چَنتِه 🗃
#نوستالژی #مردم_بهاباد ✍ جناب آسیدجلیل رضوی با ارسال تصویری از مرحوم حاجی علی کاظمی نوشتن: « این
#خاطرات_طنز
#خاطره_قدیمی
خاطرات شازده چاخان
✍ آقای حسین زینلی بهابادی(جهاد)
دزد لاکردار
وقتی این عکس را که آسیدجلیل آقا رضوی فرستادند و بدنبال آن یادی از مرحوم حاج علی کاظمی شد، دیدم یاد خاطره ای از ایشان افتادم:
پشت خانه مان باغی بود که مال مرحوم حاج حسن آرتشدار بود و از طریق کوچه تگر از یک طرف و ازطریق کوچه خون از طرف دیگر به خیابان امام متصل می شد و بعد از فوت مرحوم آرتشدار، ما از وراثشان خریدیم و با خرید باغ، خانه ما از خیابان تا کوچه تگر امتداد داشت.
خاطره مربوط می شود به شهریور ماه یکی از سالهای دهه هشتاد که زمان برداشت پسته و انگور بود، شایعه شده بود که باغهای پسته را دزد میزنه(مثل الان اینقدر امنیت نبود😁)
آن روز جهت انجام کاری (شاید پسته چینی) فرغون به دست به داخل باغ رفته بودم.
دیوارهای چینه ای و گِلیِ باغ، کوتاه بود و هر عابری که از کوچه می گذشت بر داخل باغ اشراف داشت ـمتقابلاً ما هم رهگذرهایی که از کوچه میگذشتند را می دیدیم .
آن روز آقای حاج علی کاظمی بیل بر دوش و با قامت خمیده (دقیقا همینطور که در عکس مشاهده می شود) جهت آبیاری به دنبال آبِ داخل جوبی که از کنار کوچه می گذشت می رفتند ، من را دیدند،سلامشون کردم و ایشان جواب داده یا نداده ، رفتند.
کارم که تمام شد ،به داخل خانه برگشتم دیدم صدای در زدن و کوبیدن محکم طوقه ی در می آید.
داخل خانه کسی نبود. من دوان دوان به پشت در رسیدم. در را باز کردم دیدم مرحوم حاج علی مریم هستند.
هس هس کنان پیرمرد فاصله دو کوچه و نیز خیابان را گذرانده ، تا به درب منزل ما رسیده بود. تا در را باز کردم ، پرسیدند پدرت کجایند ؟
جواب داده و گفتم که خانه نیستند
بدون فوت وقت و نفس زنان گفتند : جونُم بدو بدو که دزد اومده داخل باغ تون و می خواد پسته هاتون رو بدزده 😱
گفتم: حاج علی مطمئن هستِد دزد بوده؟ من که الان اونجا بودم کسی را ندیدم گفتند: بلِکهِ دزد بود با همین چشام دیدمُش، تازه لاکردار(😂،) با فرغون اومده بود تو روز روشن دزدی، بدو تا در نرفته مچش رو بگیر و نگذار دزدی کنه ، پدر بیچاره ت چقدر زحمت بکشه و یکسال آزگار انتظار بکشه تا این موقع بشه و حالا یه اَ خدا بی خبری بیاد یکجا بار کنه ببره؟
من گفتم: چشم حاج علی، شما خیالتون راحت باشه ، الان میرم مچشو میگیرم و تحویل پاسگاه ش می دم شما خیالتون راحت باشه و ازشون تشکر و خداحافظی کردم و ایشان رفتند.
از یک طرف خنده ام گرفته که الکی الکی دزد لاکردار(😘) شده بودم و از طرفی از این حس خوب کمک به همشهری و مواظبت و مراقبت از همدیگر و هوای همدیگر را داشتن ، لذت بردم چرا که این پیرمرد کار خود را رها کرده و این مسیر طولانی را آمده تا خبر دهد که دزد آمده حواستون باشه 😍
خدایش بیامرزد و مورد رحمت و غفران الهی قرار دهد این مرد سختکوش و کشاورز مهربان و زحمتکش دیارمان را
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
#ایران_قدیم
♦️نقشه اولیه مترو تهران
🗓 سال ۱۳۵۳ خورشیدی
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
#خاطره_قدیمی
#بهاباد_قدیم
✍ آقای حاج حسن قاسمی
پشت خانه مرحوم حاج محمد جلیلی( تگ خندق) آثار حوض دروازه بود که زمان کودکی آنجا بازی میکردیم.
