eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
703 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 17 تیر 1402ه.ش 🗓 19 ذی الحجه 1444ه.ق 🗓 8 جولای 2023 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای پروردگار جهانیان 🔸صفحه 556 🔸جزء 28 جهت سلامتی و و هدیه به روح 💐 @dashtejonoon1🌼🌺
قَليلٌ تَدومُ عَلَيهِ، أرجى مِن كَثيرٍ مَملولٍ مِنهُ عمل اندك كه بر آن مداومت ورزى، از عمل بسيار كه از آن خسته شوى اميدوار كننده تر است 📚 نهج ‌البلاغه ، ‌حکمت278 @dashtejonoon1
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 اي ملت شهيدپرور ، شما به ياري امام برخاستيد و به اسلام زندگي دوباره داديد ، مثل هميشه با قامتي بلند اين حسين زمان خود را ، اين بت شكن زمانه ، اين فرزند فاطمه زهرا گوهر تابان ، يار ضعيفان ، اميد مسلمين جهان را مثل هميشه ياري دهيد و گوش به فرمان باشيد ، ان‌شاء‌الله با رهبري‌هاي اين بزرگوار جهان را براي حضرت صاحب الزمان(عج) آماده سازيم . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 یکی از دوران ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روز که در بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از صحرایی هم زیادی را به ما منتقل می کردند. اوضاع به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای آماده اش کنم. من آن زمان به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و را دربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این داریم می رویم... در مشتش بود که شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🕊💐
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹 وصیت من به دخترانی که عکس‌هایشان را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذارند این است که : این کار شما باعث می شود خون گریه کند... بعد از اینکه وصیت و خواهشم را شنیدید به آن عمل کنید زیرا ما می رویم تا از شرف و آبروی شما زنان دفاع کنیم . مانند خانم باشید . از زمان کودکی ارتباط ویژه‌ای با امام زمانش داشت . او به خوبی می‌دانست که هر کدام از ما برای آماده سازی ظهور حضرتش باید کاری انجام دهیم . او متناسب با هر مرحله از عمرش آنچه که بر عهده‌اش بود را انجام داد . می‌گفت: « اگر الآن ما از یاران نباشیم تا او را یاری دهیم ، هرگز او را یاری نخواهیم کرد حتی اگر او را با چشمانمان ببینیم .» و سرانجام در روز مبارک جمعه ، روز متعلق به ، سر را بر خاکی نهاد که آن را با خود گلگون ساخت . 🌹 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 فرمانده سپاه پاوه با سلام و صلوات در پی دیگران سوار شدم . مقصد شهرستان پاوه بود . شهری که به تازگی امنیت نسبی پیدا کرده بود و بچه های سپاه در آن مستقر شده بودند . برادر احمد روی رکاب مینی بوسی ایستاده بود و بچه ها تک تک از کنار او رد می شدند و روی صندلی های زوار در رفته مینی بوس می نشستند . همه خندان و سبکبال ، انگار به طرف خانه های خودشان می رفتند ، توی سر و کله هم می زدند و حتی سر به سر احمد می گذاشتند . صدای برادر احمد برای مدت کوتاهی همه را ساکت کرد : همه هستن ؟ کسی جا نمونه ، برادرها چیزی را فراموش نکنند ! غلامرضا دستش را درست مثل بچه کلاس اولی با لا برد و با جدیت گفت : برادر احمد ،ما لیوان آبخوری مان جا مانده ،اشکالی نداره ؟ خنده از همه بچه ها بلند شد و حاج احمد هم ضمن لبخندی کمرنگ و نمکین،با دست به پشت راننده زد و بدین سان ،حرکت رزم آوران اعزامی از سپا ه خیابان خردمند تهران به سمت شهرستان پاوه آغاز شد . راه زیادی را طی نکرده بودیم و هر کسی به کاری مشغول بود ،که دوباره صدای غلامرضا بلند شد : برادرا توجه کنند ، برای شادی ارواح شهدا و رفتگان این جمع ، و برای سلامتی خودمان و برادر احمد ... و پس از مکث کوتاهی ادامه داد : الهم سرد هوا ، گرم زمین ، لبو لبو داغ ، آش رو چراغ ، شلغم تو باغ . در پایان هر فراز از رجز طنز آمیز مطلق همه با هم و محکم جواب می دادیم : هی . برادر احمد ،چند بار سرش را به چپ و راست تکان داد ،به راحتی می شد از چشمانش خواند :باز این غلامرضا شروع کرد .لبخندی زد و از سر ناچاری با ما همراه شد . شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🍀🌹🌴🥀 دلمان تنگ زمین تنگ زمان پر حسرت ... تو دلت شاد چه آرام در آغوش خدا ... شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1🌴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد آن روزگاران یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
💐🕊🍀🌺🍀🕊💐 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 بسیجی محمدعلی پورمحمدی 🌿 (قاسم) 🌺 بسیجی عبدالرسول حبیب الهی 🌿 (محمدصادق) 🌺 بسیجی مرتضی صالحی 🌿 (عباس) 🌺 بسیجی بهزاد هاشمی 🌿 (حسین) 🌺 بسیجی غلامرضا آخوندیان 🌿 (غلامعباس) 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
🥀🌺🌷🕊🌷🌺🥀 🌹 🌹 فرزند : حسن : 🗓 1339/09/24 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : متاهل شغل : آزاد : 🗓 1367/04/17 🗓 مسئولیت : جهادگر محل : حلبچه عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🌺🥀
🥀🌺🌷🕊🌷🌺🥀 🌹 🌹 فرزند : حسین : 🗓 1347/02/10 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : آزاد : 🗓 1367/04/17 🗓 مسئولیت : سرباز محل : خرمشهر عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🌺🥀
🥀🌺🌷🕊🌷🌺🥀 🌹 🌹 فرزند : مهدی : 🗓 1333/02/08 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : آزاد : 🗓 1360/04/17 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : گیلانغرب عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🌺🥀
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💠 قرار شبانه اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِيل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم براي تعجيل در ظهور من زياد دعا کنيد که خود ، فَرَج و نجات شما است. کمال‌الدين، جلد ٢، صفحه ٤٨٥ پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 🌓 ❤️ هر روز که می ‏گذرد، خورشید بین من و مهربانی‏های تو بیشتر فاصله می ‏اندازد . نمی ‏دانم چند سال خورشیدی از تو دور افتادم . درست یادم نیست کجای دجله یا فرات، یا کنار اروند بود که تو کبوتر شدی . شاید بدنت را تکه ‏تکه تا خلیج فارس رسانده‏ ای تا ابرها بر خاک ما، با بوی تو ببارند و هر بار که باران می‏ بارد، رنگین کمان‏ها آفتاب را شگفت‏زده کنند . ای 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 18 تیر 1402ه.ش 🗓 20 ذی الحجه 1444ه.ق 🗓 9 جولای 2023 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای صاحب جلال و بزرگواری 🔸صفحه 557 🔸جزء 28 جهت سلامتی و و هدیه به روح 💐 @dashtejonoon1🌼🌺
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 اي ملت شهيدپرور ، مبادا يك لحظه امام عزيزمان را تنها بگذاريد ، آن وقت مانند مردمان كوفه مي‌شوید، دست به دست هم دهيد و با وحدت كلمه ريشه دشمنان به خصوص اين منافقين از خدا بي خبر را بِكَنيد . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌺 @dashtejonoon1💐🌼
💐🌺🕊🌹🕊🌺💐 من میروم ولے رسالت به دوش شما همسر با اشاره به زمان اعزام ، مسافر گفت : من به ایشان گفتم : دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم . ولی او تاکید داشت که می توانید و من وقتی پرسیدم چرا می خواهید بروید؟ با اشاره به فرازی از بـِاَبي اَنْتَ وَ اُمـــّي به من گفتند : که این فراز را برای من معنی می کنید؟ من هم گفتم : معنایش که مشخص است ، یعنی پدر و مادرم به فدایتان و ایشان گفت : به خاطر همین ! و را در دست گرفت و گفت : به خاطر این می روم تا این محکم تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند... راوے : 🌹 @dashtejonoon1💐🕊