#دل_نوشت 🌸
من اصلا حوصله ی آدم هایِ مرموز و نصفه و نیمه را ندارم ...
آدم ، یا باید درست و حسابی بیاید و بمانَد ، یا بی چک و چانه ، خودش را بردارد و برود دنبالِ زندگی اش !
من از آدمهایِ بلاتکلیف و شال و کلاه کردهی رابطهها بیزارم !
بودنِ کسی که نه می شود رویِ حضور و حرفهایش حساب کرد ، نه نسبت به آدم تعهد و علاقهای دارد ، به چه درد میخورَد؟!
من از آن دسته آدمهاییام که سالها برایِ پیدا شدنِ آدمی لایق و شایسته ی همنشینی ، صبر می کنند ، اما وقتی زمانش رسید ، یک دانه پر و پا قرصش را برایِ خودشان انتخاب میکنند!
از آن آدمهاییام که دورشان را با هرکس و ناکس شلوغ نمی کنند ،
که برایِ حریمشان ارزش قائلند!
که کیفیت را فدایِ کمیت نمیکنند!
آدم هایی که دنبالِ ساخته شدنند نه سرگرمی!
آنهایی که برایِ حفظِ اصالتِ رابطه ها میجنگند...!
همنشین ، خوب است کم باشد، اما اصیل، اما منحصر به خودِ آدم...
لطفا اینقدر به رسمِ عادت، آدمهایِ اشتباهِ رابطهها را کِش ندهید!
آدمها که کِش بیایند؛ ماهیتشان تغییر می کند،
به ماهیت و اصالتِ آدمها دست نزنید،
همه ی آدم ها خوبند،
اگر جایی که "باید و شاید" ، باشند!
اجازه بدهیم آدم ها سرجایِ خودشان بمانند ،
با خودخواهی و لجاجتمان؛
پازلِ زیبایِ خلقت را خراب نکنیم
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پاسخ_اعضا 🌸🌱
سلام . در رابطه با نگهداری طولانی مدت سیر.
کاری که بنده انجام میدم.در زمان فصل سیر، در حدود ۵ کیلو سیر تهیه میکنم.بعد از پاک کردن،همه ی اون سیر رو میکس میکنم.و توی چند تا شیشه میریزم البته که باید روشو روغن مایه یا روغن زیتون بریزید.
با این روش شما کل سال سیر تازه و اماده توی یخچال دارید.
و اگه در شیشه رو محکم ببندید، هیچوقت یخچالتون بوی سیر نمیگیره.( ومصرف سیرتون نسبت به قبل خیلی بالاتر میره😉)
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سلام . در رابطه با دختر خانمی که دوست پسرشون بدون رضایت مادرشون خواستگاری کردن.
دوست عزیز خانواده همسر به ویژه مادر نقش بسیار مهمی در ارامش زندگی بعد ازدواج داره.
هر چقدر هم اون پسر دوستت داشته باشه.با وجود همچین مادر شوهری، دور از ذهن نیست کارتون به جدایی بکشه.در
حقیقت از همین الان معلومه چه زندگی پر تشنجی با این پسر خواهی داشت.
و توصیه ای که برات دارم نمازهاتو اول وقت بخون و از خدا خالصانه بخواه، بهترین ها رو برای خودت و خانواده فراهم کنه.
و میون راز و نیازت که تو سجده ها با خدا داری.یه همسر خوب با خانواده ی خوب ازش طلب کن.
ازش کم نخواه که بی حساب کتاب بهت میده.
انشاالله در پناه آقا امام زمان
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سلام درباره این عزیزی ک جوش سر سیاه میزنه.
من خودم هفته ای یبار اسکراب میکنم و واقعا هم جواب میده.
به اندازه ای ک دیگه میخواید اسکراب درست کنید:
شکر+آبلیمو(ترجیحا ۱قاشق غ)
اینا رو ترکیب کنید تا یه حالمت خمیری به دست بیاد اگه زیادی سفت بود یه کمی اب اضافه کن.
بعد به مدت ۱یا۲دقیقه رو صورتت ماساژ بده.
هم پوستو روشن و نرم میکنه
هم جوش های سر سیاه روی بینی رو از بین میبره.
البته وقتی من استفاده میکنم جوشهای سرسیام به شدت کم میشن و حتی اصلا تا۳.۴روز دیگه پیدا نیستن.
خلاصه هفته ای یکبار ازش استفاده کن نه هرروز
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
صحبتم با اون دختر خانمی هست که با یک پسر دوست شدن و حالا میخوان ازدواج کنند و مادر آقا پسر مخالفن...دختر خوب،منم جای مادر پسره بودم شاید همین رفتار رو داشتم و شاید اصلا نمیومدم خونه ی شما!!چه معنی داره که دختری که میگه محجبه هستم و اهل نماز و...بره بدنش رو به نامحرم نشون بده و اجازه بده که عکس هم ازش داشته باشه😱😱بخدا قسم که این ازدواج جور هم بشه به طلاق میکشه...میدونی چرا؟؟؟از هر کسی که این مدلی ازدواج کرده بپرسی میگه شوهرم بهم مشکوکه و میگه من محرمت نبودم و با من بودی،پس حتما من که نیستم با دیگران و یکی دیگه هستی!!!!در رو قفل میکنن و گوشی میگیرن و چک میکنن و توی خونه دوربین میزارن و...که زن اگه تحمل کنه باید مثل یک کلفت زندانی باشه و اگرم نتونه طلاق و جدایی😔😔خانمهای گل...به جد سادات قسم که من تا قبل از ازدواجم به صورت نامحرم نگاه نمیکردم و اکثر مردها رو نمیشناختم و نمیشناسم...اما شوهرم چون خودش اهل خیانته،به من هم مشکوکه در حالی که میدونه من پاکترین دختری بودم که میتونسته نصیبش بشه...توی دوران نامزدی ازش فرار میکردم و سلام هم بزور میکردم و توی دوران عقد که ده ماه بود تا چند وقت میلرزیدم که برم پیشش و نزاشتم کاری بکنه با اینکه اصرار فراوان میکرد😌😌...با اینکه خوووب منو میشناسه بازم تهمت میزنه...😔شما هم دختر خوب که البته با این کار خوبی رو زیر سوال میبری،اگه تحمل طعنه و کنایه و تهمت داری،ازدواج کن وگرنه صبر کن تا کسی بیاد که از گذشتت خبر نداشته باشه و هییییچوقت هم خبردار نشه که همین آش و کاسه خواهد بود...البته بگم که من جای مادر پسره باشم سفت و سخت مقاومت میکنم تا پسرم بره با یکی دیگه ازدواج کنه که بدونم با هیییچکس نبوده و آینده نه پسرم اختلال روانی بگیره که شماکجایی و چه میکنی و با کی هستی و...و نه اینکه شما زجر بکشی و هی بخوای آه بکشی و نفرین کنی
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_حساب ✅
لطفا غمگین نباش، فکر کن به اتفاقات خوبِ هنوز نیفتاده، به لبخندهای هنوز نزده، آدمهای خوبِ هنوز ملاقات نکرده، و سفرهای نابِ هنوز نرفته... فکر کن به مسیرهای سبز و روشنی که بنبست نیستند، به پلهای محکمی که به سرزمینهای آرام میرسند. فکر کن به جزئیات سبز زندگیت، به آدمهای عزیز، حرفهای ناب، چیزهای خوب.
لطفا غمگین نباش عزیز دلم، و تسلیم شرایط نشو، اجازه نده هیچچیز، آسمان آبی و آرام جهانت را گرفته و اندوهگین کند، اجازه نده پیچک غم ساقههای سبز باورت را بخشکاند، اجازه نده ابر یأس، خورشید امیدواریات را سرکوب کند. بخند عزیز دلم. پیچک اندوه را از ریشه بکش بیرون و باغ باورت را سبز و روشن نگاهدار.
بالاخره درست میشود اوضاع، همیشه به تکهی تاریک آسمان نگاه نکن؛ خورشید از همان سمت که رفته نه! که از سمت دیگرِ آسمان بر میگردد!
پاییز که شد، شاخههای باورت را نچین! گنجشکهای دلخوشی کجای دلت اتراق کنند؟ و بهار که شد، جوانهها و شکوفهها، از کجای جهانت سبز شوند؟
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
وقتی برگشتم کلی سوغاتی و لباس واسه ی عبدلله و شایان اوردم. برای خودم اینقدر لباس و کفش اوردم که تا چ
وارو پسری بود که گاهی برای نظافت میومد راه پله ها رو تمیز میکرد
از عبدالله شنیده بودم که اینجا دانشجوعه و کار میکنه خرج خودشو درمیاره
یه روز که اومده بود خونه ی ما برای نظافت من داشتم از خونه میرفتم بیرون که جلوی در با هم روبه رو شدیم تا حالا فقط اسمشو شنیده بودم و هر وقت اومده بود من مشغول کارام بودم و نشده بود که ببینمش
اون روز هم برای خرید داشتم میرفتم بیرون که همدیگر را دیدیم ... واقعا جذاب بود طوری که چند دقیقه بعد از اینکه سلام کرد بهش خیره شده بودم
با صدای شایان به خودم اومدم مامان مامان داری میره بیرون ؟
وارو با تعجب گفت مامانته؟
ماشالا چقد جوونه..اصلا بهشون نمیاد مامانت باشن
شایان خندید و گفت آره همه همینو میگن
خودمو جمع و جور کردم ... آره مامان جان من میرم بیرون چیزی لازم نداری؟
از اون روز این پسر خیلی برام مهم شده بود و لحظه شماری می کردم بیاد خونه ی ما.
یه روز که اومده بود برای نظافت به بهونه ی چای و شیرینی بردن رفتم پیشش و شروع کردم به صحبت کردت و گفتم وارو یعنی چی ؟
گفت یعنی رهگذر من بچه ی سنندج ام ،. تو سنندج به زبان محلی ما وارو یعنی رهگذر.
گفتم خیلی اسم قشنگی دارین.
نمیدونم چطور شده بود عقلمو از دست داده بودم انگار دیوونه شده بودم با اینکه میدونستم من یه زن شوهر دارم ... همه اینها رو میدونستم ولی باز این فکر عشق لعنتی دست بردار نبود ...
شیطان تمام وجودمو تسخیر کرده بود
هر دفعه که منو میدید میگفت اصلا بهم نمیخوره که مادر شایان باشم ... از زیباییم تعریف میکرد و من مست و مغرور میشدم و هر روز بیشتر میگفتم من به عبدالله نمیام و ازش خیلی سرم
اما نمیدونستم چجوری دارم گند میزنم به زندگی قشنگم و همسر خوبی که داشتم😭
یه روز که آمده بود خونمون
گفت من از اون روزی که شمارو دم در دیدم یه حس عجیبی تو دلم افتاده ولی نمیتونستم بهت بگم حالا که میدونم حس شما به من هم همینطوره هیچی برام مهم نیست ..اگه از بابای شایان جدا بشید می تونیم یه زندگیه خوبی در کنار هم داشته باشیم.
گفتم خانواده ات چی؟
گفت اونارو مجبور میکنم قبول کنن ، مادرم که چند ساله فوت کرده بابام رفته زن گرفته اینقدر زنه زاییده و برادر خواهر واسم اورده که تنها کسی که واسه ی بابام مهم نیست منه بدبختم.
گفتم وارو من به عشق خودم به تو شک ندارم حس من فراتر از اون چیزیه که تو فکر میکنی.
از شایان و عبدلله خیلی می ترسیدم که این قضیه رو بفهمن با خودم فکر کردم فعلا حرفی نزنم ....
می گفت بالاخره چی ؟
گفتم اگر تونستیم باهم کنار بیایم من از عبدالله طلاق می گیرم و با هم میریم پی زندگیمون ، شایان هم دیگه بزرگ شده و میتونه واسه زندگی خودش تصمیم بگیره .
یک سال می گذشت عبدالله بهم شک کرده بود منم دیگه تحمل زندگی باهاش رو نداشتم گفتم میخوام از هم جدا بشیم خیلی تعجب کرده بود ... چرا ؟ چه مرگته ؟ مشکل چیه؟ چی میخوای ؟
_هیچی تو رو نمیخوام ... از همون اول هم ازدواجم با تو اشتباه بود حالا که پسرم بزرگ شده دیگه نمیخوام باهات زندگی کنم
+با پول من خودتو بزرگ کردی ..حالا زیر سرت بلند شده ؟ نکن زندگیمو خراب نکن . هرچی گفتی یا هر سازی زدی من گوش دادم و رقصیدم . پسرمون بزرگه نیاز داره که کنارش باشیم فردا بخواد ازدواج کنه بهتره که ما در کنارش باشیم تا طلاق گرفته . شایان داغون میشه بچه ی حساسیه من هیچی به فکر شایان باش ..بخاطر شایان بمون تو زندگیت
_نه من دیگه این زندگی رو نمیخوام من تورو نمیخوام.
+واسه ی کی؟ برای کدوم آدم بیخودی داری لگد می زنی به زندگیتو پشت میکنی به منو پسرت بگو نامرد کیه؟
گفتم هیچ کسی نیست خودم نمیخوام تو این زندگی بمونم.
خیلی عبدلله سعی کرد با تهديد با دعوا با زبون خوش بفهمه که کی زیر پایه من نشسته ولی من اصلا حرفی نزدم.
از عبدلله خواستم مهریه امو بده قبول نکرد. گفت اگه حق و حقوقی بخوام طلاقم نمیده.
عشق وارو بدجوری کورم کرده بود. گفتم باشه با همین لباس تنم میرم هیچی نمیخوام فقط طلاقم بده ...
توافقی بعد از شش ماه رفت و آمد بالاخره جدا شدیم. شایان خیلی ضربه خورد فشار عصبی باعث شده بود افسردگی بگیره خیلی خواهش کرد که برگردم ولی من دیگه نمیتونستم بمونم.
با طلاق و رفتن پیش وارو به هدفم رسیده بودم و به خواسته ی قلبیم رسیدم.
ولی در واقعیت اون چیزی نبود که تو خیالاتم بود ....من تباه و نابود شدم با یه عشق شیطانی😭
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 🌸🌱
سلام خسته نباشید واقعا. ای سوال دوستمه که از من خواهش کرده بزارم تو کانال تا بلکه زندگیش نجات داده بشه. سلام خدمت ادمین عزیز و تنامی اعضای کانال تو رد به خدا قسم هر کس تجربه ای داره دریغ نکنه واقعا نیاز دارم به کمکتون. شوهرم قبلا معتاد بود ولی ترک کرد تو یه محله تو شیراز میشینیم که متاسفانه جوش مثل روستاهاست همش آشنان. شوهرم چند تا رفیق بد و معتاد داشت که ولش نمیکردن تا بالاخره امروز فهمیدم دوباره برگشته ۳تا بچه دارم. خودش گفده کمکم کن درست بشم خسته شده از همچی. تو رو خدا بگید چیکار کنم چه راه حلی دارین داردیی مشاوری چیزی. البته اون میگه بیشترش کار تویه چوو ن همش نارحتی همش قهری تا منم اینکارو کردم. چیکار کنم بنظرتون. به هیچ وجه نمیتونم برم جای دیگه فقط خواهشا اگه کسی معتاد داشته و ترکش دادم راهنماییم کنه کاری به بقیه چیزا نداشته باشید که طلاق بگیر و خوونتو عوض کن و از ای حرفا ممنون
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سلام خوبین! عزیزان سال نومبارک سالی پربرکت وسلامتی ارزومندم سوالی داشتم سرکه سیب چطوری درست میکنند ممنون میشم اگرکسی تجربه داره توضیح بده
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سلام .
من خیلی دوست دارم گل و گیاه تو خونه پرورش بدم و یک قسمت از خونه رو اختصاص بدم به پرورش گلهای رنگارنگ توی گلدون ....اما بلد نیستم باید چیکار کنم چه گلی باید بکارم چه کودی استفاده کنم چه خاکی برای گل خوبه چند وقت یکبار خاک گلدونو عوض کنم چجوری باید آب بریزم به پاش ....کلا هیچ اطلاعاتی ندارم اگر کسی اطلاع داره ممنون میشم راهنماییم کنه . باتشکر
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سلام.روزتون بخیر.
من سوالی داشتم و از دوستان راهنمایی میخوام .پسرم یک سال و ۳ماهشه.قدش ۷۷سانت و وزنش هم ۹ونیم .
آیا به نظرتون قد و وزنش خوبه نسبت به سنش؟؟لطفا هرکی مطمعن هست جواب بده.از همتون هم به خاطر جواباتون ممنونم😘
ایدی ادمین👇🏻🌸
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دل_نوشت ❣
ممنونم
از آدمهایی که در زندگی من
چه کوتاه نقش داشتند، چه هستند هنوز
از آنها که لبخند شدند، از آنها که بغض شدند
ممنونم از تمام آدم هایی که آمدند
تا من دنیا را زیباتر ببینم
و رفتند، تا به دنبال زیبایی ها بروم
از آدمهایی که حرف هایشان زخم بر دلم گذاشت
تا یاد بگیرم هرکسی ارزش هم صحبت شدن را ندارد
و آدمهایی که بی حرف، وجودشان از بایدهای زندگی بود
ممنونم از آدمهایی که از دردهایم
مرحمی ساختند برای خودشان
تا یاد بگیرم آنقدر لبخند بزنم
تا خودم هم دردهایم را فراموش کنم
من از تمام آدمهای زندگیام ممنونم
آنها هر طور که بودند منِ امروز را ساختند
منِ امروزی که یاد گرفته به دنبال آرزوهایش برود
دست آدمهای واقعی زندگی را بگیرد
و دور شود
و دور شود
و دور شود...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🌱 سلام خسته نباشید واقعا. ای سوال دوستمه که از من خواهش کرده بزارم تو کانال تا بلکه زن
#پاسخ_اعضا 🌸🌱
سلام خطاب به اون آقایی که گفتن همسرشون گذشته رو فراموش نمیکنه و باهاش بد رفتاری میکنه
بهتره خودشون با یه روانشناس اسلامی صحبت کنند و راه حل بگیرن آن شا الله که جواب میگیرن
و گفتن خانم شون توی کانال هستند
خطاب به خانمشون، خواهر عزیز منم تا حدودی شرایط شما رو داشتم نه مراسم ازدواج گرفتیم و نه خرید طلا ونه.....
بعد از یکسال برای جاریم هم مراسم گرفتن و هم طلا خریدن و خیلی کارهای دیگه که برای من نکردن برای جاریم تمام کمال انجام دادن
خواهر عزیز زندگی رو به خودت و همسرت تلخ نکن من خودم تا دوسال پیش وقتی کسی مراسم میگرفت حسرت میخوردم و ناراحت میشدم که چرا با من « دختر 16ساله » مثل یک زن بیوه برخورد شد نه طلایی نه خرید درست حسابی نه مراسمی ولی سعی کردم با این افکار مبارزه کنم همشون رو سپردم به خدا و تصمیم گرفتم از زیبایی هایی که تو زندگیم هست لذت ببرم نیمه ی پر لیوان رو ببینم اگر بتونی گذشته ها رو دفن کنی و بگذری خیلیی راحت میشی چون وقتی نسبت به دیگران و کارهاشون نفرت داری این نفرت خودت رو نابود میکنه سعی کنید از الان لذت ببرید برای جبران کمبودهای گذشته الان لباس بپوشید برید آرایشگاه برید آتلیه و...
باور کنید این غصه ها که ما خانومها برا خودمون بزرگ میکنیم اصلا غصه نیستند
ما خانمها اگر مشغول یه کار بشیم دیگه به این چیزها فکر نمیکنیم وقتتون رو با کلاسهای هنری پر کنید زیبا فکر کنید زیبا زندگی کنید ☺️ ☺️
به همسرتون و دخترتون عشق بورزید و از دریچه ای دیگر به زندگی نگاه کنید ☺️ ☺️ ما انسانها خیلی خیلی ارزش و مقاممون بالاتر از این حرفهاست که بخواهیم روحمون رو آزار بدیم به خاطر یک سرویس طلا یا مراسم ویا هر چیز دیگه ای
ببخشید طولانی شد
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
سلام خسته نباشید ؛درپاسخ سوال دوست عزیزی که میخان تو خونه گل وگیاه پرورش بدن واطلاعی ندارن …شما میتونید عضو گروه گل وگیاه وترفند تو ایتا بشین وراحت سوال کنید اطلاعات کسب کنید😊
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
سلام عیدتون مبارک انشاالله سالی پرازاتفاق های خوب درپیش داشته باشید
اون خانمی که نوشتن بین شوهروبرادرشوهرشون فرق میزارن عزیزم خانواده شوهرمن هم همینطور هستند بین منوبچه هام وجاریم وبچه هاش بی نهایت فرق میذارند من هم باشما همدردم بزار یکی شو بگم چند سال پیش قبل از کرونا عید بود همسرم رفت مکه دخترای من وابسته به پدرشون بودن سنشون هم دوساله وسه ساله بودند خانم مارفتیم عید خونه پدرشوهرم که خونه شون نزدیک مابود مادرشوهرم میوه هایی که کنارش لک خرابی داشت روگذاشت جلو ما پسرم 10سالش بود به خواهراش گفت دست به میوه ها نزنید بعد ازما جاریم وبرادرشوهر وبچه هاش اومدن اونارو بغل کرد می بوسیدچه احتدامی که نزاشت ما می خواستیم بیایم خونه خودمون به بچه های من گفت میخواستم عیدی بدم بهتون اما کیف پولم گم شد یه خورده این طرف اون طرف رو گشت همین که ازاطاق اومدیم بیرون طوری که بچه های نن هم میدیدند پول آورد به بچه های جاریم عیدی داد منم انقدر جلو بچه هام خجالت کشیدم الان دختر کوچیکم 13ساله هست همیشه یاد آوری میکنه خونواده شوهرم دل بچه هامو خیلی شکستن اما منتظرم به خودشون بیان ویهروز ابراز پشیمانی کنن شماهم ناراحت نباش دیر یازود پشیمون میشن ماهم زمانی میبخشیم اونا روکه خاطرات شون ازیادمون بره😂😂
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#نکته_ی_روز 🍁
چند سال پیش همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم، روانپزشک گفت:
"فقط یک سال هفتهای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم. شش ماه بعد اون روانپزشک رو تو خیابان دیدم. پرسید، "چرا نیومدی؟"
گفتم، "خُب، جلسهای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پسانداز کردم و یه وانت نو خریدم."
پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟"
گفتم: "به من گفت اگه پایههای تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمیتونه زیر تختت قایم بشه!"
برای هر تصمیمگیری شتاب نکنیم و کمی بیاندیشیم!
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🌼
سلام عزیزم من خلاصه ای از داستان زندگیمو میگم اگه دوست داشتی بذار.
من از بچگی یه مشکل داشتم و اونم این بود که وقتی استرس زیاد دارم یا از چیزی ناراحتم بیشتر پلک میزنم تو ناخوداگاهم این اتفاق می افته و خودم اصلا چیزی حس نمیکنم.
یادم میاد بابا بهم میگفت چرا اینجوری میکنی و من هیچی نداشتم بگم فکر میکردن خودم میخوام از قصد اینجوری میکنم.
شاگرد اول مدرسه بودم و عاشق درس خوندن عاشق ریاضی فیزیک همیشه معدلم بالای ۱۹٫۵ بود حتی پیش دانشگاهی. چون سعی میکردم به خاطر ضعفم زیاد با بچه ها هم صحبت نشم.
فوق العاده بودم تو همه چی تو درس تو کار خونه تو قلاب بافی تو کامپیوتر یادم نمیاد کسی رو رنجونده باشم چون خودم خیلی بابت این ضعفم رنجیدم.
گذشت و گذشت سن ازدواجم شد. من دو تا خواهر کوچیکتر از خودم داشتم با فاصله دوسال دوسال.
یادم میاد مادر خواستگار که اومد داشتم دینی می خوندم واسه کنکور.. بعد اینکه اون خانوم (از اقوام خیلی دور بودند) رفت مامان اومد باهام صحبت کرد گفت خواستگار بود اجازه خواست با پسرش بیاد.
من گفتم میخوام درس بخونم. انقدی تو تنهایی خودم غرق بودم که گریه میکردم اجازه بدن درس بخونم تا اونجوری نقصمو جبران کنم. اصلا زیاد نیست نقصما فقط موقع استرس و دلخوری پیش میاد ولی برای من خیلی بزرگ بود.
مامان اومد باهام صحبت کرد گفت آبجیت بزرگ شده فردا پس فردا براش خواستگار میاد تو همینو قبول کن زندگی و آینده اونا به خاطر تو خراب نشه ...
و من کتاب دستم همینجوری اشک میریختم که آخه من اینهمه زحمت کشیدم میخوام درس بخونم ... گفت بگو شاید قبول کردن.
خواستگار اومد با لباس کار بدون لباس مرتب رفتیم حرف بزنیم هر چی گفت قبول کردم نه خونه داشت نه ماشین نه پس انداز ... گفتم فقط میخوام درس بخونم گفت که تا اول راهنمایی خوندم خوشحال میشم تو بخونی پیشرفت کنی ....
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🌱 سلام خسته نباشید واقعا. ای سوال دوستمه که از من خواهش کرده بزارم تو کانال تا بلکه زن
#نظر_اعضا 🌸🌱
سلام. خانم عزیزی ک شوهرشون معتاده..
ی آشناها ماهم همینطور بود چندبارهم ترک کردو دوباره گرفتار شد اما الان خداروشکر نزدیک به دوساله کلا پاک پاکه....
کنگره۶۰میره...سرچ کنید تو اینترنت و کلاسهاش را ببینید کجاست تو شهرتون و حتما ببریدش شوهرتون را....
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خدمت اون خواهر شیرازی که شوهرش معتاد شده بگم عزیز دلم خدابهت قوت توان و صبر فراوان بده ان شاءالله
تو اینترنت جستجو کن مهندس حسیندژاکام یا کنگره۶۰ ببین تو شهرتون چندتاشعبه داره وآدرسشون کجاست باهمسرت مراجعه کنید وثبت نام همه چیزش رایگان هست فقط دارویی که میدن به اسم شربت اوتی باید بخری که اونم به مرور از حجمش وقیمتش کم میشه وان شاءالله طی۱۱ماه ازمواد پاک میشن
خداهمه رو به راه راست هدایت کنه ان شاءالله
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام دوستان برای ترک سیگار این روشو چن سال پیش یکی از درمانگرای طب تو تلویزیون پیشنهاد دادن یکی از اطرافیان خودمو به این روش درمان شد خدارو شکر،اسطوخودوس، گل گاوزبان، برگ بید از عطاری تهیه کنین ترکیب این 3گیاه بصورت دمنوش در طول روز چندین مرتبه استفاده شود البته ارادم میخاد دیگه سمت مواد نرن، نمیدونم برا ترک مواد دیگم جواب میده یانه شایدم مصرف مواد دیگه رو کاهش بده ولی به امتحانش می ارزه . اللهم عجل لولیک فرج
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به همگی درجواب اون خانمی که گفتند توشیراز میشینند بگم توبچه داری درسته شوهرت معتاده ولی فکرطلاقو هیچ وقت نکن خواهر من شوهرش هرچی بدی میتوند یه ادم انجام بددو کامل بود خیانت زن دوم بدون اجازه خواهرم رابطه باپسربچه ها معتاد یعنی هرچی بدی بودو انجام میداد خواهرم سه تاپسر دارد دیگه صبرش لبریز شد طلاق گرفت خودش باکلفتی خونه مردم بچه هاشو بزرگ کرد ولی دقیقا دوتا پسراش دنبال رفیق نابابو گرفتند الان یکیشون توزندانه یکیشون معتاد خواهرم میگد اگه طلاق نگرفته بودم حداقل بچه هام از پدرشون حساب میبردند اینجوری دربه درنمیشدند درسته جونی خودم رفت حداقل زندگی بچه هام تباه نمیشد شماهم شوهرت خودش باید خسته بشد درسته محبته شما میتوند کمکش کند ولی خودشم ارادش ضعیفه که باداشتن زنو بچه میرد دنبال رفیق زیرنظر روانپزشک درمانش کن اخه خونتونم بخوای عوض کنی همه جا ادم خوب هست بدم هست پس شوهرتو درمان کن انشالله خداخودش کمکتون کند
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#یک_نکته_از_هزاران ☘
در منزل دوستی که پسرش دانشآموز ابتدایی و داشت تکالیف درسیاش را انجام میداد بودم
زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید.
پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشیات.
پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد
و چند لحظه بعد گفت:
بابا بزرگ
باز هم که از این جنسهای ارزون قیمت خریدی
الان مداد رنگیهای خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر بچه گفت:
میبینید آقاجون؟
بچههای این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.
اصلا نمیشه گولشونزد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت.
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست،
همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست.
و این داستان را برایشان تعریف کردم
آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم،
خانم بزرگ گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای فامیل هدیه میداد،
بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قندی داد
یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست
پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد
هر چه برایتان بیاورد هدیه است،
وقتی خانم بزرگ رفت،
پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند.
خانم بزرگ هنوز هم خیال میکند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم
قنددان خانه پر از قند است،
اما این تکه قند که مادرجان
داده با آنها فرق دارد،
چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست.
این تکه قند معنا دارد ،
آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند
اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه میدهد،
منظورش این نیست که ما نمیتوانیم، مانند آن هدیه را بخریم،
منظورش کمک کردن به ما هم نیست.
او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد
میخواهد بگوید که ما را دوست دارد
و این، خیلی با ارزش است.
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست
و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش میافتم،
دهانم شیرین میشود،
کامم شیرین میشود،
جانم شیرین میشود.....
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 🌸🌱
همسر من به خاطر این که بچه دار نشدم ازدواج مجدد کردن الان ده سال از این قضیه میگذره من هنوز نتونستم با این مسئله کنار بیام عصبی و افسرده شدم ،دوست هم ندارم از شوهرم جدا شم ،میخوام آروم باشم و بیخیال این قضیه،کسی اگه راهکاری داره ممنون میشم ارائه بده چون خیلی دارم اذیت میشم شوهرم هم به خاطر عصبی بودنم دارم اذیتش میکنم اصلا نمیخوام اینجور باشم ولی دست خودم نیست ،گفتم میگذره عادی میشه برام ولی هر چی بیشتر میگذره بیشتر دارم عصبی میشم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سلام
وقت همه دوستان بخیر
ببخشید شوهرم سیگاری هست.
من خیلی از بوش بدم میاد.
البته از قبل عقد بهشون گفته بودم. ولی متاسفانه کنار نزاشتن. یه بار هم کلی دارو گیاهی براش گرفتم ولی فقط چند روز استفاده کرد.
خیلی دلش میخواد ترک کنه. ولی نمیتونه.جلو من یا تو اتاق هم نمیکشه.
میخواستم بپرسم دارویی چیزی نیست که من بتونم بدون اینکه بفهمه توی غذا یا شربت و چایی بهش بدم.
میلش رو کمتر کنه.
من دیگه روم نمیشه وقتی بو میده بهش بگم. چون خیلی ناراحت میشه و عذاب وجدان میگیره
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
سلام. وقت بخیر
من و شوهرم عاشقانه هم رو دوست داریم.
از اول هم قول دادیم با هم روراست باشیم.
ولی یه مشکلی که هست.
شوهرم به دیگران زیاد دروغ میگه.
مثلا خونه هست؛ مادرش زنگ بزنه میگه سرکارم.
یا جواب تلفن دوستش رو نمیده.
بعد میگه دستم بند بود.
گاهی وقتا از منم میخواد که همینجوری جواب بدم.
همهاش فکر میکنم وقتی بیرون از خونه هست به منم دروغ میگه.
چکار کنم؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
باسلام خدمت اعضای محترم... ی بنده خدایی هست که دچار افسردگی شده بود... الان بعداز مشاوره های طولانی حالش خوب شده و مشاوره گفته میتونه درسشو بخونه و کنکور بده...و نیاز داره به کتابهای درسی سه سال آخر تجربی... اگه کسی تو شهر قم هست که این کتابها و داره ممنون میشم اطلاع بده... از آنجایی هم که شرایط مالی خوبی نداره نمیتونه بخره... ممنون میشم هر کس کتابهارو داره اطلاع بده... اجرتون با امام حسین
ایدی ادمین👇🏻🧡
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#عاشقانه ❣
من برایت آرزو میکنم چه در سخت ترین و دردناک ترین لحظات زندگی و چه در شادترین و آرامش بخش ترین ثانیه هایت، چشم های فردی را در کنارت داشته باشی که بتوانی به او نگاه کنی و با نگاهش احساس امنیت کنی و جرات پیدا کنی عبور کنی، عبور از درد و شادی، عبور از هر آنچه که باید از آن گذر کنی.فقط همین.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_حساب ✅
خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم،
مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم،
بی هیچ ملاحظه ای روزها را میگذرانیم اما دلمان
عمر نوح میخواهد!
کم میخندیم و زود عصبانی میشویم،
کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم،
زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم،
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم
اما زندگی کردن را نه!
ساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه است،
بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم،
بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم!
فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضای درون را نه،
بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر عمل میکنیم،
عجله کردن را آموخته ایم
و نه صبر کردن را...!
مگر بیشتر از یکبار فرصت
زندگی کردن داریم...؟
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🌱 همسر من به خاطر این که بچه دار نشدم ازدواج مجدد کردن الان ده سال از این قضیه میگذره
#پاسخ_اعضا 🌸🌱
در مورد عزیزی که قد و وزن فرزندشون رو پرسیدن
بستگی به نمودار قد و وزن داره
یه بچه ممکنه موقع تولد ۲ک باشه یکی ۴کیلو
مهم اینه روی نمودار افزایش قد و وزن مناسب داشته باشه
اگه خودشون متوجه نمیشن میتونن به مرکز بهداشت مراجعه کنن تا نمودارشون رو برسی کنن
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀
سلام .راجع به خانمی که چون بچه دار نمی شوند همسرشون ازدواج مجددکردند،وایشان نتوانسته اند با مساله کنار بیایند ،خواهر جان زندگی فقط بچه اوردن نیست ،خداوند حتما درعالم خلقت برای شما مسئولیتی قرار داده اند ،همانطور که بچه های بی مادری وجود دارد ،مادران بی فرزندی هم وجود دارد ،به شما توصیه می کنم مرکز کودکان بی سرپرست شهرتان را پیدا کنید وهر روز برای دراغوش گرفتن نوزادانی که انجا هستند چند ساعت وقت خود را وقف انها کنید ،شما وجودتان مهربان است ، من به خانم هایی که بچه دار نمی شوند ،مادران بی فرزند می گویم ،شما محبت مادری خود را صرف ان بچه ها ووقف ان نوزادان بی مادر کنید ،وسعت وجود شما از مادر ،دو یا سه کودک بیشتر است ،شما می توانید از محبت وجودتان بچه های بی مادر بسیاری را سیراب کنید ،این مسیر زندگی شماست ،اگر دراین مسیر قرار گرفتید انقدراز وجود بچه ها انرژی ومحبت دریافت می کنید ،لبخند های پاک ودست های اماده بغل دریافت می کنید که دیگر کار همسرتان یا افراد دیگر برایتان اهمیتی نخواهدداشت ،خداوند هر کس را برای کاری افریده وشما را برای کار بزرگتری فراتر از دیگر زنان افریده است ،خوشبخت باشید
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀
سلام خواهرم
فقط می تونم بگم تا می توانی رفت و امدت را با قوم شوهر کمتر کن و اصلا به رفتارهاشون اعتنا نکن چاره ای نیست
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سلامعیدتونمبارکعزیزانهموطنبراخانمی کهشوهرشسیگارمیکشهشوهرمن۱۶یا۱۷سال سیگارکشیدهبوداز۱۸ماهپیشباارادهوپشتکار خودشسیگار و ناسرا کنارگذاشت منفقط روزانهشکلاتوابنباتریزمیگرفتمکههروقت هوسسیگارمیکردیهدونهتودهنشمیگذاشت تا۲ماهکارمهمینبودالبتهعصبیمیشهکهباید مراعاتکنیهرچههمگفتمخالفتنکنی شوهرمکلاسنیکوتینهممیرفتالان بعد۱۸ماه همکلاسشرا ازدست نمیده
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلامبراخانمیکهشوهرشمعتادهاولخدا بهتصبربدهمنهمایندورانراداشتمخواهری چندبارشوهرمترکتوخونهمیکرد اما دوباره برمیگشت تا۳سال پیشباارادهوانگیزهخودشون تحویل کمپ دادمش ۳۰روز کمپبودازبسحالشبدبود توکمپ۳بارمنوخواستنبرارضایتمنمرضایت پشترضایتمیدادمخداراشکرپاکشداز همون روزیکهازکمپاومدخودمتحویلدوستای کنگره۶۰دادمشدوستانحمایتشکردنخدا را شکر۱۴فروردین تولد۳سالگیاش رامیگیریم بهشوهرتبگوتوقعنداشتهباشبایکیدوماه پاکیپادردودردهایبدنیسراغتنیاد شاید باورتوننشهشوهرمباسهسالپاکیهنوزپادرد وقلمدردهستبچههامبهنوبتپاهاشرالگد میکننخودمشبابراشپماد.مسکنمیزنم خداراشکرسرکارهستزندگیموناززمانپاکی خیلیشیرینشدهخدابراشماهمبخواهد عزیزماینمبگماگرشوهرتراحمایتکنیپاک میشهوگرنهازهمینیکههمهستبدترمیشه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام در مورد اون خانمی که شوهرشون معتاده بهترین راهش کلاس های na، انجمن معتادان گمنام هست میتونن شرکت کنند
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دل_نوشت ❤️
" سی. پی. آر " بیمارستان جای عجیبیه آدم هایی که بیرون از آن تند و تند قدم میزنند، گریه میکنند، دعا میکنند، حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه شوک دست و پنجه نرم میکند نیست.
آدم های بیرون از اتاق از یک چیز میترسند، از "نبودن"
از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان، از جایِ خالیه یک آدم.
اتاق شوک جای بد و جالبیست، تمام قول های عالم پشت دَرش داده میشود، تمام خاطرات مرور میشود. تمام خوبی هایش یادآوری میشود!
حالا چشمتان را ببندید. بدترین آدمِ زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید.
فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد، به خوبی هایی که قبلا به شما کرده فکر کنید، به جای خالیش .
نبودِ آدم ها را هیچ کینه ای پر نمیکند!
لطفاً در زندگیتان یک اتاق سی پی آر، یک اتاق شوک داشته باشید
و خوبی هایِ آدم های بدِ دنیایتان را احیا کنید.
بعضی روزها امروزمان به فردا نمیرسند.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
وارو پسری بود که گاهی برای نظافت میومد راه پله ها رو تمیز میکرد از عبدالله شنیده بودم که اینجا دانش
زندگی تو یه زیر زمین ۳۰ متری نمور و حقوق بخور نمير وارو حتی پول لاک ناخن منم نیست.
وارو کارگر ساده ساختمون بود. خیلی سعی میکرد که با هم خوش باشیم و مثل قبل که بیرون میرفتیم خرج کنیم و خوشتیپ باشیم.. ولی اون موقع من دستم تو جیبم بود و ماشین زیر پام حسابمم پر پول بود ، نه مثل حالا با یه دست لباس تنم از خونه عبدلله امدم تو این زیر زمین.
وارو بچه بود و خیلی بهش فشار می آمد خرج شکممون هم در نمی آمد. هنوز نه عقد کرده بودیم نه به کسی حرفی زده بودیم. هر روز و هر ساعت و هر لحظه شایان زنگ میزد میگفت بابا خیلی ناراحته منم دلم تنگ شده برات .. بابا خیلی دوستت داره بدون تو زندگیش نابود شده. تو نباشی درسم و ول میکنم دیگه نمیخونم برگرد..
وارو روزهای اول فقط از عشق و زندگی مشترک میگفت ولی بعد فهمید بدون پول ممکن نیست. دوتامون فهمیده بودیم هرچه قدر عاشق باشیم بدون پول نمیشه زندگی کرد.
شایان خیلی کلید کرده بود تا بالاخره فهمید من با وارو زندگی میکنم... چند روزی تو شوک بود و از ضعف اعصاب میرفت زیر سرم. بعد از چند وقت که سکوت کرده بود وقتی حرف زد به عبدلله گفت ...
وقتی عبدلله فهمید بهم زنگ زد.
+بدبخت بیچاره به زندگی و پسرت پشت کردی واسه ی یه بچه دهاتی؟ خاک بر سرت لیاقت زندگیه منو نداشتی ..
چطور تونستی بی لیاقت چی تو زندگیت کم داشتی؟
وقتی این حرفها رو میزد میدونستم راست میگه ولی دیگه راه برگشت نداشتم
شایان خیلی فشار روحی بهش آمده بود و اصلا نمی تونست با این قضیه کنار بیاد. صاحب خونه ی زیرزمینی که وارو اجاره کرده بود وقتی فهمید ما با هم این جا زندگی می کنیم
خواست که هرچه زودتر اون زیر زمینه نمورو تخلیه کنیم گفت من دنبال دردسر نمیگردم تازه من خونه رو به یک پسر مجرد اجاره دادم یا بی دردسر خالی می کنید یا مأمور خبر می کنم ....
با این پولی که داشتیم جایی گیر نمی اومد خیلی برامون سخت شده بود .. همه جوره به من فشار آمده بود. وارو دیگه بریده بود و نمی تونست تحمل کنه ، گفت می خواد برگرده شهرستان ... به من گفت بریم با هم اونجا زندگی کنیم.
گفتم تو که جایی نداری بابات هم که زن گرفته بازنش و چند تا بچه دیگه ای که داره جایی واسه من تو ندارن .. اونجا کار و کاسبی هم که نیست بهتره همینجا بمونیم و دوتایی کار کنیم ..
چند جا دنبال کار گشتیم ، ولی اصلا کاری نبود که بتونیم کار کنیم و خرج زندگی و خونه رو بدیم.
خودم پشیمون شده بودم. وارو هم خسته شده بود و عشق و عاشقی از سرش پریده بود..
گفت برام فقط یه پول بلیط مونده اگه میخوای با من بیا ..
دیدم حالا که مشکل مالی خورده به من میگه میخوای بیای بیا نمیخوای نیا...
اصلا حال و حوصله مو نداشت عشقش سرسری بود ، حالا پشیمون شده بود...
منو بگو که به خاطرش از این همه سال زندگی خوبم و شایان گذشته بودم.
وارو بلیط گرفت و رفت من موندم آواره ی خیابون😔 ... بدبخت و تنها...
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_دل 💚
می گویند:
حرف ها هم دست دارند
دست های بلندی كه گاهی گلويی را می فشارند و نفس میگیرند.
میگویند:
حرف ها هم پا دارند؛
پاهای بزرگی كه گاهی جايشان را روی دلی میگذارند و برای هميشه میمانند.
می گویند:
حرف ها هم چشم دارند؛
چشم های سياهی كه گاهی به چشمهای دیگران نگاه میکنند و آنها را در شرمی بیکران فرو میبرند.
مراقب باش حرف های تو اینگونه نباشد
باور کنی یا نه
سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوارتر است..
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🌸
#پرسش
سلام میشه مشکل منم گروه بذارین
من ۹ماه هس نامزد کردم اوایل بانامزدم خوب بودم ولی بعدها خوانواده نامزدم دیدم ازش خیلی انتظار دارن دوتا برادر هم داره ولی همه کارهاگردن نامزدم هس بااونا خوش رفتاری میکنن ولی بااین نه من دلم میخواد باهاش برم بیرون ولی همش کار داره وبهش غر میزنن خسته شدم دیگه چیکارکنم ک دست از سر نامزدم وردارن ؟
ببخشید زیاد شد
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام به ادمین بزرگوار✨🙏🏼
من خانمی ۳۹ ساله هستم اهل تهران راستش من قبلا هم گفتم شوهرم بسیار آدم خسیس و بددلی هست من واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم اگر بچه هام نبودن این زندگیو تموم میکردم برای اینکه یه مقدار پس انداز برای خودم بکنم کلی باید التماس شوهرم بکنم میخواستم بدونم خانومای کانال کار در منزلی سراغ دارن که هم مطمعن باشه هم سبک؟
واقعا بهش نیاز دارم در ضمن ساکن تهران هستم
خواهشا راهنماییم کنید دیگه تحمل این زندگیو ندارم😭🙏🏼
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام دوستان من یه مشکل برام پیش اومده گفتم اینجا مطرح کنم شاید کسی بتونه کمک کنه. دختر من ده سالشه و از سال اول که میخواست بره پیش دبستانی استرس زیاد داشت و این باعث حالت تهوع و استفراغ میشد دو یا سه هفته این حالتش ادامه داشت و بعد خوب بود .کلاس اول ودوم هم به همین صورت بود اما کلاس سوم که آنلاین بودن مشکلی نداشت .امسال کلاس چهارم از وقتی که کلاسها حضوری شده به سختی میتونه بره مدرسه یا اصلا نمیره چون استرس بسیار زیاد و حالت تهوع شدید میگیره، حتی الان هم که تعطیله اگه کوچکترین مشکلی پیش بیاد دچار حالت تهوع میشه.من از همون پیش دبستانی هر سال پیش مشاور رفتم الان هم زیر نظر مشاور ، روانشناس و حتی دکتر اعصاب و روانه و داره دارو هم میخوره ولی استرس و حالت تهوع همچنان وجود داره . اگه کسی مشاور یا دکتر خوب توی اصفهان میشناسه یا راه دیگه ای بلده لطفا کمک کنید .
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
سلام وقتتون بخیر
اگه میشه مشکل منم بذارید تا اگه کسی راهکاری داره ارائه بده. ممنون از همه عزیزان
بنده یه خواهردارم ١٩ سالشه دانشجو هس همش تو اتاقش هس کمتر بیرون میاد
اگه از اقوام کسی بیاد خونمون حتی برای احوالپرسی هم بیرون نمیاد هر چی هم مادرم بهش میگه گوش نمیکنه،میگه من جلو نامحرم ظاهر نمیشم که البته من فکر میکنم از اعتماد به نفس پایینش هس نه از روی گناه یا ثواب.هیچ مشکلی هم نداره از لحاظ قیافه و ظاهر تا حالا با جنس مخالف هیچ صحبتی نکرده(پسر خاله و پسر عمو و...) نه اینکه ناراحتیم که دوری میکنه از جنس مخالف نه اصلا اینجور نیس فقط خواستم رفتارش گفته باشم
اصلا اجتماعی نیس خاستگار هم زیاد داره که بعضیاشون به خاطر همین رفتارش عقب نشینی میکنن دیگه خسته شدیم از رفتاراش مخصوصا مادرم.
عاجزانه خواهش میکنم راهنماییمون کنید 🌹🌹🌹
ایدی ادمین👇🏻🌸
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه.
فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،
به آرامی و خونسردی می گوید:
" خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر،
من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است
در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🌸
اگه خواستین پیامو بزارین توی گروه تا بعضیا بفهمن که نباید توی زندگی دیگران دخالت کن چون یه روزی خدا جوابشونو میده واقعا چوب خدا صدا نداره چند سال پیش قرار بود برای من توی همین ایام عید خواستگار بیاد چند روز گذشت ولی نیومدن با اینکه میدونستم حتما میان چون از مشهد امده بودن تهران که بیان خواستگاری ولی یهو نظرشون عوض شدو اصلا نیومدن خونه ی ما برگشتن مشهد با خودم میگفتم حتما مشکلی براشون پیش امده و دوباره برگشتن شهرشون چند روز بعد یکی بهم زنگ زد گفت میدونی چرا نیامدن گفتم نه نمیدونم گفت فلان کس بهشون گفته که نیان تو به درد زندگی نمیخوری و دختر خوبی نیستی خلاصه گفت پشت سرم کلی حرف زدن خدایی خیلی ناراحت شدم خداشاهده من به اون کسی که پشت سرم حرف زده بود هیچ وقت بی احترامی نکردم و نمیکنم حتی من زیاد نمیبینمش که بخوام رفتار بدی باهاش داشته باشم تا جایی که میتونستم احترامشو داشتم حتما دخترایی که این پیامی میخونن درک میکنن وقتی برای یه دختر یه خواستگار میاد یه حسی خوبی بهشون دست میده وقتی بهم میخوره واقعا نارحتی داره اگه بفهمی کسی خاستگاری و بهم زده که ازش انتظار همچین کاری رو نداشتی اونم نه یک بار بلکه دوبار من تا همین امروز اصلا به روش نیوردم که میدونم دوبار خواستگاری منو بهم زده منم همون موقع واگذارش کردم به خدا پری روز فهمیدم امسال عید دل اون خونه همون قدری که دوسال پیش من ناراحت بودم الان اون ناراحته نمیدونم درست شنیدم یا نه من شنیدم که اگه پشت سر یه جون بد بگی و ایندشو خراب کنی گناه بزرگی کردی دل اون خوش باشه یا نه دیگه هیچ فرقی به حال من نمیکنه آینده منو خراب کرد حرفایی که اون پشت سرمن زد باعث شد دیگه کسی نیاد خواستگاریم بازم میدونم همه چی دست خداست هرچی خودش بخواد همون میشه از همه کسایی که این پیامو میخونن خواهش میکنم برام دعا کنن ببخشید که طولانی شد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام
به همگی
یه پیام میفرستم.اگه دوست دارید تو کانال بزارید.
هر سال عید که میشه.یا تعطیلی دیگه ای که پیش میاد.
سیل مسافر هست.که سمت استان ما یا استانهای مسافرخیز دیگه سرازیر میشه.
هربار که اینمسافرهای محترم تشریف میارند.انتظار دارند.ما همیشه میزبان باشیم.خیلی راحت یک هفته بیان تو خونه ما بخورن و بخوابن و بگردن.
دست به سیاه و سفید هم نزنن.
میگن ما خسته ایم.آمدیم خستگی در کنیم.
چون میدونن ما خودمون شرایط اینو نداریم.که بریم رو سرشون خراب بشیم.یا یه استانی مثل تهران به غیر از دود و دم چی داره که ما بخواهیم زود به زود بریم.
خلاصه اینکه مسافرهای محترم اگه شما نیاز به تجدید روحیه دارین.اگه شما میخواهید عید بگردین.
ما هم گردش دوست داریم .ما هم دل داریم.
هر موقع که برادرشوهرم از تهران میاد.مادرشوهرم با کوهی از گردن دردو کمردرد اونو بدرقه میکنه.انقدر که تو طول یک هفته کار میکنه😔😔😔😔
ادما کمی درک داشته باشند خوبه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خاهشا پیام منو بزارید خیلی محتاج دعام🤲
سلام اعضای محترم کانال
بیشترین ناراحتی این روزتی اعضا خیانته شوهراشونه مثل من😞خیانت که فقط رابطه جنسی نیست حتی چت با یک زن یا دختر هم خیانته
خانوما چرا با مردای زن دتر دوست میشید؟ اصلا چرا با نامحرم دوست میشید؟ به دل پاک زنهایی که صبح تا شب زحمت میکشن توی خونه که همه چی مرتب باشه غذا اماده باشه و... فکر نمیکنید؟ انقدر بد دلم شکسته که خیلی راحت میتونم از ته دلم تما خانومایی که با اقایون دوست میشن رو نفرین کنم اما خدا خودش تاوان دل شکسته ماهارو ازتون میگیره که اگه نگیره دیگه هیچ عادلی وجود نداره
دعا کنید حال دلم خوب شه حداقل به خاطر پسر کوچولوم که پاک و معصومه
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دل_نوشت 🌸
شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که من همیشه درس بخوانم ، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند !
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم .
پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم !
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !
و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است ،مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم ، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم
یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم !یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !
راستی پدرها ومادرهای خوب و مهربان به فکر شاگرد اول های کلاس باشید
و اگر مادرم را دیدید بگویید دخترش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🌼 سلام عزیزم من خلاصه ای از داستان زندگیمو میگم اگه دوست داشتی بذار. من از بچگی یه م
#بخش_دوم
رفتند ... مامان گفت بیا درست رو هم قبول کردند حالا دیگه باید قبول کنی بهانه ای نداری (منظورش به خاطر خواهرام بود) با گریه زیاد گفتم باشه قبول ...
دوره عقد من کنکور داشتم کنکور دادم بعدش بهانه کرد گفت حق نداری درس بخونی من نمیخوام از من بالاتر باشی ...
خیلی چیزا ازش تو عقد دیده بودم یه بار گفت برو از جیب کاپشنم فلان چیزو بیار رفتم دست کردم تو جیبش یه مشمبا اومد دستم که توش یه سنجاق قفلی بود که نوکش یه ماده قهوه ای بود بعدها فهمیدم تریاک بوده ... بهش گفتم ، گفت هیچی نیست مال بچه هاست..بحث و عوض کرد. منم چون خانواده پشتم نبود اصلا صداشو در نیاوردم.
عروسی گرفتیم بعد ازدواج راضیش کردم اجازه بده درس بخونم، قبول کرد گفت به شرطی که هیچ چیز زندگی بهم نخوره ...
قول دادم برم پیام نور ، وقتی نبود بدو بدو شام و ناهار آماده میکردم کارامو میکردم درس می خوندم رتبه ام شد هزار و دویست مجبور شدم با رتبه به اون خوبی پیام نور انتخاب کنم که حضور کلاسش اجباری نباشه. چون رشته ام تجربی بود شیمی انتخاب کردم.
همسرم شغلش خیاط بود دو تا همکار خانوم داشت یه لباس منو برده بود از رو اندازه های اون برام لباس بدوزه ، بعد یه مدت گفتم چی شد پس این لباس من گفت اگه برات بدوزم خانم عظیمی ناراحت میشه اونم میخواد برات نمیدوزم ... گفتم خب چه ربطی به اون داره تو می خوایی برای زنت لباس بدوزی باید اون اوکی بده؟
عصبی شد گفت بیا ببین زبونت چقدر دراز شده تو گفتی بزارم درس بخونی و قول دادی به هیچی گیر ندی...
در کشو رو باز کرد هر چی کتاب و جزوه داشتم ریز ریز کرد و گفت فردا حق نداری برای انتخاب واحد بری اگه رفتی دیگه برنگرد
دو تا هم لگد زد تو کمرم که چون باردار بودم بهش گفتم من هیچ جای زندگیت نيستم درست ولی حداقل به بچه خودت رحم کن به کمر و شکمم نزن
صبح پا شدم رفتم دنبال انتخاب واحد اومدم کلید انداختم در رو باز کنم دیدم کلید در رو عوض کرده خودش هم نیست ....
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#حرف_حساب ✅
فقط مثبتها را اطراف خود نگه دار
آدم منفیها چاه انرژیاند .
آنها مانند افراد مریض و بیماری هستند که مرضشان به شدت واگیر دار است .
ممکن است بعضی از این به شدت منفیها افراد فامیل و حتی دوستان صمیمیات باشند ، فرقی نمیکند . به عنوان یک اصل بپذیر که منفی نگاه کردن به دنیا ، بزرگترین ضربهای است که یک فرد میتواند به خودش و آدمهای اطرافش بزند .
قانونی که باید رعایت کنی حذف یا نهایتا محدود کردن روابط خود با این افراد است .
"قانون نشست و برخاست فقط با مثبتها " میگوید
با آدمهایی رفت و آمد و نشست و برخاست کن که :
-تو را واقعا دوست دارند .
-تشویقت میکنند .
-به تو انگیزه میبخشد .
-دلگرمت میکنند
-و از همه مهمتر تو را خوشحال میسازند .
#دکتر_احمد_حلت
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••