eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 با کلی عکس مستهجن وارد حیاط شد، بیشتر که دقت کردم دیدم یه تعداد مجله هست که روشون عکس چندتا زن با وضع نامناسب هست. بهش گفتم احمد اینا چیه مادر؟ گفت مامان، داشتم از کنار دکه روزنامه فروشی محل رد می شدم دیدن اینا رو گذاشته جلو دکه واسه فروش، بهش گفتم مرد حسابی اینا چیه؟همه جوون ها رو به میندازه... هرچی باهاش بحث کردم که اینا رو جمع کنه راضی نشد! آخر سر مجبور شدم همشون رو بخرم ازش و بیارم تو حیاط خونه آتیش بزنم. گفتم مامان با کدوم پول خریدی؟ گفت با پس اندازم ! گفتم مگه نمیخواستی با اون پول موتور بگیری؟ گفت مامان آخه هرجور فکر کردم دیدم موتور تهش منو تا سرکوچه میبره... ولی اینجوری میتونم تا برم.. راوی: 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🏴🕊🏴🕊🏴🌹 در کدامین ، تقدیر ، مقدر شد 🌷 شب‌های ماه مبارک رمضان در جبهه‌ها حال و هوای دیگری داشت چرا که خون سرخ و رزمندگان در این شب‌ها سعادت و رستگاری را برایشان رقم می‌زد . 🌷 شب‌های قدر فرصت مناسبی برای بیداری دل‌ها و بازگشت به سوی پروردگارت است چراکه در این شب‌ها بندگانی با زمزمه‌های یا «رب» و «الغوث» گفتن سنگر دیگری از عبادت را برای خود می‌سازند. 🌷 در کدامین شب قدری تقدیر مقدر شد ، شاید در یکی از این شب‌های قدر در گوشه‌ای با خود خلوت کرده و از امام زمان‌شان تقدیر بودنشان در جبهه را خواستند تا در همین دنیا قطعه‌ای از را همراه با جلوه‌ای از بهشتیان درک کنند . 🌷 آن‌ها در میدان انجام تکلیف و عشق به خدا آسمانی شدند و به مقام که بالاترین مقام بود، رسیدند. 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🏴 @dashtejonoon1🏴🌹
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 در کدامین شب تقدیر مقدر شد، شاید در یکی از این شب‌های در گوشه‌ای با خود کرده و از امام زمان‌شان تقدیر بودنشان در را خواستند تا در همین دنیا قطعه‌ای از را همراه با جلوه‌ای از درک کنند. آن‌ها در میدان انجام تکلیف و عشق به خدا شدند و به مقام که بالاترین مقام بود، رسیدند. 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و 🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 خال‌های قهوه‌ای بزرگ و کوچک روی دست‌هایش مرتب کنار هم نشسته‌اند. چروک روی دست‌هایش، حرف‌ها روایت می‌کند. قدش خمیده شده است. دلتنگ که می‌شود، دلش را برمی‌دارد و به دیدن می‌رود، جایی کنج . برای پسری که ندارد و گمنام است، می‌کند، برای پسرش می‌کند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 روز دعـاست روز عشـــق است روز قول و قرار است بوی می‌دهد عطر مزار . . . شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از معبر حرفهایش درهای را باز میکند بہ روی کہ در ملکوتِ او آمادهٔ گرفتن هـستند سلام بر کہ راههای را به نشان دادند شادی روح و ، بالاَخص 🌹 @dashtejonoon1🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 فرمانده سپاه خرمشهر وقتی بعد از سه روز به سردخانه رفتم و می خواستم برای آخرین وداع قیافه ایشان را ببینم تصور می کردم که با یک جسد متلاشی شده و غیرقابل شناسایی روبه رو می شوم به خصوص که سه روز از ایشان گذشته بود و جسد متلاشی شده را درون پلاستیک گذاشته بودند، ولی وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان تبسمی روی لبان ایشان دیدم که هرگز از یادم نمی رود همان لذتی که همیشه در مورد آن با من صحبت می کردند و می گفتند که از لذت خاصی می برند واقعاً در سیمای ایشان مشاهده می شد. از سوی دیگر وقتی پلاستیک را باز کردند آنچنان و خوشی فضای سردخانه را پرکرد که من تابه اکنون چنین رایحه ای را استشمام نکرده بودم، سید شده بود و بوی می داد . راوی : 🌹 🕊 شادی روح و 🌹 @dashtejonoon1🥀🌴
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 در روز عید مبعث، یعنی روز ، برای نماز جماعت صبح حاضر نشد و خود به تنهایی در محلی دور نماز خواند. صبحانه نیز با بقیه نخورد و گفت : می‌خواهم صبحانه را از دست در دریافت کنم. یک به وی تعارف کردند، نخورد و گفت: می‏ خواهم در تناول کنم . راوی : 🌹 🕊 🌹 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 یعنی آنکه به چشمانش می‌نگری ، را ببینی... یعنی آن که دستت را بگیرد تا آنقدر بالا بروی تا برسی به خودِ ... آنجا که آرزوی هر آرزومندی‌ست... به یاد ما هم باش ... 🕊 @dashtejonoon1🕊🥀
روز قیامت به زائر علیه السلام خطاب می شود ، دست هرکس را که می خواهی بگیر و به ببر 📚 بحارالانوار، جلد1، صفحه 354 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 هفده سال جانباز قطع نخاع بود. این اواخر می گفت: جایم را در می بینم. خواهر عزم عتبات عالیات داشت. گفت: حاجتی دارم، سر قبر حضرت مسلم دعا کنید، بر آورده بشود. تعجب کردم چرا سر قبر حضرت مسلم؟ وقتی شد سِرّ حاجت و سر قبر مسلمش آشکار شد. در روز حضرت مسلم آسمانی شد. راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 مهمان بانوی دو عالم چند روز قبل از ، من كه در خارج از كشور به سر می‌بردم ، خواب عجیبی دیدم. درخواب دیدم كه تمام كوچه‌مان را كرده و دیوارهایش را از پوشانده‌اند . خانم جلوی در خانه ایستاده‌اند و مردم بین خودشان نُقل پخش می‌كنند . دریافتم كه شاید برای اتفاقی افتاده است و همینطور هم بود . چند روز بعد از ایران تماس گرفتند و خبر او را به من رساند. سال 1362 و عملیات والفجر 2 بود ، كه زخمی شده بود ، در آخرین لحظات به سختی ، خودش را به بیسیم عراقی‌ها رسانده، آن را با جوید تا مانع ارتباط آنان با عقبه گردد . پس از قطع سیم كه دشمن متوجه این كار شد ، او را به بسته ، راهی دیار گرداند . به خاك سپرده شد. راوی : 🌹 🕊 http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