شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_دهم عشرت گفت الهی ذلیل شی نازی.. چه مرگته شیون میکنی؟ چمباتمه زده گفتم نگاش کن یجوری شده چشم
#قسمت_یازدهم
تا به حال این همه اتفاق افتضاح توی یه روز برام نیوفتاده بود،
عشرت هم بیشتر نمک روی زخمم میپاشید، دستشو توی هوا چرخوند و گفت چیه؟ انتظار نداشتی جز ادمم حسابت نکنن نه؟
حوصله جر و بحث نداشتم ولی توی دلم در حالیکه اشک از چشمم میومد گفتم نه... نداشتم..
گفت منم البته حسرت میخورم، نگاه کن برای پسر خودشون چه عروسی ای گرفتن، اونوقت حمید من بدبخت شد... توی خرابو گرفت، آرزو داشتم کت شلوار دومادی بپوشه و جلوش دو دستماله برم ولی نشد..
سرمو انداختم پایین، جرم کاری که من کرده بودم توی اون زمان انقد سنگین بود که خودمم باورم شده بود راستی راستی من حمید و اغفال کردم.. من دلبری کردم و خطاکار فقط منم،
انگار من حمید رو گول زده باشم یا مجبورش کرده باشم،
برای همین در برابر این حرفاش سکوت میکردم و سرمو مینداختم پایین...
ولی دلم از خانوادم شکسته بود، درسته که اشتباه بزرگی مرتکب شده بودم اما دیگه شوهر داشتم، زندگی داشتم و مستقل شده بودم، کینه بدی از همه شون به دل گرفتم..
توی خونه کلا خودمو حبس کرده بودم که کسی کبودیا و کتکای حمید رو نبینه..
حمید خیلی مرد گوشی ای بود، وقتی مادربزرگش میومد سر میزد و میگفت این زن و دوست داشته باش بهش احترام بذار، و باهاش حرف میزد، تا چند روز خوب بود اما دوباره بعد چند روز با یه تشر عشرت روز از نو روزی از نو..!
یک روز هم به اصرار بی بی حمید رفت برای خدمت دفترچه پست کرد، درسته که بداخلاق بود و گاهی اهل مشروب بود ولی دوسش داشتم و خداروشکر میکردم معتاد نیست.
به امید اینده بهتر از زیر قران ردش کردیم و فرستادیمش بره، بره که شاید برگرده و بتونیم جایی براش کار دست و پا کنیم و از این جا خلاص شیم.
عروس یکساله بودم که رفت و توی این یکسال هیچ کدوم از اعضای خانوادمو ندیده بودم یا اگر توی کوچه اتفاقی دیده بودم مثل دو تا غریبه رد شده بودیم..
خود نریمان گفته بود مثل دو تا غریبه باید رد شیم، و منم انقد مغرور بودم که نخوام سلام کنم.
شب اولی که حمید رفت تا صبح اشک ریختم، تنها بودم حالا تنهاتر شدم، افتاده بود یه شهری که یک روز و نیم توی راه بود.
سرمو به کارای خونه گرم کرده بودم و وقتی سمیه میخواست کمکم کنه دیگه نمیذاشتم که سرم گرم شه....
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام عزیزم میشه از دوستان تو گروه بپرسید برای کسی که سال هاست درگیر قارچ و عفونت زن
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام خسته نباشید
برا عفونت زنان وقارچ از شیافت ماریانا استفاده کنید خیلی خوبه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در مورد اون خانمی که گفتن سردی رحم و مثانه دارن و عفونت و تکرر ادرار
عزیزم حتما به طب سنتی و درمان سوجوک تراپی مراجعه کنید جواب میگیرید .
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در پاسخ اون خانمی که عفونت زنان دارن .عزیزم بهتر شما وقتی میرید دستشویی محلول جوش شیرین واب ولرم درست کنید وبا سرنگ خودتون رو شستشو بدین عالیه. وبعد دم کرده پونه برای عفونت خوبه بخورین. منم مثل شما بودم عفونت دست بردار نبود همه کارهای بهداشتی رو انجام میدادم ولی بازم مریض بودم تا اینکه شستشو جوش شیرین رو انجام دادم .وقتی حموم هم میرید میتوانید محلول رو درست کنید و داخل لگن بشینید .البته اگر دختر نیستین این کارو بکنید .برای دختر خانوم ها ممنون .انشاالله خوب میشید😘
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
اون خانمی که عفونت دارن یک تشت تمیز آب نمک طبیعی(نمک دریا یا سنگ)درست کنن.البته شوریش مثل آب برنج باشه😁،توش بنشینند یک ساعت و چند روز این کار رو تکرار کنند و یک آفتابه هم آب با جوش شیرین مخلوط کنند و در تولت بگذارند و پس از شستشو با آب،کمی از آب آفتابه استفاده کنن و به هیچ وجه از دستمال کاغذی و توالت و...برای خشک کردن استفاده نکنن که بیشتر عفونت میاره...میتونن از یک پارچه ی سفید نخی تمیز که بتونن پس از هر بار استفاده توی آفتاب خشکش کنند...انشاالله خبر خوب شدنتون رو با استفاده از این روشها بگین.اینها همه تجربه شده هست و ما کلا زنان قبیله مون از همین روشها استفاده میکنیم و الحمدلله عفونت نمیکنیم😊😊
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب اون خانمی که گفتن مدام عفونت و قارچ دارند باید بگم طبعشون بلغم که دائمی سردیشچن میشه.بلغم یعنی سرد و تر...این عزیز باید از غذا ها و خوراکی های طبع گرم و خشک استفاده کنند تا طبعشون متعادل بشه.بیشتر عفونت ها از سردی وتری بدن ایجاد میشه.در مورد طبایع چهارگانه از منظر طب اسلامی و سنتی مطالعه داشته باشید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عزیزم میخواستم در جواب خانمی که گفتن عفونت رحم دارن بگم که عنبر نسارا عالیه ....شما میتونین هر روز یه عنبرنسارا رو دود کنید بعد بزارین داخل یه شیشه ولبه شیشه رو نزدیک دهانه رحم ببرین تا دود به رحم تون برسه این کارو رو هرروز تکرار کنین اگه هم حوصله داشته باشین روزی دوبار انجام بدین عالیه😉❤❤❤
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام.
خدمت فردی که عفونت زنانگی دارن.
گیاه پنیرک خوبه. (طرز استفادهشو تو نت جستجو کنید.) عسل و سیر هم همینطور.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در مورد اون خانمی که عفونت دارن هر روز عنبر نسا رو رو آتیش بزارم بعد بیندازن تو شیشه و موضع را دود بدهند .و عسل هم خوبه
وبرای تکرر ادرار عرق نعنا با نبات میل کنند .
این خانم کلا طبع سردی دارن که این اتفاقا براش می افته خوبه حتما به طب سنتی خوب رجوع کنند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درموردخانمی که عفونت دارن،ازشیاف عسل استفاده کنن به این صورت که هفت تاسرنگ راازعسل پرکنندوشبهاقبل خواب استفاده اگه خوب نشدن دوباره تکرار کنند،خانمهای زیادی میشناسم که جواب گرفتن🙏🏼🌹
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
دختر من هم همین مشکل رو داشت
طب اسلامی گفتن که شبا موقع خواب با چند قطره روغن زیتون و روغن سیاه دانه پهلوهاشو جرب کنم و ماساژ بدم و در آخر با پارچه ی نخی ببندم
من اینکارو گردم الان خداروشکر خوب شده
شبا هم موقع خواب مایعات نخوره
وسط غذا مایعات نخوره و بعد از یک ساعت مایعات مصرف کنه خییلی بهتره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در پاسخ به سوال خانمی که برای قارچ و عفونت درمان میخواستن
حتما حتما از نوره زرنیخ دار(نوره اسلامی) استفاده کن هم برای عفونت و قارچ خوبه هم یه شیمی درمانی طبیعی هست
عسل طبیعی واژینال اگه متاهل هستید
یه تخم مرغ محلی بشکونید رو یه کیسه تمیز بذارید نیم ساعت روش بشینید به نحوی که بدونید به رحم نفوذ میکنه
سرکه سیب طبیعی و نمک دریا تو یه تشت اب ولرم بریزید و نیم ساعت توش بشینید
شیاف گیاهی ماریانا هم خیلی خوبه البته باید از جای مطمئن تهیه کنید که یه کانال محصولات اسلامی تو ایتا هست سرچ کنید محصولات سلامت مسجدی از اونجا سفارش بدید نوره هم دارن
تند تند دفع دارید دیابت ندارید؟! اگه نه این از سردی رحم هست اگه لکه بینی هم دارید خیلی رحمتون سرده! سعی کنید هر شب دورانی با روغنهای گرم بویژه سیاهدانه ماساژ بدید، هر صبح ۲۱عددسیاهدانه و یک قاشق عسل ناشتا بخورید
کلا غذاهای گرم رو بیشتر کنید و سردیجات مخصوصا شبا استفاده نکنید...
ان شاءالله بحق این ماه همه مریضا شفا بگیرن
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام ادمین محترم طاعات وعباداتتون مقبول ، لطفامشکل من روبزاریدداخل کانال تا اعضا راه حلی پیشنهاد بدن که حل بشه پدرم ۷۵ سالشه و۷ سال پیش به بیماری سرطان مثانه مبتلاشدوشکرخدابیماریش به اعضای دیگه سرایت نکرده بود برای همین دکترامجبورشدن مثانه رودربیارن ، بعدازبیماریش به علت یه سری مسائل درمان روانی براش انجام نشدو ازنظرروحی بسیارزودرنج و کم توقع شده و مادرم هم به علت بیماریهایی مثل آرتروزوپوکی و رماتیسم و ناراحتی کلیوی و... که درگیرشه بارضایت پدرم وتمام اعضای خانوادم مجبورشدبه همراه خواهرم ازشهرمون (یه شهرستان دراستان کرمان)به شهرکرمان سفرکنه ومدتی اونجازندگی کنه تادسترسی بهتری به امکانات پزشکی داشته باشه بعدازاین مدت پدرم تحت تاثیراطرافیان و همسایه ها و آدمهای فضولی که سرشون به جای اینکه روی گردنشون باشه توی زندگی بقیه هست پشیمون شد وسرناسازگاری گذاشت که چرارفته و من رو تنهاگذاشته و فلان همسایه گفته این چه زنی هست که پیره مردی رو تنها گذاشته واگه اتفاقی برام بیفته وبمیرم کسی نمیفهمه ، درصورتی که مرتب خواهرم و برادرم که درهمون شهرزندگی میکنن بهش سرمیزنن و تنهانیست ، واین درحالی هست که مادرم زیاداصرارمیکنه که پدرم بیادکنارشون ولی پدرم به شدت به محیط اونجاو آدمهای اونجا وابسته هست و قبول نمیکنه ، این بُعدفاصله باعث یه سری اختلافات بینشون شده به حدی که دیگه همدیگه روباورندارن ، مشکل من الان اینا نیست مشکل ازاینجاآغازشده که پدرم چندشبه خواب خواهر۶ ساله ام روکه ۴۸ سال پیش دراثربیماری مالاریا فوت شده رو میبینه و با دامادمون به محل اقامت ۵۰ سال قبل پدربزرگ مادریم میره (زمان این اتفاق مادرم منزل پدرشون بودن) تا قبرخواهرم رو ازنزدیک ببینن ( یه روستای نزدیک خونمون) اونجا چون قبرستان قدیمی بوده و مزارخواهرم رو پیدانمیکنن و از یه پیره مرد محلی میپرسن و اون یه روایت جدید از مرگ خواهرم تعریف میکنه و میگه که بچه شما داخل جوی آب افتاده و خفه شده و همین شده آغاز یه مشکل به حدی که پدرم فقط گریه میکنه و میگه چرا این همه مدت به من دروغ گفتن ، اما مادرم چون اهل پنهانکاری و دروغ نیست قسم میخوره و میگه بچه فقط تب میکرده و هیچی نمیخورده وقتی بردیمش دکتر بخاطربی تابی نمی گذاشته بهش واکسن مالاریا بزنن و دکتربهش قرص میده وازونجایی که قرص خیلی قوی بوده و بچه این مدت بخاطرتب و ضعف بیحال بوده همین باعث مرگش شده ، الان من واقعا نمیدونم چکارکنم پدرم به شدت به شایعه ها و آدمای ازخدانشناس و مریض که حرفی روبدون صحت سنجی پخش میکنن توجه میکنه و ناراحته و حرف هیچ کسی رو باورنمیکنه 😔 وازطرفی مادرم هم اهل پنهانکاری و دروغ نیست و میگه که شایعه افتادن بچم درآب رو یکی از آشناهامون درست کرده بوده ، فقط من نمی دونم اون پیره مرد چرا توی این سن وقتی چیزی رو به عینه ندیده این حرف رو زده و چطوری پدرم رو قانع کنم که باورکنه این اتفاق و فوت خواهرم تعمدی نبوده 😔 و حرف مادرم رو باورکنه و بعدازگذشت ۴۸ سال از این ماجرا دنبال مقصر نباشه لطفا اعضا اگه راه حلی دارن پیشنهادبدن ، ممنون ازوقتی که گذاشتین ، روزخوش
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
سلام بابای من خیلی متعصب بود
این تعصبش هم فقط برای دختراش بود
یه روز نمیدونم از کجا یه خواستگار پیدا شد گفت آسمون بیاد زمین باید زن این بشی وگرنه تو باغچه چالت میکنم
گریه ها و زاری هامم اثری نداشت به زور منو فرستاد خونه شوهر
همسرم ده سال ازم بزرگتر بود کله اش جا به جا موهاش ریخته بود با اینکه بیست و هفت سالش نمیشد چون از بچگی خودش کار کرده بود و زحمت کشیده بود قیافش مثل مردای چهل ساله بود
من ازش بدم میومد
کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری دوست شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم کارم شده بود شبانه روز براش نامه های عاشقانه نوشتن
هیچ وقت موقعیت جور نشد باهم بیرون بریم ارتباطمون بیشتر اینجوری بود
یکبار گفت عکس بی حجابت و بده منم خر و خام شدم یه عکس براش فرستادم
بعد اون کم کم تهدیداش شروع شد
هزار بار خواستم تسلیمش بشم باز نتونستم تمام عشق و علاقم از بین رفته بود
شوهرمم فهمیده بود یه مشکلی دارم ولی ما اصلا نمیتونستیم باهم حرف بزنیم
یک شب پسره نامرد گفت یا فردا در خونت و باز میکنی یا شب میام زنگ خونت و میزنم به شوهرت میگم
نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم گفتم خدایا خودمو سپردم دست خودت نجاتم بده
شب اومد در خونه زنگ درو زد پاکتی که توش نامه ها و عکس بود انداخت دم در رفت
میدونست اگه شوهرم خونه باشه همیشه اون درو باز میکنه
شوهرم رفت و پاکت به دست اومد تو بدون حرف دست کرد تو پاکت اول عکسمو دراورد یکی یکی نامه ها رو خوند
منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم نگاش میکردم
همه رو خوند لباس پوشیید رفت بیرون
صداشم خیلی خونسرد بود
میتونستم تو این فاصله در برم ولی نشستم سرجام و فقط از خدا کمک خواستم دو سه ساعت بعد...👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_یازدهم تا به حال این همه اتفاق افتضاح توی یه روز برام نیوفتاده بود، عشرت هم بیشتر نمک روی زخ
#قسمت_دوازدهم
این وسط عشرت گفت خیلی بخور بخوابی.. من خرج الکی ندارم به تو بدم شوهرتم که نیست..
