eitaa logo
محسن حاجی مقدس|برخاست
157 دنبال‌کننده
108 عکس
78 ویدیو
3 فایل
واگویه های طلبه ی تنفس کرده در عرصه های: _فعالیت فرهنگی _تعلیم و تربیت _عدالتخواهی ارتباط: @hajimoghadas
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ققنوس
«شرایط بسیار شبیه این روزها بود...» (گزارشی کوتاه از دیداری شیرین و حرف‌هایی راه‌بردی که شاید به کار امروزمان بیاید، اگر...) در فاصله پنجاه‌روز مانده تا انتخابات خدمت آقا رسیده بودیم، «دوِدوِنودودو» «بیست‌وچهارِسهِ‌نودودو» هم انتخابات ریاست‌جمهوری بود... همان انتخاباتی که برای هشت‌سال، تلخ‌ترین روزهای کشور را رقم زد... از قضا، در اردوگاه مدعیان انقلابی‌گری، رقابت آن دوره هم بین و بود... ▫️▫️▫️ خدمت آقا که رسیدیم، از ابتدا منتظر بودیم درباره انتخابات بشنویم... اما مثل بسیاری از موارد که دل من جایی است و دل‌دار جای دیگری، این‌بار هم هرچه منتظر ماندیم، خبری نشد که نشد... اصلاً نگرانی آقا چیز دیگری بود!: «...حقیقتاً بنده در طول سال‌های متمادی بیش از نگرانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، بود...» جالب‌تر استدلال حضرتش بر این امر بود: «علت هم برای شماها واضح است؛ البتّه برای خیلی‌ها واضح نیست!» ▫️▫️▫️ از «جبهه فرهنگی-سیاسی غرب» در مقابل‌مان گفتند و دل این جبهه را شکافتند و سه جبهه را بیرون کشیدند: ۱. جبهه سرمایه‌داریِ خطرناک و آدم‌خوار ۲. جبهه صهیونیستی با اهداف مشخّص ۳. جبهه ارتجاع فکری و خوک‌صفتی در زندگی بشری در ادامه همین مباحث بود که دستور تشکیل جبهه صادر شد: «این طرف هم جبهه تشکیل داد.» و بعد هم آن جمله طلایی: «از و حتّی به تنهایی کار برنمی‌آید، باید یک انجام بگیرد.» و بلافاصله از مردم گفتند: «کار هم جز با امکان ندارد؛ یعنی خیلی کارها می‌کند...» از ضرورت «پشتوانه فکری و نظری بسیار محکم» گفتند، از لزوم تقویت ، ، ، از ضرورت   و نفی ▫️▫️▫️ آقا از همه چیز گفته بودند، جز انتخابات! دوباره درباره اهمیت کار فرهنگی و جبهه‌سازی گفتند: «به هر حال آنچه شماها به آن همّت گماشته‌اید و دارید دنبال می‌کنید کارهای است» و مهم‌تر را عنوان کردند و برای این مهم راه‌کار ارائه دادند: «نفَس‌تان را قرار بدهید؛ نگذارید نفَس‌تان بین راه قطع بشود؛ اگر بخواهید نفَس، نفَس عمیقی باشد، الزاماتی دارد، هم دارد، هم دارد.» ▫️▫️▫️ صحبت‌ها به پایان خودش نزدیک می‌شد و‌ خبری از آن‌چه منتظرش بودیم، نبود... نگاهی به برگه‌ها انداختند و برخی تذکرات لازم را هم حواله دادند به بعد... داشتیم حسابی ناامید می‌شدیم که ناگاه ورق برگشت: «یک چیز که به ، به‌خصوص در است عرض کنم، از در سطح کشور در ، سعی کنید استفاده نشود، مثل و... است که را که انسان می‌خواهد انجام دهد، این را وسیله‌ای قرار بدهد که در یکی جلو بیاید و یکی عقب برود. به نظر من است این تشکیلات را تا جایی که ممکن است صَرف این جور کنید. البته من را به عنوان مثال گفتم، چون حالا در پیش است...» توقع هر حرفی را داشتیم، جز این کلام! انگار سطل آب یخی را خالی کرده بودند روی فرق سرمان! شرایط بسیار شبیه این روزها بود... ▫️▫️▫️ نگاه آقا بلندتر و عمیق‌تر از این حرف‌ها بود، هرچند ما قدرشناس نیستیم، اما آقا ما را برای کارهای بزرگ‌تری می‌خواست: «این کارها را باید برای به کار برد. ما باید یک قوی‌ای، هم در خودمان و در مجموعه نظام به‌ وجود بیاوریم، هم در تک‌تک مردم به‌ وجود بیاوریم. هدف والای ما ایجاد یک به معنای حقیقی کلمه است که در آن هم هست، هم هست؛ هم عزّت در ملأ اعلیٰ هست، هم عزّت در روی زمین هست.» ▫️▫️▫️ حدوسط کلام آقا هرکسی بود که دارای « در سطح کشور» باشد، این گسترش نفوذ هرچه بیش‌تر، خطاب قوی‌تر و بار سنگین‌تر... چشم‌درچشم آقا، نشسته بودیم و از دولب خودش این کلمات را شنیده بودیم، حجت تمام بود! @qoqnoos2
🇮🇷 دفاع حامیان آقای ‎ از آقای ‎ در واکنش به کاریکاتور موهن، خیلی دلگرم کننده بود. به خود ما و حتماً به "آنها" یادآوری کرد که ما یک جبهه‌ایم 📝 وحید یامین‌پور ----------------- 🇮🇷 @ghalibaffan
20.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️به جلیلی رای میدم برای: فرصت مستقل ماندن ایران! ✨آگـاهـے‌‌ بـــراے‌‌ سامـــانے‌‌ دیگــر✨ مدرســـه تـ؋ــــکر و نــوآوری نگــــــاهـ ‌🆔 @sch_negah
0⃣ از کودکی عاشق بودم. اما در دانشگاه با گوش دادن نوارهای شرح سروش، مثنوی‌خوان شدم. یکی از بحران‌های آن دورانم شنیدن دعوا و اختلافات سعدی و و رفتار تحقیرآمیز مولوی با سعدی بود. فکر می‌کردم باید از بین این دو، یکی را انتخاب کنم و دیگری را کاملا کنار بگذارم. تا اینکه طلبه شدم و شاگردی استاد این بحران را برایم حل کرد... (بخوانید) ❗️گفتم: «ایشان در کلاس‌هایش، اندیشه شما را جزء اندیشه‌های باطل و خطرناک دسته‌بندی می‌کند». گفت: «مگه من برای اینکه ایشان با من خوب است یا من را قبول دارد می‌خواهم ازشون حمایت کنم؟! باید مراقب باشیم که منافع شخصی، کوچکترین تأثیری در مواضع ما نداشته باشد». این روزها که می‌بینم به او می‌گویند «مقتدای فکری » تعجب می‌کنم!!! 🛑 ... همان روزها شهید شدند و بازار دعوت از ایشان برای کاندیداتوری ریاست جمهوری داغ شد. موقع مناسبی نبود؛ اما از سر اجبار، پیام دادم. چند دقیقه بعد زنگ زد و گفت: «صبح پیگیر شدم و با فلانی تماس گرفتم، ان‌شاءالله تا عصر قسمتی از کار انجام میشه. الآن هم دارم میرم کربلا، ان‌شاءالله برگردم پیگیر بقیه کار هم خواهم شد». خیلی‌ها اگر در موقعیت او بودند به چیزی جز خودشان و رؤیای ریاست فکر نمی‌کردند، اما او فکرش جای دیگری بود. این روزها که می‌گویند: «برای رهبر شدن در خواب رؤیا دیده»؛ خنده‌ام می‌گیرد. بخاطر محدودیت‌های عکس‌نوشته، متن کامل را اینجا بخوانید https://eitaa.com/s_h_taba مِـنّـــا؛ تلاشی برای یافتن خویش در فراگیر امام 【فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي】
0⃣ از کودکی عاشق بودم. اما در دانشگاه با گوش دادن نوارهای شرح سروش، مثنوی‌خوان شدم. یکی از بحران‌های آن دورانم شنیدن دعوا و اختلافات سعدی و و رفتار تحقیرآمیز مولوی با سعدی بود. فکر می‌کردم باید از بین این دو، یکی را انتخاب کنم و دیگری را کاملا کنار بگذارم. تا اینکه طلبه شدم و نگاه مجموعه‌نگری که از استاد یاد گرفتم این بحران را برایم حل کرد. تازه فهمیدم نیاز نیست یکی از این دو را تماما کنار بگذارم و مرید دربست آن دیگری باشم. از او یاد گرفتم که چگونه باید و میز ذهنی‌ام را با نگاه فقهی بچینم و بعد از حفظ جهت، از هر اندیشه‌ای، در منزلت مناسب خودش استفاده کنم. 1⃣ خودم را «خانه شاگردش» می‌دانم. از ۲۰ سال پیش، یعنی سال سوم طلبگی‌ام، پایم به خانه‌اش باز شد؛ بعضی درس‌ها را در خانه برگزار می‌کرد. علاوه بر شاگردی، در بعضی کارها کمکی می‌کردم. چندین سال، از صبح تا شب در محضرش بودم و خیلی از اوقات در جلساتمان، خودم بودم و خودش. اما با این‌حال همیشه شاکی بودم که چرا این همه از وقتش را در اختیار مردم و رسانه‌ها و هیئات و ... می‌گذارد. انگار دوست داشتم یک‌جا بایستد و من همیشه در اش باشم، درست مثل این عکس (عکس مربوط است به آبان ۱۴۰۱). اما او فیضش عام و بیشتر شبیه خورشید بود تا سایه‌بان. این روزها که برخی روزنامه‌ها به او می‌گویند «» ناخودآگاه می‌خندم. 2⃣ در انتخابات سال 92 می‌خواست موضع رسمی بگیرد. منظورم مخالفت با نظرشان نبود، اما می‌خواستم چیزی را که شنیده‌ام به گوششان برسانم. گفتم: «ایشان در کلاس‌هایش، اندیشه شما را جزء اندیشه‌های باطل و خطرناک دسته‌بندی می‌کند.» گفت: «مگه من برای اینکه ایشان با من خوب است یا من را قبول دارد می‌خواهم ازشون حمایت کنم؟! باید مراقب باشیم که منافع شخصی، کوچکترین تأثیری در مواضع ما نداشته باشد». این روزها که می‌بینم به او می‌گویند «مقتدای فکری » تعجب می‌کنم!!! 3⃣ برای رفع یک مشکل شخصی از ایشان کمک خواسته بودم. همان روزها شهید شدند و بازار دعوت از ایشان برای کاندیداتوری ریاست جمهوری داغ شد. موقع مناسبی نبود؛ اما از سر اجبار با خجالت و شرمندگی پیام دادم و آن کار شخصی را یادآور شدم. چند دقیقه بعد زنگ زد و گفت: «صبح پیگیر شدم و با فلانی تماس گرفتم، ان‌شاءالله تا عصر قسمتی از کار انجام میشه. الآن هم دارم میرم کربلا، ان‌شاءالله برگردم پیگیر بقیه کار هم خواهم شد». خیلی‌ها اگر در موقعیت او بودند به چیزی جز خودشان و رؤیای ریاست فکر نمی‌کردند، اما او فکرش درگیر حل مشکلات مردم بود. از اینکه یک نادان می‌گوید: «برای رهبر شدن در خواب رؤیا دیده»؛ خنده‌ام می‌گیرد. 4⃣ دیشب یکی از دوستان از حسین پرسید: «عکس‌العمل خود حاج آقا نسبت به تخریب‌ها چیه؟» گفت: «وقتی بهشون می‌گیم فلان مطلب رو علیه شما پخش کرده‌اند، فقط لبخند می‌زند». 😮‍💨 چه روزگاری شده! کسی مثل من، که پشت سیم‌های خاردار نفسش اسیر است و هر کاری می‌کند برای خودش و نفسش است، باید دست به قلم ببرد و برای اثبات اینکه او ندارد، مطلب بنویسد. نمی‌دانم از شوری این آش، باید بخندم یا به حال خودمان گریه کنم؟ https://eitaa.com/s_h_taba مِـنّـــا؛ تلاشی برای یافتن خویش در فراگیر امام 【فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي】