eitaa logo
با نهج البلاغه
2.6هزار دنبال‌کننده
186 عکس
47 ویدیو
18 فایل
رسیدن به نهج البلاغه هدف نیست، هنر آن است که از دروازه نهج البلاغه بگذریم و به صاحب نهج البلاغه برسیم. کانال با نهج البلاغه فرصتی است برای تامل در نهج البلاغه و آرزویی است برای رسیدن به او. ادمین تبادلات: @sardar_1313 ادمین کانال: @ashaiery
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله 🔵 شانزدهم 1️⃣فضای صدور اين خطبه، نخستين خطبه يا از نخستين خطبه‏هايى است كه بعد از قتل عثمان و به حكومت رسيدن امام (ع) در مدينه ايراد شده است (پیام امام، ج1، ص536) 2️⃣اهمیت خطبه 1. اشاره اجمالی به عمق انحرافات ایجاد شده بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) 2. پیشگوئی نسبت به آینده 3. وجود جملات بسیار بلیغ در این خطبه مضامین خطبه خطبه مشتمل بر چهار محور کلی همراه با ریزموضوعاتی می باشد: 1. برای تاکید بر اهمیت سخنانی که می خواهند بیان کنند می فرمایند: «ذمّه‏ام در گرو اين سخنانى است كه مى‏گويم و من صدق آن را تضمين مى‏كنم‏». 2. اگر عبرت از گذشته موجب هشیاری انسان نسبت به عقوبتهای آینده شود، تقوا مانع از افتادن وی در شبهات می شود. 3. ابتلائات و آزمون هایی که هنگام بعثت رسول خدا(ص) متوجه شما شد، دوباره بازگشته است. 4. اشاره به دگرگونی وضع مردم از حیث بهره مندی از بیت المال و اشغال مناصب به گونه ای که دست مفسدان از بیت المال قطع شده و از مناصب حکومتی کنار گذاشته شده و صالحان به کار گماشته خواهند شد. (وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً- وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْر) برخی شارحان اين بخش از خطبه را ناظر به زمان خلافت بنى اميه می دانند که اکابر را عقب زده، اراذل را بر سر كار آورده و بر مردم ظلم و ستم روا می دارند (شرح ابن میثم، ج1، ص300) 5. عده ای که ابتدا در همراهی حق کوتاهی کردند مشمول توفیق الهی شده عاقبت به خیر می شوند و بالعکس، عده ای که ابتدا حق را یاری کرده اند، از حق دست خواهند کشید. 6. هرگز حقیقتی را کتمان نکرده و هیچگاه دروغ نگفته ام. 7. پیش از این، حوادث این روز به من خبر داده شده بود (توسط پیامبر اکرم ص). 8. گناهان به مانند اسبان سرکشی هستند که خطاکاران را بر آن سوار کرده، زمام اسبان را از سواران گرفته و آنان را داخل در آتش می نمایند. 9. تقوا همانند مركب‏هاى رام و راهواری است كه اهلش را بر آن سوار مى‏كنند و زمام آنها را به دستشان مى‏سپارند و آنها را به بهشت جاويدان مى‏رسانند 10. حق و باطلى وجود دارد و براى هر كدام اهل و طرفدارانى است، اگر باطل حكومت كند جاى تعجّب نيست؛ از ديرباز چنين بوده است و اگر حق و پيروانش كم باشند (نگران نباشيد) چه بسا افزوده گردند و بر لشكر باطل پيروز شوند. 11. كمتر مى‏شود چيزى پشت كند و بار دیگر بازگردد. (معانی متعددی برای این جمله بیان شده است) 12. کسی که بهشت و جهنم در پیش روی اوست، از پرداختن به امور دیگر منصرف می شود. 13. مردم به سه گروه تقسیم می شوند: 1) کسی که با تلاش و کوشش، به سرعت پیش رفته و نجات می یابد. 2) کسی که به کندی طلب می کند و امید به نجات دارد. 3) کسی که کوتاهی کرده و در آتش فرومی افتد. 14. انحراف به چپ و راست، گمراهی است و راه میانه، جاده نجات است که كتاب جاويدان الهی و آثار نبوّت بر آن قرار دارد و راه ورود به سنّت پيامبر (ص) از همينجاست و پايان كار به آن منتهى مى‏شود. 15. آن كس كه به ناحق ادّعایی كند هلاك مى‏شود (یا هلاک باد) و آن كس كه دروغ می گوید ناکام و ناموفق می شود (یا ناکام باد). 16. دو برداشت مخالف از عبارت «من أبدی صفحته للحق هلک»: 1) آن كس که به مبارزه با حق برخيزد هلاك می شود (پیام امام). 2) هر کس حق را در هر موقعیتی بی پروا بیان کند، از ناحیه جاهلان به هلاکت می افتد (ابن میثم). 17. در نادانى انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد، 18. ريشه درختى كه در زمين تقوا نشانده شود هرگز نابودى نمى‏پذيرد و بذر و زراعت هیچ قومی در اين زمين تشنه نمى‏گردد. 19. در خانه‏هاى خود پنهان شويد (و در دسته‏بندى‏هاى منافقان و نفاق‏افكنان شركت نجوييد). 20. در اصلاح ميان خود بكوشيد. 21. توبه پيش روى شما و در دسترستان است (به آن چنگ زنيد و گذشته خود را جبران كنيد) 22. هيچ ستايشگرى جز خدا را ستايش نمی کند. 23. (در گناه و خطا) جز خويش را نبايد سرزنش نمود. ادامه در فرسته‌ی بعدی👇👇👇 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
🔵 شانزدهم👆👆👆 3️⃣لطایف خطبه 1. بازگشت ابتلائات زمان پیامبر اکرم(ص) بیانگر بازگشت مردم به عصر جاهلیت است یعنی مردم به قدری از آموزه های اصیل اسلام دور افتاده اند که رسیدن حضرت به خلافت، به مثابه ظهور پیامبری جدید است که دوباره اسلام را با خود به ارمغان آورده است. 2. امام علیه السلام در مورد گناهان از تعبیر «خَيلً شُمُسً» (اسبهاى سركش) و در مورد تقوا از تعبیر «مَطايا ذُلُلً» (مركب‏هاى رام) استفاده کرده است و اين نكته دقيقى دارد، چرا كه «خيل» در اصل از ماده «خيال» است و به افراد مغرور و متكبّر كه گرفتار خيالاتند «مُختال» گفته مى‏شود و اسب را از آن جهت «خَيل» گفته‏اند كه غالبا سبب غرور و مباهات سواركارش مى‏شود. به عكس، «مطايا» جمع «مَطيّة» از ماده «مَطو» (بر وزن عطف) به معنى جديّت و نجات در سير است، بنابراين «مطيّه» مركب راهوار و سريع السيرى است كه در مسير مستقيم به طرف مقصد پيش مى‏رود، سركشى نمى‏كند و انسان را به بيراهه نمى‏كشاند (پیام امام، ج1، ص550). 3. از تعبیر «وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا » دو نکته لطیف قابل برداشت است: الف) لجام، برای مهار هر مرکبی، ضروری است و ضرورت در دست داشتن لجام اسب وحشی، دو چندان است، حال اگر لجام مرکب گناه را از دست سوارش بگیرند، هلاکتش قطعی خواهد بود. ب) کسی که بر مرکب گناه سوار شود، به بردگی رفته است چرا که مهار زندگی خویش را در دست نداشته و سوارکاری است که هوا و هوس مسیر او را مشخص می کند نه عقلانیتی که جوهره انسانیت اوست لذا می توان گفت که زندگی بر محور گناه، بردگی، مسلوب الارادة شدن، خودباختگی، تهی شدن از مرحله انسانیت و سقوط به ورطه حیوانیت است. 4. نسبت به هر دو طایفه از اهل طاعت و معصیت، از فعل مجهول «حُمِلَ» استفاده شده است و شاید اشاره بدین مطلب باشد که انسان چاره ای جز رفتن در طریق حق یا باطل نداشته و راه سومی وجود ندارد، چرا که انسان، در