3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
کوتاه بیا عزیزدلم،
عمر ما به نیامدنت قد نمیدهد
امسال روز تولدتان با جمعه تقارن دارد...
#میلاد
#آرزو
#ظهور
#حجت
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
همیشه دلم میخواست سکوت برهها رو ببینم
زیاد ازش شنیده بودم اما جرأت دیدنش رو نداشتم
فیلم ترسناک نیست اما دلهره و اضطراب در سرتاسرش پخشه
به نظرم محاله اونطوری که لکتر به شما زل میزنه یخ نکنید.
بازیگری در این فیلم عالیه
بیل بوفالو یک قاتل زنجیرهای است
که پوست مقتولین خود را میکند
و در دهانشان پیله کرم ابریشم جا میدهد
یک دانشجوی fbi قرار است
از یک روانپزشک قاتل که سابقه مردهخواری دارد
برای این پرونده کمک بگیرد
#معرفی_فیلم
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
هدایت شده از الف|نون
اینستاگرام واقعا مبتذل است. هرچه بیشتر میگذرد بیشتر به ابتذالش پی میبرم. چهار پنج روزی میشود که فیلترشکن خاموش است و از رگبارِ پستها و استوریها دورم. نه بدن درد دارم و نه دلم برای مزخرفات و لاطائلاتِ تویش لک زده. در عوض نمایشنامهی "اتللو" را امشب تمام کردم، ۶۰ صفحه مانده تا "تاریخ بیهقی" تمام شود، جلد اول "روزها در راه" تمام شده و از جلد آخرِ "بهترین داستانهای جهان" فقط پنج شش داستانِ دیگر مانده. هرچه بیشتر از آن فضای سطحی و بیهوده عقب میکشم، به صفحههای کاغذی پناهندهترم. به راستی آدمهایی که کسب و کاری ندارند و دنبال تولید محتوا و جهاد تبیین و فلان هم نیستند، توی اینستاگرام چه میکنند؟! حیفِ عمر نیست؟
______________
@AlefNoon59
.
خوزه آرکادیو بوئندیا و اورسلا ایگواران با وجود مخالفتهای زیاد باهم ازدواج میکنند. مادر اورسلا معتقد است فرزند آنها قرار است با دم خوک بهدنیا بیاید و در نتیجه فرزندشان یک هیولا خواهد بود.
آنها برای فرار از این خرافات به همراه برخی جوانان دیگر شهر مهاجرت میکنند. بعد از تلاشهای فراوان در منطقهای توقف میکنند و خانه و زندگی میسازند. اسم محل جدید زندگی را ماکوندو میگذارند. جایی که قرار است هفت نسل از خانواده بوئندیا رشد کنند و کانون اتفاقات مختلف در صد سال آینده باشد.
گابریل گارسیا مارکز داستان را در فضای رئالیسم جادویی ساخته است پس از هیچ اتفاقی نباید تعجب کرد مثلا اگر کسی بیدلیل بمیرد و خونش مثل شلنگ آب راه بکشد پیش پای مادرش تا خبرش کند یا اینکه از آسمان گل زرد ببارد یا ناگهان هیچکس نتواند بخوابد یا فراموشی واگیردار شود یا مردهای تماموقت حضور داشته باشد و یا حتی خانوادهای اعتقاد داشته باشد که اسم پسرهایش یا باید خوزه آرکادیو باشد یا آئورلیانو و اسم دخترهایش یا باید آمارانتا باشد یا رمدیوس و یا حتی چهار سال بیوقفه باران ببارد، هیچکدام اینها نباید باعث تعجب شود. مهم این است مارکز آنقدر خوب داستان میگوید که شما ماکوندوی خیالی و اتفاقاتش را باور میکنید و همراه میشوید.
مارکز در داستانش سرانجام اتفاقات را گاهی در همان ابتدا میگوید و تصور میکنید از جذابیتش کم خواهد شد اما وقتی به آن اتفاق میرسید ناگهان ورق برمیگردد.
تجربه ثابت کردهاست صد سال تنهایی معمولا گزینه مناسبی برای تازه واردهای کتابخوان نیست
پیشنهاد من این است اول سریالی که با همین نام ساخته شده است و نیمی از اتفاقات کتاب را نمایش میدهد ببینید و بعد سراغ خوانشش بروید.
پینوشت:
از شجرهنامه ضمیمه کتاب غافل نشوید. خیلی کمک کننده است
کتاب هدیه ارزشمند علیرضا جانم است.❤🌹
یه مامان همیشه در همین شرایط کتاب میخونه
با حضور افتخاری همیشه در صحنه بچههاش
برشهایی از کتاب:
*تنها عمل موثر قیام است.
*اگر جنگ نباشد، مرگ هست.
*روزی که قرار شود بشری در کوپه درجه یک سفر کند و ادبیات در واگن کالا دخل دنیا آمده است.
*مردها خیلی بیش از آنچه تصور میکنی، از هر زن انتظار دارند؛ یک عالمه آشپزی، یک عالمه جاروکشی و یک عالمه زجر کشیدن برای چیزهای کوچک مزخرف وجود دارد که تو حتی تصورش را هم نمیتوانی بکنی.
#کتاب
#کتاب_بخونیم
#صد_سال_تنهایی
#گابریل_گارسیا_مارکز
#بهمن_فرزانه
#انتشارات_امیرکبیر
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
آقا سید حسن نصرالله
آقای شهید سید حسن نصرالله
#دلتنگ
#شهادت
#نصرت
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
این فیلم سه داستان از زندگی دو آدمکش حرفهای لس آنجلسی،
یک بوکسور، یک گانگستر و همسرش و دو سارق مسلح خرده پا
را به تصویر می کشد که در ظاهر ارتباطی باهم ندارند
اما در انتها بهم مربوط میشوند
داستان غیر خطی است و صحنههای خشونتآمیز دارد.
تقریبا همه نکتههای نهان و آشکارش رو متوجه شدم
اما بازم در نظرم موثر نبود
به نظرم فیلم اسمش رو نقض میکنه
و عامهپسند نیست
با احترام به تمام منتقدان محترم
منهای چند تا اتفاق که برام جالب بود
اما در کل دوستش نداشتم
#عامه_پسند
#معرفی_فیلم
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
به خودم گفتم جنگش و تموم کن که قراره خوابش از راه برسه
مدام و میگم
البته که زندگی هم همینه
#مجله_مدام
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
دیالوگ:
ما خستهایم
خستهتر از گذشتگان
دیدگان ما را به دیدارش روشن فرما
#معرفی_فیلم
#موسی_کلیم_الله
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
یکی از اساتید نویسندگی میگفت:
داستان اگر غمگین باشد باید لطافتی، طنزی برایش در نظر بگیرید و بالعکس
جلد کتاب شصت همان لطافت است که آدم رنجش را تاب بیاورد.
#کتاب_شصت
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
_بزن قدش
زن هر دو دستش را تسلیم دختر هفت سالهاش کرد.دخترک دستهای کوچکش را کف دست مادر زد.داشتند شجاعت دختر از نترسیدن در برابرآن سوزن پروانهای آنژیوکت را جشن میگرفتند.
من به ظاهر دستهای حلماسادات را محکم گرفته بودم تا وسط بیقراری و گریه،سوزن کلاه آبی پشت دستش را نکند اما همه حواسم پیش همان «بزن قدش» بود.
چقدر دلم میخواست حلماسادات هم میزد کف دستم تا جشن میگرفتیم و حرف میزدیم اما من فقط میتوانستم دستش را محکم بگیرم و کلماتم را مثل همیشه در هوا رها کنم.مسئول بیهوشی صدایم زد.دخترم را به دستگاه تونلی امآرآی سپردم.سرنگها مواد توی شکمشان را سر سوزن پروانهای خالی کردند و حلماسادات چشمهایش بسته شد.در آن لحظه دلم میخواست یک بشری باشد که مرا بفهمد و حرف بزند.زن گزینه مناسبی نبود.او مرا نمیفهمید.دخترش را از این دکتر به آن بیمارستان برده بود چون فقط کمی شیطنتش بیشتر بود و دلش نمیخواست خیلی روی نیمکتهای خشک مدرسه بنشیند.من هم آمده بودم چون مشکل جدیدی روی انبوه مشکلات دخترم برایمان دالی کرده بود.کتاب شصت مرضیه اعتمادی
را از کیفم بیرون آوردم.مرضیه را برعکس همه از کتاب «#پروانه_ها_گریه_نمیکنند » میشناختم.بعد از آن باهم دوست شدیم.
یکی از صفحاتش را باز کردم.
«مادری کردن برای بچههایی شبیه به زینب قلق خودش را دارد.باید به ظاهر دلت را سنگ کنی»
بغض کردم.خاطرت مادریام جلویم صف کشیدند.کتاب را بستم.گفتم:«الان دلم حرف دیگهای میخواد مرضیه» صفحه دیگری را باز کردم.
«رمز موفقیتمون توی این امتحان سه چیزه:شکر و صبر و تلاش.شکر خدا توی سختترین لحظهها،حتی اگر از این هم سختتر شد؛صبر به هرچی که خدا برامون خواست،و تلاش برای نجات زینبمون»
حلماسادات من با زینب مرضیه فرق داشت.حتی با سِودایی که حالا در تونل اتاق بیهوش افتاده بود تا در سرش علت شیطنتش را پیدا کنند.
همه بچهها باهم متفاوتاند.هر کدامشان منحصربهفرد هستند با ویژگیهایی که هیچکس دیگری ندارد.
عکسهای گران تونل چیزی در مغز حلماسادات پیدا نکردند احتمالا چیزی در مغز سودا هم پیدا نخواهند کرد.به قول مرضیه «چقدر فهمیده بودیم که همه کاره دنیا خداست و وقتی او میلش به انجام کاری باشد، چقدر ما هیچکارهایم»
باد خودش را به صورتم کشید.زیر لب گفتم:«خدایا برای همهچیز شکر.من تلاش میکنم دووم بیارم.تو هم صبرم رو بیشتر کن»
کتاب شصت روایت پنج پردهای از یک تازه مادر و نوزاد زودرساش است. نوزادی که معلم است برای اینکه ثابت کند «صبر آدمیزاد انتها ندارد» و یادآوری کند که «انسان به اندازه رنجهایش کِش میآید»
#روایت
#معرفی_کتاب
#کتاب_شصت
#مرضیه_اعتمادی
#انتشارات_امیرکبیر
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق