#تجربه_من
#فرزندآوری
#تنبلی_تخمدان
#معرفی_کتاب
#معرفی_پزشک
#قسمت_اول
من یه خانم ۳۲ ساله هستم که خدا رو شکر یک بچه دارم، ولی انشالله قصد بارداری برای چند بچه را دارم، ارشد مدیریت هستم و چندین سال پی کار و سر کار رفتن بودم و اصلا بچه خیلی توی اولویتم نبود ولی بعد از چند سال کلنجار رفتن و دیدن وضعیت کار از نزدیک و این که با سرکار رفتن من چه قدر به بچه ام و کیفیت زندگیم اثر بد میذاره، کار بیرون رو گذاشتم کنار...
اون زمان یکی از چالش ها این بود که من باید از صبح زود بچه رو میذاشتم یتیم خانه مدرن (مهد کودک) تا شب و نمیدونستم دست کی داره تربیت میشه و خدا فقط راه رو جلوی پام گذاشت که من متوجه بشم بالاترین هدفی که من توی این دنیا میتونم انتخاب کنم، مادر بودن هست، هر چند هنوز هم که هنوزه سرزنش های دیگران هست، ولی من کلا خودم وقتی به یک نتیجه ای برسم با تحقیق و عقل و منطق دیگه حرف هیچ احدی برام اهمیت ندارد و چه بسا خیلی وقت ها که اونا سرزنش میکنند من بیشتر حس میکنم راهی که انتخاب کردم درست هست.
قصدم از دادن پیام این بود که خدمتتون بگم من چند ساله پیش متوجه شدم که تخمدان هام کیست در آورده اند و به اصطلاح تخمدانم پلی کیستیک هست، تخمدان پلی کیستیک در هر کسی علائمی را دارد ولی معمولا پلی کیستیک باعث تنبلی تخمدان، کم کاری تیرویید، چاقی، ریزش مو، موی زائد زیاد، چاقی شکمی و سخت باردار شدن میشه، من با علائمی مثل موی زائد صورت و چاقی شکمی رفتم سونو که گفت تخمدانت پلی کیستیک هست.
چند تا دکتر متخصص زنان رفتم یا به من قرص دادن که یه مدت خوردم و واقعا هم علائمم رو کم کردن ولی بعد از قطع کردنشون علائمم بدتر شد، یا گفتن چند تا کیست ریزه و احتمالا ارثی هست و هیچ مشکلی نیست، در صورتی که من با علائمم خیلی اذیت میشدم.
هر چی میگفتن خوبه برام، انجام میدادم از رازیانه خوردن که بعد از چند ماه خوردن فهمیدم رازیانه برای پلی کیستیک خیلی هم بده به جای اینکه اختلال هورمونی من رو درست کنه بدتر هم میکنه، گفتن کلم بروکلی خوبه چند ماه اون رو هم خوردم، بعد از اون پیش بهترین دکترهای طب سنتی رفتم، انواع داروها رو با دقت و رژیمی که گفته بود انجام دادم، همزمان طب سوزنی و بادکش ولی انگار نه انگار...
دیگه یه روز گفتم خدایا تا الان گفتم من میرم جلو و راهش رو بالاخره پیدا میکنم ولی هر راهی رفتم به بن بست رسیدم، اشتباه کردم خودت کمکم کن راهی رو جلوی پام بذار و البته توی این چند سال دائم به همسرم میگفتم که بچه دار بشیم ولی همسرم مخالفت میکردن از هر طریقی که بتونم راضیشون کنم راضی نشد که نشد.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#فرزندآوری
#تنبلی_تخمدان
#سبک_زندگی
#معرفی_پزشک
#معرفی_کتاب
#قسمت_دوم
گفتم خدایا خودت میدونی من اگر بچه میخوام فقط برای این میخوام که بتونه خاک پای امام زمان بشه و گرنه من با همین یه بچه هم، کسی کاری به کارم نداره و تازه همه میگن بچه میخوای چه کار با این خرج ها، ولی من میگفتم بچه ام تنهاست همبازی میخواد، دیگه بازی کردن های من هم راضیش نمیکنه چون به لطف خدا از همون بچگی های دخترم مجموعه کتاب های استاد محسن عباسی ولدی انتشارات آیین فطرت رو خریدم و واقعا نگاهم رو جهت داد و خیلی زیاد تقویت کرد.
