.
_کتاب چگونه مرور کتاب بنویسیم؟بهنظرم بخونیش خوب باشه.
خوندم!
_خوندی!؟پس چرا معرفیش نکردی؟
خیلی کتابا هست میخونم ولی فرصت نشده معرفی کنم.این کتاب که حیطهاش تخصصیه
_هرچی خوندی معرفی کن.تو چیکار داری تخصصی هست یا نه.کی معرفیش میکنی؟
هروقت بچهها،کارهای خونه،کارهای شخصی و غیر شخصی و اینترنت اجازه دادن
یه دفعه بگو هیچ وقت
زدیم زیر خنده
کتاب درمورد #آموزش_مرور_نویسی است و نگاهی به #نقد و #گزارمان_نویسی هم دارد و تفاوت هر کدام با دیگری بههمراه مثالهایی پرداخته است.
اگر در حوزه #معرفی_کتاب فعالید از دستش ندهید
بخش هایی از کتاب:
مشاوران املاک موفق با این ضربالمثل قسم میخورند که سه عامل مهم در تضمین فروش،موقعیت ملک،موقعیت ملک و بازهم موقعیت ملک است و همونطور که قبلاً گفته شد این مفهوم را میتوان با یک تغییر در مورد #بررسی_کتاب هم بکار برد سه عامل مهم در تبدیل شدن به یک مرور نویس موفق تجربه، تجربه و بازهم تجربه است.
فردی که به #مرور_نویسی علاقه دارد باید با نگرش انتقادی بخواند و بخواند و بخواند یا گوش دهد و سپس به فکر مرور نویسی بیفتد.
برای #مرور_نویس خوب تجربه ضروری نه بهتر است بگویم حیاتی است تجربه در خواندن کتاب، تجربه در خواندن مرور و تجربه در نوشتن مرور.
مرورنویس باید ذهنی باز و پذیرا داشته باشد.
انتشار یک کتاب لزوماً بهمعنای خوب بودن آن نیست،همه نوع کتاب بدی هم منتشر میشود.
درست نیست کتابی را مورد انتقاد قرار دهید صرفاً به این دلیل که دربارهی چیزی است که مورد علاقه شما نیست یا در مواجهه با آن احساس پریشانی میکنید.
نمیتوانید کتابی را بهخاطر آنچه درباره آن است مورد انتقاد قرار دهید.
تحقیر نکنید،سخنرانی نکنید،دادوبیداد هم نکنید. نوشتن روان و آسان بهترین راه است.
یک مرور خوب آنست که کتاب را براساس دیگر کتابهای همردهی خودش مورد قضاوت قرار دهید، یعنی سیب را با سیب مقایسه کند نه با پرتقال.
مرور خوب سرزنده است و بیانی مطمئن دارد بیانی که نشان میدهد مرورنویس بر مطالب #کتاب یا #کتاب_گویا تسلط کافی دارد.
#کتابخانههای_عمومی مخزن کتاب و منتشرکننده اطلاعات هستند اما یکیدیگر از ظرفیتهای مهم آنها برگزاری برنامههای عمومی است یکی از این برنامههای عمومی میتواند حمایت از کارگاههای مرور نویسی باشد (قابل توجه مسئولین کتابخانها. آقای هوپر با شما هستن)
#برد_هوپر
#انتشارات_ترجمان
#علیرضا_شفیعی_نسب
#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور
#Brad_hooper
#writingreviewsforreadersadvisory
.
«درون هر کس یک خرگوش خوابیده که به وقت ترس پا میگذارد به فرار و یک شیری هست که به او دل و جرأت میدهد و آدم را هل میدهد رو به جلو»
همهی حرف داستان همین است که با ترسهایت مقابله کن ...
در محرم یکی از سالهای جنگ ایران و عراق،جمشید در روستای رهشا که به تعزیههایش شهرت دارد در یک تعمیرگاه مشغول به کار است.پدر جمشید در تعزیه نقش شیر را بر عهده داشته است. بعد از رفتن به جنگ هیچ کس از او خبری ندارد.از آن سال هیچکس نقش شیر را در تعزیه ایفا نکرده است.مادر که تصور میکند گم شدن پدر خانواده از بد یُمنی نقش شیر بوده است مدام به جمشید میگوید:«بپا شیرت نکنن، شیر نشو...»
داستان در لایههای مختلف به جنگهای مختلفی اشاره دارد.
جنگ ایران و عراق .واقعه عاشورا ( جنگ حق و باطل).
جنگ جمشید با خودش و ترسهایش.
یک داستان درست و حسابی که بزرگترین حُسنش پرداختن به آیین تعزیه است .
داستان یادآور میشود که همهی ما در هر لحظه در حال جنگیم مخصوصا با خودمان و باید تصمیم بگیریم پیرو خرگوش باشیم یا شیر .
اگر از من بپرسند خواهم گفت:
آنقدر بجنگ تا شیر بشوی. حتما شیر بشو.
جایی از کتاب نوشته بود ؛وقتی چهل سالت بشه با دیدن سیاهی پرچم خودبهخود اشکت درمیاد نیاز به روضه خون نداری
ومن زمزمه کردم :
داریم با حسین حسین پیر میشویم
خوشحال از این جوانی از دست دادهایم
برشهایی از کتاب :
زعفر خود را به امام میرساند و میگوید:«پسر رسول خدا ! من با سی و شش هزار جن به حضورتان آمدهام برای یاری شما!»
امام نگاهی به لشکر زعفران میکند. تشکر میکند و میفرماید:«نیازی به کمک شما نیست؛برگردید»
زعفر نمیتواند برگردد،بازمیگوید:«قربانت شوم چرا اجازه نمیفرمایی؟»
حضرت میفرمایند:« شما آنها را میبینید؛ ولی آنها شما را نمیبینند و این از مروت بهدور است!»
زعفر بازهم میایستد و اصرار میکند :« اجازه بفرمایید همه شبیه انسان شویم.»
حضرت میفرمایند:«نیازی نیست من بهزودی شهید میشوم شما بهجای خود برگردید و بهجای یاری من برایم عزاداری کنید که اشک عزاداری برای من مرهم زخمهای من است» زعفر مجبور میشود به امر امام برگردد و خیمه عزا بر پا کند
همتون یه روز باید نقش حُر رو بازی کنید.چون همه چیزی برای توبه کردن دارند. از راهی که رفتین و نباید میرفتین، رفتین. الان برگردید و توبه کنید.
امام علی(ع): هرگاه از کاری ترسیدی خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار بزرگتر از خود آن کار است.
#کتاب
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
#شیر_نشو
#ترس
#جنگ
#مجید_قیصری
#انتشارات_کتابستان
.
شما عاشق شدهاید؟!
عشق میدانید یعنی چه؟!
عشق شما چه شکلی است یا دوست دارید چه شکلی باشد؟!
اگر میخواهید بگویید چشمهایش درشت باشد یا کشیده،لبهایش قلوهای باشد یا نازک.کمرش باریک باشد یا پهن.گوشتی باشد یا لاغر.سرتق باشد یا توی مشت...
اگر میخواهید اینها را بگویید شما از عشق چیزی نفهمیدید.اما اگر میخواهید مثل علی فتاح بگویید:«موهایش آبشار قهوهای،قدش تا اینجای من(سر شانههایش را نشان داد)سنش پنج سال کوچکتر،حرف زدنش آرام،ریز بخندد،وقتی میگوید«علی»سرش را روی شانههایش کج کند،لبهایش مثل غنچه گل یاس،اصلش بوی یاس بدهد،مهتاب باشد»
شما حتما عاشقید.
منِاو روایت عشق است.تماما عشق.نه آن عشقی که حالا هر کسی از راه رسید بیانش میکند.خودِخودِ عشق را میگویم.آنکه خدا برایش میگوید:«من طلبني وجدني...»
منِاو یعنی همهی من برای او.همهی ما برای او. یعنی همه یکی هستیم.همه از اوییم.همه عشقیم.
همهی حرف منِاو این حدیث است:
مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ،ماتَ شَهيدا.
هر كه عاشق شود و خود را پاك نگه دارد و با اين حال بميرد،شهيد مرده است.
به قول درویش مصطفای کتاب«تنها بنایی که اگر بلرزد،محکمتر میشود دل است.دل آدمیزاد.باید مثل انار چلاندش،تا شیرهاش در بیاید...حکما شیرهاش هم مطبوعه...عاشقی که هنوز غسل نکرده باشه،حکما عاشقه،نفسش هم متبرکه..»
اگر عاشق شدهاید و عشق را به رسم علی فتاح میفهمید این کتاب به درد شما میخورد.اصلا برای شما نوشته شده است.از دستش ندهید.
در خواندن این کتاب عجله جایز نیست.گرچه میدانم کتاب گاهی کاری میکند که شما ترمز ببرید.
منِاو داستان عشق است.عشقهای پاکی که نیش حرفهای دیگران را چشیدهاند و با تن زخمی و پاک ادامه دادهاند.حتی قسمتی برای حرفهای نگفتهشان در نظر گرفته است.
راستی عکس جلد کتاب پدر دل ما را درآورد.
منِاو داستان زندگی علی فتاح است.
داستان زندگی علی فتاح را بخوانید.
برشی از کتاب:
*مصیبت هم شکر دارد.مصیبتهای سختتری هم هست
*خدا بزرگ است.ما خودمان زمین خوردهایم.زمین خورده را زمین نمیزنند.
*حکما کور بهتر میبینه چون چشمش به کار دیگران نیست.چشمش به کار خودش است.چشمش به معرفت خودش است یا علی مددی.
#من_او
#رضا_امیرخانی
#نشر_افق
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب
.
#خانه_کاغذی
کتابی برای عاشقان، شیدایان، خورهها و دیوانههای کتاب، این الیاف نرم و نامیرای چوب که سرنوشت انسان را دگرگون میکند.
کتاب عجیبی بود کتابی که در عین لذت تکانت میدهد.
داستان چند سوپر کتاب دوستِ کتابخوان که سرنوشت عجیبی برای کتابها رقم میزنند.
برشهایی از کتاب
کتابها پارهای از وجود ما میشوند، مثل شاهدان لحظات بیبازگشت زندگی ما
هر که کتابخانه برای خودش درست میکند در واقع بنای زندگی کاملی را پی میریزد
هر کتابخانه دری است در زمان
نویسنده
#کارلوس_ماریا_دومینگس
مترجم
#بیوک_بوداغی
انتشارات
#نشر_آگه
ویراستار
#کاوه_اکبری
صفحهآرا
#فرشته_آذرباد
تعداد صفحات
۷۶
#کتاب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
#کتاب
.
.
بامداد بود کتاب و باز کردم که وسط کارهای آماده کردن سحری کنارم باشه. سحر که رسید داستان هیتی هم تموم شد. اما یه کنج قلب من برای خودش جا باز کرده بود.
داستان با الهام از یک داستان واقعی نوشته شده است. ایتام از نیویورک سوار قطار میشدهاند تا برای یک زندگی بهتر به خانه روستائیانی که تمایل داشتند بروند.
اما سرنوشت برای همه یکسان نیست.
گاهی زندگی بیرحم میشود.
برشی از کتاب
آنجا به من خواندن، نوشتن و دوخت و دوز یاد دادند، اما یاد ندادند که بار دیگر چگونه میتوانم احساسی داشته باشم!
#متشکرم_از_ته_دل
نویسنده
#جین_بیوکنن
مترجم
#پروین_علیپور
انتشارات
#نشر_افق
ویراستار
#مژگان_کلهر
تعداد صفحات
۱۲۸
#کتاب_بخونیم
#معرفی_کتاب
#کتاب_نوجوان
#کتاب
.
#پاندای_بزرگ_و_اژدهای_کوچک
کتاب دوستداشتنی بود
کتابی که جملات کوتاه، ساده و عمیقی داره که با نقاشی تلفیق شدن
قصه سفر طولانی یک پاندای بزرگ و یک اژدهای کوچیک. سفر از بهار تا بهار سال بعد طول میکشه اونها در طی سفر سعی میکنند همدیگه رو بهتر بشناسن و از هم دیگه چیزی یاد بگیرن
#کتاب_بخونیم
#معرفی_کتاب
#جیمز_نوربری
#نازنین_فیروزی
#نشر_ملیکان
#چند_از_چند
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
#پسربچه_موش_کور_روباه_و_اسب
کتابی که نویسندهاش معتقد مهم نیست چند ساله باشید هشتساله باشد یا هشتاد سال
میتونید با این کتاب ارتباط بگیرید و ازش چیزی یاد بگیرید
البته نویسنده معتقده که خودش هر دو این سنها است.من معتقدم که نویسنده درست میگه ما یک طیف سنی داریم که بسته به شرایط روی یک نمودار سنی میایستیم
جملات ساده اما عمیق کتاب که با نقاشی همراه شدن باعث میشن نگاهمون گاهی به سادهترین اتفاقات هم تغییر کنه
#کتاب_بخونیم
#معرفی_کتاب
#چارلی_مکسی
#حسین_گازر
#نشر_کولهپشتی
#چند_از_چند
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق
.
مثلث تابستانی یک مثلث آسمانی است که سه ستاره دارد.کرکس نشسته، دم قو و کرکس پرنده
اعضای مثلث تابستانی هر سه عاشق دختری با موهای طلایی شده اند دختری که بوی زیتون و گندم میدهد.
کتابهای نوجوان مثل انیمیشنها هستن اسمشون برلی نوجوانهاست ولی به نظر بزرگترها هم بهشون احتیاج دارند
از جمشید خانیان کتاب بینظیر طبقه هفتم غربی رو هم خونده بودم.
برشی از کتاب:
تنها معبد برای ما، درون ماست
#معرفی_کتاب
#جمشید_خانیان
#نشر_افق
@bashamimtashafagh
با شمیم تا شفق