eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
در دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودم که سـزاوار تو این خانه‌ی ویرانه نبود @beytolghazal
اگر چه از منِ غمدیده سخت دلگیری علاج کن غم دل را به لطف و تدبیری غزل غزل غم‌ هجران سرودم، اما حیف! نداشت در دل سنگ تو هیچ تاثیری رسیده کار من امشب به فالِ قهوه‌ی تلخ نشسته در  ته فنجان، چه تلخ تعبیری! «قرار چیست؟ صبوری کدام و خواب کجا؟» خیال چیست، من و تو کجا، چه تقدیری؟ تو نیستی و شب و روز من جهنمی است تو با بهشت خودت دلخوشی و درگیری به هم تنیده روانم، از آن پریشانم ندارم از تو، نه یادی، نه عکس و تصویری بیا! بیار به سویم  نسیم عشقت را اگر چه از منِ دیوانه خسته و سیری مباد آنکه نیایی و مبتلا بشوم به همنشینی دیوانه‌های زنجیری @beytolghazal
آبرویم ریخت از طرز مسلمانی دل رو اگر می‌داشتم از نو مسلمان می‌شدم @beytolghazal
نگاهی نامسلمان ناگهان انداختی رفتی ندیدی سوختم... آتش به جان انداختی رفتی به شك افتاده بین پنج و شش ركعت شمار ما تو باز اهل یقین را در گمان انداختی رفتی نماندی تا ببینی شهر را در خون و خاكستر عصایت را میان ساحران انداختی رفتی! شبیه چای، خود را پیشكش كردم، تو با سردی مرا در انتظارت از دهان انداختی رفتی اگر خیری رساندی بی گمان نشناختی، گویا گلی بر سنگ قبری بی نشان انداختی رفتی برایت ارزش كشتن ندارم، دیده ام هرجا كه رویارو شدم با تو، كمان انداختی رفتی @beytolghazal
دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را @beytolghazal
مرا از لحظه ی پیدایش عالم دعا کردی همیشه هر کجا نام تو را بردم دعا کردی هزاران سال طی شد تا خدا بخشید آدم را یقینا لحظه ی بخشایش آدم دعا کردی مسیح و حضرت موسی و ابراهیم مدیونت برای هاجر و اسیه و مریم دعا کردی جهان را می توانستی به نفرینی بسوزانی ولی در پاسخ بی مهری عالم دعا کردی تو معنا کرده ای الجار ثم الدار را وقتی که آن همسایه های بی وفا را هم دعا کردی مسلم شد برای اهل خانه رفتنی هستی از آنجا که برای رفتنت ، هردم دعا کردی @beytolghazal
ما را مگو حكايت شادی؛ كه تا به حشر ماييم و سينه ای كه در آن ماجرای توست @beytolghazal
سجاده خویش را که وا می‌کردی تا آخر شب خدا خدا می‌کردی اما درِ خانه‌ی تو را سوزاندند آن‌ها که برایشان دعا می‌کردی @beytolghazal
گاهى كِشم سَرى به گريبانِ خويشتن از بس دلم ز تنگىِ دنيا گرفته است @beytolghazal
دیشب به سیلِ اشک رَهِ خواب می‌زدم نقشی به یادِ خَطِّ تو بر آب می‌زدم ابرویِ یار در نظر و خرقه سوخته جامی به یادِ گوشهٔ محراب می‌زدم هر مرغِ فکر کز سرِ شاخِ سخن بِجَست بازش ز طُرِّهٔ تو به مِضراب می‌زدم رویِ نگار در نظرم جلوه می‌نمود وز دور بوسه بر رخِ مهتاب می‌زدم چشمم به رویِ ساقی و گوشم به قولِ چنگ فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم نقشِ خیالِ رویِ تو تا وقتِ صبحدم بر کارگاهِ دیدهٔ بی‌خواب می‌زدم ساقی به صوتِ این غزلم کاسه می‌گرفت می‌گفتم این سرود و مِیِ ناب می‌زدم خوش بود وقتِ حافظ و فالِ مراد و کام بر نامِ عمر و دولتِ احباب می‌زدم @beytolghazal
روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو! عُمرِ مرا ببین که به افتادگی گذشت... @beytolghazal
تنم تابوت غمگینی که جانم رانمی فهمد دل تنگم حصار استخوانم را نمی فهمد شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست می گرید پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد انارم دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم کسی تا نشکنم راز نهانم را نمیفهمد دلم تنگ است و می گریم،دلم تنگ است و میخندم کسی که نیست دیوانه جهانم را نمی فهمد چنان درآتش غم سوخته جانم که میدانم پس ازمرگم کسی نام و نشانم را نمی‌فهمد @beytolghazal
تار و پود موج این دریا به‌هم پیوسته است می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند @beytolghazal
باید کمک کنی، کمرم را شکسته‌اند بالم نمی‌دهند ، پرم را شکسته‌اند   نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پل‌های امنِ پشت سرم را شکسته‌اند   هم ریشه‌های پیر مرا خشک کرده‌اند هم شاخه‌های تازه‌ترم را شکسته‌اند   حتی مرا نشان خودم هم نمی‌دهند آئینه‌های دور و برم را شکسته‌اند   گل‌های قاصدک خبرم را نمی‌برند پای همیشه‌ی سفرم را شکسته‌اند   حالا تو نیستی و دهان‌های هرزه گو با سنگِ حرفِ مُفت، سرم را شکسته‌اند   @beytolghazal
از خون خود حنا به کف پا گذاشتم چون من مباد خون کسی پایمال خویش @beytolghazal
ز شرمْ گرچه تهی ماند از تو آغوشم نمی‌شود شب دیدارمان فراموشم دلم که بود خروشان چو بحر شد خاموش چو موج گرم صدایت دوید در گوشم زدی به شانه‌ی من تکیه و ندانستی که بار غم فتد از رفتن تو بر دوشم به‌ رنگ بخت منَش آفریده است خدا بیا که مُرده‌ی آن گیسوی سیه‌پوش‌ام گَرَم تو خون جگر داده‌ای حلالم باد وگر ز جام لبت مِی کشیده‌ام، نوشم به خویش بازنیارد مرا ز مستیِ عشق اگر که بال‌زنان آید از سفر هوشم نمی‌شود دل دریایی‌ام تهی از شور اگر به صورتِ ظاهر فتاده از جوشم از آن زمان که جدا ماندم از گل رویت چو بلبلی که خزانش زده‌ است خاموش‌ام به یک‌دو حرف کنم مختصر حکایت را تو را ز یاد نبردم، مکن فراموشم! @beytolghazal
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را🥀 @beytolghazal
با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی روزگارت خوش که از میخانه مسجد ساختی روی ماه خویش را در برکه می‌دیدی ولی سهم ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود می‌توانستی نتازی بر من اما تاختی ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی‌... @beytolghazal
ماهی‌شدن به هیچ نیرزد، نهنگ باش بگریز از این حقارتِ آرامشی که جوست @beytolghazal
می‌کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود بی شانه‌ی تو سر به کجا می‌گذاشتم، ای نارفیق! کوه و بیابان اگر نبود؟! پیراهنم به دادِ منِ تنگ‌دل رسید، خود سینه می‌شکافت، گریبان اگر نبود! در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود! از این جهانِ سفله به یک خیزش بلند، رد می‌شدیم، تنگیِ دامان اگر نبود! می‌گفتمت چه دیده‌ام و چیست در دلم، این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود! @beytolghazal
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست بر زمستان صبر باید طالب نوروز را🌱 @beytolghazal
تا بفهمم چیست صدبار از خودم پرسیدمش عشق آسان بود، اما من نمی‌فهمیدمش دست او در دست من بود و دلش با این و آن باز اگر یک جو پشیمان بود، می‌بخشیدمش از تب غیرت ندیدم آتشی جانسوزتر در کنارم بود و من با دیگران می‌دیدمش هیچ عشقی از خیانت نیست ایمن، این بلا تا نیامد بر سرم افسانه می‌نامیدمش با دلم گفتم ببوسش تا فراموشش کنی گفت اگر می‌خواستم آن روز می‌بوسیدمش @beytolghazal
تو در میان خلایق به چشم اهل نظر چنان که در شب تاریک پاره نوری @beytolghazal
اين ماه‌، عادتم شده در وا نمی‌كنم‌ از پشت شيشه‌، برف تماشا نمی‌كنم‌ از ترس خشک بودنشان پشت پنجره‌ يک لحظه هم نگاه به گل‌ها نمی‌كنم‌ اين روزها از آينه‌ها طفره می‌روم‌ با حرف‌های راست مدارا نمی‌كنم‌ بيرون از اين اتاق مكرّر نرفته‌ام پرواز از اين قفس به تماشا نمی‌كنم‌ در كفش‌هام شوق خطر خاک می‌خورد پای سفر ندارم اگر پا نمی‌كنم‌ چندی‌ست نامه‌هام بدون نشانی‌اند حتی خودم خودم را پيدا نمی‌كنم‌ اين ماه‌، باورم شده در خانه نيستم‌ گيرم كه زنگ هم بزنی، وا نمی‌كنم @beytolghazal
چای دم کن! خسته‌ام از تلخی نسکافه‌ها چای با عطر هل و گل‌های قوری بهتر است @beytolghazal