🍂 آخرین بغضها و کینهها /۱۸
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
برای اولین روز ورودمان، دیدار با رهبر انقلاب را تدارک دیده بودند.
بعد از صرف صبحانه، عازم حسینیه امام خمینی شدیم. من و همراهان حاج آقا ابوترابی جزو اولین گروه از آن جمع بودیم که به حسینیه میرفتیم. لذا در صف اول دیدار قرار گرفتیم و به مرور اسرای دیگری هم وارد شدند. تقریبا حسینیه پر شده بود که رهبر انقلاب با صلابت وارد شدند و قبل از سخنرانی ایشان، حاج آقا ابوترابی سخنرانی کرده و به طور خلاصه از وضعیت اسرا در اردوگاههای عراق گزارشی دادند.
رهبر انقلاب هم بعد از او صحبت کردند و با اتمامفرمایشات تشریف بردند.
من به همراه نفراتی که همراه حاج آقا از اردوگاه رمادیه ۹ آزاد شده بودیم به سمت دربی که پشت جايگاه سخنرانی قرار داشت شده بود رفتیم و پس از عبور از راهرو به سمت اطاقی هدایت شدیم و در کمال ناباوری مشاهده کردیم رهبر انقلاب در آن اطاق حضور دارند. وارد اطاق که شدیم حاج آقا ابوترابی رهبر انقلاب رو در آغوش گرفتند و بوسه باران کردند. این دیدار که همراه با اشک و شوق بود لذت بخش ترین لحظه های آزادی و شاید هم عمرمان بود که هیچ وقت دیگر تکرار نمیشد ....
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 جمع ۳۸ نفره اسرایی که در جریان عملیات کربلای پنج، به زندان الرشید بغداد منتقل شدند.
این فیلم در روز سوم اسارت آنان در بصره و قبل از اعزام به بغداد گرفته شده است.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #فتو_کلیپ
#آزادگان
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین بغضها و کینهها /۱۹
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
بعداز حاج آقا، همراهان و من، یکایک با رهبر انقلاب مصافحه نمودیم. اطاقی که در آن قرار داشتیم خیلی ساده بود و از مبل و صندلی خبری نبود. کف اطاق نیز با موکت فرش شده بود. ضمن آنکه کناره دیوار پتوهایی دولا شده همراه با پشتی جهت نشنیمن پهن شده بود. رهبر انقلاب همانجا وسط اطاق نشستند و ما هم حلقه وار روبروی ایشان نشستیم. حاج آقا ابوترابی که بغل دست حضرت آقا نشسته بودند در حال گفتگوی خیلی صمیمی و خودمانی با معظم له بودند و ما محو تماشای ایشان. این دیدار حدود نیم ساعت به طول انجامید و پس از آن به پادگان برگشتیم. شب همان روز هم همراه حاج آقا عازم ساختمان ریاست جمهوری شدیم. برنامه ای که همراه با ضیافت شام به افتخار ورود حاج آقا تدارک دیده شده بود و در آن از اعضای هیات دولت منجمله مرحوم حسن حبیبی معاون وقت ریاست جمهوری حضور داشتند. در آنجا نیز حاجآقا ابوترابی خاطراتی رو از اردوگاههای اسیران در عراق جهت حاضرین در جلسه بیان کردند.....
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 مدیریت مرحوم ابوترابی
در اسارت /۸
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔸 شیوه رفتار با فریبخوردگان
مدارا با اسرا از دیگر مؤلفههای رفتاری حجتالاسلام ابوترابی به شمار میآید. حجتالاسلام محمدهاشم عاملی، روحانی آزاده که در اردوگاه ۱۷ تکریت در سالهای آخر اسارت در کنار مرحوم ابوترابی حضور داشته است در این مورد نقل میکند: «پس از شکست منافقین در عملیات کذایی «فروغ جاویدان» که با عملیات مرصاد پاسخ دندانشکنی به منافقین داده شد و بسیاری از نیروهای زبدهی آنان در دام رزمندگان اسلام گرفتار شده و به هلاکت رسیدهبودند، منافقین با وعده دروغین آزادی و اقامت در کشورهای اروپایی، بعضی از اسرا را که به لحاظ عقیده سست بودند و یا کم سن و سال بودند، فریب داده و به عضویت سازمان منافقین درآوردهبودند. این افراد پس از مدتی از وضع بد اردوگاه اشرف و اوضاع نابسامان منافقین پشیمان شده و به اردوگاه برمیگشتند اما عموماً بچهها روی خوشی به ایشان نشان نمیدادند».
وی در مورد مدارای حجتالاسلام ابوترابی با این افراد میگوید: «سید به گرمی آنها را در آغوش میکشید، وقت میگذاشت و برایشان صحبت میکرد. و سعی میکرد آنها را به حال و هوای پیش از رفتن به مقر منافقین بازگرداند و گاهی آنچنان با توابین گرم میگرفت که بچهها دچار حسادت میشدند. این روش او بود و پس از سالها با بازگشت عمومی اسرا به میهن و پناهندگی تعداد اندکی از ایشان عظمت کار ابوترابی و حقانیت روش او بر همه روشن شد.
┄┅═✦═┅┄
ادامه دارد
#تاریخ_شفاهی
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین بغضها و کینهها /۲۰
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
شب به پادگان قصرفیروزه برگشتیم. فکر میکنم همان شب اخبار سراسری صداوسیما حکم انتصاب مرحوم ابوترابی را که ازطرف رهبر انقلاب بعنوان نماینده ولی فقیه و سرپرست ستاد آزادگان کل کشور منصوب شده بود را قرائت نمود. در مدت زمانی که در قرنطينه بودیم و حدودا ۳روز طول کشید هنوز خانواده من از آزادی من مطلع نشده بودند. چرا که من جزو اسرای مفقودی بودم. منزل پدری هم در یکی از شهرستانهای غرب اصفهان که در آن زمان هنوز بخش بود قرار داشت و فاقد تلفن بود. ضمن آنکه به شماره تلفن فامیل هایمان که در مراکز استان و شهرستان بودند نیز دسترسی نداشتم. از این که نتوانسته بودم ارتباط بگیرم و جویای احوال پدر و مادر و بقیه اعضای خانواده بشوم غمگین و ناراحت بودم. همراهان من که در قرنطینه بودند اکثرا ساکن تهران بودند و دایما با خانواده هایشان در تماس بودند. ضمن آنکه بعضا اعضای خانوادهها شون شبانه روز درب پادگان به دیدارشان می آمدند...
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین بغضها و کینهها /۲۱
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
صبح روز سوم حضورمان در قرنطینه بود که با تحویل گرفتن یک دست کت و شلوار به همراه پیراهن و لباس زیر و کفش نو آماده رفتن به منزلمان شدیم. لحظات وداع و خداحافظی حاج آقا ابوترابی با دوستانشان فرا رسید. ثانیه ها و دقایقی که به سختی میگذشت. حاج آقا عازم قزوین شدند و بقیه همراهان ایشان و همچنین خلبانان نیز به فراخور محل سکونتشان برای استقبال برنامه ریزی شده توسط نیروهای هلال احمر پادگان رو ترک کردند اما من باید راهی اصفهان می شدم. ساعت پرواز من بعدازظهر بود. همه رفته بودند و می بایستی من تک و تنها تا بعدازظهر صبر میکردم. بی صبرانه منتظر دیدار والدینم بودم و لحظه ای آرام و قرار نداشتم. بعدازظهر به فرودگاه مهرآباد رفتم و با هواپیمایی که دارای مسافر بود عازم اصفهان شدم ....
نزدیک عصر بود که هواپیما در فرودگاه اصفهان به زمین نشست. قبل از اینکه مسافران پیاده شوند یکی از برادران پاسدار داخل هواپیما آمد و با صدای بلند گفت آزادگان دستشون رو بالا بگیرند. در بین مسافران فقط من بودم. کنار صندلی من آمد مرا در آغوش گرفت و پس از روبوسی، به همراهی او به طرف درب خروجی هواپیما حرکت کردم. در پلکان هواپیما که قرارگرفتم انبوهی از پاسداران رو دیدم که بی صبرانه منتظر ورود آزادگان بودند. ظاهرا از تهران اطلاع داده شده بود که این پرواز دارای آزاده هست. اما تعدادش رو نمیدانستند. بهرحال من رو روی دوش گرفته و به همراهی مسافران با ذکر صلوات و شعارهای خوش آمد گويي به طرف سالن انتظار فرودگاه حرکت دادند.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 مدیریت مرحوم ابوترابی
در اسارت /۹
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔸 رسیدگی به امور اعتقادی اسرا
رسیدگی به امور اعتقادی اسرا از دیگر رفتارهای حجتالاسلام ابوترابی در دوران اسارت به شمار میآید. سید احمد قشمی درباره این ویژگی رفتاری میگوید: «موصل۴ دارای ۱۴ آسایشگاه بود. آسایشگاه ما روبهروی آسایشگاه حاج آقا بود و همان طور که گفتم ایشان تمام وقت خود را برای بچهها قرار میدادند و اسرا خدمت سید میرسیدند. در هر آسایشگاه یک نفر که از نظر اعتقادی قویتر بود به عنوان نماینده انتخاب میشد و سید حدیثی را به او میگفت تا در برای اسرای دیگر اردوگاه بازگو کند».
برپایی مراسم در محرم، صفر و ماه رمضان و دیگر مناسبتهای مذهبی نیز جزو برنامههای حجتالاسلام ابوترابی بود و او با این روش میکوشید ضمن زنده نگه داشتن شعائر مذهبی، روحیه دینی اسرا را نیز تقویت کند.
┄┅═✦═┅┄
ادامه دارد
#تاریخ_شفاهی
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین بغضها و کینهها /۲۲
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
بعد از پیاده شدن از هواپیما و استقبال گرم پاسداران، بلافاصله بابرادران هلال احمر عازم ساختمان مرکزی هلال احمر شدیم. آن شب مصادف بود با ۲۸ صفر و رحلت پیامبراکرم (ص). طبق گفته های برادران هلال احمر قرار بود من آنجا بمانم تا یکی از کارمندان هلال احمر شهرستان به اصفهان آمده و من رو تحویل بگیرد. آرام و قرار نداشتم. ضمن آنکه تنها ماندنم در آن شرایط هم مزیت بر علت شده بود. بی اطلاعی از خانواده هم آزار دهندهتر شده بود. در لحظات حضورم دقیقه ها به کندی و سختی میگذشت و من کماکان چشم به درب هلال احمر دوخته بودم وبی صبرانه منتظر.....
لحظاتی از غروب آفتاب گذشته بود که نماینده اعزامی هلال احمر وارد ساختمان شد و بلافاصله به سمت شهرستان حرکت کردیم. موقعی به مرکز شهرستان رسیدیم که پاسی از شب گذشته بود و قرار شد شب رو در نمازخانه ساختمان هلال احمر بگذرونم تاصبح به صورت رسمی مراسم استقبال صورت گرفته و عازم منزل بشوم.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین بغضها و کینهها /۲۳
راوی: رحمتالله صالح پور
•┈••✾✾••┈•
بعد از گذران آن شب در ساختمان هلال احمر، یکی از برادران پاسدار که از دوستان برادرم بود و از حضور من مطلع شده بود، به دیدارم آمد و توسط ایشان به خانواده اطلاع داده شد.
مرحوم پدرم و مادرم از این خبر نتوانسته بودند تا صبح صبر کنند و همان نیمه های شب راه افتاده بودند. آنشب در محل تعیین شده بودم که دیدم والدینم وارد شدند. نقل آن لحظات بسیار سخت است و از جنس گفتن و درک کردن نیست. همان اندازه می دانم که خود را روی پای آنها افتاده دیدم. هر سه اشک می ریختیم و اشک ها فرصت نمی داد تا تصویر واضحی از هم داشته باشیم. چقدر در این سالها شکسته و خمیده شده بودند و خدا می داند این انتظار چه بلایی بر سر آنها آورده بود. ...و باز در آغوش آنها قرار گرفتم و هق هق با هم گریستیم.
با روشن شدن هوا عازم شهر محل سکونتمان شدیم. از چیزی که می دیدم تعجب کردم. همه همشهریانم سنگ تمام گذاشته بودند و همه در ورودی شهر اجتماع کرده و منتظر ورودم بودند. دود اسپند فضا را پر کرده بود و از چهره تک تک آنها قدردانی از یک رزمنده اسیر را می توانستم بخوانم.
پس از ورود به شهر، در پایگاه بسیج روی سقف یک ماشین کمپرسی همراه مردم بالا رفتم. در حالی که تعداد زیادی از مردم اطراف ماشین جمع شده بودند من را تا منزل همراهی کردند. تمام اقوام و بستگان دور و نزدیک در منزلمان تجمع کرده و بی صبرانه منتظر دیدار بودند. شور و حال عجیبی در آن لحظات به راه بود. جلوی در حیاط را چراغانی کرده و پارچه نوشته های خوش آمد نصب شده بود.
در آن لحظات که برای ما آخرین لحظات ماموریت دفاع مقدس در جنگ با صدام رقم میخورد، چقدر جای دوستان شهیدمان خالی بود.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
پایان
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 آخرین برگ اسارت
•┈••✾✾••┈•
یاداشت آزاده سرافراز، حمیدرضا رضایی در صفحه اول قرآن اهدایی به اسرا.
این آزاده در توضیح این یاداشت چنین می نویسد:
✍ روز آزادی از اردوگاه تکریت ۱۱ به کلیه اسرای ایرانی یک جلد قرآن کریم هدیه میدادند، همان موقع در صفحه اول در اتوبوس این چند سطر را نوشتم. به تاریخ و امضای پائین سطر نگاه کنید و نوشته پائین مصحف شریف که نام صدام ملعون را نوشته اند.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 سخنرانی در
منزل همسایه
•┈••✾✾••┈•
یکی از آزادگان سرافراز و جانباز دفاع مقدس، محمدرضا کریم زاده هستند که مورد عکس خود نقل می کند:
✍ این جا که داشتم صحبت میکردم در منزل همسایه بود، آخه روز ورود محل ما پر از استقبال کننده بود و منزل ما کوچک ، بنابراین خانمها منزل ما رفتند و آقایان منزل همسایه.
تقریبا ۳۰ نفر بصورت فشرده نشسته بودند و من مختصری از لحظه اسارت و خاطرات گفتم ..... این ۳۰ نفر فامیل و همسایه و دوستان بودند ...ولی در دانشگاه که رفتم حدود ۳۰۰ نفر دانشجوی دختر و اساتید بودند و تریبون رسمی.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 عهدی که مرحوم ابوترابی
با امام رضا (ع) بست
سید علی اکبر ابوترابی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔸 در دوره جوانی وقتی تحصیلات دبیرستان ام را تمام کردم، پدرمان گفت: «از تو می خواهم درس حوزه را شروع کنی.» با چند نفر از دوستان که با هم حشر و نشر داشتیم، صحبت کردیم که به زیارت امام رضا(ع) برویم و در آن جا عهد و پیمانی با امام رضا ببندیم و آن گاه درس حوزه را شروع کنیم.
به مشهد مقدس رفتیم و در حرم عرض کردیم: «ای امام رضا! ما در این جا تعهد میدهیم که زندگی خودمان را وقف شما و راه و آیین شما بکنیم. در مقابل از شما یک خواسته داریم و آن این که در شداید و سختیها و تنگنای زندگی ما را رها نکنی.»آ
طلبه شدم و ازدواج کردم. یکی از روزهایی که تازه ازدواج کرده بودم تمام دارایی من پنج تومان بود. یک شب، شخصی در خانه ما را زد و با حالتی مضطرب گفت: «من در تهران دچار مشکلی شدهام و به ۱۰۰۰ تومان پول نیاز دارم.» با وجود این که تمام دارایی من پنج تومان بود، اما نخواستم دست رد به سینه او بزنم. گفتم: «تا فردا به من مهلت بده! ببینم چه کار میتوانم بکنم.»
هنگام سحر، قبل از نماز صبح به حرم حضرت معصومه (س) رفتم. آنجا متوسل شدم و عرض کردم که «یا فاطمۀ معصومه! من به برادر بزگوارت تعهدی سپردم و خواسته اجابت بشود و یک مضطر را از تنگنا نجات بدهی.»
نماز صبح را خواندم و داشتم تعقیبات میخواندم. حرم شلوغ بود. ناگهان از پشت سر کسی دستی به کتف من زد و گفت: «آقای ابوترابی این پاکت مال شماست» و مهلت هم نداد که من عکسالعملی نشان دهم و تشکر بکنم.
پاکت را به من داد. وقتی به خود آمدم، برگشتم که ببینم چه کسی بود اما اثری از آن شخص ندیدم. پاکت را باز کردم. دیدم هزار تومان پول در آن گذاشته شده. منزل آمدم و آن شخص هم طبق قرار، دوباره به سراغم آمد. پول را که به او دادم از فرط شوق از خود بیخود شد.
باید در عرض ادب کردن به پیشگاه مقدس معصومین (ع) با دنیایی دلگرمی و اطمینان پیش برویم. «اشهد انک تسمع کلامی و ترد سلامی» من شهادت میدهم که شما من را میبینید و صدایم را میشنوید. آنها جواب ما را در حدی که شایستگی و لیاقت ماست،به ما بر میگردانند.
منبع: خبرگزاری ایسنا
┄┅═✦═┅┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 یادش بخیر..
روزهای کتک خوری
روزهایی که سیلی خوردیم
و دم برنیاوردیم
ولی برای دشنام نگفتن به اماممان
تا پای جان ایستادیم.
روزهایی که همه سختیها را به جان خریدیم تا نشان دهیم ملت مقاوم و شکست ناپذیری هستیم.
....و یادش بخیر آن صلوات بلندی که در رمادی، پیش چشم دژخیمان فرستادید!
یاد آن قدم زدن های پشت سیم خاردار!
یاد آن صف گرفتنها
و یاد لحظات آزادی!
یاد سینه خیز رفتنها تا مرقد عشق(ره)
یاد اولین دیدار با آقا جانمان
و یاد همه آن لحظاتی که رنگی خدایی داشت بخیر.
یاد آزادگان قهرمان
در هفته دفاع مقدس گرامی باد
┄┅═✦═┅┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
#زیر_خاکی #یادش_بخیر
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 چرا اسمت همش الله داره!؟
آزاده، کرامت امیدوار
•┈••✾✾••┈•
عین اله نصرالهی مجروح بود. آسایشگاه ۱۰ با هم بودیم. یک روز نگهبان قیس از عین اله پرسید «شینو اسمک؟» یعنی اسمت چیه؟
آنجا باید سه اسمه میگفتی، یعنی اسم خودت اسم پدرت و اسم پدریزرگت نصراللهی هم سه اسمه گفت:
عین الله (خودش)،
خیرالله (پدرش)
شکرالله (پدربزرگش)،
نصراللهی (فامیلیش)
آن نامرد هم شروع کرد با کابل زدن به کمرش و گفت عین الله, خیرالله، شکرالله! کل هم الله !!
یعنی همش الله الله الله!
معلومه داری منو دست میندازی! یا حزباللهی بازی در میاری! بنده خدا را کتک مفصلی زد که چرا همه اینها الله داره!
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ایام انتظار!
خسرو میرزائی
•┈••✾✾••┈•
پس از شروع تبادل اسرا در تاریخ ۱۳۶۹/۵/۲۶ و دیدن این تصاویر در تلویزیون عراق یک حالت خوف و رجایی در فضای اردوگاه تکریت۱۱ و ما اسرا ایجاد شده بود و سوالاتی در ذهن که آیا ما هم تبادل خواهیم شد؟ چند روز دیگر این اتفاق خواهد افتاد؟ نکند عراقیها کارشکنی کنند و تبادل متوقف شود؟ که بعد از آوردن لباسهای نو نسبتأ مطمئن شدیم که آزاد خواهیم شد که دوستان مهیای انجام مقدمات آزادی شدند و پرچم ایران و بازبند و پیشانی بند اسمهای ائمه اطهار علیهم السلام را درست کردند به مانند اینکه میخواستیم به عملیات برویم و در نهایت بعد از ده روز در تاریخ ۱۳۶۹/۶/۵ اولین گروه از بندهای ۳ و ۲ و ۱ تکریت ۱۱ بهتعداد هزار نفر آزاد شدیم.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
جا مهری ساخته شده توسط اسرای تکریت ۱۱ ( تبعیدی به رمادی ۹ )
🍂 نخ و سوزن
در اردوگاه ممنوع بود
•┈••✾✾••┈•
در اردوگاههای صلیب دیده چرخ خیاطی برای دوختن لباسهای پاره شده اسرا وجود داشت ولی در اردوگاههای مفقودین تا مدتها حتی سوزن خیاطی هم ممنوع بود. اسرا مخفیانه با سیم خاردار سوزن درست کرده بودند و لباسهای پاره پاره شده را میدوختند. البته بعدها اجازه خرید نخ و سوزن داده شد و کار هر روز اسرا وصله کاری لباسهای مندرس و پاره شده بود که دیگر جایی برای وصله کاری نداشت.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دردسرهای لباس عربی!
خسرو میرزائی
┄═❁๑🍃๑❁═┄
در استخبارات و زندان الرشید بغداد لباسهای نظامی رو از ما گرفتند و در بشکه زباله سوزاندند و به جایش دشداشه بلند عربی دادند.
چون برای اولین بار بود این نوع لباس را میپوشیدیم و در نشست و برخاست زیاد وارد نبودیم و فکر میکردیم هنوز شلوار به تن داریم، سریع به همدیگه تذکر میدادیم که خودتو جمع کن،
یکی از بچهها میگفت: اینجا با ایران فرق داره در ایران موقع دستشویی میکشیم پائین در عراق میکشیم بالا.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 لیوان، صمون، قاشق غذاخوری
یادگاران دوران اسارت
از برادر آزاده جواد اسفندیاری
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #آزادگان
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂 خواب من درست درآمد!
مرتضی رستی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔸 شب در خواب دیدم که چند تن از افسرهای عراقی وارد حیاط شدهاند و کاغذهایی در دست دارند. همه را به ستون یک به خط کردهاند و اسامی ما را می نویسند و میگویند میخواهیم ببریمتون اردوگاه. اتفاقا صبح آمدند و اسامی را نوشتند. دستهای افراد سالم را بستند و در آهنی بزرگ باز شد تا اتوبوسها وارد شوند.
به ما گفتند که به اردوگاه میرویم. انگار اتوبوس هایشان مخصوص حمل زندانیان بود چون فقط راننده از شیشه جلو خودش به مقدار محدود به بیرون دید داشت.
مامور عراقی داخل اتوبوس ما، تکرار میکرد که میرویم اردوگاه. آنجا امکانات فراوان است، لباس میدهیم، حمام میروید، استراحت میکنید، صلیب سرخ میآید به خانواده هایتان خبر میدهند! یکی از بچهها که فکر کرد این مامور دلش برای ما سوخته گفت اگر میشود جایی نگه دارید که برویم دستشویی! او هم آمد با باتومی که دستش داشت چند تا محکم به سر و صورت او کوبید که تا لحظه رسیدن به اردوگاه از شدت درد سرش پایین بود و بی حال.
اتوبوس جایی توقف کرد و راننده در را باز کرد. دو تا بعثی بالا آمدند و سه بار تکرار کردند: سرا باپین، سرا پایین، سرا بایپن، کسی متوجه نشد! با کابل و میلگردی که در دست داشتند به سر چند نفر جلو زدن و به ما فهماندند یعنی سرهایتان را پایین بگیرید، نگاه نکنید.
🔸 تکریت ۱۱
┄┅═✦═┅┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دستنوشته
ماندگار
حمید رضا رضایی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
یاداشت آزاده سرافراز، حمیدرضا رضایی صفحه اول قرآن اهدایی به اسرا. این آزاده در توضیح این یاداشت چنین می نویسد:
روز آزادی از اردوگاه تکریت ۱۱ به کلیه اسرای ایرانی یک جلد قرآن کریم هدیه میدادند، همان موقع در صفحه اول در اتوبوس این چند سطر را نوشتم. به تاریخ و امضای پائین سطر نگاه کنید و نوشته پائین مصحف شریف که نام صدام ملعون را نوشته اند.
🔸 تکریت ۱۱
┄┅═✦═┅┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 غذا در بیمارستان
محسن جام بزرگی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
در بیمارستان، وضعیت غذایی مان بهتر از اردوگاه بود. ناهار یک کف دست برنج با یک تکه کوچک گوشت یا نصف ران مرغ و یک ماست بسته بندی لیوانی بود. وعده شام نیز طبق برنامه غذایی، آب گوشت بود که ترکیباتش شامل یک بند انگشت گوشت و کمی آب گوجه می شد. صبحانه شوربا و یک روز در میان یک بسته کوچک مربای مشمشه و پنیر با یک عدد نان فانتزی یا صمّون و گاهی هم تخم مرغ بود. وضعیت غذایی بیمارستان ویژه بیمار بود و ما راضی بودیم! ولی آنها تلاش می کردند زودتر ما را از بیمارستان روانه اردوگاه ها کنند.
🔸 تکریت ۱۱
┄┅═✦═┅┄
#آزادگان #خاطرات_آزادگان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 اردوگاه اسرای عملیات
رمضان و والفجر مقدماتی در عراق
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #مستند
#آزادگان #زیر_خاکی
@defae_moghadas 👈 لینک دعوت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 چقدر شیرین است
دیدار یاران بعد از سالها
و چقدر آرامش بخش است نشستن کنار
همانانی که سالها دل نگران بودیم برای سلامتیشان و رهاییشان از زیر جبر جباران.
و باز امروز
روزیست که
روزی چشم انتظارش بودیم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#آزادگان
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
آزادگان(بشنوید آوای مرا).MP3
684K
🍂 شور پرواز
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
بشنوید آواز مرا یاران
ناله های ساز مرا یاران
قصهء پرواز مرا یاران
این منم مجروحی دل آزرده
یاس خونین بال پژمرده
سینه سرخی تیر جفا خورده
در سرم شور پر گشودن بود
عندلیبان در گوشهء زندان
داغ ها مغرورانه در بستان
ناجوانمردان خودسران شادان
تیره گی بر ما سایه افکن بود
سالها ظلمت سایه گستر بود
سینه ها رنجور و مکدر بود
هر که فریادش شعله پرور بود
خسته جان از شمشیر دشمن بود
دیو بر انسان حکمرانی داشت
ادعای صاحب قرانی داشت
گرگ وحشی رخت شبانی داشت
غرق نا امنی کوی و برزن بود ...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی_ماندگار
#ماه_محرم
#آزادگان
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 کمپ ۷
(اردوگاه اطفال)
🔸 ویدیویی کمیاب از اردوگاه اسرای نوجوان ایرانی در عراق ( کمپ ۷ )
گویا یک مقام بلند پایه نظام بعثی و شاید هم خود صدام در حال بازدید از این اردوگاه و این آسایشگاه بوده است
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#آزادگان #زیر_خاکی
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