🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۲۰
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 دوازده روز از پاییز گذشته بود. شبهای پاییزی خرمشهر خنک گاهی سرد است. بچه ها به اندازه کافی لباس گرم نداشتند، تعدادی اورکت داشتیم و بین بچه ها تقسیم کردیم شب که میخواستند پست بدهند اورکتهایمان را میدادیم به کسی که می خواست پست بدهد. آن شب، با رضا دشتی قدم زنان به محل آخرین پست نگهبانی رفتیم و روی زمین نشستیم. ماه در آسمان کامل بود و ستاره ها در آن بیابان، زیبایی و جلوه ای دیدنی داشت. به رضا گفتم: «ببین چقدر ستاره ها قشنگ اند.» نگاهش را به آسمان دوخت و آرام گفت: «آره.» بی اختیار برایش شعر فریدون مشیری را خواندم.
بیتو مهتاب شبی باز از آنکوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم خیره بهدنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
چند لحظه ای ساکت شدم. رضا هم ساکت بود. پرسیدم: میانه ات با شعر چطوره؟» گفت «خوبه، دوست دارم.» و آرام گفت: آره، دوباره چند لحظه ای به سکوت گذشت. گفتم: «چقدر اینجا ساکته، داشتم به همین فکر میکردم، ما از جنگ اطلاعاتی نداریم معلوم نیست الآن در محورهای دیگر چه خبر است، ولی مطمئنم یکی دو روز هم نمیتوانند آن محورها را نگه دارند.
به این موضوع فکر نکرده بودم. آن شب احساس کردم رضا بیشتر از من دغدغه هجوم عراقیها را دارد. همانجا خوابیدیم؛ تا صبح میلرزیدیم چون اورکتهایمان را به بچه ها داده بودیم. پس از نماز صبح خواب خوبی رفتیم و حسابی چسبید. گرمای آفتاب صبحگاهی به ما آرامش داد.
صبح روز سیزده مهر چیزی برای خوردن نداشتیم. صاحب عبودزاده با ماشین رفت مقداری نان و سیب زمینی آب پز از مسجد جامع آورد. معلوم بود سیب زمینیها از دیشب مانده. حبیب مزعل و غلام بوشهری برای پیدا کردن غذا به خانههای رها شده مردم رفته بودند. حبیب به خاطر استخوان بندی درشتش همیشه تیربارچی بود. بچه ها به او حبیب غول میگفتند. یکی دو ساعت بعد حبیب و غلام آمدند. دیدم پیراهن حبیب باد کرده و غیر عادی است. دست کرد از لای پیراهنش دو تا کبوتر بیرون آورد. پرسیدم اینها چیه؟ گفت «کبوترهای زبان بسته را بدون آب و غذا توی قفس گذاشته بودند، دیدم دارند تلف می شوند، آوردم برای بچه ها کباب درست کنیم.» گفتم: «بابا اینها مال مردمه حرامه.» غلام گفت: سخت نگیر این کبوترها گرسنه اند، ما هم گرسنه ایم بهتر است اینها به خاطر ما از جانشان بگذرند و ما را سیر کنند.مطمئن باش یک روز پولشان را به صاحبشان میدهیم و حلالیت می گیریم.» تعدادی از بچه ها هم حرف غلام را تأیید کردند. یک تکه کباب کبوتر هم به من رسید!
شب چهاردهم اتفاق جالبی افتاد. در انتهای سیل بند و آخرین پست نگهبانی با یکی از بچه ها مشغول صحبت بودم که دیدیم دو جیب عراقی با چراغ روشن به طرف سیل بند می آیند. یکی از آنها
نزدیک سیل بند ایستاد. دومی بی خیال راهش را ادامه داد.
جیپ عراقی از سیل بند رد شد. صدای رادیوی ماشین می آمد که آهنگ عربی پخش میکرد. چند نفر از بچه ها تاب نیاوردند و به طرفش تیراندازی کردند. صاحب به عربی فریاد زد: «ایست!»
ماشین ایستاد. افسر عراقی گفت: «تو کی هستی؟». صاحب گفت: بیایید پایین دستهایتان را ببرید بالا.
آنها تازه فهمیدند اشتباهی به منطقه ایرانی ها آمده اند. خواستند حرکت کنند که گلوله آرپیجی به طرفشان شلیک شد. گلوله به چادر برزنتی ماشین خورد و از آن عبور کرد. سه افسر عراقی توی ماشین بودند، یکی از آنها کشته و دو نفر دیگر زخمی شدند. وقتی رفتیم توی ماشین و شیشههای مشروب را دیدیم متوجه شدیم آنها در عالم مستی راهشان را گم کرده اند. از توی ماشین اموال مردم خرمشهر مثل چینی آلات، بلورجات و چای و چیزهای دیگر پیدا کردیم.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#پسرهای_ننه_عبدالله
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نزدیک قله ایم..
خستگی ممنوع..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بازدارندگی کشور
با مقاومت به دست می آید
نه تسلیم
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #رهبری
#کلیپ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
پس اى پيامبر! همان گونه كه مأمور شده اى، استوار باش و (نيز) هر كس كه با تو، به سوى خدا آمده است، و سركشى نكنيد كه او به آنچه مى كنيد بيناست.
صبحتون سرشار از اطاعت و بندگی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آوینی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂
🔻 "والفجر هشت "
از شروع تا پایان / ۷
برگرفته از دوره دافوس
سردار شهید حاج احمد سیاف زاده
┄═❁❁═┄
🔶 جغرافیای منطقه
🔹 ارتش عراق در آن زمان معروف شده بود که قادر است در منطقه خاورمیانه با اسرائیلی ها بجنگند، یعنی دو سه ارتش هستند که ادعا دارند با اسراییل می توانند بجنگند؛ یکی از آن ارتشها هم ارتش عراق است.
🔸 حالا آن ارتش عراق تا این جا تمام ابهتش را شکاندیم. یعنی سوالاتی که کشورهای عربی ازش کردند، سوالاتی که ابرقدرتها کردند و سوالاتی که ملتش ازش داشتند این بود که با این همه پول، این همه امکانات، این همه پشتیبانی و تجهیزاتی که هیچ ارتشی به چشمش ندیده پس داری چه کار می کنی جلوی این[ایرانی] ها؟ ایرانیها این رودخانه [اروند] مقابلشان است ولی آمدند هر کاری دلشان خواست کردند و تا هر جا که اهدافشان هم بوده آمدند و گرفتند.
🔶 لذا من بیشتر وارد این مرحله نشوم که چه نتایجی گرفتیم چون بحث نتایج خودش خیلی مهم است...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#نکات_تاریخی_جنگ
#سیافزاده
#کلیپ #نماهنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 شهیدی که مستجاب الدعوه است
گلزار شهدای آبادان
سردار شهید حمید قبادی نیا
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#شهید #شهید_قبادی_نیا
#آبادان
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂 دوست داشتم
در اردوگاه بمیرم!
محسن جامِ بزرگ
┄═❁๑❁═┄
🔹 حدود هفده روز بود که من در بیمارستان تموز تکریت بستری بودم، اما هیچ علامت بهبودی نمی دیدم و روز به روز بدتر می شدم. نمی دانم چرا شهید نمی شدم؟!
در این ناامیدی کامل، تصمیم گرفتم هر جور شده به اردوگاه برگردم و در آنجا بمیرم. حداقل رفقایم خبر می شدند که مُرده ام!
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
#محسن_جام_بزرگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 سکانسی جذاب از
فیلم «خداحافظ رفیق»
به کارگردانی بهزاد بهزادپور،
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#فیلم
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