eitaa logo
بذل الخاطر
953 دنبال‌کننده
998 عکس
3 ویدیو
11 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ولی چرا ایشان میگوید این روایت معتبر است؟! یک حدسی میزنم. والله اعلم! در اوائلی که نزد استاد محقّق و رجالی مسلّم و فقیه بزرگ معاصر آیت الله سیّد احمد مددی حفظه الله تعالی حاضر میشدم یکبار بعد از درس هنگامی که منتظر سوار شدن ماشین بودند از ایشان پرسیدم چرا علمای ما اینطور در مورد تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام اختلاف دارند. 👈بسیاری از اعاظم میگویند قطعا جعلی و وضعی است ولی برخی مانند مرحوم مجلسی پدر در روضة المتّقین آن را کنزٌ من کنوز الله میدانند؟! ایشان تأمّلی کردند و گفتند شاید آنقدر با روایات ضعیف ایشان انس گرفته که باعث شده چنین کتابی به خاطر اینکه یک سند متّصل دارد برایش اینقدر برجسته جلوه کند! 👈دیدم نکته ی روان شناختی مهمّی بیان کردند. شاید معتبر بودن این روایت در نگاه این برادر ارجمندمان هم به خاطر همین باشد که مثلا شیخ صدوق بیش از هزار سال پیش آن را در ثواب الاعمال با یک سند متّصل نقل کرده است! در نگاه ایشان همین یعنی اعتبار!!! ⚪در هر حال روشن است که این نوع بحث روایی اصلا علمی نبوده و تولید اعتبار نمیکند. انصافا مضمون این روایت هم غرابت دارد. این همه ثواب صرفا برای صرف خواندن یک سوره؟! آدم حسّاس میشود آن را بررسی کند. متأسّفانه برخورد عالمانه با روایات نمیکنیم. حتّی بین حوزویان محترم نیز فرهیختگی لازم در این زمینه ایجاد نشده است. 👈سند این روایت اینگونه است؛ شیخ صدوق از پدرش از احمد بن ادریس از محمد بن احمد از محمد بن حسّان از اسماعیل بن مهران از حسن از عمرو بن جُبیر عَزرَمی از پدرش از امام باقر علیه السلام این روایت را نقل کرده است. 👈حالا بررسی سندی این روایت مجال دیگری میخواهد. اجمالا بدانید سند آن مشکل دارد. برخی را درست نمیشناسیم. برخی نیز تضعیف شده اند. این عَزرَمی و پدرش دو مضمون غریب دیگر در مورد سوره ی لقمان و انسان هم از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند. 👈مثلا در مورد سوره ی انسان نقل میکند که اگر پنجشنبه صبحها بخوانیم خدا ما را به عقد ۸۰۰ حوری عذراء و ۴ هزار حوری ثیّب در می آورد و همنشین پیامبر خاتم میشویم! 🔹جالب است بدانیم در سند این روایت نام سه نفر هست که هر سه کتابی در باب ثواب القرآن و فضائل القرآن داشته اند. یکی محمّد بن حسّان رازی است و دیگری اسماعیل بن مهران سکونی است و دیگری نیز حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی است. اساسا بیشتر روایت فضائل قرآن را شیخ صدوق از این سه نقل میکند. لذا باید در کنار بحث رجالی بحث کتابشناسانه هم مقداری بکنیم. ✋ولی ظاهرا با دقّت در قرائن این روایت را از کتاب محمّد بن حسّان رازی گرفته. وی نیز بیشتر مطالب کتاب آن دو نفر دیگر را در کتاب خود گویا نقل کرده بوده است. 👈البته احمد بن ادریس که در ابتدای سند این روایت آمده و از بزرگان قم بوده کتاب اسماعیل بن مهران را نیز نقل میکرده است ولی با سند دیگری. ولی اینکه از کتاب خود حسن بن علی باشد نه! قرائن آن را تأیید نمیکند. لذا این سند در واقع سند کتاب محمّد بن حسّان رازی است. 👈مرحوم نجاشی میگوید راوی کتاب او همین احمد بن ادریسی است که شیخ صدوق از طریق پدرش از او این روایت را نقل میکند. این محمّد بن حسّان اهل شهر ری بوده و معروف به زینبی بوده. از همان قدیم هم در مورد خودش و کتابش بحث بوده است. 👈مرحوم نجاشی که متخصّص این زمینه است میگوید مطالبی که او نقل میکند برخی قابل قبول و برخی عجیب و غریب و ناشناخته است. احادیثش خوب و بد دارد. همچنین زیاد از انسانهای ضعیف نقل میکند. لذا اعتبار منقولات او را بین بین میداند. مرحوم ابن غضائری نیز او را شخصیت ضعیفی در تاریخ شیعه شمرده است. 👈ظاهرا یکی از موارد غریب و به اصطلاح قدماء «منکَر» کتاب او همین روایت ثواب قرائت سوره صاد در شب جمعه باشد. هم مضمونش منکَر است و هم عَزرَمی و پسرش که از او نقل حدیث کرده است ضعیف هستند. 🔹این روایت و بسیاری از روایات دیگر فضائل سور را هم از حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی گرفته است. لذا مدام در این بخش از ثواب الاعمال مرحوم شیخ صدوق این عبارت تکرار میشود که: «بهذا الاسناد عن الحسن». ولی باید بدانیم ایشان نیز شخصیت بسیار جنجالی داشته است. ایشان یکی از مؤسّسین فرقه ی ضالّه واقفیه بوده است. 👈وی همانطور که نجاشی نقل کرده کتابی به نام فضائل القرآن داشته است. مرحوم کشّی در رجال خود از استادش مرحوم عیّاشی نقل میکند که وقتی به عراق مسافرت کرده بود از مرجع بزرگ شیعه در آن زمان علی بن حسن بن فضّال در مورد این شخص پرسیدم. 👈او نیز در جواب گفت: یک دروغگوی ملعونی است که احادیث زیادی از او نقل شده و یک دوره تفسیر قرآن از او روایت شده ولی من حتّی یک نقل را هم از او حلال نمیدانم! ابن غضائری نیز در رجال خود از ابن فضّال نقل میکند که میگفته: «إني لأستحيي من الله أن أروي عن الحسن بن علي‏» ⬇⬇
🔹در هر حال کتاب محمد بن حسّان رازی که شیخ صدوق این روایت را از آن نقل کرده در شهر قم در اواخر قرن سوّم شایع بوده و بزرگانی مانند محمد بن یحیی العطّار و احمد بن ادریس و صفّار و دیگران از او و کتابش نقل حدیث کرده اند. ولی آیا این به آن معناست که هر چه گفته را قبول داشته اند؟ هرگز! 👈به نظر میرسد علمای اهل احتیاط قم برای آنکه مستقیما کتاب حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی را نقل نکنند ترجیح دادند بین خودشان و روایات او در باب فضائل قرآن کتاب محمد بن حسّان رازی را واسطه قرار بدهند تا مقداری نقل روایت از او آسانتر شود. 👈در هر حال شیخ صدوق کتابی در ثواب الاعمال نوشته و وقتی به فضیلت قرائت سوره ها رسیده طبیعی بوده به دنبال استقراء باشد و وقتی به سوره ی صاد رسیده چیزی غیر از این روایت ندیده تا نقل کند. همّتش هم نقل روایات بوده نه درایت و بررسی اسناد آن. ✋حال که چنین است آیا با آنچه گذشت میتوان گفت این به معنای اعتبار این روایت است؟! این دست روایات را باید با احتیاط زیاد برخورد نمود. اصلا کار ساده ای نیست که به سادگی آن را میان مردم ترویج کنیم. 👈مخصوصا با علم به اینکه در برهه ای انگیزه هایی وجود داشته تا روایاتی در این زمینه ها جعل کنند! آن را خدمت به دین و ترویج قرآن هم میدانسته اند! در پاسخ به روایت: «من کذب علیّ متعمّدا ...» میگفته اند: کذبتُ له لا علیه! 👈در بین عامّه نیز فضیلت گویی دروغین برای تلاوت سوره ها شایع بوده است. مثلا همانطور که در مجمع البیان نقل شده عامّه از ابیّ بن کعب در حدیثی نبوی صلی الله علیه و آله در مورد ثواب تلاوت سوره مبارکه صاد نقل کرده اند که اگر کسی آن را بخواند به اندازه ی هر کوهی که خداوند متعال داوود علیه السلام را بر آن مسخّر کرد ۱۰ پاداش به او میدهد و باعث میشود او نسبت به اصرار در گناهان صغیره و کبیره معصوم شود!!! 🔹آیا میشود گفت چون شیخ صدوق نقل کرده است پس لااقل از دید ایشان و نه دیگر علمای شیعه آن زمان معتبر است؟ از این جهت به آن روایتی معتبر میتوان گفت؟ در پاسخ باید گفت اوّلا اگر برای شیخ صدوق معتبر باشد دلیل نمیشود که روایت معتبری باشد زیرا ما مقلّد ایشان که نیستیم! مخصوصا با علم به این همه اختلاف در این مورد خاص! 👈ثانیا شیخ صدوق تنها در کتاب فقیه خود تضمین کرده که فقط روایاتی که عمدتا در نظرش حجت و معتبر است را نقل کند و هرگز چنین ادّعایی در کتابی مانند ثواب الاعمال نکرده است. یعنی در نگاه خود او نیز این روایات لزوما معتبر نیست و صرفا آنها را در قالب دسته بندی نقل کرده است. دیگر بررسی آنها کار علمی میطلبد. ✋شیخ صدوق حتّی کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام را نیز نقل کرده ولی تقریبا همه ی محقّقین معاصر پذیرفته اند که این کتاب قطعا جعلی است. نقل کردن به قول طلبه ها اعمّ از قبول داشتن و معتبر دانستن است. 👈ممکن است اشکال کنید خود شیخ صدوق در ابتدای این کتاب میگوید انگیزه اش برای نگارش این کتاب این روایت نبوی صلی الله علیه و آله بوده که: «الدالّ علی الخیر کفاعله»! پس حتما اینها را خیر میدانسته که نقل کرده و امید داشته در ثواب آن شریک باشد. 👈در پاسخ باید گفت این تعبیر ایشان کلّیت دارد. یعنی امور خیری را نقل میکنم که اگر به آنها عمل شود و خیر بودن آنها نیز ثابت باشد من هم شریک خیر میشوم. نه اینکه ادّعا کند هر چه نقل میکند قطعا ثابت شده است. 👈البته نمیتوان منکر شد که در بین طوائفی از علمای شیعه در اینگونه مباحث سختگیری نمیشده است. ولی این رویکردی شایع نبوده و همانطور که دیدیم برخی به شدّت با ترویج برخی روایات و مخصوصا روایات برخی از کتابهای خاص یا رجال خاص مخالف بوده اند. 👈اینها همه مباحث علمی خاص خود را دارد. خلاصه به این سادگی نباید در شب جمعه روایتی اینچنین را پیدا کرده و آن را روایتی معتبر اعلام کرده و ترویج نمود. شاید ترویج چنین روایاتی قبل از بررسی های کامل مخصوصا در زمان ما خالی از اشکال نباشد. در هر حال لااقل تحقیق صفت اعتبار را به اهلش واگذار کنید.
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۶) «عقل پیشرفته حوزوی» (۵) 🔹مباحثی پیرامون قدردانی از آن تعیّن عقلی پیشرفته که در بستر تاریخی کهن در سنّت علمی که امروزه میراث دار آن حوزه های علمیّه هستند بیان نمودیم. عقلی بسیار نقّاد، استنباط گر، با استعداد، ریاضت کشیده و آماده ی نبرد اندیشه ها! 🔸مخاطب این سلسله بحثها عمدتا دانشگاهیان و همچنین عموم مردم جویای دانش و فرهیختگی بود. از همین رو بیشتر به معرّفی ظرفیّتها و توان مندی های این نوع عقلانیّت پرداختیم. چرا؟ چون: 🔻معمولا قدر آن دانسته نشده و از استعدادهای شگرف آن غفلت میشود. تکیه بر آن با تلاش در مسیر زدودن کاستی و آسیبهای آن و ارتقاء توان مندی هایش هنوز به عنوان تنها راه نجات دهنده و نسخه ی شفا بخش واقعی فرهنگ علمیمان شناخته نشده است🔺 👈متأسّفانه برخی دچار سوء تفاهم شده و گمان کردند مرادمان صحّه گذاشتن مطلق بر کتبی مانند فلسفه مشّاء و رسائل و مکاسب و مانند آن است. ✋یعنی بحث عقل پیشرفته ی حوزوی را در بافتی غیر از بافت واقعی آن برده و معنایی دیگر بر آن تحمیل نموده اند. حرفهای ما را در بستر مباحثات میان تحوّلگرایان و منتقدان فضای حوزوی با آن دسته سنّت گرایانی دانسته اند که تمایلی به هیچ تغییری در این متون ندارند. 👈همانها که هر گونه تغییری در کتبی مانند رسائل و مکاسب و هر گونه پیشرفتی در مباحث اینچنینی را انحراف میدانند. هرگز! آنهایی که با نگارنده آشنایی بیشتری دارند خوب میدانند یکی از منتقدین بسیار جدّی این کتب بوده ام. 👈در این زمینه نیز نوشته هایی تا کنون داشته و تأمّلاتی داشته ام. شاید به مرور خلاصه ای از آنها را بیان کنم. ⬇
👈همچنین بیان کردم که این عقل پیشرفته را حاصل جمعی میان معقول و منقول حوزوی میدانم. نه عقل آنهایی که صرفا به یک بعد پرداخته اند. ✅بحث ما در این بود که ورای نقدهای خرد و کلانی که بر کتب غنی حوزوی داریم فراگیری این دانشها به شکل ناخودآگاه مؤلّفه های چه نوع عقلانیّتی را در وجود شخص نهادینه میکند. چه امکانات و استعدادهایی را در عقلانیّت شخص ایجاد میکند. میخواستیم بگوییم این عقلانیّت آن قدر پر استعداد است که حتّی بتواند با مسلّح شدن و زدودن برخی کاستی ها و تصحیح برخی تصوّراتش حتّی محصولات خودش مانند رسائل و مکاسب را هم متحوّل کند. ✅اساسا به این عقل با توجّه به قدرتهای نهفته اش با اصرار بر لباسهایی مانند رسائل و مکاسب و حتّی شفا بوعلی ظلم شده است. چون این لباسها برایش تا اندازه ای تنگ و کهنه شده و نورانیّت و ظرفیّت بیشتری برای جلوه کردن نسبت به این کتابها دارد. نباید این عقل را با برخی محصولاتش به غل و زنجیر بکشند! ⛔️البتّه روشن است که همچنین نباید با نوعی تحوّل گرایی غیر بومی و افراطی با نگارش کتابهای ضعیف به انتقال این عقلانیّت بومی غنی آسیب زد. باید حساب شده و طبیعی سعی در رشد آن و حراست از آن و باغبانی اش نمود. 👈بنده نیز بسیاری از تحوّلات اخیر در کتب درسی حوزه های علمیّه را چندان موفّق نمیدانم ولی معتقدم باید اینها خیلی سریع با تحفّظ بر این عقل غنی و ظرفیّتهای آن تغییر پیدا کند. 🔹آری گفتیم این عقل ورای آنچه فعلا در ویترین محصولاتش میبینیم خیلی پر استعداد است. کسی که اندک فراستی داشته باشد میفهمد این پر استعداد است. دیده اید برخی از کودکان در همان ابتدا که هنوز مانند دیگر کودکان هستند و پر از جهل میباشند ولی استعدادی برتر دارند! قابل تشخیص است که اینها خیلی توان رشد دارند! خیلی جوهر دارند! مرادمان چیزی مانند همین است. هر چند الآن بالفعل به دلیل آسیبها و آفتهایی در ظاهر جلوه نکرده! 🎬در رمان مشهور و جهانی کتاب جنگل که تا کنون چندین فیلم و کارتون از آن ساخته شده جایی حیوانات جنگل به آن شیری که به دنبال کشتن آن پسر بچه بود اعتراض کردند! او هم گفت شما نمیدانید! این را اینقدر کوچک نبینید! این فرزند انسان است! اگر بزرگ شود و آتش را به دست بگیرید خواهید دید دیگر هیچ نیرویی جلودار او نیست! حکایت این عقلانیّتی که از آن صحبت کردم و همینطور جایگاه استعداد ایرانی برای تحوّلات آینده ی جهانی را میتوان تا اندازه ای با این تمثیل بهتر درک کرد. 👈خلاصه آنکه مباحث عقل پیشرفته ی حوزوی را هرگز نباید در بافت نزاع تحوّل خواهی و سنّتگرایی افراطی موجود در فضای حوزه برده و معنای ناصحیحی را از آن برداشت نمود. نباید به این عقلانیّت مغرور شد و سعی در رشد و زدودن کاستی های آن در برابر عقلهای نو ظهور و قوی جدید نداشت. 👈نباید به واسطه ی این غرور از محاسن دیگر دستاوردهای بشری محروم شده و همچنین این عقل پیشرفته را در برخی از محصولاتش به غل و زنجیر کشید! 👈باید دانست این عقل نیز در بستر تاریخ به شکل تدریجی شکل گرفته و محصول دستاوردهای بشری از طوائف مختلف است که به شکل بومی اخذ شده و به یک رشد درون زای مفید تبدیل شده است. 👈حال که چنین است نباید عقلانیّتهای نو ظهور رقیب را دست کم بگیرد و شاید اینها همان اموری است که قرار است مانند گذشته چکشهایی به این عقل پیشرفته زده و به بالندگی بیشتر آن کمک کند. باید آغوش پذیرش انتقادی خود را نسبت به تفکّرهای جدید باز کند. ✋ولی نه به شکل خود باخته! باید ظرفیّتها و پیشرفته بودن خودش را ببیند و سعی کند محاسن دیگر عقلها را بومی نموده و در وجود خودش هضم کند. نه اینکه خودش را رها کرده و بخواهد مقلّد آنها شود. ⛔️متأسّفانه یکی از مشکلات ما آن بود که حال به هر دلیلی که نمیخواهم به آن بپردازم از همان ابتدا علوم نوین دانشگاهی کاملا مستقل از فضای حوزوی در دارالفنون تأسیس شد. یعنی از همان ابتدا برای ورود به این علوم، عقل پیشرفته ی حوزوی از ریشه رها شد. به مرور این تفکیک نامیمون باعث آن شد مردم ما در مواجهه با علوم نوین عقل بومی و پیشرفته ی خود را فراموش کرده و صرفا آن را در همان حوزه های علمیه و علوم دینی رها کنند و مانند قبائل بدوی مقلّد محض عقلی جدید شده و برای یادگیری آن دبستانها و دبیرستها و سپس دانشگاههایی را تأسیس کنند که با آن همواره مقلّد غرب بوده و تاریخ غنی اندیشه ورزی و عقلانیّت خود را به میدان نیاورند! از آن بیگانه شوند! آن را فراموش کنند! 👈خوب بود و خوب است با یک تأمّل بهتری از زاویه ی این عقل پیشرفته به شکل انتقادی و با آغوشی تحوّل پذیر و اصلاح گرایانه عاقلانه و حکیمانه با علوم غربی مواجه میشدند. 👈یعنی با یک تغییر مهندسی دقیق در ساختارهای حوزه ی علمیّه که نماینده ی این عقل پیشرفته بود دانشگاه و دارالفنون در دل حوزه های علمیّه تأسیس میشد. حالا این بحثی مفصّل است که باید جداگانه ابعاد آن را بررسی نمود.
باسمه تبارک و تعالی ترانه ی «روسریتو در بیار» «مِحْنَةُ النَّاسِ‏ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ» 🔹یکی از خواننده ها ترانه ای برای تشویق زنان در مبارزه برای آزادی از روسری اجرا کرده. طوری جلوه میکند که انگار چیزی تا حماسه ی پیروزی نمانده! به آنها انگیزه برای فتح قلّه ی ظفر و آزادی را میدهد! ✋حالا به آن زاویه ی هنری و شعری آن که باعث تحریک عواطف و احساسات جوانان میشود ندارم. موسیقی و شعر خودش از جمله ی مسکرات میتواند باشد. همانطور که اگر در موضع مناسبش خرج شود میتواند روح انسان را به آسمانها پرواز دهد. حالا ببینیم به چه چیزی دعوت میکند: «روسریتو در بیار آفتاب داره غروب میکنه! روسریتو دربیار عطر تو، هوا رو خوب میکنه! روسریتو در بیار موهاتو باز باز باز کن! عشق من نترس، بخند، به گریه اعتراض کن! روسریتو دربیار هواتو صاف صاف صاف کن! عشق من نترس، برقص، به بوسه اعتراف کن! موهاتو باز کن تا غرق شن تو موج موی تو! ...» 🔹چند نکته اساسی در مورد محتوای این ترانه به چشم میخورد. ✔یکی اینکه ماهیّت زن یعنی زیبایی! زن مانند یک گل زیباست. پس باید زیبایی اش و عطر وجودش را همه در جامعه ببینند! باید طوری جلوه گری کنند که همه در موجهای طوفانی موهای پریشان آنها غرق شوند! ✔نکته ی دیگر این ترانه آن است که اصلا این حجاب باعث آن شده که مردم نتوانند شاد باشند! نتوانند راحت باشند. نتوانند بخندند! درآوردن روسری نمادی از مبارزه با جوّی مذهب زده ی افراطی است که مدام به دنبال گریه و ناراحتی و غم و غصّه است! انصافا تلقّی بسیاری از اینها از دین و جامعه ی دینی همینقدر سطحی و بسیط است. ✔نکته ی دیگر نیز آن است که این حجاب باعث نوعی غل و زنجیر شدن و کدر شدن روح زنان شده؛ طوریکه نمیتوانند خواسته های واقعی خودشان را به شکل علنی اعلان کنند. نمیتوانند خود واقعی شان باشند! نمیتوانند آن طور که میخواهند بدون ترس و واهمه از چیزی خودشان را بروز دهند و به آنچه هستند اعتراف کنند! سابقا در گرفتن بچه ها از پوشک مطلبی در این زمینه نوشته بودم. ⚪محور آن هم به بت لات و عزّای بزرگ زمان ما که همان بت آزادی است برمیگردد. در زمینه مغالطه ی اینکه زن یک گل نیست بلکه یک انسان است نیز مطالب مهمّی را نوشتم. گفتیم حجاب یعنی زن قرار است یک مادر باشد نه شاهد بازاری! حجاب یعنی نرخ زن را نشکنید! 👈تاریخ را که مطالعه کنیم همواره نبردی عظیم میان جنود عقل و جهل وجود داشته! مبارزه بین فطرت و نفس! همان جنگ میان بالاتنه و پایین تنه است! به نظرتان اندکی انصاف دهیم نمیفهمیم حق با کیست؟! 👈امام رضا علیه السلام در روایتی نقل کرده اند شخصی نزد امام باقر علیه السلام آمد و در مورد حکم غناء پرسید! حضرت فرمودند: فلانی! به نظرت خودت وقتی زمانی خداوند بین حق و باطل جدا کرد غناء در صف حقائق قرار میگرید یا در طیف باطلها؟! 👈او نیز گفت: خب روشن است! با باطلها! حضرت هم فرمودند داستان همین است! دقیقا همین استدلال را امام صادق علیه السلام در مورد بازی شطرنج و مانند آن در زمان خودشان بیان کردند 📖يَا فُلَانُ إِذَا مَيَّزَ اللَّهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَأَنَّى يَكُونُ الْغِنَاءُ فَقَالَ مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ قَدْ حَكَمْتَ 👈خلاصه میخواهم بگویم داستان پیچیدگی ندارد! بحث علمی سنگینی نمیخواهد! عمده نفسانیّت است. نفس سرکش انسان است. همان داستان قدیمی است. مبارزه هم همان مبارزه است. 👈اینها همه تبعات تغییر سبک زندگی ها به سمت تشبّه به کفّار است. همه تبعات فراموشی تاریخ غنی مردمان عفیف این مرز و بوم و تغییر معانی نشانه ای این فرهنگ غنی حجاب است. همه حاصل برنامه ریزی های گسترده برای انحراف جوانان ما از توجّه به خواسته های اصیل و مبارزه با طواغیت بزرگ عالم است. 👈همه دستور بردگی و استثمار است. همه از تبعات کرنش در برابر بت آزادی است. از تبعات آن است که نتوانسته ایم دین عزیزمان و نورانیّت احکام آن را به خوبی به برخی از این جوانان معرّفی کنیم. 👈نتوانسته ایم حلاوت زندگی دینی و اوج حکمت نهفته در این دستورات نورانی را به آنها بفهمانیم! حیف که ما نیز با سرکشی آنها امتحان میشویم. والّا گاهی آدم دوست دارد بگوید برو هر غلطی میخواهی بکن! اصلا به من چه وقتی خودت میخواهی به چاه بیافتی! ولی چه کنیم که اینها ابتلاء ما هستند! 👈میدانید حکایت ما با اینها چیست؟! حکایت کسی است که به شخصی برای محبّت و نصیحت میگوید از این کاسه آب نخور! این زهر است! او هم شروع میکند به داد و بیداد که ای وای! ای فریاد! این میخواهد به من ستم کند! میخواهد آزادی ام را سلب کند! 👈باید به چنین آدمی چه گفت؟! گاهی آدم دلش میخواهد بگوید کوفت کن! به من چه! به یاد کلام مولایمان امام باقر علیه السلام افتادم که: 📖«مِحْنَةُ النَّاسِ‏ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يُجِيبُونَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا»
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۷) «بستنی دوقلو» 🔹نماز صبح را خواندم. گرمم بود! یادم آمد یک بستنی دوقلو در فریزر هست. رفتم آوردم. نصفش کردم و نصف دیگر را به همسر محترم دادم. این بستنی دوقلو را که به دستم گرفتم انگار من را با خودش برد به دل خاطرات کودکی! 💭یادم آمد خیلی کوچک بودم. نمیدانم چه شده بود ولی تنها با مادرم سوار یک اتوبوس از خمین به سمت تهران میرفتیم! در آن سوهانی های اطراف قم یکی از اقوام خیلی دور را دیدیم 💭با محبّت و احترام پیش ما آمد و برای من یک بستنی دوقلو خرید. هنوز خاطره ی شیرین این بستنی دوقلو در آن موقعیّت از خاطرم نرفته! 😔متأسّفانه ایشان به دلیل برخی مشکلات ظاهرا خودکشی کردند! 👈شاید برخی از اینها آنقدر فشار روحی به آنها وارد شده که یک لحظه اختیار از دستشان رفته! موضوع تکلیف هم اختیار و عمد است. در صحیحه ابی ولّاد در کافی امام صادق علیه السلام این هشدار را دادند که: 📖مَنْ قَتَلَ‏ نَفْسَهُ‏ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً فِيهَا 🔸برای این آدمها ترحّم بیشتری داشته باشیم. ثوابی هدیه کنیم. هم برای خودمان و هم آنها اثر دارد. درسی که از ایشان گرفتم این است که چطور انسان میتواند از خودش ذکر خیری به یادگار بگذارد 🔹در همین امور آنقدر کوچک که به چشم هم نمی آید تا انسان را مبتلا به عجب و ریا و منت کند! چطور کاری کوچک میتواند زمانی دست انسان را بگیرد! آن زمانی که سالهاست که دیگران فراموشش کرده اند 📖مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْيَا أَثَرِي، وَ امَّحَى مِنَ الْمَخْلُوقِينَ ذِكْرِي، وَ كُنْتُ مِنَ الْمَنْسِيِّينَ كَمَنْ‏ قَدْ نُسِيَ‏
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۸) «آیا بی حیایی زیاد شده؟» «بد حجابی یکی از تبعات تغییر سبک زندگی است» 🔹با یکی همنشین بودم. مدام از وضعیّت بد حجاب میگفت! میگفت زنها همه بی حیا شدن! بد شدن! حسابی روحمان را کدر کرد! میخواستم بگویم بس کن بابا! اینقدر منفی بین نباش! اینقدر فضا را کدر نکن! ✋اصلا حالا فکر کن همه ی اینها بد حجاب شوند! دنیا که به آخر نمیرسد! ولمان کن تو رو خدا! 👈مسأله این نیست که بد حجابی بد نیست! مسأله این است که انگار تو خیلی آسایش خاطر و آرامش درون برایت مهم نیست. با اضطراب و نگرانی و ناراحتی خو گرفته ای! از راحتی میرنجی! حالا یه چیزی میشود! 👈خدا و اولیاء خدا و جنود عقل هم بیکار نبوده و بیکار ننشسته اند. از اینکه اینها بی حجاب شوند میترسی؟! باید دلت برایشان بسوزد نه اینکه عصبانی شوی! کفری شوی! بترسی! 👈از این چیزها که نباید ترسید. فقط باید از خدا ترسید! کارمان را بکنیم و بعدش دیگر آرامش خاطرمان را خراب نکنیم. انسان مؤمن آرامش دارد. اگر آرامش نداشتید بدانید یک جایی از کارتان میلنگد! نمیشود انسان ذاکر باشد و آرام نباشد. ⚪حالا ورای اینها اصلا مسأله در غالب مواردش بی حیایی هم نیست. ضعیفتر شدن باورهای دینی هم لزوما نیست. عمدتا در این است که: ✅دشمن با تغییر سبک زندگی و رفتاری و نمادی ما از پشت به ما خنجر زد! ما خیلی روی نمادهایمان حساسیت به خرج ندادیم! گمان میکردیم چندان مهم نیست! گمان کردیم مهم اصول عقاید و افکار است! ✅ما گمان میکردیم مدام باید روی عقاید مردم کار کنیم. برویم پاسخ به شبهات بدهیم. با بت پرستی و یهودیت و مسیحیت درگیر شویم. با عامّی ها و وهّابی ها و بهائی ها و کمونیستها در بیافتیم! ✅چرا؟ چون افکار امور محسوسی بودند. انسانها نسبت به آنها مقاومت زیادی نشان میدهند. ولی دشمنی خطرناک تر خیلی چراغ خاموش و در ظاهر دوستانه با تغییر سبک زندگی یکی یکی گرایشها و سپس افکار مردم ما را تحت تأثیر قرار میدهد. ✅رفتار برای انسان منطق و فکر تولید میکند. تشبّه در سبک زندگی و نمادها پروژه ای است که مدّتهاست کلید خورده و الآن به شکل طبیعی به پوشش بانوان ما رسیده! چون دیگر خیلی محسوس شده فریادمان در آمده! ⛔چطور میشود لباس ما را مانند کفّار کردند! غذایمان را مانند آنها کردند! خانه هایمان و علایقمان و ورزشهایمان و... را شبیه آنها کردند! همه را بدون مقاومت جدّی پذیرفتیم. حالا یک دفعه در مورد پوشش بانوان به خودمان آمده ایم! نخیر! به قول ضرب المثل مشهور عربی: «فی الصّیف ضیّعتِ اللبن». 😡راستی چقدر با اموری مانند کافی شاپ ها و فست فود ها و... مشکل دارم! چرا؟ چون خیلی نماد فکر غربی است. همینهاست که بی حجاب تولید میکند. نمیفهمیم؟! نمیفهمیم این اینستاگرامها و ... همه جبهه های نبرد فرهنگی و سبک زندگی است؟ از هر جنگی جنگتر است! 🔹گاهی ما فکر میکنیم باید با این بد حجابان برویم بحث علمی کنیم. جالب است که آنها هم فکر میکنند اشکالشان شناختی و علمی است! قانع نشده اند! نخیر! عمدتا اینطور نیست. هر چند بی فائده هم نیست. پیش فرض این نوع مواجهه با مقوله ی حجاب آن است که گمان کنیم انسان همه اش متأثّر از شناختهای آشکارش رفتار میکند. ✋هوای نفس پس چیست؟ تأثیر رفتارها و گرایشها بر فکرها پس چیست؟ رفتارهای نیک را باید آموزش داد. وقتی یک رفتار نیک را شخص یاد گرفت در میل و فکرش هم اثر میگذارد! ✔مسأله معمولا کتاب خواندن و پاسخ دادن به شبهات نیست. مسأله این است که در سبک زندگی ما دچار جراحت شده ایم و همین باعث تغییر گرایش و فکر و میدان گرفتن نفسانیّت شده است. وقتی آدم مدّتی بد حجابی و بی بند و باری را تجربه کند همین تجربه برایش تولید فکر و فلسفه میکند. گاهی بدیهی ها را هم درک نمیکند. 👈باید چه کرد؟! از همان کودکی باید افراد را با حجاب و نماز خوان بار آورد. بعد از آن بعدها فلسفه هایش را هم عمیقتر به او یاد داد. نه اینکه به جای آموزش رفتار صرفا بر آموزش افکار تأکید کرد! بگوییم برود کتاب بخواند تا انتخاب کند! نخیر! 👈مگر این همه گرایشها و علقه های پیدا و پنهان میگذارد انسان درست انتخاب کند! مگر هوای نفس را نمیشناسیم؟! مگر نیروهای اهریمنی و فشارهای اجتماعی را نمیشناسیم؟! 👈راه درست آن است که برنامه های عملی داشته باشیم. سبکهای رفتاریمان را متناسب با دین کنیم. لذاست که دین اینقدر روی عبادت و عمل و تکرار و رفتار تأکید کرده است. ✅رفتار انسان را میسازد. حالات و اخلاقیات و افکار و همه و همه متأثّر از رفتارها و آداب ما رقم میخورد. 🔻ما در مدارس مدام به فکر آموزش افکار بوده ایم ولی به فکر آموزش رفتار نبوده ایم!🔺 👈روحانیان محترم! دلسوزان عزیز! مسئولان دغدغه مند و متعهد! شورای انقلاب فرهنگی محترم! فکری به حال نمادها و شعائر بکنید. به داد رفتارها و آداب نیک برسید. سبک زندگی را دریابید. این را محور قرار دهید. جبهه ی نبرد اینجاست.
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۹) «روی چه چیزی برای آخرتمان حساب باز کنیم؟!» «ملاک تقواست» 🔹گاهی افرادی می آیند خوابهایی را نقل میکنند. خوشحالند یا ناراحت! گاهی هم میگویند چرا خواب خوبی نمیبینیم! برخی دیگر هستند که موفّقند ولی از این ناراحتند که چرا کشف و کرامتی ندارند! نوعی سردرگمی در خودشان احساس میکنند! 💡به ذهنم خطور کرد یکبار معیار اصلی بیان شود. مسأله خیلی روشنتر از این حرفهاست. 🔻ملاک نه کشف و کرامت است! نه خوابهای آنچنانی و رؤیاهای صادقه! نه عبادتهای کذایی! نه حال خوب! نه خیالات و توهّمات غرور آفرین ناشی از حفظ مفاهیم دینی و عرفانی! نه کش و قوسهای روانی! پس معیار چیست؟! ملاک و معیار همین بیداری است. ولی کدام بیداری؟! آن تعاملات واقعی ما در مواجهه با حقایق بیرونی و نه تخیّلات و فکر و خیالهای درونیمان مانند حالات نشئگی معتادها! معیار این است که انسان در این بیداری در خود ببیند چقدر روز به روز در التزام به دین الهی و پرهیز از گناهان جدّیت پیدا کرده و بر خشیتش نسبت به خداوند متعال افزوده میشود. همین است و همین و لاغیر! ملاک تقواست🔺 🔸این هم همّت و ملازمت رفتاری میخواهد. اگر خواب خوب و کشف و کرامتی هم بود وقتی خوب است که برآمده یا مستلزم دینداری بیشتر و التزام شدیدتر در ترک گناهان و انجام واجبات باشد. اگر هم نبود باکی نیست؛ 🔸آری به فرموده ی امام صادق علیه السلام درجه ی ما نزد خدا به اندازه ی درجه ی خدا نزد ماست. «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَعْلَمْ مَا لِلَّهِ‏ عِنْدَه‏» ولی نه آن ادّعاها! آن خدایی که پیامبران فرستاده و امر و نهی کرده! آن خدا!
باسمه تبارک و تعالی (۵۷۰) «عقل پیشرفته حوزوی» (۶) «فلاسفه ی تحلیلی، نو مشّائیان دنیای نوین» «ضرورت به روز رسانی عقل پیشرفته حوزوی با عقل فاخر متولّد شده در دامان فلسفه تحلیلی» 🔹بخشی از تفکّر فاخر حوزوی ما در حوزه ی علوم عقلی و نقلی متأثّر از عقل یونانی و مشائی است که در نهضت ترجمه وارد تمدّن اسلامی شد. البته در ادامه بومی شده ک پیشرفتهایی در آن ایجاد شد و خود به استقلال و برتری ویژه ای در این نوع عقلانیّت رسید. 👈در علوم عقلی اوج تکامل خود را در آثار ملاصدرا و اتباع ایشان نشان داد و در علوم نقلی استنباطی نیز اوج تکامل خود را با ظهور عیارهای نویی از سطح خرد ورزی در آثار شیخ انصاری و شاگردان ایشان ظاهر ساخت. 👈حال سخن در آن است که امروزه یک عقلانیت فاخر و ممتازی در مغرب زمین تحت عنوان فلسفه تحلیلی در حال رشد و تکوّن است که به شدت برای غنی سازی عقل حوزوی مفید است. 🔸از فلسفه قارّه ای تا فلسفه تحلیلی🔸 در مغرب زمین به مرور با گسستن از فضای تفکّر دینی و همینطور تفکّر یونانی به علوم طبیعی روی آورده و در علوم فلسفی نیز با کنار گذاشتن مباحث پیشینیان سعی در پیریزی مباحث نوینی نمودند. این مباحث بیش از آنکه نمایانگر عیار برتری از سطح تعقّل و اندیشه ورزی باشد بیشتر رویکرد انتقادی و سلبی نسبت به افکار پیشنیان و نوگرایی در اندیشه داشته است. 👈به مرور مباحث و روش تفکّر و ثمراتی را عرضه کردند که چندان مورد علاقه ی فضای حوزوی ما نبود. خودش را نیازمند آنها نیز نمیدید. 👈با مشوب شدن فضای علمی غرب به امور توصیفی و فرا استدلالی به جای مباحث استدلالی محض این فاصله ی ذهنی بیشتر و بیشتر شد. ⬇
👈تا آنجا که کار به جایی رسید که اساسا گویا پرهیز از این استدلال ورزی خودش تبدیل به یک نظریّه شد. البته استدلال همواره کمابیش در کار فلسفی آنها بود ولی فضا دیگر به سمتی رفته بود که گویا به نوعی مرز چندانی بین ادبیات و فلسفه نمانده بود! 👈کتب فلسفی به گونه ای کتابهایی برای ابراز عقاید رمان گونه و منسجم حول امور حقیقی تبدیل شده بود. کمتر در آنها استدلال و تلاش برای واضح کردن مقاصد دیده میشود. مثلا در آثار نیچه، هایدگر، آدورنو و... به دشواری میتوان استدلالی یافت! 👈فلاسفه ی فرانسوی مطالب زیادی درباره ی ساختارگرایی و مانند آن نوشته اند ولی استدلال منسجمی در آن به سختی پیدا میشود. ✋البته همین رها شدن نسبی تفلسف از استدلال و وضوح فرصتهایی را برای فکر فلسفی در کنجکاوی و باز کردن عرصه های نوین و تخیّلهای خرد و کلان علمی مهیّا کرده بود. ✅گویا مرغ اندیشه اینها سوار بر قدرت خیال بعضا توانسته حقایقی را در آسمان معرفت شکار کند که به زودی به چنگ انسانی منطقی با پای چوبین استدلال نمی آید! 👈در دل همین فلسفه شبه ادبیاتی نیز مکاتب گوناگون پدیدار شد. مکاتب و جریاناتی که اساسا در حوزه ی تفکّر اسلامی و حوزوی ما از آنها خبری نیست. نوع فکر حوزوی ما که از سنخ استدلال و استنباط شبه محض بود با آثار اینها خو نمیگرفت! 👈فلسفه قارّه ای ید طولایی در نگاه های تاریخی برای دریافت زمینه های معنایی داشت. معتقد بودند که اجمالا هر اندیشه ای را باید در زمینه معنایی اش دید. شاید از همین تاریخ نگری در فلسفه قارّه ای بود که رویکرد شکاکانه ای به مسأله توسعه و پیشرفت و استدلال عقلی داشتند. 🔹از اوایل قرن بیستم جریانی به تدریج قدرتمند در غرب شکل گرفت که به شکل روشمند و آگاهانه و متمایز سعی نمود راه خود را از این نوع تفلسف شبه ادبیاتی که به مرور فلسفه ی قارّه ای نامیده شد جدا نموده و مباحث علمی و فلسفی را صرفا با تکیه بر استدلال محض و ایضاح مفاهیم جلو ببرد! 👈روشن بود که تأکید بر استدلال و ایضاح به شکلی آنها را برخلاف فلسفه قارّه ای از روشهای تاریخی نیز دور میکرد و به مباحث منطقی نزدیکتر مینمود. تأکید مجدّد بر لزوم رعایت دقّی قواعد منطق و شفافیت زبان و کاربرد دقیقا الفاظ نمودند. به نوعی همان فضای ارسطویی و مشّائی و سنّتی که اجمالا در علوم حوزوی با آن کار میکنیم ولی به شکل در ظاهر پیشرفته تر آن! 👈البته هر چند به خاطر تحوّلات عمیق در مغرب زمین و پیدا کردن تجربه های دیگر در آنجا نوع مبادی استدلال و همینطور منطق استدلال با تغییراتی مواجه شد. ولی عمده همان بود که اینها هم شعارشان «نحن ابناء الدلیل» بودن و «قل هاتوا برهانَکم ان کنتم صادقین» شد! 👈اینها فلسفه ی قارّه ای را فلسفه ای مبهم و ابهام گرا دانسته و فلسفه ی خود را فلسفه ی تحلیلی نامیدند. فلاسفه ای که آنها را نو ارسطوییان و نو مشّائیان میتوان نامید؛ ✔افرادی که برخلاف اسلاف یونانی خود نوعی یقین گریزی داشته و در معرفت شناسی به شکلی تن به نوعی یأس از رسیدن به یقین بالمعنی الاخص دارند. از سوی دیگر ادعای نوعی بی طرفی اخلاقی داشته و تنها و تنها به مقتضای آنچه با ادلّه و منطقهایشان به آن میرسند باور دارند. سعی میکنند به اندازه ی دلیلشان ادّعا کنند. به مراتب بیشتر به حدود و صغور معرفتشان مبتنی بر ارجاع به مبادی تأمّل میکنند. 👈اینها در قرن بیستم با توجّه به اینکه قرن ارتباطات است و دنبال یقین یا حجّتی نیستند که به نوعی برایشان تکبّر علمی بیاورد تواضع علمی، کار گروهی و همایشی زیادی هم داشته و به شدّت مباحثشان در عرصه های مختلف رشد نموده است. 👈سردمدار این حرکت فلاسفه ی انگلیسی و آمریکایی بودند. حرکت اینها به نوعی بازگشت به قواعد منطق و شفافیت بود. اینکه چطور نورافکنی به درون معتقدات بیاندازیم تا ساختار واقعی آنها کاملا هویدا شده و آنچه از نگاه منطقی در چنته دارند آشکار شود. مرز میان فلسفه و ادبیّات را واضحتر کند. دادگاهی برای ادّعاهای علمی باشد. ⚪البته این فلسفه ی تحلیلی بعضا متأثّر از فضاهایی میشد ولی روح و لبّش در همین رجوع مجدّد به استدلال و شفّافیت بود. گاهی به شکل خاص به وادی زبان وارد شد و ادّعا میکرد که با ایضاح مسائل زبانی پاسخها هم روشن میشود که البته به تدریج از این ادّعا دست کشید و گاهی نیز به دلیل حاکمیت نگرش علمگرایانه و فیزیکالیستی تحلیل منطقی اش را در فلسفه ای علمی خرج مینمود و گزاره های متافیزیکی را بی معنا قلمداد میکرد که به تدریج متوجّه شد که چنین حصرهایی هم قابل نقد و تحلیل است. 🔸«توضیحی دیگر در باب فلسفه ی تحلیلی»🔸 فلسفه ی تحلیلی به برآیند تعقّلی گفته میشود که به شکل مضاعف و نظریه واری بر عنصر ابتناء اندیشه بر منطق و ایضاح معانی تأکید دارد. باید دقت نمود که فلسفه ی تحلیلی فلسفه است نه منطق منتها تأکیدش بر تحلیل و منطق صرفا برای بیان نظریه وار آن فلسفه ی برآمده از این روشهاست. ⬇⬇
✅چنین فلسفه ای به خوبی برای آشنایان با عقل حوزوی ما قابل درک نیست! زیرا ما تجربه ی جریانات فکری و ماجرای عقل فلسفی در غرب را نداشته ایم تا عمق این بازگشت و تأکید مجدّد و وسواس گونه و عمیق را بر عنصر منطق و وضوح درک کنیم! ✅خوب نمیدانیم تا چند قرن چطور روش فکری منطقی امثال ارسطو و افلاطون در بین متفکّرین غربی به دست افرادی مانند مونتنی تحقیر شده و کسالت بخش نامیده شده و سپس با طرح بی اعتباری ادراکات عقلی به کنار گذاشته شد. 👈البته تأکیدی برخاسته از عمقی دیگر و تغییراتی نوین و خیزی دیگر و دغدغه هایی دیگر و... . ولی عمق این نوع تعقّل فلسفی بازگشتی به خشکی تفکّر ارسطویی و مشّائی است لذا به فلاسفه ی تحلیلی نو ارسطوییان و نو مشّائیان هم میتوان گفت! 👈آنهایی که با چنین دغدغه و همّت و خیزی به شکل تازه نفس با بهره از امکانات نوین و ارتباطات علمی به جان مسائل علمی افتاده اند! البته تا قبل از این خیز جدید و عمیق بازگشت به منطق و استدلال و شفافیت و دوری از تخیّل و توصیف و تفلسف ادبی باز هم افرادی بودند که کما بیش سبک استدلالی غلیظ را دنبال میکردند. ولی به این شکل نظریه وار و منسجم و دقیق نبوده است. ✅با توجّه به آنچه گذشت روشن شد که فلسفه ی تحلیلی را نباید با یک مکتب فلسفی مانند فلسفه مشّاء و اشراق اشتباه گرفت! یک رویکرد فلسفی است که قوام اصلی آن بر روش تعقّل منطقی شفّاف و تأکید مضاعف بر این امر است. ✅توصیف اینها به فلاسفه ی تحلیلی بیشتر ناظر به تحلیلی برای دست یابی به وضوح در ادّعا و به کار بردن الفاظ دقیق و مانند آن است. تحلیل بسان ابزاری برای وصول به دقّت! ولی به همین مناط میشود آنها را فلاسفه ی استدلالی هم نامید! 👈خیز ابتدایی این فلسفه با تأسیس منطق جدید و سپس با مباحث نوین در باب زبان آغاز شد. ولی به مرور خودش را به همه ی ابعاد حیات عقلی در موضوعات مختلف کشانده است. 🔹به شکل کلّی باید دانست فلسفه ی تحلیلی نوعی مفهوم خوشه ای است و از باب مشابهت خانوادگی اگر با نوعی از تفکّر منطقی مواجه شویم که چند مؤلّفه از این مؤلفه هایی که در ادامه می آید را داشته باشد یا در آن برجسته تر باشد میتوان آن را فلسفه ای تحلیلی دانست. 👈یکی آنکه در عالم الفاظ بر روی مفاهیم و واژگان تدقیق، تحلیل و تعریف شود. به دنبال واضح گویی و پرهیز از مغلق گویی باشد. 