eitaa logo
بُت شناسی
2هزار دنبال‌کننده
296 عکس
261 ویدیو
22 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ در برخی کتاب‌های نحل، بتریه به عنوان شاخه‌ای از شاخه‌های زیدیه ثبت شده است‌، ولی این پرسش مطرح است که آیا اوائل البتریه با پیوستن به زیدیه هویت تازه‌ای یافتند و از جامعه شیعی متمایز شدند؟ از گزارش کشی برمی‌آید که انتساب عناصر مشهور بتریه به زیدیه بسیار دشوار است، زیرا آنها به چیزی اعتقاد داشتند که زید بن علی، به سبب چنان اعتقادی، آنان را مورد عتاب قرار داده و نفرین کرده بود‌. حال آنکه اگر نفرین زید این نام‌گذاری را برای بتریه به همراه داشت، چگونه می‌توان بتریه را به زیدیه منسوب کرد؟ حتی گزارش ابن اثیر درباره گفت‌وگوی میان زید و سلمة بن کهیل و برداشتن بیعت از سلمة بن کهیل نیز نمی‌تواند مانع از تردید این انتساب شود. وی از سویی در منابع اهل سنت، به داشتن گرایش‌های شیعی متهم شده و از سوی دیگر در منابع شیعی،  زیدی بتری خوانده شده است. همچنین شیخ طوسی حکم بن عتیبه  یکی از شخصیت‌های مهم بتریه- را در شمار اصحاب امام سجاد علیه السلام ضبط کرده و برقی نیز وی را در شمار اصحاب امام سجاد و امام باقر علیه السلام به شمار آورده است و سال وفات وی نیز پیش از قیام زید بوده است. همچنین ثابت بن حداد از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهما السلام ضبط شده است. 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨. 📚ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵. 📚ذهبی، شمس‌الدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶. 📚نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣. خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶‌. @BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ اشعری می‌گوید دو فرقه - بتریه و جارودیه امر زید بن علی بن حسین بن علی را بر خود بسته‌اند و فرقۀ زیدیه از ایشان منشعب شده است. همین مطلب در فرق الشیعه نوبختی نیز آمده است.  شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه با اشاره به دو فرقه زیدیه می‌نویسد: «جارودیه فرقه‌ای از زیدیه‌اند و بنا به قولی ایشان مانند بتریه منسوب به زیدیه‌اند، ولی در حقیقت زیدیه اهل سنت‌اند». بر اساس سخن شیخ صدوق دو نکته روشن می‌شود: اولاً، ممکن است فرقه بتریه جریانی مستقل بوده و تنها منسوب به زیدیه باشند‌؛ ثانیاً‌، علت صف‌ آرایی دو جریان بتریه و جارودیه در  اعتقاد شیعی بتریه ریشه داشته است و آنان تنها به زیدیه گرایش داشته‌اند و بنا بر شواهد تاریخی و مطلب شیخ،جارودیه از اهل سنت وارد زیدیه شده است. نوبختی هم از دو گروه أقویا و ضعفای زیدیه نام می‌برد که به نظر می‌رسد ضعفای دارای گرایش کم رنگ زیدیه همان بتریه باشند. در گزارشی از ماهیت بتریه، کشی هیچ سخنی از زیدیه نمی‌کند و می‌ نویسد: بتریه در آغاز مردم را به  ولایت امیرالمومنین علیه السلام دعوت می‌ کردند. سپس آن را با ولایت ابوبکر و  عمر درآمیخته و به اثبات امامت ایشان می‌پردازند. آنان بر عثمان، طلحه و زبیر خرده می‌گیرند و بر قیام با  فرزندان علی بن ابی طالب علیهما السلام معتقدند. با مقایسه گزارش کشی و قول سعد بن عبدالله اشعری دربارۀ بتریه و مطلبی که در گفتار نوبختی و شیخ صدوق بیان شد‌، می‌توان نتیجه گرفت که بتریه پیش از  قیام زید و پیدایش زیدیه، حیاتی درمیان شیعیان داشته‌اند که سعد بن عبدالله اشعری آنان را اوائل البتریه می‌خواند و پس از مدتی با تأثیرپذیری از زیدیه، خلافت ابوبکر و عمر را با وجود افضلیت امیرالمومنین علیه السلام پذیرفته بودند. در کنار نظریۀ اوائل البتریه، پاسخ به این پرسش که آیا اوائل البتریه حق امامت را در قیام‌کننده‌ای از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام منحصر می‌ دانسته‌اند آسان نیست، زیرا نام برجستگان مهم بتریه چه در قیام زید و چه نفس زکیه ثبت نشده است. گفتنی است نام بتریه به جریان مورد بحث اختصاص نداشت، زیرا معتزله را نیز به دلیل آنکه امیرالمومنین علیه السلام را بر ابوبکر و عمر برتری می‌دادند، بتریه نام نهاده‌اند و حتی به برخی از پیشوایان  بتریه لقب مرجئی هم داده بودند تا مشخص گردد نام‌گذاری‌های یادشده، تمام هویت یک جریان نمی‌ توانست باشد. پیش‌تر اشاره شد که این گروه خود نخواسته بودند که نام بتریه را برای خود برگزینند و آنان هم انگیزه‌ای نداشتند تا خود را جدا از گروه شیعه  بدانند و از دیدگاه سلیمان بن جریر به عنوان یک  زیدی مذهب، بتریه جزئی از امامیه  بودند. 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨. 📚 ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵. 📚ذهبی، شمس‌الدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶. 📚نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣. 📚خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶‌. 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨. 📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠-۲۱ و ۵۷ 📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴٣. 📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٣‌. ۲۳۵ 📚حانی، مهدی؛ خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج٢، ص٢٣۵. 📚جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٠. 📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۱. @BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ ✖️بی اعتنایی مقصره به شان و منزلت امام گفتنی است اعتقاد و جدیت بتریه به محدود بودن علم امام، انگیزۀ تمایل به زیدیه را در ایشان زنده نگه داشت و آموزه‌هایی مانند علم غیب امام، عمل تقیه و رجعت را دستخوش تغییر و تحول کرد‌. به طور مشخص پذیرش ادبیات سیاسی زیدیه از سوی برخی افراد بتریه رویکرد اعتراضی بتریه را در برابر اهل بیت علیهم السلام تقویت می‌کرد و این گروه به این باور رسیدندکه امام مرجع واحدی به شمار نمی‌آید. نوبختی دربارۀ اعتقاد زیدیه به علم امام می‌نویسد: اما دیگر فرقه‌ها امر راتوسعه بخشیده و گفتند علم مشترک در همه اینها اهل بیت علیهم السلام وعموم  مردم است و باهم مساوی و برابرند. پس اگر علمی که مردم به آن در دینشان احتیاج دارند نزد هیچ یک از ایشان (اهل بیت علیهم السلام) و نه نزد غیر ایشان پیدا نشد، جایز است مردم به  عقل خود عمل کنند. این قول أقویا و ضعفای آنها (زیدیه) است.البته افزون بر شرایط سیاسی پیش گفته، اعتقادنداشتن بتریه به علم امام نیز نقش مهمی در مردودشمردن عصمت امام نزد این گروه داشته است، زیرا بتریه علم امام را به گونه تساهل و تسامح نزد خود تثبیت کرده بودند، ولی در طرف مقابل و از نگاه برخی شیعیان امامیه علم ویژه سهم عظیمی در عصمت امام داشت اشعری از قول سلیمان بن جریر با اشاره به دو دید گاه شیعه در افضلیت امیرالمومنین علیه السلام می‌نویسد‌: به زعم فرقه‌ای از امامیه امور مسلمانان پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست امیرالمومنین علیه السلام بود تا اگر خواست آن امور به دست گیرد، در غیر این صورت دیگری را عهده‌دار کارها کند. از نظر اینها چنین عملی جایز است اگر شخص دیگر عادل باشد.گروه دیگر امامیه گفته‌اند تمام دین نزد  امیرالمومنین علیه السلام است و  امامت پس از ایشان در جماعت اهل بیت علیهم السلام خواهد ماند. سپس سلیمان در قول خود می‌افزاید فرقه دوم با گروه اول در دو چیز  مخالفت کرده است: اول آنکه معتقدند  امیرالمومنین علیه السلام ابوبکر و عمر  را به درستی ولایت داده و بیعت امیرالمومنین علیه السلام با آن دو صحیح بوده است؛ دوم، عصمت را برای اهل بیت علیهم السلام ثابت نمی‌دانند.  شیخ مفید هم شیعه را در مسئله عصمت دو گروه دانسته و با اشاره به تقابل اکثریت شیعه با اقلیت آن می‌نویسد: «در عقیده قاطبه شیعه، اهل بیت علیهم السلام در اجرای احکام  و... جایگاه انبیا را داشته و مانند آنها معصوم‌اند و سهو در اموری از دین نزد ایشان جایز نیست. امامیه بر این مذهب‌اند،جز گروه قلیلی که به عصمت قائل نیستند». از سویی امام سجاد علیه السلام در روایتی تصریح می‌فرماید که عصمت، خاصِ اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله است و جز با نص رسول الله صلی الله علیه و آله بر امام عطا نمی‌شود. بنابر‌ این روایت بتریه با اعتقاد به نصبی نبودن امام توانایی درک عصمت وی را نداشتند، با این همه بتریه در مصداق‌ شناسی به بیراهه نرفته بودند و حتی در حلقه درسی اصحاب  امامیه حضور می‌ یافتند. شاهد این ادعا روایت‌های فراوانی است که بزرگان بتریه از اهل بیت علیهم السلام نقل کرده‌اند.امام باقر علیه السلام نیز از شیعیانی ابرازشگفتی کرده که با قبول وجوب اطاعت اهل بیت علیهم السلام به مانند اطاعت رسول صلی الله علیه و آله،حق ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده می‌گیرند.  حضرت خطاب به اصحاب می‌افزاید: شما می‌پذیرید خدای متعال اطاعت اولیائش را بر بندگان واجب کند و سپس اخبار آسمان‌ها و زمین را از ایشان پوشیده دارد؟ اشعری از دو گروه قائل به علم امام در میان شیعیان خبر داده و گفته است گروه دوم امام را تنها دانای به احکام وشریعت می‌دانند و می‌ گویند علم امام شامل هر چیزی نمی‌ شود. گروه دوم افزون بر چنین عقیده‌ ای، جهت اثبات جایگاه و اقبال در میان شیعیان اخباری را جعل کرده‌اند.  امام رضا علیه السلام به ابراهیم ابی محمود فرمود: سه گروه دربارۀ فضائل ما اخبار جعل می‌کنند‌. سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق اهل بیت علیهم السلام کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار داده‌اند. ایشان می‌افزاید وقتی مردم روایت‌های تقصیر را می‌شنوند، آنها را پذیرفته و بدان معتقد می‌شوند. 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴. 📚مفید، محمد بن محمد نعمانی، الإرشاد، ص۶۵‌. 📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ص١٣٢. 📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢۶٢. 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠. 📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ج١، ص٣٠۴. 📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۳ ▪️ نکته: یکی از شاخصه های اهل تقصیر، عدم اعتقاد بر عصمت و علم امام است. @BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ البته با توجه به اختلاف رویکرد اعتقادی درمیان ائتلاف زیدیه، بتریه به سلیمانیه تمایل داشته‌اند. آنان با پذیرش امامت مفضول که گفته می‌شود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند، در یک موضع سیاسی سر سختانه، به نقادی امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن امام صادق علیه السلام را رد کردند و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند‌. شهرستانی هم می‌نویسد: سلیمانیه امامت مفضول با وجود أفضل را به طریق‌اجتهاد(مقابل نص) اثبات می‌کنند و می‌گویند بیعت  امت با شیخین (ابابکر و عمر) با وجود امیرالمومنین علیه السلام خطا بود، ولی خطای امت به درجه فسق نمی‌رسید‌، چون خطای اجتهادی‌ بوده است. وی بتریه را در قول به امامت‌ موافق  سلیمانیه دانسته است، جز آنکه نه به  ایمان عثمان تصریح کرده و نه به‌ کفر عثمان تصدیق کرده‌اند و در  شأن او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفته‌ اند. به گفته وی، ایشان امامت مفضول را اگر به رضایت فاضل باشد با وجود أفضل جایز می‌شمارند، اما بر پایۀ نقلی از ناشئ اکبر، پیروان واصل بن عطا طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند. به هر حال، کتاب الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول اثر‌ مؤمن طاق فرضیه وجود تفکر امامت مفضول در میان معتزله را تقویت می‌کند. ملطی در این زمینه آورده است: به زعم فرقه چهارم از زیدیه که معتزله بغداد بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری جنگ ذات السلاسل به عمرو عاص از سوی  رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجود فضلا، مهاجران و انصار  بود. اگرچه ادعای ملطی به سال‌ها پس از عصر امام صادق علیه السلام مربوط است، گروهی از معتزله با پیوستن به زیدیه در قیام  آنان شرکت کردند. در بررسی انگیزه پیوستن معتزله به زیدیه می‌توان به سخن اشعری استناد کرد که گفته است: اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر در صورت امکان و با‌ شمشیر به وقت قدرت داشتن، در میان معتزله جاری بود. بر پایه گزارش‌های موجود در اواخر عهد اموی، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله بصره می‌داند. مسعودی از اینان به عنوان جماعتی از اهل بصره  که به قول معتزله بغداد قائل بودند یاد می‌کند. بنابراین، میان زیدیه پدیدۀ چند فرقه‌ای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک فرقه در نیمه اول سدۀ دوم هجری وجود خارجی نداشته است و اندیشه‌ هایی در این جریان حاکم بود که متأثر از فضای فکری کوفه در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی ابوحنیفه که یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌ پردازان ارجاء  بود، می‌کوشید نظریه رأی و اجتهاد را میان زیدیه گسترش بخشد و فضائل امیرالمومنین علیه السلام را میان امامیه کم‌ رنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش می‌خواهد تا حدیثی را در فضیلت امیرالمومنین علیه السلام انکار کند. در روایتی عمرو بن قیس ماصر که بتری مذهب به شمار می‌آمد، همراه ابوحنیفه خدمت امام باقر علیه السلام رسیده و از  حضرت پرسشی با رنگ و بوی تفکر ارجاء کردند و گفتند ما هم‌ کیشان و اهل ملت خویش را با  ارتکاب گناهان از ایمان خارج نمی‌دانیم. این روایت افزون بر نشان دادن تأثیر اندیشه ارجاء بر بتریه، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیت‌ های بتریه را نمایان می‌کند. پذیرش رویکرد سیاسی ارجاء از سوی برخی بتریه و شیعیان به دلیل چنین عملکرد هایی سبب شد تا امام صادق علیه السلام این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه ابو حنیفه از ارائه ارجاء سیاسی وحدت بخشی میان مسلمانان بود و در مسیر حل مسئله  امامت جامعه به زعم او مؤثر واقع‌می‌شد و نزاع‌های پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان می‌بخشید، زیرا هیچ  مسلمانی - حتی خلیفه - با ارتکاب گناه کبیره‌ای غیر مؤمن به شمار نمی‌آمد. 