🔴 #تحریفهای حسنروحانی، #سکوت علماء و #توهینهای_بیشرمانه اصلاحطلبان به ائمهاطهار، جواب داد!!!
#اگرحوزه_ما_زنده_بود...
⭕️ #حمله به #روحانی_جهادی که یک کلیهاش را چند سال قبل به کودکی هدیه داد!
🔲 روحانی جهادی حجتالاسلام #کمیل_نظافتی در صفحه اینستاگرامش از مورد حمله واقع شدنش چنین نوشت:
«بعد ده روز دوری از خانواده امروز آمدم به خانواده سری بزنم و فردا دوباره برگردم #مناطق_محروم ، ماشینم رو آوردم کارواش تا بعد برم پیش خانواده که متاسفانه #جوانی که منو میشناخت و منم میشناختمش بیعلت شروع کرد به #فحاشی و #زدن من طوری که #عمامه رو از سرم انداخت و چند #مشت هم تقدیم ما کرد؛
من واقعا موندم چی بگم و چیکار کنم، زنگ زدم ۱۱۰، اومدن و صورتجلسه کردند و تمام شد؛ اون شخص هم #متواری شد ولی همچنان تماسها داره از اون طرف میاد و #تهدیدها ادامه داره؛
🌑 #اگه_ندیدید_ما_رو_حلال_کنید ؛
این روزها امثال منرو زودتر نابود میکنند چون: #مفتخوریم ! #مفت_فحش_میخوریم ،
#مفت_کتک_میخوریم
انالله و اناالیه راجعون وعده ما با خدا یاعلی»
✍ پینوشته:
▪️آیا #شهیدتولایی برای عبرت گرفتن کافی نیست؟!
▪️آیا همچنان باید شاهد تکه تکه شدن #طلبههایمان باشیم؟!
▪️آیا قرار نیست #بزرگان و #مسئولان_حوزوی از این وقایع تلخ به #کمکاری سازمان روحانیت پی ببرند و بر عملکرد خویش تأملی کنند؟!
▪️آیا زمان آن نرسیده است که باور کنیم #فساد و #بیعدالتی در نظام به حساب #حوزه و #روحانیت نوشته میشود و چوبش را نه صاحب منصبانی که در حلقه محافظان قرار دارند، بلکه #تودهی_مستضعف_طلاب در کوچه و خیابان باید بخورند!
منبع: فقاهت
دفاع همچنان باقیست
Eitaa.ir/Defa_baghist
✅ فرار از زندان #دولتو (۲)
در اين مدت، نه كسي به سراغمان آمد و نه چيزي از ما پرسيدند، تا اين كه آخر هفته، بازجويي شروع شد. اين بازجويي را يك #ستواندوم_فراري و خائن به عهده داشت و از لهجهاش كاملاً ميشد فهميد كه كُرد نيست.
حرفهايش اغلب در اين گونه موارد دور ميزد: «من ميدانم همه شما جاسوس هستيد و به نام #جهاد به اينجا آمدهايد، پس بهتر است پيش از اين كه مجبور شوم زبان شما را از پس گردنتان درآورم، به همه سؤالهايم پاسخ صحيح بدهيد.» ولي ما در پاسخ همه سؤالها، #شلاق و #شكنجهها، جز حقيقت چيز ديگري نداشتيم كه به او بگوييم. مرتب به خدا و تمام مقدسات قسم ميخورديم: «شما اشتباه ميكنيد، خدا شاهد است ما جاسوس نيستم و تنها به منظور خدمت به اين منطقه آمدهايم.» ولي او هرگز قانع نميشد و علاوه بر #پذيرايي از ما با #سيلي، #مشت، #لگد و #شلاق، با شقاوت تمام، #ريش ما را #ميكَند.
علاوه بر اين، تا آنجا كه ميتوانست، با عصبانيت تمام، به #زمامداران و #دولتمردان ما #اهانت ميكرد. چند بار از ما خواست پشت به انقلاب كنيم و حاضر به همكاري با آنان شويم. حتي چندبار در آن #سرماي_كشنده_كردستان، حدود #ده_دقيقه ما را در #داخل_يخچالهاي_بزرگ از نوع كانيتنر انداختند كه نزديك بود به طور كامل #منجمد شويم و #بميريم. بدين طريق، مدت #يك_هفته_تمام، زير انواع #شكنجههاي مختلف آنها قرار داشتيم.
