بهناماو
مادرم مظلومه بود و یاور مظلومها...
فضه جاروبهدست به حیاط میرود، بس که خاکستر روی زمین ریخته است، بس که دودهها به دست و پای بچهها میچسبد. بانوی خانه در بستر افتاده، مگر فضه مرده است که خانه را کثیفی بگیرد. قرار است به عیادت بیایند زنان مدینه. همانها که طاقت گریههای بانو را نداشتند، پیغام و پسغام داده بودند به فاطمه بگویید یا شب گریه کند یا روز؛ اما فاطمه حتی دستان نیمهجانش را بالا میبرد و اول برای آنان دعا میکند.
بانو از آنان ناراحت بود، از مردانشان هم. بوی مردانگی نمیداد مرامِ نداشتهشان، بیشتر اهل ریا و تزویر بودند تا دین و مروت. این مرام در صبح روز موعود رخ نشان داد، همان وقت که فقط چهارتن سرتراشیده به اثبات دینداریشان آمدند، همان روز که سلمان برای ما آبرو خرید.
آنروز بود که خستگی به جان بانو ماند، خستگی تلاش برای اصلاح امت پدر بزرگوارش، خستگی از گوشهایی که نمیشنوند و عافیتهایی که عاقبت ندارند. مگر میشود فراموش کرد تزویرشان را که هنوز پیکر مطهر پیامبر خاتم روی زمین است و دین پیامبر به تاراج میرود!
بانو غیور است، اگرچه هجده بهار را بیشتر ندیده، اگرچه محنت بسیار دیده، اگرچه جسمش توان ندارد، اگرچه طفل صغیرش را به کین نااهلان از دست داده، اما غیور است برای دین خدا، برای آیندگان که میآیند و غیرت محمدی بانو را فریاد میکنند. تاریخ هرچه تلخ، هرچه به تحریف و خطا، در جواب جوانیِ خزانشده بانو جوابی ندارد، درباره طفل پانگذاشته به دنیا جوابی ندارد. درباره غربت پرتکرار حیدر کرار جوابی ندارد.
▫️ ▫️ ▫️
بوی غذا دیگر در خانه نمیآید، انگار عطر غذای بهشتی فاطمه به طعام ریخته نشده.
انگار کسی در این خانه حوصله ندارد، مگر میشود در خانهای که مادر در بستر افتاده باشد، حوصله باشد. مادر است که به همه دلیلها رنگ و بو میدهد، حتی زلف هم به پریشانی خو کرده. زینب شانه و زلف میخواهد چهکار؟ که باید با قد و قامت کوچک برای نسلی، هم مادری بکند و هم خواهری.
مدینه دیگر مدینه نمیشود و صدای هتک حرمت به بانو تا تاریخ هست و تا زمان هست برای رسوایی عاملانش کفایت میکند. گناهی که با آب زمزم هم شسته نمیشود. ما از پس ۱۴۰۰ سال، یک مادر از این دنیا طلبکاریم... "مادری که مظلومه بود و یاور مظلومها".
🖋فاطمه میریطایفهفرد
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
آرمان ما
دل تاپ و تاپ میکرد برای ورود یک عضو جدید به خانواده کوچکمان؛ قرار است من خاله باشم و او خواهرزاده؛ قرار است بشود یکی از محارمم، من هم بشوم محرم رازهایش.
این روزها که سخت گذشت و شیرین، دست خدا را بالای سرم حس کردم؛ حس کردم که نگاهی دارد مرا از عمق آسمانها میپاید، مرا و خواهرم و برادرم را، مادرم و پدرم را حتی پسرم که کیلومترها از من دور بود.
انگار حسی بود که میگفت تنها نیستید و خدایی هست، از رگ گردن به شما نزدیکتر.
دلم تاپتاپ میکند برای عضو جدید خانواده که حالا عضوی از وجودم شده؛ دلم تاپتاپ میکند برای فرزندانی که انشاءالله میآیند؛ دلم تاپتاپ میکند برای ایرانی که جوان میماند.
برای محمدآرمان خانواده ما دعا کنید و برای همه فرزندان ایران عزیز، فرزندانی که انشاءالله بار امانت الهی را بر دوش میکشند، -همان که ملائک نتوانستند- و فرزندان آخرالزمانی سیدالشهداء میشوند.
#محمد_آرمان
#ایران_جوان_بمان
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مادر و پسر
پسر مادر را جور دیگری دوست دارد
حتی اگر کوچک باشد
غیرت دارد حتی اگر کوچک باشد
حتی اگر در بطن مادر باشد
حتی اگر از اکسیژن دنیا نچشیده باشد...
پسر سپر مادر میشود. چه جناسی!
یک پسر، پشت در سپر مادر شد
یک پسر، درکوچه...
محسن در خانه شهید شد
حسن در کوچه...
#فاطمیه
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
کلاس نویسندگی با طعم روضه خانگی
دلم حال عجیبی داشت، اینبار فنجان مهمانی را از کابینت در نیاوردم، بهجای آن استکانهای کمر باریک و منقش به «یاسیدالشهداء» از عمق کمد بیرون آمد. اینبار چای را با نیت دیگری دم کردم، حس و حالم شبیه به #روضه بود اما مهمانان، برای #کارگاه_نویسندگی میآمدند و نه چیز دیگر.
اندکاندک جمع دهههشتادیها رسیدند. تمرین نویسندگی و قلمْگرمی این جلسه، گره خورد به ایام #فاطمیه.
قرار شد از حضرت زهراء بنویسند، هرچه میدانند و هرچهقدر میتوانند.
بُهت عجیبی در نگاه دخترها بود که آیا میتوانند یا نه؟
انگار خودشان را دست کم گرفته بودند، انگار نمیدانستند نام مادر برکت میدهد به روح، به جسم، به قلم...
با جمله "خانم ما تموم کردیم"، وقت هم تمام شد و دخترها متنهایشان را یکییکی خواندند. حالا داشتند این برکت را به چشم خود میدیدند، وقتی که متنهایشان را میخواندند و از طرف دوستانشان تشویش میشدند.
کلاس ما رنگ #روضه بهخود گرفته بود و خانه ما شده بود جلسه #روضه_خانگی.
چای روضه را هم مادر یکی از دخترها ریخت.
چای تازهدم بود از خود لاهیجان با نون روغنی قزوین، با خرمای جنوب ایران جان.
اینبار چای کلاس نویسندگی، طعم روضه خانگی داشت...
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
«به نام خدای نشانهها»
"بعد از تو"
نمیدانم از کجا شروع کنم، قصه شما از آن قصههایی است که داغ دل آدم را تازه میکند، اصلاً نمیدانم از کجا برایتان بگویم دوست دارم مادر بخوانمتان تا مانند زینبتان برایم مادری کنید هرچند میدانم لیاقتش را ندارم، میگویند دعای مادر، در حق فرزند مستجاب است، برایم دعا میکنید؟
نمیدانم چگونه دست به قلم ببرم و برایتان بنویسم، آخر چه چیزی را بنویسم؟
غربت امام علی(ع) که شبانه و تنها شما را به خاک سپرد یا غم امام حسن(ع) که جلوی چشمانش به شما سیلی زدند. برای پسر سخت است دیدن این صحنه، به غیرتش بر میخورد و غرورش خدشهدار میشود. چگونه از محسنی بنویسم که در شکم مادر شهید شد و زینبی که یکشبه بیمادر شد، چگونه بنویسم که میخ در پهلوی دختر پیامبر فرو کردند و حرمتش را شکستند، میدانید بعد از شما امامعلی(ع) حرفهایش را به چاه میگفت، بعد از شما امامعلی(ع) مظلومترین و تنهاترین شده بود، بعد از شما امام حسن(ع) هرشب کابوس سیلیخوردنتان را می دید و بالشت امام حسین(ع) خیس از اشک بود و زینب پنجساله بار سنگین مادری را بر دوش میکشید.
اما خوب شد رفتید و ندیدید کوفیان چه کردند با امام علی(ع) و بعد از شما بر او چه گذشت خوب شد رفتید و ندیدید بیکسی امام حسن(ع) را و سر بریده امام حسین(ع) و اسارت حضرت زینب(س) را...
✍🏻 مائده سعیدی
کلاس هشتم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
به نام خالق زیباییها
یادگار مادر
وقتی نام فاطمه را میشنوم، ناخودآگاه ذهنم سمت شما میرود. یاد علاقه و احترام شما به پدرتان حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، یاد مهربانیهایتان با فرزندانتان و یاد علاقهتان به امام علی(علیهالسلام) میافتم.
با خود فکر میکنم اگر من در آن زمانها بودم، چه میکردم؟
آیا با وجود بیایمانی مردم، آنها را بهسوی خداوند دعوت میکردم؟
آیا ایمانم به قدری کامل بود که با وجود سختیهای روزگار محکم و استوار باشم؟
من حتی از وصف فضائل شما عاجزم، چه رسد به اینکه خودم این شرایط را درک کنم.
من از اینکه شما را شناختم و خداوند این لطف را به من کرده است، شب و روز او را شاکرم.
ای اسوه فداکاری!
ای مادری که جلوی فرزندانتان سیلی خوردید و آخ نگفتید!
ای ام ابیها!
من یادگار شما را بر سر دارم، نماد خوشبختی و آرامش و امنیتی را که از لطف شما دارم؛ اما هزار حیف که بیش از این حرفها به پرچم "یافاطمةالزهراء" بدهکارم.
امید دارم در روز قیامت مادری را در حق من تمام کنید و شفاعت مرا کنید.
✏️ ریحانه سادات حسینی
کلاس دهم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
در قلب ما
بچه که بودم چیزهای زیادی در مورد حضرت فاطمه زهراء(سلاماللهعلیها) میشنیدم و سؤالات زیادی برایم پیش میآمد، آیا اسم حضرت، فاطمه است یا زهراء؟
چرا ایشان را بانوی دو عالم یا مادر همه مردم مینامند؟
ایشان چرا اینقدر صبور بودند؟ چرا یک سوره قرآن را برای ایشان نازل شدهاست؟ و خیلی از سؤالاتی که چند روز در ذهنم بود و بعد یادم میرفت.
در این سالها فهمیدم برای اینکه با امامعلی(علیهالسلام) بیعت کنند درِ خانه حضرت را آتش زدند و پسر در شکم ایشان را شهید کردند، پهلوی ایشان را شکستند و امام را دستگیر کردند.
وقتی میخواستند وصیت کنند به همسرشان گفتند مرا شبانه غسل دهید و مخفیانه مرا دفن کنید. نمیخواهم کسی بداند قبر من کجاست؟!
ما نمیدانیم قبر ایشان کجاست که به زیارتشان برویم ولی میدانیم که حضرت فاطمه زهراء در قلب ما است.
🖊 ریحانه علیایی
کلاس ششم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مادر
«یا علی ، مرا شبانه غسل بده و به خاک بسپار و کسی را با خبر مکن...»
فرازی از وصیتنامه بانو فاطمهزهراء(سلاماللهعلیها)
نمیدانم چه بگویم از این غمی که در خانه علیبنابیطالب جریان دارد. غمی که بعد از آمدنش امامعلی غریبتر از همیشه در مدینه میماند. بعد از این غم امام حسن(علیهالسلام) با غروری شکسته تنها میماند. این غرور زمانی شکست که در کوچه، نامردی دستش را بالا برد و به صورت مبارک شما سیلی زد. حضرتزینب در کربلا به جای شما برای امامحسین(علیهالسلام) همدم و مادری مهربان بود.
هنوز غم رحلت پیامبر بر دلهای اهلبیت بود که دختر پیامبر، فاطمه(سلاماللهعلیها) به پیش ایشان رفت. درِ خانه شیر خدا را به آتش کشیدند تا از علی بیعت بگیرند. تو داوطلبانه به پشت در رفتی و محسنت که هنوز چشم به جهان نگشوده بود را به شهادت رساندند.
یا فاطمه! ام ابیها، امامعلی(علیهالسلام) بعد تو از درون شکست چرا که تو را شبانه به دستهای سرد خاک داد و تمام امید و آرزویش را دفن کرد.
ای وای مادرم، باز دستت را به پهلو گرفتی و قلب من به درد آمد. ای وای، ای وای، دوباره به سختی نفس میکشی و دنیای من سیاه میشود. مادرم اینگونه نرو که بعد از تو علی دیگر علی نمیشود. مادر جان خدا آنانی که تو را آزردهاند لعنت کند، که اینگونه با زخمانت به دنبال امامعلی(علیهالسلام) میدوی. بین در و دیوار ماندی و قلبم به آتش کشیده شد.
مادرم اگر میروی شفاعت ما یادت نرود که همه دست به دامن توایم، مرا یادت نرود.
🖊 حنانه هنرجو
کلاس هفتم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
یک هدیه قشنگ
از طرف معاون پژوهش جامعه الزهرا سلام الله علیها برای پژوهشگران ارجمند و گرامی
https://digipostal.ir/coic5ph
https://digipostal.ir/c53rm0w
به قناعت زیم به کم راضی
نکنم یاد نعمت ماضی
#سنایی
#هفته_پژوهش
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
فضه جاروبهدست به حیاط میرود، بس که خاکستر روی زمین ریخته است، بس که دودهها به دست و پای بچهها میچسبد. بانوی خانه در بستر افتاده، مگر فضه مرده است که خانه را کثیفی بگیرد. قرار است به عیادت بیایند زنان مدینه. همانها که طاقت گریههای بانو را نداشتند، پیغام و پسغام داده بودند به فاطمه بگویید یا شب گریه کند یا روز...
متن کامل در خبرگزاری رسمی حوزه 👇
https://hawzahnews.com/xczFD
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
به نام خالق یکتا
مادر مهربان
مادر دو عالم، مادر اهلبیت، مادرسادات،
مهربانترین مادر تو هستی فاطمه جان.
وقتی مادرم مرا صدا می کند به خودم افتخار
میکنم که همنام شما هستم؛ به خودم افتخار میکنم که مانند مادرم فاطمه زهراء چادری هستم؛ وقتی چادر را بر سر میگذارم و در خیابان راه میروم خوشحالم که حضرت دارد به من نگاه میکند. شاکر خدا هستم که در ایام فاطمیه میتوانم برای مادر نذری بدهم، عزاداری کنم و ثوابی ببرم...
وقتی داستان سیلیخوردن شما یا شهادتِ مظلومانه شما را میشنوم بغضی در گلویم تازه میشود.
مادرجان! مهربانترین مادر عالم، دوستت دارم.
مادرجان! خیلی خوشحال هستم که در شهر قم زندگی می کنم چون اهلبیت میگویند: حرم حضرت معصومه حرم حضرت زهراءست.
🖋 فاطمه تاری
کلاس چهارم
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
هدایت شده از 𓇬✿هورانهنر✿𓇬
🖊📝 دعوتتون میکنم به مطالعه دل گویه های یک خانم نویسنده جوان
بخوانید و لذت ببرید از قلم شیوا و شیرین خانم فاطمه میری طایفه فرد
@del_gooye
دلگویه
🖊📝 دعوتتون میکنم به مطالعه دل گویه های یک خانم نویسنده جوان بخوانید و لذت ببرید از قلم شیوا و شیرین
ممنونم از سرکار خانم هدایتفر مهربان و هنرمند که منو خیلی شرمنده کردند.
هنر اصلی در دستان شما نهفته است، آنوقت که با سوزن و رنگ خلق اثر میکنید. آرزویم داشتن دستانی به هنرمندی شماست.
https://eitaa.com/hooranhonar
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
نمیدانم از کجا شروع کنم، قصه شما از آن قصههایی است که داغ دل آدم را تازه میکند، اصلاً نمیدانم از کجا برایتان بگویم دوست دارم مادر بخوانمتان تا مانند زینبتان برایم مادری کنید هرچند میدانم لیاقتش را ندارم، میگویند دعای مادر، در حق فرزند مستجاب است، برایم دعا میکنید؟
مجموعه متنهای دخترهای کلاس نویسندگی در خبرگزاری رسمی حوزه انتشار یافت.👇
https://hawzahnews.com/xczT8
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye