#نوستالژی
من یمادر ده هفتادی هستم. با۶ فرشته به لطف خدا
امروز پسر کوچیکم نیم ساعتی خل شده بود دهن نازشو ١٨٠ درجه باز کرده بود و میگفت أأأأأ
آب بینی و دهانش تا چونه اش آویزون بود و اشکهاش مثل دوتاچشمه جاری...این صحنه ی آشنایی هست برای مادرهایی که بچشون داره دندون درمیاره. 😪😥
وسایلِ همه رو از دستشون میگرفت، ساکت میشد. مدادها، دفتر، حتی قرآن هم برداشته بود و جز غنائمش گرفته بود. حیف ک الان زمان المپیک نیست وگرنه با اولین پرواز میفرستادمش تو مسابقات کبدی برای کشور طلا کسب کنه😌
خلاصه انقدر به جیغ زدن ادامه داد تا منم کلافه شدم و اداشو درآوردم، شروع کردم أأ گفتن... یهو دخترم ک ۳ سالشو، پسرم که ١٨ ماهشه خندشون گرفت.
کوچیکه انگار کلا گریه یادش رفت، اشکهاش از همون لوله ای که جاری بود برگشت سرجاشو اون دوتا دندون کوچک از اون لثه های دلرباش پیدا بود و داشت ریسه میرفت...
البته همیشه انقدر شیرین تمام نمیشه وقتی بیماری شدید یا ویروس باشه😭🥴اول ماه اگه نفر اول بگیره، آخرماه نفر آخری که گرفته دوباره میده به اولی خلاصه همینطور بین خودشون دست گردون میکنن، هرکی هم یچیز میده به مادر بنده خدا... یکی تب، یکی گلودرد هیچیم ندن از خستگی پرستاری و کارخونه آخرش خودم پنچر میشم ولی میگم نه باید قوی بود استراحت بعد از شهادت...
سخترین زمان روز موقع خواب شبانه است
البته بیشتر شبیه ی فیلم کمدیه... مثل پنج تا جوجه هرکس صدای جیک جیکش از یه سمت میاد، یکی کبریت بازی میکنه، یکی توی یخچال داره غنیمت جمع میکنه، شبهای طولانی زمستون خدای نکرده گشنه نمونه، دوتاشون هم که جز دوزیستان هستن اکثرا مشغول آب بازی...
دوتاشون بعد از اینکه ماموریت معطل کردن انجام دادن، همدیگر رو سیرکتک میکنن بلاخره کتک داداش گُله. یه نفر که نقشش از همه مهم تره، مسؤل برق تا خدای نکرده خاموش نشه، خلاصه به هر روشی شده یگان ویژه زمین گیر میشه و برق خاموش...
البته تا جون دارن پای اعتقادشون به بیداری میمونن، حتی بعداز اینکه باتری شون صفردرصد شد و نشسته خوابشون برد. اون موقع است که تازه هم صدا میگن مامان ما گشنمون بما شام ندادی...
برنامه غذایی خونه ما خیلی جالبه
انقدر جالبه که اگه گاهی کسی سرزده بیاد فکر میکنه اومده قلب اروپا... ساعت ۵ بعدازظهر صدای الگشنه الگشنه بلند میشه، ساعت ۶ شام میخوریم، ساعت ۹ همه دوباره گشنه شون البته در فصل پاییز...
از کارهای خطرناکم نگم براتون که یه وقت خانم باردار و بیمار قلبی تو جمع هست برنمی تابند.
ولی از شیرین کاری هاشون میتونم بگم
💥شب سال نو برامون یه سبزه عید ۲۵ هزارتومانی عیدی آوردن، قشنگیش بهمون شب بود، فردا که چشم باز کردم طفلی رو دیدم حس کردم برای سال نو رفته آرایشگاه 😂 قیچی کرده بودنش...
💥چند وقت پیش، با کلی دنگ و فنگ خونه رو مرتب کردیم، همه ی وسایل جمع، ظرفها شسته، آشپزخانه رُفته، خونه رو جارو کردم و احساس پیروزی از اینکه حداقل چندساعتی تا صبح که گروهان زرهی خواب هستن منزل مرتب...
همینکه رفتم جاروبرقی رو گذاشتم سرجاش، اومدم آشپزخانه... انگار بمب عدس ترکیده بود. دریایی از عدس کف آشپزخانه. این بچه ها😌 اینم من🥴😖🤐 یه نفس عمیق کشیدم، نشان حاکم بزرگ و در آوردم و مجرم با دیدن نشان، خودش اعتراف کرد...
اگه بخوام یه آمار از اجناس نابود شده که نه کنجکاو شده منزل بدم، فقط نزدیک ۷تا سیم رابط مودم در ۹ ماه تحصیلی
بیش از ۵ تا لامپ در یکسال
بیش از ۵ کنترل
کاسه بشقاب جهازم که البته چیزی بجز عکسشون نمونده تازگیها کف دستمون غذا میخوریم.😅😅
و هزاران چیز دیگر به برکت وجود این فرشته های نازنین تعویض میشن که همش باعث رشد و تکاملشون و صد الحمدالله بخاطر وجودشون
(البته این مطلب اندکی چاشنی طنز داشت چون مرور زمان بهش خورده و شده خاطره ولی در لحظه خدا داند و بنده ی خطا کارش)
انشاءالله همه ی خانواده ها در سلامت و نشاط باشند.
@ba_fereshteha
#نوستالژی
حدودا هشت، نه ساله بودم یکی از روزهایی که با دوستام داشتیم خونه مادربزرگم بازی میکردیم، تو بازی حدود 10تا پشتی و ریشه هاشو بهم گره زدیم، وصلشون کردیم بهم تا خونه بسازیم.
بدیش اینجا بود یادمون رفت بازشون کنیم و فردا عزیزجون زنگ زد به مامان جون...
الان که داشتم پتو مسافرتی هایی که بچهها بهم وصل کرده بودن تا خونه بسازن و جدا میکردم یادش افتادم.
ناخونهام داشت کنده میشد.
بنده خدا عزیزجون.
دنیا بسی ناجوانمردانه گرد است...
https://eitaa.com/joinchat/2140275155C5efce19099
#یکمی_از_ما
#روزمرگی
#مادرانگی
#وسایل_منزل
#نظم
#پیام_شما
#سوال_شما
#ارسالی_شما
#آداب_معاشرت
#مادرانه_های_نیمه_شب
#نوزاد_داری
#دلیل_گریه_نوزاد
#حجامت_4ماهگی
#دلیل_تراشیدن_موی_سر_نوزاد
#آداب_تولد_نوزاد
#لحظه_های_سخت
#دمنوش_نعنا
#حمام_نوزاد
#همبازی_جدید
#فرشته_جدید
#تقویت_مادرانه
#تغذیه_مادر_شیرده
#تغذیه_زائو
#نوزاد_کولیکی
#وجدان_هوشیار
#ذوق_پدرانه
#سوالات_کودکانه
#از_پوشک_گرفتن
#ازشیر_گرفتن
#رمضان
#من_دیگر_ما
#بیماری
#این_قسمت_مادر_زرنگ
#تفاوت_کار_مامان_بابا
#پاشِشی_به_وسعت_یک_خانه
#جیغ_مادرانه
#بی_حوصلگی
#صحبت_پدرانه
#قصه_های_وقت_خواب
#جدول_ستاره
#روز_مادر
#خرابکاری
#برکت
#بی_خوابی
#خنده_ی_عصبی
#اتاق_خواب_کودک
#جای_خواب
#میرغضب
#ترس
#پرسش_پاسخ
#نیت_صادقانه
#پاسخ_به_سوال_شما
#آرامش_در_مقابل_رفتار_کودک
#آزادی_بازی
#خوابیدن_کودک_کنار_مادر
#عصبانیت
#نماز_مقبول
#رو_در_بایستی
#آینه_ی_بچه_هاییم
#بچه_ها_طوطی_اند
#فارغ_التحصیلان_آموزش_مجازی
#اندر_احوالات_مدرسه
#کودکان_طوطی_اند
#تصمیمات_آنی
#تمیزی
#بازی_با_کودکان
#معرفی_بازی
#تجربه_شما
#تنبلی_تخمدان
#غربالگری
#حرف_مردم
#مادر_مهربان
#عسل
#اخبار_فرزند_آوری
#آشپزی
#سقط_جنین
#نوستالژی
#حرف_دل
#مادری_با_تمام_تجهیزات
#خانواده_کلاه_قرمزی
#خوش_برکت
#اندر_حکایت_یواشکی_خوری_مادرانه
#یواشکی
با ما همراه باشید... 🌹
@ba_fereshteha#
#نوستالژی
بچههای شماهم مثل بچگی های خودمون وقتی تو دهنشون سیب، خیار هم میزارن که مزه اش باهم قاطی باشه🙃؟
یا سیب و موز!
دهان پراز غذا و هورت کشیدن دوغ😋
دهان در حال شکافتن از شدت لقمه بزرگ و سرکشیدن چای☺️
واز همه مهم تر
پفک لای لواشک 🥰
یادش بخیر
@ba_fereshteha
#نوستالژی
آخ آخ دوران کودکی و نگید عشق خودم به شخصه این بود که مهمان ها که تو در دارن تشریف میبرن من برم فندق های ظرف اجیل و شکلات خالص ها رو سوا کنم تا مهمان بعدی.
اگرم زیادی مقاومت میکردن بزرگترها میذاشتن درارتفاعات بالا دست نقشه ی قلاب گرفتن و میریختیم.
یچندباری هم چون از این یخچال قدیمی ها بود قفل داشت مثلاً عملیات آزاد سازی یخچال از چنگال بزرگان رو انجام دادیم که خب موفقیت آمیز نبود و کور بود
ولی
ولی بهترین روش این بود که وقتی مهمان زیاده و هرکی هرکی میشه با یکی از بزرگ تر ها ببندیم
البته اگه با چندتا تبانی میکردیم بهتر جواب میداد😂
عه میگم بچه هام به کی رفتن ها.... 😁
@ba_fereshteha