گاهي به منظور #تضعيف_روحيه و #ايجاد_تزلزل و #وحشت در روحيه ما، ناگهان #بلندگوي نصب شده در اطراف محوطه اعلام ميكرد: «فلاني را براي #اعدام آماده كنيد!» ولي بعدها معلوم شد اين هم يك نوع بلوف به منظور ايجاد تزلزله در روحيه و درهم شكستن مقاومت آن شخص بوده است. در مدت بيست روز كه ما در زندان آنان بوديم، تنها يكي از برادران ما به نام #منصور_طاهري واقعاً محكوم به اعدام شد كه با مقاومت زياد، با #لبي_خندان از اين مرگ #استقبال كرد. پس از اعدام هم همه ما #جنازه آن #شهيد را به چشم خود مشاهده كرديم.
آنان #گوش و #بيني او را #پيش از كشتن و به #شهادت رساندن، به منظور اعمال فشار و شكنجه، #بريده و به شهادتش رسانده بودند؛ تا آنجا كه #قيافهاش مشخص #نبود و ما جنازه را با مشاهده ساعت مچياش كه در اين مدت هميشه آن را بر مچش ديده بوديم، شناختيم.
پس از گذشت بيست و پنج روز، گروه ديگري از برادران #جهادگر اعزامي از #مشهد را كه يكي از آنان پاسدار بود، دستگير و به زندان ما منتقل نمودند. بعد از مدتي كه گذشت و نسبت به هم اعتماد پيدا كرديم، خود او اين مطلب را به ما گفت. بدين طريق، #گروه_نوزده_نفري آنان، كه اكثرشان را نوجواناني مؤمن و مقاوم تشكيل ميدادند، به جمع ما افزوده شد. از اين جمع، يكي دو نفرشان #مهندس_مخابرات بودند. حدود پنج ماه و نيم تمام، همه ما در كنار هم در اين طويله زنداني بوديم. از قرار معلوم، گروههاي ديگري هم در مكانهاي ديگري زنداني بودند.
زماني به اين مطلب پيبرديم كه #روحاني_نماي_فاسد حجتالكفر و الكافرين #عزالدين(ضددين)حسيني به منظور #سخنراني به آنجا آمد و كليه زندانيان را براي گوش دادن به مزخرفات اين عامل امپرياليست در يك جا جمع كردند. او سخنراني خود را با تاختن به انقلاب و تهمت و ناسزا آغاز كرد.
هنوز چند دقيقهاي از سخنرانياش نگذشته بود كه طاقتمان سرآمد و در وسط سخنراني او شعارهايي سرداديم و همگي به صورت دسته جمعي فرياد زديم: #روح_مني_خميني، #بتشكني_خميني و بدين طريق، سخنراني سراپا هجو و مزخرفش را نيمهكاره در گلويش خفه كرديم.
دموكراتهاي جلاد با #ته_قنداق، #سرنيزه، #مشت و #لگد به جانمان افتادند و سعي كردند بدين طريق فريادمان را خاموش كنند و ما را وادار نمايند به ياوهگوييهاي ضددين حسيني گوش كنيم. تا جايي كه با كشيدن «گلنگدن» و مسلح كردن تفنگ، ما را #تهديد به #اعدام_دستهجمعي نمودند؛ ولي بچهها با #سروصورت_خونين و #دستوپاي #مجروح، در حال كتك خوردن، همگي سرود #خميني_اي_امام را سر دادند. صداي بغضآلود و پر از خشم و نفرتمان، در محوطه و كوههاي اطراف طنينانداز شد. ناگهان صداي #رگباري تكاندهنده از ميان اين فريادهاي خشمآلود در فضا پيچيد و باعث به #خاك و #خون غلتيدن عدهاي از #نوجوانان_حزباللهي و مقاوم ما گرديد.
برنامه سخنراني به هم خورد و سخنران محترم! سرافكنده از آنجا خارج شد. اين براي ما موفقيتي بزرگ بود؛ هرچند كه به قيمت جان دو، سه نفر از عزيزانمان تمام شد. بقيه ما را، سالم و مجروح، با عجله، زير ضربههاي ته قنداق، شلاق و لگد به داخل زندان برگرداندند.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
3)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشیهای_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. مدتی بعد درحالیکه محسن میر
4)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشیهای_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند.
سپس شکنجه وحشیانه پیش از قتل دو پاسدار در دو اتاق جداگانه آغاز شد. مهران اصدقی جریان شکنجههای دو پاسدار را به صورت موازی روایت کرد: «دست به کار شدیم. مسعود قربانی و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه سراغ طالب طاهری بروند. قبل از هر چیز جواد گفت بگذارید ببینیم این #میلههای_سربی که گفتهاند بیهوش میکند درست است یا نه. سپس با میله دو بار به #پشت_گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میلهها الکی است یا این (منظور طالب طاهری) خیلی پوستکلفت است. سپس دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی نزد محسن میرجلیلی که روی صندلی بسته شده بود رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت شنیدهام تو اطلاعات نمیدهی. میدانی ما با دشمنانمان چطور رفتار میکنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را #میپزیم. سپس به من گفت اتو را بیاور. من #اتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ میشد، از فاصله بین تکیهگاه صندلی و محل نشستن آن به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس میکرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمیزد.
مسعود قربانی مجدداً سؤال کرد حرف میزنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، #سپس_از_هوش_رفت. بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود. من خیلی ترسیده بودم. خود مسعود قربانی هم ترسیده بود ولی سعی میکرد خودش را مسلط به کاری که انجام میدهد نشان دهد. سپس مسعود قربانی به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید. من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی که جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه در آن بودند شدم.»
به موازات این اتفاق، طالب طاهری نیز در اتاق دیگری زیر فشار تهدید و شکنجه منافقین بود: «من آمدم پیش طاهر [جواد محمدی] و رحمان [مصطفی معدنپیشه] که با طالب تنها بودند. طاهر #خیلی_وحشیانهتر عمل میکرد. چند بار دیدم که طالب را تهدید میکرد تا بهحال دیدهای که #پوست یک نفر را #بکنند؟ حتماً ندیدهای. آیا فکر میکردی یک روز به دست ما بیفتی؟ میبینی ما داریم حکومت میکنیم. تو میدانستی که در این شهری که این همه شما گشت در آن به راه انداختهاید، ما شما را این طور دستگیر کنیم و هر کاری بخواهیم با شما بتوانیم بکنیم. طاهر سپس به رحمان اشاره کرد #چاقو را بیاور تا فقط نشانش دهم که چطوری پوست میکنند؛ البته خود این میتواند با اعمال خود، خود را نجات دهد یعنی باید اطلاعات دهد…»
📍گرفتن انتقام بهجای اطلاعات
اعضای بخش ویژه سازمان مجاهدین خلق، شکنجهها و جنایات وحشیانه خود را بر روی طالب طاهری که ۱۶ سال بیشتر نداشت نیز صورت دادند. مهران اصدقی در ادامه فرایند «گرفتن انتقام بهجای اطلاعات» را توضیح داد: «مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی #بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. میخواست حرف بزند که جواد گفت خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند، جواد گفت خفه شو و با #مشت توی #دهان طالب کوبید طوری که #دندانش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الان حالیت میکنم و سپس #میلهای_سربی را برداشت و به #دهان و #فک و #چانه و #دندانهای او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد #دندانهای_شکستهاش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش #ریخت. مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به #جاهای_مختلف_بدن طالب میزد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از #ناحیهی_دندههایش احساس درد شدیدی میکرد.»
منافقین که #شقاوت را به اوج رسانده بودند، در همین نقطه متوقف نماندند و هرچه زمان میگذشت، درجه بالاتری از جنایات خود را به نمایش درمیآوردند: «به حمام برگشتم دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود قربانی گفت باید با #آب_داغ حال اینها را جا آورد. سپس من آب داغ آوردم و مسعود به من گفت آب داغ را #روی_پاهایش_بریز. من میخواستم آب را یکدفعه خالی کنم که مسعود به من اشاره کرد آب داغ را یواشیواش بریز تا #بیشترزجر_بکشد. من نیز آب داغ را یواشیواش روی پاهای محسن ریختم، طوری که #تمام_تاولهای_پایش_ترکید و خیلی شکل وحشتناکی پیدا کرده بود و از جای باندها خون به راه افتاده بود و #پوست_پاها از بدن #جدا میشد. در همین حین محسن بیهوش شده بود و یک بار که به هوش آمد و پنجههایش را روی شلوارش میکشید مسعود قربانی به من گفت آب داغ را بده و پس از اینکه آب داغ را از من گرفت، آن را روی #دستهای_محسن ریخت که دستهای محسن #پف کرد و #چروک شد و #حالت_پختگی داشت…»
ادامه دارد...
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist