تا روضه #حضرت_زهرا (س) را می شنید به هم می ریخت. می گفت: تنهاترین چیزی که طاقتش را ندارم روضه حضرت زهرا(س) است.
شب عملیات #والفجر_هشت، وقتی #غواص های لشکر برای اعلام وضعیت به طرف جزیره ام الرصاص رفتند؛ خبری از آنها نشد، علی اصغر پیش قدم شد برای آوردن خبر. آخرین خبر، خبر خودش بود.
با دشمن درگیر شده بود. صدایش از توی بی سیم می آمد. آخرین کلام کلامش سه بار سلام به حضرت زهرا (س) و نوای سوزناک #مادر بود.
#شهید_علی_اصغر_حاجی_غلامزاده
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#ارادت_شهید_علی_اصغر_حاجی_غلامزاده_به_حضرت_زهرا (س)
راوی: هم رزم شهید
کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۷۲ به نقل از کتاب مهر مادر، نویسنده گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
در مرحله دوم عملیات #والفجر_هشت، قرار بود در جاده #ام_القصر حوالی رأس البیشه کار شناسایی انجام بدهیم. ما جلوتر بودیم و منتظر علی آقا. عراق معرکه ای بر پا کرده بود. زمین مثل طبل زیر پای مان می لرزید.
علی آقا وقتی رسید، گفت: بچه ها! می بینید دشمن چه معرکه ای گرفته؟ کسی چیزی نگفت.
تا روحیه ها را احیا نمی کرد نمی شد کاری انجام داد.
ادامه داد: «اینجا گود #زور_خانه است؛ پس اول گود می زنیم. سر یک ساعت بچه ها با گونی سنگری میدان زو رخانه را بر پا کردند. علی شد میان دار و بچه های واحد اطلاعات عملیات حلقه زدند. میل و تخته نداشتیم. با #کلاش میل گرفتیم و نوار #شیر_خدا هم مثل همیشه دم دست بود.
روحیه ها شد توپ و آماده عملیات.
#شهید_علی_چیت_سازیان
#سیره_ورزشی_شهدا
#ورزش_باستانی_زورخانه_ای
#خاطرات_مناسبتی (روز ورزش زور خانه ای)
راوی: کریم مطهری؛ هم رزم شهید
#کتاب_دلیل ؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحه ۱۴۱.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
در شناسایی های قبل از #والفجر_هشت بودیم. در شلمچه حاج قاسم به حسین گفت که اکبر موسی پور و حسین صادقی نیامده اند. به قرار گاه خبر بده. احتمالا #اسیر شده باشند.
حسین گفت: امشب را صبر می کنم تا فرادا از همه چیز مطلع می شویم. صبح آمد و گفت: دیشب هر دو نفرشان را خواب دیدم. هر دو شهید شده اند. در خواب اکبر به من گفت: ما ۱۲ شب دیگر با حسین می آییم.
می گفت: در خواب که دیدم شان. اکبر جلو بود و خیلی #نورانی و حسین عقب تر و کم نور تر.
بعد پرسید: اگر گفتی چرا این گونه بود؟
گفتم: خودن بگو.
گفت: اکبر هیچ وقت #نماز_شب ش ترک نمی شد و در سخت ترین شرایط حتی در شناسایی های داخل آب نماز شبش را می خواند؛ اما حسین بعضی وقت ها که خسته بود نماز شبش را نمی خواند.
پرسیدم: تو چه کردی که توانستی آنها را در خواب بینی؟
گفت: کاری نکردم. فقط یک #حمد برای خواب دیدن شان خواندم و دیدم شان.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#سیره_عبادی_شهدا
#کارکرد_نماز_شب
راوی: حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۱۵۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/