دوتا دیگه دادم بهشون، بعد که ما رفتیم خونشون به بچه هام عیدی نداد😒
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
دوست شوهرمو با خانواده واسه شام دعوت کردم خانمش گفت مامانم خونمونه گفتم قدمش رو چشم مادرتون هم تشریف بیارن گفت مادر من خونه هر کسی نمیاد
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
مهمونمون تا تو کاسه آجیلش بادوم و پسته و تخم کدو تموم شد بلند شد ایستاد و به زنش گفت بریم😂😂😂😂😂
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
واسه مادرشوهرم مهمون اومد، رفت ظرفارو بشوره بعد دیدم داره بهش میگه این عروست چرا ظرفارو نشست چرا کار نمیکنه برات
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
مهمون اوردم از تهران خونه خودم شهرستان ۱۰روزه اینجاس حتی جای خودشو بچشم جمع نمیکنه
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
عمم اومد خونمون باهامون اصلا حرف نزد خونه یکی دیگه هم رفتیم همه چیو با هم آورد ینی زود برید😐
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
چند سال پیش خونه عمم بودیم عیدی نداد که هیچ بچشم از بابام عیدی گرفت خونمونم اومد بازم عیدی گرفت🤣🤣🤣🤣
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
مهمون اومده بود از توی ظرف آجیل های خودم بادوم هاشو جدا میکرد حرف هم میزد طبیعی کنه😂😐
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
مهمون اومد گفت رمز وایفای میدین چندتا پیام واتساپ بدم؟ گفتم بله، دیدم یه ساعته تو گوشیه، رفتم کنارش نشستم یهو گفت ببخشیدا سرعت نتتون خوب بود سریال پیکی بلایندرزو دانلود کردم😕
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
جاریم اینا اومدن خونمون یکم بی حال بودیم، برادرشوهرم یه کاره گفت داداش دیشب زنتو ک.....ردی؟ زنشم غش کرد از خنده
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
دیشب دوست شوهرم اومد خونمون، براش شیرینی آوردیم، گفت ما ازین شیرینیا نمیخوریم، لطفا پسرتو بفرست سر کوچه بره نون خامه ای بخره😂
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸 باسلام خدمت تمام عزیزان من حدود یک سال هست کمرم وپاهام درد میکنه اوایل از وسط کمرم د
#پاسخ_اعضا ❤️
برای دختر خانم ۱۴ ساله ای که عاشق شدن؛ عزیزم شما سنی نداری فرصت برای عشق و عاشقی زیاده الان سطح هورمون های خونت بالاست اول راه زندگی هستی برات فرصت های عاشقی دیگه ای هم پیش میاد این که عاشق فامیل میشی میگه در اطرافیان بهترینش رو عاشق شدی اگر به خودت فرصت بدی بعدا دبیرستان رفتی اجتماعی که توش قرار داری وسیع تر میشه آدمهای اطرافت بیشتر و همین طور اگر دانشگاه بری
پدر و مادر و اطرافیان؛ هر کاری میکنند که فکر میکنند به صلاحته ؛ پس بهشون احترام بگذار و به خودت فرصت بده ؛ اگر قسمت هم بودید بهم می رسید
زندگی که همش این نیست که بگی الان عاشق شدم پس همین الان باید بهش برسم ، شما عاشق باش حدود رو نگه دار و درست رو بخون و دنبال اموزش هنری باش تا وقت مناسبی که به خواسته ت برسی
دخترم خودت رو انگشت نمایی فامیل نکن
عشقت همین طور که خوبی های زیاد داره ویژگی های دیگه ای هم داره که پسند تو نباشه به خودت فرصت بده تا مدتی بیشتری بگذره و راه و رسم زندگی رو بیشتر یادبگیری تا بدونی تو هر موقعیتی چطور رفتار کنی
به پدر و مادرتم احترام بگذار و از زندگی لذت ببر چون تو فقط یکبار ۱۴ سالگی رو تجربه میکنی روزگار رو برای خودت سخت و تلخ نکن
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
سلام وقت بخیر برای اون عزیزی که فشار خونش بالا هست .حتما به پزشک طب سنتی مراجعه کنن.اگر کرج هستن منم آدرس پزشک سنتی خوب سراغ دارم بهشون میگم.اما برادر من به طور اتفاقی فشار خونش رفت بالا آزمایش داد هیچ مشکلی نداشت،فهمیدیم از استرس و اضطراب هست و با دو جلسه رفتن پیش دکتر طب سنتی خوب شد خدا رو شکر .انشاءالله همه سلامت باشن برای سلامتی آقا امام زمان صلوات🌺🌺
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
سلام عزیزی که طب سنتی بهشون گفتن لگنت کجه
اصلا نترسید خیلی این افراد در کارشون مهارت دارن حتی در جاانداختن دیسک ورگ گیری اصلا پزشکان این موارد رو نمیفهمند واطلاع ندارند ،،،همین الان انجام بدید خوبه بنده توو ابن کلاسها شرکت میکنم به خدا به راحترین شکل کارهای بزرگی انجام میشه ،مثلا افتادگی ناف هزاران عوارض داره براشتها دل درد بی حوصلگی یبوست واسهال ،ووو،،،با یک جاانداختن همه اینها حل میشه. وقتی ابن فرد گفته لکن چرخیده یعنی در کارش خبره است اعتماد کنید
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دل_نوشت 🌸
مردم شهرم همیشه عجول بوده اند
همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند...
برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند،
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود...
مردم شهرم همیشه عجول بودند،
باور کنید انتهایش چیزی نیست،
وقتی به خودتان میرسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند، عمر به قدر کافی تند میدود، شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید...
به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم ها را یواش یواش دوست بدارید،
چای را پای حرف های معشوقه ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید،
خیابان را باعشق قدم بزنید، شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🌸
#پرسش
سلام به ادمین عزیز واعضای کانال. سال نومبارک. من هم درد ودلی دارم بااعضای کانال ومیخوام که راهنماییم کنند. من باشوهرم ۶ساله که ازدواج کردم. تواین چندسال بحث ودعوازیاد داشتیم چندبارم من به عنوان قهرخونه پدرم رفتم که بعدازچند روز شوهرم میومددنبالم وبرمیگشتم. اخرین باری که برگشتم تصمیم گرفتیم همه چیزوازاول شروع کنیم وبچه داربشیم. دوران بارداری خیلی باهم خوب شدیم زندگی روی خوششوبه مانشون داد وماتازه طعم خوشبختیو چشیدیم . دردوران بارداری به خاطرشرایطم باشوهرم خیلی رابطه نداشتیم. چندوقتی بودشوهرم درتلگرام عضویه گروه مختلط بودکه ازشهرهای مختلف تواین گروه بودند .هفته اخربارداریم توگوشی شوهرم چت هاشودرتلگرام بایه خانومی که ظاهرا متاهل هم بودند دیدم. وچه حرفایی از حرفای ... گرفته تاقربون صدقه. قربون صدقه هایی که حتی یه بارم به من نگفته. دنیا روسرم خراب شد .اولش میخواستم به روش نیارم وبه توصیه خانومهایی که درهمین کانال بارها گفتند که دراین مواقع محبت به شوهرو بیشترازقبل کنیم عمل کنم ولی داشتم دیوونه میشدم. وقتی به شوهرم گفتم اولش گفت چرارفتی سرگوشیم بعدش گفت رفیقم باآیدی به اسم زن اومده باهام شوخی کنه . بعدش گفت این خانوم عضوهمون گروهه واصلا معلوم نیست زنه یامرد. چون معمولا توفضای مجازی زن ومرد بودن اشخاص معلوم نیست واکثرا به دروغ خودشونو معرفی میکنندومن فقط خواستم سرکارش بزارم ودرحدسرگرمی بوده .خلاصه اینکه انواع توجیه هاروکرد ومیخواست که ببخشمشو همون موقع هم کلا تلگراموپاک کرد. وگفت این مدت بارداریت که محدود بودیم به من خیلی سخت گذشته ودرکم کن.منم گفتم به خاطربچم قهرنمیکنم وبرم به هیچکسم نمیگم ولی نمیتونم ببخشمت ودیگه سمت من نیا که دیگه کلی نازموکشید وعذرخواهی کرد. ومنم کوتاه اومدم. ولی بعدازاون روز حالم همینطور بدوبدترشد و همش چتهاشون وعکس خانومه جلوچشمم بود ووقتایی که تنها میشدم گریه میکردم.تااینکه چندروزبعدش زایمان کردم وسرگرم بچه شدم. ولی همچنان من یادم نرفته وکافیه که شوهرم کوچکترین تندی به من کنه سریع یاد قربون صدقه هاش به اون خانوم میفتم واشکم راه میفته. ولی هیچ وقت بهش نگفتم دلیل گریم چیه . الان بچم ۴ماهه هست ومتاسفانه دراین مدت مریضه ومن بیشتروقتم درگیر بچه هستم ومواقعی که بچه ارومه ترجیح میدم استراحت کنم واصلا به مسائل... فکرنمیکنم .ولی به خاطرشوهرم هفته ای یکبار راداشتیم تاقبل ازعید. که چندروزپیش اعلام نارضایتی کرد وگفت من اصلا راضی نیستم و دارم اذیت میشم وچراهربارکه بهت میگم محل نمیزاری وتهدیدکرد اگه جدی نگیری دیگه سراغت نمیام. منم گفتم تواین چندروز تعطیلات عید جبران میکنم. ولی بازهم اعلام نارضایتی میکنه شوهرم ودائم توخونه دنبالم راه میره و میگه. وانگار واقعا شرایطونمیفهمه که الان باوجود بچه نمیشه هرروز . مثلا من شب تاصبح بالای سربچه بیداربودم. صبح یه چندساعتی میخوابم بعدش که بیدارمیشم میخوام به کارای خونه برسم وناهاربپزم ولی شوهرم انتظارداره به اون برسم این درصورتیه که اگه ناهاردیربشه غرغرمیکنه که چرادیرشده یاچراخونه مرتب نیست وخودشم درخونه کاری نمیکنه. به خاطرهمین وقتی خواستشومیگه من میگم الان کاردارم یاالان بچه بیدارمیشه شیرمیخواد. بزاریه وقت مناسب. امشب بچه اروم بودمن بهش گفتم که مخالفت کردوگفت من همش بایدازتوگدایی کنم واصلا نمیخوام دیگه.گفتم شرایط مناسب نبوده گفت شرایط دست خودآدمه وتوزیادازحدمیخوابی وقهرکرد.تازه من فهمیدم که اقا انتظارداره من ازاستراحتم بزنم وبه اون برسم ولی من واقعا اگه خواب کافی نرم نمیتونم شب بعدبالای سربچه بیدارباشم.الان ترسم ازاینه که کاری که دربارداری انجام داددوباره تکرار بشه. الان میخوام ببینم خانومای دیگه که بچه دارشدند چه کارمیکردند وتجربیات خودشونو دراختیارمن بزارند.ممنون
ایدی ادمین👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
وارو بلیط گرفت و رفت من موندم اواره ی خونه ی بابام ... مامانم وقتی منو دید شروع کرد به داد و بیداد ک
از اونجایی که عبدالله همیشه به پدرم احترام خاصی می گذاشت حرفش را قبول کرد و آمد.
پدرم خیلی باهاش صحبت کرد ولی عبدالله میگفت زنی که یکبار رفته اگر باز چراغ سبز ببینه میره ، من نمیخوام دوباره بی آبرو بشم همه میگن ایراد از من بوده ... میگن چی شده که زنش به خاطر یه بچه شهرستانی که سن و ساله شايانه نون شب نداشته بخوره لگد زده به این زندگی و رفته.... شما بگو بابا شما جای من بودی چه جواب میدادی؟ باز با چه رویی بیارمش تو خونم ... پسرم داغون شده شما که شاهدی..
بابام خورد شد گریه کرد...به عبدالله التماس میکرد که دوباره منو قبول کنه
خیلی ناراحت شدم وقتی صدای التماس بابامو شنيدم که به عبدالله میگفت منو ببخشه
می خواستم برم بیرون و باهاش دعوا کنم و حرفای دلمو به عبدالله بگم ولی بابام قسمم داده بود که بیرون نرم .
چند وقتی از ملاقات بابام و عبدالله گذشته بود. عبدالله به بابام زنگ زد که میخواد واسه شایان زن بگیره و بره خواستگاری وقتی شنیدم خیلی خوشحال شدم .
عبدالله به پدرم گفته بود شایان دوست داره پدر و مادرم همراهشون برن برای خواستگاری همه به فکر خودشان بودند و هیچ کس سراغی از من نمی گرفت.
به شایان زنگ زدم و گفتم آرزو دارم تو مجلس خواستگاریش باشم با هر زحمتی بود با اصرار شایان عبدالله راضی شد که من برای مراسم خواستگاری برم
توی مجلس حرفی از جدایی منو عبدالله زده نشد اصلا خبر نداشتند که منو عبدالله طلاق گرفتيم
از همون شب با اصرار شایان به همراهیه پدر و مادرم رفتم خونمون. همان خونه ای که عبدالله با هزار امید و آرزو برام خریده بود
وقتی رفتم خونه فقط گریه کردم و بعد از عبدالله و شایان خواستم که از ته ته قلبشون منو ببخشن و قول دادم که بهترین همسر و بهترین مادر دنیا باشم.. قول دادم که خودمو ثابت کنم.
وقتی خوب به عبدالله نگاه کردم دیدم چقدر پیر شده انگار تو این چند وقت چندین سال پیرتر شده بود.
اونقدر پاشو بوسیدم تا دلش نرم شد و منو بخشید
تو رو خدا به من فحش ندید هرکدوم از شما ممکنه خطا کنه مهم اینه که پی ببره به اشتباهش ،من مغرور بودم و چوبشو خوردم حالا هزار برابر بیشتر از قبل قدر همسر نازنینمو میدونم تو رو خدا مراقب زندگیاتون باشید
#پایان
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_حساب ✅
دکتر انوشه میگه چهار تا درس مهم زندگی هست که باید بدونی:
-احترام برای کسیه که لایقشه نه طالبش!
-حرف رو بیشتر از دو بار تکرار نکن؛هم ارزشش رو از دست میده هم خودت رو بی ارزش میکنی.
-قورباغه رو تو تشت طلا هم بذاری بازم میپره تو مرداب!پس برای آدمای لیاقت بیشتر از لیاقتشون وقت نذار!
-کسی که فرق تو رو با بقیه نمیفهمه همون بهتر با بقیه بمونه..!
-هیچوقت کاری نکن که آدمای ارزون واست گرون تموم بشن.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#چالش_دوم❣😍 سلام ایام به کام❤️ سال نو مبارک😍 خب به درخواست دوستان قرار شد که گاهی اوقات یه چالش ب
#چالش_دوم 😍❣
دوسال پیش بعد سال تحویل رفتیم واسه تبریک سال نو چند دقیقه بعد خواهرشوهرم باخانواده اومدن وبعد از اون خواهرشوهر دومم هم باخانواده وارد شدن .خواهرشوهرم که مجرد بود چای و میوه آورد وگفت خدا رو شکر همه باهم اومدین که فقط یه بار چای درست کنم وبازم گفت همین یبار که آومدین میوه میخورین ها . دیگه اگه دوباره بیاین خبری از میوه نیست نگین نگفتم 😂
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
امسال واسه تبریک عید رفتیم خونه پدرشوهرم .خواهرشوهرم که مجرده یه ظرف آجیل آورد نوه ی ۲ سال ونیمه من هم همراهم بود چندتا تخمه برداشت وچون بلد نبود داد به من مغزشون رو دربیارم براش که خواهرشوهرم چندتا شکلات داد دست نوه ام ویواش ظرفهای آجیل رو برداشت وبرد به خدا من یه دونه آجیل هم برنداشته بودم😅از اون بدتر اینکه شکلات ها مثل سنگ سفت بود نوه ام شکلات رو باز کرد خیلی سفت بود از دهن درآورد داد به خواهرشوهرم ازبس سفت بودن خواهرشوهرم گفت برشون دارم بعد با چایی میخوریم نرم میشن😊
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
خدا بیامرز مادر بزرگ مادربم با ما زندگی می کرد
مادرم برای ایشون انواع مغز رو با نبات کوبیده بود که اول صبح مقداری بخورن و جون بگیرن
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
یک روز چند مهمون میان دیدنشون مادر بزرگم به یکی از مهمونا که آقا بودن از این مغزها تعارف می کنه و اصرار که بخورین ببینین چقدر خوشمزه است
اون آقا یک قاشق می خورن هنوز قاشق دومی رو می خواستن پر کنن مادر بزرگم ظرف رو از شون میگیره و میگه بدین شما که دارین تمومش می کنین 😂
بنده خدا از اقوام دور بودن و خلاصه اسباب خنده فراهم میشه😂
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
روز دوم عید خونمون پررر از مهمون بود خیلی شلوغ بود بعد بیان خونه ما دگ چون ازوناشیم ک تمام تلاشمونو میکنیم تا ب مهمون خوش بگذره دگ کل کارا رو خودمون میکنیم بعد س تا زنداداشامم بودن ک یکیشون حاملس توقعی نیس یکیم موقع ظرفا رفت نماز😐زرنگ بازی کرد فک کنم😐ی دونه موند ک خیلیم روش غیضی بودیم 😂یعنی دلخور و عصبانی بعد موقع ظرفا رفت جا مهمونا اصلا نگف ی کمکی دگ خودم بودم با خواهرم خودم زیاد مهم نیس ولی رو خواهرم خیلی حساسم (دو سال از من بزرگ تره)۲۰سالشه وقتی گفت کمرم درد میکنه دگ زدم ب سیم آخر جلو همه مهمونا گفتم خو چیز خانوم بیا کمک دگ😐🤣🤣🤣🤣همه مهمونا قفل شدن ی صحنه فک کن همه بودن از دامادو عروسو دایی عمو کلا همه ،خوب کردم😅یادش بمونه اومد خونه ما از جون دل مایه بزاره 😆🙂❤️ممنون ک خوندید اگه عروس نو هستید برا اینکه جا خانواده شوهر جا باز کنید ت این کارا کمک کنید جواب میده 😜ولی زرنگ بازی اصلا❌
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛
یبار من با مادرشوهرم رفتیم مشهد رفتیم حرم زیارت کنار سقا خونه اسمال طلایی خواستیم اب بخوریم قسمت زنونه شلوغ بود مردونه شاید دوتا مرد بود مادرشوهرم اب خورد به لیوان هم پر کرد برادختر من بیاره ولی خادم ازدستش گرفت ریخت رو زمین گفت برو از طرف زنونه بردار هنوز هم نمیتونم این هضم کنم که وافعا فازش چی بود
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#عاشقانه ❣
مادر من فقط یک چشم داشت و نیمی از پوست صورتش بر اثر تصادف از بین رفته بود .او همیشه مایه خجالت من بود .مادرم برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه ها غذا می پخت .
یک روز او به دم مدرسه آمد تا مرا با خود به خانه ببرد .من خیلی خجالت کشیدم .آخر او چطور توانست این کار را با من بکند ؟به ر وی خود نیاوردم ،فقط با تنفر نگاهی به او کردم و فورا از آنجا دور شدم .
روز بعد یکی از هم کلاسی ها مرا مسخره کرد و گفت :«هووو...مامان تو فقط یک چشم داره و شبیه هیولاس
فقط یک جوری دلم می خواست یک جوری خودم را گم و گور کنم .کاش زمین دهان باز می کرد و مرا ... کاش مادرم یک جوری گم و گور می شد ...
روز بعد به مادرم گفتم «اگر می خواهی من را شاد و خوشحال کنی ،چرا نمی میری ؟ »
او هیچ جوابی نداد .
حتی یک لحظه هم درباره حرفی که به مادرم زدم فکر نکردم ،چون خیلی عصبانی بودم .احساسات او برای من هیچ اهمیتی نداشت.دلم می خواست از آن خانه بروم و دیگر هیچ کاری با آن نداشته باشم .
سخت درس خواندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به شهر دیگری بروم .در آن جا ازدواج کردم ،خانه ای برای خود خریدم و تشکیل زندگی دادم .
من از زندگی ،بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم ،تا این که یک روز مادرم به دیدنم آمد او سال ها بود که من و نوه هایش را ندیده بود .وقتی دم در ایستاده بود،بچه ها از او ترسیدند و من سرش داد کشیدم که او چرا خودش را دعوت کرده و به خانه من آمده ،آن هم بی خبر !
سرش داد کشیدم و گفتم :«چطور جرات کردی بیایی به خونه من و بچه ها را بترسونی ؟!از این جا برو !همین حالا .»
مادرم به آرامی جواب داد :«،خیلی معذرت می خواهم مثل اینکه آدرس را اشتباهی اومدم .»و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد .
یک روز در خانه ام ،دعوت نامه ای برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه ای که در آن درس خوانده بود ،دریافت کردم ،ولی واقعیت را به همسرم نگفتم و وانمود کردم برای یک سفر کاری می روم .
بعد از مراسم ،به کلبه قدیمی خودمان رفتم ،البته از روی کنجکاوی . همسایه ها گفتند که مادرم مرده است ،اما من حتی یک قطره اشک هم نریختم . آنها بنا به درخواست مادرم نامه ای از طرف او به من دادند . در آن نامه چنین نوشته بود :
پسر عزیز تر از جانم ،من همیشه به فکر تو بوده ام ،مرا ببخش که به خانه ات در سنگاپور آمدم و بچه هایت را ترساندم .وقتی که شنیدم که می خواهی به این جا بیایی ،خیلی خوشحال شدم ،ولی ممکن است نتوانم از جایم بلند شوم و به دیدن تو بیایم . خیلی متاسفم از اینکه وقتی داشتی بزرگ می شدی ،دائما باعث خجالت تو می شدم .آخر می دانی ... وقتی تو خیلی کوچک بودی در یک تصادف اتومبیل یکی از چشمانت را از دست دادی . من به عنوان مادر نمی توانستم تحمل کنم که تو با یک چشم بزرگ شوی ،بنابراین یکی از چشمانم را به تو دادم .برای من موجب افتخار بود که پسرم می توانست با چشم من دنیای جدید را به طور کامل ببیند .
با همه عشق و علاقه من به تو – مادرت
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دل_نوشت 🌹
یه نفر میگفت:
پدربزرگم یه نیسان داشت که گفته میشد اولین نیسانیه که وارد ایران شده، با راست و دروغش کار ندارم، خیلی نیسانشو دوست داشت و روشم تعصب داشت و باهاش هم تو جاده کار میکرد ....
یادمه یه بار نشستم کنارش گفتم من هیچی نمی بینم اینقد که شیشه شکسته شده و خورد شده شما چجوری رانندگی میکنی؟
گفت به این خوبی دیده میشه چی رو نمی بینی؟
گفتم چجوری این شکلی شد؟
گفت یه بار داشتم تو جاده رانندگی میکردم که یه تیکه سنگ کوچیک از ماشین کناری پرت شد اولش یه ترک کوچیک بود بعد کم کم بر اثر زمستون و تابستون و سرماگرما، بزرگ و بزرگ تر شد تا اینکه کل شیشه رو گرفت...
میگفت پدربزرگم حاضر نبود قبول کنه که ترک داره و تعمیرش کنه بس که دوسش داشت.
ما آدمام اینجوریم...
عیبامونو قبول نمی کنیم،
ایرادامونو نمی پذیریم و اصلاحش نمیکنیم تا اینکه بزرگ و بزرگ تر میشن...
میگفت اگه میخواید عاقبت پدربزرگمو بدونید، یکی از همون شب ها تو جاده بدلیل دید کم تصادف کرد و فوت کرد.
همین عیبامون باعث نابودیمون میشن...
همینایی که نمی پذیریمشون!
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 🌹
سلام به ادمین عزیزم واعضای کانال ممنونم بخاطر کانال خوبتون عیدتون مبارک امیدوارم که سال خوب وخوشی در کنار خانواده داشته باشید سوالی داشتم ممنون میشم اگه کسی میدونه جواب بده من ۴ ماهه که پروپپدم عقب میندازم سر موقع نمیشم قبلن اینطوری نبود مثلا دوسه روز بعد وقتم میشم حتی دوبارشم ازمایش دادم باردار نبودم نمی دونم چرا عقب میندازم قصد باردار شدنم ندارم کسی میدونه از چیه علت چیه ؟؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سلام خسته نباشید.توروخدازودترسوالموبزارین.من عفونت قارچی رحمی دارم که باعث سوزش و خارش میشه هرجا میرم دکترتایه مدت خوبه بعدشروع میشه توروخدااعضای محترم کانال منوراهنمایی کنن هرچه زودتراجرتون بافاطمه زهرا
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سلام
من دختر16ساله ای هستم که قدم 155است به متخصص غدد مراجعه کردم گفتنددیگه قدنمیکشم حتی باداروواینا
تحقیق کردم گفتندطب سنتی یاطب سوزنی تاثیرداره خواصم ببینم کسی داخل کانال هست که استفاده کرده باشه نتیجه گرفته باشه؟
یااگرراه دیگری می شناسیدبگیدواقعادارم سراین موضوع افسردگی میگیرم
ممنون میشم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سلامچندروزقبلسالیهسماوردستهدومازدیوارایتاخریدم۳۵۰پستکهاوردشلکهگیریساختمونداشتمبعدچندروزاومدیماستفادهکنیمسماورسوراخهابزیادیازشمیریزهتاجوشبیادفقطیهقوریابدارهبهطرفپیامدادمپولمرابرگردونسماورراارسالکنمبراتگفتهصبرکندارممیرمسفر.اینجورهمکهازصحبتاشمشخصهقصدپولبرگردوندنندارهشمادوستانبگیدبااینخانمچکارکنمتوراخداوسایلغیرقابلاستفادهرابرافروشنگذاریدازخدابترسید
ایدی ادمین🌸👇🏻
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دل_نوشت 🌱
قرار نيست جواب همه را بديم
قرار نيست همه را خوشحال كنيم
قرار نيست همه از ما راضى باشند
قرار نيست همه با ما دوست باشند
بعضى اوقات ما فكر میكنيم كه مسئوليت ويژهاى بر عهده داريم تا رضايت همه را جلب كنيم و جورى رفتار كنيم كه همه از ما خوششون بياد و به همين خاطر زندگى خودمون را تباه میكنيم تا محبوب دلها باشيم، اونم براى آدمهايى كه امروز هستند و فردا نيستند!
يادمون باشه كه ما مسوول خوشحال كردن همه نيستيم و نبايد باشيم.
سعى كنيم آدماى درست را انتخاب و به زندگيمون وارد كنيم،
دو تا دوست خوب كه رابطه عميق و محكمى باهاشون داريم، بهتر از صد تا رابطه بىارزش و توخاليه كه فقط وقت و انرژى و عمر آدمو تلف میكنه
درست انتخاب كنيم
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌹 سلام به ادمین عزیزم واعضای کانال ممنونم بخاطر کانال خوبتون عیدتون مبارک امیدوارم که س
#پاسخ_اعضا 🌸
سلام ...در پاسخ به خانمی که گفتن عفونت قارچی و خارش دارن ..کبسول فلوکونازول ۱۵۰ از داروخانه تهیه کنن و سه روزی یکی بخورن در ضمن مصرف ماست رو هم بیشتر کنید ..من چند سال پیش مثل شما بودم دکتر تجویز کردن برام خوب شدم
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
سلام در جواب خانمی که گفتن رحمشون قارچ و خارش داره من اون چیزایی که خودم انجام میدم تو این مواقع رو بهتون میگم اولا همیشه بعد از دستشویی خودتونو خشک کنید و با سشوار کاملا رطوبت باقی مونده رو خشک کنید شب موقع خواب با سرنگ عسل یا روغن زیتون بزنید داخل رحم ضمنا تو خونه دامن بدون لباس زیر بپوشید رو این مسئله تاکید دارم . من یه کاری ام میکنم بعد خشک کردن توسط سشوار از این الکل های ضد عفونی به قسمت خارش دار اسپری می کنم البته سوزش خیلی خیلی زیادی داره که بلافاصله با باد سرد سشوار بهتر میشه این کار رو چن روز تکرار کنی کاملا خوب میشه (ظهور صاحب الزمان عج صلوات)
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
سلام خسته نباشید 🌸
درپاسخ خانمی که پریود نامنظمی دارن و حتی سه ماه عقب میندازن خواستم بگم اگر واکسن کرونا زدید متاسفانه از عوارض واکسنه اکثر خانما متاسفانه هورمونهای بدنشون بهم ریخته چون چند نفر از اقوام ما مشکل شمارو داشتن حتی یکیشون هرماه باید برن آمپول تزریق کنن تا پریود بشن دکتر طب سنتی که رفتن گفتن : از عوارض واکسنه بکشییییییید😔
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
سلام برای خانمی که عفونت دارن
بهتره عنبرنساءرو دود بدن ودامن بپوشن وبالای دودش وایسن
پودر رزا ازمحصولات نازگل برای عفونت عالیه
یاهم اینکه از جَفت (پوست بلوط)استفاده کنن البته جفت رحم و واژن رو تنگ میکنه و خانم هایی ک قصدبارداری دارن ودخترخانم ها نبایداستفاده کنن.
این راهکارهای هست ک جواب میده البته بایدمنبع عفونت رو پیداکنید.هورمون هاتون رو تنظیم کنید واسترس نداشته باشیداز لباس های زیرکمتراستفاده کنیدتوالت عمومی استفاده نکنیدبهداشت فردی رو هم بیشتررعایت کنید
امیدوارم که مورداستفاده باشه ❤️
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
سلام.خانمی که گفته بودن همسرشون تنگی نفس دارن
برای تسکین تنگی نفس و سنگینی سینه از قلیون عرق نعنا استفاده کنید. ( یک بطری کوچک نوشابه برداشته تا یک سوم عرق نعنا بریزید. یک سوراخ روی در ایجاد کنید و یک نی را فرو کنید تا داخل عرق نعنا فرو رود و یک سوراخ هم با فاصله از عرق نعنا در کمر بطری بزنید و یه نی کوتاهتر در سوراخ فرو کنید طوری که با عرق نعنا تماس نداشته باشد. بعد به این نی کوتاهتر به شیوه ی قلیون مک بزنید یا هورت بکشید تا گاز نعنا وارد ریه شود.)
🌸🌸🌸🌸🌸
در فضای خونه روزی دوبار اسفند و کندر دود کنید. با دود کم
🌸🌸🌸🌸
در فضای خونه دستگاه بخور سرد روشن کنید و در آبش گلاب بریزید.
🌸🌸🌸🌸
برگ اکالیپتوس را داخل ظرف آب ،روی گاز بذارید بجوشه تا فضا ضد عفونی شده و ریه ها تقویت شود.
پنجره های خونه را هر چند ساعت باز کنید و ببندید.
🌸🌸🌸🌸
برای تسکین درد قفسه سینه از نمک گرم دریا استفاده کنید. ( نمک دریا را در ماهی تابه گرم کنید و داخل کیسه پارچه ای بریزید و درش را گره بزنید و بخوابید و بگذارید روی سینه).
ببینید کدوم یک از این علتها میتونه باشه
تنگی نفس علتهای مختلف داره
یا از ریه هست تنگی نفس همیشگی
یا از قلب هست تنگی نفس هنگام فعالیت و از پله بالا رفتن یا از سردی معده هست که بعد غذا دچار تنگی نفس می شوید.
یا از روماتسم مفصلی هست که به دلیل درگیری ریه و بافت های آن( فرد همش میخواد نفس عمیق بکشه)
اینها علتهای شایع بود علتهای دیگه هم هست شما از این موارد بالا ببینید کدوم یکی هست .
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دل_نوشت ❤️
عزیز میگفت: برای درکنار هم موندن باید خیلی چیزارو بخشید. خیلی حرفارو نشنیده گرفت. از خیلی کارها عبور کرد. برای در کنار هم موندن باید بخشنده ترین و قوی ترین بود نه زیباترین و باهوش ترین.
آدما وقتی میتونن مدت های طولانی کنار هم بمونن که یاد بگیرن چطور باهم کنار بیان. اگه گاهی تو حال خوب هم شریک نمیشن دستی هم به حال بد هم نکشن. هیچ حال بدی موندگار نمیمونه همونطور که حال خوب هم، همیشگی نیست.
عزیز میگفت: اول از هر چیزی برای در کنار هم موندن باید یاد بگیری چطور میشه با کوچیکترین چیزها، از زندگی لذت برد، خندید و شاد بود...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#داستان_زندگی 🌸🌱
سلام داستان زندگی مو میگم برای خانم ها که میبینم خیلی از زندگی ناامید هستن از بی پولی و از همسر و...
من تک فرزند بودم و زیر دست نامادری بزرگ شدم ، زن بدی نبود ولی بالاخره هیچکس مادر آدم نمیشه.
مادرم فوت شده بود و من توی هجده سالگی ازدواج کردم ، با مردی که معقول بنظر میرسید . من بچه شهرستان بودم و اون مال تهران بود.
عروسی که گرفتیم رفتیم تهران برای زندگی ، خدا نخواست سایه پدر هم بالا سرم باشه و توی بیست و دو سالگی از پدر هم یتیم شدم . نامادرميمم بعد یکی دو سال ازدواج کرد.
ما بچه نمی خواستم که بدون پول بیاد ولی خب گفتیم اول زندگی یکم جمع کنیم تا بتونیم یه خونه و زندگی داشته باشیم .
اینجوری بگم که شش هفت سال توی خونه خودم از همه چیز زدم و جمع کردم تا این که شک بردم شوهرم سر و گوشش می جنبه .
با خودم گفتم بچه دار بشم پابند زندگی بشه . حامله که بودم دیگه برام عیان شد که با یه زن در ارتباطه به روش نیاوردم پرروتر نشه ، گفتم بزار بچه دنیا بیاد.
بچه دنیا اومد، یک ساله بود که بهش فهموندم همه چیو میدونم ، وقیحانه زل زد بهم و گفت دوسش داره و اون اصلا بچه نمیخواسته .
گفتم خودم بچه رو بزرگ میکنم برو که نباشی رفتم مهریه اجرا گذاشتم ، اما با زنه رفت ترکیه.
من بدون مهریه بدون این که طلاق بگیرم بایه بچه یک سال و نیمه که خوراکش شیر خشک بود
افسرده شده بودم هنوز سی سالم نشده بود ولی انقد بی کس و بدبخت بودم . چند ماه طلا فروختم و زندگی کردم ، خرج بچه زیاد بود. نمیشد به بچه بگم کمتر بخور یا مریض نشو من ندارم، خرج اجاره خونه هم بود .
کم کم طلاها هم ته کشید و هیچی برام نموند . اجاره رو هم شد و با پول رهن یکی شد و گفت برو بیرون...
تازه به خودم اومده بودم ، رفتم جلو در خونه پدرشوهرم و گفتم این نوه شماست. پسر شما گذاشته رفته ، یکم بهم پول دادن . به یک ماه نرسید تموم شد. دوباره که رفتم درو باز نکردن ، دوباره رفتم که گفتن بچمون این بچه رو نخواسته چرا ما بخوایم عرضه داشتی شوهر نگه می داشتی.
افتادم دنبال کار ، ولی مگه کار بود ؟ اگرم بود با یه بچه دو ساله تو شهر غریب نمیشد
خانوم همسایه بهم گفت تو خونه عروسک پر میکنم و میدوزم هر عروسک سيصد تومن ، با خودم حساب کردم روزی پنجاه تا عروسک هم پر کنم میشه روزی پونزده تومن...خیلی کم بود ولی از هیچی بهتر بود.....
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#نکته_ی_روز 🌱
تا به حال اتفاق افتاده فهرست کارهای روزانه درست کنید اما به هیچ یک پایبند نمانید؟
یا با خود اندیشیده اید که «من چه مرگم شده، میدونم باید چکار کنم، خب چرا پا نمیشم برم اون لعنتی رو انجامش بدم؟»
پس این تعریف یک خطی قانون پنج ثانیه را داشته باشید:
"اگر برای رسیدن به هدفی خیز برداشتهاید تا پنج ثانیه مهلت دارید به حرکت درآیید، در غیر اینصورت مغز شما آن ایده را نابود خواهد کرد."
مل رابیتز_ قانون 5 ثانیه
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 💚
سلام حالتون خوبه ببخشید میشه سوال منم تو گروهتون بزارید ممنون میشم من نمیتونم دستکش ظرفشویی استفاده کنم بخاطر همین دستهام خیلی رنگشون تیره شده میشه بهم کمک کنید و بگید چیکار کنم تا پوست دستهام مثل اول روشن بشه ممنونم اگه راهنمایی کنید (قبلا دکتر پوست هم رفتم ولی راضی نشدم ومشاور زیبایی هم کمک گرفتم فقط برا مدتی ک داروها رو ایتفاده میکنم خوبه بعد از دوره دارو ها دوباره بر میگرده) واینکه بهم بگید ک چطوری صورتمو چاق کنم تو روخدا راهایی ک امتحان شده رو بهم بگید بازم ممنونم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خواهشا پیامم رو بزارید واقعا نگرانم من یه دختر 15 ساله ام این گوشی مادرمه من چند روزه با مادرم دعوام شده اما از اون موقع بی احساس شدم یعنی با اینکه حال بد مادرم تقصیر منه با اینکه حالش خیلی بده من احساس پشیمونی ندارم قبلا با ناراحتی خانواده ام منم اعصابم خرد میشد من فقط به از دست دادن کسایی که دوسشون دارم فکر میکردم گریه میکردم اما الان میبینم زیاد برام مهم نیس خوهشا کمکم کنید من نگرانم اختلال ضد اجتماع داشته باشم بهم بگید خوب میشم؟
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام وعرض وادب وتشکر از کانال خوبتون
سوال من در رابطه با همزاد داشتن است واینکه همزاد چقدر واقعیت دارد وچگونه علائمی دارد وراه برطرف کردن همزاد چیست پیشاپیش ممنونم از پاسخ های دوستان
ایدی ادمین👇🏻🌸
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🌸 #پرسش سلام به ادمین عزیز واعضای کانال. سال نومبارک. من هم درد ودلی دارم بااعضای ک
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام روز بخیر. در رابطه با خانمی که گفتن دوران بارداری متوجه خیانت همسرشون شدن و بچه ی چهار ماهه دارن و در مسائل زناشویی دچار مشکل شدن،خواستم بگم عزیزم بنظر من توی دنیا هیییچ چیز مهم تر از رابطه زناشویی نیستش،این مسئله بقدری مهمه که حتی حضرت محمد(ص) فرمودن حتی اگه تو بیابون و در حال شتر سواری شوهر درخواست کنه زن باید مطیع باشه،پیامبر در واقع با این حرفش خواسته خیلی خیلی مهم بودن رابطه ی زناشویی رو نشون بده.
پس عزیزم شمام سعی کن یکی از مسائل مهم زندگیت رابطه ی خوب با همسرت باشه،هفته ایی یه بار واسه شما که خیلی جوونید خیلی کمه،رابطه تون و بیشتر کن و آرامش و لذتی که مردها از این طریق بدست میارن رو خودت به شوهرت هدیه کن.چون اگه تو نتونی این آرامش و بهش بدی مطمئن باش از جای دیگه ایی حسش رو ارضا میکنه.
من خودم سه تا بچه دارم،ولی تو این همه سال شاید انگشت شمار جواب رد دادم به همسرم،چون همسرم اولویتمه و احساسات و آرامشش از همه چی مهم تره واسم.
این نکته رو به همه ی خانمهای گروه میگم،اگه میخواین یه زندگی شاد،پر آرامش و همه چیز تموم داشته باشید به رابطه تون خیییییلی اهمیت بدید...البته رابطه ایی که هر دو باهم لذت ببرید نه اینکه یه نفرتون بی روح و...باشه.
مردی که از رابطه با خانومش احساس لذت و آرامش و رضایت داشته باشه مطمئن باشید هیچوقت حتی فکر خیانت هم نمیزنه به سرش چه برسه خود خیانت.
ببخشید طولانی شد،در پناه حق باشید🌷
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
سلام عریزی ک تو تلگرام متوجه چت همسرتون شدید و...الان ی بچه کوچیک داری..
گلی فقط ی چیزبهت بگم اولا بگم ک خودم دوتا بچه دارم و برای کارهام برنامه ریزی دارم ..شب قبل از خواب ب کارخونه برس بچت کوچیکه پس طبعاخوابشم زیاده راحت میتونی ب کارت برسی
دوم. توهیچ شرایطی ب همسرم برای رابطه ن نگفتم مگردرمواقع مریضی برعکس خودم میرم سمتشون کافیه ی علامت کوچیک بدن
عزیزان نزارین فضای مجازی فاصله بندازه بینتون وخدای نکرده زندگیاتون خراب بشه
خانومی بیشتر به همسرت برس خودت برو طرفش ازش بخواه اصلا چ اشکالی داره
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سلام در جواب دختر خانمی که ۱۶ سالشه و قدش کوتاه هست
عزیزم من هم اینطوری بودم کلاس ژیمناستیک و والیبال یا بسکتبال برو
کلسیم و آهن و ویتامین دی بگیر و بخور
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه #قران بخوانیم 🌞
سوره #ص ❤️
صفحه ی ۴۵۳
@azsargozashteha💚
4_297669198144867396.MP3
1.05M
🌞روزی یک صفحه #قران بخوانیم 🌞
سوره #ص ❤️
صفحه ی ۴۵۳
@azsargozashteha💚
#دل_نوشت 🌸🌱
"رنج نبايد تو را غمگين كند"
اين همان جايی ست كه اغلب مردم اشتباه ميكنند...
رنج قرار است تو را هوشيار تر كند, چون انسانها زمانی هوشيارتر ميشوند كه زخمی شوند، رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند.
رنجت را تنها تحمل نكن, رنجت را درک كن,
اين فرصتی ست براى بيداری,
وقتی آگاه شوی
بيچارگی ات تمام ميشود...
اگر كه به جاى محبتی كه به كسی كرديد از او بی مهری ديده ايد, مأيوس نشويد,
چون برگشت آن محبت را از شخص ديگری, در زمان ديگری, در رابطه با موضوع ديگری خواهيد گرفت.
شک نكنيد!
اين قانون كائنات است.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_دل ❤️
یک وقتایی، زندگی میبرتت جایی که هیچ وقت بهش فکر نکردی. یک وقتایی زندگی میذارتت جلوی آدم هایی هیچ وقت فکر نمیکردی حتی باهاشون هم کلام بشی.
یک وقتایی درست تو موقعیتی قرار میگیری که شاید مدت ها پیش حتی با شوخی و طعنه برای دیگران تعریفش کردی اما حالا خودت
درست تو همون موقعیتی...
میخوام بگم یک سری اتفاقات دست ما نیست،
برامون رقم میخوره، برامون پیش میاد اما اینکه چطور بهش نگاه کنیم، چطور تصمیم بگیریم، چطور بپذیریمشون اینها همه دست خود خود ماست و مهم ترین بخش زندگی هر آدمیه...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#داستان_زندگی 🧡
#اسامی_مستعار_هستند
سلام من سیما هستم متولد سال ۷۲ ساکن یکی از شهرهای شمالی کشور . داستانی که تعریف میکنم برای وقتیه که فقط ۱۸ سالم بود یعنی سال ۹۰. اتفاقاتیو تجربه کردم که شاید خیلیا فقط توی فیلما دیده باشن.
یادمه روز آخر مدرسه بود دقیقا اخرين امتحان داده بودیم داشتیم با دوستم نسيم برمیگشتیم خونه که یه پسری از جلوی مدرسه تا نزدیک خونه با موتور افتاد دنبالمون ، نزدیک خونه که شدیم نسیم تصمیم گرفت شماره رو ازش بگیره .
وقتی شماره رو گرفت خیلی خوشحال شد ، دوتایی رفتیم باجه به شماره زنگ زدیم همون پسر گوشیو برداشت ، گفت اسمش پدرامه ، دانشجوئه و از خیلی وقت پیش عاشق نسیم شده . از همونجا رابطشون باهم شروع شد .
چون منو نسيم باهم دوست و همسایه بودیم هرجا میرفتن یا هرحرفی میزدن بهم میگفت.
دو ماهی باهم دوست بودن تا اینکه اواسط مرداد ماه بود که یه روز نسيم اومد خونمون، ترسیده به نظر میرسید ...
تا منو دید گفت سیما توروخدا یه کاری بکن من دارم بدبخت میشم ...
گفتم چی شده نسیم؟ مگه اتفاقی افتاده؟
گفت آره منو پدرام سه روز پیش باهم بیرون بودیم از همون روز ازش خبری نداشتم تا اینکه امروز یکی زنگ زد گفت پدرام مرده آخرین کسیم که باهاش بوده منم گفت خانوادش ازم شکایت کردن قراره پلیس بیاد سراغم...
گفتم خب نسیم تو که کاری نکردی برو خونتون پلیس که اومد سراغش بهشون بگو کاری نکردی اونا باور میکنن .
گفت نه پلیسا باور نمیکنن ممکنه حتی اعدام بشم توروخدا کمکم کن ...
گفتم اخه من چه کمکی میتونم بکنم؟
همون موقع گوشیش زنگ زد شماره رو نشونم داد گفت ببین این همون دوست پدرامه دوباره زنگ زده بهم حالا چیکار کنم ؟
گفتم جواب بده زودباش ببین چی میگه شاید خبر مهمی داره .
خلاصه جواب داد دوست پدرام که اون روز فهمیدم اسمش بابکه بهش گفت دارن پلیسا میان سراغش گفت چون میدونه نسیم بی گناهه میخواد کمکش بده و فراریش بده ...
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••