به اوستا قالی گفت و یه دار قالی گوشه اتاق برام زد،
دخترا اون زمان همه بلد بودن قالی ببافن، منم سرمو به اینکار گرم کردم و بدم نبود.
تیکه های عشرت دیگه برام عادی شده بود،
توی آینه اتاقم موهایی که از ته چیده شده بودن و حالا خیلی بلندتر شده بودن رو برانداز میکردم، با خودم دو دوتا چهارتا میکردم که کی دوباره همونقدر بلند میشن..
توری روی پشتی رو برداشتم و با گیره لباسی چسبوندم روی سرم، توی آینه نگاه کردم و تصور کردم که عروسی برام گرفتن، مثل عروسی نریمان مثل بقیه دوستام...
بعد دیدم اینجور نشدنیه، به چشمام سرمه کشیدم، توی رویاهام غرق بودم و مثل دیوونه ها از این طرف به اون طرف برای خودم میرقصیدم..
یدفعه با صدای در از جام پریدم و توری رو از روی سرم کندم،
برگشتم پشتم رو نگاه کردم سعید بود.. یهو خندید و گفت تو نزده میرقصی، چته نازی؟
دهنش بوی الکل میداد، دوییدم سمت روسریمو سرم کردم گفتم لطفا برو بیرون از اتاقم
ولی بیشتر و بیشتر نزدیکم میشد، عقب عقب رفتم و اون بیشتر نزدیک میشد...
گفت نازی خیلی ماه شدی هااا ولی دیوونه ای..
ترسیده بودم، ادامه داد اگه دیوونه نبودی با داداش احمق من نمیموندی...
دستشو اورد جلو و مچ دستمو گرفت، انقد مواد بهش فشار اورده بود که زورش خیلی کمتر از من بود و پیزوری شده بود..!
دستمو از دستش کشیدم و اخر مجبور شدم آینه ی توی تاقچه رو بردارم و محکم بزنم توی سرش...
آینه توی سرش خورد شد و از گوشه سرش خون جاری شد، یدفعه ترس برم داشت، عقب رفتم و همونجور پا برهنه از خونه زدم بیرون...
اشکام سرازیر میشد، به خودم اومدم و دیدم ناخواسته در خونه آقاجونمم... دستمو بردم روی زنگ ولی نتونستم بزنم... نتونستم...
اخر نخ در و کشیدم و رفتم توی خونه و توی حیاط روی تخت نشستم.
با اینکه توی یه محله بودیم اما چقد هوای اینجا خوب بود...
از توی خونه بوی دلمه میومد، یادم افتاد تو این فصل حداقل هفته ای یبار دلمه میخوردیم..
به گل محمدیای توی باغچه که حالا پر پشت تر شده بود نگاه کردم، چقدر همه چیز اینجا خوب و مطبوع و دلنشین بود..
چیزایی که هر روز میدیدمشون گلهایی که هر روز باید آبشون میدادم و غرمیزدم چرا باید من گل آب بدم، و دلمه ای که همیشه غر میزدم خسته شدم چقد دلمه بخورم....
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
دوستان من سه ماهه که عقد کردم من از همون اوایل عقد اعتماد به نفسمو از دست دادم
دلیل هم این بود که فکر میکردم شوهرم از همه لحاظ از من سرتره مامانم همیشه از رفتارهای ازش تعریف میکرد و اینکه خودمم فکر میکردم از من خوشگل تره
جدا از اینا همسرم شب اولی که پیش هم بودیم بهم گفت که خیلی لاغری البته همون شب معذرت خواهی کرد ولی من تا نصف شب بیدار بودم و گریه کردم بدون اینکه بفهمه
و از اون به بعد هم فهمیدم زبونش خیلی نیش داره اذیتم می کنه و با حالت تمسخر حرف میزنم و بعدش دوباره میاد دلجویی میکنه اصلا یه طوری شده وقتی بهم ابراز علاقه میکنه فکر میکنم دروغ میگه بهم در حالی که صد در صد مطمئنم این طوری نیست چکار کنم
جدا از اینا من اصلا بلد نیستم شروع کننده ی یک موضوع جذاب بین خودمون باشم احساس میکنم هنوز هیچی نشده از هم دوریم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقت بخیر. ممنون میشم مشکل منم بزارید...
ما دیشب متوجه شدیم که خواهر کوچیکم شپش گرفته😐😔. و خب خیلی سخته .
موهاش هم خیلی بلند نیست تا بالای گردنه و خیلی خیلی هم روی این موضوع حساس بود، ولی خب...
تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که اینجا بگم.حالا ممنون میشم اگر خانم ها یه راه حل مطمئن سراغ دارن بگن که از شر این خلاص بشیم.
ممنون🌸
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا به هر دو سوال پاسخ بدید🙏🌹
@azsargozashteha💚
#تجربه_اعضا ❤️
سلام. من تازه با کانال شما اشنا شدم. خیلی دوست دارم پیام منو منتشر کنید. تا الان فقط مشکلات زناشویی دیگران رو خوندم ولی الان میخوام از زندگی خودم بگم. من ۲۷ سالگی ازدواج کردم اهل هیچ برنامه و دوست پسر و چیزای دیگه نبودم. از نظر اقوام و دوستان خیلی دیر ازدواج کردم و حرف و حدیث بسیار شنیدم. ولی ناامید نشدم با خدا معامله کردم همه چیو سپردم به خودش.
پدرم فوت شده بود. همیشه با خدا درد و دل میکردم که من بابایی بالاسرم نیست پشت و پناهی ندارم از خودت میخوام که واسم پدری کنی یه مرد خوب نصیبم کنی.
تا بالاخره وقتش رسید و مردی که از خدا میخواستک نصیبم شد. البته اینو بگم که به خدا نامه نوشتم و خصوصیات مرد ایندمو بهش دادم. به خودش قسم عین همون چیزایی که نوشتم نصیبم شد.
من لیسانس کامپیوتر و شوهرم لیسانس مکانیک. با هم همسن هستیم. یه فرشته به تمام معنا. هم رفیقیم هم زن و شوهر. یه آدم صاف و ساده که بینمون هیچ دروغی نیست. ما همدیگه رو به خاطر خودمون دوست داریم. به قول شوهرم میگه تو چاق بشی لاغر بشی عشق اول و اخر منی.