واقعا کتاب های استاد عباسی ولدی برای کسانی که میخوان بچه دار شوند ( مجموعه من دیگر ما ) یا میخواهند زندگی تشکیل دهند ( نیمه دیگر من) یا در زندگی ( مجموعه تا ساحل آرامش) خیلی اثرگذار هستند و نتیجه اش خدا رو شکر این شد که با دخترم ارتباط خوبی رو داشتم و دارم
به لطف خدا که این کتاب ها رو جلوی پام گذاشت، و با توجه به نگاهی که کتاب ایران جوان بمان به من داد و نگاه انگیزشی که کانال دو تا کافی نیست» به من داد رغبتم برای بچه دار شدن چندین برابر شد، چون بچه در آینده خواهر و برادری میخواد که توی زندگیش دلش گرم باشه و سختی های زندگی رو راحت تر پشت سر بگذارند و در آینده تنها نباشند، زندگی فقط همین چند روز الان نیست که بچه من فقط لباسش یا غذاش خوب باشه این ها هم خوبه که باشه ولی اولویت اول برای بچه سلامت روانی بچه هست که مطمئنن با تنهایی تامین نمیشه، ولی نسل ما واقعا به خاطر تجمل گرایی و خودخواهی مون داریم ظلم میکنیم به نسل بعدی، و خلاصه که اینجوری شد که خیلی دوست دارم بچه هام زیاد باشن که انشالله خدا برای راه خودش بزرگشون کنه و برای اماممون تربیتشون کنه.
با خدا درد دل کردم گفتم خدایا خودت میدونی من سلامتی میخوام، بچه میخوام، با این وضعیتی که هر کاری میکنم به بن بست میخورم، فقط راهی رو جلوی پام بذار، که واقعا خدا رو شکر، کاملا اتفاقی توی اینستا برخورد کردم با خانم دکتر فلورا تاجیک، تخصصی گفته تخمدان پلی کیستیک چی هست، منجر به چی میشه، راه درمانیش چی هست، چون به این بیماری توی دنیا میگن سندرم یعنی توی دنیا دارو و درمانی نداره، ولی اونجا کاملا تخصصی گفته میشه که با اصلاح سبک زندگی این مریضی کاملا قابل کنترل هست.
کلیت نکات این هست که میگه با حذف کامل قند و شکر و نبات بستنی و بیسکویت و هر آنچه که شکر داشته باشه، کم کردن لبنیات، ورزش کردن و تحرک کافی، استرس نداشتن ، تنظیم خواب بین ساعت یازده تا دوازده شب که خواب باشی، قبل از ساعت هشت و نیم صبح صبحانه خوردن و قبل از ساعت ده شب شام خوردن و تغذیه سالم که هر وعده بشقاب غذامون یک چهارمش کربوهیدارت هایی مثل برنج و سیب زمینی باشه، یک چهارمش پروتئین باشه مثل گوشت مرغ و گوسفند و ماهی یا نخود و لوبیا ، و یک دوم بشقاب سبزی و سالاد باشه این مریضی کنترل میشه.
خیلی ها با این سبک تونستن تخمدان پلی کیستیک، تنبلی تخمدان، ذخیره تخمدان پایین و خیلی از مشکلات دیگه شون رو رفع کنند.
انشالله بخونید و خدا راه خیر رو جلوی پای همه مون بگذاره تا بتونیم راه درست رو انتخاب کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۸۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تنبلی_تخمدان
#سختیهای_زندگی
من تو یه خونواده پرجمعیت بدنیا اومدم و ته تغاری خونه مون هستم. در کودکی پدرم رو از دست دادم اما با تلاش های مادرم که فوق العاده زن قوی و باایمانی بودن بچه ها بزرگ شدن و ازدواج کردن و هر کدوم رفتن سر خونه زندگیشون، بجز من که قبل از کنکورم مادر مهربونم رو هم از دست دادم.
من یکی از دانشگاه های تهران قبول شدم و با یه آقایی از شهری دیگه که هم رشته ای بودیم ازدواج کردم. یه سال عقد بودیم و بعدش خیلی ساده رفتیم سر خونه و زندگیمون .
من از خواهران و برادرام دور شدم چون
محل زندگیمون یه شهر دیگه بود، همون ماه اول باردار شدم، وقتی متوجه شدم چون غیرمنتظره بود شوکه شدم، اما خیلی زود با شرایطم کنار اومدم و با بچه م انس گرفتم.
البته برای همسرم هم غیرمنتظره بود اما خیلی ساده و راحت پدر شدنش رو پذیرفت.
پسرم بدنیا اومد و تا خانواده م از شهر خودمون بیان چندروز طول کشید.(لبته زایمانم ده روز زودتر از تاریخی بود که پزشکم مشخص کرده بود.)
سزارین شدم و تنها کسی که پیشم بود، همسرم بودن، روز دوم زایمانم چون کسی نبود کارای بچه مو انجام بده، یادمه خودم سرم رو از دستم کشیدم و بلند شدم بچه مو شستم و پوشکشو رو عوض کردم.
