🌺🍀💐🌼💐🍀🌺
#خاطرات_رمضانی
#قسمت_دوم
شبهای قدر مراسم میگرفتیم. شب زندهداری داشتیم و مراسم قرآن به سر گرفتن تا صبح ادامه داشت. برای اهل بیت(ع) هم مراسم روضه و عزاداری برپا میکردیم.
حسینیه نداشتیم. اما برخی خانههای تخریب شده در منطقه را حسینیه میکردیم که نه برق داشت و نه امکانات. عموماً به خاطر مشکلات جنگی مردم خانه های تخریب شده را رها کرده و رفته بودند و ما میتوانستیم در برخی از آنها مراسمهای ماه رمضان را برپا یا سفرههای افطار و سحر را پهن کنیم.
شب قدر سال 97 با دوستم روحانی شهید سید علی زنجانی بودم. او چندی بعد در حمله هوایی ترکیه به شمال غرب ادلب به شهادت رسید. در ماه رمضان سال 97 روضههای شب قدر را برای ما برگزار کرد. عموماً امام جماعت ما هم بود. او فرزند مرحوم آیتالله سید ابراهیم زنجانی و مادرش لبنانی بود. در دمشق متولد شده بود اما در نوجوانی بعد از فوت پدرش به لبنان میرود. همسرش هم لبنانی بود. سید علی پنج سال در ایران دروس حوزوی خوانده بود.
راوی:
رزمنده و جانباز
#مدافع_حرم
#حسین_صابری
🍀 @dashtejonoon1💐🌺
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#رمضان
#شبهای_قدر
#شهدا
بسیاری از #شهدا، با زبان روزه #شهید شدند.
برخی از رزمندگان ، سهمیه ناهارشان را می گرفتند، اما آن را به هم رزم هایشان می دادند و خودشان روزه می گرفتند.
اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود.
شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم.
از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.
تعجب کردم.
شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند.
از محل برگزاری احیا بیرون رفتم.
پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت.
به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند.
چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند.
بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.
این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد.
بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل.
نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند، نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند.
آنجا دیگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در تنهایی عجیبی با خدا راز و نیاز می کردند.
🏴 @dashtejonoon1🕊🥀
73.mp3
2.3M
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#کتاب_صوتی_دوم
#خاطرات_ارتشبد_فردوست
💐 #قسمت73💐
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات ، #بلامانع است .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🇮🇷 @dashtejonoon1🇮🇷🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#داود_اکرادی
خلبان معروف ارتش که بدنش توسط دشمن به دو نیم تقسیم شد
#قسمت_آخر
ساعت ۱۰ صبح روز هشتم آبان ماه سال ۱۳۶۰ است که یک فروند جنگنده اف ۴ به خلبانی سروان #داود_اکرادی کابین جلو و ستوان یکم نورالدین افضلی کابین عقب برای بمباران مواضع دشمن در کرکوک از پایگاه سوم شکاری پرواز می کند.
آن ها موفق می شوند تا عملیات بمباران مواضع دشمن را با موفقیت انجام دهند و به سوی کشورمان پرواز کنند که در آسمان کرکوک توسط ۴ فروند جنگنده میگ عراقی محاصره می شوند.
جنگنده آن ها توسط یک فروند موشک سام ۶ دشمن مورد اصابت قرار می گیرد، هر دو خلبان از جنگنده اجکت کردند و به سلامت با چتر نجات در روی زمین فرود میآیند.
مردم محلی به طرف خلبانان هجوم میآورند و سروان #اکرادی به طرز فجیهی توسط آنان به #شهادت میرسد، خلبان کابین عقب نیز با دخالت نیروهای نظامی جان سالم به در میبرد و به اسارت در میآید.
امیر خلبان محمد عتیقه چی درباره نحوه #شهادت او می گوید که پس از اجکت موفق #شهید_اکرادی نیروهای بعثی عراق بدن #شهید_اکرادی را به دو جیپ بستند و از وسط به دو نیم تقسیم کردند و پیکر تکه تکه داود اکرادی در کرکوک به خاک سپرده میشود و پیکرش به ایران اسلامی بازنگشت.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی رزمندگان 8 سال دفاع مقدس
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 @dashtejonoon1🌹🕊