eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۷🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052615.mp3
1.46M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۷🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام دوستان بند یه داداش دارم ۴۵ ساله رفته دکتر گفتن غلظت خون دارن چند بار رفتن خونش
❤️ برای اون عزیزی که کالای شوهرشون فروش نمیره توی اینترنت سرچ کنین دعاهای مختلفی میاد بخونین انشاالله که کالاهاشون فروش میره ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام برای عزیزی که دعا برای خرید خانه میخواستن آیه وقل رب انزلنی منزل مبارکا را تا آخر بخوانند۳۰۰بار توی سوره مومنون هست وخود سوره مومنون رابخونن من آیه را۳۰۰بار خوندم خونه دارشدم ❤️❤️❤️ سلام عزیزی که ذکر برای فروش اجناسشون خواستن. ❇️ آسان شدن کار > ذکر یا میسر ❇️ افزایش رزق معنوی و مادی > آیه ۲ و ۳ سوره طلاق ❇️ بدست آوردن سود در تجارت > ذکر یا النافع زیاد تکرار بشه ، میره خرید ، میره سرکار ، بر میگرده و.... برای تجارت سفارش شده ❇️ بدست آوردن ثروت زیاد > بعد نماز صبح و عشا ، در روز شنبه ،۱۰۶۰ مرتبه یا غنی ، بی نیاز ❇️ ادای قرض > قبل خواب ، المانع رو زیاد تکرار کردن تا خوابش ببره ❤️❤️❤️ سلام.درمورداون خانمی که ذکر برای خونه دار شدن میخواستن من خودم نذرکردم که تا خونه دارنشم حدیث کساروترک نکنم و روزی یکبارمیخوندم وخداروشکربعداز۶ماه ناگهانی همون خونه ای روکه دوست داشتموخدابهمون داد....انشاالله همه عزیزان حاجت روابشن. ❤️❤️❤️❤️ سلام دوست عزیزی که راجع به غلظت خون پرسیدن. عزیزم برادر من هم همین مشکل را داشتن. با خون دادن معالجه نشد ولی حجامت و پزشک طب سنتی خیلی بهش کمک کرد. انشالله برادر شما هم درمان میشن. ❤️❤️❤️❤️ برای این دوست عزیز که مشکل غلظت خون دارن توصیه میکنم حتما به یه طبیب طب سنتی حاذق و مطمئن مراجعه کنن.غلظت خون با طب سنتی قابل درمان هست. ان شاءالله مشکلشون حل میشه ❤️❤️❤️ سلام.خانمی ک دعا میخوان واسه فروش کالا آیه ۲۹ سوره فاطر (( یرجون تجارت لن تبور )) رو بنویسن و تو محل کار نصب کنن ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد خانمی که شکنندگی ناخن داره. خواهر منم چندین سال همین طور بود شروع کرد به خوردن قرص کلسیم وبعد چند ماه ناخناش رشد کرد ومحکم شد. ❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت اون خانمی که گفتن همسشون شرکت دارن و کالا هاشون فروش نمیره ذکر یا جواد الائمه 360 مرتبه هرروز باید بخونی تا به حاجتت برسی کلا برای گشایش کار اقایان هست برای پول دار شدن هم تا 70 روز سوره مجادله و ممتحنه هرکس خوند و جواب گرفت برام دعا کنه ممنون ❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ وخانمی که برای فروش کالا تو شرکت همسرشون دعا میخوان هر روز وقتی آقاشون میخوان برن شرکت ۱۴بار یا جواد الایمه ادرکنی بگن معجزش رو ببینن ❤️❤️❤️ سلام خانمی که گفتن ناخنهاشون میشکنه ناخنشون رو روزهای پنج شنبه کوتاه کنند تا دیگه دچار شکستگی ناخن نشن ❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که ناخن ها شون میشکست ویتامین دی مصرف کنند ❤️❤️❤️❤️ سلام اون خانمی که محصولات شرکت همسرشون شون فروش نمیره... بنده آقا هستم و میتونم به همسرشون مشاوره رایگان بدم و مشکلشون رو حل کنم اما فقط با آقاشون صحبت میکنم درصورتی که خواستن میتونن آیدی همسرشون رو در پیامرسان ایتا برای بنده بفرستن... ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد کسی که داداششون غلظت خون دارن با زالو مشکلشان به خواست خدا حل میشه بابام همین مشکل رو داشت با زالو خوب شدن و ادامه درمان با طب اسلامی ❤️❤️❤️ سلام درمورد خانمی که شکنندگی ناخن دارن ناخوناشونو بزارن تو آبلیمو یا شیر...روزی ۱۵ دقیقه بزارن بسه تغییر چشمگیری داره... یا میتونین سیر رو له کنن بندازن تو آب جوش بیاد بعد از صافی رد کنن داخل آبش آبلیمو بریزن ناخوناشونو بزارن توش روزی ۱۵ دقیقه... ❤️❤️❤️ سلام دوست عزیزی که برادرشون غلظت خون دارن ایشون می تونند از یک مرکز طب اسلامی داروی صاف کننده خون بگیرند ، داروهای طب سنتی زیادی هم هستند از محصولات حکیم روازاده و خیراندیش تهیه کنند، کاسنی ، عناب ، زرشک هم استفاده کنند ، الان هم که فصل انار نیست از رب انار مرغوب به صورت روزی دو قاشق مصرف کنند بعد هم حجامت انجام بدن. موفق باشند ❤️❤️❤️❤️ سلام و خسته نباشید برای خانمی که برای ثبت نام شمع سازی بهش گفتن 400 تومن، چه خبره بابا من یه کانال معرفی میکنم که با هزینه 30 تومن تمام فوت و فن های شمع سازی رو یاد بگیره کلی آموزش دارن با قیمت خیییییلی مناسب ❤️❤️❤️❤️ سلام درجواب خانمی که گفتن شکنندگی ناخن دارن دکتررفتن خوب نشده عزیزم کلم برگ هرروز مصرف کن البته تنها باچیزدیگه مخلوط نکن ❤️❤️❤️❤️ برای عزیزی که برادرشون غلظت خون دارن حجامت خیلی خوبه و تاثیر داره پیامبر هم خیلی توصیه کردن بعضی میوه ها مثل انار هم خوبه ❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب خانم یا اقایی که داداششون غلظت خون دارن زالو درمانی کنن خوب میشن داداشم‌ شغلش زالو درمانی خیلی از خانم ها یا اقایون‌ میان بیشون غلظت خون دارن با سه جلسه زالو درمانی خوب شدن ❤️❤️❤️❤️ وغذاهایی که خون روصاف میکنن مثل کاهو ،انار،وفکرکنم طب اسلامی دارو برای رقیق کردن خون داره چون غلظت خون خیلی خطرناکه باعث سکته قلبی میشه خدایی نکرده
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هفت مرد میانسالی که دیشب در خونه ی مرضیه رو برامون باز کرد همراه سلطانعلی ، تا کنار ایوو
پشت سر مادر و عمه از پله ها بالا رفتم .. مردها اتاق مهمونخونه بودند و زنها هم اتاق بغلی.. مرضیه از اتاق خانمها سینی به دست بیرون اومد .. لباس مشکی پوشیده بود و زیباییش چند برابر شده بود.. تو دلم برای بار دوم زیباییش رو تایید کردم .. جواب سلام کوتاهی دادم و تسلیت گفتم و به اتاق مردها رفتم ... نمیدونم چرا با دیدن مرضیه دلم هوای صنم رو میکرد .. حتی دلم برای صداش تنگ شده بود .. از آخرین باری که دیدمش نزدیک، سه هفته میگذشت .. یک آن تصمیم گرفتم که برم سراغ اسد و بفرستمش پیش یعقوب بلکه راضی به طلاق بشه... بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم .. دختر بچه ی هشت ساله ای تو ایوون بود .. فرستادم به مادرم خبر بده که من برگشتم به خونه .. منتظر جواب مادر نموندم ، میدونستم با اصرار مانع میشد .. از پله ها پایین اومدم و از آقا احد عذرخواهی کردم و توضیح دادم که قرار مهمی دارم و خداحافظی کردم .. لحظه ی آخر مرضیه رو دیدم که کنار چند تا خانم دیگه کار میکرد .. نگاهم کرد .. نمیخواستم امیدوارش کنم سریع نگاهم رو دزدیدم و از خونه بیرون زدم .. به طرف خونه ی اسد میرفتم و دعا میکردم خونه باشه .. شانس باهام یار بود و اسد خودش در رو باز کرد.. با اینکه خیلی تعارف کرد داخل نرفتم و گفتم اسد اصلا رفتی سراغ یعقوب ؟ اسد چینی به بینیش انداخت و گفت اینقدر بدم میاد از این مرتیکه حتی فکر دیدنش هم عذابم میده.. +بالاخره که چی ، تو باید بری من که تعهد دادم .. اسد لبهاش رو روی هم فشار داد و گفت چند روز دیگه میرم .. بزار یه خورده بیشتر بی پولی اذیتش کنه ، ادا و اصول در نیاره.. +اسد همین امروز، همین الان برو سراغش .. من قسم خوردم تا صنم طلاق نگرفته نرم دیدنش .. دیگه نمیتونم طاقت بیارم .. دلتنگشم... اسد بلند خندید و گفت برگشتی شدی همون یوسف قبلی.. باشه همین الان میرم .. تو هم دعا کن همین امروز راضی بشه... +اسد .. منم همراهت میام .. اسد چند لحظه مکث کرد و گفت باشه ولی از اتومبیل پیاده نمیشی... با ماشین من به سمت خونه ی یعقوب رفتیم .. نزدیک کوچشون ماشین رو نگه داشتم و اسد پیاده شد و رفت.. تنها چیزی که اون لحظه از خدا میخواستم این بود که یعقوب قبول کنه.. نیم ساعتی گذشت و اسد از کوچه بیرون اومد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوم سرمو انداختم پایین تا اشکایی که تو چشمم حلقه بستن نبینه بغضمو فروخوردم و گفتم آخه.... نزا
گفتم مامان کسی به من چیزی نگفته.. خود هلما بهم گفت... شمرده شمرده گفتم... منو نمیخواد و وجودم اذیتش میکنه.. مادرم بلند شد و با عصبانیت گفت غلط کرده دختره بیشعور.. مگه بهتر از تو گیر میاره.. اخه به چه چیزش مینازه.. تو خوشگلترین و بهترین دخترا دستتو بوس میکنن حالا این دختر بی چشم و رو به یکی یدونه من بگه تورو نمیخوام..! تو بشین و تماشا کن، الان میرم حالشو جا میارم... تا خواستم به مادرم بگم بس کن، مادرم از اتاق بیرون رفت.. چادرشو سر کرد و با عجله از خونه بیرون رفت دویدم دنبالش ولی تا خواستم بگیرمش تا زنگ رو نزنه اون زودتر انگشتشو چسبوند به زنگ و گفت افسانه زود درو باز کن.. با صدای عمو علی بابای هلما که میگفت چی شده؟ چرا اینجوری زنگ میزنید؟ زنگ و سوزوندین.. زدم تو سر خودم و گفتم توروخدا مامان بیا بریم شر میشه... ولی گوش مادرم به این حرفا بدهکار نبود که نبود و هنوز انگشتش رو زنگ بود.. با باز شدن در، مادرم با جفت دستاش درو به عقب هل داد و بی تفاوت به عمو علی داخل حیاط شد... وسط حیاط ایستاد و داد زد افسانه؟؟ این بود رسم خواهری؟.. این بود نون و نمک همو خوردن؟.. خاله افسانه با چشمای گرد شده از تعجب و پشت سرش هلما، خاله افسانه به مادرم گفت چی شده خواهر؟؟ مادرم جفت دستاشو به پهلوهاش چسبوند و گفت از این دختر چشم سفیدت بپرس... خاله افسانه به هلما نگاه کرد و گفت دختر بازم زبونت کار کرده؟ هلما دستشو زد به سینش و گفت من؟ نه به خدا به جون مامان افسانه من اصلا خاله مینا رو ندیدم که بهش چیزی بگم.... مادرم گفت آره آره، منو ندیدی ولی خوب پسرمو چزوندی... هلما با اعتماد به نفس گفت اها، پس شازده پسرت بهت خبر داده.. عمو علی گفت چی شده؟ یکی به من چیزی بگه.. مادرم گفت علی آقا من تا حالا به شما چیزی نگفتم اما این همه سال از بچگی ما این دوتا برای هم در نظر گرفته بودیم.. ولی متاسفانه دخترت امروز به پسرم گفته من تورو نمیخوام و یکی دیگه رو دوست دارم.... اومدم به مادرم بگم هلما همچنین حرفی به من نزده ولی انقدر پشت سر هم حرف میزد که فرصت نمیداد حرفی بزنم... مادرم گفت تو کی هستی که اینجوری به پسر یکی یدونه من بگی نمیخوامت.. آخه دختر، تورو با این زبون متر شدت کی میخواد؟... حالا باید خداتو شکر کنی که پسرم خر شده و تورو پسندیده... رو کرد به علی آقا و گفت علی آقا شما عاقل تر و بزرگتر از من هستی، آخه این کار دخترت درست بوده؟ که اینجوری با پسرم صحبت کرده؟ شما قاضی باش، آیا حرفای این یه الف بچه درست بوده؟ علی آقا فقط به مادرم نگاه میکرد... انگار انتظار همچین زبونی از مادرم نداشت چون سالها اینجور زبونی از مادرم ندیده بود... خلاصه مادرم گفت و گفت، دیدم حرفاش تمومی نداره.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام میشه مشکل منو بزارید؟! من ی اخلاقی بدی که دارم وقتی ناراحتم خندم میگیره! یعنی وقتی عصبانیم میخندم بعد شروع میکنم ب گریه زاری ی بار خاهرم حالش خیلی بد بود من از شدت ناراحتی خندم میگرفت هی میخندیدم همه بهم بد نگاه میکردن و خیلی چیزا گفتن.. درسته۱۶سالمه اما ابلح ک نیستم! و وقتی بحرانی میشه خندم میگیره فکر میکنن من باهاشون دشمنم خاهرم میگه امروزه خاهر ب خاهر دشمنه😔 اصن چی هست مشکله واقعا؟؟چرا خندم میگیره اخه😭 چی کار کنم همدرد و همیار شم حس و مریضی و بد حالی اطرافیانمو درک کنم خندم نگیره ی سوال دیگه چ جوری میشه فن بیانو خوب کرد و هر چی بخای بتونی ب زبون بیاری و تو قلبت نمونه!؟ خیلی حس بدیه ...وقتی تلمبار میشه جیگرم میسوزه که این حرفو نزدم یا نتونستم بزنم.. چه جور میشه با حرف زدن ادمو جذب کرد راهکار بدید کجا برم... اگر میشه کمکم کنید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام میشه مشکل من رو هم بزارید که دوستان راهنماییم کنند من زنی ۳۸ ساله هستم دو پسر ۱۲ و ۲ونیم ساله داره پسره بزرگترم بسیار زود رنج و عصبی هست بهم فحش میده وخیلی بی احترامی میکنه اگه یه چیز بهش بگم صدتاش و برمیگردون نمیدونم چطوری باهاش برخورد کنم از در مهربونی و نصیحت وارد شدم نشده از محروم کردنش وارد شدم نشده گاهی اوقات اونقدر اذیتم میکنه که مجبور میشم کتکش بزنم اما اگر یه سیلی بهش بزنم با مشت و لگد میوفته بجونم بخدا دایم دست وپاهام کبوده دیگه جلوی بقیه خجالت میکشم میگم خوردم زمین از زندگی سیرم کرده با برادر کوچکترشم رفتار دزستی نداره وکتکش میزنه دیگه زورم بهش نمیرسه از بچگی پرخاش گر بود ولی حالا بدتر شده علایم بلوغشم زودتر از هم سن سالاش بروز کرده الان که تقریبا ۱۲ سالش شده صداش کلفت شده حتی یکم سیبیلاشم در اومده وزیر لبشم یکمی ریش در اورده لطفا راهنماییم کنید من چیکار کنم به باباشم گفتم چندبار اونم دعواش کرده ولی وقتی باباش نیست همون اش و همون کاسه است زیادم نمیتونم به باباش بگم چون مریض احواله ودر حال شیمی درمانی میترسم حرص جوش حالش و بدتر کنه تروخدا کمکم کنید دیگه واقعا خسته شدم از این وضعیت هر کاری که این وضعیت رو درست گنه حاضرم انجام بدم ممنون از وقتی که که میزارین ❤️❤️❤️❤️ سلام لطفاسوال منم جواب بدید میخواستم ببینم کسی خودش یااطرافیانش توکارچیپس میوه یاهمون میوه خشک هستش که ماروراهنمایی کنه لطفا زودتر جواب بدید ضروریه ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام میشه مشکل منو بزارید؟! من ی اخلاقی بدی که دارم وقتی ناراحتم خندم میگیره! یعنی وق
❤️ سلام خدمت خانمی که پسر 12سالش پرخاشگر هست این مشکل اول ریشه در دوران کودکی بچه تون داره که چطور شما باهاش برخورد کردی. و گاها زوجهای های که دائم با هم بحث دارن و به همدیگر احترام نمیزارن و حرمت شکنی میکنن حلو بچه ها بچه ها شون متأسفانه پرخاشگر میشن سعی کنید بچه تون کمتر بازیهای کامپیوتری و خشونت بازی کنن مخصوصا پاب جی که شده بلای جون این سنین پسرا باهاش آروم صحبت کنید و بهشون راهکار معقول بدید. مثلا اگه با داداشش دعوا میکنه شما اصلا دخالت نکنید. و ازشون علت دعوا بپرسید. شما هم بی تقصیر نیستید خانم 😔 چرا پسر 12ساله رو میزنید 😡 اون پسر الان دوران غرور رو سپری میکنه نباید بهشون کتک بزنید😔 که بخاد دست روی شما بلند کنه و... خیلی بهتره که با پسرتون یه کوچولو مهربونتر باشید. درکشون کنید. فردا. پس فردا این قبیل بچه ها وارد جامعه میشن و چون حس کردن از خانواده محبت ندیدن میرن دنبال دوست ناباب که به ظاهر بهشون محبت میکنه. خواهرم مواظب باش. تربیت پسر در این دوران خیلیییی سخت شده. نگاه کن ببین دوستاش چه کسایی هستن. خودتون هم سعی کن نماز اول وقت بخونی و جلو بچه هات حتما قرآن بخون... جو خانواده رو مادر هست که میتونه تغییر بده و درست کنه. به تغذیه شون برس و دسر و کیک های خوشمزه براشون درست کن اصلا دعوا معنی نداره قانون بزار که اگه دعوا کردید بدون علت محروم میشید از گوشی... ببخشید طولانی شد😊😅 ❤️❤️❤️❤️ در مورد اون خانمی هم که پسر نوجوانشون باهاش بی احترامی می کنه باید بگم که سن پسر شما سن حساسی است ویژگیهای خاص خودش را داره باز هم با دوستی باهاشون رفتار کنید اصلا تنبیه فیزیکی نکنید چون بی احترامی به خودتون می شه کودک دو ساله نیست که از شما بترسد این را هم بگم چون در این دوره اکثر خانواده ها فرزندان کمی دارند وخیلی از روز اول بهشون اهمیت دادند وبیش از حد به خواسته هاشون توجه کردند فکر می کنند وظیفه پدر ومادر هست که همه چیز براشون فراهم کنند مادر محل کارمون که فرهنگی هستیم اکثر والدین از ناسپاسی وبی احترامی فرزندان گله دارند باز هم به یک مشاور صحبت کنید سعی کنید از کسی که حرف شنوی دارد بخواهید باهاشون صحبت کند حتما در زمینه رفتار با پسرتون با شوهرتون هماهنگ باشید موقعی که عصبانی هست حتما محیط را ترک کنید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام به اون عزیزی که ازدست پسرشون ناراحت نگران نباش مال بلوغش یه مدت بگذرخوب میشه بیشتروقتهاتعریف خوبیهاش کن پیش پدرش اطرافیان بهش بهابده بگوتومردخونه ای همیشه بالحن خوب صداش کن انشالله که حرفهام براتون خوب باشه مشکلتون زودترحل بشه برامنم به نیت چهارده معصوم ۱۴صلوات بفرست منم خیلی حاجت دارم شایدخداازدهن شما بشنوممنون ❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت اون خانمی که گفتن پسرم خیلی زود رنج و اعصبانی هست دوست عزیز ما بچه ها وقتی میخوایم به بلوغ برسیم خیلی اعصاب خورد کن میشیم 😂😂 لطفا لطفا باهاش رفتار درستی داشته باشید چون اگه شما رفتار نادرستی داشته باشین به راه های بد کشیده میشه باهاش رفیق باشید و بیشتر به اون توجه کنید رفتارش درست میشه. انشاءلله که درست راهنمایی کرده باشم ❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزی که پسر دوازده سالشون پرخاشگره. عزیزم سن بلوغ سن حساسیه وبچه ها پرخاشگر میشن.ضمنا پسرت بخاطر مریضی پدرش ناراحته ولی اینجوری ناراحتیش را نشون میده. ۱-حتما با یک مشاور نوجوان مشورت کنید. ٢-زیاد سربه سرش نگذارید و گیر بهش ندید. ٣-بعضی از اشتباهاتش را نادیده بگیرید. ۴-توی این سن حرارت بدنشون بالاست بخاطر همین پرخاشگری زیاد میشه.روزی یک استکان عرق کاسنی بهش بدید. ۵-هروقت خلقش تنگه یک آبنبات بهش بدین.قندخونش را بالا میبره و آرومش میکنه. ۶-حتما با یک پزشک طب سنتی مشورت کنید.من انجام دادم بسیار کمکم کرد. اینها را انجام بدین.انشالله به لطف خدا شما هم مشکلتون حل میشه. ❤️❤️❤️❤️❤️ خواهر عزیزی که پسرشون پرخاشگر ه شاید شما از بچگی خیلی دعواش کردی وزدیش که اینجوری شده الانم تنها راه حل نداره و مهربانی و محبت زیاد زیاد هستش خیلی مواظب پسرت باش تو سن خیلی حساسیه ❤️❤️❤️❤️ سلام به خانم ۳۸ ساله ای که پسرشون مشکل پرخاشگری دارند، باید بگم اگه براتون مقدوره پسرتون رو به خداونماز و قرآن نزدیک کنید، خوندن نماز باعث میشه آدم آرامش روحی و روانی بگیره، میتونید توی خونه قرآن پخش کنید هیچ وقت کتکش نزنید به هیچ وجه غرورش رو خرد نکنین سعی کنید بفرستیدش باشگاه یا پایگاه های بسیج تا انرژیش گرفته بشه، به نظرمن نصیحت و اینا فایده ای نداره چون جوونا در سن بلوغ سرکش تر و لجوج تر میشن و میخوان که مستقل باشند، میتونید در اینترنت بزنید راه های پیشگیری و درمان جوان یا نوجوان پرخاشگر اطلاعات و راهکارهای خوبی رو بهتون میده امیدوارم مشکلتون حل بشه💐 ❤️❤️❤️❤️❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در جواب اون خانمی که پسرشون عصبیه عزیزم پسر منم خیلی عصبی بود یه روز تو تلوزیون شنیدم که بچه‌هایی که ویتامین دی و آهن بدنشون کمه بیشتر عصبی پرخاشگر هستن از همون موقع شروع کردم به پسرم قرص آهن ویتامین دی دادن خیلی بهتر شده خداروشکر البته رفتاردرمانی هم میبرمش اگر خواستی ویتامین دی بدی پنجاه هزار بده،اثرش بهتره اما پیش مشاوره هم ببری بهتره ان شاءالله که موفق باشی و گل پسرت آروم بشه ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در پاسخ خانمی ک هنگام عصبانیت خندشون میگیره... چیز عجیبی نیست عزیزم آدمای زیادی هستن ک هنگام عصبانیت و یا فشار روحی روانی از شدت فشار خندشون میگیره و در واقع میخوان با خندیدن احساسات و تنشی ک دارن رو تخلیه کنن! خود من هم اینجوریم شما فقط کافیه ک با خواهرتون صحبت کنید و مشکلتون رو توضیح بدید و بگید ک دست خودتتون نیست! اگر قانع شدند ک چ عالی اگر هم نه که مشکل از بی منطقی اوشونه دیگه! در جواب حرف های بی سر و ته دیگران هم سکوت بهترین جوابه ک از قدیم گفتند در دروازه رو میشود بست ولی در دهن مردم رو نه! زندگی رو اسون بگیریم💚 ❤️❤️❤️❤️ سلام، برا خانومی که به شمع سازی علاقه دارن هنرکده ی تنها مسیر آرامش، توی همین ایتاست آموزشهای فوق العاده ای دارن با کمترین هزینه خودم کلاس آموزش عروسک روسی و کیک پزی و خواهرم گلدوزی رو شرکت کردیم و واقعا راضی بودیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_هشت پشت سر مادر و عمه از پله ها بالا رفتم .. مردها اتاق مهمونخونه بودند و زنها هم اتاق
دقیق به قیافش خیره شدم بلکه زودتر بفهمم ولی چیزی دستگیرم نشد .. از خونسردی اسد که آروم قدم برمیداشت و سیگار میکشید عصبی شدم .. سرم رو از پنجره بیرون بردم و گفتم عروس میبری ؟ زود باش... اسد سیگارش رو پرت کرد روی زمین و چند قدم باقی مونده رو سریعتر برداشت .. همین که نشست پرسیدم چی شد؟ چی گفت؟ اسد دستش رو دور دهنش کشید و گفت از بس حرف زدم دهنم کف کرد ... +خب؟؟؟ _خب به جمال انورت ... آقا به هیچ طریقی کوتاه نمیاد ... الان دیگه سر لجبازی نمیخواد طلاق بده .. زدی یارو رو کور کردی افتاده گوشه ی خونه منم بودم راضی نمیشدم .. کلافه گفتم اسد تو که گفتی بیکار شده ، بی پول میشه و راضی به طلاق .. پس چی شد .. من رو حساب تو اون تعهد نامه ی لعنتی رو امضا کردم .. اسد به طرفم برگشت و گفت فرض کن امضاء نمیکردی و میرفتی زندان ... چی گیرت میومد ؟ البته زیادم ناامید نیستم چون ... هول پرسیدم چون چی؟؟؟ _چون گفت با اون دک و پزش خجالت نمیکشه هی آدم میفرسته و دو قرون پیشنهاد میده .. یه وقت ورشکست نشه ... +خب پول بیشتری پیشنهاد میدادی... اسد دوباره سیگاری روشن کرد و گفت من به این حرفش خندیدم و گفتم پس کاسبی راه انداختی ؟ مردک میگه واسه خودم نه حداقل یه خونه بخره زن و بچه ام خیالشون راحت بشه ... اسد پوزخندی زد و گفت بهش گفتم سردیت نشه یه وقت ... خووونه.... جدی گفتم خب میخرم .. براش یه خونه تو همین محله میخرم ... اسد دو سه تا سرفه کرد و گفت یوسف دیوانه شدی؟ واسش خونه میخری؟ +آره ...اگه بدونم شرش کنده میشه میخرم ... همین الان برو بهش بگو ... بگو میخرم .. اسد دستش رو مشت کرد و با حرص گفت وای یوسف تو کی این عجله کردنت رو ترک میکنی ؟ من الان برم بهش بگم دم طلاق دادن میگه حجره ات رو هم به نامم بزن .. صبرکن .. چند روز دیگه میرم چک و چونه میزنم آخرش میگم خونه میخریم واست... چاره ای نبود .. اسد درست میگفت .. باید چند روز دیگه صبر میکردم .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام دوستان من خواهرم ۳۴سالشه ۱۰سال پیش تیروئیدش رفت روی ۱۹ک اعصابش بهم ریخته بود سه شب خواب نکرد اصلا خیلی بدبود هذیون میگفت یه دوره قرص اعصاب خورد تیروئیدش درمان کرد خوب شد بعد ده سال اومد از راه طب سنتی ک نمک طبیعی بخوره ک تیروئیدش خوب بشه وقرصهای تیروئید وکم کرد ونمک دریا استفاده میکرد م باز دوباره. همون اتفاقها وهذیونها وتیروئیدش بالا بره و اینجوری شد ک دوباره پیش روان پزشک رفت و قرص اعصاب خورد وتیروییدش ودرمان کرد الان دوباره باز امسال همون مشکل تیروئید واعصاب وهذیونها شوهرخواهرم گفت ک دکتر گفته بیماری دوقطبی هست من تواینترنت سرچ کردم دیدم تیرویید روی این موضوع خیلی اثر داره از دوستان کسی هست بیماری دوقطبی داشته باشه ودرمان شده باشه خیلی دلم برای خواهرم قبل این مریضیهای اعصاب تنگ شده دخترباهوش پراز انرژی ولی الان افسرده خیلی براش دعامیکنم ممنون میشم راهنماییم کنید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ببخشید من یک دختر 25 ساله هستم اما تا الان هرچی خواستگار داشتم به نحوی نشد که به ازدواج ختم بشه تمام دعا و...ها رو انجام دادم حتی یکسال تمام سوره یس ختم کردم اما نمیشه به آخرین خواستگارم علاقه ی شدید پیدا کردم که اونم میخواد منو ترک کنه و کرده تقریبا خیلی از زندگیم ناامید هستم دلم خیلی شکسته احساس میکنم خانواده ی عموم بخت منو بستن چون عموم توی این کار هست و قبلا پسرش منو میخواست اما من رد اش کردم مطمئنم کار اون هست چون خانواده ی خیلی بدجنسی هستن و چندین بار شاهد دعای بد نوشتن اش بودم تورو خدا کمکم کنید من خیلی دلم میخواد با همین آخرین خواستگارم ازدواج کنم ممنون میشم لطفا ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام من ۱۵ سالمه و قدم نسبتا کوتاهه یعنی خیلی بلند نیست برای بلند شدن قد شنیدم حجامت پشت گوش و زیر پا خوبه، کسی تجربه داره؟ تاثیری داره؟ یا چه راه دیگه یی و پیشنهاد میکنین؟ ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
دل بڪن دیوانه جان! از عشق لیلاے خودت ازامید رفته برباد وخیال خام فرداے خودت دل بڪن از چال روے گونه هایش، دل بڪن خو بگیر از بیڪسے با درد شبهاے خودت هر ڪسے جایے به مرگ آرزو تن مے دهد.. سر ببر در لاک غم در قعر دریاے خودت اشک این دیوانه را دردا نمے بیند ڪسے گریه ڪن در خلوت آرام دنیاے خودت سهم من هرگز نبودے نازنین بانوے عشق گوشه اے چالم بڪن در چشم زیباے خودت باورت اما نشد تو باور عشق منی......... اےن منم ! دیوانه جان ، اوج تمناے خودت حرف دل ڪندن نزن از جان مگر دل میڪَنَند؟ گوشه اے از او بگو با درد و غم هاے خودت ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052616.mp3
1.28M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۸🌹 @azsargozashteha💚
❤️ سلام ادمين جان،تورو خدا پيامم رو بزار حتما درباره آقایی که۲۲ساله هستن ومادرشون فوت شده حدودپونزده سال پیش مادر عروسمون فوت کرد،پدرشون حتي چهلم زنش نشده،دنبال زن بود، ۶ تا بچه داشت،دوتاپسرش مجرد بود،یکی سربازبود،بعدم زود ازدواج کرد،یکی دوازده ساله بود که بیش ازحد به مادرش وابسته بود. عروسمون و خواهراش میرفتن خونه باباشون ميپختن،تمیز ميکردن،شاید باباشون تا سال مادرشون تحمل کنه،آخرسر خودشون رفتن یه دختر مجرد سن بالا واسش گرفتن،خدایی زن خوبیه،راستش باباشون کم درآمد داشت،بچه ها هرسال روز مادر پول ميزاشتن،جاروبرقی،اتو،یخچال واسه مادرشون میخریدن،حالا که ميديدن،زن بابا استفاده میکنه ناراحت میشدن،عروسمون وخواهرش دوتا برادراي مجردشونو تحریک میکردن بهانه به زن بابا بگيره،غذا بدمزه است،آب حموم سرد شده،تا زنه خسته شد،شروع کرد جواب دادن تو روی هم که و ایستادن،باباشون همه بچه هارو بیرون کرد برادر کوچيکه دنبال حرف خواهراش آواره شد،خیلی رفیق بازی میکرد کم کم همینجوری معتاد شد،الان کارتن خوابه،خانواده میبرن،ترکش میدن باز میاد بیرون دنبال مواد من دیدم شما حرف خودکشی زدي پسر خوب بخدا مادرت اون دنیا اصلا دغدغه نداره بابات زن میگیره یا نه،اما برای شماوخواهرت دغدغه داره و به دعاوکار خیری که از طرف شما بهش برسه نيازمنده،پس چرا با از بین بردن خودتون،روح مادرتون رو آزار بدين؟؟؟ به فکر خوشبختی خودتون باشين،آبرومند زندگی کنين،واسه مادرتون خیرات کنين،تا مادرتون واقعا شادروان بشه، ازدواج نیاز همه ادماست،خیلی هم خوبه،شما و خواهرت هم باید ازدواج کنید،شما به نظرم حتما هم خودت هم خواهرت با یه مشاور خوب صحبت کنید.از طرفی هم ما همه ميميريم،معلوم نیست پدرتون چقدر عمر ميکنه،مواظب باشید خدای نکرده بخاطر شما به پدرتون ظلمی نشه. موفق باشيد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام دوستان من خواهرم ۳۴سالشه ۱۰سال پیش تیروئیدش رفت روی ۱۹ک اعصابش بهم ریخته بود
❤️ سلام،برای بلند شدن قد ،طناب زدن خیلی تاثیر داره،چون ضربه ای که موقع پریدن به صفحه رشد وارد میکنه مانع بسته شدن صفحه رشدمیشه،حجامت هم تاثیر داره ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب دختر خانم ۱۵ ساله که قد شون کوتاه .میگم عزیزم حجامت قد خیلی عالیه تا ۱۷ سالگی هم بیشتر جواب نمیده حنما از الان شروع کن چون بهتره و ۳ بار حجامت قد انجان بده تا ۱۰ سانت تغیر قد پیدا میکنی من برای پسرم و دختر خواهرم انجام دادیم قد کشیدن الحمدلله .موفق باشی گلم.التماس دعا ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دختر خانمی که برای قد راه کار میخواست اول اینکه بستگی به ژنتیک داره ولی بازم میشه تغییرش داد شما چون به بلوغ رسیدی کمتر و دیر تر ولی بازم میشه ورزشایی مثل بسکتبال فوق العاده روی قد تاثیر داره من به چشم خودم دیدم و این نرم افزار های ورزش افزایش قد من خودم امتحان نکردم ولی از خیلیا شنیدن که حتی بعد از ۱۸ سالگی توشون تاثیر داشتع به نظرم اینا رو امتحان کن انشاله که نتیجه بده ❤️❤️❤️ خدمت اون دختر 15 ساله که قدشون کوتاه هست عزیزم حتما هرروز شیر بخور و ورزش افزایش قد رو انجام بده و حجامت گوش رو من انجام دادم و خودم چند سانتی بلند شدم. ❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزی که برای قد پرسیدن که حجامت خوبه یا نه؟ عزیزم به اون نوع حجامت میگن حجامت ساقین.اولا باید دوره درمان طب سنتی داشته باشی همراه با حجامت. دوم اینه که اگر شما خانم هستی شاید توی سن شما زیاد تاثیری نداشته باشه چون اوج قد کشیدن دخترها قبل از بلوغه. ولی اگر آقا پسر هستین توی این سن خیلی جواب میده.البته به شرطی که ژنش را داشته باشید. برای ما خوب بود انشالله برای شما هم جواب بده. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دختر ۱۶ ساله ای که وقت ناراحتی می خنده،عزیزم منم تو این سن که بودم،مثل شما بودم مادرم خیلی دعوام میکرد،نمیدونم بخاطر چی بود،شاید هيجانات بلوغ بود،اصلا يادمم نیست کی،این اخلاق از سرم رفت اما به قول مادربزرگم جوان به چاک ديوارم ميخنده سعی کن هیجان خودت رو کنترل کنی عزیزم ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دختر خانمی ک ۲۵ ساله هستن و حس میکنن ک بخت شون بسته شده... خانمی بزن تو گوگل ذکر یونسیه من زیاد راجبش توضیح نمیدم خودت برو و بخون آثار و برکات این ذکر را فوق العادس ❤️❤️❤️❤️ سلام در پاسخ خانمی ک فک میکنن خانواده عموشون بختشون رو بستن... ببین عزیزم اگه بخام توضیح بدم ک خیلیی زیاد میشه😅😂 فقد بدون ک هر طلسم و نفرین و ... با توکل ب خدا باطل میشه... و در ضمن ب هیچچچچ وجه برای باز کردن بختت پیش فالگیر و دعا نویس و ... نرو !!! با اینکار صد در صد زندگیت از اینی ک هست بدتر میشه توکلت ب خدا باشه💚 ❤️❤️❤️❤️ سلام .در مورد پیام خانمی که لک و مک گفتن روی صورتشون هست.تجربه خودم رومی گم. که نتیجه گرفتم و به دوتا از آشنایانمون هم گفتم نتیجه گرفتن. من برا لک روی گونه هام رفتم مطب دکتر آل اسحاق قم.برام گفتن کتیرای گون رو با شیر خیس کنم بزنم به صورتم صبح ها و بعد از چند ساعت بشورم.و بعداز ظهر یا شب هم سرکه انگور خانگی.عسل و روغن بنفشه پایه بادام مقداری باهم مخلوط کنم بزنم بعداز چند ساعت بشورم ❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت اون خانمی که میگن بختشون بستس عزیزم دعا معراج رو چله بردار و بخون واقعا جواب میده خواهرم این رو خوند یهنی دقیقا روز چهلم که دعا تموم بشه براش خاستگار امد و با همون ازدواج کرد انشاءلله که توهم سریع ازدواج کنی و به مراد دلت برسی ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد خواهری که بیماری دو قطبی دارن پسر همسایه ما هم بیماری دو قطبی داره و برای همین من با مادرش در این رابطه صحبت کردم همچنین در اینترنت می تونی اطلاعات بگیری ولی باید بگم این بیماری قابل درمان نیست ولی میشه با دارو کنترل کرد حتما باید دارو استفاده شود و قطع نشه گول بهتر شدن را نخورد و پیگیر مصرف دارو باشیدحتما ان شالله نتیجه خوبی می گیرید نگران نباشید الان خیلی ها مجبورن تا آخر عمر دارو را مصرف کنن فشارخون قندو... پس نگران اینکه دارو مصرف می کنه نباشید اگر تشخیص اسکیزوفرنی یا دو قطبی را دادن دارو فراموش نشه یا علی ❤️❤️❤️❤️ درجواب خانمی که با خانواده شوهرشون مشکل دارن عزیزم شما خودت گفتی که پدرشوهرت هیچ بدی به شما نکرده همه چیز رو به خدا بسپار وازش بخواه که خودش جواب کارایی که باهات کردنو بده من خودم پدرشوهرم خیلی اذیتم کرد اما بازم وقتی حال نرمالی نداشت ازش نگهداری کردم خدا خودش کمکت میکنه‌وحتماً جواب خوبیتومیگیری❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_چهلو_نه دقیق به قیافش خیره شدم بلکه زودتر بفهمم ولی چیزی دستگیرم نشد .. از خونسردی اسد که آر
تا غروب پیش اسد موندم و غروب رفتم دنبال مادر و عمه... حوصله داخل رفتن نداشتم .. به حیاط سرکی کشیدم .. سلطانعلی مشغول شستن دیگ بود .. پسربچه ای رو پی سلطانعلی فرستادم.. سلطانعلی با دیدن ماشینم دست از کار کشید و بعد از خبر دادن به مادر بیرون اومد .. روی صندلی عقب ولو شد و گفت خدا پدرت رو بیامرزه از صبح دارم کار میکنم دیگه از پا افتادم .. این عمه خانومم چقدر شوهر دوست بوده .. واسه فامیل شوهر چه کارها که نمیکنه .. خندیدم و گفتم بسه چقدر غر میزنی .. عمه میاد میشنوه ها.... سلطانعلی پاهاش رو مالید و گفت این عمه خانمی که من دیدم هفت روز از اینجا جم نمیخوره ... چند دقیقه بعد مادر از در بیرون اومد و همین که سوار شد پرسید کجا موندی یوسف .. خسته شدم ... خندیدم و گفتم چیکار میکنند اون تو که هر کی میاد غر میزنه.. عمه کو ؟ _عمه ملوک گفت زشته برگرده تا هفت خدابیامرز میمونه اینجا .. ناخودآگاه قهقهه ی بلندی زدم .. سلطانعلی گفت دیدی .. دیدی .. من که گفتم .. به عمارت برگشتیم .. آفت شام رو آماده کرده بود و خیلی زود شام خوردیم و خوابیدیم .. مادر سر سفره شروع کرد به تعریف کردن از مرضیه و خانواده اش... تو سکوت فقط گوش دادم .. هر چند میدونستم مادر سکوتم رو جور دیگه ای تعبیر میکنه ولی حوصله ی حرف زدن نداشتم .. سه چهار روزی گذشت و دلتنگی امونم رو بریده بود .. با اصرارهای من اسد راضی شد و دوباره پیش یعقوب رفت .. یعقوب راضی شده بود در قبال خونه طلاق صنم رو بده ولی شرطش این بود که اول خونه بخریم بعد بریم پیش روحانی .. هر چند اسد مخالف بود ولی من شرطش رو هم قبول کردم و پیغام فرستادم این بار اگر فیلم در بیاره و زیر حرفش بزنه خونش رو میریزم .. اسد تو همون محله دنبال خونه با قیمت مناسب میگشت ... خونه ای رو پیدا کرد و قرار گذاشتیم دو روز بعد اول بریم برای خرید خونه از اونجا هم بریم برای طلاق... بیش از یک ماه شده بود که صنم رو ندیده بودم و ازش بیخبر بودم .. تا الان روی عهدی که با خودم و خدا بسته بودم ، مونده بودم ولی اون شب موقع برگشت به خونه ، نتونستم طاقت بیارم و خواستم این خبر خوب رو خودم بهش بدم .. به دیدنش رفتم .. پشت در خونه رسیدم و چند تقه به در زدم .. منتظر شنیدن صدای صنم بود ولی زن دیگه ای در رو باز کرد و پرسید با کی کار دارین؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام عزیزم خوبی؟ من ی مشکل دارم میخواستم مطرح کنم ک دوستانم راهنماییم کنم چکارکنم سال۹۸سرطان سینه گرفتم مجبورشدم یکی ازسینه هام تخلیه کامل کنم بعدهم تحت درمان بودم ک فعلا خداروشکرحالم خوبه بعدازسه سال میخوام سینم بازسازی کنم کسی دکترجراح خوب ومنصف سراغ داره البته توشیراز چندجا رفتم قبول نکردن ک عمل کنن ویک پزشک هم ک قبول کردن هزینش خیلی بالاست لطفا اگرکسی پزشک خوب ومنصف سراغ داره ممنون میشم بهم بگید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دوستان لطفا کمکم کنید. من در ۹سالگی مادرم از دست دادم.و الان ۲۲سالمه و ما کنارمادربزرگم زندگی میکنیم همه کارها خونه به دوش منه و درس هم میخونم هرموقع مشکلی پیش میاد میفته گردن من خسته شدم دیگه نمیدونم چیکارکنم هرغذایی درست میکنم ایراد میگیرن لباس میشورم ایراد میگیرن.چندروز پیش میخواستم قرص بخورم راحت بشم ولی میترسم هم این دنیا عذاب کشیدم اون دنیا هم عذاب بکشم. حتی بابام هم از مادرش طرفداری میکنه من حق ندارم تنها یا با دوستام برم بیرون.تورو خداکمکم کنین.😔😔😔 ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو که هنوز توی بازی بود رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش .. اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود و دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم .. آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم .. عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم .. دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم .. دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم .. در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت .. با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی .. قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا .. عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟ با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت .. ساکم رو برداشتم و دیگه منتظر یک کلمه حرف از جانب عباس نشدم و از خونه زدم بیرون .. سوار ماشینم شدم و یک ساعت بعد رسیدم خونه ی مامان و بابام .. مامان تا چهره ی آشفته ام رو دید با نگرانی بغلم کرد و پرسید چی شده .. تمام ماجرا رو براشون تعریف کردم .. مامان مثل اسفند روی آتیش شده بود و مدام به عباس و مادرش بد و بیراه میگفت و من رو سرزنش میکرد که چرا تمام این مدت ازشون پنهان کردم .. مامان نتونست آروم بشینه و زنگ زد به عباس و کلی بهش بد و بیراه گفت و عباس فقط میگفت که خود مریم به من همچین پیشنهادی داده و الان خودش زده زیر همه چی ... مامان به مادر عباس هم زنگ زد و بعد از چند دقیقه گوشی رو محکم کوبید .. هنوز یک ساعت از اومدنم نگذشته بود که عباس اومد دنبالم .. تا صداش رو شنیدم از پله ها بالا رفتم و گفتم به هیچ عنوان نمیخوام صداش رو بشنوم . رفتم به اتاقی که در گذشته مال خودم بود و در رو بستم .. صدای عباس رو میشنیدم که ... https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24 داستان عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻 ترکونده کل رو💪🏻 از دستش نده فقط توی کانال سوم ماس این داستان 😍🔞👆🏻👆🏻
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سوم گفتم مامان کسی به من چیزی نگفته.. خود هلما بهم گفت... شمرده شمرده گفتم... منو نمیخواد و و
دیدم حرفای مامان تمومی نداره بغلش کردم و به زور از خونه عمو علی اینا بیرون آوردم اون روز مادرم شبیه باروت شده بود.. با کوچکترین لغزشی که از خواهرام میدید جرقه میزد و تا یه ساعت فقط حرف میزد از فردا دیگه جلوی مدرسه هلما نرفتم، یه هفته بعد با داییم صحبت کردم و گذاشت تو فروشگاهی که داشت کار کنم تا کمتر به هلما فکر کنم، و از داغ عشقش با وقت گذروندن تو فروشگاه و خوندن برای کنکور کم میکردم. چند وقت گذشت و من خسته از فروشگاه برگشته بودم خونه که صدای پچ پچ از پشت دیوار عمو علی شنیدم آروم گفتم بسم الله این وقت شب چی پشت دیواره؟ در جا ایستادم و گوشامو تیز کردم.. از شنیدن صدای هلما و سجاد خشکم زد.. نمیدونستم چه واکنشی در برابر خیانت سجاد باید انجام بدم نمیدونم اسم این کارشونو چی میتونم بزارم.. هرچقدر میخواستم خودمو بیخیال جلوه بدم ولی این قلب وامونده، امونمو بریده بود به طرفشون قدم برداشتم ولی سنگینی پاهام یاری نمیکرد به هر سختی که بود خودمو به پشت دیوار رسوندم آهسته یه سرفه ای کردم که هلما و سجاد از جا پریدن جفتشون از دیدنم شوکه شدن، رفتم روبروی سجاد وایسادم و گفتم این رسم رفاقت و برادری بود داداش؟ تو کاملا عشقم نسبت به هلما رو میدونستی.. پس این چه کاری بود که در حق رفیقت کردی؟ سجاد سرش پایین بود و هیچ حرفی نمیزد، در برابر من لال شده بود به هلما نگاه کردم و گفتم خب از اول به من میگفتی که دلت کجا گیره.. چرا دست به سرم کردی؟ آب دهنمو جمع کردم و جلوی پاشون ریختم و گفتم حتی لیاقت اینم نداشتین که تو صورتتون بریزم... اونا چیزی نگفتن منم برگشتم و تنهاشون گذاشتم صدای تیکه تیکه شدن غرورمو کاملا میشنیدم انقدر عصبی شده بودم که احساس میکردم ده سال به سنم اضافه شده به جای اینکه به خونه برم به قهوه خونه رفتم ، حس تنفر از سجاد دقیقه به دقیقه تو وجودم بیشتر شد اما احساسم در برابر قلبم کم میاورد و هنوز عاشقانه هلما رو دوست داشتم.. قلیونو کنار گذاشتم و برگشتم خونه، با خودم تصمیم گرفتم دیگه به هلما فکر نکنم از اون روز به بعد یه آدم دیگه شده بودم، کم حوصله.. بداخلاق... کمتر خنده به لبم مینشست و هروقت هرجا اسمی از هلما میشد من از اون جمع بلند میشدم تا اسمی یا تعریفی ازش نشنوم وقتی دیدم نمیتونم بهش فکر نکنم تصمیم گرفتم سرمو از قبل شلوغ تر کنم، به غیر از فروشندگی در به در دنبال کار دوم میگشتم، بعد از اون میرفتم فروشگاه داییم و دیگه هیچ وقتی برای فکر کردن به هلما نمونده بود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام خانم من تازه عروسم و خاطره ام یکم ترسناکه همین اول بگم اگه خانم باردار تو کانال هست یا میترسین نخونینش 🙏🙏 راستش من شش ماهه اومدم خونه خودم، شوهرم صبح میره مغازه 9 شب میاد البته ظهرها هم واسه نهار و استراحت خونه است. خاطره ام برمیگرده به دو هفته قبل که شوهرم گفت با شریکش میخوان برن شهرستان جنس بار بزنن بیان احتمالا شب میمونن صبح برمیگردن. شب قبل از سفر دیدم هی سر سفره با غذاش بازی میکنه و حرفای عجیب غریب میزنه حتی شبم اتاق خوابو اشتباهی رفت ،توی خوابم تا صبح ناله کرد و هزیون گفت خلاصه ساعت ده صبح شوهرم حاضرشد، همراهیش کردم و گفتم منم زنگ میزنم بابام بیاد دنبالم میرم خونه مادرم اینا. خلاصه شوهرم رفت منم مشغول کارام شدم تا بابام بیاد چهل دقیقه نیم ساعت گذشت شوهرم کلید انداخت اومد خونه گفت کنسل شده و نمیره جمعه هم بود مغازه هم تعطیل شوهرم موند خونه فردا صبحش که شنبه بود رفت سرکار و ساعت ده صبح ساک به دست برگشت بهش گفتم عه چرا کیف دستته دوباره مگه میخواین برید شهرستان؟ گفت شوخی میکنی؟ ما الان برگشتیم اولش خندم گرفت گفتم شوخی نکن دیگه واسه چی کیف برداشتی گفت امروز چت شده تو میگم تازه برگشتم بیرونو نگاه بنداز وانتو آوردم تو پارکینگ جنس داره پریدم دم پنجره نگاه کردم دیدم راست میگه. انگار آب یخ ریخته بودن روم اصلا باورم نمیشد حالم خیلی بد شد تا چند ساعت تو حال خودم نبودم رفتیم درمانگاه دکتر گفت شوکه شدم. اومدیم خونه داستانو واسه شوهرم گفتم و بهم گفت خیالاتی شدی و حتی فکر میکنه بهش دروغ میگم ولی برای اینکه دلم نشکنه به روم نمیاره. ولی بخدا من راست میگم حتی باقیمونده غذای روز قبلمون تو یخچال بود. حتی شک کردم که نرفته باشه زنگ زدم کارگاه شهرستان چند نفر گفتن رفته حتی توی راه عکس هم گرفته بود و عکس اجناس تو کارگاه تو گوشیش بود و صددرصد رفته بود شهرستان. اگه رفته بود پس اون کی بود؟!! بخدا دارم دیوونه میشم توروقرآن بزارید تو کانال من دروغ نمیگم بهتون میخوام نظراتتونو بدونم احتیاج دارم به کمک. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاه تا غروب پیش اسد موندم و غروب رفتم دنبال مادر و عمه... حوصله داخل رفتن نداشتم .. به حیا
با اینکه هوا تاریک بود با دیدن زن غریبه چشم به زمین دوختم و گفتم با صنم کار دارم .. میشه صداشون کنی؟ بگید یوسف اومده.. زن به در تکیه داد و گفت پس یوسف ، یوسف که میگن تویی؟دیر اومدی ... صنم و داداشش دو سه روزی میشه از اینجا رفتن.. سرم رو تند بالا آوردم و پرسیدم رفتن؟ کجا رفتن؟ زن (که تازه نگاهش کردم و فهمیدم همون شربت) شونه ای بالا انداخت و گفت چه بدونم .. من مشکلی نداشتم والا.. صیغه ام تموم شد برگشتم خونم .. گفتم شما بمونید منم تو یه اتاق زندگیم رو میکنم ولی قبول نکردند ... احساس میکردم تمام تنم میلرزه .. پرسیدم مگه میشه همینطوری برن، یه نشونی یه پیغومی برای من نزاشتند؟ شربت آهی کشید و گفت پیغوم که نه ولی بدبخت ما زنا ... هر نامردی که حریص تنمونه رو با عاشق واقعی عوضی میگیریم .. صنم یه چشمش اشک بود یه چشمش خون.. میگفت یوسف به محرم نامحرم حساس بود حتما روز آخری خواسته منو امتحان کنه .. مثل اینکه ... لبش رو گزید و ادامه داد مثل اینکه شما هم فکر کردید صنم ... زن پاکی نیست و ولش کردید.. محکم به پیشونیم کوبیدم و گفتم آخه چرا باید همچین فکری بکنم؟آخ صنم .. دختره بی عقل... ملتمسانه به شربت گفتم حالا یه فکری کن شاید حرفی، نشونی چیزی یادت اومد که کجا رفتن.. شربت از سوالم به ستوه اومد و گفت ای بابا .. خب اگه میدونستم میگفتم .. نه بخاطر تو .. بخاطر اون دختر که اونجور پریشون بود .. انگار بلند فکر میکردم که گفتم شاید برگشتن ده .. آره ... میرم اونجا... شربت گفت نه.. فکر نکنم.. صمد اومد گفت جایی رو پیدا کردم ، خیالم راحته.. میبرمت اونجا... بدون خداحافظی برگشتم به طرف ماشینم... شربت از پشت سر گفت آقا یوسف حالا هر از چندگاهی اینجا سر بزن شاید خبری شد ... فقط دستم رو بالا بردم .. دهانم قفل شده بود .. انگار وزنه ی سنگینی روی دوشم بود خمیده راه میرفتم .. مستقیم به خونه ی اسد رفتم .. همه چی رو براش تعریف کردم و ازش خواستم بگرده .. هر جا که فکر میکنه.. از هر کجا میتونه یه نشونه از صنم برام پیدا کنه.. اسد فقط چشم میگفت .. همیشه وقتی حالم خیلی بد بود باهام بحثی نمیکرد .. اون شب تا صبح تو حیاط راه رفتم .. فکر اینکه یکبار دیگه صنم رو از دست بدم دیوونم میکرد .. تو دو قدمیش بودم .. کم مونده بود دوباره بهم برسیم و همین درد منو بیشتر میکرد .. اولین نورهای خورشید که ظاهر شد به طرف ده صنم راه افتادم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام خسته نباشید بنده از اعضای محترم گروه یه سوال دارم میخواستم بدونم تا چند وقت یه خانم میتونه عرق رازیانه مصرف کنه آخه بنده چند ماه مصرف کردم ک اطرافیان بنده رو منع کردن و گفتن خطرناکه باعث کیست سینه یا پرکاری تخمدان و یا سرطان رحم و... میشه میشه بنده رو راهنمایی کنید ک تا چه اندازه میتونم عرق رازیانه مصرف کنم و آیا کسی مداوم استفاده میکنه ممنون از لطفتون ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام تروخدا پیام من رو بزارید کانال خیلی واجبه من خیلییییییی موخوره دارم یعنی اگه بگردی یه تار مو نمیتونی پیدا کنی تو سرم که دو شاخه نشده باشه خیلیییییی داغونم تقریبا از اوایل زمستون بود که سشوار استفاده کردم یکی دوبار اینطور شدم یکی دوبارم سر مو هام کوتاه کردم ولی هییییچ فرقی نکرد ممنون میشم راهنمایی کنید ❤️❤️❤️❤️ سلام اگه امکان داره مطالب منم داخل گروه بگذارید ممنون بابت این گروه. برادری دارم الان 12 سال بیماری عصبی داره خیلی اذیت می کنه پدر ومادرم هر دفعه بردیم بیمارستان بستری کردی خوب شده دوباره داروها تغییر می ده دکتر دوباره بیماریش بر می گره الان 10 روز هست بردیم بیمارستان ابن سینا شیراز بستری کردیم گفتن بیمارستان خوبیه دکتر گفتند دو قطبی داره هیچ اطلاعاتی در مورد این بیماری ندارم برادرم ی دختر داره خیلی بی قرار پدرش هست اگه دوستان اطلاعاتی در مورد این بیماری و بیمارستان دارم برام بفرستید ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید🌹🙏🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
📝📚 که در مدفون شد بمناسبت ۵۰ سالگی خوابگاه مردگان در بهشت زهرای تهران ... روزی که اولین متوفی در بهشت زهرا ساکن شد..... گورستانی که تفکر پایه‌ریزی آن با هدف پایان دادن به قبرستان‌های متعدد در پایتخت ایران در سال ۱۳۴۵ شکل گرفت... در نهایت چهار سال بعد، اولین میهمان دائمی خود را پذیرا شد.... در ابتدا به علت وجود گورستان‌های متعدد فعال در محله‌های تهران، با اقبال عمومی برای دفن اموات مواجه نشد و قبر شماره یک ماه‌ها خالی ماند تا اینکه در ۲۷ تیر ۱۳۴۹ با دفن اولین متوفی، محمدتقی خیال، در قطعه یک ردیف یک شماره یک، رسما مورد بهره‌برداری قرار گرفت.... از اخباری که سال‌ها در روزنامه‌های ایران دهه ۵۰ تکرار می‌شد، اهدای خودروی پیکان به بازماندگان اولین متوفی بهشت زهرا یعنی «محمدتقی خیال» است.... «مهین‌دخت خیال»، فرزند محمدتقی است که پیش از این خاطراتی از آن دوران بیان کرده است... او درباره مراسم دفن پدرش به «همشهری سرنخ» گفته است: «درست یک هفته قبل از اینکه پدرم از دنیا برود، علائم بیماری در او بروز کرده بود و به‌همین ‌خاطر او را در بیمارستان شرکت نفت تهران بستری کردیم.... در همان روزها بود که به ‌طور اتفاقی مطلبی در روزنامه کیهان خواندم که درباره افتتاح بهشت زهرای تهران بود... نمی‌دانم چرا، ولی روزنامه را نگه داشتم... درست ۲۷ تیر ۱۳۴۹ بود که پدرم از دنیا رفت و آن‌ موقع بود که به یاد آن آگهی افتادم و با شماره‌ای که داده بودند، تماس گرفتم تا پدرم را در بهشت زهرا (س) دفن کنیم.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۹🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052617.mp3
1.5M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۶۹🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خسته نباشید بنده از اعضای محترم گروه یه سوال دارم میخواستم بدونم تا چند وقت یه
❤️ سلام برای درمان موخوره از گِلِ سَر شور استفاده کنند و موها رو هم یه کم کوتاهتر کنند ❤️❤️❤️ سلام خانمی که موخوره دارید من تجربه خودم را می‌گویم برای من عالی بود. دکتر طب سنتی گفتند وقتی از حمام بیرون آمدید و موهاتون کمی نم داشت. گلیسیرین و آبلیمو را باهم مخلوط کنیدبه موهاتون بزنید موخوره برطرف میشه. من خودم مدتها همین کار رو انجام دادم. موهای بلندی داشتم و با انجام دادن اینکار اصلا موخوره نداشت وموهام خوشرنگ هم شده بود. برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات🌹🌹🌹 ❤️❤️❤️ عزیزی که در مورد عرق رازیانه پرسیدن رازیانه هورمونهای زنانه داره خیلی خاصیت داره ولی در زمان خونریزی قاعدگی و بارداری نباید استفاده بشه ❤️❤️❤️ سلام دوستان بنده یک مشکلی دارم برای اینکه مشکل حل بشه نفری یک صلوات بفرستید اجرتون با حضرت معصومه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_یک با اینکه هوا تاریک بود با دیدن زن غریبه چشم به زمین دوختم و گفتم با صنم کار دارم ..
زودتر از چیزی که فکر میکردم به ده رسیدم .. پسر نوجوونی رو نزدیک ده دیدم .. ماشین رو نگه داشتم ازش پرسیدم تو کسی رو به اسم صمد میشناسی ؟ پسر متفکر گفت صمد؟ صمد پسر عمومه.. ولی اینجا زندگی نمیکنه.. شهر کار میکنه... اسکناس نوی از جیبم درآوردم و به طرف پسر گرفتم و گفتم اگه هر چی میپرسم راست بگی دو تا از اینا بهت میدم .. پسر یه قدم جلوتر اومد و گفت خو... بپرس... +خواهر صمد، صنم اومده ده.. پیش شما یا خونه ی فامیلهای دیگه اش؟ پسر چشمهاش رو ریز کرد و گفت تو با صنم چیکار داری؟ صنم رو از کجا میشناسی؟ یه اسکناس دیگه در آوردم و هر جفتش رو سمت پسر گرفتم و گفتم تو جواب بده من همه چی رو بهت میگم .. پسر پول رو نگرفت و گفت صنم واسه ما مرده... بابام میگه آبرومون رو برده .. از ده فرار کرده .. بابام قسم خورده ببینتش بکشه... تک تک کلمات پسر خنجری میشد و تو قلبم فرو میرفت باعث همه ی اینها من بودم .. پسر جدی پرسید خب تو بگو .. تو صنم رو از کجا میشناسی؟؟ اسکناس رو تو یقه لباس پسر گذاشتم و گفتم من شوهرشم .. ماشین رو حرکت دادم و از پسر دور شدم .. پسر کنار ماشین دوید و گفت از پیش تو هم فرار کرده؟.. بابام راست میگه صنم بی آبروعه... سرعت ماشین رو بیشتر کردم تا دیگه صداش رو نشنوم ... آشفته بودم .. نمیدونستم کجا برم و چیکار کنم .. به حجره رفتم که فقط بتونم با اسد حرف بزنم .. اسد حرفهام رو شنید و گفت من الان میرم سراغ یعقوب .. شاید اون خبر داشته باشه .. خودم همراه اسد رفتم و برای اطمینان داخل خونشون هم شدم .. یعقوب خوشحال شد و گفت الان میام .. تو همین محله است دیگه؟؟ حس کردم یعقوب فیلم بازی میکنه .. یقه اش رو گرفتم و گفتم صنم رو کجا قایم کردی ؟ با اون داداش عوضیش دستتون تو یه کاسه است؟؟ اسد منو از یعقوب جدا کرد و با فریاد گفت بسه یوسف .. آروم گفت تعهدت یادت رفته .. تمومش کن... زن یعقوب که تو حیاط لباس میشست با دستهای کفی وارد اتاق شد و پرسید صنم کیه؟ شما چی از جون شوهرم میخواهید ؟ اشاره کرد به یعقوب و گفت اونکه هم کور شده هم لال .. یه کلمه با من حرف نمیزنه... اسد گفت صنم کیه مادر جان .. ما دنبال صمدیم .. بدهکار بهمون .‌. رفیق شوهرت .. زن یعقوب ایشی گفت و به حیاط رفت ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••