هرچند که میروی مرا جا مگذار
با این دل غم گرفته تنها مگذار
بی روی تو شبهای سیاهی دارم
ای ماه مرا به حال خود وا مگذار
#سمیه_تورجی
#رباعی
@beytolghazal
تاک بودم شوق لبهایت شرابم کرد و بعد
تا به دستانت رسیدم بر زمینم ریختی...
#وحید_خضاب
#تک_بیتی
@beytolghazal
چه رفته است بر این بی نوا؟ نمی پرسی؟
کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی پرسی؟
مگو که از غم این سالخورده باخبری؛
تو سالهاست که حال مرا نمیپرسی..!
چنان که حد وفای تو را شناخته ام
غریب نیست که از آشنا نمیپرسی
حکایت ستمی را که رفته بر دل من
از آن دو چشم ستمگر چرا نمیپرسی؟
نوشتمت که هنوز اشک های من جاریست
ولی دریغ که از ماجرا نمیپرسی...
#سجاد_سامانی
#غزل
@beytolghazal
اثر نالهی عشــــاق ز هر ســــاز مخواه
این نواییست که در پرده دل جا دارد
#بیدل_دهلوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی
فردا که رهزنان دی از راه میرسند
نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
گلچین گشوده دست تطاول خدای را
ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی
گردون ز جمع ما همه تفریق می کند
با این حساب باز نماند تفاضلی
عمر منت مجال تغافل نمی دهد
مشنو که هست شرط محبت تغافلی
ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان
روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی
حالی خوش است کام حریفان به دور جام
گر دور روزگار نیابد تحولی
گر دوستان به علم و هنر تکیه کردهاند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی
عاشق به کار خویش تعلل چرا کند
گردون به کار فتنه ندارد تعللی
شکرانه تفضل حسنت خدای را
با شهریار عاشق شیدا تفضلی
#شهریار
#غزل
@beytolghazal
ز دست غیر چه جای شکایت است مرا
که همچو سایهی خود پایمال خویشتنم
#امیری_فیروزکوهی
#تک_بیتی
@beytolghazal
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشته سوزانده بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچهای را که رها گشته در امواج
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
از مهر دوســـتان ریاکار خوشــــتر است
دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست
#پروین_اعتصامی
#تک_بیتی
@beytolghazal
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد
چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی
مده به دست سپاه فراق ملک دلم را
به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی
بدین صفت که ز هر سو کشیدهای صف مژگان
تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی
چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم
که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی
به غیر سینهٔ صد چاک خویش در صف محشر
شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی
اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت
جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی
رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید
کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی
تسلی دل خود میدهم به ملک محبت
گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی
فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی
چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی
#فروغی_بسطامی
#غزل
@beytolghazal
تیـــر برقـــی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کـــوچ کردم از وطن ، تنهــــا بـــــرای روستـــــا
آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم
نـــور یک فانوس باشــم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بــوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمــی ارزم بـــرای روستــــا
کاش یک تابـــوت بودم کــاش آن نجار پیر
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهـــم می کند دیــــزی سرای روستــا
من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا!
تیـــر سیمانـــــی نخواهد شد عصــــای روستــا
#کاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
چنان به فکر تو در خویشــتن فرو رفتیم
که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامهرسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصهی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچهی عقل
هر کجا نامهی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکدهی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
#غزل
@beytolghazal
حدیث عشق نگردد کهن که سال به سال
بهــــار حُســـن تو گــــــلهای تازهتر دارد
#صادق_سرمد
#تک_بیتی
@beytolghazal
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
#حافظ
#رباعی
@beytolghazal
از یک خروش "یا رب" شبزندهدارها
حاجت روا شدند هزاران هزارها
یک آه سرد سوخته جانی، سحر زند
درخرمن وجود جهانی، شرارها
آری دعای نیمهشب دلشکستگان
باشد کلید قفل مهمات کارها
مینای مِی ز بند غمت میدهد نجات
هان ای حکیم گفتمت این نکته بارها
آب و هوای میکده از بسکه سالم است
در پای هر خمیش، می میگسارها
طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد
از های و هوی عربدهی باده خوارها
پیغام دوست میرسدم هر زمان به گوش
از نغمههای زیر و بم چنگ و تارها
وحدت به تیر غمزه و شمشیر ناز شد
بی جرم کشته، در سر کوی نگارها...
#وحدت_کرمانشاهی
#غزل
@beytolghazal
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید
که آنچه زنده و زیباست نفس این سفر است
#حسین_منزوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
هنوز شوقِ تو بارانی از غزل دارد
نسیم، یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چاییِ شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#غزل
@beytolghazal
تا روح خدا در دل این خاک دمیده است
دشمن به خودش یک شب آرام ندیده است
#تک_بیتی
#امام_خمینی
@beytolghazal
آنان که شکوه در حقایق دیدند
گل را ورقی ز حُسن خالق دیدند
پُر نورترین ستارهی دنیا را
در آینهی امامِ صادق دیدند
#رباعی
#شهادت_امام_صادق
@beytolghazal
بال و پرش میسوزد از جور زمانه
پای علــــی هرکس بماند صـــادقانه
#محسن_کاویانی
#تک_بیتی
#شهادت_امام_صادق
@beytolghazal
مرهم لطف خوش آید همه کس را لیکن
زخم تیغ تو مرا خوشتر از آن میآید
#سلمان_ساوجی
#تک_بیتی
@beytolghazal
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
از جوانی حسرت بسیار میماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبکرفتار میماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار میماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار میماند به جا
نیست از کردار ما بیحاصلان را بهرهای
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار میماند به جا
#صائب_تبریزی
#غزل
@beytolghazal