ضعف ناشی از زایمان، کم خونی شدید، دوری خانواده، شب بیداری ها و افسردگی بعد از زایمان شرایط سختی رو برام فراهم کرد اما همه فدای سر امام زمان :)
قبل از دوسالگی پسرم تصمیم گرفتیم برای بچه دوم اقدام کنم، پیش خودم گفتم حالا یه کم یه نفسی بکشم، یه کم به خودم زمان بدم، وقت زیاده (شاید چون همسرم بخاطر شغلشون کمتر خونه بودن و تقریبا همه ی کارای بچه رو خودم انجام میدادم)
خلاصه چند ماهی گذشت و اقدام کردیم اما چون جدی نبودم برام مهم نبود که چرا نتیجه نمیگیریم، تا اینکه یه سال گذشت و نگران شده بودم، رفتم دکتر و...
مشخص شد تنبلی تخمدان دارم، کلی دارو و سونو و آزمایش اما نتیجه نگرفتم، الان پسرم ۶ سالشه و تنبلی تخمدانم هم هنوز باهامه...
خواستم بعنوان خواهر کوچکتر و یکی که تجربه کرده بگم امروز و فردا نکنید، فاصله ی سنی بچه ها هرچه کمتر، بهتر...
علامه حسن زاده آملی یه جمله دارن که نقل به مضمون: « اگه پرده ها کنار بره، مشخص میشه که بیشتر دلیل عذاب کسایی که تباه شدن اینه که تسویف کردن، یعنی امروز و فردا کردن»
وقت برای مسافرت ، تفریح، درس،کار و...همیشه هست، اما برای مادر شدن زمان کمه...
خلاصه که دعام کنید و اگه قصد چندفرزندی دارین، هرچه زودتر اقدام کنید
یاعلی🌱
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#سوال_مخاطبین
✅ سوالات شما...
لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇
🆔@dotakafinist3
🆔@dotakafinist3
#پلاکت_پایین
#انتقال_جنین
#معرفی_پزشک
#دل_درد_نوزاد
#سختیهای_چندفرزندی
#چسبندگی_رحم
#تنبلی_تخمدان
#تحرک_اسپرم
#زایمان_زودرس
#هیدروسفالی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۱۰۸۶
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#آسیبهای_تک_فرزندی
#تنبلی_تخمدان
#قسمت_اول
من دهه هفتادیم. در خانواده ای متوسط و نسبتا مذهبی بزرگ شدم. ما چهار بچه ایم. بچه که بودیم وقتی با خانواده میرفتیم بازار دقیقا در مسیر خونه ما روی یکی از دیوارهای یه اداره، خیلی بزرگ، درشت، پررنگ و با رنگ و لعابهایی که هنوز یادمه، نوشته بودن فرزند کمتر زندگی بهتر...
برای همین تو اون بحبوبه که ما سه بچه نسبتا از آب و گل در اومده بودیم، وقتی خبر بارداری خدا خواسته و چهارم مادرمو در آستانه ی سی و پنج سالگیشو شنیدم، فوق العاده ناراحت شدم و بدخلقی کردم. خدا منو ببخشه واقعا ولی عوضش وقتی به دنیا اومد عجیب عشق و محبت این بچه تو دل همه جا باز کرد. اون بچه خودش الان بیست سالشه.. از همه ما مهربونتر و خوش اخلاق تر و فوق العاده دلسوز و دل رحم نسبت به پدر و مادرم و ما خواهر برادراس...
من اون موقع ها نمیفهمیدم ولی الان که فکر میکنم میبینم این بچه نه تنها از بچگی رزقش با خودش بود بلکه این آبجی رحمت و خیر فراوانی به زندگی پدرو مادرم آورد. مثلا بعد از سالها زندگی تو یه خونه کوچیک و دور از شهر، پدرم خونه رو فروخت با پولش که هیچکس باور نمیکرد تونست زمین بخره و با مقداری که هیچکس باز باور نمیکرد تونست زمین رو بسازه و بعد از سالها سوار پیکان درب و داغون شدن به یمن وجود آبجی کوچیکه پدرم یه پراید نو خرید تو اون سالها...
تو مدرسه هم جزو شاگردای نمونه و زرنگ بود و الحمدالله هر سال امتیاز در مراحل و مسابقات درسی و قرآنی میاورد و کلی جایزه و حتی گاهی مبالغی پول... البته ما چهار خواهر برادر همگی جزو شاگردان برتر مدرسه بودیم ولی این آبجی خدا خواسته واقعا یه چیز دیگه بود. نه تنها ما، بلکه کل فامیل این آبجیم رو خیلی دوست دارن و میگن که خانمی و ادب و متانت از وجودش میباره.
اینو گفتم برا عزیزانی که اگه مادرشون یا اطرافیانشون با سن بالا یا حتی داشتن داماد و عروس باردار شدن توروخدا تا میتونید بهشون دلداری و امید بدین و بدونین که چقد همراهی کردن یه مادر باردار اجر و ثواب داره 😊
وقتی تو سن بیست سالگی ازدواج کردم، همون اوایل شوهرم بهم گفت چهارتا بچه ازت میخوام😄دو دختر و دو پسر👍👍 منم که داغ بودم اون موقع و زیادشوهرمو دوست داشتم گفتم چشم ده تامیارم🤣🤣 ولی با این وجود چون دانشجو بودم بارداری رو گذاشتم واسه بعد دانشگاه.
دانشگام که تموم شد همون ماه اول خدا یاری کرد و پسرنازنین مو باردار شدم. بارداری نسبتا معمولی داشتم که سختیهایی هم داشت. ولی ازهمه بدتر زایمان فوق العاده سخت و طولانی داشتم. من از مادران پر خطر بودم و باید سزارین میشدم ولی نمیدونم چرا تحت تاثیر اطرافیان قرار گرفتم که هی میگفتن طبیعی خوبه.
تو زایمان اول نزدیک بود بچه رو از دست بدم و بعدش نزدیک بود جون خودمم از دست بره. با اینکه طبیعی قطعا از سزارین بهتره ولی مادران عزیز با دکتر متخصصتون همراه باشید و هرکدوم رو براتون تجویز کردن اصرار بر دیگری نکنید.
پسرم که به دنیا اومد کولیک داشت از نوع شدید و این شروع ماجرای پر درد من بود. بیقراری ها و گریه های ممتد بچم اونقد شدید بود که گاهی اون گریه میکرد منم روبروش مینشستم گریه میکردم. بی تجربه و خام بودم و واقعا هیچی از بچه داری نمیدونستم. با اینکه چند صباحی هم خونه مادرم بودم ولی عملا من نوزادی پسرمو خوب درک نکردم و به نوعی خودمم دچار افسردگی پس از زایمان شدم.
شوهرمم از من بی تجربه تر. اصلا تو اوضاع بچه داری کمکم نمیکرد و بچه که گریه میکرد هی میگفت شیرش بده. بلد نبود چند دقیقه بچه رو نگه داره یا شبها اونم از خوابش بزنه و چند دقیقه بچه رو بگیره که منم بخوابم.
از پا قدم پسرم بخوام بگم دروغ چرا، اوضاع مالی مون به شدت خراب شد. نمیدونم خدا میخواست مارو امتحان کنه یا هرچی، شوهرم ورشکسته شد و کلی قرض و بدهی بالا آوردیم و صابخونه تو اون شرایط عذرمونو خواست و ما مدتها ویلان خونه پدر یا پدر شوهر بودیم و در نهایت خونه ای تو حاشیه شهر اجاره کردیم و اوضاع مون به کلی خیط بود و همه این شرایط، (زایمان بد، بیقراریها و کولیک چند ماهه بچه،افسردگی، شب نخوابیها و خستگیهای طولانی که گاهی منو به مرز جنون و انفجار میرسوند، مستاجری و بدهیهای زیاد، و از همه بدتر اون شعار لعنتی فرزند کمتر زندگی بهتر، که از بچگی ملکه ذهنم شده بود) همه و همه دست به هم داد که من کلا قید بچه رو دیگه بزنم و همش میگفتم همین یکی به ثمر برسونم کافیه و این شد که تمام کودکی پسر من در تنهایی و غریبی گذشت.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۱۰۸۶
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#آسیبهای_تک_فرزندی
#تنبلی_تخمدان
#قسمت_دوم
خدا میدونه چه روزهایی که از تنهایی و نداشتن همبازی گریه میکرد ولی من نمیفهمیدم که این بچه خواهر یا برادر میخواد و با بردن به خونه اقوام یا پارک یا خیابون چند دقیقه ای سرگرمش میکردم ولی همین که به خونه برمیگشتیم باز بچه نا آرام بود و من دائما فکر میکردم این بچه چرا اینقد نق میزنه.
گاهی باهاش بازی هم میکردم ولی حال و حوصله ما بزرگترها کجا و بازی بچه با بچه کجا. شوهرمم به دلیل مشکلات خودش و بدهیهاش، اونم به نوعی دچار افسردگی بود و حال و حوصله نداشت با بچه بازی کنه و برخلاف اوایل ازدواج هرگز دیگه بهم نگفت بچه میخوام یا این بچه همبازی میخواد.😔
گذشت این روزها و بدهی ها کم کم صاف شد و اوضاعمون کم کم بهتر شد و تازه زندگیمون یه مقدار افتاده بود رو غلطک. پسرم مدرسه میرفت و تازه فهمیده بود همه خواهر برادر دارن و خودش تنهاست. این بود که شروع کرد به بهونه گیری که نی نی میخوام. منم از حدود سه چهار سال پیش که عضو کانال شما شدم تازه فهمیدم که رهبری امر به فرزندآوری کردن و جمعیت شیعه رو به افوله.
