eitaa logo
MarziyehEmami
36 دنبال‌کننده
183 عکس
27 ویدیو
1 فایل
خبرنگار و آشنا با راه اندازی سایت و علاقمند به فتوشاپ، عکاسی، برنامه نویسی، و ساخت کلیپ bamemeybod.ir sayehboun.ir @MarziyehEmami
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز یکی دیگه از تمرینهای برنامه نویسی را برای پشتیبان دوره فرستادم. این تمرین خروجی خاصی ندارد فقط یک تغییر فونت در برنامه tailwind بود. فونت vazir رو به فونتهای موجود اضافه کردم. @channel_marziyah
169 کلمه باز صدای بلند طوطی هنوز صبح نشده گوشم را می نوازد. انگار مراقب است من بلند شوم و او فریاد کند. به سمت آشپزخانه می روم نگاهم به سمت پاسیو می‌افتد که به جای گل و گیاه جایگاه بچه خرگوشها و طوطی پر سر و صدا شده‌است. دلم برای خرگوشها و آن نگاههای ساکت آنها هم می‌سوزد ، برای آنها هم تکه‌هایی از سیب می گذارم. هنوز کامپیوتر رو روشن نکرده، باز صدای طوطی بلند می‌شود. این بار دیگه چی می‌خوای؟ هی صدا کن، اعصابم خرد شد. حداقل بخون دل آدم باز شه. نگاهم از کنار کامپیوتر به سمت آشپزخانه و طوطی و خرگوشهای جا خوش کرده در پاسیو می‌افتد. چه منظره زیبایی است. آشپزخانه‌ای به بزرگی آشپزخانه خانه خودمون کمتر دیدم. با گذر از کنار قفس طوطی که این گونه من رو به حرکت وادار مکنه، قدم به آشپزخانه می گذارم چند بادام کاغدی از روی میز برایش بر می‌دارم. کنار کامپیوتر استکان آبجوش را بر زمین می‌گذارم. باز هم متوجه نشدم کی آب جوش برای خودم ریختم. پی نوشت: از تمرین های دوره داستان نویسی تقدیم نگاه سبز شما شد. @channel_marziyah
امانم نبود پاهایم در کفشهای نویی کنم که مادرم برایم خریده بود. بروم کوچه و با بچه ها بازی کنم. کفشهایم دمپایی راحتی بود که خیلی به نظرم خوشگل بود. رفتم. اما کاش نرفته بودم. پسر همسایه کفشهایم را موقعی که از پاهایم درآورده بودم بی رحمانه به دور دست پرتاپ کرد. من گریان به سمت مادرم رفتم. مادر او و مادر من و بچه ها همه به دنبال کفش ها رفتیم. شب شده بود دیگه گشتن فایده نداشت. دلم گرفت مادرم مرا دعوا کرد، مادر او هم بهم دشنام داد. کفشهایم دیگر پیدا نشد. هنوز هم وقتی به یاد آن روز می افتم، آهی می کشم. هنوز هم وقتی از خیابان فرخی گذرم می افتد آن روزها و خاطرات تلخ و شیرین زیادی در خاطرم نقش می بندد. زمانی که به دنبال هم در کوچه کل بازی می کردیم، گرگم به هوا و عمو زنجیر باف بازی و تفریح ما بود. زمانی هم عمه صدایم زد دختر برو خجالت بکش داری با پسرها بازی مکنی! برو چادر سر کن دیگه بزرگ شدی! آن روزها روزهای بچگی من بود. خیلی زود گذشت. اکنون من نشسته ام و دارم از آن زمان می نویسم. زمانی ما بچه های دیروز آرزوهای کوچک داشتیم. پی نوشت: از تمرین های دوره داستان نویسی تقدیم نگاه سبز شما شد. @channel_marziyah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طراحی سایت فیلیمو یکی دیگه از تمرین های کمپ آموزشی برنامه نویسی @channel_marziyah
تعداد کلمات: 195 کلمه هنوز هم باورم نمی شد کتاب ریاضی معروفی که معلم معرفی کرده را الان در دست دارم. زن عمو زن عمو نمی دونی چقدر خوشحالم که شما اینجا هستی. چت شده دختر ! چرا این طوری شدی؟ من دیروز هم خونه شما بودم. نه زن عمو پا و قدمت خوب بود. الان کتابفروشی بودم. چشمم به این کتاب افتاد. خیلی به دنبالش بودم تا بخرم. چی مگی پا و قدم چیه؟ حالا خوب شدی خریدی. انشاءالله خدا بهت کمک کنه. ریاضی خیلی ضعیف هستم. به این کتاب احتیاج داشتم. معلم راهنمایی کرد که این کتاب بخریم خیلی کمکه. اصلا قرار نبود امروز برم کتابفروشی. اگر خواهرم زمین نخورده بود و مادرم سراسیمه او را به دکتر نمی رسوند. من هم کتابفروشی نرفته بودم. خاک عالم! خواهرت زمین خورده؟ مادرت نیست. تو دلت خشه کتاب خریدی! زن عمو چکار کنم دیگه! نگرانی داشتم می مردم رفتم کتابفروشی ببینم شماره جدید مجله اومده تا بخرم و بخونم سرگرم بشم که این کتاب رو دیدم. واقعا که ؟!! برو ببین کیه در مزنه . با خوشحالی به سمت در خانه رفتم در را که گشودم دیدن مادرم که خواهرم را خندان در آغوش داشت، خوشحالیم را دوچندان کرد. پی نوشت: از تمرین های دوره داستان نویسی تقدیم نگاه سبز شما شد. @channel_marziyah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طراحی وبلاگ یکی دیگه از تمرین های کمپ آموزشی برنامه نویسی @channel_marziyah
امسال به عنوان خبرنگار فعالیت نداشتم چون بهتر دیدم همراه با فعال نگه داشتن سایت ها ی خبری بام میبد به آدرس bamemeybod.ir و سایه بون به آدرس sayehboun.ir و کانالهای خبری مرتبط به آنها بیشتر به آموختن آنچه علاقه دارم، بپردازم. کانال @channel_marziyah شامل تمرین های مرتبط به دوره های آموزشی است که شرکت کردم. وقتی آموزشها را دنبال می کنم و آنچه به عنوان تمرین دوره انجام می دهم نتیجه آن حس خاصی دارد و دوست دارم به اشتراک بگذارم. خبرنگاری هم دوست دارم خیلی وقتها اراده می کنم بروم سطح شهر و از مردم در ارتباط با مشکلات شهروندی مصاحبه و از مکانهای تاریخی و دست آوردها تصویر بگیرم. ولی نمی دانم پایم پیش نمی رود. آنچه از فعالیتهای چهار ساله که به عنوان رابط خبری ایرنا و همچنین ارسال خبر برای خبرگزاری بسیج به یادم می آید، دلسردم می کند. خسته ام خسته از انجام کارهایی که وقت گذاشتم. وقت گذاشتم از زندگی که باید برای فرزندانم وفت می گذاشتم. دنبال چراهای زیادی هستم و جواب هایی که خودم باید داشته باشم. به هر حال سایتهای خبری بام میبد و سایه بون فعال است‌. خبرهای مردمی و روابط عمومی ها که دریافت می شود در سایت و کانالهای مرتبط منتشر می شود. روزتون شاد @channel_marziyah
بخشی از خاطره خدابیامرز مادرشوهرم زمانی که یک فرزندش مجروح شده بود و خبر شهادت فرزند دیگرش را به او دادند: کنار سماور نشست، یک چایی برای خودش ریخت و گوشه پرده را بالا زد، پسرش بیدار بود. یک چایی هم برای او ریخت و سینی را کنار رختخوابش برد. نگاه خود را از سمت پسرش به سوی حیاط آب پاشی شده چرخاند. نتوانست اشک فروریخته بر دیدگانش را از او مخفی کند. اصلا باورش نمی شد که او پای سالم خود را نیز از دست داده است. مامان چی شده؟ هیچی دلم داره میجوشه، نمی دونم چرا اینطوری شدم. می ترسی دیگه نتونم راه برم. نگران نباش. وقتی یادم میاد چطور پشت سر دکتر می دویدم و با التماس می گفتم پایت رو عمل کنه خوب میشه دلم آتیش می گیره. نمی دونستم این پای سالم رو هم زمونی میاد که نداشته باشی. زن چرا گوشی رو برنمی داری؟ خودش را کشت. الو الو .... سراسیمه خودش را به سپاه رساند همین که از حال پسرش در جبهه پرسیدند انگار تیر به دلش زدند. هنوز به خانه نرسیده بود که از دور دید دارند خانه را با پارچه های سیاه و سرخ می پوشانند. https://eitaa.com/channel_marziyah از تمرین های ارسالی برای دوره نویسنده شو😊
امروز در سالروز ولادت حضرت زینب (س) بعد از مدتها آمدم برای گرفتن گزارش خبری از یک برنامه ورزشی بعد از این برنامه هم برنامه تجلیل از پرستاران و مادریاران مرکز نگهداری معلولین ذهنی و روانی مزمن بود. https://eitaa.com/channel_marziyah
دلم می خواهد تبعیض ها و بی تفاوتی ها و ظلم ها را فریاد کشم، اما نایی برای فریاد کشیدن ندارم. دلم می خواهد با جوهر قلم دیوارها را رنگ رنگی کنم و از جور زمانه بر در و دیوار بنویسم ، اما قلم را جوهری نیست. نوشتن را دوست دارم، ولی یاری از سوی کلمات نیست. کلمات باید یاری کنند تا نوشته هایی بر صفحات روشن حک شود. نوشته هایی که باید کوتاه و نغز باشند. دیگر کسی یارای خواندن ندارد. می خواهم کبوتر دل را پرواز دهم روانه آسمان کنم. بر فراز آسمان فریاد کشم https://eitaa.com/channel_marziyah
🔵 دیدار سرپرستان شبکه بهداشت و درمان، مرکز بهداشت و اورژانس ۱۱۵ با فرماندار ویژه شهرستان میبد. 🔷️ به گزارش روابط عمومی شبکه بهداشت و درمان شهرستان میبد، در تاریخ ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۳ سرپرست شبکه بهداشت و درمان به همراه سرپرست مرکز بهداشت و نیز سرپرست اورژانس ۱۱۵ شهرستان میبد با مهندس سجادی پور فرماندار ویژه شهرستان میبد دیدار نمودند. 🔷️ در ابتدای جلسه دکتر میرشمسی ضمن تبریک به مناسبت هفته بسیج، به اهم برنامه ها و اولویت های تیم مدیریتی جدید شهرستان در حوزه سلامت و اورژانس پرداخت و در ادامه بر ارتقای شاخص های سلامت و درمان شهرستان اظهار امیدواری نمود. 🔷️ فرماندار ویژه میبد در جلسه معارفه خانم دکتر لیلا غفوری پور بعنوان سرپرست مرکز بهداشت و آقای شیرغلامی سرپرست مرکز اورژانس و فوریت های پزشکی گفت: امروز یکی از دغدغه های مهم در کشور بحث جمعیت و فرزند آوری است. 🔷️ سید جمال سجادی پور با بیان اینکه در حوزه جوانی جمعیت باید دانشگاه علوم پزشکی و شبکه بهداشت و درمان محور باشد افزود: نگاه مردم باید به جوانی جمعیت و فرزند آوری تغییر کند. 🔷️ فرماندار ویژه میبد نقش شبکه بهداشت و درمان را در رفع آسیب های اجتماعی، ازدواج و افزایش فرهنگ فرزند آوری مهم خواند. 🔹️ وی در ادامه بر تکمیل ساختمان های اورژانس کنارگذرغربی، روستای رکن آباد و شهیدیه و تجهیز اورژانس ندوشن تاکید کرد. روابط عمومی شبکه بهداشت و درمان شهرستان میبد [ 𝐁𝐀𝐌𝐄𝐌𝐄𝐘𝐁𝐎𝐃 ]