eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
785 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع همچنان باقیست
#عملیات_مهندسی، روزی که داعشی‌های وطنی (منافقین)، پوست ۳ پاسدار را کندند. دفاع همچنان باقیست htt
1)▪️ ، روزی که پوست ۳ پاسدار را کندند. 📍اعترافاتی از نحوه شکنجه "طالب طاهری" توسط منافقین «عملیات مهندسی» روایت شکنجه و در میان تمامی قربانیان عملیات مهندسی. بدون شک و شکنجه‌‌ها روی و ، دو پاسدار کمیته‌های انقلاب اسلامی صورت گرفت؛ شکنجه‌هایی که حتی اعضای بخش ویژه سازمان نیز سعی داشتند از زیر بار آن شانه خالی کنند و مسئولیت آن را برعهده نگیرند. که خود از بخش ویژه و عملیات مهندسی بود نیز پس از کلی گویی و به حاشیه رفتن در بازجویی‌ها، سرانجام لب به اعتراف گشود. وی درباره طفره رفتن از بیان شکنجه این دو پاسدار ابراز داشت: «ابتدا که مشخص شد من در جریان شکنجه دست داشته‌ام فکر کردم با کلی‌گویی و ذکرنکردن ریز مطالب شکنجه می‌توانم جوری آن را سرهم‌بندی کنم و باتوجه به خطوطی که از سازمان بیرون از زندان داشتم در قبال دادن اطلاعات تا جایی که می‌توانید اطلاعات ندهید، به همین دلیل از ذکر مطالب خودداری کردم و همواره در طول این مدت اضطراب فکری داشته‌ام و از بیان حقایق و پرده ‌برداشتن از آنها وحشت داشته‌ام و از آن پرهیز می‌کردم…» 🔻سازمانی که خود را قدرت مطلق می‌خواست! سازمان منافقین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 برنامه به هر طریق ممکن را داشت. سازمان از یک‌سو بر حمایت‌های مردمی و آمادگی و اصرار داشت و این سازماندهی را ادعایی برای کسب همه قدرت تلقی می‌کرد. سازمان از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مدام خطر را اخطار می‌داد و مترصد بهانه‌ای بود تا اگر قدرت مطلق را در دست نگرفت با که از به دست آورده بود، خیابان‌ها را به خون بکشد. جنگی که یک طرف آن سازمان بود و طرف دیگری بلاشک و یا همان خط امام(ره). البته این رفتار سازمان که آمیخته با خشونت بود ریشه در گذشته آن داشت. این سازمان از اولین گروه‌هایی بود که پیش از انقلاب دست به مبارزه مسلحانه زد و حتی در برابر نیروهایی که خواستار در سال 54 نبودند، اقدام به تصفیه درونی زد و امثال و را به شهادت رساند. 📍ورود به ؛ آغاز عملیات مهندسی با عزل از پست ریاست‌جمهوری و فرار وی به همراه سرکرده گروهک منافقین به مجاهدین خلق وارد فاز با جمهوری اسلامی ایران شد که نتیجه آن پس از حدود 3 دهه، قربانی شدن 17هزار زن، مرد و کودک بی‌گناه به دست این گروهک بود. با ورود سازمان به فاز مسلحانه در تاریخ 30 خرداد 60، درصدد برآمدند تا با تهیه با افراد به آنجا و ، از نحوه ضربه‌زدن به خانه‌های تیمی سازمان خبردار شوند. در تاریخ 22 مرداد سال 61 با دستگیر شدن یک توسط مردم و تحویل او به پلیس، پرده از یکی از در تاریخ انقلاب اسلامی ایران برداشته شد که یک در ایران ایجاد کرد. فرد دستگیر شده جوانی به‌نام ، از اعضای نظامی مجاهدین خلق بود که قصد داشت برای انجام یک ، خودرویی را سرقت کند اما او در بازجویی خود پرده از برنامه‌ای وحشیانه و ضدبشری با نام توسط سازمان منافقین خلق برداشت. او مأموران دادستانی انقلاب و پاسداران کمیته را به (شمال‌غرب تهران) برد و زنده به گور شده را که حاصل این «مهندسی» وحشیانه بودند، به نیروهای انقلاب نشان داد. در میان تمام قربانیان عملیات مهندسی بدون شک وحشیانه‌ترین و دلخراش‌ترین شکنجه‌ها روی طالب طاهری و محسن میرجلیلی دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی صورت گرفت. شکنجه‌هایی که حتی اعضای بخش ویژه سازمان سعی داشتند از زیر بار آن شانه خالی کنند و مسئولیت‌ آن را برعهده نگیرند. فرمانده نظامی تهران با اشاره به خانه تیمی در از و در آنجا خبر می‌دهد و (طاهر) نیز مسئول بود. طاهر حین مراقبت از خانه مشاهده می‌کند که به جوانی مشکوک شده و طبق خط داده شده اقدام به شناسایی وی می‌کند ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