فهمیدم امامون یار میخواد و ما باید دست به کار شیم. با شوهرم درمیون گذاشتم و کم کم شروع به مراحل اداریش کردیم🙈ولی زهی خیال باطل. من که بچه اولمو در اولین اقدام و طبق برنامه ای که میخواستم باردار شدم، به خودم مغرور شده بودم که اره هروقت تو هر زمان بخوام دومی هم با یه حرکت حله... نخیر ازین خبرا نبود.
هرماه میگذشت و من منتظر، ولی هرماه یا بی بی منفی میشد یا حتی زودتر از موعد دوره ام شروع میشد. این اوضاع با اینکه همش چند ماه بود ولی به شدت تو روحیه ام تاثیر گذاشت. حس آدم نازا بهم دست داده بود. از همینجا واقعا به خانمایی که چند ساله منتظر بچن میگم که ما واقعا ذره ای از حال شما رو شاید بتونیم درک بکنیم و شاید هم نکنیم. الان میفهمم انتظار چقد سخته...
مجبور شدم برم دکتر. فهمیدم اوضاع خیلی خرابه. من تنبلی داشتم و فیبروکیستیک و از همه بدتر سینه هام درد میکرد. سونو دادم وقتی دکتر موقع سونو، چیزای عجیب میگفت و زوم میکرد دلم هری ریخت. بله هردو سینم نه تنها کیست بلکه توده های فیبرو داشتن...
اخ که از حال اون روزم نگم از مطب اومدم بیرون تو خیابون تو بغل شوهرم چقدر گریه کردم. مرگو میدیدم در چند قدمی و از همونجا به غلط کردن افتادم. گفتم خدایا پسرم تنها و بی کسه.
خواهر برادر واسش نیاوردم خودمم تنهاش بذارم؟😭 روزها گذشت و حتی چند ماه تا به خودم مسلط شدم. مطبهای دکتر و دارو و درمان و نمونه برداری هم داشتم. با اینکه همه این سالها پسرم تو اتاق تنها با اسباب بازیهاش بازی میکرد و عادی بود، الان که نگاش میکردم هر بار بازی میکرد و با اسباب بازیهاش تنهایی حرف میزد انگار جیگرم آتيش میگرفت. تکه ای از وجودم انگار کنده میشد. میرفتم تو آشپزخونه بی صدا گریه میکردم که این همه سال هم اونو محروم کردم و هم خودم دچار این بیماریها شدم. چه بسا اگر فرزندان دیگه هم داشتم این بیماریها و هزینه های گزاف ماهیانه اش هم نداشتم.
من این همه سال از ترس مستاجری و قرض و بدهی بچه نیاوردم و حالا تقریبا به همون اندازه خرج مطب و دکتر میشد.
خدا میدونه چه شب و روزایی غصه خوردم و از خدا طلب مغرفت میکردم. حتی گاهی گله میکردم که من بچه نخواستم تو چرا بی برنامه دو سه تا بهم ندادی. من اشتباه کردم خدا، ولی تو که میتونستی بدی بهم...
این جریان حدود یک سال و نیم طول کشید و به مراکز ناباروری هم ارجاع شدم و آخرین باری که رفتم دکتر با اینکه کلی دارو هم خورده بودم دکتر گفت این ماه اوضاعت از همیشه بدتره و کلی فولی ریز نابالغ داری. این ما هم کنسله. اون روزم باز از دم بیمارستان تا نزدیکای خونه گریه کردم. غم چشای پسرم، اتاق پر اسباب بازیش ولی بی همبازیش، زندگی یکنواخت و کسل کننده شده مون، و دارو درمانهای بی اثر هر ماه حسابی اشکمو درآورده بود..
رفتم خونه هرچی دارو بود همه رو تو سطل اشغال انداختم و گفتم دیگه نمیخوام تموم. شد شد نشد به درک... اون ماه هم باردار نشدم. ماه بعدش رفتیم مسافرت...
مسافرتمون کاری بود و حدود دو سه هفته چند شهر مختلف رفتیم. برگشتنی نزدیک زمان دوره ام بود، با اینکه اون ماه انتظار بارداری نداشتم ولی باز هم ناراحت شدم و از زمین و زمان گله کردم. یک هفته گذشت و خبری از دوره ام نبود. حدود بیست روز همینجوری گذشت، تا اینکه گفتم فایده نداره برم دکتر دارو بده. بعد گفتم اول یه آزمایش بدم چون مطمئن بودم دکتر قبول نمیکنه بدون آزمایش دارو بده، واسه همین بعداز ظهر رفتم آزمایش دادم. گفتن غروب بیا برا جوابش.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۱۰۸۶
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#حرف_مردم
#آسیبهای_تک_فرزندی
#تنبلی_تخمدان
#برکات_فرزندآوری
#قسمت_سوم
تو راه برگشتن به خونه هی تو فکر بودم خدایا کاش بشه جواب مثبت شه. دوباره میگفتم نه خیلی بعیده، تا غروب تو دلم آشوب بود.
من همیشه تو شرایط فوق العاده سخت زندگیم ک فکرم مشغول میشه و تو دوراهی گیر میکنم یه استخاره به قرآن می زنم. اون روزم گفتم بذار قرآن رو باز کنم ببینم خوب میاد یا بد... آیه ای ک اومد بدجور تکونم داد. سوره حجر ص ۲۶۵...(فرشته ها بر او وارد شدند، بگو ما تورا به غلامی حکیم بشارت میدهیم)😇😇😇
شب که جواب آزمايش رو گرفتم تو بغل شوهرم گریه و خندم تو ماشین قاطی شده بود. این شیرین ترین جواب مثبت زندگیم بود😭 خدا میدونه چه حالی بودم، احساس کسی که اصلا بچه نداشته و حالا پس از سالها خدا نظر لطف بهش کرده داشتم.
از استرسهای بارداریم که داشتم دیگه چیزی نمیگم فقط اینو بگم که بخاطر اینکه ما تمام اطرافیانمون با بچه مخالفن تا نزدیکای هفت ماهگی هیچکس خبر نداشت حتی خانوادم و وقتی فهمیدن همه شوکه شدن...😝
در مورد زایمان هم بگم که کل بارداریم با این ترس گذشت که نکنه زایمانم عین قبلی باشه ولی در دقایق نود که بیمارستان بودم دوباره اوضاع بد شد و این بار سزارین شدم. هرچند که درد اونم کم از طبیعی نبود ولی هزاران مرتبه شکر که فرشته کوچکم به سلامت بعداز اون همه استرس بغل گرفتم.🥰🥰🥰
از وجود نازنین کوچکم بخوام بگم حقیتا بعد از سیزده سال زندگی انگار این اولین بچمه. شور و شوقی که به خونه مون اومده با بچه اول هم نیومده بود. پسر ساکت منزوی آروم و کم حرف من که تا قبل از بچه حتی لقمه دهنشم من آماده میکردم اینقدر مستقل شده و روحیه اش خوب شده که حتی اطرافیان هم فهمیدن... خانوادم چنان عاشقشن که خدا داند و میگن که بعد از سالها زندگی ما هم انگار شاد شده با وجود بچه تو...
من و شوهرم جوری عاشقشیم که هرشب بهش میگیم اگه میدونستیم اینقد خوبی زودتر میاوردیمت😘هر بار به چهره پاکش نگاه میکنم و برام میخنده و چشاشو ناز میکنه، دلم براش ضعف میره و حس میکنم خدا یکی از فرشته هاشو گلچین کرده و از بهشت برام فرستاده.
از برکت وجودشم اصلا نمیخوام چیزی بگم اصلا چیزی از خدا نمیخوام چون وجود همین دوتا بچه سالمم خودش برکته، خنده هاشون نعمته و وقتی شادی پسرمو میبینم تمام درهای رحمت انگار به روم وا شده.
عشق و امید و شوقی که به زندگی من و پدرش وارد شده سراسر نو رو رحمت و برکت خالصه❤️ همه چیز که نباید پول باشه...
از همینجا میگم شرمندتم پسرم که این همه سال تو رو تنها گذاشتم و بی همبازی در تنهایی بزرگ شدی. من تا ابد مدیونتم😔😔. بعد از سیزده سال زندگی من میتونستم حداقل سه یا چهار بچه داشته باشم و شاید بیشتر نه دو تا😪
بازهم از رحمت خدا ناامید نیستیم. دخترم دو ماهشه و چند ماه دیگه مجدد میخوام اقدام کنم برا سومی هرچند از واکنش اطرافیان میترسم ولی دست خدا بالای تمام دستهاست و انشالله کسی دلمونو با حرفهاش نشکنه.
خداوندا به حق پهلوی شکسته مادرمون زهرا تمام منتظران رو به داشتن فرزندانی سالم و صالح چشم روشن بگردان و بچه های ما رو که به امر ولی جامعه مون به این دنیا وارد کردیم سرباز صاحب زمانمان و عصای دستمان در پیری قرار بده.
عذر میخوام که طولانی شد چون من تا حالا با هیچکی درد و دل نکرده بودم و اینجا سنگ صبورم شد. اگه از من بود بیشتر براتون میگفتم ولی میترسم مدیر منو بیرون کنه😄😄همه تونو دوست دارم و منتظر خوندن تجربه های بیشتر شما عزیزان هستم. 👌👌
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۷۱
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#زردی_نوزادان
#غربالگری
#توکل_و_توسل
#تنبلی_تخمدان
#قسمت_اول
من یه مادر دهه پنجاهی هستم. من تحصیلاتم را تا کارشناسی ادامه دادم و بعد از گرفتن لیسانس، ازدواج کردم و چون همسرم راضی به اشتغال من نبود، قبول کردم و سرکار نرفتم.
دوسال بعد ازدواج خداوند دخترم رو به ما عطا کرد اما یکماه زودتر از موعد به دنیا اومد و مجبور شدیم ۱۰ روز در بیمارستان بستری باشه تا زردی از بین بره که اگه اطلاعات و علم الان و داشتم هرگز نمیذاشتم بستری بشه و هر روز از طفل معصوم خون بگیرن و بچه معصوم ضعیف و بی جون بشه خیلی روزهای سختی بود منم کمک حالی نداشتم؛ بالاخره ترخیص شدیم اما به خاطر اینکه در محیط بیمارستان موندیم و من هم تقویت نشدم و نتونستم استراحت کنم، شیرم کم شد و بچه هم ضعیف...
بگذریم؛ چون با توجه به آموزشها و تبلیغات اون دوره فکر میکردم فقط تا ۳۵ سالگی وقت بارداری دارم، بدون توجه به اینکه خودم رو تقویت کنم دوباره باردار شدم و خداوند پسرم رو ۳ سال بعد به ما عطا کرد. اینبار مشکل اینجا بود که در طی بارداری وزن نمیگرفت و با وزن کم بدنیا اومد. پسرم هم به خاطر زردی بستری شد. اینبار ۱۲ روز بیمارستان موندم. زردیش هی بالا و پایین میشد الان فهمیدم در نوزادان کم وزن و یا نارس بیشتر زردی بالا میره. میشد با ترنجبین و شیرخشت دادن به نوزاد و مادر زردی کنترل بشه.
بعد از یکسال از زایمانم دچار استخوان دردهای شدید شدم، مفاصلم درد میکرد و بعدها فهمیدم به این دلیل بوده که بعد زایمان استراحت نکردم و مدام در بیمارستان راه رفتم بین اتاق مادران و بخش نوزادان و بدنم در معرض سردی بوده.
بچه ها که کمی بزرگتر شدن خودم دوست داشتم دوباره با وجود تمام سختیها بچه دار بشم اما همسرم چشمش ترسیده بود چون در هر دو زایمان حسرت به دل بودیم که بعد زایمان زود بریم خونه و بستری نشیم و از طرفی هم سن من نزدیک ۴۰ بود؛ نمیدونم چرا رفته رفته اشتیاق من به فرزندآوری بیشتر میشد در حالیکه همسرم مخالف بود ولی من تمام فکر و ذکرم بچه بود.
یکسال طول کشید تا همسرم رو راضی کنم؛ بعد اون ولی ناباورانه تا یکسال منتظر بودم و اتفاقی نیفتاد. تازه به فکر افتادم برم دکتر که با واکنش تند اونها روبرو شدم که دوتا داری میخوای چکار؟
ولی من هر روز اشتیاقم بیشتر میشد؛ اینم بگم دوست داشتم تا فرصت دارم و دیر نشده برای فرزندآوری قدمی بردارم و بعدها حسرت نخورم و برای امام زمانم کاری هرچند کوچک در حد خودم انجام داده باشم.
تا اینکه بعد چندتا سونوگرافی متوجه شدم تخمدانهام ضعیفه و این طبیعیه چون ۱۰ سال بود که بارداری نداشتم و وقتی رحم باردار نشه، ضعیف میشه، میدونستم یه قرص هست که باعث تخمک گذاری میشه خودم تهیه کردم و استفاده کردم و همون ماه باردار شدم ولی فقط تا ۶ هفته رشد کرد و دیگه متوقف شد، اما خودش سقط نشد و کارم به کورتاژ کشید.
بعد کورتاژ رحمم به شدت سرد شد؛ بعد این جریان به طب سنتی مراجعه کردم و با بادکش گذاشتن به مرور رحم رو گرم کردم و تغذیه رو هم رعایت کردم؛ اما خبری از بارداری نبود. یه آزمایش ذخیره تخمدان دادم که صفر بود و حتی عکس رنگی رحم که تازه فهمیدم یه مشکل مادرزادی هم داشتم به اسم رحم تکشاخ و دکتر گفت با توجه به سنت و شرایط بدنی شاید فقط با ivf بتونی بچه دار بشی.