حال شدن است؛ آمده ایم تا خودِ آخرتی خود را بسازیم، خود ناری یا نوری را؛ ما در اصلِ شدن، مجبوریم و تنها در چه چیز شدن، مختاریم، نار شدن یا نور شدن. این معنا با تعبیر «حقًّ و باطلً» تقویت می شود که شقّ سومی ذکر نشده است. 5. در مورد مرکب اهل معصیت می فرمایند: «و خُلِعَت لُجُمُها»؛ یعنی مرکب اهل گناه، بی لجام است، نه اینکه لجام داشته ولی لجامش را از دست سوارش گرفته باشند. این تعبیر می تواند اشاره بدان باشد که گناه، مرکبی غیر قابل کنترل است چرا که لجام، برای کنترل است و سوارکاری که سوار بر مرکب چموش بی لجام شده است، هیچ راهی برای کنترل مرکب خویش ندارد. 6. از آنجا که حذف متعلَّق، دلیل بر عموم است، عبارت «شُغِل مَنِ الجنّة و النارُ امامَه» نشان می دهد که توجه به آخرت، انسان را از توجه به غیر آن بازمی دارد و دلیلی ندارد که چون برخی شارحان، عبارت را ناظر به رویگردانی از حرام بدانیم. اهل تقوی به لذایذ دنیوی نیز رنگ اخروی می بخشند لذا توجه به دنیا، منافاتی با توجه به آخرت ندارد. 7. در عبارت «و الطّريق الوسطى هى الجادّة» تفاوت «طریق» و «جاده» در آن است که راه روشن و واضح را «جاده» می نامند (العین) یعنی راهی که بیّن الرشد است و انسان را به کمال مطلوب می رساند، راه میانه است که همان راه اهلبیت علیهم السلام است (و کذلک جعلناکم امة وسطا) برخی دیگر، «جادّة» را به «معظم الطریق» یعنی شاهراه معنا کرده اند (الصحاح). 4️⃣مصادر خطبه البیان و التبیین ابوعثمان جاحظ/ النهایة ابن اثیر/ الارشاد شیخ مفید/ عیون الاخبار ابن قتیبة/ تاریخ یعقوبی و ... https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵ما و عبرت‌گیری از مرگ دیگران ⚡️خطر دور شدن از سبک زندگی امیرالمؤمنین علیه ‌السلام روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در تشییع جنازه‌ای شرکت کرده بودند، دیدند که شخصی می‌خندد. فرمودند: «گویا [گمان کرده‌اید] مرگ فقط برای دیگران نوشته شده است! و این حقیقت فقط بر دیگران لازم شده است! گویا فکر کرده‌اید این امواتی که می‌بینیم مسافرانی هستند که به زودی به نزدمان بازخواهند گشت! در قبرهایشان جایشان می‌دهیم و میراثهایشان را می‌خوریم چنانکه گویا خودمان برای همیشه جاوید هستیم. چه عجیب است که هر وعظ دهنده‌ای را فراموش می‌کنیم در حالیکه خود آماج هر بلا و حادثه‌ [و هر لحظه در آستانه مرگ] هستیم. از توضیحات امیرالمؤمنین علیه السلام پیداست که خنده آن شخص از آنجهت که نشانه غفلت او از پدیده مهمی به نام «مرگ» بوده، موجب ناراحتی حضرت شده است. بنابراین نه تنها خنده در تشییع جنازه میت، بلکه هر چیز دیگری که موجب غفلت شود یا مانع از پندگیری انسان از دیگران شود، به اندازه همین خندیدن، عملی ناپسند و مورد بغض حضرت می‌باشد چرا که در اندیشه علی علیه‌السلام مرگ مردگان باید موجب عبرت‌گیری و بیداری زندگان شود. حضرت در جای دیگری فرموده‌اند: «مردگانتان مایه پند و عبرتتان بشوند بهتر است تا اینکه مایه افتخارتان بشوند»! (لأن یکونوا عبراً احق ان یکونول مفتخرا» () 🔻متاسفانه مدتی است برخی از اسباب غفلت، مانند موسیقی (حتی موسیقی حلال) در مراسمات تشییع و تدفین اموات مرسوم شده است. این سبک زندگی، ما را از الگوی زیستی امیرالمؤمنین علیه‌السلام دور می‌کند! حکمت 122 كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ ،شماره 156 https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵 یک مشکل نحوی و درخواست مشارکت از اعضای کانال أَ لَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى‏الله‏عليه‏وآله )بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْه‏ آیا نمی‌بینی ـ هرچند نمی‌خواهم [از فضائل بنی‌هاشم] دم بزنم بلکه [برای شکر،] نعمتهای خدا را برمی‌شمارم ـ که جمع زیادی از مهاجران و انصار به شهادت رسیدند و هر یک از آنها را فضیلتی بود تا اینکه وقتی شهید ما (حمزة) به شهادت رسید به او «سید الشهدا» گفتند و پیامبر فقط بر پیکر او هفتاد تکبیر در نماز میت خواند؟! مسأله ادبی یکی از دشواری‌های نحوی این عبارت این است که جمله‌ی «أنّ قوما استشهدوا...» مفعولِ «تری» است. ولی بین این عامل و معمول، تعبیر «غیرمخبر لک و لکن بنعمة الله احدّث» فاصله شده است. ❓برخی شارحان نهج البلاغه، این احتمال را مطرح کرده‌اند که تعبیرِ «غیرمخبر» از نظر نحوی حال باشد و جمله‌ی «لکن بنعمة الله اُحَدّث» نیز به آن عطف شده باشد. پرسشی که وجود دارد این است عامل این حال چیست؟ تعبیر «ألا» یا فعل «تری»؟ هر کدام که عامل باشد، چه تاثیری در معنا کردن متن دارد؟ 🔰از استادان و فضلای گرامی، درخواست میشود دیدگاه‌هایشان را به آیدی مدیر کانال( @ashaiery) بفرستند تا به نام خودشان منتشر و موجب استفاده دیگر عزیزان شود. 1 https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
بسم الله نوشته‌های کوتاه خوانندگان درباره جمله «ألَا تَرَى غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى ...» 1✍️شیخ حسین محلاتی: با توجه با اینکه متکلم (حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام) در حال بیان مطلبی است در ابتدای امر قصد دارد از مخاطب خود دفع دخل کند و خود را از اتهام خودنمایی فردی و قبیله ای مبرا کند به وی گوشزد می کند که این مطلب را درحالی می گویم که نمیخواهم از فضائل بنی هاشم دم بزنم ... لذا غیر مخبر را می توان حال از أقول محذوف دانست که قرینه معنوی دارد. (زیرا متکلم در حال سخن گفتن است) و یا بهتر است بگوییم أریک (متکلم وحده از ارائه) محذوف که قرینه لفظی (الا تری: آیا نمی بینی؟) و معنوی دارد. (زیرا متکلم میخواهد با سخنانش چیزی را به مخاطب نشان بدهد تا ببیند) 2✍️. ابن علی ابهری (نام کاربری): جمله" غیرمخبرلک ولکن بنعمه الله اُحدث لک" معترضه می باشد. و در اول این جمله معترضه، کلمه «احدّث» در تقدیر است، بنابرقرینه که وجود فعل احدث در آخرجمله می باشد. ویا اینکه در جمله معترضه، "احدّث حدیثا" را در تقدیر بگیریم، که "غیر"، صفت برای مفعول مطلق نوعی باشد. 3.✍️ مهدی احمدی: ظاهرا عامل این حال، فعلی شبیه "أُریک" است که افاده اش از ذکر "الا تری" به دست می آید. https://eitaa.com/banahjolbalaghe‌