📚بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌. 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠‌،۳۰،۷۹،۸ 📚 کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢ و جلد ۲ ص ۲۸۵ 📚شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶‌. 📚ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧. 📚ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴. 📚ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠. 📚مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣. 📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠. 📚 نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١. 📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۵. @BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ ▪️ رویکرد اهل بیت علیهم السلام با مقصره در مقابل نگرش اصحاب بتریه که در آن برهه به اندیشه‌های غیر شیعی معطوف گردیده بود، امام باقر علیه السلام شخصی را نزد زراره فرستاد تا به حکم بن عتیبه بگوید: «أوصیای محمد صلی الله علیه و آله محدث‌اند». آن حضرت خطاب به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه فرمود: «اگر به مشرق یا به مغرب روید، علم  درستی جز آنچه نزد ماست، پیدانخواهید کرد». بر اساس روایت امام باقر علیه السلام علوم غیبی، خاص أوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و لازمۀ تحصیل علم صحیح رجوع به ائمه علیهم السلام است. روایت‌هایی از این دست کم‌ و بیش وجود دارد و گاهی در شأن  شخصیت‌ های تأثیرگذار بتریه و آموزه‌ های آنان وارد شده است و در مواردی نیز امام خود جریان را خطاب قرار داده است؛ برای مثال، امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «اگر همه بتریه ردیف واحدی از مشرق تا مغرب تشکیل دهند، خداوند در دنیا به ایشان عزت نخواهد بخشید». اما پرسش قابل تأمل این است که چگونه با وجود برائتی که امامان علیهم السلام از بتریه داشتند، می‌توان جریان بتریه را از گروه‌های مقصره برشمرد؟ فان. اس. درباره بزرگان بتریه می‌نویسد: «با توجه به مجموع تصویری از شرح حال اشخاص فوق، سخن گفتن از یک گروه منسجم جسورانه خواهد بود. حتی نمی‌توان آنان را به نحوی از انحا تحت تأثیر زید بن علی دانست و نزد مورخان نمی‌توان اثبات کرد ارتباط حوادث زیدیه  آن ایام - ایام قیام زیدیه - مقصودی به اینان - بتریه - باشد». به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر می‌رسد، چون بتریه جریانی است که با گرایش‌ها سمت‌وسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شده‌اند. 📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٢٧٠‌. 📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٣٩٩. 📚خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج٣، ص٣٩٩‌. 📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢۴١. 📚جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴‌. @BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ به یقین مسلّم حلقۀ مفقوده مقصره در منابع رجالی، برداشت‌های متفاوت از شیعه به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به احادیث و روایت‌های اهل بیت علیهم السلام دو گروه بتریه را می‌توان از یکدیگر باز شناخت: جریان نخست به موازات زیدیه صورت تازه‌ای یافت و با تأکیدهای بدیع، کثیر النوا، حسن بن صالح بن حی، ابومقدام ثابت بن حداد‌، سالم بن ابی حفصه، حکم بن عتیبه و سلمة بن کهیل بر لزوم به‌ کار گیری اجتهاد در مقابل نص و نظریه برتری مفضول بر فاضل استحکام یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. امام صادق علیه السلام برخی از اینها را نفرین کرد و کثیرالنوا را دروغ‌ گو خوانده، لعنش فرمود. گویا او با امام باقر علیه السلام مخالفت‌هایی داشته و در انکار امامت آن حضرت می‌کوشیده است. شیخ طوسی او را بتری نامیده است. وی احادیث زیادی را تکذیب  می‌کرده و به واسطه او شیعیان گمراه می‌شدند. کثیر النوا به همراه اشخاص پیش‌ گفته به  افضل بودن امیرالمومنین علیه السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان امت اعتقاد داشتند و در حالی  مردم را به ولایت او فرا می خواند که آن را با ولایت ابی بکر و عمر  خلط می‌کرد اما نقش تکمیل‌کننده جریان بتریه را باید در شخصیت حسن بن صالح کوفی  (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از  پیشوایان بتریه بود که بنا به نوشته ابن ندیم فقیه، متکلم و مؤلف چندین کتاب بود. آرای بتریه با دیدگاه‌های وی صورت مستحکم‌ تری یافت. ذهبی وی را دارای بدعت تشیع می‌داند. حسن بن صالح افزون بر قبول نظریه امامت مفضول قائل بود که امیرالمومنین علیه السلام خودخواسته تا خلافت را واگذار کند. از میان اینان،  سالم ابن ابی حفصه (وفات: ١٣٧ق) امام صادق علیه السلام را متهم کرد به اینکه امام بر هفتاد وجه سخن می‌گوید. امام هم در شأن سالم فرمود: او قادر به درک  عظمت نیست، سپس حضرت در چرایی توجیه‌پذیر بودن سخنانش با اشاره به قول حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: همانا ابراهیم نیز وقتی بت‌پرستان از او خواستند تا همراه آنها برای برگزاری عید به صحرا رود فرمود: ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾. در صورتی که بیمار نبود و دروغ هم نگفت. حضرت در ادامه حدیث به مواردی دیگر درباره درستی سخنش، مانند قول‌حضرت یوسف در اتهام دزدی به برادرانش اشاره فرمود، پیش از این سالم بن ابی حفصه و سلمه بن کهیل مورد لعن امام باقر علیه السلام قرار گرفته بودند. کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است. هرچند نظریه شاخص بتریه - مقصره در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، حکم بن عتیبه، سلمه بن کهیل و ابی مقدام ثابت حداد رخ می‌کند، یکی از تفاوت‌های بنیادین این گروه تحریف در ناحیه احکام فقهی شیعه است. به دیگر سخن، عنوان مقصره با توجه به کلام ‌ معصوم همچون عبارت ألمقصرة شيعتنا مقصره شیعه ما هستند و قبول مقصره به شرط رجوع به عناصر یادشده تعلق نمی‌گیرد. 📚جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴‌. 📚 طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵،۲۳۰،۲۳۴،۲۳۶،۱۴۴،۴۰،۴۱ 📚اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢. 📚اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣. 📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ ۱۳۰؛۲۰ 📚اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨. 📚 زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه. 📚ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶. 📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨‌، ص١٠٠؛ ج ۱، ص ۴۰۰ 📚 طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶. 📚 صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵. @BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ جریان دوم با تکیه بر مذهب شیعه و در جوار آن، وابستگی وجودی خود را حفظ کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای‌انحصاری بر امامت نبود و با آگاهی از امر امامت، عقیده‌ای سست نسبت به امام داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و پیروان گروه نخست بودند. موضع اهل بیت علیهم السلام در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای عقیده شیعی آنان بود. امام صادق علیه السلام در علت پذیرفتن مقصره می‌فرماید: برای اینکه غالی بر ترک نماز، زکات، روزه و حج عادت کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن طاعت خداوند عزوجل ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد اطاعت و عمل می‌کند. از سخن امام بر می‌آید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از رفتار تکلیف‌پذیری بوده و آثار عملی تکلیف‌ پذیری شناخت امام را در پی داشت. به دیگر سخن، علت توفیق رجوع مقصره، شریعت‌پذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست بتریه که با اجتهاد در دین، شریعت‌گریزی در آنها نهادینه می‌شد. دو جریان بتریه و مقصره در کتاب‌های فرق و لسان احادیث و به رغم تفاوت‌های جزئی، در بسیاری مطالب هم داستان‌اند و ازجمله هر دو به ولایت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام به دیدۀ تردید می‌نگرند و ارزش و اعتباری برای معارف وحیانی و علم لدنی امام در نظر نمی‌ گیرند‌. مؤلفه کم‌وبیش مشترک در میان دو گروه بتریه و مقصره، همان خط سیری بود که آغاز آن شیعه‌گری و گرایش به سمت زیدیه بود که در مرز زیدیه افزون بر ناپختگی آموزه ایشان به سیاست‌زدگی زیدیه در قبال صادقین علیهما السلام آمیخته شد. حادترین معارضه شخصیت‌ های برجسته بتریه با صادقین علیهماالسلام در معیارهایی که زیدیه برای ایجاد شکاف ارائه کرده‌اند‌، نمود یافته است. 📚صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵. 📚طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵. 📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۵۷ @BotShenasi
💡الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ هر چند اطلاعات قابل توجهی از افراد دسته دوم در دست نیست، در برخی منابع افراد ذیل از جمله این افراد به شمار رفته‌اند‌: ربیعه سعدی: از او در باب ارزش والای تولی حسنین علیهماالسلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیثی نقل شده است. وی می‌گوید: نزد حذیفة بن یمان رفته و به او گفتم: ما در فضائل امیرالمومنین علیه السلام و منقبت‌های او گفت‌وگو می‌کنیم و اهل بصره به ما می‌گویند: شما درباره امیرالمومنین علیه السلام از اندازه می‌گذرید. سپس او در فضیلت امیرالمومنین علیه السلام حدیثی از حذیفه جویا می‌شود. وقتی حذیفه از سنگینی اعمال امیرالمومنین علیه السلام و ناچیز بودن اعمال همه اصحاب در مقایسه با اعمال حضرت سخن به میان می‌آورد‌، ربیعه می‌گوید: این گفتاری است که نمی‌شود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمی‌پذیرد. علامه مجلسی می‌نویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان نماینده پرسش‌ کنندگان، از تقدم و أفضل بودن ابوبکر،  عمر، ابوذر و سلمان در جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله پرسش کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در تاریخ ذکر نشده است. عمر بن ریاح بن قیس‌: وی از نخستین بیعت‌کنندگان با امام باقر علیه السلام بود‌، ولی چون در سفرهای حج هر بار در قبال پرسش معین از امام با پاسخ‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شد‌، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در امامت امام باقر علیه السلام شک کرد. او از امامت امام  اعراض کرد و با به چالش کشیدن علم امام در خروج (به قیام) و امر به معروف و نهی از منکر به بتریه گرایش یافت. کشی می‌نویسد: عده‌ای با عمر بن ریاح به بتریه‌ گراییدند. با این نقل قول روشن می‌شود که شخصیت‌ های مهم بتریه امام را واجب الطاعه نمی‌دانستند و علت گرایش عمر و گروهی از شیعه همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص می‌شود گروهی از مقصره در میان شیعیان و اصحاب امامیه فعالیت داشته و به دلیل همخوانی مواضع سیاسی مقصره با بتریه و بروز اختلاف به بتریه گرایش می‌یافتند‌. ابوعبدالله بلخی: داوود بن کثیر رقی نقل می‌کند که ابو الخطاب، مفضل و ابوعبدالله بلخی در خدمت امام صادق علیه السلام بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از بیزاری و سب ابو الخطاب‌ به ابوبکر و عمر و عثمان شکایت کرد. امام روی به جانب ابوالخطاب کرده و فرمود‌: چه می‌گویی؟ ابو الخطاب سب به آنان را انکار می‌کند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را غاصب می‌خواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با تعجب به امام نگاه می‌کند. امام صادق علیه السلام می‌‌ فرماید: آیا از حرف‌هایم تعجب کردی و مخالف آن حرف‌ها هستی؟ او می‌گوید: آری. به ظاهر عقیده ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقه‌های درسی ابوحنیفه بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند. بنا به نقل صفی الدین بلخی رابطه سه‌گانه میان ابوحنیفه، مذهب ارجاء و  مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن‌رو که کانون دوست‌داران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجئ‌آباد می‌خواندند. 📚مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢. 📚نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩ 📚طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧. 📚مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١. 📚مادلونگ، ویلفرد، فرقه‌های اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢. 📚کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۶۰. @BotShenasi
💡 الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ در زمان اهل بیت علیهم السلام جبهه های هجمه بر شیعه بسیار زیاد بوده و هر روز بر تعداد این جبهه افزوده می شد. امامان معصوم و اصحاب امامیه در مقابل پیروان سقیفه باید به تبیین امامت می پرداختند و وصایت اهل بیت علیهم السلام را اثبات می کردند، در جبههء دیگر در مقابل عقاید مقصره به اثبات عصمت، علم امام، برائت می پرداختند و رد عقیده امامت مفضول این جماعت می کردند و حق را برای آنها تبیین می کردند. از طرفی هم باید مقابل غلات و عقاید ایشان ایستادگی می کردند و نفی خالقیت و رازقیت اهل بیت علیهم السلام می کردند و ادعایِ خدایی این جماعت برای معصومین علیهم السلام را ابطال و مخلوق بودن اهل بیت علیهم السلام را تبیین می کردند. لذا مفوضه از فرصت پیش آمده و سخنان اهل تقصیر استفاده کرده و به اصحاب امامیه برچسب تقصیر زدند، سپس روایاتی جعل کرده و در میان ضعفاء شیعه نشر دادند که مقصره دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند و دینتان را از کسی بگیرید که مقصره او را غالی می خوانند. نویسندگان فرق و مذاهب هم آورده اند: «مفوضه، اعتقاد دارند که خداوند واحد ازلی، شخص کاملی که بدون کم و زیاد بود، به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او واگذار کرد. آنان گمان می کنند که معرفت خدای قدیم ازلی، لازم نیست و باید [رسول الله ]محمد صلی الله علیه و آله را شناخت که خالقی است که امر خلق به او واگذار شده است و او خالق آسمان ها و زمین، و کوه ها، انسان ها، جن و هر آن چه در عالم هست، می باشد». یادآوری این نکته نیز لازم است که مفوضه، مخالفان عقاید خود را به نام «»؛ یعنی، کوتاهی کنندگان در معرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام می شناختند و می گفتند: «چون آنان به این نکته نرسیدند که محمد خالق است و امر به او واگذار شده است، باید مراقب حلال و حرام باشند و اعمال مقرّر در فقه اسلامی را انجام دهند که درحقیقت این اعمال، غُل هایی است برای آنان، به منظور عقوبت آن ها در کوتاهی در معرفت». با اینکه عقاید مقصره هم خلاف امامیه بود، اما اهل بیت علیهم السلام فرمودند آنها اگر توبه کنند، آنها را پذیرفته. اما غالیان را هرگز نمی پذیرند؛ فساد عقاید غلات آنقدر زیاد بود که امام صادق علیه السلام فرمود: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام یَا عَلْقَمَةُ مَا أَعْجَبَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ فِی عَلِیٍّ علیه السلام کَمْ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ رَبٌّ مَعْبُودٌ وَ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ عَبْدٌ عَاصٍ لِلْمَعْبُودِ وَ لَقَدْ کَانَ قَوْلُ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَی الْعِصْیَانِ أَهْوَنَ عَلَیْهِ مِنْ قَوْلِ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَی الرُّبُوبِیَّةِ ⬅️حضرت صادق علیه السلام فرمود: «ای علقمه! چه شگفت انگیز است گفتارهای متناقض مردم درباره علی علیه السلام؟ چقدر فاصله است میان گفتار کسی که می‌گوید علی خدا و معبود است و گفتار کسی که می‌گوید او بنده نافرمان است و دستور معبود را تمرد می‌کند؟ (گناهکار العیاذبالله) و از این دو رقم نسبت ناروا، گفتار کسی که او را نافرمان و متمرد می‌داند، در نظر علی علیه السلام آسان تر است از نسبت خدایی دادن به او. از این روایت بخوبی فهمیده می شود که عده ای عصمت اهل بیت علیهم السلام را انکار می کردند و عده ای ادعای الوهیت می کردند!  📚بحارالانوار، جلد ۶۷، صفحه ۳ 📚المقالات و الفرق، همان، ص 92؛ فرق الشیعه، نوبختی، ص 93؛ و ر.ک: بحارالانوار، ج 25، صص 345 - 346 @BotShenasi
💡 تفویض، اختیار، مشیه، قضا [عیون أخبار الرضا علیه السلام] تَمِیمٌ الْقُرَشِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ عُمَیْرِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الشَّامِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام بِمَرْوَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رُوِیَ لَنَا عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَمَا مَعْنَاهُ فَقَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ أَفْعَالَنَا ثُمَّ یُعَذِّبُنَا عَلَیْهَا فَقَدْ قَالَ بِالْجَبْرِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ أَمْرَ الْخَلْقِ وَ الرِّزْقِ إِلَی حُجَجِهِ علیهم السلام فَقَدْ قَالَ بِالتَّفْوِیضِ فَالْقَائِلُ بِالْجَبْرِ کَافِرٌ وَ الْقَائِلُ بِالتَّفْوِیضِ مُشْرِکٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَقَالَ وُجُودُ السَّبِیلِ إِلَی إِتْیَانِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ تَرْکِ مَا نُهُوا عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ فَهَلْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَشِیَّةٌ وَ إِرَادَةٌ فِی ذَلِکَ فَقَالَ أَمَّا الطَّاعَاتُ فَإِرَادَةُ اللَّهِ وَ مَشِیَّتُهُ فِیهَا الْأَمْرُ بِهَا وَ الرِّضَا لَهَا وَ الْمُعَاوَنَةُ عَلَیْهَا وَ إِرَادَتُهُ وَ مَشِیَّتُهُ فِی الْمَعَاصِی النَّهْیُ عَنْهَا وَ السَّخَطُ لَهَا وَ الْخِذْلَانُ عَلَیْهَا قُلْتُ فَلِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا الْقَضَاءُ-قَالَ نَعَمْ مَا مِنْ فِعْلٍ یَفْعَلُهُ الْعِبَادُ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهِ قَضَاءٌ قُلْتُ فَمَا مَعْنَی هَذَا الْقَضَاءِ قَالَ الْحُکْمُ عَلَیْهِمْ بِمَا یَسْتَحِقُّونَهُ عَلَی أَفْعَالِهِمْ مِنَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. ■ یزید بن عمیر بن معاویۀ الشامی - آن چه که در عیون آمده است زید بن عمیر بن معاویۀ الشامی است، و در همان جا از نسخه دیگری چنین حکایت شده است: یزید بن عمر از معاویۀ الشامی نقل کرده، در مرو به حضور امام رضا علیه السلام رسیدم و به ایشان عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! برای ما از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان فرموده اند: "نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزی بین آن دو است"، معنای این سخن چیست؟ ایشان فرمودند: کسی که بپندارد خداوند کارهای ما را انجام می‌دهد و سپس ما را به سبب انجام آن‌ها عذاب می‌کند، قائل به جبر شده است و کسی که بپندارد خداوند عزّ و جلّ امر خَلق و روزی اش را به حجت‌های خود علیهم السلام واگذارده، قائل به تفویض شده است؛ بنابراین قائلین به جبر کافر و قائلین به تفویض مشرک هستند. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چیزی که بین این دو است، چیست؟ این است که بندگان در انجام اوامر و ترک کردن نواهی آزادند. به ایشان عرض کردم: آیا مشیت و اراده خداوند عزّ و جلّ، در اعمال بندگان جایی ندارد؟ فرمودند: در مورد طاعات، اراده و مشیت خداوند به همان امر کردن به آن‌ها و خشنودی بر آن‌ها و یاری رساندن [بندگان] در انجام آن هاست. و در مورد معاصی اراده و مشیت خداوند، همانا نهی از آن‌ها و خشم در برابر آن‌ها و یاری نرساندن در انجام آن هاست. عرض کردم: آیا قضای خداوند عزّ و جلّ نیز در [افعال] بندگان وجود دارد؟ فرمودند: آری، خداوند در هر کار نیک و بدی که بندگان انجام می‌دهند، قضایی دارد. عرض کردم: این قضا[یی که می‌فرمایید] به چه معنا ست؟ فرمودند: این که پاداش و عقوبتی که بر افعالشان استحقاق یافته اند را در دنیا و آخرت برایشان حکم کند.  📚بحارالانوار، جلد ۵، صفحه ۱۱ @BotShenasi
💡 الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ در مطالب قبل که مختصر بیان شد دیدگاه جماعتی که مقصره نام داشتند به اهل بیت علیهم السلام مشخص شد. در مطالب گذشته بصورت واضح عقاید این جماعت مشخص شد که به اختصار بیان می شود: ▪️ مقصره معتقد بودند که اهل بیت علیهم السلام : ▪️معصوم نیستند. ▪️خلافت و وصایت بلافصل ندارند. ▪️علم الهی و غیب ندارند‌. ▪️امامت مفضول را قبول داشتند. ▪️ معتقد به اجتهاد مقابل نص بودند. ▪️برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام نداشتند. ▪️امام را واجب الاطاعه نمی دانستند. ▪️خلافت غاصبین اهل بیت علیهم السلام را شرعی می دانستند. در هیچ گزارش تاریخی و روایی رد بر خالقیت، رازقیت، ازلیت و دیگر عقاید غلات مانند تناسخ، عدم شهادت اهل بیت علیهم السلام و ربوبیت و الوهیت حضرات را به تقصیر تعبیر نکردند. بلکه برخلاف این ادعا مفوضه بودند که بر منکران عقاید خود که اصحاب جلیل القدر اهل بیت علیهم السلام و علما ابرار بودند، تهمت تقصیر زدند. از دیر باز مفوضه و غلات با فقها و علما امامیه در تضاد دشمنی بودند و عمل به فقه امام صادق علیه السلام را کم معرفتی و غُل و زنجیری بر دست و پا بخاطر کم معرفتی (همان کفریات خودشان) می دانستند. هم اکنون غلات و مفوضه معاصر هم دشمنی و عناد خویش با عقاید امامیه و فقها شیعه (از کلینی تا کنون) را نمایان و آنها را مقصره و جاعل و محرف دین خدا می دانند زیرا عقاید این جماعت را کفر و شرک می دانند. بر شیعیان است که از این جماعت غالی دوری کنند. نویسندگان فرق و مذاهب هم آورده اند: «مفوضه، اعتقاد دارند که خداوند واحد ازلی، شخص کاملی که بدون کم و زیاد بود، به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او واگذار کرد. آنان گمان می کنند که معرفت خدای قدیم ازلی، لازم نیست و باید [رسول الله ]محمد صلی الله علیه و آله را شناخت که خالقی است که امر خلق به او واگذار شده است و او خالق آسمان ها و زمین، و کوه ها، انسان ها، جن و هر آن چه در عالم هست، می باشد». یادآوری این نکته نیز لازم است که مفوضه، مخالفان عقاید خود را به نام «»؛ یعنی، کوتاهی کنندگان در معرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام می شناختند و می گفتند: «چون آنان به این نکته نرسیدند که محمد خالق است و امر به او واگذار شده است، باید مراقب حلال و حرام باشند و اعمال مقرّر در فقه اسلامی را انجام دهند که درحقیقت این اعمال، غُل هایی است برای آنان، به منظور عقوبت آن ها در کوتاهی در معرفت». 📚المقالات و الفرق، همان، ص 92؛ فرق الشیعه، نوبختی، ص 93؛ و ر.ک: بحارالانوار، ج 25، صص 345 - 346 @BotShenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درباره خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله صادر اول از خداست و تمام موجودات از وجود رسول خدا به وجود آمده اند ! همه ی موجودات سرانجام به وجود خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله برمی گردند و خاتم الانبیا هم به ذات خدا بر می گردد و این است معنای «انا لله و انا الیه راجعون» و «ان الی ربک المنتهی» ! ✖️ نقد: این توحید صوفیانه است که خلقت را به معنای صدور از ذات می پندارد و خیال می کند چیزی از ذات خدا در مخلوقات وجود دارد! اینکه موجودات از رسول خدا صلی الله علیه و آله به وجود آمدند یعنی از رسول خدا در همه موجودات هست! العیاذ بالله یعنی شمر و یزید و عمر و... هم از ذات رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند. @BotShenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای میرباقری عزیز، کاش کمی روایات و نظر علما شیعه را مطالعه می فرمودید. خلقت خداوند، خمیر بازی و مجسمه بازی نیست. خداوند احداث می کند، هستی می بخشد، در کجا آمده عالَم مثل خلقت حضرت عیسی علیه السلام است؟ حضرت عیسی هم یک مجسمه می ساختند، آنکه او را زنده می کرد خداوند متعال بود. شیعه ای غالی نیست؟ انکار صدها حدیث برای چیست؟ پس این روایات نفی غلو و تکفیر غلات برایِ بودایی ها است یا آتئیست ها؟ آنچه که شما اسم آن را اذن می گذارید، نامش تفویض است‌‌. وقتی در صدها حدیث اهل بیت علیهم السلام خلق و رزق را از خود نفی کردند، شما بر چه اساسی نسبت می دهید؟ بهتر نیست که جای بیان عقاید شخصی و تفاسیر به رای و سخنان مخالف نص؛ به روایات مراجعه فرموده و عقیده اهل بیت علیهم السلام را بیان بفرمایید؟ چون سخنان شما خلاف روایات و تبلیغ عقیده تفویض و غلو است. @BotShenasi
21.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سید احمد نجفی معروف به آقاجان : امیرالمومنین علیه السلام، زینب الهی بود! اگر شما هم با مبداء (یعنی خدا) یکی بشوید (وحدت وجود) شما هم زینب الهی می شوید! همه عرفا عالم این چنین هستند. ایشان داستانی که نقل می کند هم سند متقدم ندارد و در متاخرین هم اگر وجود داشته باشد، باز هم قابل اعتنا نیست. اما این داستان بیشتر شبیه سخنان رابعه عدویه است که می گفت: از شدت محبت خدا، جایی برای محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله ندارم! ابراهیم ادهم از سران صوفیه هم محبت به همسر و فرزند را گناه می دانست! آیا این داستان صوفی مآبانه را می توان به اهل بیت علیهم السلام نسبت داد؟ @BotShenasi
💡 حافظ رجب برُسی و عقیده به صدور از ذات خداوند متعال و وحدت وجود مانند ابن عربی وكذلك الأسماء الإلهية فإنّ مرجعها إلي الاسم المقدّس، فهو جامع لشملها، وشامل لجمعها، متجلّ في أحدها؛ ونهاية الحروف النقطة فتناهت الأشياء بأسرها إلي النقطة ودلّت عليها، ودلّت النقطة علي الذات، وهذه النقطة هي الفيض الأوّل الصادر عن ذي الجلال المسمّي في أفق العظمة والجمال بالعقل الفعّال، وذاك هو الحضرة المحمدية؛ فالنقطة هي نور الأنوار، وسرّ الأسرار، كما قال أهل الفلسفة: النقطة هي الأصل والجسم حجابه، والصورة حجاب الجسم، والحجاب غير الجسد الناسوتي. دليله من صريح الآيات قوله تعالي: «اللَّهُ نُورُ السَّموَات» ، معناه منوّر السَّموَات، فاللَّه اسم للذات والنور من صفات الذات، والحضرة المحمدية صفة اللَّه وصفوته، صفته في عالم النور، وصفوته في عالم الظهور، فهي النور الأوّل، الاسم البديع الفتاح، قوله الحق: «أوّل ما خلق اللَّه نوري» ، وقوله: «أنا مِنَ اللَّه والكلّ منّي». 📚 مشارق الانوار الیقین، صفحه ۳۴ ومن حيث إنّها أوّل الموجودات صادرة عن اللَّه تعالي بغير واسطة سمّيت العقل الأوّل، ومن حيث إن الأشياء تجد منه قوّة التعقيل سمّي العقل الفعّال، ومن حيث إنَّ العقل فاض منه إلي جميع الموجودات فأدركت به حقائق الأشياء سمّي عقل الكل، فعلم بواضح البرهان أن الحضرة المحمدية هي نقطة النور وأوّل الظهور، وحقيقة الكائنات، ومبدأ الموجودات، وقطب الدائرات، فظاهرها صفة اللَّه، وباطنها غيب اللَّه، فهي ظاهر الاسم الأعظم، وصورة سائر العالم، 📚 مشارق صفحه ۳۵ فعلم أن صدور الأفعال عن الصفات، وصدور الصفات عن الذات، والصفة التي هي إمام الصفات في ظهور الموجودات، هي الحضرة المحمّدية فهي عين الوجود وشرف الموجود وهي النقطة الواحدة التي هي صفة الأحد والجمال، الصادرة عن الجلال، 📚 مشارق الانوار صفحه ۳۶ صدور اشیاء از ذات خدا یعنی ذات خدا در مخلوقات وجود دارد! حافظ رجب رسول خدا صلی الله علیه و آله را اول صادر از ذات خدا می داند و باقی موجودات را از رسول خدا صلی الله علیه و آله. این سخن یعنی موجودات از رسول خدا صلی الله علیه و آله به وجود آمدند یعنی از رسول خدا در همه موجودات هست! العیاذ بالله یعنی شمر و یزید و عمر و نجاسات و... هم از ذات رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند. رجب برسی ذات خدا را همان رسول خدا می داند که مستلزم حدوث ذات خداوند است. حقیقت محمدیه همان وحدت وجود است. @BotShenasi
🌿 امام باقر عليه السلام: مَن أصبَحَ يَجِدُ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ فَليَحمَدِ اللّه َ عَلى بادِئِ النِّعَمِ. قيلَ: وما بادِئُ النِّعَمِ؟ فَقالَ: طيبُ المَولِدِ 🌿 امام باقر عليه السلام: هر كه صبح كند و خنكاى محبّت ما را در دلش احساس كند پس خداوند را بر نخستين نعمت سپاس گويد: عرض شد: نخستين نعمت كدام است؟ فرمود: حلال زادگى. 📚 أمالي الصدوق: ۳۸۴ / ۱۳، 📚علل الشرائع: ۱۴۱ / ۲، 📚معاني الأخبار: ۱۶۱ / ۲ 🚩 محبّت شهِ مردان مَجو ز بی پدری که دستِ غیر گرفته ست پای مادرِ او @BotShenasi
اراجیف گویی مظاهری مثل همیشه! کدام بنر؟ کدام توهین؟ این چه روش کثیفی هست که یاد گرفته اید و هر سخن و عمل سُنیان را ماله کشی می کنید؟ در بنرها چه مگر می نویسند؟ به جای محکوم کردن سخنان توهین آمیز و تنش زایِ مولویِ سنی؛ شیعیان را طعن می زنید که چه شود؟ صورت مسئله را پاک می کنید که او راحت برای سخنان خودش بهانه پیدا کند. کدام تحریک؟ بیان واقعیت و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها یعنی سخنان تحریک آمیز؟ هنوز فاطمیه شروع نشده که چنین مطلب سخیفی را بیان می کنید.
عاقبت هم‌شأن قرار دادن یا تفضیل دیگران بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام شیخ طوسی به سند صحیح از اباذر غِفاری روایت می‌کند که گفت: رسول الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «أَخبَرَنَا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّرِيفُ الصَّالِحُ أَبُو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ حَمزَةَ العَلَوِيُّ الطَّبَرِيُّ الحُسَينِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ الفَضلِ بنِ حَاتِمٍ، المَعرُوفُ بِأَبِي بَكرٍ النَّجَّارِ الطَّبَرِيُّ الفَقِيهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ الحَمِيدِ، قَالَ: عَن أَبِي ذَرٍّ الغِفَارِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: لَا تُضَادُّوا بِعَلِيٍّ أَحَداً فَتَكفُرُوا وَ لَا تُفَضِّلُوا عَلَيهِ أَحَداً فَتَرتَدُّوا.» «هیچ‌کس را با علی (علیه‌السلام) همپایه و هم‌شأن قرار ندهید که کافر و گمراه می‌شوید و کسی را بر او فضیلت و برتری ندهید که مرتد و از دین خارج خواهید شد!» 📚 الأمالی (شیخ‌طوسی)، ص۱۵۳، ح۲۵۴ طرف من الأنباء (سیدبن‌طاووس)، ص۲۷۰ @BotShenasi
18.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سید احمد نجفی معروف به آقاجان : امام سجاد علیه السلام فرمود: إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ إِلَهِی، اهل آتش شدند، برای همین اجداد حضرت شهربانو سلام الله علیها به آتش رو کردند! ✖️ گرچه توهین نجفی نیاز به شرح ندارد. اما جالب آن است که همین فراز را تقطیع کرده است. إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ إِلَهِی  خدایا اگر مرا بر جرمم‏ بگیری،من نیز تو را به عفوت بگیرم،و اگر به گناهانم بنگری،جز به آمرزشت ننگرم،و اگر مرا وارد دوزخ کنی، به اهل آن آگاهی دهم که تو را دوست دارم. این فراز از مناجات شعبانیه برای تعلیم به ما هست نه اینکه العیاذبالله امام وارد آتش شوند. چگونه از این فراز، تجلی آتش را امام سجاد علیه السلام می دانند! جای سوال است! @BotShenasi
💡 دینم را از چه کسی بگیرم؟ [کش] رجال الکشی جَبْرَئِیلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَاتِمِ بْنِ مَاهَوَیْهِ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ یَعْنِی أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ علیه السلام أَسْأَلُهُ عَمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی وَ کَتَبَ أَخُوهُ أَیْضاً بِذَلِکَ فَکَتَبَ إِلَیْهِمَا فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتُمَا فَاعْتَمِدَا فِی دِینِکُمَا عَلَی مُسِنٍّ فِی حُبِّکُمَا وَ کُلِّ کَثِیرِ الْقَدَمِ فِی أَمْرِنَا فَإِنَّهُمْ کَافُوکُمَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی. ▪️ حاتم بن ماهویه می‌گوید: به امام هادی علیه السلام نوشتم - برادر وی هم نیز چنین نوشته بود - که مسائل دینی خود را از چه کسی بپرسم؟ امام در جواب آن دو برادر نوشت: آنچه گفته بودید دانستم. در امور دین خود به کسی که سن و سالش در دوستی شما گذشته و در راه امر و ولایت زیاد گام برداشته اعتماد کنید که برای شما به خواست خداوند کافی است.  📚بحارالانوار، جلد ۲، صفحه ۸۲ ▪️[رجال الکشی] مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ فِیرُوزَانَ الْقُمِّیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَحْمِلُ هَذَا الدِّینَ فِی کُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ یَنْفُونَ عَنْهُ تَأْوِیلَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِینَ کَمَا یَنْفِی الْکِیرُ خَبَثَ الحدید اسماعیل بن جابر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: در هر قرنی عادلانی تأویل مبطلان و تحریف غالیان و انحراف جاهلان را از این دین دور می‌کنند، مثل آتش زن آهنگر که زنگار آهن را در کوره ای آتشین می‌زداید. 📚بحارالانوار، جلد ۲، صفحه ۹۲ ▪️بصائر الدرجات یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَیْرِ سَمَاعٍ عَنْ صَادِقٍ أَلْزَمَهُ اللَّهُ التِّیهَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ شمر بن جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: هر کس بدون شنیدن از راستگویی، دینداری خدا کند، خدا او را در دینش تا روز قیامت سرگردان سازد. @BotShenasi
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می‌خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است! هَٰذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ۚ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ این آفرینش خداست؛ امّا به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریده‌اند؟! ولی ظالمان در گمراهی آشکارند. وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند!
