eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
39هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 | دلت پاک باشه! 👤 دکتر محمد حسنی 💬دوره دین و سینما 📲مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 @delkade_matn
عمه بعد از چند روز تماس گرفت و بهمون گقت که توی هفته ی ِینده یه روز رو برای مراسم انتخاب کنیم، برای من که فرقی نمی کرد. از این که اون شب یه بعد شخصیتس دیگه ای از کارن و شناخته بودم، توی تصمیمی که گرفته بودم مستاصل شدم، باید قبول می‌کردم که گار از کار گذشته! سه روز به مراسم بود که عمه زنگ زد و گفت که میاد دنبالم تا به آرایشگاه بریم. می خواست صفایی به ابروهای پهن و کلفتم بده، با مادرم صحبت کردم که نمی خوام ابروهام و دست بزنن، ولی مادرم به جای این که به حرفم احترام بذاره، بهم گفت که تا روی پلکم مو هست و حتما با عمه برم. اعصابم بهم ریخته بود، نمی خواستم از همین الان ابروهام شکلشونو از دست بدن، تکی ماشین عمه که نشستم، بدون تعارف به چیزی که فکر می‌کردم و می خواستم براش گفتم، تمام‌مدت با لبخند خاصش به حرفام گوش داد و آخر گفت: - دختر خوشگلم، من که دیگه سلیقه ی دخترای امروزی خوب می شناسم، لازم نیست به من توضیح بدی، له آرایشگرت بگو، اون موظفه که به حرفت گوش کنه، اگه من دنبالت اومدم فقط به خاطر اینه که یه کمی مرتبشون کنی، چون ابروهات همینطوریشم قشنگه، لازم نیست آرابشگر بهش فرم بده. از این که درکم کرد خوشحال شدم، آرایشگاهی که عمه برام ازش وقت رزرو کرده بود، خیلی شیک و توی بهترین منطقه از تهران بود، آرایشگر به حرفام گوش داد و طبق سلیقه ام انجام داد، همینطوری که عمه گفته بود شد، کار پاکسازی صورتم هم که تموم شد من و به خونه برگردوند. تغییرم با این که کم بود، اما حس بدی داشتم، روی وارد شدن به خونه رو نداشتم، فکر می کردم با وارد شدنم پدرم من و با ابروهای مرتب شده ببینه و حواسش بهم جمع بشه و من کلی خجالت بکشم. اما وقتی پدرم متوجه نشد و محدثه ای که ماهانه کارشون این بود که بره پیش آرایشگر تا صورتش و تمیز و مرتب کنه، مسئله ی پیش پا افتاده ای بود، فهمیدم که زیادی خودم و درگیر یه چیز ساده کردم‌. * هنر دست آرایشگر قابل ستایش بود، صورتم خیلی زیبا شده بود و موهام ساده دورم فر شده بود.
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن! تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و.... شروع سرگذشت واقعی پری👇👇 @delkade_matn
بی بی قطرهای اشکش رو پاک کرد و بوسه ای به پیشونی من زد و ادامه داد: اونشب رو هیچ وقت یادم نمیره !! گشنه بودی و شیری که صبح برات برداشته بودم تموم شده بود و چیزی نداشتم که بهت بدم . از شدت گرسنگی گریه میکردی و هر کار میکردم نمیتونستم آرومت کنم !!! برای لحظه ای صدات قطع شد و دیگه گریه نکردی !! ترس از دست دادن تو، زبونم رو بند آورده بود و مثل دیونه ها تو رو تکون میدادم تا گریه کنی !!! زمان برام وایستاده بود و تو تاریکی شب ، نمیدونستم چیکار کنم !! سرم رو روی قلبت گذاشتم بشدت میکوبید . ناگهان صدای پایی از دور شنیدم . وحشت زده تو رو توی آغوشم گرفتم و چوبی از روی زمین برداشتم و دور برم رو نگاه کردم !!! کمی بعد ، حسین رو روبروم دیدم که بقچه ی کوچکی رو به سمتم گرفته بود . پسرم رو محکم در آغوش گرفتم و تا میتونستم بوسیدم . حسین نگاهی به بقچه کرد و گفت: میتونم ببینمش!!! نمیدونم چرا از شنیدن این حرف بند دلم پاره شد و بقچه رو به سمت پشتم هل دادم و گفتم : تو رو خدا کاری با پری نداشته باش !! بعد چوبی که دستم بود رو بالا آوردم و گفتم: بخدا قسم اگه دستت به پری بخوره ، شیرم رو حلالت نمیکنم !!! حسین بقچه رو زمین گذاشت و پشتش رو به من کرد و به راه افتاد و با صدای بلند گفت: کاری باهاش نداشتم فقط میخواستم ببینمش!!! و با عجله به سمت ده راه افتاد . نشستم و بقچه رو باز کردم چند تکه نان و پنیر و ظرف کوچیکی پر از شیر داخل پارچه بود . انگشتم رو داخل شیر زدم و دهن تو گذاشتم شروع به مکیدن انگشتم کردی تند تند با انگشت شیر رو توی دهان تو گذاشتم و سیر شدی و تا صبح خوابیدی !!! انگار اونشب خدا حسین رو برای تو فرستاد تا نذاره بیشتر از این گرسنگی بکشی !! اشک ریختم و از اینکه اجازه نداده بودم حسین تو رو ببینه عذاب وجدان داشتم تمام شب ، اتفاقاتی که روز قبل افتاده بود ، توی ذهنم مرور می شد سمیه و خانجون به همه گفته خورشید تحمل درد زایمان رو نداشته و نتونسته بچه رو زنده دنیا بیاره!!! و منم که تحمل از دست دادن نوه و دخترم رو نداشتم ، دیوانه شدم و شبانه سر به بیابون گذاشتم و خودم رو کشتم. داستان جالبی بود برای مردمی که عقلشون ، به دهن بقیه وصل شده ! از رفتار پسرها، دونستم که بودن و نبودن من براشون فرقی نداره و میتونن روی پای خودشون وایستن با اینکه برام خیلی سخت بود و مطمئن بودم دوریشون برام عذابه ! دلم میخواست تک تکشون رو توی لباس دومادی ببینم اما انگار اونها دیگه نیازی به من نداشتن و باید تمام توانم رو برای بزرگ کردن جگر گوشه ی‌دخترم میگذاشتم
6 عادت کلامی مخرب درمحیط خانواده ❌انتقاد مخرب: شخصیت افراد را زیر سوال میبرد ❌تهدید کردن: فقط در کوتاه مدت نتیجه میدهد ❌قهرکردن: پیام تنبیه های روانی مانند قهر کردن به همسرمان این است که آن چه را می خواهم انجام بده یا تو را ترک خواهم کرد ❌سرزنش کردن: کینه ای که دائمی می شود ❌باج دادن: رفتاری که پایانی نخواهد داشت ❌توهین کردن: حرمت خانواده را می شکند .👇 @delkade_matn
خواندن این دعا در ایام ماه صفر فراموش نشود اگر کسی میخواهد که از بلاهای نازله در این ماه محفوظ بماند روزی ده مرتبه بخواند @delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو جا باید محکم جلوی بچه ایستاد ...! وقتی که بچه ها کار خطرناک می کنند ! وقتی که بچه ها به حقوق و حریم دیگران تجاوز می کنند ! 🎙 @delkade_matn