حدود ده سال پیش، برای ساخت سرویس های بهداشتی مهدیه گودبرداری انجام شد به عمق سه و نیم متر.
یه روز من داشتم با بیل، خاک ها رو جابجا میکردم که به لایه های شن و ماسه ریز و درشت رسیدم که معلوم بود سیل این شن و ماسه ها رو روی هم انباشته کرده، همینجور که داشتم می کندم رسیدم به کوره ی آجرپزی که خاکستر و ذغال و خشت های خود کوره و حتی رد دست های فرد خشت مال بر روی آنها مشخص بود.
من فکر میکنم برای ساخت حوض دروازه از همین کوره استفاده میکردند.
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
#یادمانه
#خاطره_انگیز
#محرم_بهاباد
📨 آقامحسن هوشمند برامون فرستادن
◾️هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود 😔 معلم فرزانه و فرهیخته جناب نوشین روان حاج احمد هوشمند که تو بهاباد به «آغَمد» هم مشهور بودن.
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
#مردم_بهاباد
💌 آقای آسید محمد آقای رضوی (فرزند مرحوم آسیدعلی) این عکس زیبای جناب حاج محمد حسین زاده (اکبر) و همسرشون خانم زهرا حسین زاده را به چنته فرستادن.
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
#یادمانه
✍ آقای حاج سیدمهدی رضوی با ارسال این تصویر از پدر بزرگوارشون مرحوم جناب حاج سید محمد رضوی ( وقتی مدیر کاروان حج و زیارت بودن) در کنار زنده یاد آسید محمود رضوی، این سوال را مطرح کردن:
« لطفا از مردم سوال کنید کسی از پدربزرگها و اجدادشون شنیده که در زمانی که ماشین و هواپیما نبوده، چه جوری برای انجام حج واجب و ازچه راه و مسیری به مکه مکرمه می رفتن؟
میدونید هواپیما در ایران حدود سالهای ۱۳۱۵ پرواز را شروع کرده و ماشین هم چندسال قبل ترش
مثلا مرحوم حاج سیدجواد پدر آمیرسعید در سال ۱۳۱۶ فوت کردند و حج واجب خود را هم به جا آورده بودند، سوال پیش میاد با چه وسیله ای رفتن و از چه راهی؟»
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#یادمانه ✍ آقای حاج سیدمهدی رضوی با ارسال این تصویر از پدر بزرگوارشون مرحوم جناب حاج سید محمد رضوی
#پیام_شهروندان
✍ خانم نجمه دادگرنیـــــــــــــــــا
سلام، در مورد رفتن به حج از پدر بزرگوارم پرسیدم.
گفتند: به وسیله ی کجاوه و حمل آن با شتر، یک سال در راه بودند و چنانچه روز نهم ذی الحجه به صحرای عرفات نمی رسیدند برای وقوف، یکسال دیگر در مکه میماندند تا سال بعد اعمال حج را بجا می آوردند و بعد برمی گشتند و چنانچه کسی در مسیر رفت و برگشت یا در مکه و مدینه فوت می کرد همانجا به خاک سپرده میشد.
داخل هر کجاوه معمولا دو نفر سوار می شدند تا بار شتر خیلی سنگین نشود و تعادل هم برقرار باشد. نحوه ی سوار شدن هم به این صورت بود که باید یک نفر که محرم بود زانوی خود را خم می کرد و فرد مورد نظر پای خود را روی زانوی طرف میگذاشت و دیواره کجاوه را می گرفت و از در وارد کجاوه میشد.
#شهدای_بهاباد
#کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر
💌 آقای حسین حدادزاده
🗓 تابستان ۶۳ - خط کوشک ( پاسگاه زید)
🔹 بچه های گروهان حر به فرماندهی شهید کاظم دهقانی اشکذری و گردان امام علی به فرماندهی سردار علی اردکانی
🔸از راست ایستاده: محمد بخشی ده عسکری (مربی پرورشی)،شهید محمدرضا دهقان (محمد شیخ علی)،مرحوم عباس محمدی نیا ،حاج حسین قاسمی ،حسین عبدالهیان ،حاج عباس اقبال
🔸 نشسته از راست: حاج علی بخشی ، حاج احمد قاسمی ، حسین حداد زاده ، شهید سیدعلی طباطبایی هراتی
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh