سید مهدی سر نترسی داشت. در جریان #عملیات_بدر در مجنون شمالی با سرعت به سمت سیل بندِ رو به روی مان در حرکت بودیم. در خاموش روشن های تیرها موانع خورشیدی را به چشم می دیدم.
محمد زلفی فرمانده مان بود. گفت: یک داوطلب می خواهم که روی موانع بپرد. نمی دانستم غیر موانع خورشیدی چه مانعی جلوی مان هست که باید به محض توقف قایق، داوطلب باید روی آن بپرد.
سید مهدی فرصت فکر کردن به ما نداد. گفت خودم هستم. روی پا نیم خیز شده و لبه قایق را محکم گرفته بود که بپرد. حالت نشستنش طوری بود که می خواهد تاریکی مقابلش را با سرش بشکافد. هر چه من به عافیت فکر می کردم، او به عاقبت می اندیشید.
وقتی هم که در حین عملیات سنگر دوشکای دشمن بچه ها را زمین گیر کرده بود، این سید مهدی بود که سینه خیر طرف سنگر رفت و با نارنجک کارش را یکسره کرد.
#شهید_سیدمهدی_موسوی_دیری
#سیره_اخلاقی_شهدا
#استقبال_از_گزینه_های_سخت
#شجاعت_در_سیره_شهدا
راوی: حاج حسین یکتا
#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۲۶۶ و ۲۶۸-۲۶۹.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
سید بعد از بازگشت از سفر #عتبات عالیات، در شیراز مشغول به تبلیغ و اقامه جماعت شد؛ اما مسجدی که سید در آن مشغول به تبلیغ بود، کوچک بوده و ظرفیت لازم را نداشت. یکی از پیش نهادها باز سازی #مسجد متروکه عتیق بود.
سید به همراه جمعی برای بازدید، به آن مسجد مخروبه مراجعه کرد. سید گفت «باید اینجا را بازسازی و تمیز کنیم». اما کسی دستش به کار نمی رفت و بهانه هم می آوردند.
سید عبایش را کناری گذاشت، شالش را در کمرش محکم کرد و دست به کار شد. مردم که دیدند سید مشغول جمع کردن زباله هاست، شروع کردند به تمیز کردن مسجد.
با دعوت سید و کمک مردم مسجد جامع عتیق باز سازی شده و به مرکز فعالیت های انقلابی شیراز بدل گشت.
گزارشگر #ساواک در این زمینه می نویسد: «نامبرده در آغاز، روی مسجد جامع که خراب بوده، شخصا مانند یک #عمله شروع به کار کرده و سایرین را تشویق به تعمیر این مسجد نموده است».
#شهید_سیدعبدالحسین_دستغیب
#سیره_مدیریتی_شهدا
#پیشگامی_در_اجرای_تصمیمات_عملیاتی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#استقبال_از_گزینه_های_سخت
#کتاب_شاهد_عتیق ؛ نگاهی به زندگانی شهید آیت الله دستغیب؛ نویسنده: علی نور آبادی؛ ناشر: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نوبت چاپ: اول-۱۳۸۳؛ صفحه ۲۲-۲۰.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
در #عملیات_کربلای_چهار قرار بود بچه ها از #نهر_خین عبور کنند و به جزیره بوارین بزنند. اما عراق گویا قسم خورده بود که نگذارد هیچ نیروی ایرانی از این نهر عبور کند. با آر پی جی هر چه را که روی نهر می آمد می زد.
مجتبی با گروهی از رزمندگان وقتی از نهر عبور می کنند، تیربازی بدون وقفه روی بچه ها آتش می ریخت. خودش داوطلب شد که تیربار را خاموش کند.
این جا بود که دعاهای قنوتش اینجا به اجابت رسید.
#شهید_مجتبی_اکبر_زاده
#سیره_اخلاقی_شهدا
#استقبال_از_گزینه_های_سخت
راوی: حاج حسین یکتا
#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۴۲۴.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مرد کارهای سخت بود. اصلا حوصله این رو نداشت که هر چی دستور باشه.
می گفت: برای کار با کسی دو شرط دارم هر جا سختی و خطر باشه اولینم و هر جا راحتی باشه آخرین. شرط دومم اینه که اومدن با خودمه ولی برگشتم خدا.
#شهید_عباس_کردانی
#استقبال_از_گزینه_های_سخت
#خرده_روایت_ها
#کتاب_عباس_برادرم ؛ صفحه 40
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/