💡 صوفیان و حدیث امرد در کتب صوفیه حدیث عجیبی است که به انحاء مختلف روایت شده است از جمله : رایتُ ربی لیله المعراج علی صُور شاب امر. این مطلب که در مذهب جمال پرستان که معتقد بودند خدا را باید در جمال خوبرویان جُست. عین القضاه همدانی در نامه ها خطاب به یکی از یاران می نویسد: اگر کسی از ینزل الله کل لیله، و رایتُ ربی فی صوره امرد در ضلالت افتاد؛ مصطفی را-صعلم-از آن چه؟ و اگر کسی این مذاهب فلسده که از این احادیث بازدید آمده است، وا دهد عوام ابله را واداده بود نه خبر مصطفی.‌.‌! از این که رایتُ ربی الله فی احسن صوره امرد، قومی با دید آمده اند که جمال می پرستند و پندارم که مذهب این قوم به اصفهان شنیده باشی، چه گویی؟ اگر کسی مذهب ایشان وا دهد، رایت ربی فی احسن صوره امرد وا داده بود؟ 📚 عین القضاه نامه ها، ج ۱، ص ۱۵۵-۵۶ ✖️ لازم به ذکر است که اهل سنت هم خدا را چون شاب امرد می پندارند! عاقبت دوری از مکتب اهل بیت علیهم السلام چنین سخنان و عقایدی است. @BotShenasi
💡 آیا اصحاب بزرگ اهل بیت صلوات الله علیهم حتما برای بیان حکم شرعی و فتوا، حدیث می گفتند؟ عنِ السَّيَّارِيِّ عَنْ بَعْضِ الْبَغْدَادِيِّينَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: لَقِيَ هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ بَعْضُ الْخَوَارِجِ فَقَالَ يَا هِشَامُ مَا تَقُولُ فِي الْعَجَمِ يَجُوزُ أَنْ يَتَزَوَّجُوا فِي الْعَرَبِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَالْعَرَبُ يَتَزَوَّجُوا مِنْ قُرَيْشٍ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَقُرَيْشٌ تَزَوَّجُ فِي بَنِي هَاشِمٍ قَالَ نَعَمْ قَالَ عَمَّنْ أَخَذْتَ هَذَا قَالَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُكُمْ وَ لَا تَتَكَافَأُ فُرُوجُكُم علی بن بلال گوید: یکی از خوارج با هشام بن حکم ملاقات کرد و به او گفت: ای هشام؛ چه میگویی در مورد عجم (غیرعرب) ، آیا جائز است از (زنان) عرب به ازدواج خود درآورند ؟ گفت: بله (جایز است) سپس گفت: در مورد عرب که با قریش ازدواج کند؟ گفت: بله، سپس گفت: در مورد قریش که با بنی هاشم (سادات) ازدواج کند؟ گفت :بله، سپس گفت: این را از چه کسی (یاد)گرفتی ؟گفت از جعفر بن محمد_ امام صادق علیه السلام_ که شنیدم می فرمود: آیا خون هایتان با هم برابری میکند ولی فرجهایتان (نکاحتان) با هم برابری نمیکند؟! 📚کافی جلد 5 ص 345 در روایت فوق مشاهده می کنیم به اصحاب اهل بیت صلوات الله علیهم رجوع می کردند و احکام شرعی می پرسیدند و نمی گفتند خودمان سرخود حکم شرعی خویش را استنباط می کنیم و به دست می آوریم در روایت فوق مشاهده می کنیم هشام که یکی از بزرگترین و عالم ترین و متقی ترین اصحاب ائمه صلوات الله علیهم بوده در پاسخ سوال شرعی به یک نعم اکتفاء می کند و در ابتدا هیچ حدیثی نیز ارائه نمی دهد. یعنی پاسخ مسئله شرعی را می دهد بدون اینکه روایتی بیان کند. بهتر است بعضی اشخاص جاهل سکوت کنند و شیعیان را گمراه نکنند. @BotShenasi
💡اخذ علم از علما مانند اخذ علم از معصوم است [معانی الأخبار ]مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ أَیُّوبَ بْنِ أَبِی غُفَیْلَةَ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ کَرَّامٍ الْخَثْعَمِیِّ عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِیَّاکَ وَ الرِّئَاسَةَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَمَّا الرِّئَاسَةُ فَقَدْ عَرَفْتُهَا وَ أَمَّا أَنْ أَطَأَ أَعْقَابَ الرِّجَالِ فَمَا ثُلُثَا مَا فِی یَدِی إِلَّا مِمَّا وَطِئْتُ أَعْقَابَ الرِّجَالِ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِیَّاکَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِی کُلِّ مَا قَالَ. ▪️ابوحمزه ثمالی گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: به تو هشدار می‌دهم که بپرهیزی از آن که سودای ریاست را در سرت بپرورانی، و برحذر باش از این که دنباله رو مردم باشی. عرض کردم: قربانت گردم، ریاست را دانستم، و اما این که دنبال مردم نروم، در حالی که، من دو سوم از آنچه که دارم (روایات از شما) را به سبب دنبال روی به دست آورده ام! فرمود: چنان نیست که پنداشته ای، بلکه منظور این است که بپرهیزی از آنکه غیر از حجت حق، شخصی دیگر را به رهبری انتخاب نمایی و هر چه گوید، تصدیقش کنی. علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: ظن السائل أن مراده علیه السلام بوطء أعقاب الرجال مطلق أخذ العلم عن الناس فقال علیه السلام المراد أن تنصب رجلا غیر الحجة فتصدقه فی کل ما یقول برأیه من غیر أن یسند ذلک إلی المعصوم علیه السلام فأما من یروی عن المعصوم أو یفسر ما فهمه من کلامه لمن لیس له صلاحیة فهم کلامه من غیر تلقین فالأخذ عنه کالأخذ عن المعصوم و یجب علی من لا یعلم الرجوع إلیه لیعرف أحکام الله تعالی. پرسشگر فکر کرده، مراد امام علیه السلام از دنبال روی مردان، مطلق گرفتن علم از مردم است. امام علیه السلام فرمود: مراد این است که مردی را بدون دلیل نصب العین خود قرار دهی و در هر چه از رأیش بدون استناد به معصوم گوید، او را تصدیق نمایی؛ اما کسی که از معصوم روایت می‌کند یا چیزی را که از سخنان معصوم فهمیده تفسیر می‌کند، برای کسی که صلاحیت فهمیدن کلام معصومین را بدون تلقین از جانب دیگری ندارد، پس اخذ احکام از چنان شخصی، مثل گرفتن احکام از معصوم است. و بر جاهلان رجوع به سوی آن شخص واجب است تا احکام خدا را بشناسند. 📚 بحارالانوار ج ۲ ص ۸۳ @BotShenasi
[الإحتجاج] عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه السلام قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مَا مَعْنَی الْأَحَدِ قَالَ الْمُجْمَعُ عَلَیْهِ بِالْوَحْدَانِیَّةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ یَقُولُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِکَ لَهُ شَرِیکٌ وَ صَاحِبَةٌ. ▪️ أبو هاشم جعفری گوید: از حضرت جواد علیه السّلام پرسیدم: «أحد» در آیه مبارکه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» به چه معنا است؟ فرمود: یعنی اتّفاق همگان بر یکتایی او، چنان که خود فرموده: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّه». [عنکبوت / ۶۱] و اگر از ایشان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است؟ » حتما خواهند گفت: «اللَّه» سپس برای او شریک و صاحبی قائل می‌شوند. 📚بحارالانوار، جلد ۳، صفحه ۲۰۸ @BotShenasi