1)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشی‌های_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. 📍اعترافاتی از نحوه شکنجه "ط
2)▪️ ، روزی که پوست ۳ پاسدار را کندند. 📍نحوه ربایش و توسط منافقین به طالب ‌طاهری و محسن‌ میرجلیلی نیز اشاره کرده و می‌گوید: «آنها [اعضای بخش ویژه] به خیابان می‌آیند و منتظر می‌مانند که آنها [دو پاسدار] از پایین بیایند. یکی از پاسدارها می‌رود و با یک ماشین تویوتا که مربوط به خودشان بوده تماس می‌گیرد. طاهر[جواد محمدی] مطمئن می‌شود که اینها جایی را زیرنظر داشته‌اند. وقتی برادر طالب طاهری با محسن میرجلیلی در خیابان تماس می‌گیرد. به همراه دو نفر دیگر با سریعاً جلوی آنها پیچیده و بدون اینکه به آنها فرصت دهند، آنها را می‌کنند و بی‌سیم را می‌گیرند و می‌گویند که ما از کمیته هستیم و آن‌ها هرچه می‌خواهند حرف بزنند، آنها کتک می‌زنند و به زور داخل ماشین کرده و روی صندلی خمیده می‌نشانند.» 📍در شکنجه‌گاه سازمان مجاهدین خلق پس از طالب طاهری و محسن میرجلیلی، بلافاصله آن‌ها را به شکنجه‌گاه خیابان بهار منتقل می‌کنند؛ جایی که هم‌زمان نیز در آنجا تحت نظر بود. پس از انتقال دو پاسدار به شکنجه‌گاه بخش ویژه، جریان بازجویی و شکنجه به سرعت آغاز می‌شود: «موقع دزدیدن برادران پاسدار طاهر[جواد محمدی] و و شرکت داشتند که وقتی برادران را به داخل ماشین می‌برند با مشت و تهدید و فشار آن‌ها را داخل ماشین می‌کنند و سرِ آن‌ها را زیر صندلی خم می‌کنند و به خانه خیابان بهار می‌آورند که به طرز ناجوری وارد خانه کرده بودند و ساعت نامناسبی از روز نیز بوده (حدوداً ساعت ۱۱ صبح)؛ موقعی که آنها را داخل خانه می‌آورند آنها عکس را که داخل اتاق آویزان بوده می‌بینند و تا حدی متوجه می‌شوند و دیگر نمی‌شد از موضع کمیته‌ای با آن‌ها برخورد کرد. سریعاً آنها را جدا می‌کنند و را داخل اتاق و را داخل حمام می‌برند و طاهر شروع به شکنجه با می‌کند و به آن‌ها می‌گوید در آن محل چه کار داشته‌اید؟ که به طور جداگانه گفتند که ما عضو [کمیته] مواد مخدر هستیم. طاهر از آن‌ها می‌پرسد روی پشت بام چه کار داشتید؟ که می‌گویند یک قاچاقچی را زیرنظر داشته‌ایم و می‌خواستیم او را دستگیر کنیم. با یک‌دستی زدن و شکنجه با و ، محسن اسم اصلی خود را گفت و سپس طالب اسم اصلی خود را می‌گوید و چند کارت و عکس و کاغذ از جیب آن‌ها به دست می‌آید که طاهر با خودش می‌برد. سپس با شکنجه با کابل و هویه آن‌ها می‌گویند که در کمیته شهربانی هستند و خانه‌ای را زیرنظر داشته‌اند که فردی به نام عباس آنجا می‌آمده و هر دو نفر همین مطلب را می‌گویند، البته محسن می‌گوید که طالب از او مسئول‌تر است… جواد محمدی مطمئن می‌شود که خانه‌شان در خیابان کارون زیرنظر نبوده و سریعاً می‌رود به بچه‌های بالا خبر دهد.» دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی به همراه شکنجه روی آن‌ها ادامه یافت. مهران اصدقی در اعترافات خود توضیح داد: « طالب و محسن و بود و روی دست‌ها لکه‌های سرخ بود که با هویه آن‌طور شده بود. من سریعاً سؤالات را در کاغذ پوستی می‌نوشتم که آنها جواب می‌دادند. البته شب قبل بی‌خوابی کشیده بودند و حالشان خوب نبود و پاهایشان درد می‌کرد و با پاشنه پا به توالت می‌رفتند.» اصدقی همچنین در جای دیگری درباره نحوه شکنجه دو پاسدار در حین بازجویی گفت: «من به همراه [معدن پیشه] و [روشن تبار] و کار شکنجه را شروع کردیم. ابتدا آن‌ها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم. من با کابل می‌زدم و مصطفی معدن‌پیشه دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود و وقتی مصطفی می‌زد، من دهانشان را می‌گرفتم. آن‌ها مرتب مطالب را تکذیب می‌کردند و هنگامی که خیلی از فشار ضربات دردشان می‌آمد می‌گفتند. در اثر زدن با کابل که روی پاهای آن‌ها بود ترک می‌خورد و و به مصطفی گفتم پاهایشان را باندپیچی کند تا بتوانیم مجدداً آن‌ها را بزنیم. در اثر ترکیدن تاول‌ها خون کف حمام راه افتاده بود و وقتی شکنجه محسن تمام می‌شد او را بیرون می‌آوردیم و طالب را داخل حمام می‌بردیم. تا عصر ما شکنجه را ادامه دادیم و وقتی خودمان خسته می‌شدیم آن‌ها را از روی صندلی باز می‌کردیم و دست‌ها و پاهایشان را با زنجیر به میز داخل اتاق می‌بستیم.» ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
2)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشی‌های_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. 📍نحوه ربایش #طالب_طاهری و #
3)▪️ ، روزی که پوست ۳ پاسدار را کندند. مدتی بعد درحالی‌که محسن میرجلیلی، طالب طاهری و عباس عفت‌پیشه در شکنجه‌گاه بخش ویژه اسیر بودند، ربایش رخ داد. تروریست‌ها خسرو ریاحی را نیز به همین شکنجه‌گاه آوردند: «او را چند دور، دور اتاق چرخانیدم و در گوشه‌اتاق نشاندیم و حمام را خالی کردیم و محسن را داخل اتاق جلویی بردیم و طالب را داخل اتاق جلویی ولی طرف غربی و کفاش را نیز به اتاق پشت این اتاق بردیم و سپس خسرو را داخل حمام بردیم و دست‌ها و پاهایش را بستیم و او را روی میز خوابانده بودیم. او هیکل ورزشکاری داشت. کار خودمان را موقتاً تعطیل کردیم و محمدرضا را مواظب طالب و کفاش و شهرام روشن‌پناه را مواظب محسن گذاشته بودم…» از پیش مشخص شده بود که طاهری و میرجلیلی خانه مرکزیت سازمان را تحت نظر نداشتند و خانه مذکور شناسایی نشده بود؛ اما موضوعی نبود که سازمان از آن چشم‌پوشی کند. مضاف بر آن کوچک‌ترین اطلاعاتی درباره‌ عملیات مهندسی نباید به خارج از بخش ویژه سازمان درز پیدا می‌کرد. در نتیجه ، جایگزین گرفتن اطلاعات شد: «حوالی ظهر بود که و آمدند و با حالتی خندان و در حالی که می‌گفتند بالاخره معلوم شد برای بچه‌ها که بخش ویژه در تور نبوده و به همین خاطر از همه افراد بخش به خاطر این مسئله قدردانی کرده‌اند ولی امروز کار خیلی مهمی داریم. درست است که این‌ها خانه‌ ما را زیرنظر نداشته‌اند، ولی ما نباید از این‌ها که هستند و خانه‌ دیگری را زیرنظر داشته‌اند بگذریم و بچه‌ها گفته‌اند هر کاری خواستید می‌توانید با این‌ها انجام دهید؛ اگر توانستید و اگر نتوانستید . حتی می‌گفت طرحی داریم که این‌ها را به خیابان ببریم و درب ماشین را باز کنیم و در یک منطقه‌ شلوغ آنها را به ببندیم و دو روی آنها بزنیم، ولی هنوز این مسئله از طرف بچه‌ها تصویب نشده و کاری که ما امروز داریم، گرفتن اطلاعات در غیر این صورت انتقام است.» 📍جنایتگری منافقین در شکنجه دو پاسدار نهایتاً در روز آخر طرح گرفتن انتقام از دو پاسدار جنایتی را رقم زد که در طول تاریخ معاصر ایران کم‌نظیر بود: «سپس جواد [محمدی] وارد اتاق شد و طالب را دید که نشسته است. به گوش او زد… جواد محمدی به من گفت این‌ها را بترسانید. من که فکر می‌کردم اطلاعات خیلی زیادی از آن‌ها گرفته‌ام به جواد گفتم دیشب اطلاعات زیادی به من داده و تو نباید این طوری برخورد کنی، ولی جواد گفت باید بترسند. سپس را آورد و به طالب می‌چسباند که می‌خواست فریاد بزند ولی طاهر به او می‌گفت اگر صدایت در بیاید بیشتر و طالب به من نگاه می‌کرد تا شاید چیزی بگویم ولی من هیچ کاری نمی‌کردم. مسعود قربانی نیز را به چسباند که بیهوش شده بود و مسعود قربانی گفت این‌ها را باز هم بزنید تا بترسند…» درحالی‌که شکنجه‌گاه بخش ویژه را در خود جای داده بود، کشته‌شدن خسرو ریاحی اتفاق افتاد. به شهادت رسیدن خسرو ریاحی به ضرب گلوله منافقین در حالی رخ داد که وی موفق شده بود با تروریست‌ها درگیر شود. صدای بلند گلوله امنیت شکنجه‌گاه خیابان بهار را به خطر انداخت و نتیجه آن، پایان عملیات مهندسی و تخلیه‌ کامل شکنجه‌گاه بود: «[پس از درگیری خسرو ریاحی با منافقین و تیراندازی به وی] من پیش طالب و محسن آمدم و از آن‌ها پرسیدم صدای تیر زیاد بود؟ که به من گفتند صدا زیاد بوده و وقتی محمدرضا به خانه آمد گفتم همین امشب باید اینجا را خالی کنیم. همه‌تان اسلحه‌هایتان را ببندید و آماده باشید…» ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
3)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشی‌های_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. مدتی بعد درحالی‌که محسن میر
4)▪️ ، روزی که پوست ۳ پاسدار را کندند. سپس شکنجه وحشیانه پیش از قتل دو پاسدار در دو اتاق جداگانه آغاز شد. مهران اصدقی جریان شکنجه‌های دو پاسدار را به صورت موازی روایت کرد: «دست به کار شدیم. مسعود قربانی و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدن‌پیشه سراغ طالب طاهری بروند. قبل از هر چیز جواد گفت بگذارید ببینیم این که گفته‌اند بیهوش می‌کند درست است یا نه. سپس با میله دو بار به طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میله‌ها الکی است یا این (منظور طالب طاهری) خیلی پوست‌کلفت است. سپس دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی نزد محسن میرجلیلی که روی صندلی بسته شده بود رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت شنیده‌ام تو اطلاعات نمی‌دهی. می‌دانی ما با دشمنانمان چطور رفتار می‌کنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را . سپس به من گفت اتو را بیاور. من آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ می‌شد، از فاصله بین تکیه‌گاه صندلی و محل نشستن آن به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس می‌کرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمی‌زد. مسعود قربانی مجدداً سؤال کرد حرف می‌زنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، . بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود. من خیلی ترسیده بودم. خود مسعود قربانی هم ترسیده بود ولی سعی می‌کرد خودش را مسلط به کاری که انجام می‌دهد نشان دهد. سپس مسعود قربانی به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید. من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی که جواد محمدی و مصطفی معدن‌پیشه در آن بودند شدم.» به موازات این اتفاق، طالب طاهری نیز در اتاق دیگری زیر فشار تهدید و شکنجه منافقین بود: «من آمدم پیش طاهر [جواد محمدی] و رحمان [مصطفی معدن‌پیشه] که با طالب تنها بودند. طاهر عمل می‌کرد. چند بار دیدم که طالب را تهدید می‌کرد تا به‌حال دیده‌ای که یک نفر را ؟ حتماً ندیده‌ای. آیا فکر می‌کردی یک روز به دست ما بیفتی؟ می‌بینی ما داریم حکومت می‌کنیم. تو می‌دانستی که در این شهری که این همه شما گشت در آن به راه انداخته‌اید، ما شما را این طور دستگیر کنیم و هر کاری بخواهیم با شما بتوانیم بکنیم. طاهر سپس به رحمان اشاره کرد را بیاور تا فقط نشانش دهم که چطوری پوست می‌کنند؛ البته خود این می‌تواند با اعمال خود، خود را نجات دهد یعنی باید اطلاعات دهد…» 📍گرفتن انتقام به‌جای اطلاعات اعضای بخش ویژه سازمان مجاهدین خلق، شکنجه‌ها و جنایات وحشیانه خود را بر روی طالب طاهری که ۱۶ سال بیشتر نداشت نیز صورت دادند. مهران اصدقی در ادامه فرایند «گرفتن انتقام به‌جای اطلاعات» را توضیح داد: «مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. می‌خواست حرف بزند که جواد گفت خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند، جواد گفت خفه شو و با توی طالب کوبید طوری که شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الان حالیت می‌کنم و سپس را برداشت و به و و و او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد به همراه خون و آب دهان روی شلوارش . مصطفی نیز با میله‌ سربی دیگر که در دستش بود به طالب می‌زد و این ضربات آن‌قدر محکم بود که طالب از احساس درد شدیدی می‌کرد.» منافقین که را به اوج رسانده بودند، در همین نقطه متوقف نماندند و هرچه زمان می‌گذشت، درجه بالاتری از جنایات خود را به نمایش درمی‌آوردند: «به حمام برگشتم دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود قربانی گفت باید با حال این‌ها را جا آورد. سپس من آب داغ آوردم و مسعود به من گفت آب داغ را . من می‌خواستم آب را یک‌دفعه خالی کنم که مسعود به من اشاره کرد آب داغ را یواش‌یواش بریز تا . من نیز آب داغ را یواش‌یواش روی پاهای محسن ریختم، طوری که و خیلی شکل وحشتناکی پیدا کرده بود و از جای باندها خون به راه افتاده بود و از بدن می‌شد. در همین حین محسن بیهوش شده بود و یک بار که به هوش آمد و پنجه‌هایش را روی شلوارش می‌کشید مسعود قربانی به من گفت آب داغ را بده و پس از اینکه آب داغ را از من گرفت، آن را روی ریخت که دست‌های محسن کرد و شد و داشت…» ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
4)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشی‌های_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. سپس شکنجه وحشیانه پیش از قت
5)▪️ ، روزی که پوست ۳ پاسدار را کندند. در ادامه اعضای بخش ویژه مجاهدین به حدی از رسیده بودند که از هیچ دریغ نمی‌کردند و تنها درصدد فرونشاندن آتش خشم خود و سرپوش نهادن بر ضعف خود در مقابل نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بودند: «من درحالی‌که عرق کرده بودم از حمام خارج شدم و به اتاقی که جواد و مصطفی بودند رفتم. با ورود به اتاق را دیدم. سمت راست طالب کنده شده بود و مصطفی حالت رنگ‌پریده و ترسیده‌ای داشت. جواد محمدی هم در حالی که در دستش بود، بالای سر طالب که بیهوش شده بود ایستاده بود. وقتی طالب به هوش می‌آمد حرف نمی‌توانست بزند؛ فقط در حالی که دهانش را به سختی باز می‌کرد، ناله‌هایی از او شنیده می‌شد و جواد با حالت عصبانی از او می‌پرسید چرا حرف نمی‌زنی؟ صدای ناله خود را شدیدتر می‌کرد و سرِ خود را به شدت تکان می‌داد. مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت را طالب گذاشت و آن را و بلافاصله چاقو را روی طالب گذاشت و بینی او را برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد و پس از احساس درد شدید شد… در همین حین که طالب بیهوش بود جواد محمدی چاقو را کنار طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت و وقتی بعداً طالب به هوش آمد با آن چشم جایی را نمی‌دید. در هنگام انجام این کارها و در دست مصطفی بود که هر وقت صدایی بلند می‌شد با پارچه دهان طالب را می‌گرفت و با کابل به و طالب می‌زد… طالب بیهوش در حالی که خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان بود و جواد محمدی در حالی که در دستش بود مشغول طالب بود که از دهان طالب خون زیادی بیرون می‌ریخت و دهانش بوی بسیار بدی می‌داد.» ادامه دارد... دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
5)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشی‌های_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. در ادامه اعضای بخش ویژه مجا
6)▪️ ، روزی که پوست ۳ پاسدار را کندند. قساوت قلب اعضای بخش ویژه تا حدی بود که برخی از اعضا از ادامه جا زدند و نتوانستند ادامه چنین را تحمل کنند: « این برادران حالت بدی پیدا کرده بود، طوری که خیلی بوی بدی می‌داد و حالتی که انگار یک چیزی بگندد داشت و این مسئله به خاطر همان اعمال شکنجه‌ها بود و در بدن آن‌ها. طاهر در حالی که با چاقو وارد حمام شده بود گفت این یکی مسائل را می‌گوید یا نه یا دلش می‌خواهد مثل آن یکی ؟ من بیرون آمدم و به اتاقی که طالب در آن بود رفتم. دیدم قسمتی از را به همراه او است و شکل آن حالت خیلی بدی داشت. طالب بیهوش بود که رحمان با ریختن آب سرد می‌خواست او را به هوش بیاورد ولی رحمان هم حالت خیلی بدی داشت. البته این مطلب را نمی‌خواست نشان دهد ولی من می‌فهمیدم که از این کار خوشش نمی‌آید. نه آنکه رحمان دل‌رحم بود، ولی حالت و عکس‌العملی که برادران پاسدار نشان می‌دادند طوری بود که حالت چندش‌آوری داشتیم. من در آن موقع یک لحظه نمی‌توانستم فکر کنم که چه دردی آنها می‌کشند و فقط فکر این بودم که از معرکه‌ای که مسعود قربانی و طاهر راه انداخته‌اند عقب بیفتم.» از سوی دیگر بر روی محسن میرجلیلی نیز به موازات طالب طاهری در جریان بود: «خود من هم کابل و پارچه در دستم بود که به حمام برگشتم. چند ضربه به و محسن میرجلیلی که هنوز بیهوش بود زدم که تکان خورد و به هوش آمد. پس از به هوش آمدن دهانش را باز می‌کرد و وقتی دهانش باز می‌شد بوی گندیدگی شدیدی از دهانش می‌آمد و حالت پوسیدگی داشت. اصلاً همه جای بدنش سست شده بود و بدنش مقاومت طبیعی خود را از دست داده بود. حتی یک بار که مسعود قربانی موهای او را می‌کشید و من با کابل می‌زدم و محمدرضا دهان محسن را گرفته بود، مسعود پس از دست‌هایش پر از مو شده بود. خود من هم یک بار این کار را کردم که مقداری از موهای محسن کنده شد و دستم پر از مو شد. سپس محسن را که دیگر رمقی در بدن نداشت باز کردیم و داخل اتاق دیگر بردیم و با به میز بستیم.» تروریست‌های بخش ویژه سپس دست به اعمال شنیع‌تری زدند و شکل جدیدی به شکنجه‌های خود دادند: «پس از اینکه طالب به هوش آمد جواد از او اطلاعات می‌خواست و در مورد یک‌سری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب به دست آورده بود سؤال می‌کرد و می‌گفت آدرس دوستانت را به ما بده که طالب جوابی نمی‌داد. جواد گفت این طوری نمی‌شود، باید این را کرد و مصطفی به آشپزخانه رفت و یک و یک به همراه خودش آورد و به جواد داد. جواد سیخ را دو بار کرد و به زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و روی دکمه‌های جلو شلوار طالب گذاشت که شلوار طالب سوخت و سپس به طالب اصابت کرد که یک‌دفعه طالب شوکه شد و به این شکل جواد آلت طالب را سوزاند و تمام فضای اتاق را و پر کرده بود و چون نمی‌توانستیم درب‌ها را باز کنیم همان طوری بو به داخل راهرو هم رفته بود و تا حدی فضای خانه را پر کرده بود. پس از اینکه طالب بیهوش شد جواد و مصطفی او را از روی صندلی باز کردند و جواد یک آورد و می‌خواست به طالب استعمال کند. من نمی‌توانستم این صحنه را ببینم و از ترس از اتاق خارج شدم و بعداً مصطفی جریان استعمال شیشه را به من توضیح داد.» با پایان یافتن شکنجه‌ها، مسعود قربانی و جواد محمدی شکنجه‌گاه را ترک کردند: «طاهر نهایت کار این طور گفت که ما فقط انتقام گرفتیم و اطلاعات نگرفتیم و بعد با مسعود دست‌های خود را شستند و رفتند. دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist