زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۱۳ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۱۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
ای کاش هیچوقت با نیما ازدواج نکرده بودم.
از اون دوسال لعنتی فقط چند ماه اول خیلی خوب بود بعد از اون کلی از هم فاصله گرفته بودیم
اون مدام خودش رو با شرکا و همکاراش مشغول میکرد منم با دوتا دوستام...
درسته همیشه جلوی چشمان بقیه شبیه لیلی و مجنون رفتار میکردیم و همه حسرت رفاقت و صمیمیت بینمون میشدند
اما رسما اگه کسی در جریان روابطمون در خونه بود میتونست بفهمه ما طلاق عاطفی از هم گرفتیم و هیچ احساس دوست داشتنی بینمون نیست.
نمیدونم چرا با همهی بیمحلیها و بدرفتاریها و تحقیرها هنوز دوستش داشتم.
حتی وقتی به زندان افتاد و سه سال و نیم ازش دور بودم هنوز کمی دوستش داشتم
اما الان همه تلاشم اینه که ازش دور بشم .
حس انزجار و تنفر هرلحظه در وجودم بیشتر از قبل میشه...
خوب که دقت میکنم میبینم ذات واقعی نیما از وقتی هویدا و آشکار شد که همهی داراییش رو از دست داد.
وگرنه قبل از به زندان رفتنش هم بددهن بود و موقع عصبانیت فحاشی میکرد
لجباز بود و با رفتارش قصد تحقیر من و همهی اطرافیانش رو داشت
تکبر و بزرگبینی همهی وجودش رو احاطه کرده بود و از کوچکترین رفتار و برخوردش هم میشد اینارو فهمید
و حالا هم که اعتیاد و بیپولی به اخلاقهای بد گذشتهش اضافه شده.
یاد حرفای مشاورم افتادم...
بهم میگفت در هر شرایطی احترام نیما رو حفظ کنم
چقدر ازین حرفهای کلیشهای که بوی مردسالاری میده متنفرم
یکی نیست بگه اگه راست میگین یبارم به مردا بگین ما زنها رو آدم حساب کنند و احترام بذارن.
با صدای باز و بسته شدن در خونه فهمیدم نیما برگشته
متعجب به ساعت نگاه کردم
ناپرهیزی کرده،
چطوره که این وقت شب خونهست؟
ای کاشمیتونستم دلیل زود برگشتنش رو بپرسم
برای اینکه دوباره عصبیش نکنم سریع ایستادم و به طرف آسپزخونه رفتم
غذا رو آماده و سفره رو پهن کردم
یک ربع طول کشید تا از سرویس درب و داغون خونه خارج بشه
اما سر سفره نیومد و بی توجه به من و سفرهی غذا سر جای همیشگیش نشست و با گوشی مشغول شد
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۱۴ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۱۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
از دور بهش خیره بودم...
تمام وجودم نیمارو میطلبه.
هنوزم دوستش دارم از صمیم قلب مثل روز اولی که عاشقش شدم
نیاز دارم به محبتش به نگاهش به توجهش.
جلو رفتم و کنارش نشستم
_نیما میشه یکم باهم حرف بزنیم؟
کمی به سکوت گذشت
میدونم که نمیخواد جوابم رو بده
پس ادامه دادم
_چرا این طوری شدی تو؟
نیما من دوبار خونوادم رو به خاطر تو کمار گذاشتم.
یبار وقتی پولدار بودی و فکر میکردم عشق تو برام کافیه و جای خالی همه رو برام پر میکنی اما...
زیر لب زمزمه کردم که نکردی
سر بلند کردم بی توجه به من با گوشی مشغول چت کردن بود
_یبار دیگهم باز بخاطر عشقی که بهت داشتم و دارم وبه خاطر پسرمون حتی با اینکه ریالی پول نداشتی، دوباره خونوادم رو به خاطرت رها کردم تا با تو باشم
این بهت ثابت نمیکنه که من همه جوره عاشقتم؟
پس چرا هربار تو دعواهات میگی من عاشق پول و موقعیتت بودم که زنت شدم؟
_شِر و ور نگو... گمشو بابا... سرمم درد میکنه اصلا حوصلهتو ندارم
و پشت بهم کرد و دوباره مشغول گوشی شد
کمی نیمخیز شدم تا بتونم صفحگوشی رو ببینم...
خدای من به همین راحتی داشت بهم خیانت میکرد
حرفایی که برای هم تایپ میکردند باعث شد از خود بیخود بشم و بهش حمله کنم
موهاش رو چنگ زدم و جیغ میکشیدم
_کصافط... تو داری بهم خیانت میکنی؟ بعد میگی من عاشق مال و منال و داراییت بودم؟
تا وقتی پول داشتی مادرت تحقیرم کرد و تو فقط تماشا کردی حالا هم که
با یه حرکت مثل شیر رخمی طوری به عقب پرتم کرد و به دیوار پشت سرم کوبیده شدم که احساس کردم کمرم از وسط دو تیکه شد
قبل از اینکه بخوام واکنشی نشون بدم بهم حمله کرد و بعد از کتک مفصلی که بهم زد از خونه بیرونم کرد
لباس مناسبی هم تنم نبود ... اما نیما بیغیرت تر از اینه که بخواد به لباس تنم دقت کنه.
همونجا ایستادم و با صدای آروم اشک ریختم کمی بعد صدای پای کسی رو توی راه پله شنیدم
با خیال ابنکه نکنه همسر نرگس باشه که می خواد به پشت بوم بره ترسیده خودم رو به در خونه رسوندم
تا دستم رو بالا آوردم تا ضربهای بهش بزنم با دیدن نرگس در پاگرد پایینی نفس آسودهای کشیدم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۱۵ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۱۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
_وای نرگس تویی؟
ترسیدم ، فکر کردم شوهرته...
با صدای خیلی آروم لب زد
_دوباره دوباره دعواتون شد؟
_تا آروم بشه بیا بریم خونهی ما
سر بالا دادم
_نه ممنون...
بچهم خوابه، بیدار شه بالاسرش نباشم با بابای وحشیش تنها باشه میترسه.
_شمرم باشه واسه بچهش پدره
گریهم شدت گرفت
_اتفاقا برای پوریا بیشتر حکم شمر رو داره
اصلا انگار مهر پدری نداره
_دستش رو پشت کمرم گذاشت
بیا عزیزم بریم پایین
دم در چادرمو میدم بنداز رو سرت
_نه بابا کجا بیام؟ شوهرتم خونهست
_اتفاقا داشت میرفت مسجد
امشب مراسم داره
و تازه متوجه رنگ چادر سرش شدم
_لابد خودتم میخواستی بری ،
تو برو ... نمیام
_اشکال نداره... آخه فردام مراسم هست فردا میرم
بیا پایین تعارف نکن.
_پس من میمونم هروقت شوهرت رفت بهم بگو بیام.
_باشهای گفت و فرز پایین رفت
کمتر از پنج دقیقه بعد با صدای خداحافظ گفتن و بسته شدن در ساختمون فهمیدم که شوهرش رفت
_نهال عزیزم بیا ...
با اینکه صداش کم بود اما ترسیدم نیما بشنوه پس با وجود کمر درد شدیدم پلهها رو دوتا یکی کردم و خودم رو به در خونهشون رسوندم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۱۶ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۱۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
_چی شد؟ چرا هول کردی؟
_گفتم الان نیما صداتو میشنوه میاد بیرون داد و بیداد راه میندازه و مثل اون دفعه یه حرفی بهت میزنه اونوقت من شرمندهت میشم
_دشمنات شرمنده عزیزم... هزار بار گفتم بیخیال بابا...
همیشه که نباید پاسخگوی اشتباهات دیگرون باشی
_چی شد دوباره دعواتون شد؟
دست روی قفسهی سینهم گذاشتم
_قلبم شکست نرگس...
اومدم دو کلام حرف حساب باهاش بزنم با بی محلی پشت بهم کرد از پشت سر ...
نتونستم حرفم رو ادامه بدم و هقهق گریهم بلند شد
_ولش کن فعلا بیا بشین
_نه ممنون همینجا سرپا میمونم یوقت بفهمه دم در خونهمون نیستم داد و هوار میکنه.
اینجا باشم بهتره صداشو میشنوم و زودتر میرم بالا
نرگس داشت با یه خانم چت میکرد حرفاشون خیلی مزخرف و خصوصی بود
قبلا هم میفهمیدم داره خیانت میکنه اما اونقدر خودم رو تو زندگی سرگرم کرده بودم که گاهی از فکر و خیال و غصه آزاد میشدم
اما الان چی؟ صبح تا شب شب تا صبح توی اون دخمه گیر کردم
_نه خونوادهای نه زندگیی....
_راستی تو چرا امروز خونه بودی؟ نرفتی سرکار؟
_بخاطر پوریا... دوسه روزه بیماریش عود کرده باید مراقبش میبودم
_خوب کاری کردی بچه مهمتره...
_آخه کارمم مهمه... درمان پوریا هزینه داره و پول نیاز دار.
شوهر بیغیرتم که اهل کار کردن نیست، لااقل دلم به همین چندرغاز حقوقم خوشه
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۱۷ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_1018
به قلم #کهربا(ز_ک)
_فردا که باهام میای؟
_کجا؟ مراسم جشن نیمه شعبان...
یکی از دوستام هردومون رو دعوت کرده...
_منو از کجا میشناسه؟
همون یباری که باهام اومدی مسجد همونجا دیدت...
بهم گفت اگه مستاجرت هنوز اینجاست اونم از طرف من دعوت کن...
_فردا اگه میتونی کمی زودتر از سرکارت برگرد که ساعت سه باهم بریم جشن...
_خودمم احتیاج دارم به یه دورهمی و مراسم زنونه، باشه فردا کارامو زودتر تحویل میدم که بتونم باهات بیام.
_بعدشم بریم حسینیه کلاس همسرداری...
کلافه از اینهمه پیگیریش جواب دادم
_باور کن بیفایدهست... اگه یذره امید داشتم نیما رو میتونم تغییر بدم با کاری که الان باهام کرد محاله بمونم.
در اولین فرصت سرش که گرم بساط و رفقاش بود حتما میرم... یمدت باید پول بیشتری پس انداز کنم تا وقتی پیش خونوادم رفتم لااقل مخارج چند روز پوریارو داشته باشم.
پوفی کشیدم
_به جهنم که برای بار دوم آبروم پیش خونوادم میره، عمر و جوونیم رو تاکی به پای این آدم بی احساس خیانتکار بذارم؟
به خدا همهی حرفای روانشناسارو خودمم فول فولم،
اینکه باید به مرد احترام گذاشت، اینکه بهشون رسید، اینکه محبت کرد
اما مرد هم باید مرد باشه...
نه بیغیرت خیانتکاری مثل نیما
_ازت خواهش کردم نهال ... تو بیا گوش کن یه مدتم دستوراتشو عمل کن شاید جواب گرفتی...
البته پیشنهاد دادیم خانمایی که در دورهی قبل شرکت کردن هم بیان از تجربههاشون بگن.
من خیلیا رو دیدم که راضی بودند
نفسم رو آه مانند بیرون دادم
_دلم طاقت نمیاره میترسم پوریا بیدار شه... من برم بالا شاید نیما هم آروم شده باشه
_به این زودی؟
_برام دعا کن نرگس جان بتونم زودتر از شرش خلاص شم
به ظاهر آرومم نگاه نکن... الان انبار باروتم...
