eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یازده / ۱۱ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ مامور خدا عملیات بیت المقدس هنوز چند هفته ای از پایان عملیات فتح المبین نگذشته بود که زمزمه دیگری به گوش رسید. این بار قرار بود خرمشهر آزاد شود. بچه های گردان جمع شدند. گروه چهل شاهد اصرار کردند که به خاطر تجربه فیلم برداری‌ام از عملیات قبلی همراه آنها برای ثبت زیبایی‌ها و عظمت ایثار و رشادت رزمندگان بروم می‌گفتند نیرو برای جنگیدن به اندازه کافی هست اما کسی که به فیلم برداری آشنا باشه نیست و اینکه تو دوره فیلم برداری دیدی و از این جور حرفها... بالأخره راضی شدم به عنوان فیلم بردار با آنها بروم. مطابق معمول، هر تیم به منطقه ای اعزام می‌شد. تیم ما هم ابتدا از جاده اهواز به طرف سوسنگرد حرکت کرد و بعد از حمیدیه به طرف جنوب غربی رفتیم تا رسیدیم به جایی که کرخه کور می شد و معروف بود به کرخه نور. نام آن منطقه طراح بود. شب عملیات آنجا بودیم. عجب شبی بود! به نظرم بیشتر از بچه های عمل کننده روی سر ما آتش ریختند. آن چنان حجم آتش توپخانه دشمن زیاد بود که امکان بیرون آمدن از سنگر غیر ممکن می نمود. فاصله ما با عراقیها زیاد نبود و حتی بچه ها توانسته بودند از داخل یک کانال به عراقی ها نزدیک شده و عملیات کنند ولی متأسفانه صبح فهميديم عملیات شان شکست سنگینی خورده و اکثر بچه ها شهید و زخمی شده اند. بچه های مستقر در خط حسابی پکر بودند. ما صبح به بچه ها ملحق شدیم و از صحنه های شهادت بسیجی‌ها فیلم گرفتیم. دشت پر بود از پیکر مطهر بچه هایی که کربلایی شده بودند! صحنه های دل خراشی که بعضی از آنها هیچ وقت از تلویزیون پخش نشد. چند روز بعد محل مأموریت ما عوض شد و به انرژی اتمی در جاده اهواز آبادان رفتیم. همان جایی که قرار بود زمان شاه غربی‌ها برای ما تأسیسات انرژی اتمی بسازند ولی با پیروزی انقلاب کار را نیمه کاره رها کردند و رفتند. آنجا معلوم شد مأموریت، فتح خرمشهر است و به دلیل عظمت عملیات، کلیه تیم ها باید در محورهای عملیاتی منتهی به خرمشهر مستقر می‌شدند. نماز ظهر و عصر را به جماعت خواندیم. بعد از نماز با مجید خمبی شوشتری به خط مقدم اعزام شدم. دشمن آتش شدیدی می‌ریخت. بلافاصله به یکی از سنگرهای دیده‌بانی رفتیم تا اوضاع را برانداز کنیم. فاصله تا دشمن یکی دو کیلومتری می‌شد. کمی از وضعیت منطقه فیلم گرفتیم. هر حلقه فیلم فقط برای سه دقیقه فیلم برداری کافی بود. کوله پشتی ام پر بود از فیلم اما باید بیشتر فیلمها را برای شب عملیات نگه می‌داشتیم. کنار سنگر ما یک پی‌ام پی ارتشی به خاکریز چسبیده بود و چند سرباز زیر آن استراحت می‌کردند فاصله نوک پی‌ام پی و سرخاک ریز کمتر از یک متر بود. توی سنگر نشسته بودیم که یک گلوله خمپاره دقیقاً از لبه خاک ریز رفت زیر پی ام پی و با صدای مهیبی منفجر شد. صحنه دردناکی شده بود. همگی آن سربازها به شکل دل خراش و مظلومانه‌ای به شهادت رسیده بودند. پیکر مطهر آنها را از زیر پی‌ام پی بیرون کشیدیم. یکی از آنها مثل یک چوب کاملاً خشک شده بود و یک دستش هم از کتف کنده شده بود. با خودم فکر می‌کردم که چطور این خمپاره رفت زیر پی ام پی و منفجر شد ولی به ما که کنار آن بودیم هیچ آسیبی نرسید. گویا این خمپاره مأموریتی داشت که ما جزو مأموریتش نبودیم...... کم کم داشت شب می‌شد. آنجا سنگری برای استراحت نبود. برای استراحت یک خط به عقب برگشتیم. تمام شب حالم بد بود و تب داشتم. مجید هم تمام شب بالای سرم مریض داری می‌کرد. صبح که شد حالم بدتر شده بود. مرا به اورژانس منتقل کردند. دکتر گفت که گرمازدگی است. تزریق سرم هم افاقه نکرد و با تزریق غلط یک آنتی بیوتیک توی بغل مجید بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم روی تخت در حال انتقال به بیمارستان پشت خط بودم. مجید هم خداحافظی کرد و خودش رفت تا به عملیات فتح خرمشهر برسد و من از این عملیات هم جا ماندم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد لینک عضویت کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران بمناسبت ایام فاطمیهمثنوی شنیدنی بادهای هرزه در دشت و دمن پیچیده است کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 کربلای ۴) 7⃣ 🔅 محتوای جلسات فرماندهی عملیات ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ ● بیان دلایل هوشیار بودن دشمن در کربلای ۴ از سوی فرماندهان هاشمی رفسنجانی: اینکه می‌گویید دشمن هوشیار بوده، چه دلیلی دارید؟ بعد در جلسه بحث بر سر چگونگی لو رفتن محور اصلی عملیات ایران است: محمد باقری:  شب قبل از عملیات فلر (منور) که ریختن و تیراندازی‌هایی که کردند به عنوان مانور و تمرین بوده که بتوانند درگیر شوند. حدود ۹:۳۰ شب (سوم دی ماه) که در تنگه (ام الرصاص) درگیر شدیم تا ۱۰:۳۰ (لحظه اعلام رمز عملیات) دشمن وقت داشت و عملیات کشف شده بود. • در ادامه محمد باقری از غافلگیری بعثی‌ها در عبور یگان‌های هر چهار قرارگاه می‌گوید: هاشمی رفسنجانی: این (اطلاعات) از کجا آمده؟  باقری: این را اسرا (افسر بعثی) می‌گویند. رفیق‌دوست: فکر می‌کردیم دشمن غافلگیر شده، با همه درگیری‌هایش. محمد باقری: تأکید کردیم در اطلاعاتی (بازجویی) که کسب کردیم از افراد مختلف این اسرا. باز اینها مطلع نبودند که در این شب و این ساعت ما حمله خواهیم کرد و در این جهت دشمن غافلگیر شده است.(منظور نفوذ به عمق  خاک رژیم بعث) منتهی رده بالای دشمن (فرماندهی رژیم بعث) آمادگی داشت که به آن‌ها حمله می‌شود. امکان ادامه عملیات کربلای ۴ هست اما با دادن تلفات با این وجود فرماندهان می‌گویند امکان ادامه عملیات و پیشروی با تأمین ادوات از دست رفته وجود دارد، منتها با تلفات همراه خواهد بود. هاشمی رفسنجانی: ممکن است تحلیل برویم. (اشاره به تلفات و توان نیروها). نقطه مثبتش این است که دشمن شروع  به آسیب دیدن (۲ تیپ نابود و ۶ تیپ تا ۶۰ درصد منهدم شد) می کند. بچه‌ها آمدند پای کار و آمادگی دارند و اگر اینجا (مناطق عملیاتی) عقب بیاییم به این زودی نمی‌توانند خودشان را آماده کار بزرگ کنند. • دستور برگشت قطعی نیروها با صدور کد رمز تصمیم بر حفظ مواضع و موقعیت فعلی ایران است. در قرارگاه خاتم جمع‌بندی فرماندهی، بازگشت نیروها، برای حفظ توان رزمی و قوای ایران است. دستور برگشت قطعی نیروها با کد رمز «مجروحان را تخلیه کنید» در ساعت ۱۹ چهار دی ماه ۱۳۶۵ صادر می‌شود. قرارگاه فرماندهی خاتم‌النبیاء حالا تمرکزش را برای حفظ توان همین ۲۲۰ گردان از مجموع  ۲۶۰ گردان عمل‌کننده در عملیات کربلای ۴ گذاشته است و به همین خاطر ۱۵ روز بعد، عملیات کربلای ۵ را انجام می‌دهد. • یک شکست بزرگ! فردای آن روز دوباره جلسه‌ای در قرارگاه رعد گذاشته می‌شود و هاشمی رفسنجانی این شکست را یک شکست بزرگ می‌خواند: ● پنجم دی ماه سال ۱۳۶۵ جلسه تصمیم‌گیری ادامه عملیات کربلای ۴، قرارگاه رعد (پایگاه هوایی امیدیه) نوار ۲۰۹۰۸ هاشمی رفسنجانی: اولاً این توقف یک شکست تلقی می‌شود؛ یک شکست بزرگ! «شلمچه» محور عملیاتی کربلای ۵ می‌شود با  این وجود فرماندهان سپاه تصمیم می‌گیرند محور عملیات را تغییر دهند و تمرکز بر روی محور انجام‌شده توسط قرارگاه نجف در شلمچه باشد. اگر چه عملیات کربلای ۴ تمام شد، اما ۱۵ روز بعد از آن، در ادامه این عملیات، عملیات کربلای ۵ با موفقیت انجام شد. • جلسه تصمیم‌گیری ادامه عملیات کربلای ۴، قرارگاه رعد (پایگاه هوایی امیدیه) نوار ۲۰۹۰۹ شمخانی: ما نشستیم با آقایان صحبت کردیم که بیاییم روی ۲ منطقه عملیات کار کنیم که شناسایی‌هایش شده و ذی‌حد (محدوده عملیات گردان)  را هم مشخص کردیم.  هاشمی رفسنجانی: شلمچه؟ شمخانی: بله. ┄┅┅❀❀┅┅┄ پایان این قسمت کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 💢 با مداحی حاج حسین سازور در دوران دفاع مقدس در ایام فاطمیه کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یازده / ۱۲ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ همراه مجروحین به بیمارستانی در اهواز منتقل شدم. می‌خواستم سریع برگردم. سرم به دست حرکت کردم ولی دوباره از حال رفتم. با آن وضعیت نمی توانستم به جبهه برگردم، مجبور شدم بعد از مدتی که حالم جا آمد به خانه مان که در همان نزدیکی بود بروم. پدرم و دوستانش در محوطه چمن نشسته بودند. با دیدن من فکر کردند زخمی شده ام و همه به طرف من آمدند.... حالا دیگر صدای گوینده رادیو به گوش می‌رسید: «شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر، شهر خون آزاد شد... بدین ترتیب دو عملیات بزرگ را به عنوان فیلم بردار شرکت کردم ولی بعد از این دو عملیات از فیلم برداری خسته شدم. کمکم خردادماه از راه رسید و الحمد لله توانستم در امتحانات قبول شوم و مهرماه ۱۳۶۱ وارد کلاس سوم هنرستان شدم. حالا دیگر دوره عمومی به اتمام رسیده بود و من هم رشته برق را به عنوان رشته تخصصی برگزیده بودم. به این رشته از کودکی علاقمند بودم. هنوز چند هفته ای از مهرماه سال ۶۱ که باز هم بحث اعزام مطرح شد. این بار گردان نور یا همان گردان بچه های اهواز به منطقه طلائیه اعزام شدند. باز هم دیر جنبیده بودم و به اعزام نرسیدم. به مهدکودک ۴۰۰دستگاه، که معمولاً بچه ها قبل از اعزام آن جا جمع می شدند رفتم. چند نفر بیشتر آنجا نبودند، گفتند باید صبر کنید تا تعدادتان بیشتر شود. احمد ترکی از فرماندهان گردان هم آنجا بود. احمد به عنوان یک بسیجی معمولی آمده بود که اعزام شود. با او بودن خیلی لذت بخش بود. یک شب پیشنهاد کرد برویم بهشت شهدا، طبق معمول پشت یک وانت نشستیم و حرکت کردیم. در آن دوران اصولاً کمتر یادم هست مثل آدم حسابی‌ها سوار ماشین شده باشیم و اکثر پشت وانت جابجا می‌شدیم. آن شب با شهدا راز و نیازی داشتیم، وقتی به خودمان آمدیم شب از نیمه گذشته و همان وانتی که کمی قبل با ناشکری از آن یاد کردم هم رفته بود. حالا دیگر فقط دعا می کردیم. همان وانت یا حتی از آن قراضه تر هم پیدا شود و ما را به مقر برساند. احمد گفت سوره ای است که اگر آن را بخوانیم و نیت کنیم بلافاصله دعا مستجاب می شود. یادم نیست چه سوره ای بود ولی به محض اینکه آن سوره را خواندیم، بلافاصله نور چراغ یک ماشین که به طرفمان می‌آمد مشخص شد. باز هم یک وانت بود. مدتی بعد از لشکر آمدند و احمد ترکی را شناسایی کردند و بردند و شد معاون گردان نور. ما را هم فرستادند گردان عمار و هر چه اصرار کردیم به بچه های اهواز ملحق شویم قبول نکردند و گفتند گردان نور جا ندارد. در آن مأموریت با یک گروهان از بچه های اهواز به فرماندهی صادق نوری به گردانی از بچه های دزفول ملحق شدیم. مأموریت ما پدافند سد مرزی بین المللی در منطقه طلائیه بود. در این منطقه مرز بین المللی ۹۰ درجه می چرخید و ما دقیقاً روی زاویه قائمه مستقر بودیم. بچه های گردان نور هم در سمت چپ ما به فاصله چند کیلومتر مستقر بودند. در این منطقه فاصله ما با دشمن خیلی زیاد بود. شب اول که منطقه را تحویل گرفتیم باران می‌بارید و سنگرها هم سقف نداشتند. با بچه ها پلاستیک بزرگی جور کردیم و روی سقف سنگر را که تراورسی روی آن قرار داشت پوشاندیم برای اینکه باد نایلون را نبرد با کلوخ های بزرگ گلی روی نایلون و تراورس را محکم کردیم و با خیال راحت داخل سنگر خوابیدم. باد شدیدی می‌وزید. یک ساعت هم نخوابیده بودیم که ناگهان درد شدیدی تمام سرم را گرفت. سرم داشت می‌ترکید. اولش تصور کردم زخمی شده ام، اما هیچ جای سرم خون نمی آمد. دور و برم را نگاه کردم یک کلوخ از روی تراورس افتاده بود روی سرم. شانس آوردم که برای نگه داشتن نایلون از کلوخ استفاده کرده بودیم، چون اگر به جای کلوخ سنگ یا آهن بود خدا می‌داند آن شب چه به سرم می آمد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد لینک عضویت کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران بمناسبت ایام فاطمیهیادش بخیر حاج صادق و نوای محزون و دلچسب‌اش! در همان روز و شب های شروع جنگ. ایامی که‌ مملو بود از مظلومیت بچه‌هایی که آمده بودند تا دفاع کنند و نیاز به روحیه داشتند. روحیه‌ای برگرفته از وفای حضرت زهرا و اراده عباس و استقامت حسین و .. همان شب‌هایی که گاه محافل، کوچک می‌شد و چراغ‌ها خاموش و اشک‌ها روان و هق‌هق‌ها بلند. آرام آرام می خواند و دل را همراه می‌ساخت و تا قتلگاه شهدا در عمق جبهه می‌برد. حماسه می‌خواند و بذر عشق جبهه در دلها می‌نشاند. محفل‌گردان مراسم شهدا می‌شد و کنار رزمندگان در خط مقدم و.. دعای کمیل‌ش در آن خلوتی شهر، جای نشستن نداشت و خود در محاصره مشتاقان. 🔹 بر آنیم تا مروری داشته باشیم بر نواها و سرودهای صوتی دوران دفاع مقدس با هشتک در کانال حماسه جنوب، محفل رزمندگان دفاع مقدس همراه باشید و نظر خود را مرقوم فرمایید. کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بدنامان پناهنده در دامان دشمن بعثی انتشار مصاحبه «بدری خامنه‎ای» بعد از پناه بردن به صدام برای نخستین بار 🔻 همسر شیخ علی تهرانی به همراه شوهرش سال ۶۳ به عراق فرار کرد، به گروهک منافقین پیوست و زیر عکس صدام علیه انقلاب اسلامی مصاحبه کرد! بعدا هم به خاطر نسبت فامیلی خود از رهبر انقلاب درخواست مصونیت قانونی کرد که رهبر انقلاب حاضر نشد به خاطر نسبت خانوادگی درخواست کمک و فرار از قانون آنها را بپذیرد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf @pedarefetneh2 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 وقایع سال آخر 1⃣ 🔅 هواپیمای مسافربری - ۲۹۰ نفر قربانی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ مقدمه در ۱۲ تیر ماه سال ۱۳۶۷، فاجعه ای انسانی در تاریخ بشریت به وقوع پیوست. در این روز وینسنس یکی از ناوهای جنگی نیروی دریایی آمریکا طی اقدام جنایتکارانه ای هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران را که از بندر عباس عازم دبی بود هدف حمله موشکی خود قرار داد و بدین ترتیب، ۲۹۰ انسان بی گناه را به کام مرگ فرستاد. در واقع دولت آمریکا یکبار دیگر معادلات سیاسی خود را به ملاحظات انسانی و اخلاقی برتری داد و با حمله نظامی عامدانه و آگاهانه به یک هواپیمای غیر نظامی، حرمت و قداست بسیاری از قواعد و مقررات مسلم بین المللی را به سخره گرفت در این فاجعه مقامات آمریکایی بی احترامی و بی اعتنایی خود را نسبت به اصول اخلاقی و انسانی به نهایت رساندند و به فرمانده ناوی که ابتکار به خرج داده و چنان جنایت هولناکی را مرتکب شده بود، مدال افتخار و لیاقت اعطا کردند. در پی این فاجعه جمهوری اسلامی ایران برای احقاق حقوق خود و معرفی عاملان این جنایت به جهانیان موضوع را در محافل و مراجع ذی صلاح بین المللی مطرح کرد و اقدامات مناسب دیگری را نیز در چهارچوب اصول پذیرفته شده بین المللی انجام داد. اما آیا این حقوق احقاق شد و موضوع در محافل و مراجع بین المللی به نحو شایسته ای مورد رسیدگی قرار گرفت؟ این پرسشی است که به طبع می‌تواند به ذهن هر فردی خطور کند. نوشته حاضر به تشریح وقایع این فاجعه، علل و عوامل وقوع و روند رسیدگی به آن در محافل بین المللی سیاسی و حقوقی پرداخته است. (۱) شرح واقعه و عوامل وقوع فاجعه در ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۷، برابر با ۳ ماه جولای سال ۱۹۸۸، ناو جنگی نیروی دریایی آمریکا موسوم به وینسنس ، که به طور غیر قانونی به آبهای سرزمینی ایران در خلیج فارس وارد شده بود، با شلیک دو فروند موشک هواپیمای مسافربری ایرباس خطوط هوایی ایران را که از فرودگاه بندر عباس عازم دبی بود هدف حمله قرار داد و منهدم کرد. بدین ترتیب، تمامی ۲۹۰ سرنشین این هواپیما کشته شدند. مقامات آمریکا در نخستین واکنش خود، حمله ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ایران را از نظر حقوقی توجیه و اظهار کردند که هواپیمای منهدم شده نظامی بوده و قصد داشته است به ناو مزبور حمله کند. پس از آنکه مشخص شد این هواپیما مسافربری بوده است، نه هواپیمای جنگی اف-۱۴، مقامات آمریکایی باز هم به توجیه حقوقی عمل جنایتکارانه خود پرداختند و حاضر نشدند به تخلف خود اعتراف کنند و سرانجام در این مورد، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا اظهار کرد: «اقدام ناو دریایی آمریکا برای دفاع از خود بوده است. حقیقت این بود که حمله ناو وینسنس به هواپیمای غیرنظامی ایران در راستای اجرای همان استراتژی و سیاستی قرار داشت که در سالهای پایانی جنگ، آمریکا و متحدانش برای جلوگیری از پیروزی ایران و شکست عراق اتخاذ کرده بود. در اوائل سال ۱۳۶۶ هنگامی که نیروهای ایران در جبهه های نبرد نسبت به دشمن خود به برتری دست یافتند و این احتمال وجود داشت که عراق با شکست قطعی روبه رو شود آمریکا و برخی از دیگر قدرتها تصمیم گرفتند تا به هر شکل ممکن از شکست عراق و برهم خوردن معادلات قدرت در منطقه به نفع ایران جلوگیری کنند. در واقع، آنها ترس خود را از شکست عراق و پیروزی ایران در جنگ ابراز کردند و استراتژی و سیاست جدید خود را در منطقه مورد تأکید قرار دادند. در این زمینه، معاون وقت وزیر امور خارجه آمریکا طی مصاحبه ای اعلام کرد: «هر دو ابرقدرت علاقه مند هستند که از پیروزی ایران در جنگ جلوگیری کنند. کلود سشون وزیر خارجه سابق فرانسه، نیز طی مصاحبه ای گفت: اعضای دائمی شورای امنیت در تصمیم اعلام نشده ای در زمینه حمایت از عراق در برابر جمهوری اسلامی ایران به توافق رسیده بودند». دقیقاً در راستای همین استراتژی و سیاست بود که آمریکا و همفکرانش در مورد تصویب قطع نامه ای (۵۹۸) در شورای امنیت که بتواند به سرعت به مخاصمه دو طرف جنگ پایان دهد، به توافق رسیدند. ┄┅┅❀❀┅┅┄ پیگیر باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 دوره آبی خاکی قرارگاه نصرت طبُر ، قبل از عملیات خیبر ایستاده از راست، حسن نوع پرست، کاظم توحیدی، نشسته مسعود سفیدگر ، مهدی کرباسی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
شهبازی معطّل نکرد. سریع رو به جمع بچّه‌های سپاه فریاد زد: «نگهبان‌ها سریع برن اسلحه‌خانه و تیربار «ژ-۳» بگیرن. بقیه هم داخل سپاه مسلّح شن. اعضای شورای فرماندهی با من جلو در سپاه صف بشن، واسه خیر مقدم.» - خیر مقدم، چی بگیم؟ - وقتی بنی‌صدر جلو در رسید و پیاده شد، همه با هم سه‌مرتبه می‌گیم مرگ بر ضد ولایت فقیه! شهبازی که حرف میزد، بچّه‌ها احساس غرور می‌کردند. همه دل پُری از بی‌مهری‌های بنی‌صدر داشتند. حبیب گفت: «حاجی، اگر بعد از شعار ما، محافظانش دست بردن به سلاح چی؟» اونوقت نگهبانای برجک‌ها اجازهٔ تیراندازی دارن. همه رو بزنن؛ حتّی بنی‌صدر رو! مهدی بخشی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 💢 دوکوهه، السلام ای خانه عشق با نوای حاج حسین سازور کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یازده / ۱۳ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ همه جا آرام بود و هیچ درگیری نداشتیم. کم کم داشت حوصله ام سر می رفت. دلم حسابی گرفته بود. با خودم گفتم: نیومدی نیومدی. حالا هم که اومدی زدی به کاه‌دون. یک شب قرار شد به همراه قدیمی ترها به فرماندهی صادق نوری برویم جلوتر و کمین بزنیم، شاید بتوانیم اسیر بگیریم. خیلی خوشحال بودم. بالاخره از این یکنواختی خلاص می‌شدم. به همراه چند نفر از بچه ها نزدیک سنگر فرماندهی جمع شدیم. بغل دستی ام که یک آرپی جی آماده شلیک دستش بود ناگهان انگشتش رفت روی ماشه و ناگهان با صدای مهیبی آرپی جی شلیک شد.. گرد و خاک همه جا را گرفت و هیچی دیده نمی شد. روی زمین نشستیم، گرد و خاک که نشست به دور و برم نگاه کردم ببینم چه اتفاقی افتاده! چند نفر از بچه ها ناله می کردند. اکثراً زخم هایشان سطحی بود. فقط آرپی جی زن یکی دو تا از انگشت هایش همراه با قبضه آرپی جی به هوا پرت شده بود. بینوا بدجور ناله می‌کرد. چند تا سنگریزه هم وارد گونه های من شده بود. همراه با بقیه مجروحین به اورژانس رفتیم. همه را به صورت سرپایی مداوا کردند و شبانه برگشتم. روز بعد انگشت قطع شده آن آرپی جی زن را چند متر آن طرف تر از محل حادثه پیدا کردیم. انگشتش را کادو کردیم و برایش فرستادیم. فردا شبش رفتیم کمین. توی کمین بودیم که یک عقرب دست صادق نوری را نیش زد و مجبور شدیم دست از پا درازتر برگردیم. بعد از مدتی بالأخره به چند نفر مرخصی دادند. من هم مرخصی گرفتم و آمدم اهواز. بعد از مرخصی به منطقه برنگشتم و به بچه ها سپردم برایم تسویه بگیرند و دوباره چسبیدم به درس و مشق. حالا منتظر عملیات بعدی بودم...... 🔹 دشت معطر/ عملیات محرم زمزمه یک عملیات بزرگ به گوش می‌رسید. این بار تصمیم گرفتم به عنوان رزمنده شرکت کنم. رفتم مهدکودک چهارصد دستگاه و یک هفته ای آن جا ماندم تا بچه ها جمع شدند. چون به خواندن رساله عملیه خیلی علاقه داشتم، آن چند روز را‌شده بودم استاد احکام بچه ها. بعد از یک هفته نیروها را سازماندهی اولیه کردند و به طرف مسجد محل حرکت دادند. توی مسجد حاج اسماعیل فَرجوانی برای بچه ها سخنرانی کرد و گفت که نام گردان از "نور" به "کربلا" تغییر کرده است. سوار اتوبوس‌ها شدیم و به طرف دوکوهه حرکت کردیم. توی اتوبوس کنار امیر کریمی نشسته بودم. توی مسجد نماز خواندن‌های باحالش را دیده بودم. چهره نورانی و محجوبی داشت و می شد حدس زد که به زودی آسمانی می شود. به اصطلاح، همیشه نور بالا می‌زد. همیشه توی خودش بود و با کسی زیاد گرم نمی گرفت اما آن روز با من هم صحبت شد. دو سه ساعتی با هم گپ زدیم. اتوبوس که به دوکوهه رسید، ما را به ساختمان نیمه کاره ای که درب و پنجره نداشت راهنمایی کردند. هر دسته را داخل چند اتاق مستقر کردند. نام دسته بچه های مسجد جوادالائمه علیه السلام که من هم جزو آن بودم، "قاسم" بود. دسته قاسم از گروهان مکه از گردان کربلا، فرماندهی علی رضا معتمد زرگر و معاونش ابوالقاسم اقبال منش بود، فرمانده گروهان هم حاج مجید شاه حسینی بود و معاونش عبدالله محمدیان. در آنجا هر روز صبح و بعد از ظهر ورزش و آموزشهای فشرده نظامی داشتیم . به جای پوتین به ما کتانی داده بودند تا برای دویدن روی تپه های رملی راحت تر باشیم. آن قدر نیرو آمده بود به تیپ ۷ ولی عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف که به لشکر تبدیل شد. معلوم بود عملیات بزرگی در پیش است جایگاه همه نیروها تعیین شد امیر کریمی شد آرپی جی زن و من کمکی‌اش. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد لینک عضویت کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران بمناسبت ایام فاطمیهیادش بخیر مراسم‌های ایام فاطمیه جبهه‌ها ..کافی بود کسی پیشنهادش را بدهد، واحد تبلیغات گردان با هماهنگی فرهنگی لشکر، سخنران و مداحی دعوت می‌کرد و خیمه‌های بزرگ کنار هم چیده، و حسینیه‌ای بر پا می‌شد. با اسباب چای و چند پلاکارد نوشته، محفلی می‌ساختیم برای ساعتی روضه و گریه بر مصائب مادر سادات زهرای اطهر سلام الله علیها.. ..و چقدر فضای اردوگاه‌مان زیبا می‌شد و متفاوت و چقدر نورانی و دلنشین نمیدانم وزن دلتنگی را با چه محکی می‌توان سنجید! می‌شنویم یکی از همین‌محافل را کانال رزمندگان دفاع مقدس 👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 وقایع سال آخر 2⃣ 🔅 هواپیمای مسافربری - ۲۹۰ نفر قربانی ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ موافقت مشروط جمهوری اسلامی ایران با پذیرش قطع نامه ۵۹۸ طراحان این قطع نامه - که خواهان اجرای بی قید و شرط قطع نامه از سوی دو طرف جنگ بودند - را برآن داشت تا فشارهای خود را علیه ایران برای قبول بی قید و شرط و فوری قطع نامه تشدید کنند. اعضای دائم شورای امنیت شرایط ایران را برای پذیرش مفاد قطع نامه ۵۹۸ اخلال و کارشکنی در برقراری صلح در منطقه قلمداد کردند و پذیرش شرایط ایران را ناممکن دانستند. همچنین، تهدید کردند که در صورت عدم پذیرش بی قید و شرط قطع نامه از سوی ایران دولت این کشور را به پذیرش آن وادار خواهند کرد. ریگان در سخنرانی ۲۱ ماه سپتامبر سال ۱۹۸۷ خود در مجمع عمومی سازمان ملل، با سخنان تهدید آمیزی از ایران خواست تا آشکارا قطع نامه ۵۹۸ را بپذیرد؛ زیرا در غیر این صورت به پذیرش آن وادار خواهد شد. در همین راستا فرانسه در ۶ ماه اوت سال ۱۹۸۷، به دنبال جنگ سفارتخانه ها قضیه گرجی، واردات نفت از ایران را تحریم کرد. انگلستان نیز دفتر خریدهای نظامی ایران در لندن را بست و خود آمریکا هم در ۲۶ ماه اکتبر سال ۱۹۸۷، واردات کالاها و محصولات ایرانی را تحریم و صدور چهارده نوع کالا را به ایران که بالقوه مصارف نظامی داشتند، ممنوع کرد. همچنین در کنار فشارها و اقدامات سیاسی و اقتصادی، فشارها و اقدامات نظامی خود را علیه ایران (و به نفع عراق شدت بخشید. این کشور در ۲۸ مهر ماه سال ۱۳۶۶، سکوهای نفتی رشادت و رسالت و در ۳۰ فروردین ماه سال ۱۳۶۷ سکوهای، نصر، سلمان و مبارک را که تمامی آنها به شرکت ملی نفت ایران متعلق بودند، هدف حمله های نظامی خود قرار داد و منهدم کرد. همین طور، در فروردین ماه سال ۱۳۶۷ ناوهای جنگی نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس به ناوچه‌های ایرانی حمله و دو فروند از آنها را غرق کردند. در نهایت نیز در ۱۲ تیر ماه سال ۱۳۶۷، آمریکا با هدف تضعیف روحیه مردم و دولتمردان ایران و وادار کردن آنها به پذیرش صلحی تحمیلی و اتمام حجت با مقامات ایرانی مبنی بر اینکه در اعمال فشار علیه ایران برای پذیرش قطع نامه دیگر به هیچ ملاحظه ای پای بند نخواهد بود، عامدانه و آگاهانه هواپیمای مسافربری ایران را بر فراز خلیج فارس منهدم کرد البته برخی از مقامات واشنگتن اذعان نمودند که حمله به هواپیمای ایرانی ایرباس در خلیج فارس یک فاجعه بوده است هر چند از نظر سیاسی و استراتژیکی گریزی از آن نبوده است. ┄┅┅❀❀┅┅┄ پیگیر باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
صدای صلوات مهمانان در مجلس عقد پیچید. عاقد با صدای رساتری پرسید: «سرکار خانم فاطمه خداداد مطلق، برای بار سوم می‌پرسم، آیا وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید، یک جام آیینه و شمعدان و مبلغ هفتادهزار تومان وجه رایج جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهریه، به عقد دائم آقای یدالله خدادادمطلق درآورم؟» عروس خانم به‌آرامی گفت: «بله.» صدای هلهله و شادی مهمانان در حیاط خانه خاله‌ام به هوا رفت. با پخش شیرینی، پذیرایی هم شروع شد. همه تبریک می‌گفتند و آرزوی خوشبختی‌مان را داشتند. جشنی مختصر و سنتی بود. اقوام و خویشان بودند. با فاطمه خانم به عقد هم درآمدیم. پدربزرگم، اکبر آقا، به خاطر داشتن روحیه آزادگی و مبارزاتی علیه حکام منطقه، قبل از جنگ جهانی اول از شهر ابرکوه استان یزد به قم تبعید شده بود. به دنبال او بقیه اقوام و فامیل هم به قم مهاجرت کرده و ساکن شده بودند. ولی در جنگ جهانی دوم به دلیل مخالفت با اشغال و ظلم و ستم و غارت آذوقه مردم به دست انگلیسی‌ها در شهر قم، مردم را به شورش علیه انگلیسی‌ها دعوت کرده و آنها هم پدربزرگم را دستگیر کرده و حین انتقال به زندان از روی رکاب کامیون پرتش کرده بودند پایین روی آسفالت جاده و به دست سربازان انگلیسی به شهادت رسیده بود. پدرم آقا مرتضی در نوجوانی یتیم و تحت سرپرستی عمویم بزرگ شده و به کار بنّایی و بعد موزاییک‌سازی مشغول بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