eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو! عُمرِ مرا ببین که به افتادگی گذشت... @beytolghazal
تنم تابوت غمگینی که جانم رانمی فهمد دل تنگم حصار استخوانم را نمی فهمد شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست می گرید پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد انارم دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم کسی تا نشکنم راز نهانم را نمیفهمد دلم تنگ است و می گریم،دلم تنگ است و میخندم کسی که نیست دیوانه جهانم را نمی فهمد چنان درآتش غم سوخته جانم که میدانم پس ازمرگم کسی نام و نشانم را نمی‌فهمد @beytolghazal
تار و پود موج این دریا به‌هم پیوسته است می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند @beytolghazal
باید کمک کنی، کمرم را شکسته‌اند بالم نمی‌دهند ، پرم را شکسته‌اند   نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پل‌های امنِ پشت سرم را شکسته‌اند   هم ریشه‌های پیر مرا خشک کرده‌اند هم شاخه‌های تازه‌ترم را شکسته‌اند   حتی مرا نشان خودم هم نمی‌دهند آئینه‌های دور و برم را شکسته‌اند   گل‌های قاصدک خبرم را نمی‌برند پای همیشه‌ی سفرم را شکسته‌اند   حالا تو نیستی و دهان‌های هرزه گو با سنگِ حرفِ مُفت، سرم را شکسته‌اند   @beytolghazal
از خون خود حنا به کف پا گذاشتم چون من مباد خون کسی پایمال خویش @beytolghazal
ز شرمْ گرچه تهی ماند از تو آغوشم نمی‌شود شب دیدارمان فراموشم دلم که بود خروشان چو بحر شد خاموش چو موج گرم صدایت دوید در گوشم زدی به شانه‌ی من تکیه و ندانستی که بار غم فتد از رفتن تو بر دوشم به‌ رنگ بخت منَش آفریده است خدا بیا که مُرده‌ی آن گیسوی سیه‌پوش‌ام گَرَم تو خون جگر داده‌ای حلالم باد وگر ز جام لبت مِی کشیده‌ام، نوشم به خویش بازنیارد مرا ز مستیِ عشق اگر که بال‌زنان آید از سفر هوشم نمی‌شود دل دریایی‌ام تهی از شور اگر به صورتِ ظاهر فتاده از جوشم از آن زمان که جدا ماندم از گل رویت چو بلبلی که خزانش زده‌ است خاموش‌ام به یک‌دو حرف کنم مختصر حکایت را تو را ز یاد نبردم، مکن فراموشم! @beytolghazal
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را🥀 @beytolghazal
با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی روزگارت خوش که از میخانه مسجد ساختی روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود می‌توانستی نتازی بر من اما تاختی ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی‌... @beytolghazal
ماهی‌شدن به هیچ نیرزد، نهنگ باش بگریز از این حقارتِ آرامشی که جوست @beytolghazal
می‌کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود بی شانه‌ی تو سر به کجا می‌گذاشتم، ای نارفیق! کوه و بیابان اگر نبود؟! پیراهنم به دادِ منِ تنگ‌دل رسید، خود سینه می‌شکافت، گریبان اگر نبود! در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود! از این جهانِ سفله به یک خیزش بلند، رد می‌شدیم، تنگیِ دامان اگر نبود! می‌گفتمت چه دیده‌ام و چیست در دلم، این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود! @beytolghazal
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست بر زمستان صبر باید طالب نوروز را🌱 @beytolghazal
تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش عشق آسان بود، اما من نمی‌فهمیدمش دست او در دست من بود و دلش با این و آن باز اگر یک جو پشیمان بود، می‌بخشیدمش از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر در کنارم بود و من با دیگران می‌دیدمش هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن، این بلا تا نیامد بر سرم افسانه می‌نامیدمش با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی گفت اگر می‌خواستم آن روز می‌بوسیدمش @beytolghazal
تو در میان خلایق به چشم اهل نظر چنان که در شب تاریک پاره نوری @beytolghazal
اين ماه‌، عادتم شده در وا نمی‌كنم‌ از پشت شيشه‌، برف تماشا نمی‌كنم‌ از ترس خشک بودنشان پشت پنجره‌ يک لحظه هم نگاه به گل‌ها نمی‌كنم‌ اين روزها از آينه‌ها طفره می‌روم‌ با حرف‌های راست مدارا نمی‌كنم‌ بيرون از اين اتاق مكرّر نرفته‌ام پرواز از اين قفس به تماشا نمی‌كنم‌ در كفش‌هام شوق خطر خاک می‌خورد پای سفر ندارم اگر پا نمی‌كنم‌ چندی‌ست نامه‌هام بدون نشانی‌اند حتی خودم خودم را پيدا نمی‌كنم‌ اين ماه‌، باورم شده در خانه نيستم‌ گيرم كه زنگ هم بزنی، وا نمی‌كنم @beytolghazal
چای دم کن! خسته‌ام از تلخی نسکافه‌ها چای با عطر هل و گل‌های قوری بهتر است @beytolghazal
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید حق هرچه آفرید از این دختر آفرید... جوشید چشمه در دل قرآن به نام او اعجاز تشنه بود و خدا کوثر آفرید یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید... از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام از بین واژه‌های جهان مادر آفرید @beytolghazal
عفیفه بود و نشان داد برتری در چیست که فرق ریگ و دُر آن است: این صدف دارد! @beytolghazal
باران! بزن بر شانه‌هایم هیچ‌دستی‌نیست هرگز کسی‌با‌من چنانی‌که تو‌هستی‌نیست برخاستم‌از سفره‌ی دلتنگی دنیا برخاستم،آن‌گونه‌که شوق‌نشستی‌نیست دل‌کنده‌ام از هرچه...حتی‌از خودم آری! رودم‌که کوهم نیز بند و پای‌بستی‌نیست ساقی!مجال‌تازه‌ای از عشق‌میخواهم پشت‌خراب‌آباد این‌هشیار مستی‌نیست ای‌روزگار! ای‌سنگی‌جاری! مرا بشکن در وسعت آیینه مفهوم شکستی نیست تنهایی‌ام را هیچ‌کس پرپر نخواهد‌کرد باران! بزن بر شانه‌هایم هیچ‌دستی‌نیست @beytolghazal
گفتم که: بعد از آن همه دلها که سوختی، کس می خورد فریب تو؟ گفتا: هنوز هم! @beytolghazal
عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت آخر چه معنی آرم از آن آفتاب‌ روی کو بوی خود به صبح‌ دم از من دریغ داشت بوس وداعی از لب او چون طلب کنم کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت من چون کبوتران به وفا طوق‌ دار او او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت از جور یار پیرهن کاغذین کنم کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت @beytolghazal
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی @beytolghazal
خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی من از دلبستگی‌های تو با آیینه دانستم که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق‌تر از مایی به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را تو شمع مجلس‌افروزی تو ماه مجلس‌آرایی منم ابر و تویی گلبن که می‌خندی چو می‌گریم تویی مهر و منم اختر که می‌میرم چو می‌آیی مراد ما نجویی ورنه رندان هوس‌جو را بهار شادی‌انگیزی حریف باده پیمایی مه روشن میان اختران پنهان نمی‌ماند میان شاخه‌های گل مشو پنهان که پیدایی کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی من آزرده‌دل را کس گره از کار نگشاید مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن که با این ناتوانی‌ها به ترک جان توانایی @beytolghazal
بیدل در این ستمگاه از دردِ ناامیدی بسیار گریه کردیم، حالا بیا بخندیم... @beytolghazal
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مِهرورزان رسمِ وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راهِ دیگر آید گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید گفتم که نوشِ لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید گفتم زمانِ عِشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید @beytolghazal
سپرد جا به تو هر کس ز بزم بیرون رفت تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست @beytolghazal