حتی به یه مرکز دولتی ivf هم رفتم که با دیدن زن و شوهرای اونجا و مشکلات عدیده ای که داشتن، منصرف شدم.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
#تجربه_من ۱۱۷۱
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#زردی_نوزادان
#غربالگری
#توکل_و_توسل
#تنبلی_تخمدان
#قسمت_دوم
خوبه اینم بگم فوق تخصص ناباروری اون مرکز که مدارک منو دید، گفت با توجه به آزمایش ذخیره تخمدان و مشکل رحم، شانسی نداری و اگه بچه دار هم بشی چون رحمت کوچکه زود به دنیا میاد نارس میشه اما عجیب بود که اصلا ناامید نشدم؛ شاید اولین بار در عمرم بود که انقدر پشتکار و همت به خرج میدادم😊
این رو هم یادم رفت بگم که قبل این کورتاژ ؛ به مرکز بهداشت محله مون مراجعه میکردم برای چکاب؛ یکبار به خانم مسئول اونجا گفتم نمیدونم چرا انقدر اشتیاق به بچه دار شدن دارم و ایشون هم گفت شاید یه مسئله روحی و روانی باشه و ارجاع داد منو به روانشناس اون مرکز 😂 و ایشون هم در باب مضرات فرزند و دردسرهاش کلی باهام حرف زد. ولی حرفهاش نتونست منو مایوس کنه، هدف من ارزشمندتر بود و خواست خدا این بود.
درمانهای طب سنتی رو ادامه میدادم. شروع کردم به استفاده از داروهای تقویت تخمدان و رفع کمخونی و همچنین چون قبلا بهم گفته بودن شاید به خاطر کورتاژ چسبندگی داشته باشی، داروی چسبندگی هم استفاده کردم و دوباره با طبیب دیگه ای آشنا شدم که گفتن علت بیشتر ناباروریها مشکلات لگنی هست و پیش یداویکار رفتم؛لگن و نافم جا اندازی شد و در کمال ناباوری سال ۱۴۰۰ باردار شدم 😍تا پایان ۹ ماه من هنوز تو شوک بودم و باورم نمیشد.
البته قبل بارداری چله شهدا برداشته بودم و هر روز ازشون میخواستم برام دعا کنن؛ و چون پیش خدا خیلی عزیزن حرفشون زمین نمیمونه😭
بله؛ خواست خدا این بود که با کمک طب سنتی به آرزوم برسم؛ در مدت بارداری تحت نظر پزشکی نبودم فقط برای سونوها میرفتم تا برام بنویسن؛ که ایکاش آزمایش غربالگری رو هم نمیرفتم که فقط استرس الکی داد بهم؛ به خاطر سنم ریسک سندرم داون جنین رو بالا زد و گفتن حتما باید آزمایش سل فری بدی که اگر بچه سندرم داون بود سقط کنن؛ چون مطالعه داشتم و تحقیق کرده بودم تن به این آزمایش ندادم و به این نتیجه رسیدم حتی اگه خواست خدا یه بچه معلول باشه حقی ندارم سقطش کنم و میپذیرمش و همسرم هم گفت هرچی باشه من میخوام و سقط نمیکنیم و این دلگرمی خوبی برام بود.
درسته تا پایان بارداری ته ذهنم درگیر سندرم داون بودم اما یه مطلب مهمی هست که ایکاش بهش پرداخته بشه بخصوص وقتی زوجها برای آزمایش قبل عقد میرن و کلاس آموزشی براشون میذارن در مورد آداب انعقاد نطفه هم صحبت بشه. خیلی متاسفم که این آگاهی ها به مردم نمیرسه و حوزه علمیه کوتاهی زیادی کرده. وقتی در روایات آمده که رسول خدا به حضرت علی در این مورد توصیه داشتن دیگه جای شکی باقی نمیمونه
خداوند هر چی لازم بوده برای زندگی و سلامت ما همه رو از طریق اهل بیت به ما رسونده الحمدلله...
اما در مورد بارداری خودم بگم که دو ماه کندر مصرف کردم و چون سردی هم نمیخوردم اصلا ورم بارداری نداشتم و فقط ۵ کیلو اضافه وزن داشتم یعنی خودم لاغر شدم و در عوض جنین خوب وزن گرفت و اتفاقا به موقع بدنیا اومد و مشکلاتی که سر اون دوتا داشتم اینبار نبود به لطف خدا؛ دقیقا سر چهل هفته بدنیا اومد با وزن عالی و زایمان طبیعی و راحت و حتی بعدها رفلاکس رایجی که نوزادان میگیرن هم نداشت شیردهی هم خوب و عالی...
دقیقا طبق صحبت یکی از اساتید که میگفتن بچه ای که بعد ۴۰ سالگی پدر و مادر بدنیا بیاد باهوش تر میشه واقعا درسته ما داریم بعینه میبینیم و طبق مقاله های خارجی که میگن گلدن بیبی (فرزندان طلایی) اونم درسته؛ به لطف خدا و رعایت تغذیه تا الان بغیر مختصر سرماخوردگی و تب هیچ بیماری نداشته...
عزیزانی که ذخیره تخمدان کمی دارن و یا وضعیت اسپرم همسرشون خوب نیست و یا یائسگی زودرس دارن؛ اینکه همش درست میشه، فقط یه کم همت میخواد و مراجعه به طبیب حاذق که اگه اراده کنن پیداش میکنن و همه چیزو از خداوند بزرگ بخوان که خودش سر راهمون قرار میده
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist