افتاده بودیم در #ترافیک شلوغ تهران. محافظان تذکر دادند که در این ترافیک، ممکن است شما را ترور کنند. راننده خواست برای رعایت مسائل امنیتی و خروج از ترافیک، بخشی از مسیر را عبور ممنوع حرکت کنند.
شهید بهشتی اجازه ندادند و گفتند: «ما زنده هستیم که #قانون اجرا شود».
#شهید_بهشتی
#شهید_سید_محمد_حسینی_بهشتی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#قانون_مداری
#کتاب_عبای_سوخته، نویسنده: غلامعلی رجائی، ناشر: خیزش نو، چاپ اول، بهمن ماه ۱۳۹۵؛ صفحه 73.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حسین روی #نظم بچه ها خیلی حساس بود. #عملیات_کربلای_چهار، لشکر حضرت رسول (ص) در کانی مانگا عملیات می کرد. گردانی از ما هم گردان احتیاط بود.
فرماندهی، بالای ارتفاع بود و برای اعزام گردان احتیاط، باید با لشکر حضرت رسول ارتباط مخابراتی میگرفتیم.
فرماندهی روی ارتفاعات لری مستقر بود. چون ارتباط گیری آنجا زیر تیر بود، محسن زاهدی مسئول مخابرات به من گفت: تو برو بالای ارتفاع، اگر حسین آمد بفرستش پایین. ما از پایین ارتباط برقرار می کنیم.
ما تا ساعت یازده شب منتظر ماندیم و نیامد و گرفتیم خوابیدیم. به ناگاه با صدای جیغ حسین از خواب بیدار شدم. سریع رفتم داخل سنگر مخابرات و بچه ها را بیدار کردم.
علیخانی را دیدم که شلوارش گتر نکرده بود. گفتم: سریع گتر کن تا حسین نیامده. کِش نداشت. تا بتواند کاری بکند حسین از راه رسید.
وضعیت لباس او و خواب بودن همه ما، اعصابش را به هم ریخته بود. ما را از پنجره انداخت بیرون.
یادداشتی به محسن زاهدی نوشت و به من گفت دستش برسانم.
نوشته بود: حاج محسن یک دست کتک لازم است، سریع بیا بالا. محسن زاهدی تا قضیه را فهمید تا صبح بالا نیامد.
#شهید_حسین_خرازی
#سیره_نظامی_شهدا
#نظم_و_انظباط_سازمانی
#قانون_مداری
راوی: محمد سعید رشادی
#کتاب_زندگی_با_فرمانده ؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ نویسنده: علی اکبر مزد آبادی، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: سوم؛ ۱۳۶۴، صفحه ۴۲ تا ۴۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/