برم بالا حرفی بزنه یا بیمحلی کنه بهش میگم مخارج خونه و حتی قبض گوشیتم که من میپردازم چطوری روت میشه با پول من با زنای غریبه چت مزخرف کنی...
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_1018 به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۱۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
این مدت که زنتم جز دوران نامزدی و اوایل عروسی چندبار ازین حرفای قشنگ به من نزدی الانم که بدبختیات مال منه اونوقت محبت و حرفای قلبیت مال دیگرون؟
نرگس کلافه فقط نگاهم کرد
_معلومه از دستم عصبیه ولی داره مراعات حالم رو میکنه
خوشحالم که نصیحتم نمیکنه از خونهش خارج شدم و خودم رو به جلوی خونهم رسوندم
آروم به در زدم
کمی که گذشت دوباره خیلی آروم کوبیدم ...
باز هم خبری ازش نشد و اینبار با حالتی عصبی محکم و طولانیتر در رو کوبیدم
سایهش رو که پشت در دیدم کمی ترس برم داشت اما اونقدر ازش دل شکسته و عصبانیم که پیه همه چی رو به تنم زدم
در رو با عصبانیت باز کرد
_با تنفر و انزجار نگاهم کرد
_کی میری گم شی از شرت خلاص شم؟
_آخه بدبخت، اگه من برم گم شم که خودت از گشنگی و بدبختی میمیری،
پوزخندی زد و فحشی زیر لب نثارم کرد
_چرا به بابام فحش میدی اگه مردی به خودم فحش بده
با دندونهای کلید شده غرید
_کاری نکن خونتو بریزم هم این بچه یتیم بشه هم داغت به دل بعضیا بمونه
با ترس از کنارش رد شده و به داخل خونه رفتم
مثل بید به خودم میلرزیدم اما تلاش میکردم خودم رو محکم نشون بدم
به طرفش برگشتم تا چیزی بگم اما با سیلی محکمش حرف تو دهنم ماسید
اشک به چشمام نشست
با تنفر نگاهش کردم
_ازت متنفرم... میرم پشت سرمم نگاه نمیکنم
_برو به جهنم...
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۱۹ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
لحنش از درون آتیشم زد... من تشنهی محبتش بودم و اون محبتش رو خرج غیر میکرد
زمانی میتونست بهم بگه برو به جهنم که خودش مثل گذشته یه آدم مستقل باشه...
اونزمان اگه زنا و دخترا بهش چسبیده بودند چون پولدار بود
نه حالا که حتی خرج لباس تنش هم از من بود،
حتی هزینهی مکالمه و پیامکش با پولای من بود چه برسه به بستههای اینترنتی که صرف چت کردن با اون زنای خونه خراب کن میکرد...
بنابراین اینبار با اینکه میدونستم تبعات حرفم چیه اما حتی حاضر بودم زیر دست و پا و کتک زدنش جون بدم اما حرفمو بزنم
خصوصا که حالا که وارد حموم شد و میتونستم حرفمو کامل بهش بزنم
پس صدام رو طوری که مطمئن بشم بهش میرسه بالاتر بردم
_بدبخت دورهی تو تموم شد، یه وقتی برای خودت بروبیایی داشتی، الان تو دیگه هیچی نیستی، حتی اون ننه جونتم تنهات گذاشت و مابقی پولای باباتو حق این بچهرو بالا کشید و رفت
از صدای من پوریا بیدار شده بود و سرجاش گریه میکرد
اما اونقدر آتیش دلم زیاد بود که باید حرفنو میزدم
پس ادامه دادم
_عملا مرد این خونه الان منم، پس بیخود میکنی برام ادای مردارو و لات بازی در میاری
که یهو در باز شد
و با صورت کفی شده و نصفه شیو شده
بهم حمله کرد و چنان کتکم زد که تا دوساعت بعدش حتی وقتی پوریا تلاش میکرد بغلم کنه از درد به خودم پیچیدم...
نامرد چنان میزد که انگار قاتل باباش رو میزنه
نفرت از کلام و عملش فوران میزنه...
مگه میشه با این آدم دیگه زندگی کرد...
به دلم نهیب زدم،
خاک برسرت ، تا حرف رفتن بهت میزنم تو چرا هُری میریزی؟
این سگ هار و وحشی چیش خواستنیه که تو هنوز میپرستیش؟
خاک برسرت، تو نهالی، همونی که روزی هزار بار تن پدرو مادر و خواهرا و برادرات رو میلرزوندی که فقط بتونی بهشون بفهمونی حرف حرف توئه...
اونوقت اینجا با اینهمه حقارت همین که تصمیم به رفتن میگیرم تو خودت رو به در و دیوار سینه میکوبی؟
خودت تنفر رو تو چشماش دیدی، در لحن کلامش موج انزجار رو دیدی،
نشنیدی چی گفت؟ برای چندمین بار به روت آورد که این بچه رو به فرزندی قبول نداره
درسته، قبول دارم اخلاقش همینه، وقتی بخواد کسی رو از اعماق وجود بسوزونه و خاکستر کنه این حرفارو میزنه ، ولی میزنه.
این جندمین باره بازبون بیزبونی بهت برچسب هرزگی زده.
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۰ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
💜ادامه داستان نهال✍️✍️✍️:
یاد حرفش افتادم که وقتی شیک و مرتب از خونه بیرون میرفت
_تو محکومی به خدمت کردن به من... چه اونزمان زار و زندگی داشتم و چه حالا که ندارم...
شرایط من همینه،
با لحن حرص دراری گفت
فعلا که باید مخارجمو تامین کنی،
خودم دارم به کارایی میکنم
اگه کارم بگیره مثل قبل میتونم روزانه صد تا مثل تو و همهی کس و کارات رو بخرم و بفروشم
با این شرایط اگه موندگاری که هیچ،
اگر نه که هرموقع برگشتم اثری ازت اینجا نبینم
وگرنه خودت و این بچهای که معلوم نیست در نبود من از کجا پیداش شده رو زنده نمیذارم...
حالا بعدا برای رفتنت هم یه فکری میکنم
بیخیال این حرفا هم بشی، فحشهایی که به بابام داد رو چی میگی؟ این بیچاره چه گناهی کرده روزی هزار بار تنش توی گور بلرزه؟
اونارم نشنیده بگیری، بیکاری و سربار بودنش چی؟ تو نیمارو میخواستی که بهش تکیه کنی
اون غیرت نداره
با حرفایی که الانم زد یعنی دوباره دنبال خلاف سنگینه که دلش قرصه دوباره میتونه پولدار بشه.
داداشم گفت هروقت دوباره دیدی میخواد اذیتت کنه یه زنگ بهم بزن خودم میام دنبالت و کارای طلاقتم طوری انجام میدم که آب تو دلت تکون نخوره
اما میدونم نیما بفهمه قصد قهر و طلاق و جدایی دارم
اونقدر لجباز هست که برای زمین زدن من و داداشم حاضره بره اعتیاد به مواد و الکلش رو ترک کنه یه خونه درست درمون دست و پا کنه تا بتونه به دادگاه ثابت کنه مرد زندگیه و حضانت این بچه رو بتونه ازم بگیره.
اون خیلی زرنگتر از این حرفاست
دلم لرزید
هم برای بچهم هم برای خودم برای تنهایی بعد از نیما
_خاک برسرت دل بیچاره و بدبخت که از همون اول به غلط لرزیدی، برای یه آدم عوضی لرزیدی و منو بیچاره کردی
_هم من دیگه جون کتک خوردناش رو ندارم و هم این بچه طاقت دیدن این صحنه هارو نداره... از خودت دیگه هیچی نمیگم که بیشتر از خودم داری اذیت میشی، دل دیوونهی من از این همه بیتوجهی
تکرار کردم
_ازت متنفرم نیما، متنفرم، متنفرم...
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۱ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
کاش از همون اول قبول نمیکردم دوباره باهاس زیر یه سقف زندگی کنم.
همش تقصیر مامان و نریمان شد
از نسرین توقعی ندارم اون تجربهی زندگی مشترک رو نداره شاید به اشتباه یه راهنمایی غلط بهم کنه
اما مامان و برادرم چی؟
اونا که با نیما از اولم مخالف بودند پس چرا وقتی فهمیدند هنوز دلم باهاشه و عاشقشم بهم گفتند تو میتونی با رفتار و اخلاق درستت اون رو هم تغییر بدی؟
نیما هم مثل هر مرد دیگهای بهیچ عنوان قابل تغییر نیست یه زن به مردی میتونه احترام بذاره که اون مرد قابل احترام باشه
زنهایی که من در اطرافم دیده بودم همگی مثل مامان و عمه و نیلوفر و زینب به شوهراشون عشق میورزیدند و حرمت قائل بودند چون اونام آدمایی بودند که از اول در خانوادهای فهیم با سطح شعور بالا بزرگ شدند.
مثل نریمان، آقا کاوه، آقا جواد اصلا چرا راه دور برم؟ بابام...
دلم برای خودم سوخت
زینب یا نیلوفر هرچقدر هم که میخواستند بد باشن بخاطر خوبیهای شوهراشون هم نمیتونستند بد باشن
اما من بدبخت گیر یه آدم از خود راضی و متکبر و پرمدعا افتادم که هم اهل فحاشیه و هم کتک زدن
نه کار میکنه و نه حرمت سرش میشه چطوری بهش احترام بذارم آخه؟
همینجوریشم منو آدم حساب نمیکنه، فقط کافیه کمی بهش عزت بدم
دوباره خودش رو گم میکنه و فکر میکنه چه خبره
عمرا تا وقتی نیما در چنین شرایطیه بهش احترام بذارم.
هم دلم برای خونوادهی بیچارهم میسوزه که نیما رو آدم حساب میکردند و فکر می کردند میتونه آدم بشه و هم ازشون عصبانیم که من و این بچه رو توی مخمصه انداختند...
الان نیما فهمیده جونم به جون پوریا بنده، طبق گفتههای خودش اگه برم و برای طلاق اقدام کنم میدونم که میخواد توسط بچهم اذیتم میکنه.
اون استاد به اصطلاح روانشناس نسرین هم یه جور دیگه گند زد به زندگیم...
حیف که نمیخوام کسی از خونوادهم بفهمه چه زندگی نکبتباری دارم وگرنه تاحالا صدبار به نسرین زنگ زده بودم و بهش گفته بودم با معرفی استادش چه گندی به زندگیم زده
من بدبخت فکر میکردم میتونه کمکم کنه که وقتی روز آژادی نیما به تهران اومدم و ازش شنیدم که بهیچ عنوان نمیخواد به شهرمون بیاد همینجا موندم و به داداشم گفتم به مامانم بگو نگرانم نباشه،
سعی میکنم هرروز با مشاورم در تماس باشم و زندگیم رو از نو بسازم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۲ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
و چقدر اون بیچاره هم مثل بقیه خوش خیال بود که با تغییر من و نصیحتای مشاورم نیما درست میشه.
لابد الان همهشون میگن اخلاقای گند نهال درست شده نیما هم یه شوهر عالی
برای اونه و زندگی شیرین در جریانه...
اون شبی که نریمان اینجا رو برامون اجاره کرد به شوهر نرگس سپرد که اگر برای من و نیما مشکلی پیش اومد بهش خبر بده،
حالا خوبه از همون اول با نرگس رفیق شدم و وقتی فهمیدم داداش این کارو از شوهرش خواسته
ازش خواهش کردم تا فعلا هیچ اخباری از خونهی من به گوش خونوادهم نرسونه...
نیما هم انگار یه بوهایی برده که وقتی میدونه ایشون خونهست رفتار نامعقول یا خلاف عرفی نمیکنه.
دعواهاش با من رو هم همیشه میذاره برا وقتی که شوهر نرگس خونه نیست
نمیدونم به جز دیشب وقت دیگهای هم بوده که صدای دعواهامون رو شنیده باشه یا نه؟
دمشون گرم که به حرفم گوش دادند
ولی دیگه دارم کم میارم...
صبح که از خواب بیدار شدم یاد حرف
دیشب نرگس افتادم
گفت امروز نیمه شعبانه...
یعنی ولادت امام زمانه؟
دوسالی که توی اون خونهی اعیونی زن نیما و عروس بهادریها بودم هیچی از نیمه شعبان نفهمیدم.
اصلا نفهمیدم کی رسید و کی تموم شد...
الانم که تازه فهمیدم
و تازه یاد دیروز و پریروز و چند روز پیش افتادم
توی همین کوچهی و خیلی کوچههای دیگه وقتی داشتند آذین می.بستند اونقدر فکرم مشغول بدبختیهام بود حتی یه سوال هم به ذهنم خطور نکرد که چه خبره.
چقدر با دنیای بیرونم غریبه شدم
نمیدونم با نرگس برم جشن ولادت یا نه...
هم دوست دارم برم و هم نه...
چون لباس مناسب ندارم
دلم نمیخواد با این مانتوی داغون برم جایی که میدونم ممکنه یه عده خانم محجبهی مرتب هم باشن.
محجبهها درسته به مارک و جنس لباس اهمیت چندانی نمیدن اما به تمیزی و مرتب بودن خیلی اهمیت میدن.
و این مانتوی من یه گوشهش سوخته.
اون یکی مانتوهامم به درد جشن امروز نمیخوره
کاش یه چادر مشکی داشتم و روش میپوشیدم
یاد خواهرام افتادم
اگه این حرف رو پیش اونا بزنم ازم خیلی دلخور میشن و حرف همیشگی نسرین
"چادر برای پوشوندن عیب و ایراد و نقطه ضعف لباسهای تنت نیست
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۳ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
بلکه برای پوشوندن زیباییها و نقاط قوت بدنته که اونا رو از آسیب نگاههای هرزه حفظ کنه"
البته چادر مشکی هم ندارم.
فکری به ذهنم خطور کرد
مانتو و شالم رو شستم و روی بخازی خشک کردم.
شلواری که به تازگی خریده بودم کمی برام گشاده و توی تنم ایستایی نافرمی داره
کاش چادر داشتم و با پوشیدن اون دیگه به فکر لباسهای تنم نبودم.
نیما که از دیشب از خونه خارج شده هنوز برنگشته، قلبم به درد اومد، معلوم نیست الان کدوم گوریه و در آغوش کدوم هرزه.
ذهنم رو خیلی فوری از افکار پریشونی که بهش هجوم میاورد رها کردم،
نگاهم روی پوریا ثابت موند
این بچه هم که میدونم فعلا بیدار نمیشه
پس مانتو و شالم رو روی میخی که به منظور خشک کردن لباسها بالای بخاری نصب کرده بودم آویزون کردم
از کار خودم خندهم گرفت
نه به اون همه ادا و اطوار برای با کلاس بودن و نه به این همه شلختگی و بیبرنامگی. تقصیر من چیه که لباسشویی خشککن ندارم
اگه مامانم و خواهرام الان اینجا بودند بهم میگفتند اینا دلیل شلختگی یه خانم نمیشه...
مگه لباسهای تنت رو فقط زمانی که جای خاصی میخوای بری باید بشوری؟
لباسهات همیشه باید شسته شده و تمیز و مرتب باشن که مثل امروز یهویی تصمیم به شستنشون نگرفته باشی که مجبور شی بالای بخاری میخ بکوبی.
