شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ با سلام من دوتا کک مک بزرگ رو دوتا گونه ها دارم چکار کنم پاک بشه خیلی روش ها استفاد
#پاسخ_اعضا ❤️
با سلام. سعی کنید برای اموزش توالت رفتن کودک صبر و حوصله زیادی به خرج دهید. برای کودک برنامه ای وضع کنید که در ساعات مشخصی روی صندلی توالت خود بنشیند و تا ده دقیقه بنشیند اگر کاری نکرد او را بلند کنید. بعلاوه سعی کنید در این زمان با کتاب یا سرگرمی های مختلف کودک را مشغول کنید. هم چنین کودکان تقلید کردن را زیاد انجام می دهند. از کارتون ها و انیمیشن ها اشتفاده کنید بدون اینکه کلامی کودک را هدفمند به این سمت ببرید. سعی کنید در هر بار تلاش درست کودک به صورت کلامی بدون پاداش های مادی کودک را تشویق کنید. پوشک شرتی بخرید که خودتان هم اذیت نشوید. وقتی خودش را خیس می کند دیگر واکنشی نشان ندهید که فکرنکند با این کار می تواند توجه شما را جلب کند
❤️❤️❤️❤️❤️
من ماما هستم
در مورد خانمی که بچشون رو از پوشک گرفتن
اولا هر بچه ای با بچه دیگه فرق میکنه و ممکنه سیستم ارادی شدن ادرار و مدفوع هنوز کامل نشده باشه. یا چون پوشک رو به عنوان یه عضو از بدنش قبول کرده و الان جداشدن ازش سختشه.
تا ۳سالگی اصلا بهش فشار نیارن چون فقط عصبی و لجباز میشه
همین جایزه دادنها خوبه
از صندلی قصری استفاده کنید
یه قسمت خونه رو برای نماز پاک نگه دارید و برای بقیش نگران نباشید و دعواش نکنید
از شرت های آموزشی که لایه پلاستیکی و حوله ای دارن استفاده کنین
❤️❤️❤️
سلام خدمت خانمی که میخوان بچشون رو از پوشک بگیرن
عزیزم بعضی بچه ها خیلی سریع یاد میگیرن ولی بعضی نه
یکم باید حوصله کرد . بچه تون رو دیگه اصلا پوشک نکنید . به جز اینکه بخواهید به اجبار به بیمارستان ، منزل اقوام و... برید .
کم کم کودک شما متوجه میشه که وقتی پوشک نیست خیلی راحت تر میتونه بازی کنه
باید بسیااااااار صبور باشد
وقتی خودتون خواستین برید دستشویی بهش بگید من میرم دستشویی جیش نداری ؟
۶ ماه اول به دلیل اینکه کودک هنوز خوب یاد نگرفته و بعضی اوقات فکر میکنه پوشک هست منزل تون رو کثیف میکنه ولی چاره ای نیست
فرزند ما هم همین طور بود . مجبور بودیم برای خواندن نماز سجاده بزرگ پهن کنیم
فقط باید صبور باشد عزیزم .
و اینکه همیشه با برخورد خوب از کوک بخواهید که به دستشویی بره . چون اگه کمی اخم کنید ویا باتندی بگین لج بازی میکنه
انشاالله یاد میگیره
التماس دعا
❤️❤️❤️❤️
شورت آموزشی تهیه کنید
به بچه فشار روانی وارد نکنید که ممکنه لجبازی کنه اگه احساس لجبازی کردید دوهفته دیگه پوشکش کنید وقتی آرام شد مجدد کار رو انجام بدید
ممکنه بچه از دستشویی خودش بترسه بهش بفهمونید با دستشویی به شما هدیه میده و شما رو خوشحال میکنه
❤️❤️❤️
سلام
خانمی که بچشون را از پوشک گرفتن
عزیزم چهارروز که زیاد نیست.شاید تا دوسه هفته هم طول بکشه.حتما شورت آموزشی براش بگیرن که خونه نجس نشه و شما آرامش بیشتری داشته باشین.
براش رنگ انگشتی یا گواش یا ماژیک وایت برد بگیرید که روی دیوار حمام یا دستشویی نقاشی کنه.راحت شسته میشن.
اینطوری به ذوق نقاشی دستشویی یادش میمونه.
انشالله موفق باشید.
❤️❤️❤️❤️
سلام راجع به خانمی که بچه رو از جیش گرفته دوباره پوشکش کن گناه داره همه بچه هامثل هم نیستن اصلا هم ربطی به هوش بچه نداره که مثلا بگن خنگ هست یا باهوش
❤️❤️❤️
سلام دوستان عزیز درپاسخ به سوال خانمی که گفتنددخترشون روازپوشک گرفتن ولی هنوزموفق نشدند که دستشوییشو راحت بگه٬منم شرایط شمارویک ماه پیش داشتم دخترم الان ۲سال ۱ونیم ماه هستش برای منم شرایطم خیلی سخت بودرفتم براش صندلی خریدم که رنگ امیزی قشنگی داشته باشه خوراکی های موردعلاقه شو خریدم ولی فایده نداشت تقریبا یک هفته کشید تادیگه روی صندلیش دستشویی کردواقعا صبوری میخواد٬ دخترم تازه الان یکم راه افتاده وبدون دردسردستشویی میره عزیزم فقط باید باهاش راه بیای وصبوری کنی تابه نتیجه برسی هربچه ای یه قلقی داره٬ بسیارممنون ازدوستان وادمین که تجربیات ماودوستان عزیزرودرکانال قرارمی دهند🙏🌹
❤️❤️❤️❤️
در پاسخ ب اون خانمی ک دارن ب دخترشون آموزش دسشویی رفتن رو میدن پسر منم الان دو سال و دو ماهشه ومن هم همین مشکل رو دارم شما بعد چهار روز زود خسته شدید این پروسه طول میکشه و هر کودک با کودک دیگه فرق داره من الان شورت آموزشی تهیه کردم و خیلی هم خوبه ب شما هم پیشنهاد میدم تهیه کنید و اینکه باید خیلی صبور باشید تا ب نتیجه مطلوب برسید
❤️❤️❤️❤️
سلام درموردازپوشک گرفتن
من یه کاغذ چسباندم داخل دستشویی وهردفعه دستشویی می رفت بهش یه دونه برچسب می دادم بچسبونه خیلی خوب جواب داد
❤️❤️❤️❤️
سلام درباره خانمی که بچه شون رو می خوان از پوشک بگیرن💐💐 ،عزیزم باید صبور باشی یه کم طول میکشه تا خوب یاد بگیره ،من به دخترم می گفتم فرشته برات جایزه میزاره هر وقت که بری دستشویی بعد که کارشو می کرد یه خوراکی که دوست داشت براش میاوردم ولی نباید ببینه که شما آوردی باید قایم کنی فکر کنه فرشته براش آورده 🌺🌺
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_شش مادر گفت آره ماشالله ، گفتم که .. حالا ایشالا میشناسیدش... مادربزرگ گفت آقا یوسف حال
#قسمت_چهلو_هفت
مرد میانسالی که دیشب در خونه ی مرضیه رو برامون باز کرد همراه سلطانعلی ، تا کنار ایوون اومد ..
مثل دیشب دستش رو گذاشت روی سینه اش و سلام داد ..
عمه ملوک تسبیحش رو تو مشتش گرفت و پرسید یدالله خیر باشه .. چی شده؟
یدالله سرش رو پایین انداخت و گفت اومدم خبر بدم بعد از نماز صبح مادربزرگ ، عمرش رو داد به شما .. خانوم گفتند بیام و خبر بدم ..
عمه ملوک زد پشت دستش و گفت ای داد ، دیشب که خوب بود ...
یدالله دستهاش رو تو هم گره کرد و گفت نه .. مادربزرگ خیلی وقت بود ناخوش احوال بود .. دیشب بعد از رفتن شما هم دوباره سرفه هاش شدید شد .. بالاخره هم تا صبح دووم نیاورد ..
مادر به عمه گفت حالا چیکار کنیم؟
عمه به یدالله گفت تو برو .. الان اونجا کلی کار هست که باید انجام بدی..
یدالله خداحافظی کرد و دو قدم دورتر شده بود که عمه گفت یدالله وایسا.. سلطانعلی رو هم ، همراهت ببر بزار کمکت کنه...
سلطانعلی نگاهی به مادر انداخت..
مادر با چشم اشاره کرد که همراهش بره.. سلطانعلی که کاملا معلوم بود مایل به رفتن نیست گفت پس برم لباس سیاه بپوشم ..
یدالله نزدیک در منتظر ایستاد .. سلطانعلی لباسش رو عوض کرد و همراه یدالله راهی شد...
عمه رو کرد به من و گفت تو هم لباس مشکی بپوش مارو ببر خونه ی مرضیه .. واسه کفن و دفن همراهشون بریم ..
چایم رو سر کشیدم و گفتم من نمیتونم بیام.. امروز یه قرار مهم دارم ..
مادر اخمی کرد و گفت امروز که جمعه است، بازار باز نیست کجا میخواهی بری؟
دور از چشم عمه ، به مادر اشاره ایی کردم وجواب دادم، گفتم که میخوام برم جنس ببینم واسه خرید...
عمه بلند شد و بدون اینکه نگاهم کنه گفت مارو ببر ، بعد از ظهر برو جنس ببین ..
مادر صداش رو پایین آورد و گفت اصلا بخاطر مرضیه نه، قوم و خویش عمه هستند، زشته نریم...
مجبور شدم قبول کردم و همراه مادر و عمه به خونه ی مرضیه رفتیم..
در عمارتشون باز بود و اطراف در پارچه های مشکی زده بودند ..
تو حیاط ، چند تا دیگ بزرگ روی آتش گذاشته بودند و تدارک ناهار میدیدند...
و هر کس مشغول کاری بود..
پدر مرضیه کنار پله ها با چند تا مرد صحبت میکرد با دیدن ما جلوتر اومد و خیلی گرم باهامون سلام و علیک کرد و تعارف کرد که بریم بالا ..
عمه گفت یوسف بمونه کنارتون ، کمک حالتون باشه...
احد آقا اختیار داریدی گفت و دستش رو گذاشت پشتم و به سمت پله ها هدایت کرد...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ با سلام من دوتا کک مک بزرگ رو دوتا گونه ها دارم چکار کنم پاک بشه خیلی روش ها استفاد
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام درجواب اون کسی که ذکر یادعا برای خانه دار شدن می خواستن ختم حدیث کساء تا چهل روز روزی یکبار واز روز دوشنبه شروع کنید
ومداومت برخواندن آیه ۲۹ سوره مومنون
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای خونه دارشدن ۷شنبه روضه حضرت مسلم راتوخونه بخونن لازم نیست کسی بیادخونشون روضه رادانلودکنن وگوش کنن بادل شکسته دعاکنن ۶تابخونن آخریش راگرونگه دارن وقتی خونه خریدن بخونن انشاا...باخاست خداصاحب خونه میشن
❤️❤️❤️
سلام
در جواب اون خانمی که دعا میخواستن برای خونه دار شدن
چهل روز سوره حشر رو بخونن. روزی یک بار
واقعا جواب میده.
ما میخواستیم خونه بخریم، مادرم چله سوره حشر برداشت و بعدش تونستیم خونه بخریم.
❤️❤️❤️
سلام اون خانمی که برای خونه دارشدن نذر میخواستن بگین چله زیارت عاشورا بردارن خیلی جواب میده التماس دعا 🌹
❤️❤️❤️❤️
برای کک مک قبل وبعد غذا نمک دریا بخور
❤️❤️❤️❤️
سلام من از لمینت دندان استفاده کردم نمیشه باهاش چیزی خورد خوب به دندون ها نمی چسبه
❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اون عزیزی که گفتن لمینیت متحرک دندان خوبه یا نه
دوست عزیز اصلا اصلا خوب نیست
پدرم همین رو سفارش داد و اورد ولی اصلا نمیشه ازش استفاده کنه یعنی اصلا تو دهن اندازه نمیشه که بتونی ازش استفاده کنی
❤️❤️❤️❤️
سلام بعضی از عزیزان ذکری خواستن برای خرید خانه یا ایجاد محبت بین همسران و گرفتن حق و ...
❇️ بدست آوردن حقی که قبض شده > ذکر یا قابض ، با وضو ۱۰۰۰ مرتبه ، سه روز پشت سر هم ، در یک مکان رو به قبله
❇️ برای نگه داشتن چیزی > ذکر یا باسط
❇️ ایجاد محبت بین اشخاص > ذکر یا ودود
❇️ بر طرف شدن اختلافات بین افراد > ذکر یا جامع ۱۱ مرتبه
❇️ از بین رفتن ترس و نگرانی > ذکر یا معز یا عزیز ، دست روی قلب ، ۱۰۴ مرتبه
❇️ بدست آوردن چیزی که دیگران دارن و اون هم دوست داره ، مثل پوست زیبا ، خونه قشنگ .... > ذکر یا غنی ۳۱۸۰ مرتبه
❇️ نماز متمرکز به آدم ، ثروت و قدرت میده ، منفی رو ذوب میکنه ، حال آدم رو خوب میکنه و....
✅ شخصی به حضرت رسول (ص) گفت ، خونه بزرگ و وسعت مال میخوام ، حضرت فرمودند > وارد خونه که میشی ، سلام ، صلوات و سوره توحید بلند خونده بشه ( البته همراه با توجه به معنی)
انشالله حاجت روا بشید.
❤️❤️❤️❤️
سلام برای خانمی که برای خانه دارشدن ذکرمیخواستندروزی ۴۰باریارب البیت العتیق رابگوییدوآیه رب انزلنی منزلامبارکاوانت خیرالمنزلین روهم روزی ۴۰باربخوانیدمن خودم نتیجه گرفتم
❤️❤️❤️❤️
سلام
بیزحمت معرفی شغل های خونگی که داشتین،در کنارش ازشون بخواید که اگر توی ایتا کانال آموزشش رو دیدن و اونجا یاد گرفتن یا برنامه های دیگه لینکش رو بدن شاید بقیه هم بدردشون بخوره و گره از مشکلشون باز شه
و بیزحمت بگید اگه کسی توی روستا تونسته درآمد ایجاد کنه بگه چطوری بوده چون درآمد توی شهر راحته بالاخره مشتری پیدا میشه ولی برای روستا خیلی سخته
❤️❤️❤️❤️
سلام دوست عزیز برای خانه دار شدن از آیت الله بهجت اومده که :۲۵ مرتبه خواندن آیه ۲۹ سوره مومنون
آیت الکرسی
تسبیحات حضرت زهرا (س)
اینا رو بصورت چله بردار،به نیت خونه خریدن چهل روز بخون.
انشاءالله نتیجه میبینی برا منم دعا کن که خونه ویلایی بخرم
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#به_خاطرمهریه_مجبورشدم_کلیه_مو_بفروشم 💔 #داستان_زندگی_اعضا #بخش_اول سلام من میلادم. کوچیکترین پس
#بخش_دوم
سرمو انداختم پایین تا اشکایی که تو چشمم حلقه بستن نبینه بغضمو فروخوردم و گفتم آخه....
نزاشت حرفمو کامل کنم و گفت آخه چی؟ تو فکر کنم دیوونه هستی.. این سری بیفتی دنبالم به برادرام میگم له و لوردت کنن فهمیدی چی گفتم؟
با عجله از پیشم رفت با خودش میگفت واقعا عجب آدم زبون نفهمی هستی که هرچی بهت میگم من دوست ندارم تو گوشت نمیره... انگار نمیخواد بفهمه واقعا خستم کرده.. حتی نمیتونم با کسی حرف بزنم از دست این آدم....
دور که شد به سختی صداشو میشنیدم و در اخر هیچی نشنیدم و دور شدنشو نگاه کردم
سرجام خشکم زده بود.
عاشق هلما شده بودم، نمیتونستم با این حرفا فراموشش کنم
یاد روزی افتادم که عروسی مریم خواهرم که همه همسایه ها تو حیاط در حال کمک کردن بودن و من و هلما و سجاد دوستم باهم صندلی هارو تو حیاط میچیدیم و من با حسرت به خنده های هلما نگاه میکردم و هلما با حرفای سجاد قاه قاه میخندید و من از خنده هاش عشق میکردم..
با صدای بوق ماشین از افکارم خارج شدم به پشت سرم نگاه کردم که راننده به من گفت میخوای بمیری؟ برو خودتو از پل بنداز پایین.. اینجا مارو بدبخت نکن..
بی تفاوت به غرغر کردن راننده راهی خونه شدم، کلید داخل در چرخوندم ولی قبل از اینکه داخل حیاط بشم یه نفس عمیق کشیدم و خودمو خونسرد نشون دادم و داخل رفتم ولی ناراحتی تو قیافم موج میزد
مادرم با افسانه خانم مادر هلما در حال پاک کردن سبزی بودن
هروقت مادر هلما رو میدیدم جلوی چشمش از خودم یه هنری نشون میدادم تا بیشتر از من پیش هلما تعریف و تمجید کنه ولی این سری سلام آرومی کردم و از کنارشون رد شدم
دیگه برام مهم نبود که بخواد از من تعریف کنه یا نه..
داخل اتاق شدم و محکم درو پشت سرم بستم
بدون اینکه لباسامو عوض کنم خودمو رو تخت پرت کردم و به حرفای هلما فکر کردم
شبیه نواری که تند تند تو گوشم میپیچید دستامو محکم به گوشم فشار دادم ولی اون صداها تو مغزم رژه میرفتن
دستمو از روی گوشم برداشتم و روی شکمم خوابیدم
با صدای تق تق در، از فکر بیرون اومدم و با صدای بلند گفتم من میخوام بخوابم مزاحمم نشین.. چند بار بهتون گفتم وقتی که تو اتاق هستم مزاحمم نشین
مادرم بی خیال حرفام درو باز کرد و بالای سرم ایستاد
گفت چی شده عزیز دل مادر؟؟ چرا اینجوری شدی؟ چی شده پسرم؟
با بی حالی گفتم چیزی نشده، مگه باید چیزی شده باشه.. فقط حوصله ندارم..
مادرم کنارم نشست و با دستاش موهامو نوازش کرد و گفت آخه تو قبل از اینکه بیرون بری حالت خوب بود... به مادرت بگو چی شده؟ پسرم.. عزیزم تو باید با مادرت دردودل کنی.. آخه من مادرتم و سنگ صبور غم هات...
قلبم داشت آتیش میگرفت و نیاز داشتم با کسی دردودل کنم
با صدای لرزونی گفتم مامان هلما دیگه منو نمیخواد.. من دارم تو عشقش میسوزم..
مادرم گفت غلط کرده تورو نمیخواد.. هرکی اینو بهت گفته از حسودیش به تو و هلما.. میدونی که خاله افسانه چقدر تورو دوست داره....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
سلام به دلیل درخواست دوستان عزیز و اعضای محترم کانال ،داستانها ،درد دل ها و صحبتهای زن و شوهری و متاهلین عزیز رو که محدودیت سنی دارد رو در کانال جداگونه قرار دادیم 🔞👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
لطفا فقط متاهلین و بالای هجده سال عضو شوند🙏🙏
#ادمین 🌹
#پرسش_اعضا ❤️
سلام دوستان بند یه داداش دارم ۴۵ ساله رفته دکتر گفتن غلظت خون دارن چند بار رفتن خونشون تصفیه کردن دارو استفاد کردند اما خوب نشدن اگه کسی این مشکل داشت و درمان شد لطفا ما راهم راهنمایی کن خیلی ممنون از شما
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام بند یه خانم هستم شکنندگی ناخن دارم ناخن هام تا یه زره بلند میشن سری میشکن و حالت قاشقی هستن دکتر رفتم خوب نشدن اگه دوستان راهکاری یا داروی که میدون خوب بهمن معرفی کن خیلی اذیت میشم الان چندسال است اینجوری ممنون
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام یک سوال داشتم از دوستان عزیز یک نفر اموزش شمع میده میگه کارام خاصه و چهارصد میگیره میخواستم ببینم ارزش داره این هزینه رو بدم اخه یکم برام هزینش زیاده چون این کار رو دوست دارم میخ واستم ببینم ارزش داره هزینه کنم
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ببخشید این پیام منابیزحمت بذارین کانال
خواستم از دوستان بپرسم کسی دعایی برای فروش کالا سراغ نداره ؟همسر بنده شرکت دارن چند مدتیه که کالاشون اصلا فروش نمیره خواستم دعای فروش کالا اگه دوستان دارن لطف کنن بهم بگن براشون بنویسم بذارن شرکتشون ممنونم
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام دوستان بند یه داداش دارم ۴۵ ساله رفته دکتر گفتن غلظت خون دارن چند بار رفتن خونش
#پاسخ_اعضا ❤️
برای اون عزیزی که کالای شوهرشون فروش نمیره توی اینترنت سرچ کنین دعاهای مختلفی میاد بخونین انشاالله که کالاهاشون فروش میره
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای عزیزی که دعا برای خرید خانه میخواستن آیه وقل رب انزلنی منزل مبارکا را تا آخر بخوانند۳۰۰بار توی سوره مومنون هست وخود سوره مومنون رابخونن من آیه را۳۰۰بار خوندم خونه دارشدم
❤️❤️❤️
سلام
عزیزی که ذکر برای فروش اجناسشون خواستن.
❇️ آسان شدن کار > ذکر یا میسر
❇️ افزایش رزق معنوی و مادی > آیه ۲ و ۳ سوره طلاق
❇️ بدست آوردن سود در تجارت > ذکر یا النافع زیاد تکرار بشه ، میره خرید ، میره سرکار ، بر میگرده و.... برای تجارت سفارش شده
❇️ بدست آوردن ثروت زیاد > بعد نماز صبح و عشا ، در روز شنبه ،۱۰۶۰ مرتبه یا غنی ، بی نیاز
❇️ ادای قرض > قبل خواب ، المانع رو زیاد تکرار کردن تا خوابش ببره
❤️❤️❤️
سلام.درمورداون خانمی که ذکر برای خونه دار شدن میخواستن من خودم نذرکردم که تا خونه دارنشم حدیث کساروترک نکنم و روزی یکبارمیخوندم وخداروشکربعداز۶ماه ناگهانی همون خونه ای روکه دوست داشتموخدابهمون داد....انشاالله همه عزیزان حاجت روابشن.
❤️❤️❤️❤️
سلام
دوست عزیزی که راجع به غلظت خون پرسیدن.
عزیزم برادر من هم همین مشکل را داشتن.
با خون دادن معالجه نشد ولی حجامت و پزشک طب سنتی خیلی بهش کمک کرد.
انشالله برادر شما هم درمان میشن.
❤️❤️❤️❤️
برای این دوست عزیز که مشکل غلظت خون دارن توصیه میکنم حتما به یه طبیب طب سنتی حاذق و مطمئن مراجعه کنن.غلظت خون با طب سنتی قابل درمان هست.
ان شاءالله مشکلشون حل میشه
❤️❤️❤️
سلام.خانمی ک دعا میخوان واسه فروش کالا
آیه ۲۹ سوره فاطر (( یرجون تجارت لن تبور ))
رو بنویسن و تو محل کار نصب کنن
❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد خانمی که شکنندگی ناخن داره.
خواهر منم چندین سال همین طور بود شروع کرد به خوردن قرص کلسیم وبعد چند ماه ناخناش رشد کرد ومحکم شد.
❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اون خانمی که گفتن همسشون شرکت دارن و کالا هاشون فروش نمیره
ذکر یا جواد الائمه 360 مرتبه
هرروز باید بخونی تا به حاجتت برسی
کلا برای گشایش کار اقایان هست
برای پول دار شدن هم تا 70 روز سوره مجادله و ممتحنه
هرکس خوند و جواب گرفت برام دعا کنه ممنون ❤️
❤️❤️❤️❤️❤️
وخانمی که برای فروش کالا تو شرکت همسرشون دعا میخوان هر روز وقتی آقاشون میخوان برن شرکت ۱۴بار یا جواد الایمه ادرکنی بگن معجزش رو ببینن
❤️❤️❤️
سلام خانمی که گفتن ناخنهاشون میشکنه ناخنشون رو روزهای پنج شنبه کوتاه کنند تا دیگه دچار شکستگی ناخن نشن
❤️❤️❤️❤️
سلام
خانمی که ناخن ها شون میشکست ویتامین دی مصرف کنند
❤️❤️❤️❤️
سلام اون خانمی که محصولات شرکت همسرشون شون فروش نمیره...
بنده آقا هستم و میتونم به همسرشون مشاوره رایگان بدم و مشکلشون رو حل کنم اما فقط با آقاشون صحبت میکنم درصورتی که خواستن میتونن آیدی همسرشون رو در پیامرسان ایتا برای بنده بفرستن...
❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد کسی که داداششون غلظت خون دارن با زالو مشکلشان به خواست خدا حل میشه بابام همین مشکل رو داشت با زالو خوب شدن و ادامه درمان با طب اسلامی
❤️❤️❤️
سلام درمورد خانمی که شکنندگی ناخن دارن ناخوناشونو بزارن تو آبلیمو یا شیر...روزی ۱۵ دقیقه بزارن بسه تغییر چشمگیری داره...
یا میتونین سیر رو له کنن بندازن تو آب جوش بیاد بعد از صافی رد کنن داخل آبش آبلیمو بریزن ناخوناشونو بزارن توش روزی ۱۵ دقیقه...
❤️❤️❤️
سلام
دوست عزیزی که برادرشون غلظت خون دارن ایشون می تونند از یک مرکز طب اسلامی داروی صاف کننده خون بگیرند ، داروهای طب سنتی زیادی هم هستند از محصولات حکیم روازاده و خیراندیش تهیه کنند، کاسنی ، عناب ، زرشک هم استفاده کنند ، الان هم که فصل انار نیست از رب انار مرغوب به صورت روزی دو قاشق مصرف کنند بعد هم حجامت انجام بدن. موفق باشند
❤️❤️❤️❤️
سلام و خسته نباشید
برای خانمی که برای ثبت نام شمع سازی بهش گفتن 400 تومن، چه خبره بابا
من یه کانال معرفی میکنم که با هزینه 30 تومن تمام فوت و فن های شمع سازی رو یاد بگیره کلی آموزش دارن با قیمت خیییییلی مناسب
❤️❤️❤️❤️
سلام
درجواب خانمی که گفتن شکنندگی ناخن دارن دکتررفتن خوب نشده
عزیزم کلم برگ هرروز مصرف کن البته تنها باچیزدیگه مخلوط نکن
❤️❤️❤️❤️
برای عزیزی که برادرشون غلظت خون دارن
حجامت خیلی خوبه و تاثیر داره
پیامبر هم خیلی توصیه کردن
بعضی میوه ها مثل انار هم خوبه
❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب خانم یا اقایی که داداششون غلظت خون دارن زالو درمانی کنن خوب میشن داداشم شغلش زالو درمانی خیلی از خانم ها یا اقایون میان بیشون غلظت خون دارن با سه جلسه زالو درمانی خوب شدن
❤️❤️❤️❤️
وغذاهایی که خون روصاف میکنن مثل کاهو ،انار،وفکرکنم طب اسلامی دارو برای رقیق کردن خون داره
چون غلظت خون خیلی خطرناکه باعث سکته قلبی میشه خدایی نکرده
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هفت مرد میانسالی که دیشب در خونه ی مرضیه رو برامون باز کرد همراه سلطانعلی ، تا کنار ایوو
#قسمت_چهلو_هشت
پشت سر مادر و عمه از پله ها بالا رفتم ..
مردها اتاق مهمونخونه بودند و زنها هم اتاق بغلی..
مرضیه از اتاق خانمها سینی به دست بیرون اومد ..
لباس مشکی پوشیده بود و زیباییش چند برابر شده بود.. تو دلم برای بار دوم زیباییش رو تایید کردم ..
جواب سلام کوتاهی دادم و تسلیت گفتم و به اتاق مردها رفتم ...
نمیدونم چرا با دیدن مرضیه دلم هوای صنم رو میکرد .. حتی دلم برای صداش تنگ شده بود .. از آخرین باری که دیدمش نزدیک، سه هفته میگذشت ..
یک آن تصمیم گرفتم که برم سراغ اسد و بفرستمش پیش یعقوب بلکه راضی به طلاق بشه...
بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم .. دختر بچه ی هشت ساله ای تو ایوون بود .. فرستادم به مادرم خبر بده که من برگشتم به خونه ..
منتظر جواب مادر نموندم ، میدونستم با اصرار مانع میشد ..
از پله ها پایین اومدم و از آقا احد عذرخواهی کردم و توضیح دادم که قرار مهمی دارم و خداحافظی کردم ..
لحظه ی آخر مرضیه رو دیدم که کنار چند تا خانم دیگه کار میکرد .. نگاهم کرد .. نمیخواستم امیدوارش کنم سریع نگاهم رو دزدیدم و از خونه بیرون زدم ..
به طرف خونه ی اسد میرفتم و دعا میکردم خونه باشه ..
شانس باهام یار بود و اسد خودش در رو باز کرد..
با اینکه خیلی تعارف کرد داخل نرفتم و گفتم اسد اصلا رفتی سراغ یعقوب ؟
اسد چینی به بینیش انداخت و گفت اینقدر بدم میاد از این مرتیکه حتی فکر دیدنش هم عذابم میده..
+بالاخره که چی ، تو باید بری من که تعهد دادم ..
اسد لبهاش رو روی هم فشار داد و گفت چند روز دیگه میرم .. بزار یه خورده بیشتر بی پولی اذیتش کنه ، ادا و اصول در نیاره..
+اسد همین امروز، همین الان برو سراغش .. من قسم خوردم تا صنم طلاق نگرفته نرم دیدنش .. دیگه نمیتونم طاقت بیارم .. دلتنگشم...
اسد بلند خندید و گفت برگشتی شدی همون یوسف قبلی.. باشه همین الان میرم .. تو هم دعا کن همین امروز راضی بشه...
+اسد .. منم همراهت میام ..
اسد چند لحظه مکث کرد و گفت باشه ولی از اتومبیل پیاده نمیشی...
با ماشین من به سمت خونه ی یعقوب رفتیم ..
نزدیک کوچشون ماشین رو نگه داشتم و اسد پیاده شد و رفت..
تنها چیزی که اون لحظه از خدا میخواستم این بود که یعقوب قبول کنه..
نیم ساعتی گذشت و اسد از کوچه بیرون اومد....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوم سرمو انداختم پایین تا اشکایی که تو چشمم حلقه بستن نبینه بغضمو فروخوردم و گفتم آخه.... نزا
#بخش_سوم
گفتم مامان کسی به من چیزی نگفته.. خود هلما بهم گفت...
شمرده شمرده گفتم... منو نمیخواد و وجودم اذیتش میکنه..
مادرم بلند شد و با عصبانیت گفت غلط کرده دختره بیشعور.. مگه بهتر از تو گیر میاره.. اخه به چه چیزش مینازه.. تو خوشگلترین و بهترین دخترا دستتو بوس میکنن حالا این دختر بی چشم و رو به یکی یدونه من بگه تورو نمیخوام..! تو بشین و تماشا کن، الان میرم حالشو جا میارم...
تا خواستم به مادرم بگم بس کن، مادرم از اتاق بیرون رفت.. چادرشو سر کرد و با عجله از خونه بیرون رفت
دویدم دنبالش ولی تا خواستم بگیرمش تا زنگ رو نزنه اون زودتر انگشتشو چسبوند به زنگ و گفت افسانه زود درو باز کن..
با صدای عمو علی بابای هلما که میگفت چی شده؟ چرا اینجوری زنگ میزنید؟ زنگ و سوزوندین..
زدم تو سر خودم و گفتم توروخدا مامان بیا بریم شر میشه...
ولی گوش مادرم به این حرفا بدهکار نبود که نبود و هنوز انگشتش رو زنگ بود..
با باز شدن در، مادرم با جفت دستاش درو به عقب هل داد و بی تفاوت به عمو علی داخل حیاط شد... وسط حیاط ایستاد و داد زد افسانه؟؟
این بود رسم خواهری؟.. این بود نون و نمک همو خوردن؟..
خاله افسانه با چشمای گرد شده از تعجب و پشت سرش هلما،
خاله افسانه به مادرم گفت چی شده خواهر؟؟
مادرم جفت دستاشو به پهلوهاش چسبوند و گفت از این دختر چشم سفیدت بپرس...
خاله افسانه به هلما نگاه کرد و گفت دختر بازم زبونت کار کرده؟
هلما دستشو زد به سینش و گفت من؟ نه به خدا به جون مامان افسانه من اصلا خاله مینا رو ندیدم که بهش چیزی بگم....
مادرم گفت آره آره، منو ندیدی ولی خوب پسرمو چزوندی...
هلما با اعتماد به نفس گفت اها، پس شازده پسرت بهت خبر داده..
عمو علی گفت چی شده؟ یکی به من چیزی بگه..
مادرم گفت علی آقا من تا حالا به شما چیزی نگفتم اما این همه سال از بچگی ما این دوتا برای هم در نظر گرفته بودیم.. ولی متاسفانه دخترت امروز به پسرم گفته من تورو نمیخوام و یکی دیگه رو دوست دارم....
اومدم به مادرم بگم هلما همچنین حرفی به من نزده ولی انقدر پشت سر هم حرف میزد که فرصت نمیداد حرفی بزنم...
مادرم گفت تو کی هستی که اینجوری به پسر یکی یدونه من بگی نمیخوامت.. آخه دختر، تورو با این زبون متر شدت کی میخواد؟... حالا باید خداتو شکر کنی که پسرم خر شده و تورو پسندیده...
رو کرد به علی آقا و گفت علی آقا شما عاقل تر و بزرگتر از من هستی، آخه این کار دخترت درست بوده؟ که اینجوری با پسرم صحبت کرده؟ شما قاضی باش، آیا حرفای این یه الف بچه درست بوده؟
علی آقا فقط به مادرم نگاه میکرد... انگار انتظار همچین زبونی از مادرم نداشت
چون سالها اینجور زبونی از مادرم ندیده بود...
خلاصه مادرم گفت و گفت، دیدم حرفاش تمومی نداره....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام میشه مشکل منو بزارید؟!
من ی اخلاقی بدی که دارم
وقتی ناراحتم خندم میگیره!
یعنی وقتی عصبانیم میخندم بعد شروع میکنم ب گریه زاری
ی بار خاهرم حالش خیلی بد بود من از شدت ناراحتی خندم میگرفت هی میخندیدم
همه بهم بد نگاه میکردن
و خیلی چیزا گفتن..
درسته۱۶سالمه اما ابلح ک نیستم!
و وقتی بحرانی میشه خندم میگیره فکر میکنن من باهاشون دشمنم
خاهرم میگه امروزه خاهر ب خاهر دشمنه😔
اصن چی هست مشکله واقعا؟؟چرا خندم میگیره اخه😭
چی کار کنم همدرد و همیار شم حس و مریضی و بد حالی اطرافیانمو درک کنم خندم نگیره
ی سوال دیگه چ جوری میشه فن بیانو خوب کرد و هر چی بخای بتونی ب زبون بیاری و تو قلبت نمونه!؟
خیلی حس بدیه ...وقتی تلمبار میشه جیگرم میسوزه که این حرفو نزدم یا نتونستم بزنم..
چه جور میشه با حرف زدن ادمو جذب کرد
راهکار بدید کجا برم...
اگر میشه کمکم کنید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام میشه مشکل من رو هم بزارید که دوستان راهنماییم کنند من زنی ۳۸ ساله هستم دو پسر ۱۲ و ۲ونیم ساله داره پسره بزرگترم بسیار زود رنج و عصبی هست بهم فحش میده وخیلی بی احترامی میکنه اگه یه چیز بهش بگم صدتاش و برمیگردون نمیدونم چطوری باهاش برخورد کنم از در مهربونی و نصیحت وارد شدم نشده از محروم کردنش وارد شدم نشده گاهی اوقات اونقدر اذیتم میکنه که مجبور میشم کتکش بزنم اما اگر یه سیلی بهش بزنم با مشت و لگد میوفته بجونم بخدا دایم دست وپاهام کبوده دیگه جلوی بقیه خجالت میکشم میگم خوردم زمین از زندگی سیرم کرده با برادر کوچکترشم رفتار دزستی نداره وکتکش میزنه دیگه زورم بهش نمیرسه از بچگی پرخاش گر بود ولی حالا بدتر شده علایم بلوغشم زودتر از هم سن سالاش بروز کرده الان که تقریبا ۱۲ سالش شده صداش کلفت شده حتی یکم سیبیلاشم در اومده وزیر لبشم یکمی ریش در اورده لطفا راهنماییم کنید من چیکار کنم به باباشم گفتم چندبار اونم دعواش کرده ولی وقتی باباش نیست همون اش و همون کاسه است زیادم نمیتونم به باباش بگم چون مریض احواله ودر حال شیمی درمانی میترسم حرص جوش حالش و بدتر کنه تروخدا کمکم کنید دیگه واقعا خسته شدم از این وضعیت هر کاری که این وضعیت رو درست گنه حاضرم انجام بدم ممنون از وقتی که که میزارین
❤️❤️❤️❤️
سلام لطفاسوال منم جواب بدید میخواستم ببینم کسی خودش یااطرافیانش توکارچیپس میوه یاهمون میوه خشک هستش که ماروراهنمایی کنه لطفا زودتر جواب بدید ضروریه
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام میشه مشکل منو بزارید؟! من ی اخلاقی بدی که دارم وقتی ناراحتم خندم میگیره! یعنی وق
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام خدمت خانمی که پسر 12سالش پرخاشگر هست این مشکل اول ریشه در دوران کودکی بچه تون داره که چطور شما باهاش برخورد کردی. و گاها زوجهای های که دائم با هم بحث دارن و به همدیگر احترام نمیزارن و حرمت شکنی میکنن حلو بچه ها
بچه ها شون متأسفانه پرخاشگر میشن
سعی کنید بچه تون کمتر بازیهای کامپیوتری و خشونت بازی کنن مخصوصا پاب جی که شده بلای جون این سنین پسرا باهاش آروم صحبت کنید و بهشون راهکار معقول بدید. مثلا اگه با داداشش دعوا میکنه شما اصلا دخالت نکنید. و ازشون علت دعوا بپرسید. شما هم بی تقصیر نیستید خانم 😔 چرا پسر 12ساله رو میزنید 😡 اون پسر الان دوران غرور رو سپری میکنه نباید بهشون کتک بزنید😔 که بخاد دست روی شما بلند کنه و... خیلی بهتره که با پسرتون یه کوچولو مهربونتر باشید. درکشون کنید. فردا. پس فردا این قبیل بچه ها وارد جامعه میشن و چون حس کردن از خانواده محبت ندیدن میرن دنبال دوست ناباب که به ظاهر بهشون محبت میکنه. خواهرم مواظب باش. تربیت پسر در این دوران خیلیییی سخت شده. نگاه کن ببین دوستاش چه کسایی هستن. خودتون هم سعی کن نماز اول وقت بخونی و جلو بچه هات حتما قرآن بخون... جو خانواده رو مادر هست که میتونه تغییر بده و درست کنه. به تغذیه شون برس و دسر و کیک های خوشمزه براشون درست کن اصلا دعوا معنی نداره قانون بزار که اگه دعوا کردید بدون علت محروم میشید از گوشی... ببخشید طولانی شد😊😅
❤️❤️❤️❤️
در مورد اون خانمی هم که پسر نوجوانشون باهاش بی احترامی می کنه باید بگم که سن پسر شما سن حساسی است ویژگیهای خاص خودش را داره باز هم با دوستی باهاشون رفتار کنید اصلا تنبیه فیزیکی نکنید چون بی احترامی به خودتون می شه کودک دو ساله نیست که از شما بترسد این را هم بگم چون در این دوره اکثر خانواده ها فرزندان کمی دارند وخیلی از روز اول بهشون اهمیت دادند وبیش از حد به خواسته هاشون توجه کردند فکر می کنند وظیفه پدر ومادر هست که همه چیز براشون فراهم کنند مادر محل کارمون که فرهنگی هستیم اکثر والدین از ناسپاسی وبی احترامی فرزندان گله دارند باز هم به یک مشاور صحبت کنید سعی کنید از کسی که حرف شنوی دارد بخواهید باهاشون صحبت کند حتما در زمینه رفتار با پسرتون با شوهرتون هماهنگ باشید موقعی که عصبانی هست حتما محیط را ترک کنید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام به اون عزیزی که ازدست پسرشون ناراحت نگران نباش مال بلوغش یه مدت بگذرخوب میشه بیشتروقتهاتعریف خوبیهاش کن پیش پدرش اطرافیان بهش بهابده بگوتومردخونه ای همیشه بالحن خوب صداش کن انشالله که حرفهام براتون خوب باشه مشکلتون زودترحل بشه برامنم به نیت چهارده معصوم ۱۴صلوات بفرست منم خیلی حاجت دارم شایدخداازدهن شما بشنوممنون
❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اون خانمی که گفتن پسرم خیلی زود رنج و اعصبانی هست
دوست عزیز ما بچه ها وقتی میخوایم به بلوغ برسیم خیلی اعصاب خورد کن میشیم 😂😂
لطفا لطفا باهاش رفتار درستی داشته باشید چون اگه شما رفتار نادرستی داشته باشین به راه های بد کشیده میشه
باهاش رفیق باشید و بیشتر به اون توجه کنید
رفتارش درست میشه.
انشاءلله که درست راهنمایی کرده باشم
❤️❤️❤️❤️
سلام
عزیزی که پسر دوازده سالشون پرخاشگره.
عزیزم سن بلوغ سن حساسیه وبچه ها پرخاشگر میشن.ضمنا پسرت بخاطر مریضی پدرش ناراحته ولی اینجوری ناراحتیش را نشون میده.
۱-حتما با یک مشاور نوجوان مشورت کنید.
٢-زیاد سربه سرش نگذارید و گیر بهش ندید.
٣-بعضی از اشتباهاتش را نادیده بگیرید.
۴-توی این سن حرارت بدنشون بالاست بخاطر همین پرخاشگری زیاد میشه.روزی
یک استکان عرق کاسنی بهش بدید.
۵-هروقت خلقش تنگه یک آبنبات بهش بدین.قندخونش را بالا میبره و آرومش میکنه.
۶-حتما با یک پزشک طب سنتی مشورت کنید.من انجام دادم بسیار کمکم کرد.
اینها را انجام بدین.انشالله به لطف خدا شما هم مشکلتون حل میشه.
❤️❤️❤️❤️❤️
خواهر عزیزی که پسرشون پرخاشگر ه شاید شما از بچگی خیلی دعواش کردی وزدیش که اینجوری شده الانم تنها راه حل نداره و مهربانی و محبت زیاد زیاد هستش خیلی مواظب پسرت باش تو سن خیلی حساسیه
❤️❤️❤️❤️
سلام
به خانم ۳۸ ساله ای که پسرشون مشکل پرخاشگری دارند، باید بگم اگه براتون مقدوره پسرتون رو به خداونماز و قرآن نزدیک کنید، خوندن نماز باعث میشه آدم آرامش روحی و روانی بگیره، میتونید توی خونه قرآن پخش کنید
هیچ وقت کتکش نزنید به هیچ وجه غرورش رو خرد نکنین سعی کنید بفرستیدش باشگاه یا پایگاه های بسیج
تا انرژیش گرفته بشه، به نظرمن نصیحت و اینا فایده ای نداره چون جوونا در سن بلوغ سرکش تر و لجوج تر میشن و میخوان که مستقل باشند،
میتونید در اینترنت بزنید راه های پیشگیری و درمان جوان یا نوجوان پرخاشگر اطلاعات و راهکارهای خوبی رو بهتون میده
امیدوارم مشکلتون حل بشه💐
❤️❤️❤️❤️❤️
در جواب اون خانمی که پسرشون عصبیه
عزیزم پسر منم خیلی عصبی بود
یه روز تو تلوزیون شنیدم که بچههایی که ویتامین دی و آهن بدنشون کمه بیشتر عصبی پرخاشگر هستن
از همون موقع شروع کردم به پسرم قرص آهن ویتامین دی دادن
خیلی بهتر شده خداروشکر
البته رفتاردرمانی هم میبرمش
اگر خواستی ویتامین دی بدی پنجاه هزار بده،اثرش بهتره
اما پیش مشاوره هم ببری بهتره
ان شاءالله که موفق باشی
و گل پسرت آروم بشه
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در پاسخ خانمی ک هنگام عصبانیت خندشون میگیره...
چیز عجیبی نیست عزیزم
آدمای زیادی هستن ک هنگام عصبانیت و یا فشار روحی روانی از شدت فشار خندشون میگیره و در واقع میخوان با خندیدن احساسات و تنشی ک دارن رو تخلیه کنن!
خود من هم اینجوریم
شما فقط کافیه ک با خواهرتون صحبت کنید و مشکلتون رو توضیح بدید و بگید ک دست خودتتون نیست!
اگر قانع شدند ک چ عالی
اگر هم نه که مشکل از بی منطقی اوشونه دیگه!
در جواب حرف های بی سر و ته دیگران هم سکوت بهترین جوابه ک از قدیم گفتند در دروازه رو میشود بست ولی در دهن مردم رو نه!
زندگی رو اسون بگیریم💚
❤️❤️❤️❤️
سلام، برا خانومی که به شمع سازی علاقه دارن
هنرکده ی تنها مسیر آرامش، توی همین ایتاست
آموزشهای فوق العاده ای دارن
با کمترین هزینه
خودم کلاس آموزش عروسک روسی و کیک پزی
و خواهرم گلدوزی رو شرکت کردیم
و واقعا راضی بودیم
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هشت پشت سر مادر و عمه از پله ها بالا رفتم .. مردها اتاق مهمونخونه بودند و زنها هم اتاق
#قسمت_چهلو_نه
دقیق به قیافش خیره شدم بلکه زودتر بفهمم ولی چیزی دستگیرم نشد ..
از خونسردی اسد که آروم قدم برمیداشت و سیگار میکشید عصبی شدم ..
سرم رو از پنجره بیرون بردم و گفتم عروس میبری ؟ زود باش...
اسد سیگارش رو پرت کرد روی زمین و چند قدم باقی مونده رو سریعتر برداشت ..
همین که نشست پرسیدم چی شد؟ چی گفت؟
اسد دستش رو دور دهنش کشید و گفت از بس حرف زدم دهنم کف کرد ...
+خب؟؟؟
_خب به جمال انورت ... آقا به هیچ طریقی کوتاه نمیاد ... الان دیگه سر لجبازی نمیخواد طلاق بده .. زدی یارو رو کور کردی افتاده گوشه ی خونه منم بودم راضی نمیشدم ..
کلافه گفتم اسد تو که گفتی بیکار شده ، بی پول میشه و راضی به طلاق .. پس چی شد .. من رو حساب تو اون تعهد نامه ی لعنتی رو امضا کردم ..
اسد به طرفم برگشت و گفت فرض کن امضاء نمیکردی و میرفتی زندان ... چی گیرت میومد ؟
البته زیادم ناامید نیستم چون ...
هول پرسیدم چون چی؟؟؟
_چون گفت با اون دک و پزش خجالت نمیکشه هی آدم میفرسته و دو قرون پیشنهاد میده .. یه وقت ورشکست نشه ...
+خب پول بیشتری پیشنهاد میدادی...
اسد دوباره سیگاری روشن کرد و گفت من به این حرفش خندیدم و گفتم پس کاسبی راه انداختی ؟
مردک میگه واسه خودم نه حداقل یه خونه بخره زن و بچه ام خیالشون راحت بشه ...
اسد پوزخندی زد و گفت بهش گفتم سردیت نشه یه وقت ... خووونه....
جدی گفتم خب میخرم .. براش یه خونه تو همین محله میخرم ...
اسد دو سه تا سرفه کرد و گفت یوسف دیوانه شدی؟ واسش خونه میخری؟
+آره ...اگه بدونم شرش کنده میشه میخرم ... همین الان برو بهش بگو ... بگو میخرم ..
اسد دستش رو مشت کرد و با حرص گفت وای یوسف تو کی این عجله کردنت رو ترک میکنی ؟ من الان برم بهش بگم دم طلاق دادن میگه حجره ات رو هم به نامم بزن .. صبرکن .. چند روز دیگه میرم چک و چونه میزنم آخرش میگم خونه میخریم واست...
چاره ای نبود .. اسد درست میگفت .. باید چند روز دیگه صبر میکردم ....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام دوستان
من خواهرم ۳۴سالشه
۱۰سال پیش تیروئیدش رفت روی ۱۹ک اعصابش بهم ریخته بود سه شب خواب نکرد اصلا خیلی بدبود هذیون میگفت یه دوره قرص اعصاب خورد تیروئیدش درمان کرد خوب شد بعد ده سال اومد از راه طب سنتی ک نمک طبیعی بخوره ک تیروئیدش خوب بشه وقرصهای تیروئید وکم کرد ونمک دریا استفاده میکرد م باز دوباره. همون اتفاقها وهذیونها وتیروئیدش بالا بره و اینجوری شد ک دوباره پیش روان پزشک رفت و قرص اعصاب خورد وتیروییدش ودرمان کرد الان دوباره باز امسال همون مشکل تیروئید واعصاب وهذیونها
شوهرخواهرم گفت ک دکتر گفته بیماری دوقطبی هست من تواینترنت سرچ کردم دیدم تیرویید روی این موضوع خیلی اثر داره
از دوستان کسی هست بیماری دوقطبی داشته باشه ودرمان شده باشه
خیلی دلم برای خواهرم قبل این مریضیهای اعصاب تنگ شده دخترباهوش پراز انرژی ولی الان افسرده خیلی براش دعامیکنم
ممنون میشم راهنماییم کنید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ببخشید من یک دختر 25 ساله هستم اما تا الان هرچی خواستگار داشتم به نحوی نشد که به ازدواج ختم بشه تمام دعا و...ها رو انجام دادم حتی یکسال تمام سوره یس ختم کردم اما نمیشه به آخرین خواستگارم علاقه ی شدید پیدا کردم که اونم میخواد منو ترک کنه و کرده تقریبا
خیلی از زندگیم ناامید هستم
دلم خیلی شکسته
احساس میکنم خانواده ی عموم بخت منو بستن چون عموم توی این کار هست و قبلا پسرش منو میخواست اما من رد اش کردم
مطمئنم کار اون هست چون خانواده ی خیلی بدجنسی هستن و چندین بار شاهد دعای بد نوشتن اش بودم
تورو خدا کمکم کنید
من خیلی دلم میخواد با همین آخرین خواستگارم ازدواج کنم
ممنون میشم لطفا
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام من ۱۵ سالمه و قدم نسبتا کوتاهه یعنی خیلی بلند نیست
برای بلند شدن قد شنیدم حجامت پشت گوش و زیر پا خوبه، کسی تجربه داره؟ تاثیری داره؟
یا چه راه دیگه یی و پیشنهاد میکنین؟
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
دل بڪن دیوانه جان! از عشق لیلاے خودت
ازامید رفته برباد وخیال خام فرداے خودت
دل بڪن از چال روے گونه هایش، دل بڪن
خو بگیر از بیڪسے با درد شبهاے خودت
هر ڪسے جایے به مرگ آرزو تن مے دهد..
سر ببر در لاک غم در قعر دریاے خودت
اشک این دیوانه را دردا نمے بیند ڪسے
گریه ڪن در خلوت آرام دنیاے خودت
سهم من هرگز نبودے نازنین بانوے عشق
گوشه اے چالم بڪن در چشم زیباے خودت
باورت اما نشد تو باور عشق منی.........
اےن منم ! دیوانه جان ، اوج تمناے خودت
حرف دل ڪندن نزن از جان مگر دل میڪَنَند؟
گوشه اے از او بگو با درد و غم هاے خودت
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردل_اعضا سلام من باردارم ، مادر بزرگم ۴۰ سال پیش فوت شده، و من اصلا ندیدمش، خواب دیدم بابام و مام
انچه برای خواندنش به کانال آمده اید❤️
#تجربه_اعضا ❤️
سلام ادمين جان،تورو خدا پيامم رو بزار حتما
درباره آقایی که۲۲ساله هستن ومادرشون فوت شده
حدودپونزده سال پیش مادر
عروسمون فوت کرد،پدرشون حتي
چهلم زنش نشده،دنبال زن بود،
۶ تا بچه داشت،دوتاپسرش مجرد بود،یکی سربازبود،بعدم زود ازدواج کرد،یکی دوازده ساله بود که بیش ازحد به مادرش وابسته بود.
عروسمون و خواهراش میرفتن خونه باباشون ميپختن،تمیز ميکردن،شاید باباشون تا سال مادرشون تحمل کنه،آخرسر خودشون رفتن یه دختر مجرد سن بالا واسش گرفتن،خدایی زن خوبیه،راستش باباشون کم درآمد داشت،بچه ها هرسال روز مادر پول ميزاشتن،جاروبرقی،اتو،یخچال
واسه مادرشون میخریدن،حالا که
ميديدن،زن بابا استفاده میکنه ناراحت میشدن،عروسمون وخواهرش دوتا برادراي مجردشونو تحریک میکردن بهانه به زن بابا بگيره،غذا بدمزه است،آب حموم سرد شده،تا زنه خسته شد،شروع کرد جواب دادن
تو روی هم که و ایستادن،باباشون همه بچه هارو بیرون کرد
برادر کوچيکه دنبال حرف خواهراش آواره شد،خیلی رفیق بازی میکرد کم کم همینجوری معتاد شد،الان کارتن خوابه،خانواده میبرن،ترکش میدن باز میاد بیرون دنبال مواد
من دیدم شما حرف خودکشی زدي
پسر خوب بخدا مادرت اون دنیا اصلا دغدغه نداره بابات زن میگیره یا نه،اما برای شماوخواهرت دغدغه داره و به دعاوکار خیری که از طرف شما بهش برسه نيازمنده،پس چرا با از بین بردن خودتون،روح مادرتون رو آزار بدين؟؟؟ به فکر خوشبختی خودتون باشين،آبرومند زندگی کنين،واسه مادرتون خیرات کنين،تا مادرتون واقعا شادروان بشه،
ازدواج نیاز همه ادماست،خیلی هم خوبه،شما و خواهرت هم باید ازدواج کنید،شما به نظرم حتما هم خودت هم خواهرت با یه مشاور خوب صحبت کنید.از طرفی هم ما همه ميميريم،معلوم نیست پدرتون چقدر عمر ميکنه،مواظب باشید خدای نکرده بخاطر شما به پدرتون ظلمی نشه.
موفق باشيد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام دوستان من خواهرم ۳۴سالشه ۱۰سال پیش تیروئیدش رفت روی ۱۹ک اعصابش بهم ریخته بود
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام،برای بلند شدن قد ،طناب زدن خیلی تاثیر داره،چون ضربه ای که موقع پریدن به صفحه رشد وارد میکنه مانع بسته شدن صفحه رشدمیشه،حجامت هم تاثیر داره
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب دختر خانم ۱۵ ساله که قد شون کوتاه .میگم عزیزم حجامت قد خیلی عالیه تا ۱۷ سالگی هم بیشتر جواب نمیده حنما از الان شروع کن چون بهتره و ۳ بار حجامت قد انجان بده تا ۱۰ سانت تغیر قد پیدا میکنی من برای پسرم و دختر خواهرم انجام دادیم قد کشیدن الحمدلله .موفق باشی گلم.التماس دعا
❤️❤️❤️❤️
سلام برای اون دختر خانمی که برای قد راه کار میخواست
اول اینکه بستگی به ژنتیک داره ولی بازم میشه تغییرش داد شما چون به بلوغ رسیدی کمتر و دیر تر ولی بازم میشه
ورزشایی مثل بسکتبال فوق العاده روی قد تاثیر داره من به چشم خودم دیدم
و این نرم افزار های ورزش افزایش قد من خودم امتحان نکردم ولی از خیلیا شنیدن که حتی بعد از ۱۸ سالگی توشون تاثیر داشتع به نظرم اینا رو امتحان کن انشاله که نتیجه بده
❤️❤️❤️
خدمت اون دختر 15 ساله که قدشون کوتاه هست
عزیزم حتما هرروز شیر بخور و ورزش افزایش قد رو انجام بده
و حجامت گوش رو من انجام دادم و خودم چند سانتی بلند شدم.
❤️❤️❤️❤️
سلام
عزیزی که برای قد پرسیدن که حجامت خوبه یا نه؟
عزیزم به اون نوع حجامت میگن حجامت ساقین.اولا باید دوره درمان طب سنتی داشته باشی همراه با حجامت.
دوم اینه که اگر شما خانم هستی شاید توی سن شما زیاد تاثیری نداشته باشه
چون اوج قد کشیدن دخترها قبل از بلوغه.
ولی اگر آقا پسر هستین توی این سن خیلی جواب میده.البته به شرطی که ژنش را داشته باشید.
برای ما خوب بود انشالله برای شما هم جواب بده.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام دختر ۱۶ ساله ای که وقت ناراحتی می خنده،عزیزم منم تو این سن که بودم،مثل شما بودم
مادرم خیلی دعوام میکرد،نمیدونم بخاطر چی بود،شاید هيجانات بلوغ بود،اصلا يادمم نیست کی،این اخلاق از سرم رفت
اما به قول مادربزرگم جوان به چاک ديوارم ميخنده
سعی کن هیجان خودت رو کنترل کنی عزیزم
❤️❤️❤️❤️
سلام
برای اون دختر خانمی ک ۲۵ ساله هستن و حس میکنن ک بخت شون بسته شده...
خانمی بزن تو گوگل ذکر یونسیه
من زیاد راجبش توضیح نمیدم خودت برو و بخون آثار و برکات این ذکر را
فوق العادس
❤️❤️❤️❤️
سلام
در پاسخ خانمی ک فک میکنن خانواده عموشون بختشون رو بستن...
ببین عزیزم اگه بخام توضیح بدم ک خیلیی زیاد میشه😅😂
فقد بدون ک هر طلسم و نفرین و ... با توکل ب خدا باطل میشه...
و در ضمن ب هیچچچچ وجه برای باز کردن بختت پیش فالگیر و دعا نویس و ... نرو !!!
با اینکار صد در صد زندگیت از اینی ک هست بدتر میشه
توکلت ب خدا باشه💚
❤️❤️❤️❤️
سلام .در مورد پیام خانمی که لک و مک گفتن روی صورتشون هست.تجربه خودم رومی گم. که نتیجه گرفتم و به دوتا از آشنایانمون هم گفتم نتیجه گرفتن.
من برا لک روی گونه هام رفتم مطب دکتر آل اسحاق قم.برام گفتن کتیرای گون رو با شیر خیس کنم بزنم به صورتم صبح ها و بعد از چند ساعت بشورم.و بعداز ظهر یا شب هم سرکه انگور خانگی.عسل و روغن بنفشه پایه بادام مقداری باهم مخلوط کنم بزنم بعداز چند ساعت بشورم
❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اون خانمی که میگن بختشون بستس
عزیزم دعا معراج رو چله بردار و بخون واقعا جواب میده
خواهرم این رو خوند یهنی دقیقا روز چهلم که دعا تموم بشه براش خاستگار امد و با همون ازدواج کرد
انشاءلله که توهم سریع ازدواج کنی و به مراد دلت برسی
❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد خواهری که بیماری دو قطبی دارن پسر همسایه ما هم بیماری دو قطبی داره و برای همین من با مادرش در این رابطه صحبت کردم همچنین در اینترنت می تونی اطلاعات بگیری ولی باید بگم این بیماری قابل درمان نیست ولی میشه با دارو کنترل کرد حتما باید دارو استفاده شود و قطع نشه گول بهتر شدن را نخورد و پیگیر مصرف دارو باشیدحتما ان شالله نتیجه خوبی می گیرید نگران نباشید الان خیلی ها مجبورن تا آخر عمر دارو را مصرف کنن فشارخون قندو... پس نگران اینکه دارو مصرف می کنه نباشید اگر تشخیص اسکیزوفرنی یا دو قطبی را دادن دارو فراموش نشه یا علی
❤️❤️❤️❤️
درجواب خانمی که با خانواده شوهرشون مشکل دارن
عزیزم شما خودت گفتی که پدرشوهرت هیچ بدی به شما نکرده همه چیز رو به خدا بسپار وازش بخواه که خودش جواب کارایی که باهات کردنو بده
من خودم پدرشوهرم خیلی اذیتم کرد اما بازم وقتی حال نرمالی نداشت ازش نگهداری کردم
خدا خودش کمکت میکنهوحتماً جواب خوبیتومیگیری❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_نه دقیق به قیافش خیره شدم بلکه زودتر بفهمم ولی چیزی دستگیرم نشد .. از خونسردی اسد که آر
#قسمت_پنجاه
تا غروب پیش اسد موندم و غروب رفتم دنبال مادر و عمه...
حوصله داخل رفتن نداشتم .. به حیاط سرکی کشیدم .. سلطانعلی مشغول شستن دیگ بود .. پسربچه ای رو پی سلطانعلی فرستادم..
سلطانعلی با دیدن ماشینم دست از کار کشید و بعد از خبر دادن به مادر بیرون اومد .. روی صندلی عقب ولو شد و گفت خدا پدرت رو بیامرزه از صبح دارم کار میکنم دیگه از پا افتادم .. این عمه خانومم چقدر شوهر دوست بوده .. واسه فامیل شوهر چه کارها که نمیکنه ..
خندیدم و گفتم بسه چقدر غر میزنی .. عمه میاد میشنوه ها....
سلطانعلی پاهاش رو مالید و گفت این عمه خانمی که من دیدم هفت روز از اینجا جم نمیخوره ...
چند دقیقه بعد مادر از در بیرون اومد و همین که سوار شد پرسید کجا موندی یوسف .. خسته شدم ...
خندیدم و گفتم چیکار میکنند اون تو که هر کی میاد غر میزنه.. عمه کو ؟
_عمه ملوک گفت زشته برگرده تا هفت خدابیامرز میمونه اینجا ..
ناخودآگاه قهقهه ی بلندی زدم .. سلطانعلی گفت دیدی .. دیدی .. من که گفتم ..
به عمارت برگشتیم .. آفت شام رو آماده کرده بود و خیلی زود شام خوردیم و خوابیدیم ..
مادر سر سفره شروع کرد به تعریف کردن از مرضیه و خانواده اش...
تو سکوت فقط گوش دادم .. هر چند میدونستم مادر سکوتم رو جور دیگه ای تعبیر میکنه ولی حوصله ی حرف زدن نداشتم ..
سه چهار روزی گذشت و دلتنگی امونم رو بریده بود ..
با اصرارهای من اسد راضی شد و دوباره پیش یعقوب رفت ..
یعقوب راضی شده بود در قبال خونه طلاق صنم رو بده ولی شرطش این بود که اول خونه بخریم بعد بریم پیش روحانی ..
هر چند اسد مخالف بود ولی من شرطش رو هم قبول کردم و پیغام فرستادم این بار اگر فیلم در بیاره و زیر حرفش بزنه خونش رو میریزم ..
اسد تو همون محله دنبال خونه با قیمت مناسب میگشت ... خونه ای رو پیدا کرد و قرار گذاشتیم دو روز بعد اول بریم برای خرید خونه از اونجا هم بریم برای طلاق...
بیش از یک ماه شده بود که صنم رو ندیده بودم و ازش بیخبر بودم ..
تا الان روی عهدی که با خودم و خدا بسته بودم ، مونده بودم ولی اون شب موقع برگشت به خونه ، نتونستم طاقت بیارم و خواستم این خبر خوب رو خودم بهش بدم ..
به دیدنش رفتم .. پشت در خونه رسیدم و چند تقه به در زدم .. منتظر شنیدن صدای صنم بود ولی زن دیگه ای در رو باز کرد و پرسید با کی کار دارین؟
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام عزیزم خوبی؟
من ی مشکل دارم میخواستم مطرح کنم ک دوستانم راهنماییم کنم چکارکنم
سال۹۸سرطان سینه گرفتم مجبورشدم یکی ازسینه هام تخلیه کامل کنم بعدهم تحت درمان بودم ک فعلا خداروشکرحالم خوبه
بعدازسه سال میخوام سینم بازسازی کنم کسی دکترجراح خوب ومنصف سراغ داره البته توشیراز
چندجا رفتم قبول نکردن ک عمل کنن ویک پزشک هم ک قبول کردن هزینش خیلی بالاست
لطفا اگرکسی پزشک خوب ومنصف سراغ داره ممنون میشم بهم بگید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام دوستان لطفا کمکم کنید.
من در ۹سالگی مادرم از دست دادم.و الان ۲۲سالمه و ما کنارمادربزرگم زندگی میکنیم همه کارها خونه به دوش منه و درس هم میخونم
هرموقع مشکلی پیش میاد میفته گردن من خسته شدم دیگه نمیدونم چیکارکنم هرغذایی درست میکنم ایراد میگیرن لباس میشورم ایراد میگیرن.چندروز پیش میخواستم قرص بخورم راحت بشم ولی میترسم هم این دنیا عذاب کشیدم اون دنیا هم عذاب بکشم.
حتی بابام هم از مادرش طرفداری میکنه من حق ندارم تنها یا با دوستام برم بیرون.تورو خداکمکم کنین.😔😔😔
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#قسمت_سی
هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو که هنوز توی بازی بود رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش ..
اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود و دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم ..
آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم ..
عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم ..
دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم ..
دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم ..
در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت ..
با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی ..
قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا ..
عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟
با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت ..
ساکم رو برداشتم و دیگه منتظر یک کلمه حرف از جانب عباس نشدم و از خونه زدم بیرون ..
سوار ماشینم شدم و یک ساعت بعد رسیدم خونه ی مامان و بابام ..
مامان تا چهره ی آشفته ام رو دید با نگرانی بغلم کرد و پرسید چی شده ..
تمام ماجرا رو براشون تعریف کردم .. مامان مثل اسفند روی آتیش شده بود و مدام به عباس و مادرش بد و بیراه میگفت و من رو سرزنش میکرد که چرا تمام این مدت ازشون پنهان کردم ..
مامان نتونست آروم بشینه و زنگ زد به عباس و کلی بهش بد و بیراه گفت و عباس فقط میگفت که خود مریم به من همچین پیشنهادی داده و الان خودش زده زیر همه چی ...
مامان به مادر عباس هم زنگ زد و بعد از چند دقیقه گوشی رو محکم کوبید ..
هنوز یک ساعت از اومدنم نگذشته بود که عباس اومد دنبالم .. تا صداش رو شنیدم از پله ها بالا رفتم و گفتم به هیچ عنوان نمیخوام صداش رو بشنوم .
رفتم به اتاقی که در گذشته مال خودم بود و در رو بستم .. صدای عباس رو میشنیدم که ...
https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24
داستان #زندگی عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻
ترکونده کل #ایتا رو💪🏻
از دستش نده فقط توی کانال سوم ماس این داستان #جذذذذذاب 😍🔞👆🏻👆🏻
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سوم گفتم مامان کسی به من چیزی نگفته.. خود هلما بهم گفت... شمرده شمرده گفتم... منو نمیخواد و و
#بخش_چهارم
دیدم حرفای مامان تمومی نداره بغلش کردم و به زور از خونه عمو علی اینا بیرون آوردم
اون روز مادرم شبیه باروت شده بود.. با کوچکترین لغزشی که از خواهرام میدید جرقه میزد و تا یه ساعت فقط حرف میزد
از فردا دیگه جلوی مدرسه هلما نرفتم،
یه هفته بعد با داییم صحبت کردم و گذاشت تو فروشگاهی که داشت کار کنم تا کمتر به هلما فکر کنم، و از داغ عشقش با وقت گذروندن تو فروشگاه و خوندن برای کنکور کم میکردم.
چند وقت گذشت و من خسته از فروشگاه برگشته بودم خونه که صدای پچ پچ از پشت دیوار عمو علی شنیدم
آروم گفتم بسم الله این وقت شب چی پشت دیواره؟
در جا ایستادم و گوشامو تیز کردم.. از شنیدن صدای هلما و سجاد خشکم زد..
نمیدونستم چه واکنشی در برابر خیانت سجاد باید انجام بدم
نمیدونم اسم این کارشونو چی میتونم بزارم..
هرچقدر میخواستم خودمو بیخیال جلوه بدم ولی این قلب وامونده، امونمو بریده بود
به طرفشون قدم برداشتم ولی سنگینی پاهام یاری نمیکرد
به هر سختی که بود خودمو به پشت دیوار رسوندم
آهسته یه سرفه ای کردم که هلما و سجاد از جا پریدن
جفتشون از دیدنم شوکه شدن،
رفتم روبروی سجاد وایسادم و گفتم این رسم رفاقت و برادری بود داداش؟ تو کاملا عشقم نسبت به هلما رو میدونستی..
پس این چه کاری بود که در حق رفیقت کردی؟
سجاد سرش پایین بود و هیچ حرفی نمیزد، در برابر من لال شده بود
به هلما نگاه کردم و گفتم خب از اول به من میگفتی که دلت کجا گیره.. چرا دست به سرم کردی؟
آب دهنمو جمع کردم و جلوی پاشون ریختم و گفتم حتی لیاقت اینم نداشتین که تو صورتتون بریزم...
اونا چیزی نگفتن منم برگشتم و تنهاشون گذاشتم
صدای تیکه تیکه شدن غرورمو کاملا میشنیدم
انقدر عصبی شده بودم که احساس میکردم ده سال به سنم اضافه شده
به جای اینکه به خونه برم به قهوه خونه رفتم ،
حس تنفر از سجاد دقیقه به دقیقه تو وجودم بیشتر شد اما احساسم در برابر قلبم کم میاورد و هنوز عاشقانه هلما رو دوست داشتم..
قلیونو کنار گذاشتم و برگشتم خونه، با خودم تصمیم گرفتم دیگه به هلما فکر نکنم
از اون روز به بعد یه آدم دیگه شده بودم، کم حوصله.. بداخلاق... کمتر خنده به لبم مینشست و هروقت هرجا اسمی از هلما میشد من از اون جمع بلند میشدم تا اسمی یا تعریفی ازش نشنوم
وقتی دیدم نمیتونم بهش فکر نکنم تصمیم گرفتم سرمو از قبل شلوغ تر کنم، به غیر از فروشندگی در به در دنبال کار دوم میگشتم،
بعد از اون میرفتم فروشگاه داییم و دیگه هیچ وقتی برای فکر کردن به هلما نمونده بود...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام خانم من تازه عروسم و خاطره ام یکم ترسناکه
همین اول بگم اگه خانم باردار تو کانال هست یا میترسین نخونینش 🙏🙏
راستش من شش ماهه اومدم خونه خودم، شوهرم صبح میره مغازه 9 شب میاد البته ظهرها هم واسه نهار و استراحت خونه است.
خاطره ام برمیگرده به دو هفته قبل که شوهرم گفت با شریکش میخوان برن شهرستان جنس بار بزنن بیان احتمالا شب میمونن صبح برمیگردن.
شب قبل از سفر دیدم هی سر سفره با غذاش بازی میکنه و حرفای عجیب غریب میزنه حتی شبم اتاق خوابو اشتباهی رفت ،توی خوابم تا صبح ناله کرد و هزیون گفت
خلاصه ساعت ده صبح شوهرم حاضرشد، همراهیش کردم و گفتم منم زنگ میزنم بابام بیاد دنبالم میرم خونه مادرم اینا.
خلاصه شوهرم رفت منم مشغول کارام شدم تا بابام بیاد
چهل دقیقه نیم ساعت گذشت شوهرم کلید انداخت اومد خونه گفت کنسل شده و نمیره جمعه هم بود مغازه هم تعطیل شوهرم موند خونه فردا صبحش که شنبه بود رفت سرکار و ساعت ده صبح ساک به دست برگشت
بهش گفتم عه چرا کیف دستته دوباره مگه میخواین برید شهرستان؟
گفت شوخی میکنی؟ ما الان برگشتیم
اولش خندم گرفت گفتم شوخی نکن دیگه واسه چی کیف برداشتی
گفت امروز چت شده تو میگم تازه برگشتم بیرونو نگاه بنداز وانتو آوردم تو پارکینگ جنس داره
پریدم دم پنجره نگاه کردم دیدم راست میگه. انگار آب یخ ریخته بودن روم اصلا باورم نمیشد حالم خیلی بد شد تا چند ساعت تو حال خودم نبودم رفتیم درمانگاه دکتر گفت شوکه شدم.
اومدیم خونه داستانو واسه شوهرم گفتم و بهم گفت خیالاتی شدی و حتی فکر میکنه بهش دروغ میگم ولی برای اینکه دلم نشکنه به روم نمیاره.
ولی بخدا من راست میگم حتی باقیمونده غذای روز قبلمون تو یخچال بود. حتی شک کردم که نرفته باشه زنگ زدم کارگاه شهرستان چند نفر گفتن رفته حتی توی راه عکس هم گرفته بود و عکس اجناس تو کارگاه تو گوشیش بود و صددرصد رفته بود شهرستان.
اگه رفته بود پس اون کی بود؟!!
بخدا دارم دیوونه میشم
توروقرآن بزارید تو کانال من دروغ نمیگم بهتون میخوام نظراتتونو بدونم احتیاج دارم به کمک.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••