eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچند که میروی مرا جا مگذار با این دل غم گرفته تنها مگذار بی روی تو شب‌های سیاهی‌ دارم ای ماه مرا به حال خود وا مگذار @beytolghazal
تاک بودم شوق لب‌هایت شرابم کرد و بعد تا به دستانت رسیدم بر زمینم ریختی... @beytolghazal
چه رفته است بر این بی نوا؟ نمی پرسی؟ کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی پرسی؟ مگو که از غم این سالخورده باخبری؛ تو سالهاست که حال مرا نمی‌پرسی..! چنان که حد وفای تو را شناخته ام غریب نیست که از آشنا نمی‌پرسی حکایت ستمی را که رفته بر دل من از آن دو چشم ستمگر چرا نمی‌پرسی؟ نوشتمت که هنوز اشک های من جاریست ولی دریغ که از ماجرا نمی‌پرسی... @beytolghazal
اثر ناله‌ی عشــــاق ز هر ســــاز مخواه این نوایی‌ست که در پرده دل جا دارد @beytolghazal
ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی فردا که رهزنان دی از راه میرسند نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید امشب بیا که نیست به فردا تقبلی گلچین گشوده دست تطاول خدای را ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی گردون ز جمع ما همه تفریق می کند با این حساب باز نماند تفاضلی عمر منت مجال تغافل نمی دهد مشنو که هست شرط محبت تغافلی ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی حالی خوش است کام حریفان به دور جام گر دور روزگار نیابد تحولی گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده‌اند ما را هنر نداده خدا جز توکلی عاشق به کار خویش تعلل چرا کند گردون به کار فتنه ندارد تعللی شکرانه تفضل حسنت خدای را با شهریار عاشق شیدا تفضلی @beytolghazal
ز دست غیر چه جای شکایت است مرا که همچو سایه‌ی خود پایمال خویشتنم @beytolghazal
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج ای موی پریشان تو دریای خروشان بگذار مرا غرق کند این شب مواج یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج ای کشته سوزانده بر باد سپرده جز عشق نیاموختی از قصه حلاج یک بار دگر کاش به ساحل برسانی صندوقچه‌ای را که رها گشته در امواج @beytolghazal
از مهر دوســـتان ریاکار خوشــــتر است دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست @beytolghazal
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد چه مسجدی چه کنشتی، چه طاعتی چه گناهی مده به دست سپاه فراق ملک دلم را به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی بدین صفت که ز هر سو کشیده‌ای صف مژگان تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی به غیر سینهٔ صد چاک خویش در صف محشر شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی @beytolghazal
به خاک پای تو چشم امیدها دارم مباد قسمت این دیده توتیای دگر @beytolghazal
تیـــر برقـــی «چوبیم» در انتهای روستا بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت کـــوچ کردم از وطن ، تنهــــا بـــــرای روستـــــا آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم نـــور یک فانوس باشــم پیش پای روستا یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند پیکرم را بــوسه می زد کدخدای روستا حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم قدر یک ارزن نمــی ارزم بـــرای روستــــا کاش یک تابـــوت بودم کــاش آن نجار پیر راهیم می کرد قبرستان به جای روستا قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است بد نگاهـــم می کند دیــــزی سرای روستــا من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا! تیـــر سیمانـــــی نخواهد شد عصــــای روستــا @beytolghazal
چنان به فکر تو در خویشــتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را @beytolghazal
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر، نامه‌رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش ارنه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست این همه قصه‌ی فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه‌ی عقل هر کجا نامه‌ی عشق است نشان من و توست سایه ز آتشکده‌ی ماست فروغ مه و مهر وه ازین آتش روشن که به جان من و توست @beytolghazal
حدیث عشق نگردد کهن که سال به سال بهــــار حُســـن تو گــــــل‌های تازه‌تر دارد @beytolghazal
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست @beytolghazal
انصاف نباشد که من خسته‌ی رنجور پروانه‌ی او باشم و او شمع جماعت @beytolghazal
از یک خروش "یا رب" شب‌زنده‌دارها حاجت روا شدند هزاران هزارها یک آه سرد سوخته جانی، سحر زند درخرمن وجود جهانی، شرارها آری دعای نیمه‌شب دلشکستگان باشد کلید قفل مهمات کارها مینای مِی ز بند غمت میدهد نجات هان ای حکیم گفتمت این نکته بارها آب و هوای میکده از بس‌که سالم‌ است در پای هر خمیش، می میگسارها طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد از های و هوی عربده‌ی باده خوارها پیغام دوست می‌رسدم هر زمان به‌ گوش از نغمه‌های زیر و بم چنگ و تارها وحدت به تیر غمزه و شمشیر ناز شد بی جرم کشته، در سر کوی نگارها... @beytolghazal
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید که آنچه زنده و زیباست نفس این سفر است @beytolghazal
هنوز شوقِ تو بارانی از غزل دارد نسیم، یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چاییِ شیرین کربلایی ها لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلام‌تان به من آموخت در میانه خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد... @beytolghazal
تا روح خدا در دل این خاک دمیده‌ است دشمن به خودش یک شب آرام ندیده است @beytolghazal
آنان که شکوه در حقایق دیدند گل را ورقی ز حُسن خالق دیدند پُر نورترین ستاره‌ی دنیا را در آینه‌ی امامِ صادق دیدند @beytolghazal
بال و پرش می‌سوزد از جور زمانه پای علــــی هرکس بماند صـــادقانه @beytolghazal
مرهم لطف خوش آید همه کس را لیکن زخم تیغ تو مرا خوشتر از آن می‌آید @beytolghazal
خدایا به بنده‌هات بگو تو خدایی نه اونا @beytolghazal
آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟ هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا نیست از کردار ما بی‌حاصلان را بهره‌ای چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور برگ صائب بیشتر از بار می‌ماند به جا @beytolghazal