من تا حالا ندیدم تو این ۷ سالی که پیش همیم بابت غذا درست نکردن بابت کثیف بودن خونه بابت ظرفای کثیف به من ایراد بگیره. بگم حال نداشتم انجام بدم خودش دست به کار میشه و همه جارو تمیز میکنه.
ما یه پسر ۴ ساله داریم زمانی که خیلی اذیت بکنه و من خسته باشم به پسرم میگه اجازه نداری دور و بر مامانت بری. خودش هوای بچه رو داره تا من استراحت کنم. خلاصه هر چی از خوبی شوهرم بگم کم گفتم.
حقوقشو واریز میکنن دو دستی تقدیم من میکنه و میگه هرجور صلاح میدونی خرجش کن.
من اگه روزی هزار بار بابت شوهرم خداروشکر کنم کمه. خوبیای زیادی داره که بخوام بگم خودش یه کتاب میشه. خصوصیاتی داره که هر زنی ارزوشه داشته باشه. ولی من خداروشکر همه شو یه جا دارم.
فقط خواستم بگم بجای اینکه دنبال زن و شوهر از تو سایت و... باشید به خدا توکل کنید و از اون بخواید. ممنون
@azsargozashteha💚
سلام ایام به کام ❤️
چالش پنجم 💚😍
دوستان عزیزم میخوام بدونم خودتون یا اطرافیانتون ایده ای برای کسب درامد داشتید؟؟
بهمون بگید چطور شروع کردید
الان چقدر ازش درامد دارید؟
منتظریم 👇🌹
@habibam1399
لطفا هر کس تجربه ای داره بگه🙏🌹
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ دوستان من سه ماهه که عقد کردم من از همون اوایل عقد اعتماد به نفسمو از دست دادم دلیل
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام وقت شما به خیر باشه در مورد اون خانمی که در مورد شپش پرسیدن باید بگم راحت ترین راهش حناست یکی دوبار جواب میده جای نگرانیم نیست
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در رابطه با خانمی که خواهرشون شپش گرفتن برادر منم تو مدرسه از یکی شپش گرفتن ما همه راه هایی که بهمون پیشنهاد دادند رو رفتیم اما هیچ کدوم جواب نداد از شامپو ی ضد شپش استفاده کردیم جواب داد و کاملا شپش از بین رفت.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درباره خانمی که خواهر کوچیکشون شپش گرفتن.خواستم بگم دختر منم چندماه پیش شپش گرفته بود .هر راهی رفتم پاکسازی نشد تنها راهی که خیلی عاااالی بود و راحت و سریع پاک شد استفاده از قطره ضد شپش گیاهی کیمیا بود .
واقعا عالی بود و زود ازبین رفتن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام راه حل شپش خرید شانه ضد شپش،استیل هست بسیار راحت و بدون درد موها رو تمیز میکنه سرعت بالایی هم داره
چون دختر خود من شپش گرفته بود ما همه ی راهها رو امتحان کردیم ولی این روش کم هزینه ترین و سریعترین و بدون دردترین راه هست داخل اینترنت جستجو کنید انواع مدل شانه ضد شپش میاد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام دوستی که مشکل شپش داشتند ماهم چند باردچار این مشکل شدیم وهردفعه تمام لباسایی که درچندوقت پوشیده بودیم وملحفه و... روباآب داغ میشستم ووازداروهای گیاهی مختلفی استفاده میکردیم وازشانه های ریز هم استفاده میکردیم وخلاصه چند مدت اززندگی میفتادیم وتاچند وقت خانوادگی اعصابمون به هم میریخت به ویژه دخترم کوچیکه وموقع شانه کردن سرش گریه میکردو خلاصه حدوددوماه پیش دوباره روی سردخترم رشک دیدم واین دفعه چون ازآخرین دفعه که شپش داشتیم دوسه ماهی بیشتر نگذشته بود دیگه اعصابم نمیکشید به کارای قبلی واین دفعه احتیاطا(چون نمیدونستیم که سربقیه هم هست یانه) خانوادگی ازقطره کیمیا استفاده کردیم وفردای اون روز دیدم رشکای روی سردخترم انگار پوچ شدند وخشک والحمدلله مشکل حل شد وتاالان دیگه خبری نبوده وخوبی این قطره اینه که نیاز به شستن ملحفه ولباس و...نیست و همچنین شانه زدن وحمام و... نیست ویه بسته قطره هم برای سه چهار نفر کافیه واین تجربه من بود چون واقعا این قضیه برای ماشده بود معضل بزرگ
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین جان...
برای خانومی که گفته بودن خواهرشون شپش گرفتن برید
1_از کالای پزشکی شانه دندان ریزه بگیرید و روغن نارگیل طبیعی یا روغن زیتون بکشید به مو هاش و و شانه دندان ریزه بزنید روزی 4 یا 5 بار باید این شونه استفاده بشه
2_تو این دوران سرش باید همیشه چرب باشه یا با روغن نارگیل یا با روغن زیتون یا با روغن بادام تلخ این روغنا باید طبیعی باشه وگرنه احتمال داره که موهاشون ریزش کنن
3_شاید بنظر خیلی بوی بدی بده اما کار سازه
چند عدد پیاز با رنده ریز رنده کنید و ابشو بگیرید(پیازارو از قبل تو فریزر بزارید تا چشماتون نسوزه) و اب پیازو بریزید رو سرشو نزدیک به 40 دقیقه روی سرش بمونه
این روش هم برای رشد مو خوبه و هم برای پر پشت کردن مو
و اینکه با دوبار شست و شو بو پیاز کاملا از بین میره
با تشکر از ادمین ❤️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
راه حل برای درمان شپش
چند سال پیش شهرماهم شپش خیلی همه گیرشده بود من با طب سنتی آل اسحاق قم تماس گرفتم کلا من برا همه ی مشکلات پزشکیمون ازشون مشاوره میگیرم وایشون درکمال تعجب نفت رو پیشنهاد کردن گفتن این شامپو وسرکه واسفند و...اینا همه الکی فقط شپشارو قلقلک میده😄
روش استفاده:دستکش بپوشید بایه تیکه پنبه به ریشه مو وپوست سر نفت بزنید وسرشو بایه کلاه پلاستیکی یاپلاستیک ببندید تا 20دقیقه بعد بخوبی بشورید وشونه کنید برا بوی نفتش دوسه بار بایه شامپوی خوشبو بشورید سرکه هم برا رفع بوی نفت خوبه
یه نکته دیگه اینکه سربچه رو روبه پشت بشورید که آبی که بوی نفت میده توصورتش نیاد
عالیه به کل نابود میشن
اگه استفاده کردید خوب بود لطفا اطلاع بدید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
برا شپش دونه ی اسپند رو جوش بدین بعد صاف کنین آبش رو بمالین رو سرشون و پلاستیک بکشین روش بعد روسری بپوشن بزارن یک ساعت بمونه بعد با شامپو موهاشون رو بشورن
بعدش یه تشت آب کنین و موهاشون رو شونه بزنن شپش های مرده میریزه چند روز پشت سر هم این کارو انجام بدن انشاالله موهاشون تمیز میشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در پاسخ به دوستی که خاهرش شپش داره
من خودم درگیر این مشکل شدم بهترین کار اینه که اول موهاشو کوتاه کنه بعد دستی شپشو از لای موهاش بکش بیرون (اگه دیر اقدام کنی شپش همه سر رو میگره پس سریع اقدام کن😉 شپش بیشتر پشت گوش و پشت گردن جا میگره یادت نره)وقتی اینکارت تموم شد با شانه شپش سرشو شونه کن و بره حموم سرشو با شامپو شپش بشوره و همه لباساش و متکا و لوازم شخصیش رو با آب داغ بشورید
این راهکار جواب میده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درجواب کسی که گفته بودن شپش گرفته خواهرشون بهترین کار رنگ کردن مو هست
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_دوازدهم این وسط عشرت گفت خیلی بخور بخوابی.. من خرج الکی ندارم به تو بدم شوهرتم که نیست.. به
#قسمت_سیزدهم
روی همون تخت دراز کشیدم و دستمو گذاشتم زیر سرم،
انقدر همه چیز خوب بود که به ثانیه نکشید خوابم برد..
انگار که یکی زده باشه توی سرمو بیهوشم کرده باشه،
با دستی که بازومو تکون میداد یهو از جا پریدم و داد زدم گفتم هان چیه؟
دست نریمان بود، همه دورم جمع شده بودن،
نریمان گفت یجوری خوابیدی انگار صد سال اونجا نخوابیدی..! چرا هرچی صدات میکنیم بیدار نمیشی..؟
فکر کردیم اگه خدا بخواد خواب به خواب شدی...
نشستم و سرمو انداختم پایین، چشمم به زن نریمان خورد که دست به سینه ایستاده بود و براندازم میکرد
گفت اخی بنده خدا چقدم لاغر شده..
جملش از روی ترحم و دلسوزی نبود و داشت تیکه مینداخت،
اقاجونم خداروشکر نبود که این وضعیت منو ببینه،
میخواستم مثل بچگیام که وقتی کسی اذیت میکرد و بعد نریمان میرفت حالشو میگرفت دهن باز کنم و بنالم، بگم حمید چه بلایی سرم اورده، دستامو نشون بدم و بگم نگاه بخاطر قالی زیاد عشرت این بلا رو سرم اورده و بعد بگم سعید باعث شده بترسم و بیام اینجا، اگه بچه بودیم نریمان خونشونو به آتیش میکشید...
اگه من اینطور ازدواج نکرده بودم هم باز نریمان جوری حالشو جا میاورد که نفهمن از کجا خوردن
ولی عوضش دستمو گرفت و گفت پاشو پاشو برو خونتون تا برای ما شر درست نکردن اون خانواده الدنگت.. فکر کنم گشنه شدی اومدی اینجا..!
چشمه اشکم جوشید، آروم گفتم فقط دلم براتون تنگ شده بود..
نریمان گفت دلت تنگ شده بود که پا برهنه اومدی اینجا؟ لااقل یه جفت دمپایی میپوشیدی، ولی خلق و خوت مثل همونا شده، لباس پوشیدنشو، نازی ما حوصله دردسر نداریم اینام شرن برو بیرون...
سرمو انداختم پایین که برم، مامانم یدفعه گفت وایسا...
مادرمو میشناختم وقتی سعی میکرد جلوی گریشو بگیره چونش شروع میکرد به لرزش،
دویید توی خونه و یه کاسه دلمه برام اورد بعدم دمپاییشو از پاش دراورد و جلوم جفت کرد تا پوشیدم،
لحظه ای که از خونه خارج شدم مامانم چونش میلرزید،
میترسیدم از اینکه برگردم توی اون خونه، دم در یک ساعتی این پا و اون پا کردم،
میدونستم برم توی این خونه یدونه دلمه هم بهم نمیرسه پس همونجا دم در تمامشو خوردم...
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام ❤️ چالش پنجم 💚😍 دوستان عزیزم میخوام بدونم خودتون یا اطرافیانتون ایده ای برای کس
#چالش_پنجم
دختر عمه من توی خونه کیک میپزه و توی اینستاگرام تو یه پیج می فروشه
خود منم چرم دوزی انجام میدم و دستبند می بافم و توی مغازه پدرم برای فروش میزارم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام من توی یه شهر دور از خانواده و اقوام زندگی میکنم ، توی شهر من یکم گرون فروشیه و من اومدم ده تا روسرس قیمت مناسب خریدم و بین اقوام و دوستان یه گروه زدم و روسری ها رو فروختم ، کم کم اعضای گروهم زیاد شدن و منم با سودی که میکردم دوباره روسری میخریدم و بعد از چند وقت لباسهای دیگه هم اضافه کردم و بعد یک سال یک مغازه کوچیک باز کردم ، الانم یه پوشاکی بزرگ دارم با اینکه سودم خیلی کمه ولی خداروشکر هفته ای بین پنج تا ده میلیون سود میده بهم .
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
من همسرم دوست نداشت و نداره که من کار کنم
منم تو کرونا برای دل خودم رفتم تریکوبافی یاد گرفتم
هرکی که فهمید و شنید پرسید میبافی برامون منم گفتم باشه و شروع به سفارش گرفتن کردم و بافتم
دستمزد زیادی ندارم چون من اینکارو دوست دارم میبافم اشناهاهم خودشون هرچقد بخوان بهم دستمزد میدن
حدودا ماهی ۵۰۰تومن از دستمزدام میگیرم
وچون فقط برای اشناها میبافمکه همسرم میشناسه و خللی تو زندگیم ایجاد نکرده همسرم مشکلی نداره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقت به خیر
#چالش
خب من زیاد سنم بالا نیست برا همین ایده ام در حد سن و سال خودمه... من تابستون خیلی وقت خالی داشتم تصمیم گرفتم از مجازی کسب درامد کنم... گوشیم زیاد مدل بالا نبود و زیاد هم چیزی از اینسا و تلگرام بلد نبودم... ولی با روبیکا خیلی اشنایی داشتم من یک کانال چالش توی روبیکا زدم حسابی وقتمو پر کرده بود خب اولش خیلی خرجش کردم که اعضاش بره بالا وقتی که اعضای کانال بالا رفت سود کردن من هم شروع شد .. اینطوری بود که من چالش سین میذاشتم و بقیه میومدند سین ازم میخریدند تا برنده بشند مثلا جایزه برنده 300 تومن بود ولی چون تعداد خیلی زیادی شرکت میکردند و تند تند از هر سبقت میگرفتند توی سین خریدن من پول خوبی گیر میآوردم 🙂
البته بگم فیک نبودم و واقعا جایزع رو میدادم و به حق خودم قانع بودم 😉 این ایده هم از خودم بود
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
من خودم خیاط بودم خیاطی میکردم البته تو خونه از درامدش اصلا راضی نبودم بعدم اینکه موقعیت کار بیرون از خونه رو نداشتم تا اینکه دی ماه توسط یکی از آشناهامون وارد شرکت نفیس شدم خداروشکر خداروشکر راضیم از درآمدش بی هیچ دردسری دارم درآمد میکنم اونم تو خونه و آنلاین (شرکت نفیس ی شرکت فروش اینترنتی لوازم آرایشی بهداشتی و مراقبتی)و سرمایه اولیه زیادیم نمیخواد و اصلا محدودیت سنی یا تحصیلات نداره و بیشتر برای خانم ها مناسبه چون بیشتر خانمها موقعیت کار بیرون از خونه رو ندارن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام در رابطه با اون خانمی که گفتن نامزدش مسخرش می کنه،عزیزم اعتماد به نفس داشته باش قبل از این که ایشون حرف بزنه و ناراحتت کنه خودت از خودت تعریف کن،میری جلوی آینه بگو عجب موهایی دارما،لباس جدید می پوشی بگو خدارا شکر چاق نیستم وگرنه نمی تونستم ازین لباسهای دلبر برا آقامون بپوشم یا هر چیزی که بین خودتونه،فقط از خودت تعریف کن،مردها چشمی هستند هر چی بگی و ببینه کمکم بهش معتقد میشه☺️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام پر مورد اون خانم که همسرشون گفته لاغری خوب تغذ یه تون رو بهتر کنین این وسوسه ها رو هم کنار بزنید
خوشبخت باشید😊
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام . درباره اون آقای کرمانی که مامانشون باباشون رو ترک کرده خواستم بگم این رفتار های پدرتون نشونه های دلتنگی و تنهایی هست 💔و پدرتون دلش واس مادرتون تنگ شده . از نظر من یا به مامانتون بگید برگرده یا برای پدرتون زن بگیرید . در غیر این صورت ظلم بزرگی به پدرتون کردید 😞
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام لطفا اینو برا کسی که گفته ازدواج چهارم و پنجم برا سنی ها رسمه باید بهت بگم این رسم نیست و فقط بعضی ها چند بار ازدواج می کنن و این که من خودم سنی هستم و وقتی میبینین اونا چند بار ازدواج کردن تعجب میکنیم ما توی فامیلامون و همسایه هامون هیچکدام زن دوم ندارن
و اینکه عزت مرد به بچه دار شدن نیست
شما میگی تولد اهل بیت در سکوت می خوای بگذرونی من میدونم شما فکر میکنی تاریخ ما اشتباست ولی ما هم فکر می کنیم تاریخ شما اشتباست
من چون خودم سنی ام نمی خوام از سنی ها طرفداری کنم ولی جوری شما عرض کردی من ناراحت شدم
ما نباید به خاطر سنی بودن یا شیعه بودن خودمون را متفاوت بدونیم همه ی مردم یکی هستن که داخلش یه چند نفر ادم های بدی هستن
ولی اینکه گفتی ازدواج دوباره رسم ماست حسابی ناراحت شدم
دوستان عزیز لطفا قبل از گفتن حرفی در مورد چیزی که زیاد درموردش نمیدونین اول خوب اطلاعات بدست بیارید
ادمین عزیز ممنون میشم اینو بزاری تا همه ی مردم ببینن 💕
@azsargozashteha❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
سلام ایام به کام ❤️ چالش پنجم 💚😍 دوستان عزیزم میخوام بدونم خودتون یا اطرافیانتون ایده ای برای کس
#چالش_پنجم❤️
فروش عرقیجات پارسال با یک میلیون شروع کردم با تبلیغ زیاد تو خانواده الان کل فامیل مشتری خودمن
****
سرویس مدارس. آموزشگاه رانندگی
****
سلام من رفتم آموزشگاه دوره تتو ابرو و لب و چشم ولی نمیدونم چطور مشتری بگیرم
****
شوهرم آشپزه ریسک کردیم و با شریکمون ماشیناشونو فروختن و فقط با ۱۴۰ میلیون کترینگ زدن تو شهرکمون غذای خوب نیست
الان عین بمب ترکیده تو شهرکمون خداروشکر عاالیه
****
منو همسرم فرش میبافیم سالی تقریبا صد میلیون درامد دارم.
****
من خودم خیاطم و راضیم هم هنر و هم منبع درامد خوبیه.
****
یه مغازه کوچیک تره بار و میوه فروشی کنار خونم برای خودم باز کردم اولش با سیصد تومن الان خداروشکر بعد دو سال کسب و کار خوبه
****
دو سال پیش رفتم یه جایی برای کار. تا اون موقعم دست به کامپیوتر نزده بودم با کمک صاحب کارم الان خودم یه پا حساب دارم
****
کار بازاریابی انجام میدم خیلی راضیم خداروشکر مخصوصا تو این شرایط کرونا
****
من ایده ای نداشتم نشستم امسال به طور جدی درس خوندم و خداروشکر استخدامی آموزش و پرورش قبول شدم
****
من با سی میلیون مغازه لوازم آرایش زدم یعنی هم پول پیش مغازه هم جنس هم خرج دکور مغازه و تبلیغات کلا سی تومن شد
خیلی درامدش خوبه سود لوازم آرایش دو برابره
****
من اینترنتی واسه تولیدی ها و شرکت های بزرگ جنس میفروشم ولی درامدم ماهی 800 تا یه تومن هست
****
با سه تومن سرمایه ماهی 7 تومن ناخن کاری
****
من داشتم پیج فروش روسری و یا لباس کودک ولی متاسفانه با وجود کرونا پیج روسری زیاد جواب نداد
****
من به زحمت پرده دوزی یاد گرفتم الانم مغازه دارم ماهی 15 درمیارم
رو مبلی هم تازگیا میدوزم اوایل تو خونه برام پارچه میاوردن درامدش زیاد خوب نبود
فامیلام توقع مفتی داشتن منم مغازه زدم هم پارچه از خودمه هم پرده هم رو مبلی.
****
من اکستنشن مژه با دو تومن شروع کردم خوبه کارش.. فقط برا دوستام و اشناها کار انجام میدم ولی زورشون میاد پول بدن
میان کار انجام میدن میگن پولشو میاریم اما نمیارن
خواهشا اگه کسی از اشناهاتون کار تازه راه انداخته انتظار مفت ازش نداشته باشین
طرف پول از تو جوب نیاورده که وسیله و مواد بخره اخرم پولشو ندین یا کم بدین
****
من فروش تاکسی درمی، دارم تازه میخوام پیج بزنم و سفارش هم میگیرم
****
من کارمند بیمارستانم. تو شرکت بیمه نوین هم کارشناس فروشم. تو شرکت نفیسم هستم.
****
همسرم کارمنده. یه مقدار پول و طلا داشتم یه ماشین خریدم شبا باهاش میره اسنپ
شبی صد تا صد و پنجاه درامدشه نصف نصف
****
من کارمندم، مغازه دارم و عصر تو مغازم درامدش عالیه، شب هم برای مغازه خیاطی میکنم چون جنس های دوختم تک و با جنس عالیه، فروشش داره عالی میشه
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سیزدهم روی همون تخت دراز کشیدم و دستمو گذاشتم زیر سرم، انقدر همه چیز خوب بود که به ثانیه نکش
#قسمت_چهاردهم
بالاخره نخ درو کشیدم و با ترس رفتم توی حیاط، از اینکه قدم از قدم بردارم میترسیدم..
گوشه حیاط کنار قفس مرغا نشستم، دعا کردم حمید برگرده حداقلش این بود که سعید یا هر سگی نگاه بد به من نمیکرد...
دیدم اصلا صدایی نمیاد رفتم بالا و دم اتاقم، دیدم اصلا کسی متوجه نشده من نیستم..!
و سعید هنوز کف زمین ولوعه.. عشرت رو صدا کردم و گفتم حمید توی اتاق من فکر کنم یجوریش شده که گفت زبونتو گاز بگیر خدا نکنه، سقت سیاه، از وقتی تو اومدی و نحسی اوردی این اینجور شده وگرنه یه پارچه اقا بود...
حوصله بحث باهاش نداشتم، از خودم دفاع نکردم، زیر لب گفتم خواب به خواب شه ایشالا و رومو اونور کردم،
همین حرف کافی بود تا عشرت حمله کنه سمتم..
روی سینم نشست و محکم زد توی گوشم، جیغ میزدم و نفسم بالا نمی اومد و به شماره افتاده بود..
دیگه اخریا جیغم نمیزدم چشمامو بستم و گفتم خدایا ممنون که داری خلاصم میکنی..
که همون حین سرمو میگرفت و میزد روی زمین، برای اینکه لااقل چیزی گفته باشم بلندتر داد میزدم ایشالا سعید بمیره مرتیکه هیز ایشالا گور به گور شه...
اینارو که میگفتم بیشتر جری و آتیشی میشد و منم انگار بیشتر لذت میبردم، نمیدونم دردم چی بود...
وزنش خیلی سنگین بود و حالام که بدن گندشو انداخته بود روی سینم،
یدفعه سمیه سر رسید و زد کشیدش و عشرت و پرتش کرد کنار و گفت کشتیش مامان، چیکارش داری..؟
از جام پا شدم و در حالی که سرفه میکردم دوییدم بیرون و عق زدم به این زندگی و روزگار..
ولی دلم خنک شده بود که تونسته بودم عشرت رو آتیشی کنم و اینطور حرصشو درارم... انگار که شق القمر کرده باشم
از اون شب دیگه در اتاقمو قفل میکردم و به سمیه میگفتم بیاد و پیشم بخوابه،
از اتفاقی که برام افتاده بود حرفی نزدم ولی گفتم شب تنها میترسم و ازش خواستم بیاد پیشم بخوابه، تنها دلخوشی من سمیه بود..
نیمه های شب بود یکی به در اتاق زد، از ترس از جام پریدم و دستمو رو قلبم گذاشتم،
فکر کردم سعیده.. محکم دست سمیه رو گرفتم و اومدم برم زیر پتو که چشمای حمید رو پشت در دیدم،
بی اختیار جیغ کشیدم و از جام پریدم و درو باز کردم،
سمیه کورمال کورمال چراغو روشن کرد...
@azsargozashteha💚
#دردو_دل_اعضا ❤️
درد دل ❤️
با عرض سلام دختری هستم در خانواده مذهبی به دنیا اومدم یه چیزی رو میخوام بگم که تجربه بشه واقعا دردناکه ...
خانواده ما خیلی مذهبی هستند و خوب منم مذهبی بودن رو با جون و دل دوست دارم و وقتی دخترای بی حجاب یا دوست پسر دارن میبینم خیلی غصه میخورم و بعضی وقتا حتی برای اونها که حتی اگه نشناسم گریه میکنم لفتش نمیدم...
همه از اخلاق و پاکیم میگن و محبوبم تو جمع..و همچنین عزیز پدر من 1 خواهر دارم که عاشقشم و 3برادر..
همین برادرا مشکلن
همیشه دعوا همیشه ازار دادن من و غصه خوردن
از گلبرگ گل پاکترم و تا حالا تو روی مردی نگاه نکردم با اینکه سنم کمه ولی از همسن و سالام در این موارد بیشتر میفهمم و راهنمای بعضی از دخترا و آدم زود با من احساس راحتی میکنه اگر ببینن گوشی گرفتم میگن چی داره در حالی که پدرم بیشتر از چشماش بم اعتماد داره و حتی اگه به ایشون بگم میگن چی داره میگه ادامه نده و ولشون کن وقتی خواهر برادرانه ای در همه جا : تلویزیون ، در جمع ، بیرون ، مهمونی میبینم لبریز از حسرت میشم ولی تا به حال درونم پی نبرند لبخند میزنم و به حالشون غبطه میخورم...
به جایی رسیدم چشم دیدنشونو ندارم..
ازشون کتک میخورم درسته ساکت نمیمونم و جواب میدم ولی حق من این نیس...
برای دختر افتاب مهتاب ندیده ای مثل من که همیشه سرشون با وجود منو خواهرم بلنده حق من این نیس...
پسرای فامیل ما اکثرشون نمیشناسنم و ندیدنم و اونایی که منو دیدن اونقد به من احترام قائلن که حتی بامن زیاد صحبت نمیکنن و باسر پایین افتاده با من حرف میزنن...حتی درباره خوشگلی به من میگن تو چیی دماغت فلان صورتت بهمان با اینکه خوشگلم و همه اینو میگن خلاصه طولش نمیدم براتون عزیزان..
با خواهراتون خووب باشین بعد پدر شما تکیه گاهشون شید نه شوهر..
بعضی وقتا از بسکه به من فشار میاد مامانم بم میگه شوهرت بدم راحت شی مثل خواهرت...الان با خودم میگم تو اینده برای زندگیم تنها خودم و بعد اون پدرم برای زندگیم تصمیم بگیریم.. به من شک دارن و مامانم به جای اینکه بشون بگه دهنتونو ببندید میگه خواهرش چکش میکنه و سمتشون و میگیره این انصافه اخه؟؟
بعضی وقتا ظهرو میخوابم و شب بیدار تا نبینمشون یعنی حاضرم کور بشم ولی شکنجه نشم هم روحی هم جسمی..دیگه خودتون فرض کنین اینا چه وضعی برام پیش اوردن..بازم میگم با خواهراتوون خوب باشین تا تو حسرت نمونن من ازین خوشی محروم شدم ولی شما خواهراتونو و محروم نکنید..با اینکه کوچیکم ولی با خودم بارها و بارها میگم نمیزارم فرزندانم همچین چیزیو تجربه کنن میخوام صمیمی ترین رابطه رو داشته باشن عزیزترین برای هم باشن ... مرسی که خوندین امیدوارم بدونین برای یه خواهر چقدر سخته اینارو از برادر بچشه و مهر و محبت برادر براش بی معنی و تجربه نشدس..دلم فقط به اجیم خوشه که خدا اونو برام نگه داره که از دنیا بعد پدر و مامان و عمه ای که بزرگم کرده از همینجا میگم حتی اگه ندونه عاشقتم عزیزدلم تو برای من همه کسی بجای اون 3 برادر خداروشکر که کلا محروم نشدم..تاج سرم و افتخارم فقط تویی به همه چیت میبالم لبخند زندگیم..❤️
@azsargozashteha💚
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام من میخوام از همسرم بگم براتون. ما بیست سال پیش ازدواج کردیم فامیل دور بودیم و من خاطرخواه شدم. مادرم به شدت مخالف بود ولی هر جوری بود دیگه راضی شد و این ازدواج سر گرفت. مادر من زن خیلی تلخی بود یعنی زندگی تلخش کرده بود با یتیمی بزرگ شده بود زیر دست عموش بعدم یازده سالگی شوهرش داده بودن به بابای سی ساله من.
اومده بود تو خونه شوهر و شده بود کلفت خانواده شوهر خودشم هشت تا بچه زاییده بود البته ما هشت تا زنده موندیم امار مرده ها رو ندارم خلاصه که تمام زندگیش از چهار صبح تا نیمه شب کار کرده بود زبونش شده بود مثل مار ولی ته دلش صاف بود بدجنسی نداشت یعنی نمیشست نقشه بکشه حال کسی رو بگیره
زندگیش ما بچه ها بودیم فقط مشکلش این بود که راحت زندگی کردن و یه عیب میدونست
زیاد به پر و پای عروسها و دامادها میپیچید این وسط زن من بیشتر از همه خار چشمش بود برای اینکه عادتش بود ده یازده صبح از خواب پا میشد کلا ادمی نبود که تو کار کردن به خودش سخت بگیره تو مهمونی ها اخرین نفر بود که پا میشد به کار کردن
خلاصه که با مامانم کارد و پنیر بودن. من مامانم و میشناختم سعی میکرد زیاد باهم گلاویز نشن ولی فایده نداشت تا اینکه پدرم فوت کرد ورثه ریختن سر مال و اموال مادرم موند بی خونه و جا و مکان خودشم حرفی نزد بیچاره تو این مسائل مظلوم بود.
من و یکی از خواهرام سهم ارثمون و گذاشتیم رو هم براش یه خونه اجاره کردیم چند سالی تنها زندگی میکرد تا اینکه زمین گیر شد خواهرها که خودشون زیر دست داماد بودن پولی نداشتن دو تا برادرامم بی خیرتر از بقیه پول ندادن براش پرستار بگیریم
یکم بعضی از خواهرها میرفتن کاراش و میکردن ولی زندگیشون داشت بهم میخورد
مادرم به من پیام داد بیا منو ببر سالمندان تا خواهرات طلاق نگرفتن من خیلی اینور اونور کردم تا بتونم یه کاری براش بکنم ولی تنهایی زورم نرسید یه روز از سرکار اومدم خونه یه سری مدارک بردارم برم بذارمش سالمندان دیدم خانمم یه اتاق خونه رو ریخته بیرون مشغول کار
گفتم چه کار میکنی گفت برو مادرت و بردار بیار اینجا
راستش من خونم بزرگ بود میتونستم مادرم و بیارم پیش خودم ولی به قدری با زنم بد بودن که اصلا جرات نکردم به خانمم پیشنهاد بدم فکر میکردم منو ول کنه بره حتی اگه حرفشو بزنم
وقتی اینو گفت همونجا نشستم دم در گفتم متوجه ای داری چی میگی گفت اره نمیشه بذاریش سالمندان خیلی فکر کردم اینم یجور ازمایش خداست اگه بذاریش دیگه روم نمیشه رو به خدا کنم و ازش چیزی بخوام برو برش دار بیارش
من خیلی خوشحال شدم ولی وحشت زده هم بودم چون احساس میکردم خونه بشه میدون جنگ
مادرمم اولش باورش نمیشد زنم نگهش داره ولی شش سال ازش نگهداری کرد مثل گل ازش پرستاری میکرد خیلی وقتها باهم دعواشونم میشد خیلی سعی میکردن مراعات همو کنن ولی باز یه جاهایی شاخ تو شاخ میشدن
جالبه وقتی از هم دلخور میشدن اجازه نمیدادن من دخالت کنم روابط جالبی داشتن
من تا جایی که جون داشتم خودم کارهای مادرمو میکردم ولی عمده کارها به عهده زنم بود حتی اخرها که دیگه زیرش لگن میذاشتیم مثل یه بچه پاکش میکرد
خواستم بگم این زن فرشته است هر کی بود میگفت هفت تا بچه دیگه داره به من چه تازه دل خوشی هم ازش نداشت ولی غیرت به خرج داد اول جوونیش با یه بچه کوچیک از مادرم نگهداری کرد من روزی هزار بار دستهاشو ببوسم کمه.
@azsargozashteha❤️
#پرسش_اعضا ❤️
سلام خسته نباشی
اون خانمی که گفتن برا محبت غسل اویس قرنی
میشه بهش بگین نیتش چیه
بیشتر توضیح بده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ببخشید میشه پیام منو توی کانال بزارید تا دوستان اگر می تونن کمک کن مشگلم منم حل بشه.
راستش امروز همسرم وقتی از سر کار اومد گفت دیگه با ما قرارداد جدید نبستن واین یعنی این که شرکت دیگه بهشون نیاز نداره
البته همسرم مرد زحمت کش وکاری هستش به من گفت خدا بزرگه ان شاءالله یه کار خوب پیدا می کنم .دوستان در این ماه عزیز لطف کنید برای همسر من وهمه بیکار ها دعا کنن ان شاءالله خدا با دعای خیر شما دوستان گره از کار ما باز کنه.
دوستااگر ذکر ودعای هم بلدن لطف بگید .ممنون از همه عزیزان .طاعات قبول
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام مشکل منم بزارید
پسر من ۲ ساله هست و یبوست داره
کسی هست که اسم دارویی را بلد باشه
و ضد یبوست باشه و یبوستش درست بشه
ممنون
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
لطفا به هر سه سوال پاسخ بدید🙏🌹
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام.
طاعاتتون قبول!
امیدوارم اوقات خوب و پربرکتی داشته باشید! 😇🌸
منم میخوام مثل خیلیا یکم درددل کنم باهاتون... . اگه راهکاری داشتید، بهم بدید ممنون میشم. اما هدف اصلیم از گفتن حرفام راهکار گرفتن نیست. شاید مینویسم تا قدر داشتههاتونو بیشتر بدونید. (:💜
من یه خانواده معمولی دارم. مامانمو به شدت ❤️ دوست دارم و عاشقشم. خیلی مهربونه و با هم خوبیم. مشکل اصلیم پدرمه. روابطمون با هم مشکل داره. تازه عمل پیوندو انجام داده و تست کروناشم امروز مثبت اعلام شد. اخلاقش از قبل بدتر شده. همهش تیکه میندازه به همه. منم روحیهم خیلی حساسه. خیلی! قلبم واقعا میشکنه اما کسیو ندارم که باهاش حرف بزنم. دقت که میکنم میبینم با داداشمم همینجوریه اما اون حرفاشو به شوخی میگیره و میخنده واقعا. تازه کلیم جر و بحث میکنه و داد و بیداد ولی بازم بابام بیشتر دوسش داره. سال بعد کنکور دارم و باید درس بخونم. اما این روحیه اذیتم میکنه. این دوران تحصیل مجازیم که پدر همه رو در آورده. فقط امیدوارم بابام زودتر خوب بشه و دیگه هیچ وقت مریض نباشه. نه که من دوسش داشته باشم و این دعا رو از سر علاقه بکنم. به خاطر اینکه اگه خوب بشه دیگه کاری به کارم نداره و حداقل نصف روزو بیرون از خونهست. 🙂💔
سعی میکنم بهش محبت کنم و تو کاراش کمکش کنم که غرورش نشکنه و از بزرگ کردنم پشیمون نباشه. ولی اذیت میشم. با خودم میگم به من چه وقتی بهم بیاحترامی میکنه! ولی باز ارزش نداره. ۴۵ سالشه و خیلی وقتی ندارم که از حضورش استفاده کنم. میگم همین چند سالی که هست باهاش خوب باشم.
ولی واقعا دلم شکسته. (:
@azsargozashteha💚
سلام ایام به کام ❤️
کانال #داستانهای_واقعیمون😍👇
فقط داستان و روزی چهار تا پنج قسمت😋👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961
لطفا همه عضو بشید بهترین داستاامون بدون سانسور اینجاس🙈👆