eitaa logo
شعرهای بهجت فروغی مقدم
204 دنبال‌کننده
86 عکس
67 ویدیو
1 فایل
شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
🚩 نصر خدا بر لب نیل آمدی، دست و عصا مبارکت نصر خداست نام تو، نصر خدا مبارکت نصرُ مِن اللَه آمدی، فاتح قلب‌ها شدی فتح ْجدا مبارکت، نصر ْجدا مبارکت هرکه شهید می‌شود، سوی حسین می‌رود سوی حسین رفته‌ای، کرب‌و‌بلا مبارکت خانه‌ی عنکبوت را، سیطره‌ی سکوت را بشکن و باز کردن ِپنجره‌ها مبارکت! نزد خدا نشسته است آنکه قیام می‌کند! نزد خدا نشستن این است؛ خوشا مبارکت @abadiyesher
پانزده متر زیرِ زمین معدنی شدی از طلا که دست هیچ کاشفی به رگه هایی از غیرت تو نمی رسید! موشکی که تو را استخراج کرد نمی‌داند که حالا تو هفت طبقه بالاتر از آسمان به چشمه خورشید رسیده ای! چه روزها و چه شب ها که در اعماق زمین بین بتون ها و سیمان ها در پناهگاهت پنجره ای نداشتی به آسمان، به خورشید، به ستاره ها... غیر از قرآن و نسیمی از مفاتیح الجنان و صفحه هابی از صحیفه ! لبانت کجاست تا از آنها روضه امام کاظم را که در آخرین لحظه ها ی حیات زمزمه می کردی وام بگیرم و به حال خودم که هر روز زیر آسمان نفس کشیده ام و ذره ای از آنچه را که تو در عمق خاک از آسمان دوردست دیده ای ندیده ام، گریه کنم!
وقت است درآید از پس پرده غیب آن دست که صهیونیست را نیست کند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یهودیان نمی توانند به ما زیان وارد کنند مگر آزارهای کوچک خدا❤️
هدایت شده از موسسه مصاف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 توییت استاد ✍ یکی از پژوهشگران و صهیونیست‌پژوهان غربی به من می‌گفت‌: 🔺«چقدر سخن‌گفتن شما ایرانی‌ها شیرین؛ آهنگین و ریتمیک است.» 🔹‏خوب متوجه منظورش نشدم تا امروز که این کلیپ را دیدم. ‏⁧ ⁩ 🆔 @Masaf
﷽ تقدیم به داغ‌های بر دل نشسته💔 داغدار کدامتان باشم؟ بر کدامین ستاره گریه کنم؟ ابرم و آسمان به من گفته‌ست، با دلی پاره پاره گریه کنم آه ای اشک‌های پی در پی! فصل لبخند می‌رسد؟ پس کی؟ تا دمی گریه بند می‌آید، باز باید دوباره گریه کنم خون امواج آمده‌ست به جوش، ابرها می‌رسند مشکی پوش بحر تا نهر سیل اندوه است، در کدامین کناره گریه کنم؟ سوگ بغداد، ورزقان، بیروت، شده جغرافیایمان مبهوت داغ تاریخ دیده‌ام، باید، یک سده، یک هزاره گریه کنم آه این پاره‌های جان من است؟ یا تن سرخ قهرمان من است؟ غزلم تکه تکه شد بغداد! خواستی چارپاره گریه کنم؟ ماه من در میان مه گم شد، کوه یک شب کنار ده گم شد می‌روم سر به شانه‌ی تهران، روی شمس العماره گریه کنم سیب لبنانی‌ام شده‌ست انار، زیر هشتاد و چند تن آوار غم خود را چگونه شرح دهم؟ با کدام استعاره گریه کنم؟ خواست دنیا که پر ملال شوم، خواست از حجم غصه لال شوم من پر از حرفم و نمی‌خواهم با زبان اشاره گریه کنم اشک ما ابتدای طوفان است، سیل مدیون لطف باران است وای اگر داغدارتر باشم، وای اگر بی‌شماره گریه کنم ندبه روزی قیام خواهد کرد، کار غم را تمام خواهد کرد باید آن روزاشک شوق شوم، هر اذان، هر مناره گریه کنم
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🚩 چکاچاک به وقتِ بارش سجّیل بر قلیل فروشان چه ورشکسته و حیران سپاهِ فیل‌فروشان شکوه وسعت پرواز را چگونه بگویم به سنگِ قبر نویسان و مستطیل فروشان! بهشت، زیر چَکاچاکِ تیغ‌های غیور است خبر بَرید به بازارِ سلسبیل فروشان! سرِ سه‌راهیِ تردید و ایستادن و سازش هُو العزیز بخوان بر أنا الذلیل فروشان! بت بزرگ به فرقش ترَک نشسته که اینسان ذبیح می‌چکد از خنجر خلیل فروشان خوشا خدا و شهیدان، عجب خرید و فروشی عجب جمال‌شناسی، عجب جمیل فروشان بیا که مژده‌ی نابودی فراعنه داری شهید نیل‌فروشان! شهید نیل‌فروشان! @mehdi_jahandar
هر بار دمید از دل این خاک شهیدی هر دفعه شکفت از دل شب صبح امیدی هر بار که طوفانی از این دشت گذرکرد افتاد به دوش من و تو سرو رشیدی می‌رفتی از این کوچه و مردم همه دیدند در آینه حجله‌ی تو بخت سفیدی! از اوج فلک بال در این خاک نمی‌زد سیمرغ اگر داشت چنین وسعت دیدی! شاید که به زودی برسد نوبت پرواز ما را به هوای تو ، خدا را تو چه دیدی! یا منتظر در زدن مرگ بمانید یا دست شهادت برسانید کلیدی!
سفره را پهن کرد زن، عطری از غذایش محله را پر کرد چید بشقاب های چینی را نمک و نان و آب را آورد بین بشقاب‌های گل قرمز کرد تزیین غذای شوهر را تا شود چای زودتر حاضر رفت روشن کند سماور را از سر صبح رفته بود آن زن پی پخت و پز و بشور و بساب وقت حتی نکرده بود هنوز که به رویش زند نَمی از آب بوی دود و دمِ غذا می داد تار و پود لباس های تنش گوشه ای پشت گوش افتاده گیسوان بلند پر شکنش وقت حتی نداشت آینه را گردگیری کند، جلا بدهد هیچ عادت نداشت آن زن خوب به رسیدن به خویش پا بدهد! سرخ می کرد پای گاز پیاز بی توجه به چهره زردش ناله می کرد مثل لنگه‌ی در وقت لنگیدن و کمردردش سفره آماده بود،دست کشید مرد از دگمه های لب تابش زن ولی زیر دگمه ور می رفت به سرانگشت های بی‌تابش وسط راه، چشم گوشی مرد به پیامی جدید روشن شد رفت گوشی به دست، سمت اتاق دور از چشم سفره و زن شد پشت درهای بسته زن می دید وضع و اوضاع غیر معمول است گوشه ای ماند منتظر، فهمید گوشی مرد سخت مشغول است زن دلش خوش به مهر شوهر بود اینهمه سال اگر چه هیچ نداشت ساده و صاف بود چون کف دست هیچ تعقید و پیچ پیچ نداشت بعدِ یک عمر، مردِ خود را دید باعث هق هق زنی دیگر شوهر سر به راهِ او شده بود ناگهان عاشقِ زنی دیگر تلفن قطع شد، سرِسفره چشم شوهر به چشم زن افتاد میل دیگر نداشتند آن دو به غذایی که از دهن افتاد!
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این شرایط ببینید سخنان اعجاب برانگیزمشاور فرمانده هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی من یتق الله...یرزقه من حیث لایحتسب ان تنصرالله ینصرکم
سایت تحلیلی _خبری عصر ایران: چقدر سکانس پایانی زندگی سنوار، شبیه این شعر معروف محمود درویش است: محاصره را محاصره کن راه فراری نیست بازوان قطع شده ات را بردار و دشمنت را با آن بزن راه فراری نداری من در کنارت افتاده ام؟ مرا بردار و با من دشمنت را بزن که اکنون آزادی، آزاد...
شهر شعر یادآمد شاعران آسمانی : استاد اصغر حاج حیدری (خاسته)، استاد عبدالعلی صادقی، استاد خلیل بلدی (باغبان)، علی پورکاظم، علی اکبر باقری (لاله). تجلیل از خدمات ارزشمند فرهنگی و ادبی استاد علی آقامحمدی سخنران : دکترسیدمحمدجواد هاشمی چهارشنبه، ۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷ خیابان ۱۷ شهریور، فرهنگسرای بعثت خمینی‌شهر