🪴
هفتمین کتاب صفرسه
۱۳۶۰ از ۱۲۰۰۰ صفحه
#ویرانههای_من
#محمد_طلوعی
#نشر_چشمه
تا حدودی از دیدگاهها و نوع تفکر محمد طلوعی خبر داشتم. کارگاه دوساعته «تفاوت مموآر و جستار»ش را که گوش دادم و تقریبا عین دو ساعت را نکتهبرداری کردم، گفتم بروم ببینم در نوشتههایش چند مرده حلاج است.
#ویرانههای_من را بعد از #و_کسی_نمیداند_در_کدام_زمین_میمیرد خواندم.
آنقدر متفاوت بود و آنقدر قلم طلوعی قوی بود، که هرچه خشم از «کسی نمیداند...» داشتم را شست و برد.
محمد طلوعی به معنای واقعی کلمه بلد است #جستار بنویسد. بلد است عقایدش را طوری بنویسد که مخاطبی که با افکارش همراه نیست، نهایتا بگوید «خب این هم یه نظریه دیگه». و بلد است جهانبینیاش را توی چشم مخاطب نکند. برخلاف #مهزاد_الیاسی که طوری پرکینه نظرش را مینویسد که مخاطب خواهناخواه فک بالا و پایینش را محکم به هم فشار میدهد و میگوید «چه حرفا.»
بعضی جاها با محتوای کتاب خیلی همراه نبودم. با فرمش اما چرا. با فرم استخواندار و گیرایش.
پن:
بخشهایی از متن کتاب را در هشتگ
#ویرانههای_من
پیدا میکنید.
#چند_از_چند
#معرفی_کتاب
۱۶/اردیبهشت/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
🪴
«آدمیزاد میتواند به هر چیزی هرچند سخت عادت کند.»
📖#گورهای_بیسنگ
🔖#یه_لقمه_کتاب
🔰@baahaarnaranj
🪴
«شاید نوشتن تنها کاری باشد که از رنجها، وحشتها و شکستهای ما تغذیه میکند و بزرگ میشود و حتی دردهایمان را شفا میدهد.»
📖#گورهای_بیسنگ
🔖#یه_لقمه_کتاب
🔰@baahaarnaranj
🪴
جابهجای قرآن پر هست از مکالمات کفار با پیامبران که:
-«اگه راس میگی به خدات بگو باران شهاب سنگ بفرسته و عذاب برامون نازل کنه و سوسکمون کنه و اصلا بزنه بترکونتمون».
هیچوقت برایم حل نشد که این بزرگواران چرا جهت اثبات حقانیت، مثلا نخواستند کوه طلا شود، آب روخانه شیرعسل شود یا خیلی محیرالعقولترش اینکه خورشید از مغرب طلوع کند؟
کمترین فایدهاش این بود که زنده میماندند و معجزه را میدیدند :|
🔰@baahaarnaranj
🪴
#قرار_پنجشنبهها ی این هفته، تقدیم به دختر نور، خواهر نور، عمهی نور، نوادهی نور. به نورٌ عَلـیٰ نور. دختر ایران؛ بانو فاطمه معصومه (س).
۲۰/اردیبهشت/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
🪴
یک همچین مدیر کانال جذّابی هستم من :)
آیا وقت آن نرسیده که ایمان بیاورید؟!
#ادامه_دارد ...
۲۰/اردیبهشت/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
🪴
این چهل روز اعمال خاصی ندارد. و این یعنی خدا سختش نکرده است. بیایید ما هم سختش نکنیم.
«چله کلیمیه» را میگویم. خبر دارید دیگر. بهار در بهارِ چله از فردا شروع میشود. از ۱ ذیالقعده؛ روز ولادت اخت الرضا (ع).
بعضیها لیست پیشنهادی میدهند که مثلا چهل روز فلان کار را بکنیم یا فلان دعا را بخوانیم.
من اما نه. معتقدم چله، روزیِ آدم است. باید ببینی اولین چیزی که خدا دقیقا میگذارد وسط دلت چیست. چهل روز به همان پایبند باش!
توی پرانتز بگویم؛ خودمانیم، ما بیشتر از اینکه به چهل روز «فلان کار را کردن» نیاز داشته باشیم، به چهل روز «فلان کار را نکردن» نیاز داریم!
همین که مثلا چهل روز فکر منفی نکنیم و ناحق نگوییم و بد نکنیم، نصف بیشتر راه را رفتهایم.
پس وعده ما، چهل روز دیگر، دقیقا عید قربان. جلوی قربانگاهِ نَفس. به صرف شادی و نور و رحمت.
راستی؛
آقای بابا محمد (ص) فرمود:
«هر كس چهل روز خود را براى خدا خالص كند چشمههاى حكمت از قلب وى بر زبانش جارى مىشود.»
نهجالفصاحه، ح 2836
۲۰/اردیبهشت/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj
هدایت شده از کانال همخوانی کتاب
🟠جدیدترین تصویر از حضرت آقا در کتابخانه شخصی ایشان
⭕️ اما یک کتابخوان کنجکاو در این عکس دنبال کتابهایی است که در قفسه کتاب آقاست:😃
آثار حکمای الهی ایران(سید جلال الدین آشتیانی)
درآمدی تاریخی بر فلسفه علم
فلسفه علم
ماده و یاد، رهیافتی به رابطه جسم و روح
ترس و لرز
جمهور
فلسفه هگل
شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا
فلسفه حقوق بشر
شرح منظومه
رحیم مختوم
اللمعات العرشیه
منطق معرفت در نظر غزالی
قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی
معاد
دفتر عقل و آیت عشق
نیایش فیلسوف
اندیشه سیاسی فارابی
شهاب الدین سهروردی
روح القوانین
نظریه شناخت در فلسفه اسلامی
دروس فلسفه
یازده رساله فارسی
ترجمه الهیات شفا
شرح الهیات شفا
اسفار اربعه
نهایه الحکمه
شرح مبسوط منظومه
آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدید غرب
تحلیل ذهن
جهان باز
مبادی مابعدالطبیعی علومنوین
اصولحکومت آتن
رساله منطقی فلسفی
☘کتاب دیگه ای میبینید که اضافه کنید؟🧐
هیچچیز جای کتاب را پر نمی کند...
#مقام_معظم_رهبری
#فرهنگ_کتابخوانی
@hamkhaniketab
🪴
«گاهی حرف زدن دربارهی واقعیت از باور کردن آن سختتر است.»
📖#گورهای_بیسنگ
🔖#یه_لقمه_کتاب
🔰@baahaarnaranj
|بهارنارنج|
🪴 من در تمام سالهای عمرم، در تاریخ دویدهام... 🔰 @baahaarnaranj
🪴
دورترین خاطرهای که از علاقهام به تاریخ یادم میآید، هنوز مدرسه نمیرفتم. جایی حوالی روزهای آخر دهه شصت. داشتم از پلههای کوتاه کاخ آپادانای تختجمشید بالا میرفتم. راهنما داشت میگفت این پلهها را کوتاه ساختهاند چون وقتی چاپارها خبر مهمی داشتند دیگر فرصت نمیکردند از اسب پیاده شوند. با همان اسب میرفتند توی تالار. معنای چاپار را از مامان پرسیدم و همان موقع بود که فضا برایم عوض شد. من واقعا توی کاخ بودم و یک اسب دقیقا از کنارم رد شد. چندتا خانم و آقا هم مثل همانها که عکسشان روی دیوارهها بود داشتند توی کاخ بدوبدو میکردند. سر و صدا هم میشنیدم اما دقیقا نمیدانستم صدای چیست. ملغمهای از همهمه و صدای اسب و باد و شمیشر!
از همان موقع بود که فهمیدم زندگی کردن در تاریخ را دوست دارم.
بزرگتر که شدم، دوست داشتم یکی از شاهزادههای قجر بودم. پیشوند و پسوندهای قجری برایم جذاب بود. فلان الملوک، بیسار الممالک و ... نوع روسری بستنشان و آن دامنهای کوتاه که زیرش شلوار گشاد با دمپای تنگ میپوشیدند را دوست داشتم. معنی شجرهنامه را تازه فهمیده بودم و یکی دوباری دنبالهی نسبم را گرفتم بلکه به شاهی، شازدهای چیزی برسد.
آقای هاشمی و خانوادهاش که توی درس اجتماعی کلاس سوم رسیده بودند به تهران و رفتند بازدید کاخ شاه، محسور چلچراغها و پردههای بزرگ و مبلمان اعیانیاش شدم. با خودم فکر میکردم ملکه روزی چند بار از توی این راهروها رد میشده و دامن بلند پفیاش را بالا میگرفته.
من در تمام سالهای عمرم در تاریخ دویدهام. عقب و جلو رفتهام. وقایع مهمش را بارها توی ذهنم بازسازی کردهام. حتی کار به جایی رسید که میخواستم بروم خط میخی یاد بگیرم. رشته دانشگاهی را هم مادرم با قسم و آیه راضیام کرد که باستانشناسی نزنم! همان فلسفه را هم که انتخاب کردم، میرفتم مینشستم کنار جناب ملاصدرا و تصور میکردم دارد برایم وحدت وجود را توضیح میدهد!
بعدش خدا خواست و افتادم توی خط تاریخ انقلاب اسلامی. نزدیک دو سال سیر مطالعاتی را همراه با معتبرترین جایی که تاریخ انقلاب میگوید گذراندم* و حالا هم آسمان و ریسمانِ دودمانهای تاریخی را به هم بافتم تا بگویم از این به بعد، کتاب تاریخی هم معرفی خواهم کرد. با هشتگ #تاریخ_خوانی
همین!
*این معتبرترین جا را به زودی معرفی میکنم :)
۲۳/اردیبهشت/۱۴۰۳
🔰 @baahaarnaranj