eitaa logo
چَنتِه 🗃
3.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
26 فایل
چَنته: واژه ای بهابادی به معنی ظرف پارچه ای بزرگ(دولو) که در آن تعدادی کیسه های کوچک قرار داده می شد و معمولا محتوی انواع داروهای گیاهی بود . چنته از ملزومات جهیزیه دختران در قدیم بود. پل ارتباطی @HOSSYN90 @Tayyebeee آگهی و تبلیغات 👇 @HOSSYN90
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 حال و هوای تشییع شهداء در دهه ی شصت 🔸ارسال از جناب آشیخ حسین حاتمی 🆔 @chantehh
📷 همیشه در یاد عباس محمدی نیا و محمدحسین وارسته 🗓 سال ۱۳۶۶ 🔹 کردستان 🆔 @chantehh
♦️قدیمی‌ترین تصویر موجود از حرم مطهر امام حسین علیه السلام؛ 🚩 این عکس متعلق به ۲۰۰سال پیش است. 🆔 @chantehh
🌱 حکایت من و علی آغا ✍ حسین عبداللهیان بهابادی 🔸یه نکته ای رو بعضی از دوستان عزیز پرسیدند که پاسخ دادن به اون مقدمه میخواد و مقدمه اون هم داستان لیلی و مجنون هست که باید براتون تعریف کنم : 🔸روزی از روزها و در روزگاران قدیم جناب مجنون که محکم خِزیده بود بیخ چراغ علاالدین و مشغول گرم شدن بود ، به ناگاه مادر محترمه اش که اندکی نیز رِند تشریف داشتن، بدون هارسی پارسی اومد تو و رو به جناب مجنون گفت : - خاک تو کُدُمبَت نکنن ، به تو هم میگن عاشق ؟ جناب مجنون که جوان بود و مغرور ، پَکُ پوزی تو هم کشید و بر مادر نهیب زد( پُسَرِگه بی ادب ) : که ای مادر تو چه می‌گویی ؟ فقط کافیه امر کنی مرا تا چهلستون را برایت بیاورم😲 . مادر که از بی سوادی پُسر ناراحت شده بود گفت : بسه بسه ، بشین سرجات، اونی که گفتی چهل ستون نیست و بیستونه و اونی هم که اونو کنده فرهاد بوده نه مجنون . 😝 و سپس چون اِشتوش ( عجله داشت ) می شد ، بالفور گفت: لیلی خانم آش نذری پخته و داره میده مردم . کاسه هو سُفالی را وردار و بِجیک آش بِسّون . مجنون که این کلام مادر بشنید پُک ور داشتُ شال و کلاه کرد ( یحتمل زمستون بوده ) و جِکید رو موتول گازیشو و هو بدو سمت خونه لیلی . عاشقی چه ها که نمیکنه . چون مجنون نفهمید داره با چه سرعتی هَد معشوقه میره چند بار وَر زمین خورد، تا رسید به خونه لیلی ، با همون سرعت ترمز کرد و موتول را به سمتی رهانیدُ هو بدو وَر هَد خونه لیلی . مردمِ اطراف چو این صحنه بدیدند بنای سُطُ پُتو رو هِشتن و مجنون بدون توجه به مردم لباسِ خاکُ خُلوشا تکوندُ گُجِ در خونه ی لیلی را وا کِردُ دو سه باری یالله یالله کنان در حال ورود بود که ناگه بانگی شنید که در جواب یاالله های پیاپی مجنون گفت : یااللهُ کوفت ، آش میخه ، بی تو.( کور نشده هو...) مجنون مادر مرده که انتظار پاسخی اینگونه را از جانب مادر لیلی نداشت ، سوسک شدُ تَگِ صف واسّیدُ و شالُ و کُلاشا سفت کردُ از نفر جلویی پرسید : آشِ مفتیه یا رو کارت یارانه میدن ؟ مرتکه ی سبیل کلفت جلویی که مجنون را شناخت و از عشق وی به لیلی خبر داشت پُقّی زد زیر خنده و گفت : جناب مجنون شما که پارتی دارت ، لیلی جونتون دارن آشا را قِس میکنن . قند تو دل مجنون آب شد اما تا برسه به لیلی تو دلُش داشتن رخت میشُستن . گذشت و گذشت تا نوبت بر مجنون افتید و همینکه رسید به معشوقه قلبُش به تاپ تاپ افتاد، عرق از همه جاش زد بیرون( از خجالت ) سرخ شد ، زرد شد اما مات مونده بود که چشی بگه . فقط زُل زده بود تو چَشای لیلی اُ برُّ برّ نگاش می کرد . لیلی که اَ پر رویی مجنون به تنگ اومده بود ، کَمچِلیز را بالا بردُ با لفظ قلم گفت : آقای محترم غرق نشت یَ وختی .مجنون که دگه دیوونه شده بود ظرف سفالی را داد دست لیلیُ دوباره مات چهره زیبای لیلی شد . که ناگاه لیلی اوقاتش تلخ تر شدُ ظرف مجنون را وَر زمین زدُ اِشکست . مجنون با ناراحتی رو وَر آدموی پشت سریش کرد و گفت: دیدی لیلی منا نمیخواد ، اگر میخواد پَ چِر فقط کاسه هو منا اِشکست؟ 🤔 مرتکه پشت سریش که آدم نکته دونی بود بلافاصله گفت : اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی 🔸فی الحال؛ این حکایت ، حکایت ما و دامادهای محترممان هست . عده ای پرسیده بودند چرا در مطالبتان با علی آقای رضوانی نژاد شوخی می‌کنید که ما نیز در جواب باید بگوییم: اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی یا حق✋ 🆔 @chantehh
🔸ارسالی از کربلای معلی آقای عابدی: 🔹 آقارضا قاسمی و من علی اصغر عابدی 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
🔹 بچه های مدرسه ی ادیب بهاباد ✍ آشیخ حسین حاتمی اینجوری معرفی کردن: 🔸ردیف جلو: 🔺نفر اول از راست: حس
✍ حسین آغا مصطفوی 🔸عکس مدرسه ادیب دهه ۳۰ ردیف آخر از سمت راست: نفرسوم آقای منن سیدمحمدمصطفوی (آغا میرعابدینا) 🌹
🔹ارسالی از جناب عباس دادگر بهابادی ‌مسئولان استان یزد تایید می‌کنند، مسئولان بهاباد تکذیب! ایسنا/یزد.در حالی که معاون محیط زیست طبیعی و رئیس اداره حفاظت و مدیریت حیات وحش اداره کل حفاظت محیط زیست استان یزد کاهش جمعیت علفخواران منطقه بهاباد را تایید می‌کنند که رییس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان بهاباد این موضوع را رد هم کرده و مهم ترین عامل تهدید کننده جمعیت حیات وحش بهاباد را فعالیت و اکتشافات معادن می‌داند. «مصطفی جهانی» رییس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان بهاباد می‌گوید: بنده کاهش جمعیت حیات وحش شهرستان بهاباد را به شدت رد می‌کنم. 👈 برای مطالعه بیشتر 👇 محیط زیست بهاباد 🆔 @chantehh
🚩 تصویری تاریخی از آئین اقامه نماز بر پیکر شهید عزیز علی اصغر جلیلی بهابادی 🔘 مرحومین حجج اسلام ابوترابی، آشیخ علی مومن ابوالقاسمی، حاج شیخ غلامحسین احمدی مرحوم حاج غلامحسین جلیلی و مرحوم حاح علی عبداللهیان در تصویر دیده می شوند. 🆔 @chantehh
✍ خانم سمیه حدادزاده بهابادی 🔸خاطره ی امروز من مربوط میشه به کوچه حموم. یه کوچه ی با صفا، با مردمانی، اهل معرفت. (زمان داستان دهه ی هفتاد): یکی از ساکنان این کوچه، تانکر نفتش تو کوچه، جلوی در خونه ش قرار داشت. یکی از همسایه ها هم رفته بود توی شهرداری، شکایت کرده بود که تانکر نفت ایشون هم سَدّ معبره، هم بو و بَرَنگ ناخش نفت میده، هم زیرش ماردون شده 🚚 (البته این شکایت، هیچی از معرفت و صفا و قابلیت های کوچه حمومی ها کم نمیکنه🥴). از اونجایی که شهرداری یک نهاد پاسخگو و پیگیر هست 🤥 یکی از مامورین شهرداری، به درب منزل ایشان مراجعه کرد تا علت را جویا شده و قضیه ی تانکر مزاحم، خیلی مسالمت آمیز حل بشه. - سلام حاج آقا، چرا تانکرتون را گذاشتید تو کوچه؟ مزاحم مردمه. مردم شاکی شدند. حاج آقا که مرد شیرین و بذله گویی هستند و خدا عمر با عزت نصیب شان بفرماید، جواب دادند: جَنابِ آقا، تانکر ما تو خونه مون، بَرِ دیوار هِشته بود، مزاحم هِشکی هم نبود. ما هم دَسُّش نکردیم. ولی خودُش هِشته شد تو کوچه. 😳 مأمور شهرداری، با تعجب و عصبانیت از اینکه فکر می کرد حاج آقا دستش انداختند گفت: چی میگی حاجی؟ مگه تانکر پا داره که خودش از تو حیاط شما، بلند شه بره تو کوچه؟ حاج آقا با خونسردی ذاتی شان جواب دادند: - اوقات تون تلخ نشه، میگم چطو شد که تانکر اَ تو خونَمون رفت دَر. شهرداری پارسال خواست خدمتی به بهاباد کنه و گفتند کوچه ها باس(باید) فِراخ شه. اَ کوچه ی ما هم شروع کردند و گفتند خونه ها را اَ دو حَد خراب نکنیم. فقط اَ یَ حَد خراب کنیم تا فقط مردم یَ حَد خونه خراب شَن 😁 حالا نَمیدونیم چه مصلحتی بود که حَد ما را انتخاب کِردن و لودر اُهوردنُ هِشتَن زیر دیوار خونه ها و اَ هر خونه ای، چند متر کَندَن و گَلِ کوچه کِردن. دیوار خونه ی ما هم اَ اینوَرِ تانکر، ورداشته شد، هِشته شد اون وَر تانکر و تانکر اَ تو خونه مون در اومد 😵‍💫 اگر اَ دو حَد خراب کرده بودند، تانکرمون، هَمیطو تو خونه مون بود و مزاحم کسی هم نبود 🥸 مأمور شهرداری تسلیم ادله ی حاج آقا شد و گفت: تانکر شما الان هم مزاحم نیست، مُراحمه. دستش نکنید که جاش همین جاس.😂 🆔 @chantehh