eitaa logo
برش‌ ها
403 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
506 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته،کاربردی، و به استناد کتابهای چاپ شده روایت می کنیم تا بتوان آن را با دل زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برش‌ ها
پاسداشت شهید بیست و هفتم اسفند ماه شهید الیاس حامدی؛ جانشین گردان صاحب الزمان (عج) لشکر25 کربلا (استان مازندران، شهرستان سوادکوه) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید محمدرضا مرادی؛ فرمانده گروهان از لشگر 23 نوحد (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی‌اکبر توتونچی جانشین گردان لشکر 27 محمدرسول الله (ص) (1364 ه.ش) ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
با هم قرار گذاشته بودیم، هر کس شد، از آن طرف خبر بیاورد. خوابش را دیدم با التماس و قسم (س) نگهش داشتم. گفتم: جعفر! مگر قرار مان یادت رفته؟ گفت: مهدی اینجا قیامتی است. خبرهایی است که شما ظرفیتش را ندارید. گفتم: به اندازه ظرفیت پائینم بگو. گفت: امام حسین (ع) وسط می نشیند و ما دورش حلقه زده و خاطره تعریف می کنیم. گفتم: چه کار کنیم که حضرت ما را هم در جمع شهدا راه دهد؟ گفت: همه چیز دست امام حسین (ع) است. بروید دامن او را بچسبید. وقتی پرونده ای می آید، اگر امام حسین (ع) آن را بپسندد، امضائی سبز پای آن زده، آنگاه او شهید می شود. ع ع راوی: مهدی سلحشور ، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم 1395، ص 117. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
میلاد حضرت عباس علیه السلام، مرشد و مراد جوانمردان مبارک باد. خاطرات ارادت شهدا به حضرت عباس (ع) را با هشتگ ذیل دنبال کنید. ع
شما اگه به جای شهید برونسی بودید تنبیه تخلیه چاه را می پذیرفتید؟ تازه دوره آموزشی را در بیرجند تمام کرده بودند. همه را در حیاط پادگان به خط کرده بودند و خود فرمانده پادگان افتاده بود بین صف ها و همه را داشت برانداز می کرد. از بین صف ها افرادی که از لحاظ بدنی ورزیده بودند گلچین می کرد. مرا هم از صف بیرون کردند. بچه ها می گفتند خوش به حال تان. تا آخر سربازی کیف می کنید. نمی دانستم چه برنامه ای برایم دارند. درجه دار اسمم را نوشت و گونی وسایل شخصی ام را برداشتم و از پادگان خارج شدیم. رسیدیم به محله های اعیان نشین بیرجند. در یکی از خانه های ویلایی، استوار پیاده شد و زنگ خانه را زد. بهم گفت: تو از این به بعد در خدمت صاحب این خانه ای. هر چه گفت بی چون و چرا گوش می کنی. پیرزن خدمت کار راهنمایی ام کرد به داخل اتاقی. چند بار یاالله گفتم. صدای زن جوانی بلند شد. یاالله سرت را بخورد! بیا تو. قدمی جلو گذاشتم. تمام تنم غرق عرق شد. زن جوانی و با نشسته بود و پاهایش را هم روی هم انداخته بود. ادامه دارد... .
ادامه مطلب قبل: از همانجا برگشتم و هر چه پیرزن خدمت کار اصرار کرد که "برگرد. اگر بروی می کشنت"، توجه نکردم. از خانه بیرون آمدم و پرسان پرسان آدرس پادگان را پیدا کردم و برگشتم. هر چه اصرار و تهدید کردند نتوانستند خامم کنند که برگردم و گماشته زن بی حجاب یک سرهنگ بی غیرت شوم. پادگان هجده سرویس بهداشتی داشت که در هر نوبت چهار نفر تمیزش می کردند. چند روزی یک نفره شدم مسئول نظافت سرویس ها. روز هشتم سرگرد آمد سر وقتم: «حالا آدم شدی و سر عقل آمدی؟» گفتم: «جناب سرگرد! اگر بگویی تا آخر سربازی همه نجاست های این سرویس ها را با سطل خالی کنم توی بشکه و ببرم توی بیابان، با افتخار انجام می دهم؛ اما به آن خانه برنمی گردم. اگر بکشیدم آنجا برنمی گردم». بیست روز همانجا بودم. آخر کار دیدند حریفم نمی شوند منتقلم کردند گردان خدمات. سیره_تهذیبی_شهدا راوی: سیدکاظم حسینی . نوشته سعید عاکف. ناشر: انتشارات ملک اعظم. نوبت چاپ: 212ام-1396. صفحات 16-20. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برش‌ ها
پاسداشت شهید بیست و هشتم اسفند ماه شهید منصور کلبادی‌نژاد فرمانده گردان امام حسین (ع) (استان مازندران، شهرستان گلوگاه) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید حسن قورچ‌بیگی جانشین گردان حمزه سیدالشهدا (ع) (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید رضا حق‌شناس جانشین گروهان گردان یا رسول (استان مازندران، شهرستان محمودآباد) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید شهاب‌الدین اسماعیلی‎سراجی؛ جانشین دسته (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید منصور زهدی؛ مسئول تدارکات گردان (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید کیخسرو وریجی؛ فرمانده دسته (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۱ ه.ش)
هدایت شده از یک حرف از هزاران
مقام معظم رهبری: در سخنرانى و اعلاميه‏اش مى‏گفت: «من مى‏خواهم زير حركت كنم». بودند كسانى كه مى‏خواستند نهضت را بكشانند به سمت حركت انگليسى، اما ستارخان ايستادگى كرد. بعد هم همانها بودند كه مرحوم ستارخان و مرحوم باقرخان را كشاندند تهران و در باغ اتابك، آن‏ها را از بين بردند؛ هركدام را به نحوى. 1385/11/28 ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 📌یک حرف از هزاران https://eitaa.com/joinchat/1348665433C2abac165d0