eitaa logo
بنیاد دعبل
389 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از صورت چون ماه پيمبر خواندند از هيبت و اقتدار حيدر خواندند شد جلو‌ه‌ء احمد و على، آینه‌ای آن آينه را علیِّ اکبر خواندند در فهم مقام با شکوهت ای ماه برخواسته از نهاد اين عالم آه اين شعرکه جای خودجهان حيران ست در معني «مَمسُوسٌ فِی ذاتِ الله» لرزانده شکوهت تنه‌ء لشکر را بر هم زده‌اي هيمنه‌ء لشکر را طوفان نگاه تو ز هم پاشيده‌ست از ميسره تا ميمنه‌ء لشکر را شد غرش رعد، مست از تکبیرت شد صاعقه، ماتِ ضربت شمشيرت با جذبه‌ء حيدرانه‌ء چشمانت مُلک و ملکوت می‌شود تسخيرت 🔹@deabel
بالاتر از حد تصورها کمالت دل می‌برد از اهل این عالم خیالت صبح ازل چشمان مبهوت ملائک بودند شیدای تماشای جمالت می‌جوشداز خاک قدم‌های تو زمزم کوثر شراب خانگی لایزالت کی می‌شود با بال‌های این چنینی پرواز تا اوج شکوه بی‌مثالت آن‌جا که بال جبرئیل آتش گرفته بام نخست پر کشیدن‌های بالت خُلقاً و خَلقاً، منطقاً عین رسولی دیگرچه گویم ازتووخوی وخصالت وقتی که تکبیرت طنین انداز میشد می‌گفت لیلا مادرت: شیرم حلالت می‌ریزد از عطر نگاهت یاس آقا تنها تویی هم‌شانه با عباس، آقا هر صبح بر لب نغمه‌ء تکبیر داری تو آفتابی، صبح عالمگیر داری با حلقه‌های گیسوی پر پیچ و تابت صد کاروان دل در تب زنجیر داری از لهجه‌ات عطر خدا می‌بارد آقا هر گاه بر لب نغمه‌ء تکبیر داری از میمنه تا میسره می‌پاشد از هم وقتی که دردستان خودشمشیرداری بایدبرایت ذوالفقاری دست وپا کرد حیدرشدی وهیبتی چون شیرداری از هیبت چشم تو دشمن می‌گریزد پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد حالاکه خاکم را سرشته دست‌هایت بگذار تا باشم همیشه خاک پایت بال وپری می‌خواهم امشب ازتوآقا تا که تمام عمر باشم در هوایت آه ای اذان‌گوی سحرهای مدینه یاد نبی را زنده می‌سازد صدایت ای آفتاب کربلای حضرت عشق بگذار باشم زائر پائین پایت عمریست ازمهرتودر دل توشه دارم شوق طواف مرقد شش‌گوشه دارم 🔹@deabel
ای قد تو سرو ریاض حسین نور دل فاطمه را نور عین آینهء تمام‌قد رسول امید لیلا و عزیز بتول گرفته در دست، قمر، آینه تا تو کنی نگاه، در آینه قدرِ شبِ قدر ز گیسوی تو قبلهء ارباب یقین روی تو ملاحت روی نبی در رخت کلیم دلباختهء پاسخت گل ز رخ تو رنگ و بو وام کرد چهر تو روز مهر را شام کرد جوانی و به رهروان پیر عشق اکبری و طنین تکبیر عشق یم چو حبابی ست به پیش نمت مسیح را چشم شفا از دمت ماه خجالت‌زدهء چهر توست مهر، دلش لبالب از مهر توست مور تو را فخر سلیمانی است خضر پی لبت بیابانی است سرو، سرافکندهء بالای تو چشم ملائک به کف پای تو یوسف اگر روی تو را دیده بود بساط حُسن خویش بر چیده بود داغ دل لاله به صحرا تویی مایهء مجنونی لیلا نویی حسین، خود به عالمی دلبرست و آن که برَد دل از حسین اکبرست ای حجرالاسود ما خال تو قبله نمای کعبه تمثال تو چشم و دل خامس آل عبا قامت تو قیامت کربلا اذن جهاد اگر تو را داده بود هزار سر به پایت افتاده بود ز پیش چشم اختر افشان او رفتی و بردی ز قفا جان او بانگ خدا حافظی ات چون شنید موی پدر به لحظه ای شد سپید شد چو نسیمی به سویت رهسپر ندید از شکفتن گل اثر نرگس دیدگان خود چو بستی سرو قد پدر ز غم شکستی 🔹@deabel
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم محاسنم به کف دست بودواشک به چشمم گهی به خاک فتادم گهی ز جای پریدم دلم به پیش توجان درقفات،دیده به قامت خدای داندودل شاهدست من چه کشیدم دو چشم خود بگشا و سؤال کن که بگویم ز خیمه تا سر جسم تو من چگونه رسیدم ز اشک دیده لبم ترشدآن زمان که به خیمه زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزهء خولی زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم هنوز العطشت می زد آتشم که ز میدان صدای یا أبتای تو را دوباره شنیدم سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید که شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم کنار کشتهء تو با خدا معامله کردم نجات خلق جهان را به خون‌بهات خریدم بگوبه نظم جهانسوز"میثم"این سخن ازمن که دست ازهمه شستم رضای دوست خریدم 🔹@deabel
خلیل الله داغی چون من ندیده اسماعیلم شده گلو بریده یارب ثمرم شد اربا اربا علی ، علی الدنیا بعدک العفا شکست آیینه ات یا رسول الله اکبرم گلی بود با عمر کوتاه شد باغ لاله این دشت و صحرا علی ، علی الدنیا بعدک العفا صورت بر صورت تو میگذارم از جگر بانگ یا "بنی" بر آرم یک بار دیگر بگو "ابتا" علی ، علی الدنیا بعدک العفا 🔹@deabel
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
الا! که نور و صفا آفتاب از تو گرفت ستاره سرعت سیر و شتاب از تو گرفت به جلوه‌های جمال توماه خیره شده ست شکوه وحی در آئینه‌ات ذخیره شده ست تو عطر گلشن یاسین، شکوفۀ یاسی تو با پیامبر عشق، اَشبَهُ النّاسی به یک کرشمۀ چشم تو عقل مفتون شد به یک نگاه تو لیلای عشق مجنون شد نگاه گرم تو باغ بنفشه‌کاری بود در آبشار صدای تو، وحی جاری بود کسی به جزتو کجا حُسن مهرپرور داشت؟ ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت الا که سرو خرامان‌تر از تو، باغ ندید کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید تو بازتاب سپهر چهار معصومی تو سایه‌پرور مهر چهار معصومی تجلّیات یقینت به اُوج می‌زد اُوج امید در دل و جان تو موج می‌زد موج ظهور وجلوۀ ایمانِ مطلق ازتو خوش‌ست ترانۀ«اَوَالَسنا عَلَی الحَق»از توخوش ست همین که منطق تو منطق رسول خداست حساب حُسن تو ازدیگران همیشه جداست بلاغت از سخنت می‌چکد گلاب‌صفت و گرمی از نفست خیزد آفتاب‌صفت کسی به کوی وفاچون تو راست‌قامت نیست که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست حسین محو تماشای راه رفتن توست مرو که خون تماشائیان به گردن توست بخوان که بدر به پابوس تو هلال شود بگو که محو اذان گفتنت بِلال شود بزن رکاب به نرمی به اسب خویش، مباد ز رفتن تو پرستو شکسته بال شود بگو عُقاب برو تندتر خدا نکند که خون ناحق پروانه پایمال شود بگرد، تا که برآرم ز شب پرستان گرد بچرخ، تا که مرا نوبت وصال شود زبان به کام من از تشنگی گرفت آتش به خیمه سر بزنم باز اگر مجال شود بیا به صحبت اوّل به دوست برگردیم به آن چه عشق خریدار اوست برگردیم الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت ستاره سرعت سیر و شتاب از تو گرفت تو دل فریب تر از حُسن عافیت سوزی تو در جهاد حیات و عقیده پیروزی به کاروان شهادت دلیل، یعنی تو شهید اوّل نسل خلیل، یعنی تو تو را حسین عقیق زبان به کام گذاشت حساب عاشقی‌ات را کنار جام گذاشت تو لب به چشمۀ آب حیات تر کردی فدای حجّ وداعی که با پدر کردی به احترام تو زینب طواف کرد آنجا به زخم سینۀ خود اعتراف کرد آنجا کسی که ناز تو را با دو چشم مست کشید پس از فَراق تو از هرچه بود دست کشید قسم به گردش چشمت قسم به لیل و نهار زمین به دور تو گردید بیست و پنج بهار جوانی‌ات گل پا در رکاب این چمن ست سرشک دیدۀ زینب گلاب این چمن ست جوانی تو سپر شد که شب سحر گردد که خودنگر به خود آید خدا نگر گردد جوانی تو سپر شد که عشق زنده شود حدیث دُر یتیم دمشق زنده شود الا که گردش تو در مدار حق طلبی ست تو زمزمی وجهان درکمال تشنه لبی ست تبارک الَّه از آن خلقت پیمبروار که حُسن خلق تو آئینهء خصال نبی ست بگو جمال جمیل تو را نگاه کند کسی که عاشق روی پیمبر عربی ست شجاعت تو علی‌گونه بود روز نبرد شهامت تو نشان نماز نیمه شبی ست به عزّت تو و گل‌های کربلا سوگند که خال کُنج لبت مُهر هاشمی نسبی ست «هزارمرتبه شستم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بُردن نشان بی‌ادبی ست» قسم به آینه ها نور مشرقینی تو سفیرعشق، علی اکبر حسینی تو 🔹@deabel
سبک : همه جا کربلا ای که صد قافله دل به همراه توست ناله های من از عمر کوتاه توست ولدی یا علی ای جگر گوشه ام ای توان پدر برو میدان ولی کمی آهسته تر ولدی یا علی ای نبی خلق و خو میروی از برم تشنه هستی و من ز تو تشنه ترم ولدی یا علی آسمان گریه کرد پا به پای دلم داغ تو ای جوان میشود قاتلم ولدی یا علی 🔹@deabel
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اي رخ تو مطلع الانوار حُسن! خال لبت نقطه‌ء پرگار حُسن بزم وفا را رخ ماه تو شمع خوبي خوبان جهان در تو جمع اي شجر علم و حيا را ثمر! وي پسر شير خدا را پسر! اشبه مخلوق به پيغمبري يوسف ليلا، علیِ اكبري آينه‌ء صبر و كمال حسين نور دل فاطمه را نور عين خلقت و خُلقت چو رسول انام تربيت‌آموخته از دو امام قافله‌سالار شهادت، حسين روح مناجات و عبادت، حسين گفت نظر بر رخ اكبر كنيم ياد چو از روي پيمبر كنيم پاك‌تر از جان مَلَك، جان توست خون خدا در رگ و شريان توست نخل وجودت به كرم، بارور قصّه‌ء حُسنت همه جا مُشتهر شاخ و بُنت از شجر طيبات برگ و برت معدلت و مَكرُمات حضرت سجّاد، امام امم گفت: فدايت پدر و مادرم! هر كه تو را مدح و ثنا گفته است درّ سخن در صفتت سفته است بعد حسين آن به دو عالم، امام بر تو فرستاده درود و سلام باغ شرف از نفست گل كند عشق، به نام تو توسّل كند حُسن حسن، جلوه‌ء زيبايي‌ات علم علي، شاهد دانايي‌ات هر كه بديد آن رخ چون ماه را كرد زيارت نبي الله را گوهر پرورده‌ء درياي عشق يوسف و بازار تو صحراي عشق فاطميان را تو شُكوه ابد هاشميان را تو گل سرسبد آينه‌ء لم يزلي، يا علي! جان حسين بن علي، يا علي! صبحِ قيامت‌اثرِ كربلا روز وفا بر سر قالوا بلا چون ورق سرخ سحر باز شد با نفس گرم تو آغاز شد خواست مؤذّن كه صلا بر دهد نغمه‌ء تكبير اذان سردهد گفت حسينش بنشين مرحبا! اي پسرم! خيز علي جان! به پا خيز و تو امروز اذان ساز كن دفتر ايثار مرا باز كن وه! كه اذان تو در آن جا چه كرد! با دل ذرّيه‌ء زهرا چه كرد! ليلي حُسن قِدَمت، مست ناز اهل نظر را نظرت كارساز خلقت تو نورُ علي نور شد يك نظرت بارقه‌ء طور شد بود عصايي كه به دست كليم با همه اعجاز كريم و رحيم، شاخه‌اي از نخله‌ء طور تو بود وآن يد و بيضاش ز نور تو بود طور مناجات تو شمشير بود وآن شجر طور تو از تير بود اي لبت از مُهر عطش، داغ‌تر! وز عرق شرم، رخت باغ‌تر جان تو پرورده‌ء جان حسين بر دهنت جاي لبان حسين اين‌ كه تو را عشق، زبردست كرد بوسه‌ء گرم پدرت مست كرد عرشي و گرديده نگون روي خاك جان جهان با بدن چاك چاك اي قلم از شرح كمالت خجل! با تو فتاده ست سر و كار دل قبله‌ء امّيد دلم روي توست كعبه‌ء شش گوشه‌ء من كوي توست اي شده مدفون به جوار پدر! وي به حسين از همه نزديك‌تر! جلوه‌ء اخلاص، سراپاي توست زير قدم‌هاي پدر، جاي توست اي سر من خاك قدم‌هاي تو! مُهر دلم مهر و تولّاي تو با نظر لطف ثنايم بخوان باز سوي كرببلايم بخوان اي به جگرگوشه‌ء زهرا جگر! باز نگيري ز «مؤيّد» نظر 🔹@deabel
یوسف کرببلا نور چشم بابا پاره پاره دل من تنت اربا اربا پیش دشمن مپسند دیدهء گریان مرا پسرم یک ابتا گو و بخر جان مرا ولدی یا ولدی شد خزان گلشن تو دیدنی شد تن تو می کشد بابا را خندهء دشمن تو دشمن آتش زده برخرمن من،خوشهء من جگرم سوخته از داغ جگر گوشهء من ولدی یا ولدی غرق خون اعضایت قامت رعنایت از غم تو چه گذشت بر دل بابایت اثر داغ تو را بر جگرم فهمیدم (هم چنان لاله ی جسم تو زهم پاشیدم) ولدی یا ولدی 🔹@deabel
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانی که دست عشق چه کرده به پیکرم؟ خون می کنندگریه به من ، پای تا سرم مقصود من ز تشنگی من ، وصال بود نی بر فرات،تشنهء جامی ز کوثرم گفتم نهی تو بر سر دامن ، سر مرا اما عمود خصم نشسته ست بر سرم عمه، رمق به بدرقهء من به پا ، نداشت او را میار بر سر صدپاره پیکرم صدچشمه گشته جوشن وخون جوش میزند مگذار تا فتد به تنم چشم خواهرم گفتند اَشبهم به رسول خدا ، ولیک دیدند کوفیان ، علىِ روز خیبرم لبهای من اگر به لبانت ادامه داشت می سوختی ز هرم نفس های آخرم باور نداشتم ز همه تشنه تر تویی بی آبی عقیق لبت داد باورم 🔹@deabel
پیکرت آسمانی پر از اختر شده یک علی اکبرم صد علی اکبر شده با عبا میبرم جسم تو تا حرم علی علی جان چقدر تیرو نیزه بر تنت بوسه زد لختهء خون چرا بر دهنت بوسه زد صید خونین گلو یک ابتا بگو علی علی جان روی خود را نهم به صورتت اکبرم دیده بگشا که عمه آمده از حرم چشم من خونفشان عمه ات نوحه خوان علی علی جان ای گلم لالهء روی تو بوسیدنی ست پیش چشم عدو گریهء من دیدنی ست ای جوانمرگ من گل صد برگ من علی علی جان 🔹@deabel
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون همه ياران و اصحاب امام شربت شهادت نوشيدند و مقتول اَشْقيا گشتند و كسي از اصحاب باقي نماند مگر اهل بيت و خويشان آن حضرت ، خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السّلام - وَكانَ مَنْ اءَصْبَحِ النّاسِ وَجْهاً [وَاءَحْسَنِهِمْ خُلْقا]... پس فرزند دلبند امام و جوان رشيد آن مظلوم وحيد كه نام ناميش علي بن الحسين بود و در صباحت منظرگوي سبقت از همه خلق ربوده و در زمانه بي عديل و بي نظير بود، فَاسْتَاذَنَ اءَباهُ فِي الْقِتالِ، فَاءَذِنَ لَهُ. ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيسٍ مِنْهُ، وَ ارْخي عليه السّلام عَيْنَيْهُ وَ بَكي اذن جهاد از پدر بزرگوار درخواست نمود، پدر نيز اذنش بداد؛ پس نظر حسرت و مايوسي به سوي جوان خود نمود و سيلاب اشك از ديدگان فرو ريخت و گفت : اللّهُمَّ اشْهَدْ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامٌ اءَشْبَهُ النّاسِ خَلْقا وَخُلُقا وَمَنْطِقا بِرَسُولِكَ صلّي اللّه عليه و آله ، وَكُنّا إِذَا اشْتَقْنا إِلي نَبِيِّكَ نَظَرْنا إِلَيْهِ : پروردگارا! بر اين گروه شاهد باش كه جواني به جنگ آنان مي رود كه شبيه ترين مردم است در خلقت ظاهري واخلاص باطني و سخن سرايي به پيامبر تو و ما هرگاه مشتاق ديدار پيغمبر تو مي شديم ، به سوي اين جوان نظر مي نموديم ، سپس صيحه اي كشيد و به آواز بلند فرمود: اي ابن سعد! خدا رحم تو را قطع كند چنانكه رحم مرا قطع كردي . جهاد و شهادت حضرت علي اكبر عليه السّلام آن شبيه رسول ، قدم شجاعت در ميدان سعادت نهاد و با آن گروه بي باك به جنگ پرداخت و خاطره ها را اندوهناك گردانيد و نونهال بوستان امامت جنگي كرد به غايت سخت و جمعي كثير از آن اَشْقياء نگونبخت را به خاك هلاك انداخت . سپس به خدمت پدربزرگوار آمد و گفت : يا ابَتِ، الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني اي پدر! تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه آهنين مرا به تَعَب افكند، آيا راهي به سوي حصول شربتي از آب هست ؟ حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام هم به گريه افتاد و فرياد وا غَوْثاهُ برآورد و فرمود: اي فرزند عزيزم ! اندكي ديگر به كار جنگ باش كه به زودي جدّت حضرت محمد صلّي اللّه عليه و آله را ملاقات خواهي نمود و ايشان از جام سرشار كوثر شربتي به تو خواهد داد كه پس از آن هرگز روي تشنگي نبيني و احساس عطش ننمايي . حضرت علي اكبر به سوي ميدان برگشت و جنگي عظيم نمود كه بالاتر از آن تصوّر نتوان كرد و داد شجاعت بداد در آن حال (مُنْقذ بن مُرّه عبدي) تيري به جانب آن فرزند رشيد سيّدالشهداء، افكند كه از صدمه آن تير بر روي زمين افتاد و فرياد برآورد: (يا اَبَتاهُ! عَلَيْكَ منی السلام)؛ يعني پدر جان ، سلام من بر تو باد! اينك جدّم رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله است كه به تو سلام مي رساند و مي فرمايد: زود به نزد ما بيا. علي اكبر اين بگفت و فرياد زد و جان برجان آفرين تسليم نمود. چون آن جوان اين دنياي فاني را مشتاقانه وداع نمود، حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام بر بالين ايشان آمد وگونه صورت خود را برگونه صورت او گذارد و فرمود: خدا بكُشد آن كساني را كه تو را كشتند، چه بسيار جراءت و گستاخي نمودند برخداي متعال و بر شكستن حرمت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله ، (عَلَي الدُّنيا بَعْدَكَ الْعَفا)؛ پس از تو، خاك بر سر اين دنيا! راوي گويد: در اين هنگام زينب خاتون صلّي اللّه عليه و آله از خيمه بيرون دويد در حالتي كه ندا مي كرد: يا حَبيباهُ يَابْنَ اءَخاهُ! پس آن مخدّره آمد و خود را بر روي بدن پاره پاره علي اكبر افكند، امام حسين عليه السّلام تشريف آورد و خواهر را از روي جنازه علي اكبر بلند كرد به نزد زنان برگردانيد. 📚لهوف سيد ابن طاوس @deabel
الا ای شیر زاد شیر داور حسین دوّم زهرا و حیدر کثیر السّجده ای و اشجع النّاس تو عبّاسی تو عبّاسی تو عبّاس تو جندالله اکبر را امیری تو در شب عابد و در روز شیری علمداری،سقایت، پاسداری ادب، ایمان، شجاعت، بردباری مروّت، عشق، آقائی ست از تو علمداری و سقّائی ست از تو تو ماه دامن امّ البنینی تو فرزند امیرالمؤمنینی تو پرچمدار احباب الحسینی تو جان زینبی باب الحسینی توبی دستی ولی دست خدایی زپا افتاده پا بست خدایی تو ذبح عید قربان حسینی تو پاره پاره قرآن حسینی ولایت بوسه بر دست تو داده محبّت بر روی پایت فتاده عرب دیوانه ی ماه جمالت ادب یک لاله از باغ کمالت نیایش عاشق و دلداده توست نماز شب گُل سجّاده ی توست شفاعت سجده بر خاک تو آرد شجاعت انس با تیغ تو دارد چراغ آسمان گلدسته هایت وفا خشتی زایوان طلایت جوانمردی غلام آستانت تمام کربلا در داستانت تو وقتی پای در دریا نهادی مروّت را، ادب را، درس دادی به دریا قصّه ی تاب وتبت ماند به قلب آب هم داغ لبت ماند تو در آیینه ی دریا، چه دیدی که آتش در دل آب آفریدی سرشک از دیده در دریا فشاندی دو دریا را به یک دریا نشاندی نخورده آب، چشمت بود بر آب گمانم عکس اصغر بود در آب فدای همت و ایثار و صبرت که گردد آب دریا دور قبرت نه تنها اشگ «میثم» تشنه ی توست تو دریایی و عالم تشنه ی توست @deabel
امشب از تشنگی سخن دارم که از آن آب در دهن دارم همه جویای آب و من عطشم جز می تشنگی دگر نچشم چه اگر آب راز نعمت هاست تشنگی نیز فوق لذت هاست هرکس ازآب تاسخن راند لذت تشنگی نمی داند کیست آن نوح تشنگی عباس چیست آن روح تشنگی عباس وه ز ام البنین که با لبخند کرده تقدیم حیدر این فرزند لب شیر خدا ثنا گویش مست ازبوسه های بازویش نیست معصوم و پورمعصوم است عمر را در حضور معصوم است عبد و مجذوب جلوه ی خالق بر امام زمان خود عاشق پرچم عشق تا حسین افراشت از رجال و نسا دو عاشق داشت آن دو حق باور و حسین شناس که یکی زینب و یکی عباس سنجش عقل با ابالفضل است نغمه ی عشق یاابالفضل است نیست عباس جز سوای حسین که بود خلقتش برای حسین غیرت جاودانه ی تاریخ درشجاعت یگانه ی تاریخ چون علی درجدال بدروحنین شاهد قهرمانیش صفین برسرآسمان علم زده است صف صفین را بهم زده است اندر آن رزمگاه رعب آور پیش چشمان مات دو لشکر نوجوانی نقاب بر صورت بوسه ی آفتاب بر صورت قامت او به اعتدال علی رجز و حمله اش مثال علی اسب اورا هلال بسته نعال عمر او در حدود هفده سال همه را محو ترک تازی کرد بس که باتیغ و نیزه بازی کرد صحنه را چون برای رزم آراست بانگ هل من مبارزش برخواست همه از آن دلیر ترسیدند مرگ راچون به چشم خود دیدند زد معاویه زآن میان آوا برشجاعی به نام بوشعثا که بلرزید بند از بندش آن نگون بخت وهفت فرزندش رفته در جنگ و برنگردیدند همه در خون خویش غلطیدند بعدازآن کس به صحنه پانگذاشت چون کسی جرات جدال نداشت دشمن و دوست در تماشایش همه محو دلاوری هایش کآن جوانمرد سرفراز آمد به میان سپاه باز آمد در کنار پدر قرار گرفت پدرش نیز در کنار گرفت ازرخش تا علی نقاب افکند وز رخ ماه او حجاب افکند دیده ها خیره گشت در عباس کس نبود آن جوان مگر عباس عظمت های حیدری اورا شد نمایان به ظهرعاشورا کزحرم بانگ العطش بشنفت خوانداورا به برامامش و گفت ای علمدار من برادر من ای توپشت و پناه لشکرمن تشنگی از حرم گرفته مجال روبه میدان ولی نه بهر جدال به سوی علقمه شتاب آور بهر طفلان تشنه آب آور آن زمان بود کآن زغیرت مست مشک بردوش و رایت اندر دست تاخت سوی شریعه توسن را منهزم کرد خیل دشمن را گام درساحل فرات نهاد مهر بر چشمه ی حیات نهاد درجهادی که جسم وجان میداد باز هم باید امتحان میداد امتحانی که فوق باور بود چون کمال جهاد اکبر بود در دو دنیایش آبرو دادند بهترین نمره را به او دادند دست درآب و پای بر سر نفس گه در عشق کوفت گه در نفس نفس گفتا برای خیر و صلاح آب خوردن برای تست مباح عشق گفت این ثواب را بگذار تشنه برگرد و آب را بگذار نفس گفتا بنوش آب و بمان تابگیری ز جان خصم امان هان بیا ترک ترک اولی کن تشنگی را به آب سودا کن او در آن گیرو دار عقل وجنون که ز دریا چسان روم بیرون زآن طرف روح انبیاء عزیز قدسیان عرشیان ملائکه نیز همچو مقداد و بوذر و عمار حمزه و زید و جعفر طیار نگران جمله تا که او چه کند از پی حفظ آبرو چه کند آب چون ریخت بر زمین عباس همه گفتند آفرین عباس @deabel
یادگار سه امام ای عباس به حضور تو سلام ای عباس ای پیمبر به جلال تو گواه عبد صالح تو و او عبد الله هر دو در نور عبودیت غرق هر دو را تاج عبادت بر فرق تویی آن گل که خدا پرورده قدرت الله تو را پرورده دل و بازوی قوی داری تو مهر و قهر علوی داری تو ای کرامات ز کاف کرمت کعبه سنگی ز حریم حرمت حرم عشق حسینی را در بر حسین از همه کس عاشق تر آن مواسات و اخوت که نبود جز ز پیغمبر و حیدر مشهود، در حسین و تو به اکمال رسید که کس آنگونه ندید و نشنید ای سراپا همه عشق و باور هست هر دایره را یک محور به جز از دایره ی عاشورا که خدا داده سه محور او را آن سه محور که بود نور دو عین نیست جز زینب و عباس و حسین ای فروغ دل و چشم هستی دستگیر همه با بی دستی بازوانت چو جدا شد عباس دست تو دست خدا شد عباس زان خداوند مدالت بخشید جای دو دست دو بالت بخشید لطف جعفر ز کلامت مشهود حمزه از همزه ی نامت مشهود روز محشر شهدا والایند بهترین مرتبه را دارایند گر چه در بحر کرم غوطه ورند باز بر رتبه ی تو غبطه برند ای جمال کرم آل الله تکیه گاه حرم آل الله در گفتار علی در گوشت پرچم کرببلا بر دوشت همه کار تو شگفت آور بود لیک سقایی تو دیگر بود دلت از فاطمیان آگاه ست رخ تو هاشمیان را ماه ست ماه ما چهره ی نورانی داشت اثر سجده به پیشانی داشت شهد کوثر ز لبش می ریزد نور عصمت ز رخش می خیزد که نه معصوم ولی معصوم ست شب قدرست که نامعلوم ست گرنه معصوم چرا پنج امام دست بوسیده از او با اکرام؟ گر نه معصوم چرا دشمن و دوست همه را شاهدی از عصمت اوست؟ گرنه معصوم چرا رخصت یافت بهر غسل تن معصوم شتافت؟ همرهی کرد به سر و علنش با حسین از پی غسل حسنش گرنه معصوم، عزیز زهرا از چه فرمود شب عاشورا؟، که برافراز لوایت عباس جان من باد فدایت عباس گرنه معصوم چرا پیکر او پاره پاره بدن بی سر او، حجت عصر امام سجاد خود به تنهایی در قبر نهاد @deabel
عباس که جلوه های قرآنی داشت سیمای خوش وجمال نورانی داشت با ماه نمی شد اشتباه از اول از بس اثر سجده به پیشانی داشت @deabel
دست تودست علی،دست علی دست خداست بوسهءدست خدابرروی دست تورواست دست بادست خدادادی ودستت شدقطع ای خوش آن‌دست که ازدست توحاجت میخواست @deabel
سزد ز مهر فلک خوبتر بخوانندش قمرنه،رشک هزاران قمر بخوانندش قسم به خون شهیدان حق رواباشد که سیّدالشّهدای دگر بخوانندش سزدبه زمزم وکوثرهمه دهان شویند سپس به بحرولایت گهر بخوانندش اگر چه زادۀ امّ البنین بود عبّاس رواست آنکه به زهراپسربخوانندش به یک نگاه توان خلق راکند سلمان ز راه صدق و ارادت اگر بخوانندش چنانکه بودعلی نفس مصطفی،زیباست که نفس زادهءخیرالبشر بخوانندش به یک نظردهدازلطف حاجت همه را اگر تمامی اهل نظر بخوانندش به وصف منقبت او سروده ام بیتی سزدکه خلق به شام وسحر بخوانندش سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس سلام بادبه چشم وبه دست وبازویش درود باد به ماه جمال دلجویش ز معجز نبوی ارث میبرد چشمش به ذوالفقار علی رفته تیغ ابرویش کتاب عشق حسین ست درخط وخالش بهشت زینب کبراست گلشن رویش خداگواست که بوی حسین رامیداد چومیگذشت نسیم شب ازسرکویش ملقّب ست به باب الحوایجی آری بیا و دست گدایی دراز کن سویش تمامی شهدا غبطه می برند به او که هست صحنۀ محشرپرازهیاهویش سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس چودیدتشنۀ لبهای خشک اودریاست به آب خیره شدوناله اش زدل برخاست که آب ازچه نگردیدی ازخجالت آب توموج میزنی وتشنه یوسف زهراست قسم به فاطمه هرگزتورانمی نوشم که درتوعکس لب خشک سیّدالشّهداست زخون دیدۀ من روی موج خودبنویس که ازتمامی اطفال تشنه ترسقّاست خداگواست که با چشمهاى تر دیدم سکینه راکه لبش خشک ودیده اش دریاست درون بحرهمه ماهیان به هم گویند حسین تشنه وسیراب وحشی صحراست ز شیر خواره برایت پیام آوردم پیام داده که ای آب غیرت توکجاست؟ صدای نعرۀ دریابه گوش جان بشنو که موج آب هم این طرفه بیت راگویاست سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس زآب با جگر تشنه شست سقّا دست کشیدپاو نداد آخرش به دریا دست وجوداوسپرمشک بودو بیم نداشت ازاینکه چشم دهدیاکه سردهدیا دست زدست دادن خودبودآگه ومیخواست که عضوعضووجودش شودسراپا دست تمام هستی خودرابه پای جانان ریخت گذشت ازسر وازچشم وتن،نه تنهادست خداگواست که برپای دوست می افکند اگربه پیکرمجروح داشت صدهادست به یاری پسر فاطمه گذشت از جان جداشداز بدنش درحضورزهرادست دودست خویش به راه عزیززهراداد به شوق آنکه بگیردزخلق،فردادست سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس گرفت تیرازآن نورچشم حیدرچشم بگفت تیردگرکوکه هست دیگرچشم مکن سکینه زسقّا گله که آن مظلوم به یادتوعوض آب داشت خون درچشم به تیرگفت بیاو به چشم من بنشین که نیست جای توای پیک یاردرهرچشم دو دست دادم و در انتظار تیرم باز که یانهم به جگریابه سینه یابرچشم تمام آرزویش دیدن برادر بود نداشت حیف برای نگاه آخر چشم به جسم أطهراوبسكه تیرونیزه زدند چنان زره بدنش شدزپای تاسرچشم سزدبه حشربخواننداین دومصرع را چوافکنند بر آن عارض منوّر چشم سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس مه سپهروفا، آفتاب امّ بنین حسین روی وعلی صولت وحسن آیین نگاه نافذ او جذبۀ علی را داشت وگرنه تیربه چشمش نمیزدندبه کین نداشت دستی وخم شدکه تیردشمن را برون کشدبه دو زانو ز دیدۀ خونین چنان زدندبه فرقش عموددرآن حال که روی خاک به صورت فتادازسر زین فراریان نبردش تمام برگشتند زدند بر تن او زخم از یسار و یمین چومصحفی که شودپاره پاره آیاتش به خاک ریخت ورقهای آن کتاب مبین عزیزفاطمه راقدخمیدوپشت شکست کنارپیکراو ناله زد به صورت حزین دوچشم،چشمۀ اشک ودوچشم،چشمۀ خون دودست برکمرامادودست نقش زمین درودبادبرآن دست وچشم وپیشانی که شد نثار برادر به راه یاری دین سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس رسیدزخم زبس روی زخم بر بدنش نبودفرق دگر بین جسم و پیرهنش به آب تیغ فرو ماند آتش عطشش به نوک تیررفوگشت زخمهای تنش عزیزفاطمه رالحظه ای برادر خواند که بودچشمۀ خون جاری ازلب ودهنش به کودکی چوزبان بازکردگفت حسین به وقت مرگ،برادرشدآخرین سخنش گلی زگلشن امّ البنین به خون غلطید که بودعطرحسین ولطافت حسنش چولاله ای که بچینندوبرگ برگ کنند زفرق تابه قدم پاره پاره شد بدنش نمودغسل به خون وکفن نیازنداشت که خاک کرب وبلاشدبه علقمه کفنش سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس @deabel
تو کیستی لب تشنۀ جام بلایی فرماندۀ کل قوای کربلایی سقایی و سردار مقطوع الیدینی باب العطا باب الکرم باب الحسینی خون خدا خون خدا خون خدایی ابن و اخ و عم امامان هدایی هم اشرف خلق ستی وهم اشجع الناس آری توعباسی تو عباسی تو عباس سرتا قدم مولا امیر المؤمنینی فرزند زهرا زادۀ ام البنینی با مهر ثار الله وجودت را سرشتند نام ید الله را به بازویت نوشتند جبریل پیشانی نهد برخاک راهت کافرمسلمان می شود با یک نگاهت چشم تو تفسیر امیرالمؤمنین است ابروت شمشیر امیرالمؤمنین است "والله ان قطعتوا یمینی"ازتوست "وعن امام الصادق الیقینی"ازتوست بی دستی تو عالمی را دستگیرست کی مثل تو اینسان به نفس خود امیرست کی مثل تو در آب دست از آب شسته جام عطش را در درون بحر جسته کی مثل تو فانی به راه دوست گشته یک لحظه ازدست وسر و چشمش گذشته کی مثل تو گردیده عالم پای بستش کی مثل توحیدرزده بوسه به دستش تو جعفر طیار دشت کربلایی حقا که پرچمدار دشت کربلایی هم آب بی تواز درونش شعله خیزد هم مشک بر بی آبی تو اشک ریزد از قلب آتش ره به دریا باز کردی در آب بودی و به دریا ناز کردی دریا گریبان چاک زد بحر وصالت گفتا که شیر فاطمه بادا حلالت شرح وفاداریت را ام البنین گفت زهرا به ایثار و وفایت آفرین گفت دریا به تو از حنجر تو تشنه تر بود با حنجر خشک تو داغش برجگر بود آتش زسوز سینۀ تو تاب می خواست آب ازلب خشکیدۀ تو آب می خواست ازاشک چشمت ماهیان خون خورده بودند امواج دریا از خجالت مرده بودند برغربت تو مرکبت خون گریه می کرد حتی عطش هم برلبت خون گریه می کرد دستت جدا اشکت به رخ سوزت به سینه عذرت موجه بود در نزد سکینه دل بر دل دریا زدی آبی نخوردی دیگر چرا یک جرعه بر اصغر نبردی سر در قدوم دوست بنهادی ابوالفضل سقایی ولب تشنه جان دادی ابوالفضل تنها نه "میثم" با غمت از تاب رفته تا صبح محشر آبرو از آب رفته @deabel
گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار زد بوسه بر آن درگه و اِستاد مودب گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار کای صاحب این خانه! یکی مردفقیرم بیماروتهی دست و گرفتار و دل افگار هر سال در این فصل از این خانه گرفتم برخرجی یکساله ی خودهدیه ی بسیار گفتا به زنان امّ بنین مادر عبّاس با سوز دل سوخته و دیدۀ خونبار کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار خود سائل هر سالۀ عبّاس من ست این عبّاس، دل آزرده شود گر برود زار دادند بدو زیور و زر آنچه که می بود از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد بگذاشت ز غم گریه کنان چهره به دیوار گفتند همه هستی این خانه همین بود ای مرد عرب اشگ میفشان تو به رخسار آن سائل دلباخته با گریه چنین گفت کای در همه جا بوده به خیل ضعفا یار بر من در این خانه گدائی ست بهانه من عاشق عبّاسم، نه عاشق دینار من آمده ام بازوی عبّاس ببوسم من در پی گل روی نهادم سوی گلزار هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک هر بار شدم محو رخ صاحب این دار یک لحظه بگوئید که عبّاس بیاید باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون گفتند فروبند لب ای مرد گرفتار ای عاشق دلسوخته! ای محو رخ دوست! ای سائل دلباخته! ای طالب دیدار! دستی که زدی بوسه جدا گشت ز پیکر ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار آن دست کز او خرجی یکساله گرفتی شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار سربرسرنی،دست جدا،تن به روی خاک لب تشنه،جگر سوخته،دل شعله ای از نار این طایفه هستند در این خانه سیه پوش این خانه بود در غم عبّاس عزادار این مادر پیری که قدش گشته خمیده سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار این مادر دلسوختۀ چار شهیدست گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چار این مادر عبّاس همان امّ بنین ست دادند بنینش همه جان در ره دادار سوگند به آن مادر و آن چار شهیدش بگذر ز گناه همه ای خالق غفّار تا شیعه نگردیده هلاک از غم عبّاس «میثم» تو عنان سخن خویش نگهدار @deabel
ای فدایی راه دین عباس شاهد مکتب یقین عباس در جمالت حسین حیران بود با دو چشم خدای بین عباس داشتی در قیام عاشورا ید بیضا در آستین عباس تو علمدار فضل اللهی در سپاه مجاهدین عباس چون تو در مذهب وفا داری کیست سردار راستین عباس چه بگویم که گفت خیر الناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" رنگ و بوی علی و احمد و آل در وجود تو هست در همه حال ای کتاب مکارم اخلاق ای حسن سیرت ای حسین خصال ای دلت پایگاه صبر جمیل چشم بد دور از آن جلال و جمال میشود در عوالم ملکوت دستهای بریده ات پر و بال تو همان عبد صالحی که نماز با سلام تو میرسد به کمال چه بگویم که گفت خیر الناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" ای که از وحی رنگ و بو داری صورت و سیرت نکو داری معتصم گشته ای به "حبل الله" صحبت از "لا تفرقوا" داری نشوی تا شهید وا نشود عقده هایی که در گلو داری گر امید تو ناامید شود نغمهء "ان قطعتموا" داری گرچه زهرا نبود مادر تو به خدا رنگ و بوی او داری ما که شرمنده ایم، بهر ظهور تو دعا کن که آبرو داری چه بگویم که گفت خیر الناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" ای سرود غمت ترانهء ما عشق تو بحر بی کرانهء ما گرچه شب باوران نامحرم در شگفتند از فسانهء ما تا مرام حسین شیوهء ماست هست دور زمان زمانهء ما میکند شور روز عاشورا جلوه در خلوت شبانهء ما ما وصال حبیب می طلبیم کعبه و کربلا بهانهء ما چه بگويم که گفت خيرالناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" به جمال تو اي حبيب خدا دل جدا عاشق است و ديده جدا شير مرد جهادي و جاريست در رگ و ريشه تو خون خدا تو و با ظلم ، آشتي هرگز تو و با ظلم اعتنا ابدا از تب و تاب تو به وادي عشق شجر طور آمده به صدا همه شب مادرت چو مرغ سحر مترنّم بود به يا ولدا زير بار غمت خدا نکند بشکند پشت سيد الشهدا در صف رستخيز رشک برند به عُلُوّ ِمقام تو شهدا گر مُقيم درت شوم آن روز در مقام تو اي حبيب خدا چه بگويم که گفت خيرالناس "رَحِمَ الله عَمّيَ العباس" دل و دست تو چشمهء کرم است حرمت مثل کعبه محترم است شاهدی چون تو کیست در عالم که به باب الحوائجی علم است؟ گر دهند اختیار جنت را به کف با کفایت تو کم است رویت ای ماه هاشمی رخسار نور "مستوحشین فی الظلم" است تا صدای تو در دلم جاری است نغمه های تو "دافع النقم" است برق شمشیر شب شکاف تو هم سایهء لطف "سابغ النعم" است جهد تو در جهاد عاشورا جنگ با کفر و قهر با ستم است تا تویی پاسدار خیمهء وحی اهل بیت رسول را چه غم است؟ چه بگویم که گفت آن گل یاس "ابتا ابن عمی العباس؟" چشمی از اشک شوق تر داری جانی از عشق شعله ور داری گرچه خشکیده از عطش لب تو باز از خون دو چشم تر داری ترسم از پا درآورند ترا داغهایی که بر جگر داری در ره عشق میدهی بر باد تو چه دلبستگی به سر داری!؟ چشم اگر نیست، دیدهء دل هست دست اگر نیست، بال و پر داری "دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری" بستی از هست و نیست دیده ولی باز چشمی خدانگر داری چه بگویم که گفت آن گل یاس "ابتا این عمی العباس؟" @deabel