eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.7هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
987 ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان یک زندگی ❤️ عجیب و تلخ ✅ زندگی 🌹 قسمت 👆👇
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
داستان #واقعی یک زندگی ❤️ عجیب و تلخ ✅ زندگی #ستاره 🌹 قسمت #اول 👆👇
چند باری گوشیمو بالا پایین کردم، چشمامو مالوندم. چیزی که میدیدمو نمیتونستم باور کنم، عکسم بود درحالی که توی آینه گرفته بودم تا ببینم چقد لاغر کردم، چند دقیقه بعدم پاکش کرده بودم و این عکس رو الان پسرعمه شوهرم، سهیل، برام فرستاده بود. رنگ عوض کردم و نوشتم این چه عکسیه آقا بهنام؟ گفت بهت گفته بودم زن سهیل نشو گفته بودم عاشقتم یادته چقد التماست کردم؟ یادته زدی تو سرم و گفتی سهیل وضع مالیش بهتره؟ یادته کل اون دو سالی که با هم عشق و عاشقی داشتیم رو فراموش کردی، یک شبه خطتو خاموش کردی و فردا به خواستگاری سهیل جواب مثبت دادی و یک هفته بعدشم عقد کردی؟ من حتی به تو گفتم خودکشی میکنم تهدیدت کردم ولی با بی رحمی تمام گفتی هر کار دوست داری بکن، اصلا برات مهم نبود که من بمیرم، من بمیرم مهم نیست ولی تو خوشبخت شی فقط! آره؟ بعد از تو نتونستم عاشق کسی بشم، از عمد با سهیل میومدید خونه ما جولان میدادید دست همو میگرفتید باهم میخندیدین که بیشتر لج منو درآرید، ستاره مگه من چیم از سهیل کمتر بود؟ من عاشقت بودم من فقط خونه و ماشین نداشتم گفتم صبر کن تا جور کنم و بیام خواستگاریت. ترسیده بودم نوشتم عکس منو از کجا آوردی؟ @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا❤️ سلام شبتون بخیر. من یه کاری کردم که باعث شد دعوای سختی بین منو شوهرم به وجود بیاد
❤️ سلام در جواب اون خانم که در مورد جاری نامرد و مادرشوهر نامردترش گفت میخوام بهش بگم صبر داشته باش ،بذارکمی شوهرت آروم بشه و بعد آروم آروم بهش توضیح بده،زندگی با یه بچه که الکی نیست آدم بخاطر جاری وبرادرشوهر که بدرد زندگی آدمم نمی‌خورن بهم نمیریزه شما به اهل بیت متوسل شو ذکر استغفار رو زیاد بگو ان شاالله زندگیتون سروسامان بگیره دیگه هم هیچ وقت به فامیلای شوهرت کارنداشته باش کلا به کار هیچکس کار نداشته باش که راحتتر باشی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام من خودم تبعیض دیدم ولی چون چیزی نگفتم خودم رو سرزنش میکنم شما خوب کاری کردی دوتا عروس دوتا پسر دوتا نوه تبعیض چرا ؟؟:؟: ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب اون خانم که گفتن مادرشوهرشون فرق میذاره خواستم بگم درکت میکنم عزیزم، هرکس جای شما بود ناراحت میشد. اما ما نباید به خاطر کوته فکری دیگران خودخوری کنیم، به قولا کارخوبه خدا درست کنه سلطان محمود خرکی باشه شاید برخورد شما هم با اونا تفاوتی نداشته الان هم برای فیصله دادن شما گذشت کن وازدلشون کدورتها روپاک کن به خاطر رفتار اشتباه دیگران ما مجازبه اشتباه نیستیم. کارخوبه خدا درست کنه... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در جواب این خانوم باید بگم یه مقدار مدارا میکردین هم خوب بود چونکه اگه هی بخاییم سره این چیزا بحث کنیم دیگ زندگی برامون نمیمونه شما به این کاراشون نباید اهمیت بدی و این تبعیضایی که قایل میشن رو به خدا بسپاری خدا خودش جوابشونو میده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_اخر بعدشم که از محمدرضا ناامید شد به من همه چیو گفت ، الآنم میخواد با دوست پسرش ازدواج کنه .
❤️ سلام خطاب ب اون خانمی ک زندگی خودشو ب باد داد بنظر من برو باهاش صحبت پا روی غرورت بزار من مطمعنم اونم مثل تو فکر میکنه ولی هیچکدومتون پا روی غرورتون نمیزارین برو باهاش صحبت حتی اگه راضی نشد ک برگرده زندگیت و رو از اول بساز ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ عزیزی که همسر آقا محمد رضایی و یه بار امتحانش کردی و غرورش و شکستی یه بار هم پا رو غرور خودت بزار و ازش بخواه که برگرده ولی همه سنگ ها رو عاقلانه و عاشقانه با هم وا بکنید اگر برنگشت هم دیگه بهش فک نکن البته اگر بتونی پرستاری مادرش و تو بعضی ساعت های روز به عهده بگیری و بدونه که تو خودت رو مقصر می دونی و پشیمونی خیلی خوبه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام حتما برو و پات رو غرورت بزار ان شاالله اونم آروم شده بعد از این مدت بهش بگو که دوسش داری و یه زندگی جدید ان شاالله با یاری خدا شروع کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزم به نظر من باهاش صحبت کن محمدرضا هنوزم دوست داره ولی چون بهت گفته بود ک این کارو با زندگیمون نکن این حرفا دروغه تو باور نکردی و گفت من دیگ بر نمی گردم غرورش اجازه نمیده برگرده و اینک تو بهش اعتماد نداشتی و این برای یک مرد بدترین چیزه ک خانومش بهش بی اعتماد باشه چون اون باهات همیشه صادق بوده ،باهاش صحبت کن حرفای دلتو بگو و با یه مشاور دینی صحبت کن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ساره خانم اولا شما نباید انقد ماجرا رو الکی کش میدادین و اغلن یه فرصت به محمدرضا میدادین حالا که کار به اینجا کشیده یه قرار دو نفری بذار تو کافه شاپ یا جایی دیگه چشم تو چشم باهاش صحبت کن سعی کن دلشو به دست بیار به نظر من تو زندگی غرور جایی نداره که بذاری رو پاش تمام تلاشتو بکن فقط خودت کسی رو واسطه نکن هفته دو بار هم براش پیام عاشقانه بده ایشالله موفق میشی حتما اگه برگشتی سر زندگیت دوباره بقیه قصه تو بگو ممنون ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدا قوت واسه راهنمایی ایشون مزاحم شدم شرمنده. کار شما واقعا اشتباه بوده ولی اگه ایشون کسی رو میخواست تا حالا ازدواج کرده بود. شما پا پیش بزارید و عذر خواهی کنین همه چیرو بگید انشاالله برگردین سرخونه زندگیتون. ❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_اول چند باری گوشیمو بالا پایین کردم، چشمامو مالوندم. چیزی که میدیدمو نمیتونستم باور کنم، عکس
گفت اینکه از کجا آوردم مهم نیست، جواب منو بده. انقدر ترسیده بودم که سعی کردم عصبیش نکنم که عکسمو برای سهیل بفرسته. گفتم بهنام من هر چی به تو گفتم با همین بی چیزیت بیا خواستگاریم پیچوندی نیومدی، گفتم منم دوستت دارم ولی خب تو انگار انقدری نداشتی که بیای خواستگاریم، لااقل الکی میومدی که ته دلم گرم شه، اومدی؟ بعدشم من بخدا قسم قصد جولان دادن و به تو پز دادن رو نداشتم، خب مامانت هر شب ما رو دعوت میکرد مجبور بودیم بیایم. بعدم سهیل آدمیه که مدام میخواد جلوی بقیه بگه عاشق زنمم، بخدا توی خونه به این مهربونی نیست. اون لحظه واقعا نمیدونستم چیکار میکنم، رسما داشتم چرت و پرت میبافتم. من هیچوقت عاشق بهنام نبودم، منو سهیل و بهنام و چند نفر دیگه جمعه ها میرفتیم کوه، بهنام فقط گاهی به من پیام میداد، من ازش خوشم نمیومد، سیریش و بد پیله بود، دو خط در میون جوابشو میدادم، چند باری گفت عاشقمه جدی نگرفتم، برای اینکه از سر خودم بازش کنم گفتم خونه ماشین و کار نداری. بهنام نوشت باید زن من بشی، من نمیخوام تو مال سهیل باشی، الان این عکسا رو برا سهیل میفرستم که روند طلاقت سریعتر بشه و خودم کمکت میکنم. @azsargozashteha💚
❤️ سلام عزیزدلم. دوست دارم از مادرانه های خودم از روز اولی که دخترمو در آغوش گرفتم بنویسم. من یه مادر ۳۸ ساله ام، ۱۹ سال پیش خدا منو قابل مادر بودن دونست و دخترمو بهمون هدیه داد. موقع زایمانم همه مون با ذوق و اشتیاق منتظر دیدن چهرش بودیم. روز زایمان با شوهرم و مادرشوهرم و مادرم رفته بودیم. زایمان که کردم دیدم قیافه پرستارا یجوریه پچ پچ میکنن. میترسیدم سوال کنم، با استرس گفتم چطوره؟ سالمه؟ یه پرستار با نگرانی و لبخند گفت آره عزیزم سالمه. آوردن دیدمش چقدر براش ذوق کردم. تپل مپلی سفید و موهای روشن، گفتم چقد بور شده به کی رفته؟ آخه هم من هم شوهرم مو مشکی بودیم. از اتاق عمل که دراومدیم و بردنم تو اتاق، دیدم مادرم و مادرشوهرم چشماشون اشکیه. گفتم چیه؟ چی شده؟ یدفه دیدم مادرشوهرم چادرشو گرفت رو صورتش گریه کرد. بهم گفتن دخترم زاله یا همون بیماری آلبینیسم که رنگدانه های مو و پوست و چشم تو بدن شکل نمیگیرن. بعد از اون همه درد و انتظار واسه به دنیا اومدن بچم بجای خوشحال بودن هممون غمبرک زده بودیم. کل شب تا صبحی که من تو بیمارستان بودمو دخترمو شیر میدادم گریه میکردم، هزار دفه از خدا پرسیدم چرا من؟ چرا بچه ی من؟ روزای بعد زایمانم بدترین روزای عمرم بود، همه با ناراحتی میومدن بهم سر میزدن هی میگفتن اشکال نداره اشکال نداره. همین جمله مثل یه تیر تو قلبم میرفت. با گریه بهش شیر میدادم و بچمم بیقرار میشد. ولی دخترم از همون اول مثل قرص ماه بود هر لباسی تنش میکردم میشد عین یه عروسک. کم کم که به سروصدا افتاد دل منو باباشو ضعف مینداخت. اما حرفا و نگاه ها تمومی نداشت، بچمو بیرون میبردم هر کی چشمش میخورد با تعجب نگاه میکرد، صداشون میرفت تو مخم که میگفتن وای این بچه هه چرا اینجوریه؟..
سوره ❤️ صفحه ی ۶۳🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا❤️ سلام شبتون بخیر. من یه کاری کردم که باعث شد دعوای سختی بین منو شوهرم به وجود بیاد
درجواب اون خانمی که با جاری ومادرشوهرش حرفشون شده بود خواستم تجربه خودم رو بگم که جوابم داده .عزیزم شما اینجور مواقع کاری کن که اونا به هدفشون نرسن اینطوری دست از کارشون برمیدارن چون میبینن شما از اونا سمجتری .دیدی برای اونا تخم مرغ درست کرد حتی اگه اشتها ندارین با خنده میگفتی اره والا مادرجون برای ماهم درست کن به جای نفری دوتا هم بگو سه تا بشکن !!دیدی داره به پسر جاریت ماهیچه میده به روشون بیار که شنیدی بگو مادرجون میشه به پسرمنم بدین خیلی دوست داره دستتون دردنکنه مجبوره بده اگر اینکارو نکنه ودعوا راه بندازه مقصر میشه خودش درعوض میگین مگه چی گفتم که ناراحت شدین خوب پسرمنم ماهیچه دوست داره .هیچ وقت نشون نده ناراحت شدی چون شوهرت میگه نگاه تو همیشه دعوا راه میندازی کاری کن اونا صداشون دربیاد ودعوا راه بندازن تا بفهمن کارشون اشتباهه دفعه بعد تکرار نکنن دیگه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب اون خانمی ک مادر شوهرش بین دوتا عروسش فرق میزاره باید بگم واقعا حق داره من خودم دارم می بینم توی خونواده خودمون مادرم چ سختی هایی میکشه ب خاطر فرق گذاشتن های مادر بزرگم بماند ک زمانی من حالم ب شدت سخت بود و ب پول درمان نیاز داشتم مادر بزرگم با این حال ک پولش از حسابای بانکیش سر ریز شده بود ب دخترش بها میداد👌هرچیزی رو براشون می خرید حتی میلیونی🙂 و بعد ب درمان من ک رسید قیافشو عبوس میکرد ک ندارم و اینا و فرق میذاشت واسه همسرشونم متاسفم ک انقدرررر بچه اس و لوسه ک توی دعوای مادر شوهر عروس دخالت میکنه همچنین جاریه ایشون ک کاملا خودشو انگار بالاتر میدونه از بقیه و فک میکنه با گریه میتونه مظلوم نمایی کنه @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️ سلام عزیزدلم. دوست دارم از مادرانه های خودم از روز اولی که دخترمو در آغوش گرفتم بن
دخترم ۷ ماهش بود که چهار دست و پا میرفت و همه چی رو میذاشت دهنش و معدش میکروب گرفت، خیلی بد مریض شد، تب بالا اسهال استفراغ. تو اون چند روز بخاطر اینکه مادرم عمل رحم انجام داده بود تو بیمارستان بود من برای اینکه تنها نباشم مجبور شدم برم خونه مادرشوهرم. مادربزرگ شوهرمم اونجا بود. یه پیرزن با مغز پوک که ازش متنفرم. دخترم تو حال بدی بود و من همش پاشویش میکردم و به شوهرم میگفتم ببریمش دکتر داره از دست میره. مادربزرگش برگشت بهم گفت حالا انقدر نمیخواد جدی بگیری ۷ ماهشه زالم که هست ولش کن قسمتش باشه میمونه نباشه میره. با این حرفش آتیشی به جون من انداخت که هیچجوره نتونستم خودمو کنترل کنم با جیغ و دادو گریه میگفتم خودت بمیری ایشالله خودت بمیری. شوهرمو مادرش به زور منو کنترل کردن و شوهرم منو از اونجا برد. الان خیلی وقته که فوت کرده ولی هیچوقت نبخشیدمش نه اونو نه بقیه اونایی که زندگی رو به منو بچم زهر کردن. چه حرفایی که نشنیدم و چه نگاه هایی رو که تحمل نکردم. از فامیل فاصله گرفتم عروسیا نمیرفتم چون نمیخواستم بچم با نگاه بقیه اذیت بشه. همه خوشیم با خانواده خودمو شوهرم بود. خیلی سخت بود که بچمو طوری بزرگ کنم که اعتماد به نفسش پایین نیاد، فکر نکنه نقص داره. نمیدونم چقدر موفق بودم اما فکرکنم خوب بودم. دخترم الان ۱۹ سالشه هنوزم مثل عروسکه موهاشو رنگ میکنه ریمل میزنه اینجوری حس بهتری داره. به تازگی داماد دار شدم چه دامادی واقعا شاخ شمشاده. از ۱۳ سالگی مادرشو از دست داده اما پدرش تو تربیتش کم نذاشته، دو هفتس که عقد کردن. فقط دلم میخواد اونایی که فکر میکردن دخترم همیشه مجرد میمونه بیان و دامادمو ببینن. دلم میخواد مادربزرگ شوهرم از اون دنیا شاهد باشه دخترم چه دسته گلی شده چه زندگی داره تشکیل میده. خیلی سختی کشیدم اما همش میگم فدای سر دخترم. ولی کاش آدما بتونن یکم خودشونو کنترل کنن، نگاهشونو زبونشونو تا انقدر راحت روزگار بقیه رو به کامشون تلخ نکنن. من الان ظاهرم به سنم نمیخوره همه فکرمیکنن ۵۰ سالمه از بس بخاطر برخورد بقیه با دخترم حرص خوردم. @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_دوم گفت اینکه از کجا آوردم مهم نیست، جواب منو بده. انقدر ترسیده بودم که سعی کردم عصبیش نکنم
بعدم یه ایموجی پوزخند گذاشت. چند تایی عکس دیگم فرستاد، ده دقیقه قبلش یه فیلم در حال رقص از خودم گرفته بودم و توی آینه قر داده بودم حتی اونم داشت، چجوری میتونستم به سهیل ثابت کنم خودم این فیلمو نفرستادم؟ خودم عکس نفرستادم؟ التماسش کردم که تو رو خدا اینکارو با من نکن باشه اصلا هر چی تو بگی بخدا از سهیل جدا میشم فقط عکسارو نفرست. پیام داد بیست و چهار ساعت بهت وقت میدم که طلاقتو بگیری وگرنه این عکسارو برای سهیل و مادرش و خواهرای سهیل میفرستم و به همشون میگم تو با من بودی، خصوصا این فیلم رقصتو با این دامن کوتاه پرچین. گفتم مگه کشکه؟ چجوری تو ۲۴ ساعت طلاق بگیرم؟ مگه شدنیه؟ اصلا دادگاه نمیزاره اصلا فردا جمعه ست. گفت باشه بخاطر تو بخاطر عشق فقط یک هفته. گفتم بازم نشدنیه! گفت لااقل جوری بشه که توی فامیل بپیچه تو قصد جدایی داری، امروز پنجشنبه ست و تو فقط تا پنجشنبه هفته آینده مهلت داری. چند دقیقه بعد دیدم بلاکم کرده، اون لحظه نمیدونستم چیکار کنم. @azsargozashteha💚
سلام . خواستم از اعضا کانال کمک بگیرم . من خانمی هستم ۲۱ ساله و همسرم ۲۴ سال . ما یک سال پیش و در صورتی که خانواده های هر دو طرف مخالف بودن ، ازدواج کردیم . از همون اول قرارمون بر این بود که سال سوم ازدواجمون اقدام به بچه دار شدن بکنیم ولی الان سه ماهه که مادر شوهرم مدام اسرار به بچه دار شدن ما دارن . من و همسرم هر دو دانشجو هستیم و فعلا قصد بچه دار شدن رو نداریم . مادر شوهرم زمان هایی که همسرم نیست ، میان خونه ما و میگن تو مشکل داری که میگی بچه نیاریم و همش آه و ناله میکنن که پسرم با ازدواجش با تو بدبخت شده و ... اسرار هاشون به قدری زیاده و برای همه غیر قابل قبوله که جز ایشون ، خانواده من و همسرم همه مخالف بچه هستند . من و همسرم آزمایش دادیم و برای آوردن بچه مشکل نداریم و ایشون جواب آزمایش رو دیدن ولی باز هم دست بردار نیستند . بارها همسرم با مادرشون حتی توی جمع به خاطر این موضوع بحثشون شده . همسرم میگن که توجه نکن ، این زندگی ما است و خودمون براش تصمیم میگیریم ولی این اواخر دیگه خود ایشون هم کلافه شدن . توی این یک سال خانواده ها آروم آروم با هم کنار اومدن ولی ایشون کار رو به جایی رسوندن که از اطراف پیشنهاد طلاق به ما داده میشه ولی من و همسرم تا حد توان داریم جلوی این حرف ها و اسرار های مادرشون وایمیسیم . نمیخوام زندگیم از بین بره و از طرفی واقعا شرایط آوردن بچه رو نه من و نه همسرم نداریم . خواهش میکنم کمکم کنید .⁦🙏🏻⁩ 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏❤️
سوره ❤️ صفحه ی ۶۴🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا سلام . خواستم از اعضا کانال کمک بگیرم . من خانمی هستم ۲۱ ساله و همسرم ۲۴ سال . ما یک س
❤️ سلام. وقت تون بخیر...عیدتون مبارک.🌹🌺🌹🌺 به این خانم بگم خواهرانه شما میگین شرایط نداریم مادر همسرتونم اصرار دارند...عزیزم بچه بیارین نهایتش اینه که میدین خودش نگه داره والا. ولی به دور از همه چیز بگم که اوردن بچه خیلی سخت هستش ولی اگه نیوردنش باعث بشه زندگی تون تلخ بشه یا بخواد تاثیر بزاره ...بچه بیارین خدا خودش کمک تون میکنه زیاد دعا کنید به ائمه متوسل بشین...مادر همسرفوق العاده تاثیرگذارند در همه ی موارد...باهاشون خوب باشین وخوب رفتارکنید خودش کم کم نرم میشه...هیچ وقت شما نگین بچه نمیخام بگین همسرم نمیخاد وگرنه من از خدامه...برای من و زندگیمم دعا کنید هم مشکلات مون حل بشه هم نسل پاک وسالم وصالح بهمون بده. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزم اصلا اهمیت نده مهم خودت و شوهرتی که بچه میخواین یا نه اگر شوهرت خواست اقدام کن اگرنه دیگران برات مهم نباشند به حرف مادرشوهرتم اهمیت نده الکی بگو باشه ایشاالله میاریم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درموردخانمی که مادرشوهرش اصرار به بچه دارشدنش داره اطلابایدراه خودشوبره الان دراین موردکوتاه بیادکم کم همه جابایدکوتاه بیادمن خودم مادرشوهرم مادرشوهرهم داشتن سی وپنج سال خیلی سختی کشیدم اماشوهرم ازمن حمایت میکردنه اینکه بی احترامی کنه به خانوادش حرفای خانواده ش روگوش میداداماکارخودشومیکرداماخوب طبق ضرالمثلی که میگه ادب ازکه آموختی گفت ازبی ادبان واقعا همینطوره من الان بادوتاعروسام انقدرصمیمی هستم که هیچکس باورنمیکنه عروس ومادرشوهریم ببخشید طولانی شد ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب خانم 21ساله عزیزم رفت و آمدتون باهاشون تا حد امکان کم کن و وقتی که مادر شوهرتون میاد خونتون بحث بچه میاره شما بحث رو عضو کن یا اصلا جوابش نده شما و همسرتون مهم هستید نه بقیه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خواهر گلم عزیزم حتما حتما با همسرت پیش یه مشاور دلسوز برین تاکید میکنم حتما با همسرتون مشکل مادر شوهرتون بچه دار نشدن شما نیست فقط میخواد شما رو از هم جدا کنه من همین مشکلو داشتم سال اول ازدواجمون بچه نمیخواستیم داشت خودشو میکشت که بچه دار بشین بعد بارداری هم یه بلوایی بپا کرد که نزدیک بود بچم سقط بشه الان دوتا بچه دارم سر هردوشون همین کارو کرد بعدم برگشت بهم گفت چقد به پسرم گفتم باهات ازدواج نکنه ولی گوش نکرد اون مادر همسرمه نمیتونم باهاش بد باشم یا باهاش قطع رابطه کنم ولی با توجه به تجربه خودم بهتون میگم که در ارتباط با همچین آدمهایی باید از یکی که اهل فن باشه یعنی مشاور در ارتباط باشین و ازش راهکار بگیرین البته همراه با همسرتون ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ خانم عزیزی که دانشجو هستی و بچه نمیخوای هیچکس نمیتونه شما رو اجبار به بچه و طلاق کنه. خیلی محکم بدون اینکه وا بدی وایسا پای زندگیت حتی شده رفت و آمدتو با مادرشوهرت کم یا قطع کنی. منم دوسال و نیمی که نذوشتم بچه دار بشم از همههه حرف شنیدم ولی خیلی محکم پای زندگیم وایسادم. به حرف هیچکس اهمیت ندادم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ بچه نور و برکت خونه هست خواهرم. شرایط رو بهونه نکن که بعد از بچه دار شدن خودتم پشیمون میشی که چرا زودتر اقدام نکردی. نه بخاطر حرفای مادر شوهرت بلکه بخاطر برکت زندگیت زودتر مادر شدن رو تجربه کن. به این فک کن که خیلیا در شرایط تو درس خوندن و بچه دارم شدن از زندگیشونم لذت بردن و بدون از نظر مالی هم خدا میرسونه وعده ی خداست که روزی اولاد میرسه. و البته مادر شوهرتم دوست داشته باش بهش محبت کن و در کلام هم بهش ابراز محبت کن تا کدورتی بینتون نمونه اونوقت میبینی این محبت بازگشتش بخودتون هست. ان شاء الله سعادتمند و عاقبت بخیر باشید. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام اون خانمی که گفتن مادرشوهرش اصرار داره برا بچه دارشدنشون ،عزیزم ایشون مشکل روحی دارن که بخاطر یه مساله ی شخصی که مربوط به اون نیست و فقط شما و همسرت تصمیم گیرنده هستید دخالت بیجا میکنه مطمین باشید بچه دار هم شوید بازهم بهونه الکی برا ازار شما خواهد داشت مثلا چرا دختره یا وپسره و ...پس تا زندگیت از هم نپاشیده با همسرت نسبت بهش بی محلی کنید و اصلا رو ندید که انقد پررو بشه وخیلی کم ارتباط بگیرید و حتی اگه شده برا نجات زندگیت کلا مدتی قطع رابطه کنید خودش درست میشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب اون خانمی که میگن که خودشون و همسرشون دانشجو هستند و مادرشوهر اصرار به بچه آوردن دارن ..اول اینکه به حرفهای مادرشوهرت در حد باد هوا هم نباید توجه کنی و اگر دیگه خیلیبیش از حد این حرفها رو ادامه داد بهش بگو مادر جون مگه من شک دارم که مثل این زنهایی که از شوهرشون میترسند و زود بچه دار میشن شوهرشون زن نگیره منو شوهرم که همو دوست داریم حالا اونایی که بچه اوردن و زندگیشون جهنم شده رو ببین بعد اصرار کن ...اول شوهرت رو در نطر بگیر و بعدش اصلا توجه به حرفهاش نکن کار خودتو بکن اینطوری بالاخره خسته میشه حتی شده ماهی یوبار یا دوماه یکبار برو خونشون
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سوم بعدم یه ایموجی پوزخند گذاشت. چند تایی عکس دیگم فرستاد، ده دقیقه قبلش یه فیلم در حال رقص
اختلاف سنی من با مادرم ۱۵ سال بود باهاش راحت بودم، بعد از خودمم یه خواهر کوچکتر داشتم. در حالی که هق هق اشک میریختم سریعا به مادرم زنگ زدم که کمکم کن داره زندگیم نابود میشه. مادرم هول برداشته و ترسیده گفت صبر کن تا خودمو برسونم اونجا. تا مادرم بیاد هزار فکر به سرم رسید. مامانم شتابزده اومد داخل خونه و گفت چی شده؟ همه چی رو براش گفتم، گفت مطمئنی بهنامه؟ گفتم آره بخدا صدای خودش بود. مامان من فکرشم نمیکردم که بعد یکسال یادش مونده باشه، الان اونم به اندازه سهیل و حتی بیشتر پیشرفت کرده بود و خودشو بالا کشونده و فکر میکرد حالا که رشد کرده حق داره منو داشته باشه ، اینم که یک هفته بعد از عقد من دست به خودزنی زده بود دلیلش من نبودم اینو شک نداشتم، چون بهنام از اولشم دیوونه بود و چند باری اینکارو قبلا کرده بود، اون فقط سر همین رفتاراش و اینکه آرومش کرده بودم فکر کرده بود عاشقشم. خلاصه که به مادرم پناه آوردم، سیر تا پیاز ماجرا رو گفتم. بزرگترین سوال این بود که این عکسا رو از کجا آورده؟… مامانم گفت لابد هکت کرده و تهش هم به همین نتیجه رسیدیم، مامانم اصرار کرد همه چی رو راستشو به سهیل بگم، گفتم باور نمیکنه بهنام منو هک کرده باشه، فکر میکنه من این عکسا رو چون عاشقش بودم و قبلا باهاش بودم براش فرستادم. گفت خب عیبی نداره بگو قبل از اینکه زن تو بشم اینا رو فرستادم خطا کردم غلط کردم. گفتم بازم نمیشه تمام عکسا توی خونمونه. بازم مامانم گفت بگو فتوشاپه. ولی نمیشد، عکسو میگفتم فتوشاپه فیلمو چه خاکی تو سرم میریختم؟ حتی ممکن بود مکالماتم با دوستام که پشت سر خانواده سهیل یه وقت یه چیزی گفتم خندیدیم داشته باشه. مامانم هیچ جوره نتونست آرومم کنه، میخواست بیشتر بمونه و خودش با سهیل حرف بزنه ولی اجازه ندادم. شب سهیل اومد... @azsargozashteha💚
❤️ سلام. بخاطر کانالتون که هر پستش درس زندگی هست سپاسگذارم. شاید این مسئله بی اهمیت باشه یا بخاطرش کسی دکتر نره ولی زندگی مارو تحت الشعاع قرار داده، طوریکه من شب تا صبح نیمه خوابم یعنی توی خواب همش سعی میکنم خوابم نبره که نترسم. منو همسرم یکساله ازدواج کردیم و ایشون از اول همینجوری بود که بدون من خوابش نمیبره و بطور وحشتناکی بخاطر این مسئله اش من بی خوابم مشکل اینه که توی خواب یهو داد میزنه و بعد خودش از صدای خودش میترسه و یهو با صدای بلند از خواب میپره و میگه چی بود؟ چی شد؟ یعنی در گوش من داد میزنه نه آروم. من از خواب میپرم میترسم حتی گاهی برای خودم آب قند درست میکنم اوایل خیلی عذرخواهی میکرد اما یکی دوماهه میگه ای بابا چرا عادت نمیکنی. با اینکه خودش داد میزنه میگه تو داد میزنی، میگه من احساس میکنم در جایی رو بهم کوبیدن برای همین میترسم. خودش میترسه و میره درهارو چک میکنه و متفکرانه در این فکره که در بود!!! من سکته میکنم و سردرد میگیرم. التماس کردم من اتاق دیگه ای بخابم به هیچ عنوان قبول نمیکنه و میگه اگر قرار بود زن و شوهر از هم جدا باشن چرا ازدواج کردن یبار نصفه شبی از ترس گریه کردم و از بدبختی خودم گریه ام تموم نمیشد. ایشون قول داد جدا بخابه ، رختخوابمو انداختم زمین دو ساعت بعدش اومده بود کنار من روی زمین اینم بگم مشکل معده داره قرص مصرف میکنه ولی من باید چیکار کنم این کم خوابی ها باعث شده تمام طول روز چرت بزنم. منم دلم میخواد صبح سرحال بیدار بشم و بشاش باشم. لطفا راهنماییم کنید دیگه مهربونی و مسالمت جواب نمیده… نمیتونمم با خانواده مطرح کنم خیلی زشته. ایا ایشون مشکل روانی داره؟؟؟ ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏❤️
من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می کنم همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت می کنم فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟ در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام. بخاطر کانالتون که هر پستش درس زندگی هست سپاسگذارم. شاید این مسئله بی اهمیت با
❤️ خدا بهت صبر بده خواهر.وای تو چجورتحمل میکنی خیلی سخته.من شوهرم موقع خواب خورخورمیکنه نمیتونم جاش بخوابم.وای ب احوال تو.حتما باید شوهرت بره دکتر برای معدش .اعصابش.مجبورش کن بره دنبال درمانش.همینجوری کوتا نیا فایده نداره خودت دیوونه میشی.اگه بحرفت نمیکه ب خوانوادش بگو. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام بنظر من همسر ایشون باید نزد روانکاو ویا روانشناس بره حتما والبته سحر و دعا نیز قابل حدس میباشد و باید با یک فرد مومن و مطمئن مذهبی هم مشاوره کنه تا مشکلات خواب وی درمان شود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید اون خانومی که شوهرشون بد خوابن ایا دوران مجردی هم اینجوری بودن یا نه باید دکتر برن مشاوره برن شاید میشگلی دارن شوهرم منم به مدت تو خواب حرف میزد میگفت تورونگاه میکنن روتو بکش درو ببند بد چند وقت خوب شدن شما هم موقعه خواب شوهرتون ایت الکرسی بخونید فوت کنید بهشون ایشالله که درست شن دعوا هم نکنید چون دست خودشون نیس که متوجه نمیشه مشکلات زندگیتم سعی کن بین خودتون بمونه به بقیه نگید درپناه حق ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام .خانمی که با بدخوابی شوهرتون مشگل دارین ...من درحد عقل و فکر خودم نظر میدم‌ شایدم اشتباه کنم ..ایشون به هر دلیلی که خودشون میدونن میخوان شمارو وادار کنن تا تقاصای طلاق بدید ..تا دیگه مهریه تون رو ندن و راحت از دست شما خلاص شن ..ایشون از ازدواج باشما پشیمونن ...بیدار شدنشون از عمد هست و با اراده خودشون ...مردهای زیادی رو دیدم که با هزار حقه و نیرنگ‌ از شر خانم و مهریه خلاص شدن و‌ به هدفشون رسیدن ..البته شایدم اشتباه میکنم ...یه شب بیدار بمونید و ببینید آیا واقعا‌از خواب میپرن ..یا نه .. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب اون خانومی که همسرشون در خواب داد میزنن بهتون بگم خواهر من هم دقیقا همین مشکل رو داشتن اصلا فکر کردم خواهرم هستش پیام رو فرستادن و حرفهای پایین که براتون مینویسم حرفهای دکتری بود که رفتن و خدارو شکر درمان شدن ببینید بانو همسر شما تحت تاثیر فکر وخیال ها و استرس های روزانه هستن دادو فریادهای ایشون در خواب بازتاب افکار و کارهاشون در روز هستن که کاملا قابل درمان هستن چطور تا الان نشستی و به اون بد بخت فکر نکردی فکر کردی اتاق خواب و جدا کنی همین😳 واقعا که😔 زن بودن این نیست واقعا گل گفتن زن کانون گرم خانوادست بجای اینکه به خواب خودت فکر کنی به درمان همسرت فکر کن کاری که خواهر من کرد و درمان شدن برید پیش مشاور خوب که بتونن تنش های روزانشون رو شناسایی کنن بعد با راهکارهای بشدت راحت این موضوع حل میشه خواهرای گلم تو رو خدا اگر مشکلی براتون پیش میاد برید سراغ اهل فن الان مشاورهای خیلی خوبی داریم.🌹 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درجواب خانم عزیزی که بخاطر بدخوابی همسرشون اگه همسر قبول میکنن همراه هم برن دکتر مغز و اعصاب اگه نه که تنها برن وبا دکتر هماهنگ بشن وبار دوم همسرشون رو ببرن ومشکلشون رو اینطوری بیان کنن که شبها راحت نمیتونم بخوابم ودکترکه علت روپرسید بگن که شاید بخاطر اینکه صدای همسرم که ناخواسته هست منو بی خواب می‌کنه و دکتر بعدش می‌دونه با همسرشون چطور رفتار کنه بنظرم باید حتما برای درمان پیگیری کنید شاید ایشون تو گذشته شون چیزی هست که بیادشون نیست ولی اذیتشون میکنه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون خانمی که همسرشون تو خواب فریاد میزنه ممکنه چیزی تو خواب اذیتشون کنه، یا کابوس ببینن و دلیل فریادهاشون همین باشه اما خجالت بکشن بگن پیشنهادم اینه که راضیشون کنن برن روانشناس یا روانپزشک اما جای خواب رو جدا نکنن. صبوری کنن تا مشکل حل بشه درسته سخته ولی با همراهی خیلی سریع تر نتیجه میگیرن @azsargozashteha💚
❤️ سلام ادمین عزیز. هرسال بهمن ماه که میشه میگم همرا با خونه تکونی چربی تکونی کنم لاغر بشم. شروع میکنم به رژیم اصولی اما بعد دو هفته حریص تر از قبل میشم ولش میکنم. چند تا روانشناس رفتم همشون میگن همت نداشتنم و ولعم به غذا ریشه در کودکی داره که مادرم بهم جایزه میداد تا کار خوبی میکردم. چاقی من باعث میشه جلوی شوهرم فقط تو تاریکی لباس عوض کنم و بشدت خجالت زدم. شوهرم عاشق اندام لاغره حالا نه استخوانی در حد ۷۰ کیلو اینا ولی من با قد ۱۶۰ وزنم ۹۸ کیلو هست. هر جا میرم لباس بخرم میگن واسه خودت اگه میخوای نیا تو نداریم. همیشه خجالت زدم یا اینکه جایی میرم اگه قراره شب بمونیم لباس مرد اون خانواده سایزم میشه تازه اگه اون مرد چاق باشه در کل همیشه در خجالتم همیشه حالم از خودم بهم میخوره دولا که میشم شکمم مثل کیسه برنج میوفته پایین جالبه تا حالا زایمان نکردم شوهرم یبار به من گفت من خودتو خیلی دوست دارم ولی ما ازدواج کردیم تو ۸۰ کیلوام نبودی الان ازت میخوام حداقل بخاطر سلامتی خودت به فکر باشی. بخدا حق داره اون به خودش میرسه من نه وقتی میبینم خانمایی که زایمان کردن از من لاغرترن میخوام از حسودی بمیرم خواهشا خانمایی که مثل من چاق بودن اگه لاغر شدن بیان به منم انگیزه بدن من واقعا خسته شدم از نگاه های بد از بی لباسی از هیکل داغون از حرف و حدیث ولی همت ندارم هول غذام شکموام و خاک هر دو عالم بر سر من. ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخها کوتاه باشد🙏❤️
سوره ❤️ صفحه ی ۶۵🌹 @azsargozashteha💚
❤️ سلام فاطمه هستم و میخواستم که درد و دلم رو در گروهتون بزارید تا مشورتی بشه و اعضا بهم در این مشکل کمک کنند. من سه برادر بزرگتر از خودم دارم و از برادر سومم که دو سال از من بزرگتر هست دارم ضربه روحی میخورم؛ خیلی سر مادرم و خواهرم و من داد میزنه و ما ها رو میزنه(باید گفت تقریبا همه روزها اینکار رو میکنه) . همش منتظر اینه که دو برادرم زود زن بگیرن و برن توی خونشون و اتاق برای خودش بشه. بهمون خیلی فحش میده و اگه جواب بدیم کتک میخوریم .اون چشم دیدن من رو نداره. اما منم کم نمیارم و جوابش رو میدم با اینکه میدونم شاید کتک بخورم . یه شب انقدر محکم به من سیلی زد که هرچی از دهنم درومد رو بهش گفتم و خیلی کتک خوردم . خیلی در کل زور میگه.من و خواهرم و مادرم گاهی اوقات اشکمون در میاد. پدرمم که زورش نمیکنه و همش سرش داد میزنه. من داداشمو خیلی نفرین میکنم ولی نمیدونم چرا نمیمیره که از شرش خلاص شیم. برادر بزرگم که ۲۹سالشه خیلی رفتارش خوب بود و از ما طرفداری میکرد و اون داداشم جرئت نداشت بهمون چیزی بگه ؛ ولی از وقتی که عقد کرد هی میرفت طرفداری زنش توی بحث ها . من با زنش که ۲۰سالشه یه بار دعوام شد.چیز خاصی نگفتم اون دختره بزرگش کرد؛ خلاصه یک ماه شده بودم عین مرده متحرک. فقط نگم چه ها که با من نکردن این جماعت و خانواده خودم و اونا.همه میرفتن طرفداری اون دختره به جز ❤️بابام❤️. تا فرار و خودکشی هم رفتم اما نتونستم.دقیق یادمه تاریخ این بحث رو۹۹/۲/۱ و تا۹۹/۳/۲۸ ادامه داشت. خودم پیشقدم شدم برای دوستی با اون دختره فقط با یک نگاه کردن،همین ولی خیلی رفتارم با هاشون مخصوصا داداش ۲۹ساله و داداش ۱۶ سالم سرد هست و روزی نیست که براشون ارزوی مرگ نکنم.خیلی بهم بد کردن.من که ازشون نمیگزرم. با توجه اینکه من ۱۴سالمه و روحیه خیلی اسیب پذیری توی این سن دارم،گاهی به سمت خودکشی رفتم اما خدا توی دلم هست و به اون امید دارم.الان هم به فکر فرارم اما به خودم میگم بعد از فرار چه کنم؟کجا برم؟ و... خیلی سوالات دیگه. من هفت ساله که زبان انگلیسی میخونم و تا دوسال دیگه دیپلم زبان میگیرم . همش فکر میکردم میشه با این دیپلم کار کنم و پول دربیارم و برم، اما متاسفانه بیشتر اموزشگاه ها قبول نمیکنن. من دیگه بریدم،شما یه راهی پیش پام بزارید.اخه من باید چه کنم که بخوام یه روز خوش داشته باشم؟؟😔 ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخها کوتاه باشد🌹🙏