👈دیگر اینکه در عالم معانی به دنبال تفکیک شفاف پیش فرضها ، مدّعی و استدلال باشد. برخوردی کاملا منطقی با گزاره ها شود. از همینجاست که با توجّه به ابطال تسلسل به نوعی معرفتهای پایه به نام شهود و فهم متعارف هم تن میدهد! هر چند قدرت وضوح آنها را در حدّ بدیهیات عقل ارسطویی نداند. 👈از همینجاست که با دست کشیدن از یقینیات و برهان به دنبال طرق دیگر معرفت نیز میروند و روشهای دیگری از استدلال مانند روش استقرائی و احتمالاتی و بهترین تبیین و... را به شدّت توسعه داده اند. 👈به خاطر همین توجّه اتمی به مباحث در عالم الفاظ و عالم معانی است که به شکل طبیعی تمایل به خرد کردن مسائل کلان به مسائل خرد و موشکافی پیدا نموده اند. همین است که جزء نگر بوده و دیگر چندان تمایلی به تأسیس دستگاه های کلان فلسفی ندارند. 👈سعی نموده اند مبادی و اصول موضوعه خود را کاملا با آخرین دستاوردهای علوم تجربی و ریاضی به روز رسانی کنند! فلسفه ای منعزل از علوم زمانه نیستند. 👈با توجّه به مؤلّفه هایی که گفته شد میتوان در بسیاری از متفکّرین غربی و همینطور غالب متفکّرین اسلامی روح این نوع فلسفه را در حدود شدید و ضعیف دید. 👈مثلا توجّه به آثار کلامی مقداد سیوری در شرح باب حادی عشر و... یا حتّی در بین معاصرین درر الفوائد مرحوم شیخ محمد تقی آملی و آثار مرحوم مصباح یزدی و یا بین متفکّرین قدیمیتر غربی آثار هیوم نشان دهنده ی تمایل شدید به این مؤلّفه هاست. ✔آنچه فلسفه ی تحلیلی قرن بیستم را از اینگونه تلاشهای دقیق جدا میکند یکی تفاوت در معرفت شناسی مبادی اقیسه و دست شستن از جزم اندیشی معرفت شناختی و دور شدن از سبک استدلال برهانی به معنای سنّتی آن است و دیگر تلاش وسیع و گسترده در پیشرفت در دیگر طرق استدلال و همینطور تلاشی پر دامنه در زمینه دقّت ورزی در واژگان و اصطلاحات و توجّه به مفروضات و مبالغه در تفکیک و شفافیت و شماره گذاری و مانند آن است. 👈از همینجاست که گاهی سعی در بیان پدر برای جریان فلسفه ی تحلیلی مانند فرگه و یا نشان دادن دقیق زمانی و مکانی آن برآمده اند! 🔸«ضرورت ایجاد زمینه های داد و ستد عقل حوزوی با فلسفه تحلیلی»🔸 با توجّه به آنچه گذشت میتوان حدس زد که فلسفه ی تحلیلی در عصر اخیر نزدیکترین قرابت و خویشاوندی را با عقل حوزوی ما برقرار نموده که با توجّه به روحیه ی رئالیستی آن و همینطور تأکید مضاعف بر رعایت انصاف و منطق و وضوح و در انتها دامنه ی نسبتا مشترک در موضوعات و مسائل باید به شکل ویژه ای به دستاوردهای آن نگریست! ⬇⬇⬇
✅وقتی تا این اندازه عقل حوزوی با عقل فلسفه ی تحلیلی در روش و مسائل اشتراک دارد میتوان حدس زد که پس فلسفه ی تحلیلی خیلی برای ما میتواند فرصتهایی را به دنبال داشته باشد. حدود استفراغ وسع را در حیطه ی تلاشهای بشری ما در دین پژوهی میتواند بسیار توسعه داده باشد. ✅میتوان به فکر داد و ستدی عمیق بین علوم اسلامی با فلسفه ی تحلیلی بود. با توجّه به رویکرد نوین عقلگرای آنها میتوان به خوبی با آنها وارد بحث شد. از آنجا متفکّرین ما با استدلال ورزی در اصول و فلسفه آشنایی دارند راحتتر میتوانند برخلاف فلسفه ی قارّه ای با آثار فلاسفه ی تحلیلی انس بگیرند. 🔹ولی باید چه کرد؟! ابتدا باید ضرورت این امر را درک نمود. اینکه بسیاری از دقت ورزی ها و تلاشها را اینها در فلسفه ی تحلیلی انجام داده اند که در پالایش، توسعه، تنسیق و به روز رسانی مباحث ما مفید است. امروزه با یک انفجار مجدّد بحث منطقی در عرصه های مختلف در قالب فلسفه تحلیلی مواجه هستیم. 👈دیگر اینکه باید نهضتی مانند نهضت ترجمه در دوران اسلامی ایجاد نمود و آثار مناسب را به زبان عربی و فارسی ترجمه کرد. در گام سوّم باید نخبگان و فضلایی حوزوی به مطالعه ی تفصیلی مباحث اینها و بومی سازی مباحث آنها با اصطلاحات و زبان حوزوی پرداخته و حاصل کار خود را به بدنه ی حوزه و پژوهشگران آن تحویل دهند! 👈لازم بلکه مطلوب نیست عموم فضلا و طلاب درگیر چنین فضایی شوند! منتها باید طبقه ی نخبه و روشنفکر حوزوی این کار را به خوبی انجام دهند. ما باید بدانیم عمده نورانیّتی که از آن برخورداریم همان تکیه بر قرآن و سنّت و در ادامه نیّات پاک و عقل منوّر و عرفانی اصیل است. 👈در زمینه ی بعد بشری و استفراغ وسع علمی دیگر چندان تفاوتی با سائر نحله ها نداریم و میتوانیم از باب الحکمة ضالة المؤمن از آنها نیز استفاده کنیم. باید سعی کنیم در زمینه قوّت و سعه و دقّت عقل حوزوی دچار غرور و رکود نشویم. ✅همانگونه که توجّه تاریخی به سیر تکوّن این عقل پیشرفته ی حوزوی گویای آن است که در مواضعی به شدّت متأثّر از جریانات یونانی و غیر اسلامی بوده که توانسته درون خود آن را هضم کرده و به رشد و بالاندگی مثال زدنی برساند. نباید از این امر استیحاشی داشته باشیم. حکمت گمشده ی ماست. لقطه ماست که در دست آنها پیدایش میکنیم. 👈امروزه فلاسفه ی تحلیلی در عرصه های مبتلا به ما مانند متافیزیک، ذهن، دین، زبان، اخلاق، معرفت و... بحث های دقیق، پویا و ارزنده ای ارائه نموده اند! با منطقهای نوینی که استخراج نموده اند سبک های جدیدی از استدلال ورزی و عیار دیگری از تفکّر فاخر را پیریزی نموده اند! بعدی دیگر از تلاشهای استدلالی را شورانده اند! 👈سطحی از دقّت ورزی، اصطلاحات غنی و روشهای نوین را ارائه نموده اند که شاید برتری بر ابزارهای رایج در عقل حوزوی ما داشته باشد. ظرفیتهای بسیاری برای رشد عمیق و سریع فلسفه و اصول و علوم اسلامی به وجود آورده اند. 👈واقعیت امر آن است که هر کسی به وقوع خللها و کاستی ها بزرگ در فلسفه ارسطویی واقف باشد خود را مجبور به ورود به عالم فلسفه ی تحلیلی میبیند! خود را مجبور به توسعه ی علم منطق و استنباط انحاء دیگر استدلال ورزی میبیند! 👈فرق بزرگ این است که فلاسفه ی اسلامی گمان میکنند توانسته اند به یقین برسند ولی فلاسفه ی تحلیلی چنین گمانی ندارند و مباحث دیگری را دامن زده اند و قانع نشده اند و بحث را متوقف نمیکنند. 👈همین روحیه باعث شده مباحث از رکود خارج شده و نکات مهمی شکار شود. بومی سازی مباحث آنها و هضم آنها در ساختار عقل حوزوی باعث فاخرتر شدن و پیشرفته تر شدن این عقل مبارک و ظهور سطحی نوین از استدلال و دقّت ورزی خواهد شد. 👈حتّی اگر نظرات فلاسفه ی تحلیلی مورد پذیرش عقل حوزوی ما قرار نگیرد همین موضع گیری در برابر آن لا محالة باعث ارتقای زیاد مباحث حوزوی ما خواهد بود. بعید نیست از جهاتی ادّعا شود که فلسفه ی تحلیلی توانسته بحث و تحصیلی فاخرتر از عقل حوزوی ما در برخی از مباحث نشان دهد! 👈ابزارهایی به دست گرفته که به آنها توان بحثهای دقیقتر داده است. باید این ابزارها را از آنها گرفته و در کوله پشتی عقل حوزوی خود قرار داد. ⚪در این نوشته صرفا از ضرورت پرداختن عقل حوزوی به مباحث متناظر فلسفه ی تحلیلی صحبت شد. میتوان در مجال دیگری از فرصتها و ظرفیتهای فلسفه ی قارّه ای نیز برای عقل حوزوی صحبت نمود. عقل حوزوی که عمدتا مسلّح به ابزار استدلال و استنباط بوده و چندان تخیل ادبی قوی برای آشنایی با سبک مهم توصیفگری برای نظریه پردازی و همینطور تاریخی نگری، کلان نگری و ژرف نگری مطلوب برای شکار حقائق تیزپا ندارد. 👈در بیان مطالب این نوشته از برخی مقالات و بیانات یکی از فضلای محترم در زمینه فلسفه تحلیلی نیز بهره بردم و سعی کردم با افزودن و تقریر دیگر بیانی بومی تر و گیراتر از دغدغه ها در این زمینه را بیاورم.
باسمه تبارک و تعالی (۵۷۱) «اگر واقعا توبه کردید دیگر به یاد نیاورید!» 🔹با خانواده صحبت میکردیم. به ایشان گفتم حلالم کن! در این دنیا خیلی اذیتت کردم! دیدم ناراحت شد. به ذهنم خطور کرد اصلا کار خوبی نکردی! یعنی چه هر از چندی این چیزها را میگویی؟! حرف بهتری نداری بزنی؟! 🔸اگر چیزی بوده و واقعا پشیمانی و او هم بخشیده دیگر چرا تکرارش میکنی؟! همین یادآوری باعث رنجش مجدّد و اذیت میشود. 💭به یاد حکمتی افتادم؛ حکمتی که هم در حکم منسوب به امیر المؤمنین علی علیه السلام در غرر الحکم و شرح نهج البلاغة دیده ام و هم قبل از آن در حکم منسوب به ادریس نبی یا همان هرمس و أخنوخ عبری در برخی کتب دیده بودم. آری: «إِعَادَةُ الِاعْتِذَارِ تَذْكِيرٌ بِالذَّنْب‏» 🔹یعنی اگر کوتاهی و گناهی در حق کسی کردی و سپس عذرخواستی و او هم بخشید دیگر مدام با عذرخواهیت آن را یادآوری نکن! 🕌در رابطه با گناهان و خداوند متعال هم همینطور است. اساسا یادآوری معصیت و گناه باعث کدورت است. مگر اینکه در محضر خداوند متعال به آن اقرار کرده و با پشیمانی توبه کنیم و سپس با حسن ظنّ به خداوند متعال و وعده ی مغفرت او دوباره بلند شویم و به مسیر ادامه دهیم. ⛔️ولی اینکه مدام به یادش بیافتیم کار خوبی نیست. بلکه خود شیطان است که گاهی آن را برایمان یادآوری میکند تا به یأس بکشاند. بعد از توبه واقعی دیگر به آن فکر نکنید. 🔸در حکمت دیگر هم داریم که: «مَا عَفَا عَنِ الذَّنْبِ مَنْ‏ قَرَعَ‏ بِهِ‏» یعنی اگر دیدید کسی شما را بخشیده ولی همیشه شما را ملامت میکند بدانید واقعا نبخشیده! آیا خدا اینگونه است؟! ما هکذا الظنّ به!
باسمه تبارک و تعالی (۵۷۲) «عقل قرآنی» (۵) 🌸و خدایی لطیف ...🌸 🔹قرآن عزیز را تلاوت میکردم. داشت سوره ی یوسف تمام میشد که آیه ای من را به میهمانی خودش دعوت کرد. گویا گفت: 💭این همه ماجراهای عجیب را دیدی؟! از آن زمان کودکی یوسف! از آن زمانی که آن رؤیا را برای پدرش نقل کرد! از آن زمان که برادرانش او را به چاه انداختند و گریه های یعقوب شروع شد. 💭از آن زمان که به بردگی به مصر برده شد! از آن زمان که به خانه ی عزیز مصر رفت! از آن وقت که زندانی شد! مقرّب فرعون شد! عزیز مصر شد! بوی پیراهنش شفای چشمان یعقوب شد و... 🔸به این طرح زیبا بنگر! پر از علم و حکمت نبود؟! اینها درس صفت لطف خدا بود. خدایی لطیف! خود یوسف آن را گفت! وقتی پدر و مادرش را به تخت نشاند و همه سجده کردند 🔹پدرم! یادت هست؟! این تأویل همان خواب است! و چه پروردگار لطیفی داریم! همو که وادی ما را به زندان فرعون و عزیز مصر شدن و آشتی برادران ختم کرد! چه با لطافت پیش رفت! کسی باورش میشد؟! 🔸و ای پیروان راه حق! ای رهنوردان وادی بهجت و نور! ای آنان که به ندای ملکوتی خمینی کبیر و نائب بر حقش لبّیک گفتید! از این ماجراها و پستی و بلندی ها نترسید و استوار باشید که خدایی لطیف دارید! 📖وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْويلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بي‏ إِذْ أَخْرَجَني‏ مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني‏ وَ بَيْنَ إِخْوَتي‏ إِنَّ رَبِّي لَطيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ
باسمه تبارک و تعالی (۵۷۳) «عقل قرآنی» (۶) «کفری در لباس علم و پوشش اعداد و ارقام» «روش بحث با عقلهای عرفی» 🔹مقالات و گفتوگوهای برخی چهره های علمی برجسته را گاهی دنبال میکنم. میخواهم مزاجم با ورودی های یکسویه محدود نشود. یکی از اینهایی که حرفهایش را گاهی میخوانم فوق دکترای روابط بین الملل از دانشگاه های مهم غربی را دارد. 👈در حرفهایش سعی میکند در ظاهر بی طرفانه و بدون عصبانیّت و با آرامش به تحلیل امور مربوط به ایران و جهان بپردازد. بارها در کلام ایشان دیده ام با نوعی افتخار ضمنی و طعنه ی تلویحی میگوید من مرد آمار و ارقامم! من اینها را میفهمم! 👈راست هم میگوید. حرفهای ایشان را که میخوانیم پشت سر هم عدد و رقم می آورد. خودش مدّعی است که این کار باعث میشود یک واقع بینی و تصویر شفّافی از وضعیت داشته باشیم و مناسبتها را بهتر درک کنیم. واقعا هم آمار و ارقام مفیدی ارائه میکند. 👈اطلاعات و گاهی تحلیلهای خوبی دارد. تا جایی که میخواهد بحث علمی کند هیچ مشکلی نیست حتّی اگر عمیقترین اختلافات را با ما داشته باشد. 👈البته معمولا طوری این اعداد و ارقام را میچیند که عملا ما را بدبخت ترین ملل دنیا معرفی میکند که غیر عاقلانه ترین سیاستها را همواره انتخاب میکنیم! چنین تصویری از عقل حاکم بر این نظام معرّفی میکند. ⬇️
🔹مشکل آنجاست که اینها مدّعی آن هستند که علم ما هستیم! تخصّص ما هستیم! شما اصلا عقل ندارید! این رفتارهای سفیهانه را رها کنید! برهانشان هم بر حقّانیشان هم معمولا یکی نشان دادن عظمتهای ظاهری غرب است و دیگر نشان دادن مشکلات داخلی و ملامتگری نسبت به آن! 👈وقتی وارد ذهن امثال ایشان شویم که قلّه ی طیف زیادی از مردم و فضلای دانشگاهی و بلکه حوزوی ما هستند متوجّه میشویم در فضای ذهنی خودشان بیراه نمیگویند! آن علمی که یاد گرفته اند معمولا همین را میگوید. لذاست که نام خودشان را طرفدار علم و عقلانیّت و تخصّص میگذارند. 👈گویا قدرت آن را ندارند که رفتارهایی مخالف آنچه میگویند را درک کنند. برایشان سفیهانه تداعی میکند. ✋هر چند گاهی دچار نوعی تعارض میشوند! خودشان هم نمیدانند آن را چطور توجیه کنند! تعارضهایی مانند چگونگی تبیین آنچه در کتاب صعود چهل ساله آمده! آنچه در قدرت روز افزون منطقه ای ایران میبینند و... . 🔹وقتی در کلام اینها دقیق شویم متوجّه میشویم در واقع دارند با دلیل عقل بر ما احتجاج میکنند! یک هماورد طلبی عقلی میکنند! مگر اساس دین ما بر عقلانیّت نیست؟! پس آیا میتواند با عقل گلاویز شود؟! اگر نظامی داعیه دار دین است آیا میتواند عقلانی نباشد؟! اصلا مگر عقل حجّت نیست؟! مگر یکی از ادلّه ی اربعه نیست؟! 👈تا کنون در نوشته های مختلفی در این زمینه ی بسیار بسیار مهم بحث کرده ام. مباحثی را تحت عنوان «عقل قرآنی» در بذل خاطر 257، 283، 313، 449 و 572 شماره گذاری کرده ام. مباحث دیگری نیز مانند شماره 47، 251 و 432 و... نیز با این بحث مرتبط بوده است. آنقدر مهم است که مدام باید به آن بازگشت. 👈همه چیز زیر سر دو تعیّن مختلف از عقلانیّت است. یکی که آن را عقل عرفی مینامم و دیگری که آن را عقل قرآنی مینامم. عقل قرآنی همان عقل دینی است که علم فقه متکفّل کشف کلیات آن است. علمی که جز در خانه ی انبیاء و اولیاء الهی یافت نمیشود. جز در این حوزه های علمیّه یافت نمیشود. 👈تازه این علم هم قابلیّت پیشرفت دارد. آنچه در انقلاب اسلامی ایران رخ داد آن بود که عقل قرآنی آن هم با پیشرفت خاصّی نسبت به فقاهت سابق به عنوان نظام حکمرانی انتخاب شد. چقدر با این عقلانیّت آشنا هستیم؟! میدانیم اساسا یک عقلانیّت است؟! 👈یعنی چه؟ یعنی همان عقل عرفی با همه ی دقائق و اکتشافات و فضلش را در فضای خاصی آزاد میکند. ذیل مفاهیم خاصی به کار میگیرد. 🔻چشم او را به حقائق غیبی و سنن الهی و موجودات دیگری در عالم هستی باز میکند و میگوید حالا عمیقتر و جامعتر ببین و حرف بزن و برنامه ریزی کن!🔺 ✅ما بعد از انقلاب اسلامی آنقدر که سعی کردیم از ولایت فقیه بگوییم و خود را کشوری اسلامی معرّفی کنیم به تبلیغ و ایضاح مفهوم «ولایت فقه» نپرداختیم. یعنی چه؟! یعنی خوب این عقلانیّت فقهی که همان عقلانیّت قرآنی است را معرّفی نکردیم. اینکه ربطش باعقل عامیانه، عقل متحجر، عقل عرفی و سفاهت چیست! 👈اینکه دقیقا تفاوت عقلانیّت امام خمینی و مقام معظّم رهبری با عقلانیّت این آقای فوق دکترای روابط بین الملل چیست؟ اینکه چطور باید از اعداد و ارقام و آمارها استفاده کرد ولی فریب کفر نقاب دار پنهان در آن را نخورد! 👈اینکه به آنها فهماند که ذلک مبلغکم من العلم و لا تعلمون الا ظاهرا من الحیاة الدّنیا! طوری حرف میزنند که انگار هیچ خبری در عالم نیست! هیچ مبدأ و معادی نیست! گویا انسان موجودی مکلَّف نیست! گویا موحّد نیستیم! گویا پیغمبر و کتاب و ائمه ای نداریم! گویا عالم هیچ غیبی ندارد! ✋شاید یکی از دلایلی که علمای اسلامی و فقهای ما هیچ گاه روی خوشی به این عقل عرفی نشان ندادند و چندان به آن وزنی در برابر قرآن و سنّت ندادند همین باشد. اینکه شیطان و کفر در نقاب این اعداد و ارقام و ادّعاها علیه قرآن و سنّت قیام نکند! عقلی که چنین کند عقل نیست! خودش از جنود جهل است. ✔ولی به نظرم شاید مقداری این دغدغه ی صحیح به ما آسیب هم زده باشد. آن هم اینکه این عقل عرفی باید به صورت جدّی ذیل علم فقه و عقل قرآنی فعّال شود. فقط محدوده اش تعریف شود. در فضای دینی کاملا آزاد شود. منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی روشن شود. منزلتش ذیل مفاهیم دینی است. خودش اگر عقل باشد متواضعانه چنین میگوید. ✔یعنی مثلا اگر با محاسبه اعداد و ارقام فهمید باید در این نقطه یک سدّ آب ساخته شود باید ساخته شود! عدول از چنین حکم روشنی معصیت است. ولی اگر ساختن چنین سدّی با استقلال کشور اسلامی یا عزّت ما تعارضی پیدا کند دیگر نه! ولی اگر چنین تعارضهایی نداشت واجب است اینگونه عقلها را فعّال کرد. ⬇⬇
🔻میخواهم چه بگویم؟! میخواهم بگویم عقلانیّت قرآنی یک عقلانیّت است. هیچ تعارضی با عقل عرفی ندارد بلکه حاکم بر آن است. عقل عرفی بازوی عقل قرآنی است. نه رقیب آن! یعنی اگر بعد از استنباط عقل قرآنی و دستورات دینی با فکر و محاسبه و منطق رفتار نکنیم عقلانیّت قرآنی نداریم. هر چند مقدّس مآب باشیم. ولی وقتی در دل عقل قرآنی وظیفه ی خود را مبارزه با طاغوت و دفاع از مظلوم و حفظ عزّت ایمانی و مانند آن یافتیم دیگر نباید از هیچ عدد و رقمی ترسید! نباید از غیر خدا ترسید! اگر اعداد و ارقامت را تقوای الهی و ولایت فقه و عقل قرآنی به هم زد هیچ باکی نداشته باش! چرا؟! چون اعداد و ارقام عمیقتری به جریان افتاده است! و لَیَنصُرَنَّ اللهُ من یَنصُرُه!🔺 🔸«روش بحث با عقلهای عرفی»🔸 تا کنون روشن شد که عقل عرفی غیر از عقل عامیانه است! مراد همان عقل و علم منقطع از وحی است. همانکه در دانشگاه ها به دنبالش هستند. این عقل عرفی معمولا با عقل قرآنی دچار سوء تفاهم عمیق و ستیزه جویی است. به خودش حق هم میدهد! با این عقلهای عرفی باید چگونه بحث کرد؟! ✔اوّلا باید اگر اهل دانش هستند آنها را ملتفت به اختلاف پارادایمی عقلانیّت و تعیّنهای عقلی کرد! گمان نکنند مخالفشان سفیه است! متحجر است! گمان نکنند مخالفشان عقل عامیانه دارد! خوشبختانه امروزه علوم بشری آنقدر رشد کرده که اگر بخواهند بفهمند میتوانند این حقیقت را درک کنند. ✔ثانیا با آوردن برخی مثالهای نقض ضعفهای عقل عرفی را در مواجهه با عقل قرآنی به رخشان کشید! مانند اینکه اگر اینگونه است چطور هفت تریلیون اینها در برابر ما جماعت سفیهان در منطقه خرج کردند و به اعتراف خودشان شکست خوردند؟! از این عدد و رقم درشتتر چه میخواهید؟ این صعود چهل ساله چه بوده؟! از این مثالها زیاد هست. ✔ثالثا کفر پنهان در منطقشان را به رخشان باید کشید! به آنها فهماند که موحّد نیستند! اگر مقداری مؤمن باشند متوجّه بیماری خودشان میشوند و اگر نباشند تشنیعات زندگی کافرانه را میتوان به رخشان کشید. باید گفت مشکل این است که تو کلّ عمرت جلوی بتهای علم غربی زانو زدی! از قرآن و روایات چه آموخته ای؟! از اصول فقاهت چه میدانی؟! اصلا از امداد غیبی خبری داری؟ از نصرت الهی خبری داری؟ از شرافت و عزّت ایمانی خبر داری؟! ⛔راستی نکند برخی به اصطلاح فقهای ما هم از اینها خبر نداشته باشند! نکند با صلاح علم فقه به مبارزه با اصل فقه بیایند! ✔رابعا به آنها نشان داد که در همان عقل عرفی نیز حرفهای به اصطلاح تخصصی یکی نیست. مکاتب و نظریات مختلف هست. خودشان را خیلی رسمی به نام علم روز به خورد ما ندهند! اختلافات خودشان به رخشان کشیده شود. ✔خامسا به شکل غیر مستقیم موعظه شان کرد! ولی چگونه؟! برایشان از مرگ و آخرت و عوالم برزخی و قیامت گفت. آنها را به یاد یوم الحساب انداخت. به یاد ابدیت و بهشت و دوزخ انداخت. به یاد عظمت آفرینش و هدف خلقت انداخت. همین که اینها را متذکر شوند بسیاری از حجابهایشان کنار میرود. مهیای درک حقیقت میشوند. نتیجه گیریها و فضای ذهنیشان فرو میرزد. همه مشکلات زیر سر فراموشی آخرت و معاد است. ✔سادسا در مقیاس فردی مقداری ابهت این اعداد و ارقام را برایشان شکست. البته این مقداری دشوار است. باید تجربه کند. باید گفت با مقیاس تو اصلا شخصی مانند من طلبه نباید زنده باشم! باید بد بختترین انسان عالم باشم! 👈حالا بگذارید بعد دیگرش را بگویم. اینها حقایقی است که همه به نوعی با آن درگیریم. بنده سابقا معادلات اقتصادی زندگیم را با عقل عرفی تنظیم میکردم. یعنی حساب و کتاب عرفی! 👈به مرور فهمیدم که طرح دیگری هم برای زندگی هست و آن تقوا و توکّل! میبینی همه عدد و رقمها را خرد میکند و معادلات به نفع تو چیده میشود! خودت هم نمیفهمی چه شد! خودت را مجرای جریان معادلات عمیقتری از هستی قرار داده ای! 👈اینها را اصلا میفهمند؟! فکر میکنند بی عقلی است؟! ما که مدّتها با آن عقل عرفی زندگی کردیم حالا که این را فهمیدم دانستیم که بی عقلی آن بود! این خیلی عقلانیّت فاخرتر و پیشرفته تری است. ولی چه سود که باید خود انسانها تجربه کنند. در احوالات نظامهای اجتماعی هم به همین قیاس است.
باسمه تبارك و تعالي (۵۷۴) «حسرتی به نام اربعین» «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى فَضْلِكَ الَّذِي حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَكَاتِكَ سُلِبْنَاهُ» 🔹بعد از چند سال که حسرتش بر دل ماند دوباره آن همای سعادت از روی فضل بر این ویرانکده ی ظلمت زده هم ترحّمی کرد و سلام گویان با خود به دار السّلام اربعین مولایمان دعوتم کرد. زهی سعادتِ من که ا‌م تو آمدی به سلام خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام 🔸و چه توفیق بزرگی بود که این گامهای لنگ و این جثّه ی آلوده را هم در قدمگاه اولیاء الهی و مسیر گامهای نورانی و وادی پاکان راه دادند. و از این سیر و سلوک زیبا تا مشرّف شدن به تحت آن قبّه ای که تا ورای آسمانها فاصله ای نداشت چه بگویم؟! 🔹مدّتی ترجیح دادم متواضعانه گوشه ای ساکت بایستم و فقط نظاره گر این کهکشان عظمت و این دریای بهجت و معنویّت باشم. آخر آنجایی که اقیانوس معرفت هر دم با خود امواج خروشان معانی را به ساحلها میکوبد از کدامینها میتوان گفت؟! 🔸راستی چگونه هر قدر تیزبین و فصیح هم باشیم میتوان آن معانی لطیفتر و تیزپاتر را به قید توصیف نشاند؟! اربعین ما را به خودش دعوت کرد تا دمی به تماشای مقامات اولیاء الهی و شکوفه های زیبای اجتماع ایمانی بر محور محبّت اولیاء الله بنشینیم. 🔹گویا مانند براقی آسمانی زمانی ما را با خودش از این دنیای پست و ظلمانی به کهکشانی دیگر برد تا به یادمان بیاورد که قرار بود انسانها چگونه باشند و چگونه زندگی کنند! قرار بود چگونه اعضای یک خانواده باشند! با محبّتی عمیق نسبت به هم بر محور خدا جمع شوند! 🔸قرار بود چگونه فقیر و غنی و صاحب منصب و کارگر و زن و مرد و پیر و جوانی دیگر در اینجا در میان نباشد! قرار بود چگونه همه پشت سر امامشان راهی عوالم نور شوند! غدیر خم قرار بود ما را به کجا بکشاند! اینها را برایمان مجسّم کرد! 🔹دیگر لازم نبود فقط جوهرهایی بر روی کاغذها باشد یا ادّعاهای کاذبی در فیلمنامه ها و تصاویر دروغینی در پرده های سینماها! واقعی واقعی و اصل اصل بود! گویا تازه این آیات برایم معنا شد که قرار بود اینگونه باشد: 📖«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون‏» 🔸آن صحنه ها را دیدی؟! دیدی چگونه گرما و سختی و فقر همه بی معنا شده بود؟! دیدی چگونه اکرامت میکرد و هیچ توقّعی هم نداشت؟! چه میگویم توقّع؟! چفیه اش را هم زیر پاهایت می انداخت تا رویش راه بروی و برایش تبرّکش کنی؟! 🔹او فقط مولایش را میدید. همه چیز بوی مولا را میداد. خدایا این دیگر چه جامعه ای است! این چه نیروی عظیمی از محبّت است که اینها را اینگونه در مدار دیگری به حرکت انداخته بود؟! خدایا آیا خواب میدیدیم؟! 🔸و اگر خواب هم بود چه رؤیای شیرینی بود؛ همو که به همه ی دنیای پست این انسان هبوط کرده در این دار فانی پوزخندی تلخ میزد و میگفت: «ندانمت که در این دامگه چه افتادست»، «نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست»! 🔸به مولایمان گفتم آقا! شما که این همه زیبایی نشانمان دادی! ما هم با این تن خسته و جراحت دیده خود را به حرمت رسانیدیم! نمیشود همینجا کار را تمام کنی؟! یک گوشه ی این حرم نورانیت در یک قبر کوچک و گمنام جایمان دهی! آیا میخواهی دوباره به آن ظلمتکده برگردیم؟! همینجا کار را تمام کن و من بیچاره را هم با خودت ببر! ولی چه سود که نه ما اهلش هستیم و نه الان زمانش! الان زمان مجاهدت و نصرت دین خداست. وداع کن و به صحنه ی نبرد برگرد! 🔹و تو ای اربعین! چه حسرتی بر دل نشاندی و رفتی! چه خوب ایّامی بود و رفتی! حالا ما ماندیم و خاطرات تو! حالا ما ماندیم و این دامگه غمزده و این کنج محنت آباد! راستش مدّتی است حوصله ی دیدن این شهرهایمان را ندارم! رحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفت با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد 🔹به یاد وداع مولایمان سیّد ساجدان با ماه مبارک رمضان افتادم که: 📖فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا، وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا، وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ، وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِيَّةُ، وَ الْحَقُّ الْمَقْضِيُّ، فَنَحْنُ قَائِلُونَ ... 📖السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ، وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِيهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِيهِ الْأَعْمَالُ السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ 📖السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ أَلِيفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِياً فَمَضَّ السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ مُجَاوِرٍ رَقَّتْ فِيهِ الْقُلُوبُ، وَ قَلَّتْ فِيهِ الذُّنُوبُ...
باسمه تبارك و تعالي (۵۷۵) «حکایت یک روز با برکت» 🔹امروز خسته بودم. کار خاصی نکردم. کمرم درد میکرد و جایی استراحت میکردم. دیدم چه روز کم برکتی برایم بود. با رزق و روزی با برکت آشنا بودم ولی تا کنون آنقدرها با زمان با برکت چندان آشنا نبودم. 💭به یاد شنبه ی هفته ی قبل افتادم! روزی بود که برایم نماد برکت یافتن زمان بود. اینکه از این روزها چقدر میشود استفاده کرد و ما غافلیم! این روزها چه ظرفیّتهایی دارند و ما با ناسپاسی آن را اسراف میکنیم. 🔸سحر شنبه ی هفته ی قبل به کاظمین رسیدیم. زیارت دو امام بزرگوار امام کاظم و امام جواد علیهما السلام را انجام دادم. زیارت جامعه و نماز حضرت جعفر و نوافل و در انتها نماز صبح را خواندم و به جمع رسیدیم. 🔹به اتوبوس برگشتیم و راهی مزار سید محمّد عموی امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف در شهر بلد شدیم. زیارت کردیم و نماز خواندم. برگشتیم و راهی سامرّا شدیم و با طیّ مسافتی طولانی به حرم دو امام بزرگوار امام هادی و امام عسکری علیهما السلام رسیدیم. 🔸توفیق شد زیارت جامعه و نماز حضرت جعفر خواندم و به سرداب مقدّس هم رفتیم. برگشتیم و راهی نجف اشرف شدیم. مسافتی طولانی را پیاده روی کردیم و قبل از مغرب موفّق به زیارت شدیم. زمان اندک بود و تنها به یک زیارت امین الله بسنده کردیم و آرام آرام برگشتیم تا همراهانمان را پیدا کنیم. 🔹مسافتی طولانی را برگشتیم و دیدم یکی از همراهان گم شده! چند نفر منتظر ایشان ماندیم و بقیه به سمت مسجد سهله رفتند. ایشان هم پیدا شد و دوباره مسافتی را سواره و پیاده پیمودیم و به مسجد سهله رسیدیم. بقیه را یکی از بزرگواران عراقی به حسینه ای در اطراف شهر برده بودند. 🔸اواخر شنبه شب و این روز مبارک بود که توانستیم با کمک مسیریابهای مجازی با گرفتن یک تاکسی عراقی به جمع اصلی بپیوندیم. گویا روزها و ماهها در این روز شنبه ی مبارک گنجانده شده بود. راستی چقدر مبارک بود. گویا نماد و عصاره ی برکت بود. در این روز حساب کردم شاید لااقل ۱۰ کیلومتر هم پیاده روی کرده بودیم. 💡به ذهنم خطور کرد ببین این روزهایی که از عمرت از دست دادی چقدر میشد بهره داشته باشد! تو که به فکر اسراف دانه های برنج و چراغ اتاق بچه ها هستی به فکر اسراف این لحظاتی که در این روزها تلف میشود هم هستی؟! 🙏خدایا به ما عمری با برکت عطا کن! رزقی با برکت عطا کن! نسلی با برکت عطا کن! وجودی با برکت عطا کن! مرگی با برکت عطا کن! ✋راستی آیا آنقدر که به فکر پول و نسل و علم و آبرو و... هستیم به فکر برکت داشتن اینها هم هستیم؟! آیا میدانیم اگر برکت نداشته باشد همان نباشد بهتر است؟! چقدر دغدغه ی مبارک شدن داریم؟! 🔹راستی که برکت حکایتی است. و چه مفهوم دینی زیبایی است. مرحوم علامه ی طباطبایی در جلد هفتم المیزان بحثی در زمینه برکت دارد و در فرازی از آن میگویند: 📖«البركة بالحقيقة هي الخير المستقر في الشيء اللازم له كالبركة في النسل وهي كثرة الأعقاب أو بقاء الذكر بهم خالدا ، والبركة في الطعام أن يشبع به خلق كثير مثلا ، والبركة في الوقت أن يسع من العمل ما ليس في سعة مثله أن يسعه... 📖فإنزاله تعالى بركته على طعام مثلا هو أن يوفق بين الأسباب المختلفة الموجودة في أن لا تقتضي في الإنسان كيفية مزاجية يضره معها هذا الطعام ، وأن لا تقتضي فساده أو ضيعته أو سرقته أو نهبه أو نحو ذلك ، وليس معناه أن يبطل الله سائر الأسباب ويتكفل هو تعالى إيجاد الخير فيها من غير توسيطها»
باسمه تبارك و تعالي (۵۷۶) «امام برای مؤمنین مانند پدر و مادر است» «جامعه مطلوب جز با امام قابل تحقق نیست» «بِموُالاتِکم ائتَلَفَتِ الفُرقَة» 🔹وقتی در اربعین حسینی در مشّایه قدم میزدم با خود میگفتم آخر من کجا و این برادران هم سفرمان کجا! آخر من کجا و این اماکن دور و انسانهای غریب کجا! آخر من کجا و روستاهای عراق و شام خوردن در میان خانه ای در میان این نخلستانها کجا؟! آخر من کجا و این کودک و جوان و زن و مردهای مختلف کجا؟! چه شده که ما غریبه های نسل اندر نسل اینگونه با هم آشناهای نسل اندر نسلی شده ایم؟! 🔸با خود گفتم این کمونیستها کجا هستند تا بهتر از آن جامعه ی ایده آل موعودشان را بدون آن همه اباطیلی که بافته بودند در اینجا تجربه کنند. همان نمونه ای که به شکل کاملی بعد از ظهور حضرت بقیة الله بر عالم حکم فرما خواهد شد. 🔹آری در اربعین به گونه ی غریبی دل مؤمنین نسبت به یکدیگر پر از مهربانی، عطوفت و ایثار میشود. آنقدر نسبت به یکدیگر محبّت پیدا میکنند که در چند روز ده ها میلیون به کربلا و گرد وجود نورانی اباعبد الله الحسین علیه السلام جمع میشوند و بدون مشکل و در کمال شادمانی و امنیّت و دلخوشی به وطن خود باز میگردند. ❓راستی کدام نیروست که چنین اجتماعی را بدون مزاحمتهای دنیایی برانگیخته و اینگونه دل آنها را نسبت به یکدیگر نرم میکند؟! 🔸به یکی از برادرانمان که با هم در این مسیر نورانی قدم برمیداشتیم عرض کردم میدانی؟! در خانواده تا زمانی پدر خانه هست بچه ها دور هم جمع میشوند. یک نیرویی آنها را نسبت به هم مهربان میکند و باعث الفت و اجتماعشان میشود. وقتی پدر رحلت کرد باز شمع وجود مادر تا اندازه ای مانع از هم گسیختگی این پیوندها و الفتها میشود. 🔹ولی همینکه مادر هم از این دنیا برود معمولا این خانواده ها گویا محور و کانون خود را از دست داده و از هم پاشیده میشوند. هر کدام به جهتی رفته و دیگر چندان از آن الفت و محبّتها خبری نیست. ✔به ایشان عرض کردم به همین قیاس در جامعه هم همینطور است. اعضاء جامعه اگر چنین پدر و مادری نداشته باشند نمیتوانند به شکل طبیعی الفت و محبّت نسبت به یکدیگر پیدا نموده و بتوانند یک اجتماع حبّی را تشکیل دهند! گویا شیرازه ی امورشان از هم پاشیده میشود. هر کس به دنبال لذّت و منفعت خود بوده و همین باعث مشکلات لا ینحلّ اجتماعی خواهد بود. زیرا اجتماع بر محور منفعت یا لذت بر بنیان مرصوصی تکیه ندارد. ✔تا کنون جوامع انسانی تلاش نموده اند به گونه ای بین آحاد جامعه با مفاهیمی مانند پادشاه و ملّیت و زبان و فرهنگ و... پیوند برقرار کنند! هیچگاه نیز نتوانسته اند به مطلوب خود دست پیدا کنند. اینها نمیدانند که در عالم تکوین این نفوس انسانی واقعا پدر و مادری دارند که تا حول وجود آن خانواده ی خود را دوباره پیدا نکنند هیچگاه نمیتوانند جامعه ی مطلوبی تشکیل دهند. ✔همانکه حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها در خطبه ی فدکیه در موردش فرمود: «فَرَضَ اللَّه‏ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ‏ الْفُرْقَة» این پدر و مادر برای جوامع انسانی همان امام است. همانکه در زیارت جامعه عامل به الفت رساننده ی تفرقه ها بیان شده است: «بموالاتِکم ائتلفت الفرقة». همانکه امام رضا علیه السلام در روایت نورانی اش در بیان مقام امام فرمود «الامامةُ نظامُ المسلمین و صلاحُ الدّنیا ... الامامُ الوالدُ الشفیقُ و الأمُّ البرَّةُ بالولدِ الصغیرِ» ◼برادر، فرزندان برادر، عمو و برخی دیگر از آشنایان نسبی و سببی ام در پیاده روی اربعین همراهم بودند. همانها که پیوند انسان با آنها به شکل طبیعی نسبت به پیوندش با دیگران بسیار عمیقتر است. ولی گاهی در نوع و عمق رابطه ی خود با برخی از مؤمنینی که در اربعین آمده بودند دقّت میکردم گاهی احساس میکردم به برکت امام و در نخ تسبیح محبّت امام مانند برادر خودم بلکه نزدیکتر از او به من شده اند: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِم‏» 🌸گاهی در نگاهشان به من محبّت موج میزد. در ایثارشان نسبت به من صفا و خلوصی بی منّت موج میزد. با خود گفتم ببین! گویا به برکت امامت تازه برادران و خواهران واقعی ات را بعد از مدّتها دوباره پیدا کرده ای! ✅این چشمه های محبّت و ایثاری که بین ما جاری شده همه از آن محبّت به پدر واقعی مان نشأت میگیرد. و به راستی جز در سایه ی توجّه به چنین پدری و به چنین امامی آیا میتوان پیوندهای طبیعی برای شکل گیری یک جامعه ای صالح و نیکو داشت؟!
باسمه تبارك و تعالي (۵۷۷) «گلهای زیبای بی بو» «ویحَکم لا تغترّوا» 🍀صبحها عبورم از حیات زیبای مدرسه ای میگذرد. حیاتی بزرگ و پر از درختان و گلهای قشنگ. آن طرف درختهایی هستند که پر از شکوفه های بسیار دل انگیز است. هر بار که به آنها نگاه میکردم لذّت میبردم. 🌺حسرت هم میخوردم که چرا وقت ندارم تا نزدیک آنها بروم و مدّتی کنار این زیبایی خیره کننده بنشینیم. گاهی میگفتم از این زیباتر هم میشود؟! 🌸دوست داشتم یک خانه ی حیاط دار داشته باشم و در آن از این درختهای زیبا میکاشتم. اینبار نمیدانم چرا تصمیم گرفتم نزدیک آنها بروم. وقتی رسیدم هنوز هم مشعوف زیبایی آنها بودم. 🌼خصلت زیبایی به گونه ای است که انسان را دعوت به اتّحاد و نزدیکتر شدن میکند. همین بود که سرم را نزدیکتر کردم تا آنها را به صورتم نزدیکتر کرده و از بوی خوش آنها سرمست شوم. 🍁🍂ولی در کمال تعجّب و دور از انتظار دیدیم یک دفعه گویا یک کاغذ رنگی را به بینی خودم نزدیک کرده ام! آن همه زیبایی برایم یکباره خزان کرد. دریغ از ذرّه ای بوی خوش! خیلی در ذوقم خورد! اینقدر بی بو بودن هم هنر میخواهد. از خودت خجالت نمیکشی با این همه زیبایی اینقدر بی بویی!😒 🔹آدمی وقتی این درجه از زیبایی را میبیند فکر میکند نشانگر نوعی کمال وجودی است که ملازم با دیگر کمالات است. اصلا انتظار نداشتم که این درجه از زیبایی بتواند تا این اندازه بی بهره از هرگونه بوی خوشی باشد! حیف این همه زیبایی نیست که بی بو است. ما را باش چقدر فکر و خیال میکردیم. دیگر دوست نداشتم از این درختها در حیاط خانه ی خیالیم بکارم! 💡به ذهنم خطور کرد نه! این درخت که گناهی ندارد. میخواست به تو درس بدهد! درس اینکه نکند خیلی چیزهای دیگری هم باشد که تا کنون حسرت داشتنشان را خورده باشی و ندانی زیبایی شان فریبنده و بی بو است! آواز دهل شنیدن از دور خوش است! 🔸حالا این که بی بو بود. شنیده ام گلهای زیباتری هم هستند که اساسا بسیار بد بو هستند! نکند حسرت زیبایی های ظاهری را خورده ای که اگر به آنها میرسیدی میدیدی آنطور که فکر میکردی نیستند! بوی و رایحه ای خوش ندارند. 🔹نکند گمان کرده بودی رسیدن به این زیبایی ها توأم با رسیدن دیگر زیبایی ها و کمالات است. ولی ندانی نه تنها اینطور نیست بلکه رسیدن به برخی از اینها طوری است که تو را از برخی خوبی ها هم محروم میکند. نکند تو به دنبال چیزی اصیل بودی و اسیر این سرابها شده باشی! میفهمی چه میگویم؟! ارزشش را ندارد یک محاسبه ای بکنی؟! 💡به ذهنم خطور کرد بسیاری از این اخلاقهای به اصطلاح فاضله اگر در دلش تقوا و آن نور الهی نباشد مانند این گلهای بی بو است. روح ندارد. وقتی به آنها برسی جذابیت ندارد. وجد آور نیست. هیجان ندارد. حتّی اگر در این عبادات و نمازها و روزه ها و... اخلاص و معنویّت نباشد بی بو میشود. صرفا عادت و تعصّب میشود. آیا فریب اینها را گاهی نخورده ایم؟! ویحَکم لا تغترّوا! 👈اینهایی که مبتلا به روابط نا مشروع شده اند فریب همین گلهای زیبای بی بو را خورده اند. ای کاش زودتر بفهمند بی بو بلکه بد بوست! ای کاش زودتر بفهمند و اینقدر عمرشان را برای هیچ تلف نکنند. 💡به ذهنم خطور کرد این نظم و ادب و زیبایی خیابانها و قانون مداری ظاهری در کشورهای غربی نکند خیلی هایش برای بسیاری جذابیت همین گلهای بی بو را داشته است. نکند وقتی به آنجا رسیده اند تازه فهمیده باشند هیچ بویی ندارد. روح و زندگی و کششی ندارد. ✋اصلا نکند به مرور بفهمند بد بو است! اصلا میدانستی گاهی گیاهان و گلهای زیبا در میان زباله ها و فضولات بهتر رشد میکنند؟! حواست هست فریب نخوری! 💭یادت رفت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم چه فرمود؟! «ایّاکم و خضراء الدِّمَن» فریب این سبزی ها و زیبایی هایی که در مزبله ها رشد میکند را نخورید! عاقل باشید.
باسمه تبارك و تعالي (۵۷۸) «نکاتی پیرامون تأثیر سید بن طاووس بر فرهنگ نقلی شیعه» «حق تأمیل» 🔹بعد از زیارت رو به روی ضریح مطهّر امام کاظم علیه السلام مشغول خواندن دعای معروف به عالیة المضامین شدم. دعایی که خوب است بعد از زیارت ائمه علیهم السلام با زیاراتی مانند زیارت جامعه خوانده شود. 🔸مرحوم سید بن طاووس آن را در مصباح الزائر نقل کرده. البته مانند دیگر موارد در این کتاب سندی ذکر نکرده. مرحوم خوانساری در روضات الجنّات به این شیوه سید بن طاووس انتقاد میکند که گویا بسیاری از دعاهای ایشان مأثور نبوده و انشاء خودشان است و این مطلب را به گونه ای بدعت میداند. ✋مرحوم محدّث نوری برای دفاع از ایشان معتقد است اینها را از کتب دیگران آورده هر چند به آن اشاره نکرده باشد. ◻حقیقت آن است که سید بن طاووس از چهار جهت در تاریخ حدیث و زیارات ما تأثیر گذار بوده است. ✔یکی اینکه ظاهرا مانند بسیاری از علمای شیعه مانند طبرسی ها در آن زمانها قائل به حجّیت تعبّدی خبر واحد نبوده و همین امر باعث شده بررسی اسناد برایش چندان اهمیتی نداشته باشد. البته هر چند گاهی در بیان قائل به حجّیت هم باشند مانند برخی مضامین فرج المهموم ولی عملا ایشان چنین رویه ای نداشته است. این امر هم مستلزم آن شده که تخصّص رجالی و فنّی حدیث شناسانه در ایشان کمرنگ شده و آن نسخه شناسی ها و آشنایی رجالی که در تاریخ شیعه از سوی افرادی نظیر نجاشی شاهد بودیم در مورد ایشان صادق نبوده و در ایشان نوعی روحیه تسامح و تساهل حاکم باشد. 👈مثلا در کتاب امان الاخطار میگویند خوب است مسافر سه کتاب را همراه خود داشته باشد. ⬇