eitaa logo
چَنتِه 🗃
3.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
19 فایل
چَنته: واژه ای بهابادی به معنی ظرف پارچه ای بزرگ(دولو) که در آن تعدادی کیسه های کوچک قرار داده می شد و معمولا محتوی انواع داروهای گیاهی بود . چنته از ملزومات جهیزیه دختران در قدیم بود. پل ارتباطی @HOSSYN90 @Tayyebeee آگهی و تبلیغات 👇 @HOSSYN90
مشاهده در ایتا
دانلود
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #خاطرات_مدرسه 📷 عکسی ماندگار از اردوی دانش آموزی سالهای اول انقلاب 🔹معلم عزیز جناب حاج ح
✍ جناب آقای محمدرضا دهقان افراد این عکس را اینجوری معرفی کردن: 👇 🔹ردیف جلو از سمت چپ . آقای ایمانی، علی اکبر صادق زاده ، دکتر دادگرنیا، عباس محمدی نیا، ناشناس، محمدرضا بخشی 🔹ردیف دوم: شهید صادق زاده، و علی جلیلی 🔹ایستاده از راست: علی کاظمی (میرزا محمد)، دکتر حسین کاظمیان ✍ آشیخ حسین حاتمی نوشتن: 👇 🔸ایستاده دو نفری: آقای علی کاظمی (میرزا محمد) و دکتر حسین کاظمیان 🔸از راست نشسته جلو: آقای محمد رضا بخشی ، آقای حاج علی جلیلی و آقای اکبر صادق زاده 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر 📷 تصویری تاریخی و ماندگار در حافظه ی بهاباد از آلبوم جانباز س
✍ آقای حسن باقریان به درستی اشاره کردند که در این تصویر، مرحوم آغاضیاء حضور دارن نه مرحوم حاج سید محمد رضوی مطلب، ویرایش شد. 👌
تیم «طویله» و «فوتبال» و«اُس ممد حاتمی» ✍ حسن آقای حاتمی، دبیر فیزیک مدارس بهاباد در صفحه ی اینستاگرام خود @hatami116 با انتشار این عکس قدیمی، خاطره ی بسیار زیبایی از تیمداری و فوتبال در دهه ی شصت در بهاباد نوشته که ما هم با اجازه و البته بی اجازشون ، اینجا درج و منتشر می کنیم. 👇 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #خاطره_قدیمی تیم «طویله» و «فوتبال» و«اُس ممد حاتمی» ✍ حسن آقای حاتمی، دبیر فیزیک مدارس
تیم «طویله» و «فوتبال» و «اُس ممد حاتمی» ✍ حسن حاتمی بهابادی(اُس ممّد) 🔸امروز میخوام براتون از یه تیم فوتبال با اسمی منحصر به فرد بنویسم: «تیم طویله» بله؛ درست شنیدید:«تیم طویله» خونه پدری ما در کوچه شهید بهابادی روبروی آموزش و پرورش قرار داره، اون زمان همه خونواده ها شلوغ پلوغ بودن و کوچه ما پر بود از بچه های قد و نیم قد. دهه شصتیا مدارس دو نوبتی اون سالها رو یادشونه، عصرا که از مدرسه میومدیم زنها و دخترا سرتاسر کوچه جلوی خونه ها می نشستن و حرف می زدن و ما پسرا هم تو کوچه فوتبال بازی می کردیم. ماها چهارتا پسر بودیم به اضافه ی پسرای خدابیامرزها: ناصر کیوانی و ماشالا رزاقی و سید محمد رضوی و البته مهدی بزم و حمید غنی زاده و مسعود احمدی و صادق رزاقی و... یه روز پسرای بزرگتر کوچه تصمیم گرفتن یه تیم تشکیل بدن و برای اعضای تیم لباس بخرن. یکسال تمام ماهی بیست تومن پرداخت کردیم تا پولش جور شد- بماند که پرداخت این پول با وضع اقتصادی اون زمان خانواده ها چقدر مشکل بود- بالاخره یه روز علی ما و حمید غنی زاده رفتن بافق و برای تیممون یه لباس آبی با خطهای سفید مورب و یه شورت قرمز خریدن و آوردن. این شد اولین لباس و شورت ورزشی ما تو اون سن. و واقعا اون روز یکی از بهترین روزای دوره ی نوجوونی ما بود. چقدر منتظر بودیم یه مسابقه پیش بیاد و اجازه بدن لباسمونو بپوشیم. اسم تیم رو هم بعدا از رو اسم یه تیم تهرونی برداشتیم و گذاشتیم «گسترش» که البته بعدا باز اسم تیم رو عوض کردیم. مدیران تیم برای نگهداری لباسها و پولها و برگزاری جلسات، نیاز به جا داشتن اما تو خونه های اون وقت برای خود بچه ها هم جا کم بود. نهایتا همه فکراشونو ریختن روی هم و یه جای عالی پیدا کردن، ته حیاط خونه ی ما یه طویله ی کوچک با دیوارای کوتاه و بدون سقف بود. یه روز دور هم جمع شدیم و آشغالاشو بردیم بیرون. تهشو صاف و صوف کردیم، سقفشو یادم نیس با چی پوشوندیم. یه فرش کهنه انداختیم توش و بچه ها رفتن یه قفل خریدن و زدن درش و پس از ساعتها تلاش، دفتر مرکزی هیئت مدیره تیم گسترش 😁 در محل طویله ی کوچک خونه ی اُس ممد حاتمی آماده شد. خوشحالی ما از این اتفاق دیری نپایید و پدر بزرگوارمون که کلا با توپ و فوتبال مخالف بودن و اسم تیم ما رو گذاشته بودن تیم طویله، جلوی هر کسی که میومد خونمون آبرو برامون جا نمیذاشتن😬😂 انصافا هم کلی خجالت می کشیدیم از این اسمی که به خاطر نفوذ اس ممد بین مردم، بیشتر از گسترش سر زبونها افتاده بود. نهایتا پدر کار خودشونو کردن و کاری به سرمون آوردن که کلا بی خیال تیمداری و اون طویله (ببخشید دفتر هیئت مدیره تیم) شدیم. الان سالهاست که هممون از اون کوچه رفتیم اما هنوز که هنوزه خاطره اون کوچه و تیم طویله از ذهن هیچ کدوممون بیرون نرفته☺️ 🆔 @chantehh
🔹 در بین آلمانی ها قصه ای هست كه این چنین بیان می شود : ✍ آقای جمال موتاب مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت ! متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند، آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند ، اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد ! زنش آن را جابه جا كرده بود، مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار می‌كند ! همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم ! 🆔 @chantehh
◾️۶شب اول: 🎙سخنران:حجةالاسلام مهدی خدادادی 🎤 مداح:آقای هادی منصوری نژاد ◾️۵شب آخر: 🎙سخنران:حجة الاسلام محمدعلی اخوان 🎤 مداح:آقای کاظم خواجه ای
▪️پنجم شهریورماه ۱۳۸۵ زنده یاد گل محمد احمدی به رحمت خدا رفتند. در سالروز درگذشت ایشان، صلوات و فاتحه ای هدیه کنیم. 🆔 @chantehh
هرگز دلسرد نشوید. اگر امور معیّنی درست سَرِ موقعی که شما انتظارش را داشتید یا به گونه ای که شما می خواستید پیش نیامد، آن را شکست نخوانید. علّت این که آن را نستانده اید این است که چیزی بسیار بهتر در راه است و به وقت درست پدیدار خواهد شد. وقتی احساس می‌کنید شکست خورده اید، به یادتان بیاورید که علتش این بوده که آرزویتان آنقدر که باید بزرگ نبوده است. بر عظمت دیدگاه و آرزویتان بیفزایید تا شاهد پاسخی شوید که در تصورتان نیز نمی‌گنجد. شکست همان موفقیتی است که می کوشد در مقیاسی وسیع تر به سراغتان بیاید. بیشتر شکست‌های ظاهری، پی ریزی راهی به سوی پیروزی است. 🆔 @chantehh
🗓 روز هفتم ، صفحه هفتم 📖 سوره بقره، جزء ۱ 🆔 @chantehh
در سحرگاه سر از بالش خوابت بردار! کاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن! باز کن پنجره را! تو اگر باز کنی پنجره را من نشان خواهم داد، به تو زیبایی را. بگذار از زیور و آراستگی من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد که در آن شوکت پیراستگی چه صفایی دارد آری از سادگیش، چون تراویدن مهتاب به شب مهر از آن می بارد. باز کن پنجره را من تو را خواهم برد به سر رود خروشان حیات، آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز؛ بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز. باز کن پنجره را! صبح دمید!! صبحتون بخیر و شادی 🌻 📷 روستای زیبای «جنگل» بهاباد، عکس از آقای مهدی حدادزاده 🆔 @chantehh
شهید جلال کاظمی بهابادی جلال در دوم فروردين ۱۳۴۹ در شهرســتان بهاباد به دنيا آمد. پدرش ميرزامحمــد، كشــاورزی مي كردند . دانش آموز اول متوســطه بود که از ســوی بسيج داوطلبانه در جبهه ها حضور يافت. جلال در بيســت و چهــارم دی ماه ۱۳۶۵ با سمت تك‌تيرانداز در شلمچه بر اثر اصابت تركش گلوله توپ و ســوختگي شهيد شد. یادش گرامی و مانا باد . 🆔 @chantehh
📷 از پایین: شهید جلال کاظمی ، شهید سیدعلی حسینی نسب اهل خیرآباد یزد و محمدرضا عبداللهیان 🗓 سال ۱۳۶۵ 🚩 شهید حسینی نسب بیستم دی ماه ۶۵ و شهید جلال کاظمی چهار روز بعد در شلمچه به شهادت رسیدند. 🆔 @chantehh
ششم شهریورماه؛ روز منطق و بزرگداشت علامه ملاعبدالله بهابادی ✅ دبیرخانه کنگره بزرگداشت فقیه منطقی و حکیم بزرگ، علامه ملاعبدالله بهابادی، روز ششم شهریور ماه - که مقارن است با پایان نگارش کتاب «الحاشیه علی تهذیب المنطق التفتازانی» توسط وی- را به عنوان روز منطق و بزرگداشت علامه ملاعبدالله به شورای فرهنگ عمومی کشور برای ثبت در تقویم رسمی پیشنهاد کرده است. 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
ششم شهریورماه؛ روز منطق و بزرگداشت علامه ملاعبدالله بهابادی ✅ دبیرخانه کنگره بزرگداشت فقیه منطقی
آخوند ملاعبدالله بهابادی 🔸 ملا عبدالله بهابادی یزدی، ملقب به نجم‌الدین، فرزند شهاب‌الدین حسین از عالمان یزد است. 🔸 تاریخ‌نگاران، تولد او را در سال‌های ابتدایی سده دهم قمری در بهاباد یزد نوشته‌اند. 🔸 کتاب «الحاشیه علی تهذیب المنطق» مشهور به حاشیه ملا عبدالله از مشهورترین نوشته های اوست که سال‌ها کتاب درسی حوزه‌های علمیه بوده و هست . 🔸 بهابادی، در جوانی برخوردهای تند با فلاسفه و متکلمان به نجف هجرت می کند. 🔸 به علت ویژگی‌های اخلاقی و جایگاه علمی‌اش در نجف، از سوی شاهان صفوی، متولی و خزانه‌دار حرم امام علی(ع) شد و پس از او، فرزندان و طایفه‌اش تا زمان جعفر کاشف‌الغطاء عهده‌دار این مسئولیت بودند. طایفه اَلمُلّا یا مُلالی در نجف به ملاعبدالله منتسب است. برخی رابطه ملاعبدالله با دربار صفوی را در حل مشکلات شیعیان مؤثر دانسته‌اند. وی و نوادگانش حدود ۱۰۰ سال تولیت مقدس بارگاه علوی بودند. رهبر انقلاب در این باره می‌گویند: «ملاعبدالله صاحب حاشیه، که مال همین بهاباد شماست استاد شیخ بهایی -معاصر با مقدس اردبیلی-استاد منطق و فلسفه و ریاضیات و صاحب مدرک بوده‌است.» 🔸ملا عبدالله مدارسی در اصفهان و نجف داشته و اکنون مدرسه و کتابخانه‌ای در نجف منتسب به وی و خاندان اوست. 🔸 شیخ بهایی، حسن بن زین‌الدین عاملی و سید محمد موسوی عاملی از جمله شاگردان وی بوده‌اند. وی دارای تألیفاتی در تفسیر، فقه، منطق، فلسفه، کلام و ادبیات عرب بود که توسط کنگره بزرگداشت وی در دست چاپ است. مجموع آثار او به بیست عدد می‌رسد که اغلب عربی و بعضاً فارسی است. 🔸استاد شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام در صفحه ۵۸۰ دربارهٔ شخصیت آخوند ملا عبدالله آورده‌است: «ملا عبدالله یزدی صاحب حاشیه معروف بر منطق التهذیب که به حاشیه ملا عبدالله معروف و کتاب درسی طلاب در منطق است. بعضی مدعی شده‌اند که از علوم شرعیه بی‌اطلاع بوده‌است، ولی برعکس، هم فقیه بوده و هم اهل معقول، خصوصاً منطق. در شیراز نزد جمال‌الدین محمود سابق‌الذکر و امیر غیاث‌الدین دشتکی تحصیل کرده‌ و در آخر عمر به عراق رفته است.» 🔸آخوند ملاعبدالله بهابادی بعد از عمری تلاش و مجاهدت در راه تعلیم و تعلّم، سرانجام در سال ۹۸۱ هجری قمری در اواخر حکومت شاه طهماسب صفوی، چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت. 🔸در بهاباد زادگاه آخوند، بقعه ای متبرکه وجود دارد که به مزار ملاعبدالله بهابادی یزدی (صاحب حاشیه) مشهور و منسوب است. این بقعه زیارتگاه خاص و عام و مورد توجه اهالی بهاباد و سایر مناطق اطراف بود. کراماتی نیز از صاحب آن مزار نقل می شود. 📚 برای مطالعه ی بیشتر 👇👇 ملاعبدالله بهابادی 🆔 @chantehh
📸 معلمین و دانش آموزان دبستان ادیب بهاباد در سال ۱۳۲۵ 🔺مرحوم میرزامحمد ایمانی ، نفر سوم نشسته از راست 🔻 بر روی تخته سیاه شعری نوشته با این مطلع : به لوح سینه ما نقش زد چنین استاد ... 🆔 @chantehh
✍ آقای محمدحسن لقمانی ( سیمرغ ) 🔸 سلام دوست و برادر گرامی جناب حسین آقا به بهانه اینکه امروز ۶ شهریور روز منطق و به روایتی روز بهاباد هم هست و در تقویم استان یزد قرار است ثبت شود ،چند شعر درباره بهاباد دارم یکیش که جدیدترینش هم هست برای کانال چنته میفرستم : 🌱 .... بهاباد زیبا ....🌱 کوه و کمر و دشت تو زیباست بهاباد هر سوی تو این نکته هویداست بهاباد در وصف جمال تو چه بسیار نوشتند در جسم تو صد روح مسیحاست بهاباد همسایه دیوار به دیوار کویری هم دشت تو هم کوه تو گیراست بهاباد یک سویِ تو کوهیست چنان کوه دماوند سوی دگرت جُلگه و صحراست بهاباد بگذشته ز جانیم و برایت نگرانیم چندیست که در هجمه اعداست بهاباد داد از که زنم زین همه بیداد بر این شهر امیدِ به آینده و فرداست بهاباد صد خاطره دارم ز تو ای کوه همیجان هر روز تو را محو تماشاست بهاباد ای جنگل و فودیج و دِهِرت و تقی آباد با نام تو تسکین و تسلاست بهاباد هر گوشه آن جلوه ای از باغ بهشت است چون سرو سهی خوش قد و بالاست بهاباد هم مآمن "سیمرغی" و هم پیک سلیمان فردای تو زیبا و شکوفاست بهاباد ۱۴۰۲/۸/۴ لقمانی بهابادی "سیمرغ" 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
📣📣📣📣📣📣📣توجه توجه سلام دوستداران چنته تا اخوی مهدی بیدار نشده من چند کلمه ای از بین الحرمین بنویسم. ا
علی اکبر خادمزاده بهابادی 🔹سلام جناب عبداللهیان . امروز دیدم در چنته یادی از پسرعموی من، مرحوم محمد خادم زاده کردید این دو عکس را از آن مرحوم داشتم خدمت شما ارسال کردم. 🆔 @chantehh
تعطیلی پنجشنبه‌ها لغو شد 🔸معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی استانداری یزد: تعطیلی پنجشنبه‌های ادارات و بانک‌های دولتی یزد لغو شده است. به گزارش خبرگزاری صداوسیمامرکز یزد، پارساییان با اشاره به لغو تعطیلی پنجشنبه‌ها در یزد، گفت : مبنای ساعت کاری ادارات و بانک‌های دولتی یزد تا نیمه شهریور از ساعت ۶ صبح تا ۱۳ است.وی ادامه داد: تعطیلی پنجشنبه‌های ادارات و بانک‌های دولتی یزد نیز لغو شده است. 🆔 @chantehh
سلام و عصر بخیر ✋ خب دیگه، یه وقتایی هم اینجوری میشه صبح و عصر گرفتار میشیم و نمیتونیم اونجوری که باید، به مسئولیتی که بخاطر لطف شما همشهریای عزیز به عهده گرفتیم به درستی و به وقت، عمل کنیم. اخوی حسین هم که رفته کربلا، هیچ جوره قصد برگشتن نداره. حُکماً دخیل بسته، گرفتن ولش نمی کنن 😊 هر روزم صبح تا صبح پیام میده: مهدی از بین الحرمین به دعاگوییت مشغولم. بهش پیشنهاد دادم نمیخواد بیاد همونجا بمونه شعبه دوم چنته رو از اونجا اداره کنه😌 حالا اگه قسمت شد رفتت کربلا و وسط تابلوهای «عربی نوشته»، چشمتون خورد به تابلوی «چنته» یه سری هم به حسین ما بزنِت. ایشالا از حالا تا آخر شب مث شاطرا، پست می چسبونیم تو تنور چنته تا کم کاری امروزمون رو جبران می کنیم 😁🙋‍♂ 📷 راستی یادم رفت بگم این عکس از اخوی حسین در سالهای اول دهه ی هفتاد تو زمین خاکی ورزشگاه بهاباد گرفته شده که همه کلی خاطره ازش دارن و تعریف نمی کنن😞 🆔 @chantehh
📸 آخ اخ چه عکسی 😃 باغستون، محله حسینیه فاطمیه، کوچه تگِر، سمت راست خونه ی دوم، منزل اسدالله عالمی و سکینه خاتون، همسایه های نجیبِ فاطی جوادا و محمد مهدی ترحمی، ربابه مَ رفیعا و بی بی شهربونو ، ربابه مِرزَسَنا و حسن مقدسی درخت توت و جوی آب و رخت شُستنای زنها و دخترای کوچه لب این جوی آب که حکایت تکراری همه ی جوهای روان بهاباد بود تو سالهای دهه ی شصت که کلی زن و دختر داشتن رخت و لباس می شستن... 📨 تصویر زیبای حاج اسدالله و سکینه خاتون که خدایشان رحمت کند را عباس آقای عالمی فرستادن. لطفشون زیاد 🙏 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #مردم_بهاباد #کوچه_های_بهاباد 📸 آخ اخ چه عکسی 😃 باغستون، محله حسینیه فاطمیه، کوچه تگِر،
سرکار خانم اقدس حاتمی 🔸سلام ممنون از عکس کوچه تگر آخ آخ نمیدونِد چقدر خاطره دارم از اهالی این کوچه، خدا شاهده الان عکسو دیدم از مرور خاطرات شیرین گذشته اشکم در اومد. تمام بچگیمون تو این کوچه، خونه مادربزرگ مهربون؛ فاطمه خانم هوشمند و پدربزرگ عزیزم حاج علی ترحمی ، دایی و زن دایی و بچه های دایی ، لباس شُستنای بی بی و تماشا کردن ما بچه ها ، رفتن به خونه ربابه محمد رفیع و نشستن تو گود کاربافی و تماشای کار ایشون، تماشای گاو و گوسفندای حسین مَهدا شوهرشون و شهربانو محمد رفیع (مادر حاج حسن رفیعیان و مادربزرگ زمزم و صفا) که من همیشه وقتی میدیدمشون حتما باید به صورتشون که یک خال بزرگ داشت دست میزدم😊 عالمی داشتیم بی بی خدا بیامرز خوشمزه ترین خوراکیهاشونو برا نوه ها جا میذاشتن مخصوصا برای ما که از قلعه میومدیم خونشون، خدا میدونه چقدر قربون صدقمون میرفتن ، هنوز صدای ربابه مِرزاحسن تو گوشمه که میگفتن:« فاطمه خانم، فاطمه خانم » نمازهایی که با بی بی تو مسجد فاطمیه می خوندیم و همیشه جانمازشون صف جلو بود و جای تک تک آدمای نمازگزار هم مشخص بود. همراه بابا حاجی می رفتیم مغازه حاج لقمان و جرات نمی‌کردیم دست به بساط مغازه بزنیم چون میگفتن مال مردمو نباید به هم بریزِد، آروم و ساکت کنارشون می‌نشستیم. هنوز بوی آشی که بی بی میپختن رو حس میکنم، همیشه روی گاز رومیزی یا زمستونا روی چراغ علاالدین قابلمشون به بار بود و قوری جلوی باباجی و چایی همیشه آماده. یاد آقادایی و زن دایی به خیر! چه دوران خوشی ،کلاس پنجم امتحان نهایی تو حسینیه بود، تا تموم میشد بدو بدو جامون خونه بی بی بود با کلی پذیرایی و تعارف از ته دل و عاشقانه😍 یاد همه رفتگان کوچه تگر به خیر: حاج اسدالله و سکینه خاتون،بی بی بیگم و....🙏 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #مردم_بهاباد #کوچه_های_بهاباد 📸 آخ اخ چه عکسی 😃 باغستون، محله حسینیه فاطمیه، کوچه تگِر،
📸 بفرماد 👆 حالا هی تو دلتون بگِت اینا چقدر چاخان می کنن ☺️ اینم جوی آب کوچه ی تگِر جلوی خونه ی سکینه خاتون و رخت شستن دخترا تو جوی آب 😍😍 🗓اونم نه تو دهه ی شصت، که احتمالا این عکس باید سالهای آخر دهه ی پنجاه باشه. 📨 این عکس خیلی قدیمی و تاریخی رو خانم صدیقه غنی زاده ( همسر احمد آقای گل ممّد) لطف کرده و برامون ارسال کردن که ایشون را در کنار خواهرشون فاطمه (همسر محمود آقای ترحمی) و مهدی (مدیر دبیرستان) نشون میده 🌹🌷🌻 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#روز_پزشک 🩺 پس از سه روز صحبت در مورد پزشکی و پزشکان در بهاباد، به عنوان آخرین پست از این پرونده، ا
✍ جناب محمودرضا (محمدمهدی) امینی: ▪️ آقای دکتر شهید عبدالمنان جعفری برادر خانم آقای زارع بودن که خداوند به آقای حاج حسن زارع، معلم جبر و مثلثات دوران دبیرستان ما که در واقع معلم اخلاق هم بودند طول عمر عنایت فرماید. در آن زمان آقای زارع برادر خانمشان که دبستان می‌رفت و خواهر خانمشان که دبیرستانی بودند را همراه خودشان به بهاباد آورده بودن و در بهاباد درس می خواندند.