البته پایین مانتوم رو سرکار وقتی یبار خیلی سردم بود و خودم رو به بخاری چسبونده بودم سوزوندم.
گوشیم رو برداشتم و به نرگس زنگ زدم
میدونستم همیشه بعد از نماز صبح بیدار میمونه
بعد از دوتا بوق جواب داد
_ سلام خوبی...
_سلام نرگس جان شوهرت خونهست یا رفته سرکار؟امروز تعطیل رسمیه نهال جان. ولی رفته مسجد برای مراسم امروز کمک کنه
_ای وای راست میگیا... ولی من بیچاره تعطیل نیستم
_ای جانم... میخوای پوریا رو امروز با خودت نبر ، بیارش پیش من داروهاشم بیار حواسم بهش هست، تو هم با خیال راحت برو سرکار ، تا زودتر کارتو تحویلی بدی بتونی یکی دوساعت زودتر به خونه برگردی.
روز عیده بریم مجلس اهل بیت یه عیدی مشتی بگیریم برگردیم خونه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۱۰۲۴ به قلم #
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۲۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
لحن حرف زدنش باعث شد بغض کنم.
_عیدی... اونم مثل خونوادهم همیشه خودش رو محتاج و متکی به اهل بیت میدونست
برخلاف من که معتقد بودم آدما با تلاش و زحمت و تدبیر خودشونه که میتونن موفقیت بدست بیارن
اما اینبار حرفی که از زبون نرگس شنیدم دیگه برام مسخره نبود حتی باعث شد یهو تپش قلبم شدت بگیره
حس عجیب غریبی سراغم اومد.
نگاهم رو به بالا دادم
_یعنی اهل بیت به منم عیدی میدن؟
منی که یه عمر رحمت خدارو ندیدم زحمت بابامو ندیدم ولی دوسال لقمهی حروم بهادریها رو با لذت به دندون کشیدم و بهبه گفتم؟
من به خدا و حتی به همه ثابت کردم آدم نمک نشناس و قدرنشناسی هستم
یعنی ممکنه دوباره خدا بهم لطف کنه ؟ یا نظر لطف اهل بیت دوباره بهم میفته؟
به خودم نهیب زدم سلامتی بچهت رو مدیون کی هستی پس؟
با صدای نرگس به خودم اومدم
_پس میاریش دیگه؟
_آره... میارمش...
با خودتم کار دارم...
مانتوی نمدارم رو برداشتم،
باشه پس تا شوهرت خونه نیست یه سر میام پیشت کارت دارم
خیلی وقت نداشتم و باید خیلی زود حاضر میشدم تا دیر سرکار نرسم
بعد از سلام و احوالپرسی با نرگس مانتو رو نشونش دادم
_نرگس جان من مانتوی مناسب برای اومدن به مجلس امروز ندارم
مانتوی نویی که تازه خریده بودم مشکیه، شالمم چون رنگش خیلی تیرهست میترسم سخنران مراسم بگه چرا مشکی پوشیدی.
_به حرف اون که نیست عزیز دلم... در کل بهتره در جشن اهل بیت شاد بود و روشن پوشید.
اتفاقا چندبار میخواستم بهت بگم این مانتو رو چرا درستش نمیکنی...
عیب نداره بدش به من برات درستش میکنم
تو هم دیگه برو دیرت نشه، تا وقتی برگردی هم این خشک شده و هم و درستش کردم .
تشکر کرده و دوباره به خونه برگشتم.
لباس پوشیده و حاضر و آماده پوریا و وسایلش رو برداشتم
آشپزخونه رو یه بار دیگه از نظر گذروندم
غذای ظهر هم آمادهست تا اگه نیما برگشت دوباره به جونم غرغر نکنه که چرا نهار نداشتیم.
تنها اخلاقی که با قبلش فرقی نکرده همین شکم پرستیشه.
پوریا رو فورا به نرگس تحویل دادم و خیلی زود به سرکارم رسیدم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