eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز ۱ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 روزی که سوار بر یک خودرو، نظاره‌گر زمین‌های زیر کشت دشت‌ها و تپه‌های حمرین بودم، تصور نمی‌کردم به سوی سرنوشتم، به سمت مهم‌ترین نقطۀ عطف زندگی‌ام، پیش می‌روم. اکتبر سال ۱۹۷۹ بود و از خدمت سربازی‌ام کمتر از دو ماه سپری می‌شد. بعد از گذراندن دورۀ آموزش‌های اصلی در پادگان الرشید واقع در جنوب بغداد، راهی خانقین شدم تا به یگان نظامی آن‌ها ملحق شوم. خانقین هفت کیلومتر از سرزمین‌های ایران فاصله دارد، بنابراین، تنها هفت کیلومتر از وقوع حوادثِ تکان‌دهنده در کشوری که تا آن روز برایم معمای عجیبی به شمار می‌رفت، فاصله داشتم. طی پیمودن مسافتِ صد و هفتاد کیلومتری بغداد تا خانقین که با ماشین دو ساعت به طول انجامید، چیزهای زیادی به ذهنم خطور کرد. اتفاقاتی که آن روز در ایران رخ می‌داد چندان برایم روشن نبود. با این که اعتقاد داشتم تشکیل یک حکومت اسلامی تنها راه‌حل مشکلات تمامی ملت‌های مسلمان جهان به حساب می‌آید و مسلمانان باید از موانع و خط‌مشی‌های حکومت اسلامی در هر کجا که تشکیل گردد تبعیت کنند، ولی اوضاع و شرایط ایران برایم مفهوم و قابل درک نبود. بدیهی است که تا حدی از القائات کینه‌توزانۀ رسانه‌های تبلیغاتی بین‌المللی متأثر شدم. آیا به راستی ایران به صورت یک کشور اسلامی درآمده بود؟ از درونم ندایی الهی نجوا می‌کرد که آری همین‌طور است و دلیل این امر هم بسیار ساده بود. پیامبر اکرم (ص) در حدیث شریفی خبر داده است که اسلام همان‌گونه که غریب و تنها ظاهر گردید، به همین شکل دوباره در جامعه ظاهر خواهد شد. آن روزها ایران در بین بدخواهان خود کشوری غریب بود. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت سی‌ام بشدت فعال و پرتحرک و کم خواب شده بودم. از صبح زود که بیدار می‌شدم تا نیمه های شب در حال فعالیت و تحرک بودم و گاهی با دعوا و پرخاش آقام مجبور می‌شدم بخوابم. یه بار توی مجله دانشمند تبلیغ یه روش برای یادگیری زبان انگلیسی در خواب را دیدم، قیمتش یکمی گران بود. از آقام کمک مالی خواستم دلیل خواست، وقتی بهش توضیح دادم که میخوام زبان انگلیسی را توی خواب یاد بگیرم و از ساعت‌هایی که خواب هستم استفاده کنم و نگذارم عمرم هدر بره با تشر و عصبانیت بهم گفت؛ لامصصصصب مگر تو آدمیزاد نیستی؟ آدم باید بخوابه و استراحت کنه. اگر نخوابی، مغزت میترکه، وقتی کپه مرگ می‌گذاری، مغزت استراحت میکنه، بکپپپپ. در کنار تمام این فعالیتهای مثبت و خوب، شیطنت‌هام هم روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شد. گاهی چنان شیطنت‌هایی میکردیم که کلاس برای یک یا چند روز تعطیل میشد و مدیر مدرسه پدر ومادرها را احضار میکرد. و از اونجایی که بچه های شلوغ و مزاحم مثل گاوپیشونی سفید معروف و شناسایی شده بودن، در همه غائله ها جزو اولین متهم ها بودم. لابلای اجناس مغازه مون بعضی مواد شیمیایی هم دیده میشد، مثل پرمنگنات و جوهر لیمو و جوهر نمک و جیوه ووو. تازه یاد گرفته بودم که با استفاده از دوتا ماده ساده و بدون استفاده از کبریت یا هر چیز دیگه ای، آتش روشن کنم. مقداری گوگرد و این مواد را برده بودم مدرسه که به معلم علوم نشون بدم و توی آزمایشگاه طریقه آتش روشن کردن را آزمایش کنیم. معلم نیومد و کلاس بی صاحاب شد. من هم کله خر شدم و روی نیمکت آتش روشن کردم، گوگردها را هم کنار موادی که قرار بود آتش بگیرند گذاشته بودم. چشمتون روز بد نبینه، آتش روشن شد و گوگردها را هم شعله ور کرد. بلافاصله نیمکت هم شروع به سوختن کرد. بچه ها هم از خدا خواسته، ضمن داد وفریاد ریختن توی حیاط. به فاصله یکی دودقیقه دود غلیظی از پنجره ها بیرون زد. مدرسه بهم خورد. کلاسهای بغلی هم ریختن بیرون و عروسی!!! شروع شد. ناظم وچندتا از معلمها با کپسول آتش نشانی آتش را خاموش کردن. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 چفیه این چفیه روزی خرقۀ اهل یقین بود همدوش مردانی حماسه‌آفرین بود این چفیه روزی زخم‌بندی از محبّت بر پیکری افتاده در میدان مین بود این چفیه روزی سفره و سجّاده‌ای پاک در خاکریز عاشقی سنگرنشین بود این چفیه روزی اشک‌ها را پاک می‌کرد وقتی‌که جاری قطره‌‌هایش چون نگین بود این چفیه روزی بوی مُشک تازه می‌داد چون همنفس با عارفی خلوت‌گُزین بود فرشی به زیر پای آن مردان زاهد بر پیکر یک‌لاقبایان پوستین بود خطّ مقدّم را نشان می‌داد روزی آنجا که هرسویش خطرها در کمین بود یادش بخیر آن روزها این چفیۀ پاک محشور با رزمندگانی راستین بود یک روز می‌نازید بر ابریشم ناب چون دستمال گلرخان نازنین بود اغراق اگر کردم خدا بر من ببخشد از تاروپود جامۀ روح‌الامین بود چون پردۀ کعبه سراپا نور و پاکی از قدس همچون پردۀ عرش برین بود بوی ریا می‌آید از آن گاه امروز دیروز با عطر خداجویان قرین بود در گردن اهل ریا افتاده امروز دیروز امّا اعتبارش بیش از این بود کی دام در دستان دزدان ریاکار یا توبره در دست دزد میوه‌چین بود؟! آن روزها نه دام نام و نان و منصب نه نردبان دزدِ با داغ جبین بود یک روز چفیه پرچم فرزانگان بود کی لکّه‌دار از عدّه‌ای بی‌عقل و دین بود؟! پیراهن یوسف شمیم چفیه را داشت زآن روشنای چشم یعقوب حزین بود گردن‌فراز آسمان‌ها بود روزی کی گردن‌آویز لئیمان زمین بود؟! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔸 حاج صادق آهنگران قاصدی باز آمد از گلزار ایران گفته دیدم غرق خون جسم جوانان        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🏴 شک نکنید 🏴 وقتش که برسد 🏴 دقیقاً رأس همان ساعت و ثانیه 🏴 خدای کودکان بی‌گناه فلسطین -این موسی‌های کوچک خفته در تابوت- 🏴 در نیل خون شهیدان 🏴 غرق‌تان خواهد کرد 🏴 که «اِنَّ مَعیَ رَبّی...» 🏴 جنایت هولناک، جانخراش و بی‌نظیر صهیونیستی در بمباران بیمارستان المعمدانی را به پیشگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امت اسلام تسلیت عرض می‌کنیم .        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 شاهد عینی عملیات غیوراصلی7⃣ خاطرات غلامرضا رمضانی ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ ✍ بعد از صحبت ها و هماهنگی های اولیه اتوبوس آمد و همه‌مان با تجهیزات سوار شدیم. زمانیکه در اتوبوس بودیم و بطرف حمیدیه می‌رفتیم عشایر عرب بصورت سواره و پیاده همه داشتند به‌طرف اهواز می‌آمدند و با دست اشاره می‌کردند برگردید. یادم هست یک تراکتور بود با تریلر که روی رینگ چرخ حرکت می‌کرد و خانواده اش سوار اون بودند و بطرف اهواز در حرکت بودند. زمانی‌که به نزدیک حمیدیه رسیدیم هوا گرگ میش شده بود. فقط صدای غرش تانکها بگوش می‌رسید که ظاهراً در حال زدن دپو برای خودشان بودند. به خود حمیدیه که رسیدیم هوا کاملاً تاریک شده بود. در حمیدیه دیگر کسی را ندیدیم. یک آقای قد بلند و خوش سیما با لباس عربی آمد نزدیک ما و با زبان فارسی و لهجه عربی گفت که یکی از بچه‌های شما صدمه‌ دیده و زیر درخت‌ها افتاده. یکی از بچه‌های سپاه به‌نام عبدالله هویزی که ظاهرا خود این آقا با دشداشه عربی محل مجروحیت ایشان را بسته‌ بود‌. عبدالله با تعدادی از بچه‌ها به محل رفته بودند و از آن مرد عرب وسیله ای درخواست کردند تا او را به اهواز برسانیم که گفت خیر همه رفتن و خودرو های خودشان را هم برده‌اند و فقط یک مینی بوس هست که اون هم موتورش سوخته. بچه‌ها مینی بوس را آوردند و عبدالله را در راهرو آن قرار دادند و شروع به هُل دادن کردند فکر میکنم حاج صادق آهنگران هم بودند. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 «روزگاران ۱۳» من نیز یکی از بانوانی بودم که در زمان جنگ تحمیلی و اشغال بخشی از خرمشهر در این منطقه سکونت داشتم در آن زمان من باردار بودم، در منطقه‌ای که من هم حضور داشتم به هیچ عنوان خانواده‌ای تا کیلومتر‌ها نبود، در یک خانه بدون آب و برق زندگی می‌کردم، همسر و برادرانم در انتهای شب به من سر می‌زدند و بر بقیه روز در خط مقدم فعالیت می‌کردند. بیشتر سربازان و بچه‌های خرمشهر را می‌شناختم. آنان نیز از حضور من در این منطقه آگاه بودند و در طول روز تنها یک بار به دیدن من آمده و برایم یخ می‌آوردند تا زنده بمانم، روزی یکی از برادران بسیجی همسر خود را نزد من آورد و او را به من سپرد و خود به خط مقدم رفت. فردای آن روز بچه‌ها منطقه فراموش کردند تا برای من یخ بفرستند و گرمای هوا باعث شده بود من حالم بسیار بد شود در این زمان بود که فردی آمد و به نرده‌های پله‌ها کوبید و اعلام کرد که برایم یک یخ آورده است او لباسش بسیار مرتب و در عین حال سبز رنگ پوشیده بود رنگ لباس او نه به رنگ لباس سپاهیان و نه به رنگ لباس کمیته شباهت داشت. با خوردن آب خنکی که آورده بود حالم بهتر شد و بعد از آن وقت ماجرا را برای همسر و برادرانم بیان کردم آنان گفتند که آن روز فراموش کردند که برایم آب بفرستند و اصلاً مشخص نشد که چه کسی برای من امدادرسانی کرده و آبی سالم و پاک آورده بود. زنان متعددی مانند من در داخل شهر خرمشهر زندگی می‌کردند و از آن بهره مند می‌شدند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈 عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 تحلیلی مهم که حتما باید در این روزها دید 🔻 کارشناس شبکه اماراتی: ما با یک کودتای هوشمندانه ایرانی در منطقه مواجه شده ایم/امروز اقتدار و بازدارندگی اسرائیل از بین رفته است/اسرائیل یا باید نتایج این زلزله را بپذیرد که به معنای پذیرش گفته های [امام]خامنه‌ای در مورد اسرائیل است و یا باید دوباره معادله بازدارندگی را محقق کند... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال حماسه جنوب↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