eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
دشت جنون
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 #خاطرات_دفاع_مقدس ناگفته‌های یکی از غواصان عملیات کربلای۴ #محمدعلی_اسفنانی #قسمت_دوازدهم
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 ناگفته‌های یکی از غواصان عملیات کربلای۴ به شکل وحشتناکی به ما گلوله زدند. من قبل از آن مجروح شده بودم و خون خیلی زیادی از من رفته بود و دیگر رمق نداشتم. یک تیر قناسه/قناصه به پشت سرم اصابت کرده بود و تمام پوست و استخوان را برده بود و شاید اگر کمتر از یک میلیمتر این طرف‌تر بود اتفاق دیگری رقم می خورد اما توفیق نبود. بنابراین خیلی خون از من رفته بود و حتی رمق نداشتم شنا کنم. از طرفی لباس غواصی در عین حال که می‌شود با آن غواصی کرد شنا کردن با آن خیلی سخت است. با تمام این شرایط عراقی‌ها به سمت ما تیراندازی کردند و ما دیگر صرف‌نظر از این‌که به ما تیری می‌خورد یا نمی‌خورد فقط برای جلو رفتن تلاش کردیم. وسط‌ رودخانه که رسیدم دیدم دیگر تیر نمی‌آید، یک مه عجیبی اطراف را گرفته بود که اصلا هیچ طرفی دیده نمی‌شد. احتمالا در مه ما را گم کرده بودند که دیگر به ما تیراندازی نمی‌کردند. ما به لب ساحل این سمت رسیدیم حدس من این بود که اینجا باید جزیره ام‌الرصاص باشد و از آن تعدادی که داخل آب رفتیم سه نفرمان به این قسمت رسیدیم. نمی‌دانم بقیه تیر خوردند، شهید شدند یا منصرف شدند و برگشتند و اسیر شدند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
دشت جنون
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 #خاطرات_آزادگان مفقود‌الاثری که آزاده شد #غلامرضا_قائدی #قسمت_دوازدهم حدود نیم ساعت الی
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 مفقود‌الاثری که آزاده شد زمانی که اسیر بودم هیچ نامه مکتوبی برای خانواده‌ام ننوشتم زیرا جزو مفقود‌الاثرها بودم حتی صلیب سرخ هم مفقود بودن ما را نمی‌پذیرفت هر آن ممکن بود ما را به رگبار ببندند. بسیاری از اسرا را به رگبار بستند و به شهادت رساندند بدون اینکه کسی متوجه شود. از بین ما 80 نفر اسیری را نکشتند اما بسیاری به دلیل مجروحیت یا بیماری یا بهداشت و کمبود آب و غذای مناسب به شهادت رسیدند. عراقی‌ها پیکر شهدا را از اردوگاه بیرون می‌بردند مانند کیسه‌های سیمان روی هم می‌انداختند، صبح روز بعد شهرداری یا به زبان خودشان بلدیه می‌آمد پیکر شهدا را جمع می‌کرد و می‌برد، حالا این که کجا می‌بردند و با پیکر شهدا چه می‌کردند را نمی‌دانم، ممکن بود با بلدوزر برایشان گور دسته‌جمعی بکنند و همه پیکرها را یک‌جا در یک گودال بریزند یا امکان داشت هر کار غیرانسانی دیگری انجام دهند. 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
دشت جنون
💐🇮🇷🌼🌺🌼🇮🇷💐 #خاطرات_انقلاب #در_محضر_فرمانده #مقام_معظم_رهبری #قسمت_دوازدهم برای ایشان در طبقه بال
💐🇮🇷🌼🌺🌼🇮🇷💐 من با بسیاری از این شهدای نامدار و معروف روزها و شب های زیادی را با هم بودیم. کمتر ساعاتی را ما چند نفر از هم جدا می شدیم که در این رابطه چند چیز ما را به هم متصل می کرد: یکی شورای انقلاب بود که تمام سنگینی کارهای آن روز بر دوش شورای انقلاب بود و حتی بعد از تشکیل دولت موقت هم باز در حقیقت همین عده کارها را روبه راه می کردند. در آن روزها رادیو و تلویزیون را باید مواظب می بودیم، پادگان ها را باید مراقبت می کردیم و آن کسانی را که شاید به تحریک گروهک ها اسلحه خانه ها را غارت می کردند باید مواظب می بودیم، از جاهای مختلف که برای حل مشکلات فراوان مراجعه می کردند مراقبت می کردیم و تمام مسائل به این جمع مربوط می شد که بایستی دائماً با هم می بودیم و لذا من با همه آنها خاطره دارم، لکن واقعاً عاجز از این هستم که بتوانم یکی از آن خاطرات را انتخاب کنم. .... 💐 🇮🇷 🌹 🇮🇷 🌼 🇮🇷 🌺 🇮🇷 🇮🇷 @dashtejonoon1🇮🇷🌹
💐🌼🌺🍀🌺🌼💐 گذری کوتاه بر قصه های قرآنی عبرتی برای انسان معاصر سوره های سباء، یس و صافات 💐 @dashtejonoon1🍀🌺
دشت جنون
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 #وقایع_بعد_از_عاشورا #و_شهادت_امام_حسین_ع #قسمت_دوازدهم گرداندن سر شریف امام حسین علیه
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 سر شریف امام حسین علیه السلام در کاخ ابن زیاد عبیدالله ابن زیاد چون از ورود اهل بیت به کوفه آگاه شد، مردم کوفه را از خاص و عام اذن داد. لاجرم مجلس او از حاضر و آغاز کننده مجلس، پر شد، آن گاه امر کرد تا سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را در مجلس حاضر کنند، پس آن سر مقدس را به نزد او گذاشتند، از دیدن آن سر مقدس بسیار شاد شد و تبسم نمود و او را قضیبی در دست بود که بعضی آن را چوبی گفته اند و جمعی تیغی رقیق دانسته اند. سر آن قضیب را به دندان ثنایای حضرت امام حسین علیه السلام می زد و می گفت: حسین را دندان های نیکو بوده. زید ابن ارقم که از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بود، در این هنگام پیرمردی گشته، در مجلس آن ملعون حاضر بود، چون این صحنه را دید؛ گفت: ای پسر زیاد ! قضیب خود را از این لب های مبارک بردار، سوگند به خداوندی که جز او خداوندی نیست، من مکرر می دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله بر این لبها که موضع قضیب خود کرده ای بوسه می زد. این را گفت و بسیار گریست. ابن زیاد(ملعون)گفت: خدا چشمهای تو را بگریاند، ای دشمن خدا ! آیا گریه می کنی که خدا به ما فتح و نصرت داده است؟! اگرنه این بود که که پیرفرتوت (سالخورده و خرف شده) گشته ای و عقل تو زایل شده می فرمودم تا سر تو را از تن جدا کنند. زید که چنین دید، از جا برخاست و به سوی منزل خویش شتافت . ... http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