eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
38.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 بچه های خجالتی معمولا تو محیط های اجتماعی نا اشنا به والدین میچسبن . 💞 این بچه ها به راحتی وارد تعامل با همسالانشون نمیشن . و دوست زیادی ندارن 💞 در حضور همه ( اعم از بزرگسال و کودک ) صحبت نمیکنن . 💞 سر کلاس داوطلبانه به درس جواب نمیدن ویا اگه وادار به این موضوع بشن با سختی براشون همراهه . 💞 اگه کسی سوالی ازشون بپرسه ترجیح میدن مامان یا بابا بجاشون جواب بده 💞 تو مهد کودک یا مدرسه منزوی هستن و با کسی ارتباط نمیگیرن 💞 این بچه ها حتی ممکنه حرفهاشونو به مامان و بابا نگن 🔈 ❤️ @delkade_matn
📌 آقایون همانطور که شما خسته و ناراحت میشید خانومها هم به همین شکلن 👈 پس موقعی که یه خانم ناراحته بیشتر از قبل حواستون بهش باشه،چون خانومها در موقع ناراحتی دوست دارن حمایت شما را به وضوح دریافت کنند شماها دوست دارید موقعی که ناراحتید تنها باشید ولی دقیقا خانم ها برعکس شما هستند و به هم دردی شما احتیاج دارن ‌‌͜͡ ═ ❤️ @delkade_matn
ادامه .... 🤝♥️ من خوبم! +ها! دارم میبینم! چشماشو ببین، رنگ زردشو! داری می‌میری دیوونه! برخلاف سری قبل که کلی لاغر شده بود الان آب رفته بود زیر پوستش و گونه هاش دوباره برجسته شده بود. اومد نشست کنارم و گفت: من نمیدونم چیشده ایلماه، از افشار هم پرسیدم گفت نمیدونه! ولی با این کارات چیزی درست میشه؟ زمان به عقب برمیگرده؟ با زار زدن حل میشه مشکلتون؟ با هیچی نخوردن و بیرون نرفتن؟ من خیر سرم تورو الگو خودم کردم واسه درس خوندن و تلاش کردن،توأم که جا زدی وسط راه کم آوردی! پاشو دختر؛ راه غلط منو دوباره نرو! با بغض گفتم: رفت افسانه میفهمی؟ رفت...! -به درک که رفت، یکی ازشو تو خونه دارم، تهش خودش میاد به شکر خوردن میوفته! لازم نیست به خودت رنج و محنت بدی! وقتی میبینن کم آوردی و از زندگی بریدی بدتر میکنن! پاشو دختر، آروم بشه برمیگرده یه طوری میگی رفته انگار سفر قندهار رفته یا دور از جونش اون دنیا! با بغض گفتم: رفت همون فرنگستون آتیش گرفته! چطوری آروم باشم؟ افسانه  گفت: خودش گفته رفته فرنگستون؟ سر تکون دادم که گفت: گمون نکنم! افشار که اینطور نگفت؛ فرنگ کجا بود؟ فکر کردی به این اسونیه امشب تصمیم بگیره فردا بره؟ عقلت کجاست؟ عوض این حرفا بجنب امروز می‌خوام ببرمت بیرون! -نمیام! حال ندارم! +حالا یه روز افشار از خر شیطون پیاده شده و از صبح آدمه تو بهونه بیار! بیا دیگه بخاطر دل من، میدونی چند وقته درست حسابی بیرون نرفتم؟ بخاطر من بیا! خواهش! انقد خواهش و تمنا کرد که قبول کردم، منو راه انداخت و واسم خوراکی آورد و گفت: لطفا بخور، غش کنی منم دراز به دراز میوفتم کنارت! به ضر.ب و زو.ر  چند لقمه ای خوردم و با افسانه بیرون رفتم هیچ ذوقی واسه دیدن کوچه و بازار نداشتم اما افسانه عین پرندۀ از قفس رها شده بود و شوق داشت واسه دیدن! افسانه لباسی رو نشونم داد و گفت: این خوبه واسه تو که بری سر کلاسات! ببین چه خوشگله! -ول کن افسانه من نمیخوام دیگه برم دانشگاه! -تو بیجا کردی، ببین منو ایلماه اومدیم و این شوهرت برنگشت میخوای چطوری زندگی کنی؟ اینکه تا آخر عمرت بشینی یه گوشه تو خونه و غصه بخوری خوبه؟ یا اینکه نه تمومش کنی این غصه خوردن رو چهار روز دیگه دکتر مملکت بشی و به به و چه چه راه بیوفته برات، خودت خانوم خودت باشی!اون موقع اصلا یادت نمیاد دیاری هم بود! -نمیشه افسانه نمیتونم! + من تونستم ایلماه، من حتی شوهرم کردم اگرم جنسش ناجنس نبود هم تا آخر باهاش میموندم! هیچی نمیشه بخدا، نمیگم یادت می‌ره، نه نمیره! همیشه باهاته ولی کمرنگ میشه واست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا خانم ها دوست دارند همسرشون براشون خرج کنه☺️👌👆 ❤️❤️ @delkade_matn
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آقایون بدونن که👇 خانومی که این شکایت ها رو داره،فقط دلش میخواد محبت همسرش رو سمع کنه و بشنوه😊 @delkade_matn
64.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️دلایل فروپاشی روابط زناشویی و شاه کلید پیشگیری از آن ❤️ @delkade_matn
40.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پشت هر خشم افراطی، یک عشق افراطی وجود دارد ... ❤️❤️ @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال آقای دکتر من عروسم میاد خونمون اصلا کار نمیکنه من با کمر درد و پا درد باید هی خم و راست شم این درسته؟؟؟ پاسخ آقای دکتر👌👆👆 @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال- آقای دکتر همسرم وقتی سر کاره اصلا به من زنگ نمیزنه آیا منو دوست نداره؟؟ پاسخ آقای دکتر 👆👆👆 @delkade_matn
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁨🎥 زیارت عاشورا را ترک نخواهی کرد اگر این 18 مقامات عالی زیارت عاشور را بدانی @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 @delkade_matn
عمه دستم و کشید و من دنبالش وارد درمونگاه شدم. وارد اتاق یکی مونده به آخر شدیم، کارن روی صندلی نشسته بود و مادرم داشت باهاش حرف می زد، شنیدم که گفت شاید برات مشکل ساز شه. کارن سرشو بلند کرد و نگام کرد، احساس می کردم که صورتش ملتهب شده، روی بینی و گونه هاش به قرمزی می زد، معلوم بود که درد داره، انگار فهمید که مادرش من و برای نصیحت آورده، بلند شد و گفت: - هرکی با من میاد خونه بیرون منتظرشم! از اتاق خارج شد، عمه با حرص گفت: - آخه این پسر چقدر سرتق و لجبازه! مادرم گفت: - دردش که طاقت فرسا شد، خودش میره پیش متخصص! الکی هم حرص نخور! پشت سر عمه و مادرم از اتاق خارج شدم، این بار عمه جلو نشست و من پُشت پیش مادرم نشستم‌، حواسم به بیرون بود، ماشین یکدفعه به راست کشیده شد و یکدفعه وایساد، نگام سمت کارن کشیده شد که سرشو به پشتی صندلی تکیه داد. خودم و جلو کشیدم تا ببینم حال کارن چطوره، عمه دستشو که شُل شده و روی دنده افتاده بود و برداشت و با گریه ازش می پرسید که چش شده! با مادرم سریع پیاده شدیم، بی اراده سمت در کارن رفتم و بازش کردم، چشماشو جمع کرده بود و بلند آخ می گفت، قلبم داشت از دهنم بیرون می زد! عمه با گریه و التماس ازم خواست تا زنگ بزنم و آمبولانسی رو بفرستن!
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن! تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و.... شروع سرگذشت واقعی پری👇👇 @delkade_matn
خجالت زده دستش رو روی صورتش کشید و گفت : نه بخاطر اون نبود !! دستش رو گرفتم و گفتم: د خب بگو چته؟ میدونی من این دو هفته چقدر فکرو خیال کردم ! سرش رو پایین انداخت و گفت : عمه میگه من نازام و نمیتونم بچه دار بشم ! میخواد برای حمید زن بگیره !! روی پاهام کوبیدم و گفتم : ای خدا خیرت نده زن !! چقدر بهت گفتم نکن دختر ، از این مرد برای تو شوهر در نمیاد و از عمه ات برای تو دلسوز !! خورشید دوباره اشکش راه گرفت و گفت : هر ماه که عادت میشم ، عمه کت... میزنه و تهدید میکنه که این بار میره و برای حمید یه زن خوب میگیره که بتونه خونش رو پر از بچه کنه !! سرم رو تکون دادم و گفتم : حمید چی میگه ؟ خورشید دماغش رو بالا کشید و گفت : اونم هر وقت با عمه حرف میزنه ، اخلاقش عوض میشه و میگه اگه برام بچه نیاری مجبورم برم زن بگیرم !!! مهدخت محکم به در کوبید و گفت : خورشید ، فکر کنم مامان اومد !! خورشید سریع کفش هامو دستم داد و همینطور که منو به سمت رختخوابش هل میداد گفت . مامان ، چیزایی که گفتم رو پیش کسی نگی ، عمه بفهمه روزگارم دو سیاه میکنه !! پشت رختخوابها قایم شدم و خورشید از اتاق بیرون رفت !! چند دقیقه بعد برگشت و گفت زودباش بیا !! دنبال خورشید رفتم و از خونه بیرون زدم !! غم عالم توی دلم ریخته بود !!! جگر گوشه ام افتاده بود زیر دست سمیه و کاری نمیتونستم براش بکنم !! فردا صبح زود ، به خونه بهجت خانم رفتم و ازش یکم جوشونده برای خورشید گرفتم !! اون لحظه مردد بودم کارم درسته یا اشتباهه !! چند روز منتظر موندم تا خورشید به دیدنم بیاد و بتونم جوشونده ها رو بهش بدم اما نیومد ! خودم بلند شدم و به سمت خونه ی سمیه به راه افتادم !! توی مسیر مدام دعا میکردم تا سمیه خونه نباشه و بتونم خورشید رو ببینم !! نزدیک خونه شدم سرم رو بالا گرفتم و چند بار صلوات فرستادم و در زدم دوباره مهدخت در رو باز کرد، اما اینبار برخلاف بار قبل که با خوشرویی با من حرف زد ، رنگش پرید و چرا اومدی ، مامانم خونه است !! سمیه از داخل حیاط داد زد : کیه مهدخت؟! مهدخت کنار رفت و گفت : گفت: - زنداییه! سمیه با شنیدن این حرف بلند شد جلو اومد و گفت: - خیر باشه!
❤️❤️❤️ ❌هرگز شوهرتان را با مردان دیگر فامیلتان مقایسه نکنید!! و مثلاً نگویید که شوهر خواهرم در خانه به همسرش کمک می‌کند و یا برای زنش خیلی هدیه می‌خرد و خیلی بهتر از تو همسرداری می‌کند. ❌با انتقاد کردن و مقایسه ي او با دیگران از میزان صمیمیت و نفوذ خود بر همسرتان می‌کاهید. ✅به یاد داشته باشید که هیچ کس از انتقاد خوشش نمی‌آید حتی شما. ‌‌‌ ‌ @delkade_matn
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دعوای زن و مرد نمک زندگی نیست!!! حجت الاسلام حسینی @delkade_matn
🔴 💠 شاید فکر کنید مردی با ظاهر خشن و زبانی تند، نیازی به ابراز ندارد! 💠 شاید شما هم زیر بار سنگین زندگی خسته شده باشید اما یادتون باشه مردها نیز درگذر زندگی و در برخورد با مشکلات می‌شوند. 💠 لذا ذره‌ای کوچک از می‌تواند حالشان را خوب کند. اگر در مهربانی کردن پیش قدم شوید، زمان‌هایی که به مهربانی نیاز دارید، خواهید دید. @delkade_matn
👱 پسری با اخلاق و نیک‌سیرت، اما به خواستگاری دختری می‌رود... 👨 پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و ندارد، پس من به تو دختر نمی‌دهم...!! 👱پسری ، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر می‌رود... 👨 پدر دختر با ازدواج می‌کند و در مورد اخلاق پسر می‌گوید: انشاءالله خدا او را می‌کند...! 👱 دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که می‌کند، با خدایی که روزی می‌دهد دارد؟؟!!!!... 💠امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که از ترس ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است. خدای متعال می‌فرماید: «اگر باشد خداوند از خود توانگرشان می‌سازد.» @delkade_matn
🌷 این ذکرها رو در طول روز زیاد بگویید. 🌷 ۱.حسبناالله و نعم الوکیل(زمانی استرس داری بگو) ۲.لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین(وقتی غمگینی بگو) ۳.وافوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد(وقتی حس میکنی دشمنی داری و مکر برات داره بگو) ۴.استغفرالله ربی و اتوب الیه(وقتی در کار و زندگی شما گره افتاده بگو) ۵.ماشاالله لا حول ولا قوه الا باالله(وقتی میخواهی از امکانات دنیا بهره ببری بگو) @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم یاد بگیریم آقایون...،🧔 خانوما تو عصبانیت از افعال معکوس استفاده میکنن،گفت برو نمیخوام ریختت رو ببینم، یعنی بیا بغلم🫂😅 خانوماااا،🙎‍♀ آقایون تو عصبانیت از افعال معکوس استفاده نمیکنن. وقتی میگه نیا سمتم میخوام تنها باشم نرو سمتش😝 @delkade_matn
ادامه .... 🤝♥️ بغض کرده نگاهش کردم و گفتم: اگر فراموش نشد چی؟ من مقصرم افسانه! خودمم قبول کردم مقصرم! -من که نمی‌دونم چی گذشته بهتون ولی مقصرم باشی میخوای چیکار کنی؟ بذار یکم بگذره اونم آروم بشه، زمان حلش می‌کنه اگر حل نشد اون موقع باز یه فکر میکنیم! -اینی که من دیدم به این راحتی ها آروم نمیشه! نفسم بالا نمیاد افسانه؛ حالم گرفته است، دست و دلم به هیچی نمیره! کاش برگرده تو خونه هی عذابم بده ولی فقط باشه. -اُٱٱ چه شکرا؟! وقتی اومد شد آیینه دِقِت و فقط اذیتت کرد اونوقت میفهمی دنیا دست کیه، دیوونه ای ها، از دستش راحت شدی خودت میخوای واسه خودت شر درست کنی! بیا این گل سر رو ببین چه قشنگه! اصلا حوصله نگاه کردن به این چیزا رو نداشتم،فقط میخواستم برگردم خونه و دوباره پناه ببرم به اتاقم!افسانه اون روز انقدر منو گردوند که از خستگی داشتم هلاک میشدم، بالاخره بعد از چند ساعت چرخیدن رضایت داد برگردیم خونه! وقتی برگشتیم افشار هم خونه بود با اخم و تشر به افسانه گفت: برنمیگشتی دیگه، همونجا مینشستی! خونه زندگی و شوهر و همه اش رو هم که فراموش کردی! - خب حالا، بعد عمری من بیرون رفتم همه تلاشتو بکن از دماغم دربیاری! مگه نیومدی اینجا دیگه چته؟ خودتم گفتی هر وقت خواستی برگرد! افسانه پشت چشم نازک کرد و رفت پیش طوبی خانوم، منم سلام آرومی به افشار دادم! با سر جوابم رو داد و هیچی نگفت! اینم واسه من خودشو میگیره! انگار عالم و آدم ازم رو گردان شده بودن. از پله ها رفتم بالا خودم رو انداختم تو اتاق و برای بار هزارم تو این مدت بغضم رو آزاد کردم و گریه کردم انقدر که آفتاب زد و حس کردم خالی شدم، خالی از هر چیزی حتی خودم! حس میکردم تو این یک شب تا صب ایلماه مرده و یه جدیدش متولد شده! خالی از هر چیزی بودم حتی دیار و نبودش هم برام مهم نبود. ده روز تمام واسه نبودش عزاداری کردم و گریه زاری کردم، از خورد و خوراکم زدم و چشمام رو کور کردم بسکه گریه کردم و انتظار کشیدم، دیگه بسه این ظلم به خودم! از جا بلند شدم و همون اول صبحی رفتم حموم! خودم رو تمیز شستم و صبحانه مفصلی خوردم و دلی از عزا درآوردم و برگشتم بالا موهام رو خشک کردم و بستم، از تو کمد یکی از بهترین لباسام رو درآوردم و پوشیدم، گوشواره هامو گوشم انداختم و کلاه گِردم رو سرم گذاشتم، کمی بزک کردم و ماتیک سرخ رنگی رو لبام کشیدم و چشمام رو سرمه کشیدم،کتابای دانشگاهم رو برداشتم و رفتم پایین، طوبی خانوم تازه بیدار شده بود ،متعجب بهم نگاه کرد و گفت: جایی میری دختر؟
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 هر_دو_بخوانیم ‍ ❌چیزهایی که نباید سرش بحث کرد 🔺حرف غیر منطقی خانواده همسر 🔵 این که یکی از اعضای خانواده یا دوستان همسرتان حرفی زده یا رفتاری از خود نشان داده که مورد پسند شما نبوده است، ربطی به همسرتان ندارد. مقصر شخص دیگری است. پس شما نباید او را به دلیل رفتار دیگری سرزنش کنید.😊 ❤️ @delkade_matn
اگر همسرتان با روشي اشتباه به فرزندتان تذكر ميدهد ،حتي به اشتباه او را تنبيه ميكند،جلوي فرزندتان نبايد اشتباهش را به او بگوييد؛ زيرا با تذكر شما به همسرتان ،به كودك اين حس دست خواهد داد كه جايي گرفتار شده كه هيچ قانوني نيست و هر لحظه ممكن است كسي به اشتباه او را تنبيه كند،پس احساس امنيت خود را از دست ميدهد . حس عدم امنيتي كه در كودك  بوجود مي آيد بسيار بدتر از احساس تنبيه شدن به خاطر اشتباهي است كه انجام داده. ❤️ @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️لحظه ناامیدی لحظه مرگه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delkade_matn