eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
806 ویدیو
2 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 و صد امروز برای وقت نداریم از مگو قصه كه ما وقت نداریم با حضرت سرمان گرم گناه است از بهر ملاقات وقت نداریم در تن غیرتمان گوشه نشین است بهر سفر وقت نداریم هر چند كه خوبست بمیریم زیباست ولی حیف كه ما نداریم! 🌹 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 سلام سلام بر جواب سلام برادرم؟؟ دعوت بشی بری خادمی مگه نه بخدا ولی من؟؟ من که نداشتم؟ حالا که شدم چرا بی نتیجه چندبار کنه خودشون برات بپیچن بعد خودشون عوض کنن همه میگن دست شما بوده بابا نگام کنین دستی که برات فقط بیاره آخه دارم میگم نه ؟؟؟؟؟ آره جدیدا شدم خیلی شدم از راهتون شدم از اهدافتون شدم خودمو کردم آه بسه بسمه دلم دستی میخواد که منو بیاره شما حتی ببره پیش 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 میانبر رسیدن به خدا "نیت" است کار لازم نیست بکنیم کافی است کارهای را به خاطر انجام دهیم اگر تو این کار باشی نکن بعدی تویی... 🌹 @dashtejonoon1🍀🌺
🌷🌴🥀🌹🥀🌴🌷 ، تنها برای نیست می تونی زنده باشی و سرباز باشی... اما یه شرط داره باید فقط برای کار کنی نه ... 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 همه انسانها می میرند ولی این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری کردند . وقتی قرار است این برای انسان نماند چه بهتر در راه این رفتن انجام بگیرد . سلامتی و تعجیل در فرج و نائب بر حقش 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 تفاوت ترس ما و ترس اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با به جماران رفتیم. دور تا دور نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌ دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیر منتظره همه از جا پریدیم، جز . در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد . هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد ، بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد . همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها ، همه‌شان می‌ترسند ، چرا که آن روز در حقیقت همه ما ترسیده بودیم ، هم و هم ما . از دیر شدن وقت می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه . او از می‌ترسید و ما از غیر . آنجا بود که فهمیدم هر کس واقعا از بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد . راوی : 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🕊💐🌺🌴🌺💐🕊 نهم خط بطلانی شد بر پندارهای غلط و خیال های کسانی که تصور می کردند که از پشتوانه برخوردار نیست و با همین توهم تمام توان خود را در شکستن خیمه بکار بردند. اما زهی خیال ، امت یک بار دیگر اعلام کرد که همچنان بوده و در این راه کوچک ترین تردیدی به خود راه نخواهد داد. 9 دی حرکت عظیم ملت، تجلی دست قدرت ، اتمام حجتی برای همه و و حرکتی ماندگار در است و نظام را بیمه کرد. 🌼 @dashtejonoon1🌺💐
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷 بدانید راهی که می‌توانید با آن برای خود افتخار مهیا کنید ، اطاعت مطلق شما از است . فراموش نکنید که بزرگترین ، با است. با مبارزه نمایید و از وسوسه های شیطان بگریزید و به بپیوندید . شادی روح و 🌴 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁عصر روز يڪشنبہ پنجاه و نه بود . همہ بچہ ها را جمع ڪرد و گفت : برادرها ، امشــب با يارے خدا براے آزادسازے اشغال شده حرڪت مي کنيم . هم معاونت اين عمليات را بر عهده دارند . 🍁 یشاهرخ اون چند روز خيلے تغيير ڪرده بود .هميشہ داشت . موهاش بہ هم ريختہ بود . مرتب هم با بچہ ها مي ڪرد و مےخنديد اما حالا ! سر بہ زير شدہ بود و ذڪر مے گفت . رفتہ بود و پوشيده بود . هم متوجہ تعقیرات اون روز شده بود . براے لحظاتے در چهره خيره شد . بعد بہ من گفت : از حلاليت بطلبيد ، اين چهره نشون ميده ڪہ شده . مطمئن باشيد ڪه مي شہ ! 🍁شب ، آزاد سازی شروع شد . بچه ها بی وقفہ در حال مبارزه بودند . ســاعت صبح بود . ســنگرها و خاڪريزها تصرف شده بود . نيروے هم نبود . هر لحظہ احتمال داشت ڪہ همگے محاصره شويم . ســاعتے بعد احساس ڪردیم زمين می لرزد . عراقے به ســمت ما مي آمدند . تا چشم ڪار مي ڪرد بود ڪه به سمت ما مي آمد . ســنگر ما ڪلا روے هم شــش گلولہ - داشــت اما چند برابر آن مي آمد . 🍁هر گلوله براي چند ؟!! ترسيده بودم . با آرامش گفت : چرا ترسیدی ؟! بخواد ما مي شيم . ســاعت نه صبح بود . دشــمن مرتب شــليڪ مي ڪردند . فاصله با ما ڪمتر از بود . در حال زدن آرپےجے بود . پرسيد چقدر گلولہ داریم ؟! گفتم این آخرے بود . گفت : توے اون یڪے سنگر یڪے هست . برو بیار . هنوز چند قدمی دور نشده بودم ڪہ صدایے شنیدم . چیزے ڪہ دیدم باور نمے کردم . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
💐🌴🌼🌺🌼🌴💐 از می خواهم مبادا بعد از یک عمر ، مرگ ما در بیماری باشد و در میدان نباشد . ، مرگ در راه ارزشهاست . سلامتی و تعجیل در فرج و سلامتی نائب بر حقش 💐 @dashtejonoon1🌺🌼
هر كس حرفي از كتاب را بدون قرائت بشنود خداي تعالي براي او حسنه اي بنويسد و را از وي محو كند و درجه اي را به او دهد. 📚 الکافی جلد ۴ ، صفحه ۶۲۵ @dashtejonoon1
💐🍀🌺🌴🌺🍀💐 پدر يعنی تپش درقلب ... يعنی تسلط بر زمانه احساس خوب تکيه برکوه يعنی تسلّی وقتِ اندوه يعنی زِ من نام و نشانه پدريعنی فدای اهل يعنی غرور و مستیِ من يعنی تمام هستیِ من لطف بر آدميزاد کانون مِهر و و اِمداد ی خانواده پدر يک فوق العاده ‍ سُرخ است صورت را به سيلی رُخَم یک وقت نباشد زرد و نيلی لطف روی زمين است هميشه لايق صدآفرين است خوشا آنان "پدر" درخانه دارند درونِ خانه يک دارند شادیِ روح 🌺 @dashtejonoon1🍀💐
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 ما می‌جنگیم و تن به هیچ گونه نمی‌دهیم و با شعار همیشگی یا یا می‌جنگیم و بر سیاست « نه شرقی نه غربی » سرسختانه پا می‌فشاریم، چون معتقد به . برادران و خواهران ، هیچگونه و حزن به دل راه ندهید ، چون اکنون میدان است و زمان ، و شما برترید اگر باشید و از رهبر این عصاره مکتب بیاموزیم که چون استوار در مقابل و چون در مقابل ایستاده است و ما هم در باید همچون باشیم. 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 مجنون مجنون همت! همت جان به گوشی برادر؟ همت جان مدت هاست بی تاب مجنونت شده ام! همت جان دیگر کسی از شما و تان نمی‌گوید! همت جان، عوض شده! همت جان، پل های رسیدن به خدا، کانال های ارتباطی شما با را به سخره گرفتند! همت جان،کج راه‌ ها را مسیر تو می‌دانند! همت جان، برادر دیگر از اسمت هم نمی شود گفت! اینجا بعضی دختران مراقب نیستند!! همت جان به گوشی؟؟ همت جان... اینجا بعضی پسران مان بر عکس عمل میکند،چشمان شان! همت جان یادشان رفته را... هدفت را... چرا رفتنت را... همت جان دیگر چیزی به شهر نمانده... همه جا را احاطه کرده اند... یمان رو به اتمام است... همت جان، در این حملات نفس کم آورده ایم... سراسر وجودمان را فرا گرفته و ‌دارد نابودمان میکند... همت جان صدامو داری برادر؟؟ همت همت مجنون! مجنون جان... از طرف من به جوانان بگو: چشم و تبلور به شما دوخته است... "شهید محمد ابراهیم همت" مجنون جان فرصتی ندارم ولی این را هم بگو به همه ی اهالی کوچه‌ی : میخواهید خدا شما شود! می‌زنید برای خدا باشد... بر می‌دارید برای خدا باشد... می‌گویید برای خدا باشد.. هر چیز و چیز برای خدا باشد... 🌹 @dashtejonoon1🥀🕊
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 من از شما یه سوال دارم . برای چی رفتید جنگ که بشین ، مگر ما از شما خواسته بودیم ؟ می دونم : رفتید که من راحت باشه رفتید که من راحت شب سر به زمین بزارم .... رفتید که من راحت درس بخونم ... رفتید که من راحت هیئت بگیرم ... رفتید که اصلا من باشم ... رفتید که (شیعه) پا برجا باشه ... ولی : بیاید ببینید : که چجوری داریم خودمون به حراج می زاریم . چجوری داریم با دل شما و آقا مونو می شکنیم . ای دارم می میرم، دارم می کنم از این همه مردم . ای بیاید ببینید چجوری شما مورد تمسخر بعضیا قرار می گیرند که میگن میخاست ... آی اونی که این حرفو می زنی اگر که الان یه خواب خوش نداشتی ... اگر که تو الان نمی تونستی با ماشین مدل بالات تو خیابونا راحت ویراج بدی و کنی ... بیاید ببینید چجوری با لباسای آنچنانی دارن شما رو زیر پا می زارن ... بیاید ببینید چجوری با مجلسای شبانه ، دل رو می کنند ... بیاید ببینید چجوری داریم با کارامون می کنیم ... حرف آخر : شرمند ه ایم ... کنید ... می دونم در حق شماها کردیم ولی بازم کنید . 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹 @dashtejonoon1🥀🌴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 تقدیم به زخم و سکوت و صبر حقیقی آنان که زخم های دیروز را امروز هم مرور می کنند دیروز روز فدا شدن بود ، امروز روز فدایت شوم دیروز با هم به دشمن می زدیم ، امروز برای هم می زنیم دیروز برای روی مین می رفتیم امروز برای کابین روی می رویم دیروز در اوج پاتک می زدیم امروز برای و مقام «ج .ف. ت. ک» دیروز جزیره را دیوانه کردیم اما... امروز جزیره ایم... آنجا برای سبقت می گرفتیم اینجا برای ریاست آنجا همه چیز بود... اینجا همه چیز قروقاطی... آنجا با دست می دادیم اینجا را از دست می دهیم... آنجا همه چیز را با میخواستیم اینجا همه چیز را با دیروز روز بود و جنگ امروز روز فهم است و 🌴 @dashtejonoon1🕊🥀
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 در اغتشاشات سال ۸۸ وقتی که کار داشت دست اراذل و اوباش می افتاد، مرخصی نگرفت و به نرفت. می گفت : "من بلدم با اینها چطوری دربیفتم. من اگر باشم، بقیه بچه ها هم دلگرم می شوند." می کرد، می گفت : "اینجا هم میدان جنگ است، شاید قسمت کند و اینجا شدیم." پیراهن مشکی محرّمش را می‌بوسید و می‌پوشید و می‌گفت : "منتظرم نباش! معلوم نیست برگردم..." از چیزی یا کسی نمی‌ترسید، وقتی پای در میان بود اصلا کوتاه نمی‌آمد... راوی : 📚 کتاب‌ دخترها بابایی اند 🌴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 یعنی آنکه به چشمانش می‌نگری ، را ببینی... یعنی آن که دستت را بگیرد تا آنقدر بالا بروی تا برسی به خودِ ... آنجا که آرزوی هر آرزومندی‌ست... به یاد ما هم باش ... 🕊 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 همیشه ڪاری ڪن ڪه اگه تو رو دید خوشش بیاد نه مـــردم !! 🌷 🌹 @dashtejonoon1🌹🕊
🌹🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🌹 سالروز پذیرش توسط جمهوری اسلامی ایران بخش هائی از پیام در خصوص قبول فرزندان انقلابی ام ، ای كسانی كه لحظه ای حاضر نیستید از غرور مقدستان دست بردارید ، شما بدانید كه لحظه لحظه من در راه خدمت به شما می گذرد . می دانم كه به شما سخت می گذرد ، ولی مگر به شما سخت نمی گذرد؟ می دانم كه شیرینتر از در پیش شماست، مگر برای این اینگونه نیست؟ ولی تحمل كنید كه با صابران است . بغض و كینه انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید ، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و بدانید كه از آن شماست . تاكید می كنم گمان نكنید كه من در جریان كار و مسئولان آن نیستم. مورد اعتماد من می باشند. آنها را از این تصمیمی كه گرفته اند نكنید كه برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است. قبول این مسئله (قطعنامه) برای من ، از است ، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او ، این را نوشیدم . در شرایط کنونی ، آن چه موجب این امر شد ، بود. شما می دانید ، من با شما پیمان بسته بودم که تا و آخرین نفس بجنگم ، اما تصمیم امروز ، فقط برای بود و تنها به امید رحمت و رضای او ، از هر آن چه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم ، با خدا معامله کرده ام . ۱۳۶۷/۰۴/۲۹ شادی روح و 🇮🇷 @dashtejonoon1🇮🇷🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ای ، چه ارزشمندی را در خود به نگاه داشته ای . که تا برپاست ، سالکان راه محبت و به و پاکدامنان مجاهدی خواهد شد که هر یک از می خواهند چون بمانند و چون او به رسند . 💐 💐 🌺 🌺🌼 🌺🌼💐 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 به ساعتم نگاه کردم، وقت بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم را بخوانم. انتظارم برای آمدن طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نیست، همین جا را می‌خوانم. تا تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از رفتم و را که همراه داشتم به انداختم و مشغول شدم. در حال خواندن بودم که متوجه شدم وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ را ادامه بدهم یا ؟ بالاخره گفتم، را ادامه می‌دهم، هر چه بخواهد همان خواهد شد. سرانجام را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از معذرت ‌خواهی کردم. پس از چند لحظه نگاه به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: می‌کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما بر این است که در ساعت‌های از باید با به بپردازیم و در این ساعات آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در استفاده کردم و این را انجام دادم. با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین‌طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از و من به و فرهنگ و نباختنم در برابر جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای خود نویس را از جیبش بیرون آورد و را کرد. سپس با حالتی از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی دارم. من هم متقابلاً از او کردم. احترام گذاشتم و از خارج شدم. آن روز به اولین محل که رسیدم به پاس این بزرگی که به من کرده بود، دو رکعت خواندم . 🌹 🌹 🕊 @dashtejonoon1🥀🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ؟؟ کسی است که جز ، دیگر کسی را نمی بیند . ؟؟ ما هستیم ، که جز کسی را نمی بینیم ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 من این است که قدر و را بدانید. می‌گوید : اگر شکر کردید را افزون می‌کنم، اگر هم کفران کنید از شما می‌گیرم. شکرگزاری از فقط دعا به نیست بلکه از فرمان‌های اوست. قدر را بدانید، مواظب باشید دل به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به شکایت نکند. ما بر اساس نیازی که به داریم باید تلاش کنیم، به ما هیچ نیازی ندارد. در می‌فرماید : اگر شما امت، را یاری نکردید، شما را و امت دیگری را قرار می‌دهم که را یاری کنند. مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر قرار دارند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