به نام خدا برای تشخیص عامل حال (غیرَ) باید چند نکته را در نظر داشت: نکته اول: در «ألا» دو احتمال وجود دارد: احتمال ١: ادات تحضیض (طلب فعل با عنف و شدت) باشد. طبق این احتمال، ألَا تَرَى به معنای «أطلبُ منك الرؤية» خواهد بود. احتمال ٢: همزه استفهام (به داعی انکار) و لای نافیه باشد. طبق این احتمال، أ لَا تَرَى به معنای «أستفهمُ عن عدم رؤيتك» خواهد بود. نکته دوم: مقصود از «تَرَى» در اینجا، رؤیت قلبی به معنای دانستن هست نه رؤیت بصری به معنای دیدن. نکته سوم: در «مخبر» دست کم چهار نسخه بدل وجود دارد [1]: ١.مُخْبَر، اسم مفعول از باب افعال، به معنای خبر داده شده. ٢.مُخَبَّر، اسم مفعول از ، به معنای خبر داده شده. ٣.مُخْبِر، اسم فاعل از باب افعال، به معنای خبر دهنده ۴.مُخَبِّر، اسم فاعل از باب تفعیل، به معنای خبر دهنده. نکته چهارم: مقصود اصلی امام از عبارت «غَيْرَ مُخبرٍ لَكَ»، طبق هر چهار نسخه این است که تو _معاویه_ خود از فضائل بنی هاشم خبر داری و لذا معنا ندارد که من تو را بدان خبردار کنم یا تو از آن خبردار شوی. به بیان ساده‌تر امام می‌خواهد بفرماید: آیا نمی‌دانی _که می‌دانی_ بنی هاشم چه فضایلی دارند؟ با توجه به این نِکات چهارگانه، طبق دو نسخه اول، «غیرَ» حال از فاعل تَرَی یعنی معاویه (علیه اللعنة و الهاوية) است. در این صورت، «تَرَی» عامل نصب غیر خواهد بود. و المعنی: ألا تعلم حالَ كونك غيرَ مخبَر لك. (در حالی که تو خبردار نشده‌ای). و اما طبق نسخه سوم و چهارم، «غیرَ» حال از فاعل أطلبُ یا أستفهمُ یعنی امام علی (صلوات الله و سلامه علیه) است. در این صورت، معنای ألای تحضیضیه یا همزه استفهام عامل نصب غیر خواهد بود. و المعنی: أطلب منك العلم أو أستفهم عن عدم علمك حالَ كوني غيرَ مخبِر لك. (در حالی که تو را خبردار نکرده‌ام). [1]. نهج البلاغه (قیس العطار). ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️ استاد محمد نادری حوزه علمیه قم. https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله ✍️ استاد سید محمدرضا طالبیان عجالتا چند راه حلی را که به ذهنم می رسد عرض می‌کنم: 1.ذو الحال محذوف بوده و جمله ان قوما بدل از نعمه باشد. با این تقدیر: الاترانی غیر مخبر لک.... 2.ذو الحال محذوف بوده و جمله ان قوما منصوب به نزع خافض باشد.با این تقدیر: الاترانی غیر مخبر لک... 3.ذوالحال و عامل ان محذوف باشند. و جمله ان قوما مفعول به برای تری است با این تقدیر: الاتری اتکلم غیر مخبر لک و ... ✍️استاد سرکار خانم دکتر امانی؛ مدرسه بنت الهدی عبارت «غیر مخبرک....» جمله معترضه است و تقدیر آن چنین است : «اخبرک غیر مخبرک...» یعنی: به تو خبر می دهم در حالی که برای من خبر دهنده برای تو نیستم ولی نعمت الهی را برای تو یادآوری می کنم. انا مستتر در اخبرک ذوالحال و اخبرک محذوف عامل ان است. https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله در این زمینه چهار احتمال هست: 1.از آنجا که "غیر" شبه ظرف است عامل مى تواند "حالکوني" محذوف باشد. به شبه ظرف بودن آن تصريح شده است در شرح الرضي على الكافية 2/127حيث يقول: لمشابهته الظروف المبهمة بإبهامه. این وجه مقبول نیست چرا که شباهت در ابهام مستلزم شباهت در تعلق به فعل عام نیست. 2.غیر را حال متاخر دانسته و ذوالحالش ضمير أحدث در این صورت أحدث عامل است ولی با چند مشکل اساسی روبرو خواهيم شد. اولا این ضمیر در معطوف علیه است و ضمیر معطوف الیه نمی تواند ذوالحال باشد ثانیا این عامل در معطوف علیه است و معطوف علیه عامل معطوف نیست. 3.غیر خبر منصوب برای کنت محذوف باشد که در این صورت اصلا حال نیست. مشکل این بخش این است که این مورد از موارد جواز تقدیر افعال ناقصه با اسم آنها نخواهد بود. 4. الاتری را کنار و معنای التزامی آن یعنی ولتیقن لي عامل باشد. كه در اين صورت از باب الأحکام بین متلازمین واحدة معناى الاترى عامل است. با اين فرض هم مشكل عامل و هم ذوالحال حل مى شود. https://eitaa.com/banahjolbalaghe ✍️استاد سعید عبیری مجتمع زبان، ادبیات و فرهنگ‌شناسی (جامعة المصطفی) https://eitaa.com/banahjolbalaghe
سلام علیکم با ادب و احترام در پاسخ سؤالی که مطرح فرمودید به ذهن قاصر می رسد ألا و تری، هر دو می توانند عامل حال باشند. ألا، عامل معنوی (به معنای أنبهک) و تری، عامل لفظی (که البته در این صورت ألا، مرکب از همزه و لا نافیه خواهد بود). البته پوشیده نیست که وجه دوم، اولی است گرچه نیازمند تقدیر برای غیر مخبر هستیم. اما اینکه عامل بودن هر یک، چه تفاوتی در معنا دارد باید گفت: با توجه به اینکه غرض از آوردن غیر مخبر لک ... تحقیر معاویه است [آنگونه که برخی شارحان هم به آن اشاره دارند؛ به اینکه تو سزاوار آن نیستی که طرف خطاب من باشی ولی من به قصد شکر نعمت الهی این خبر را بازگو می کنم] در تفاوت معنایی دو احتمال فوق به نظر می رسد اگر عامل حال را تری بدانیم تحقیر معاویه شدیدتر خواهد بود. با این توضیح که اگر تری را عامل بدانیم، معنای توبیخی که در ألا تری وجود دارد در معنای حال (غیر مخبر...) هم تاثیر می گذارد و علاوه بر اینکه به او می فهمانیم که تو سزاوار هم صحبتی با من نیستی به او می فهمانیم که همین امر واضح نیز بر تو پوشیده است و این را هم نمی دانی؟! ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️استاد محمدجواد عصاری؛ مجتمع زبان، ادبیات و فرهنگ‌شناسی https://eitaa.com/banahjolbalaghe
به نام خدا با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات در ماه مبارک رمضان پیرو سوال درباره مشکل نحوی در فرازی از عبارت نهج البلاغه این سوال طبق نظر بیشتر نحات مبنی بر لزوم وجود عامل در الفاظ بوده و طبق دیدگاه ابن مضاء و تابعین معاصر از جمله دکتر ابراهیم مصطفی جایگاه نداشته و گوینده در همه جا عامل حقیقی در اعراب واژگان است). جواب چنانچه در سوال بیان شد، واژه «غیر» به لحاظ معنایی با نقش حال تناسب داشته و بیانگر حالت گوینده حین سوال مجازی به قصد اعجاب مخاطب و به فکر فرو بردن او نسبت به مطلب بعد است. اما در مورد عامل آن در کتب نحوی برای حال 3 عامل بیان شده است: فعل، شبه فعل (اسم فاعل و...) و هم معنای فعل مانند ادات تنبیه، اسم اشاره و... است. (شرح الرضی علی الکافیه ، ج2، ص 14) در این فراز عامل حال، حرف استفهام «أ» است که از معنای حقیقی و درخواست سوال واقعی عدول کرده و به صورت مجازی برای به فکر فرو بردن مخاطب و برانگیختن او برای کشف حقیقت بکار رفته است. معنای عبارت چنین می باشد: «أسئلک غیرَ مخبر...» یعنی از تو سوال می کنم در حالی که قصد اخبار از فضائل ندارم...». نکات مساله 1-ذوالحال طبق نحو دستوری، ضمیر مستتر در فعل مترادف با حرف «أ» و طبق نحو مفهومی شخص گوینده است که در مقابل مخاطب حاضر است. چنانچه در ضمایر حاضر، مرجع فرد حاضر است، در ذوالحال نیز گاهی چنین است. 2-فصل بین عامل و حال توسط «لا تری» به دلیل شدت علاقه و انس این دو کلمه (أ و لاتری) اشکال نداشته؛ بلکه فصل بین این دو نزد طبع سلیم ناپسند بوده و مخل به فصاحت کلام است. بنابراین «لا تری» به لحاظ ساختارشناسی در استعمال اجنبی محسوب نمی شود (در اینگونه موارد باید توسعه در معنای اصطلاحی اجنبی قائل شده و فقط منحصر در اجنبی به لحاظ عمل نحوی نکنیم). 3-به دلیل مجازی بودن استفهام، هیچ منافاتی بین «مخبر و احدث» با عامل حال یعنی حرف استفهام وجود ندارد. 4-طبق نظر نجم الائمه استدلال ابوعلی فارسی مبنی بر بطلان عمل ادات نفی و استفهام در حال، با عامل دانستن اسم اشاره و حرف تنبیه نقض شده و تنها دلیل، پیدا نکردن شاهد در کلام عرب است. (همان) که ما این عبارت حضرت امیر در نهج را شاهد مثال عمل ادات استفهام در حال می دانیم. سوال جای یک پرسش باقی است که زمان واقعه (أنّ قوماً...) گذشته بوده و مقتضای حال با «ألم تر» تناسب دارد. چنانچه در قرآن فقط از ترکیب «ألم تر...» استفاده شده است. آیا استحضار صورت واقعه در ذهن مخاطب دلیل ارتکاب گوینده به خلاف مقتضای ظاهر و استفاده از مضارع بجای ماضی شده؟ ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍️استاد علیرضا بابائی؛ مجتمع زبان، اادبیات و فرهنگ شناسی https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله 🔵 ده فرمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره مراقبت از قلب در 1) قلب باید به وسیله موعظه زنده شود (أحی قلبک بالموعظة) 2) قلب در عین زنده بودن باید مرده باشد (أمته بالزهادة) قلب به تلفیقی از «زنده بودن و پرحرارت و فعال بودن برای آخرت و کسب فضائل» و در عین حال «مرده بودن از حرکت به سوی حرام و دنیازدگی» نیاز دارد. درجای دیگری فرمود: لا کالزهد فی الحرام. 3) قلب باید قوی باشد به وسیله یقین (قوّه بالیقین) قلبی که به رسیده هم در تحمل مصائب دنیا قدرتمند می‌شود و هم در مواجهه با گناه قدرت خودکنترلی دارد. 4) قلب باید رام باشد (ذلّله بذکر الموت) آنقدر با یاد به این قلب وحشی تازیانه می‌زنند تا رام شود. 5) از قلب باید هر روز اقرار و اعتراف گرفت که فانی است نه باقی (قرّره بالفناء) 6) قلب باید با «حکمت» نورانی شود. (نوّره بالحکمة) را به «اتقان العلم» معنا کرده‌‌اند یعنی درک خاصی که به انسان توانایی و درکی می‌دهد که در پیچ و خم تزاحم‌های جامعه به علم خودش عمل کند. 7) قلب را باید نسبت به فاجعه‌های دنیا بصیر کرد (بصّره فجائع الدنیا) 8)قلب نباید مقهور صولت روزگار بشود (حذّره صولة الدهر). گاهی روزگار می‌خواهد اقتضائات غلط خودش را برقلب انسان تحمیل کند، قلب را باید از مقهور شدن در برابر روزگار بر حذر داشت. 9) اخبار گذشتگان را باید بر قلب عرضه کرد تا بیدار و متعظ و عبرت‌پذیر بشود (أعرض علیه اخبار الماضین) 10) مصیبتهای امتهای گذشته را می‌داند اما فراموش می‌کند. پس باید به او یادآوری کرد (ذکّره بما اصاب من کان قبلک) https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a ،شماره 157 https://eitaa.com/banahjolbalaghe