#بامدادخمار🪴
#قسمتپنجاهدوم
🌿﷽🌿
خجسته سرخ شد
... قرار شده خانم جان هم به خاله جان پيغام بدهند بعد از تو زود برای من نشان بیاورند...
اما من دلم پر از غصه شد یعنی چه میشود منو به زور به منصور میدهند؟قید رحیم را باید بزنم؟نه عشق رحیم در تمام سلول سلول تنم رخنه دوانده و به این راحتی فراموش شدنی نیست😏 باید هر جور شده به رحیم خبر بدم اگر میتوانی به خواستگاریم بیا که اگر دیر بجنبی منو شوهر میدهند.... طولی نکشید پدر برگشت و اینجور که معلوم بود با عمو جان قول و قرار هایشان را گذاشته بودند و من هم حق هیچ اعتراضی نداشتم ....آخر هفته به باغ عمو جان رفتیم و طبق قول قرار پدر و عمو جان باید با منصور حرف میزدم وارد باغ شدیم چه برو بیائی چه تدارکی زن عمو سنگ تمام گذاشته بود اینهمه ریخت و پاش اینهمه خدم و حشم و این نشان از این بود همه کار را تمام شده میدانستند..باید کاری میکردم نباید منو از رحیمم جدا کنند....باید با منصور حرف میزدم او که دوست ندارد محرم زندگیش دلش جای دیگه ای گیر باشد؟ و رو در رو با پسر عمو ..پسر عموئی که هیچ بهانه ای برای نه گفتن نگذشته بود... با روئی گشاده و پر انرژی با من روبرو شد اون همه چیز رو تمام شده میدانست و محبوبه رو مال خود میدید... از هر دری حرف زد از آینده از زندگی که قراره فراهم کنه و از محبتی که قراره به عنوان مرد زندگیم به پام بریزه
اما محبوبِ محبوبه کس دیگه ای بود و به ناچار پیش پسر عمو سفره ی دل باز کردم که محبوبِ تو دلش جای دیگه ای گیر کرده و هیچ میلی به زندگی با تو نداره و او هم بدون هیچ حرفی از کنارم رفت و جلو همه اسبش رو پی کرد و رفت که رفت که رفت و تا مدتی ازش خبری نشد.... این رفتن رو از چشم من دیده شد و خدا میدونه که از چپ و راست بود که حرف و حدیث ها بارید پدر غصه دار مادر افسرده و محبوبه سرخورده ولی خوشحال از اینکه قرار نیست به زور به زور شوهر کنه... این بیآبروئی این حقارت پدر رو مجبور کرد که به خواسته ی من تن بده ولی به شرط اینکه قید همه رو بزند و بعد از عقد با رحیم پا به عمارت نگذاشته و با هیچ کس ارتباطی ندشته باشد و از ارث محروم شود عشق رحیم کورم کرده بود و با خود میگفتم وقتی رحیم صاحب منصب شود پدر همه ی قول و قرار ها را فراموش میکند... قاصدی پی رحیم فرستاده شد و قرار شد به خواستگاری بیاید😊
****
به راهنمايي دايه از پله هاي ايوان بالا رفت و وارد پنجدري
شد. تا سر و كله اش پيدا شد، پدرم تكاني خورد و پا روي
پا
انداخت. او همان جا مقابل در ايستاده و دو دست را در
جلوي روي هم گذاشته بود. پشت پدرم به سوي ما بود و ما
او
را كه رو به روي ما قرار داشت دزدانه تماشا مي كرديم.
متوجه شدم دست هاي محكم و قويش اندكي مي لرزيد. دلم
:فرو ريخت. با حجب گفت
.سلام عرض كردم -
:پدرم به خشكي گفت
.سلام. بيا تو . نه. نه. لازم نيست گيوه هايت را بكني. بيا
تو -
.انگار خاري در دلم خليد
وارد شد. نگاهي تحسين آميز و حيران به اطراف اتاق
افكند. كلاه از سر برداشت و در دست گرفت. از شدت
هيجان
:آن را مي پيچاند. موهايش رها شدند. پدرم با لحني كه
اكراه و ملال خاطرش را به خوبي نشان مي داد گفت
!بگير بنشين
:خواست چهار زانو روي زمين بنشيند. پدرم آمرانه گفت
.آن جا نه، روي آن صندلي -
:خجسته پكي خنديد و گفت
تو اين را مي خواهي؟ -
:گفتم
.خفه شو. مي فهمد -
ولي دلم چركين شده بود. نه تنها از طرز رفتار ارباب
مآبانه پدرم مكدر شده بودم بلكه انتظار هم نداشتم كه او نيز
اين قدر مطيع و مرعوب باشد. لب صندلي نشست. پاها را
جفت كرده و دست ها را روي زانو نهاده بود. به خودم
گفتم بگذار وقتي صاحب منصب شد آن وقت ببينيم باز هم
پدرم با او اين طور رفتار مي كند؟ و او را با لباس نظامي،
.با چكمه و كلاه و شمشير مجسم كردم و دلم ضعف رفت
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهجونرقیهراستمیگم،منکربلالازمم💔🚶♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منحیدررودوستدارم..♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لقمهچرپونرمبسیاراست.🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتیمردمتونرو...💔
چادر من ...
دو خط که دو طرف عدد قرار میگیرند│ - │
و مثبت می کنند عدد را
حتی اگر منفی باشند
دو خط که اسمشان قدر مطلق است
چادر من
قدر مطلق من است
چه خوب باشم چه بـــــد
از من انسانی خوب می سازد
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💜به نام خداوند لوح و قلم
💖حقیقت نگار وجود و عدم
💙خدایی که داننده رازهاست
💚نخستین سرآغازِ، آغازهاست
سلام روزتون بخیر
الهی به امید تو💚
🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم
آقا دعا کنید که در زندگی مان
باشیم ای ذخیره حق، یاور شما
ای چشمه زلال الهی ظهور کن
ماتشنهایم، تشنه لب کوثر شما
🔸شاعر:قاسم نعمتی
فرج مولا صلواتـــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@delneveshte_hadis110
#بامدادخمار🪴
#قسمتپنجاهسوم
🌿﷽🌿
:پدرم پرسيد
چند سال داري؟ -
:و او در حالي كه باز نگاهي به دور و بر اتاق مي انداخت
پاسخ پدرم را داد. باز پدرم پرسيد
پدرت كجاست؟
.بچه بودم كه مرد -
كه اين طور. پس پدرت فوت كرده. مادر چه طور؟ داري
يا نه؟ -
.بله -
ديگر چه؟ -
.هيچ كس -
:پدرم، انگار كه مي ترسيد بيشتر كنكاش كند گفت
تو دختر مرا مي خواهي؟ -
سر به زير انداخت و مدتي ساكت ماند. بعد سرش را
آهسته بلند كرد و به رو به رو، به در اتاق گوشواره كه ما
در آن
بوديم خيره شد. نمي توانست در چشم پدرم نگاه كند. او
مرا نمي ديد ولي انگار كه من صاف در چشم او نگاه مي
:كردم. گفت
.بله -
مي خواهي او را بگيري؟ -
:با تعجب به سوي پدرم چرخيد
.از خدا مي خواهم -
:پدرم با غيظ گفت
.خدا هم برايت خواسته -
:سر به زير افكند و ساكت شد. دوباره دلم هوايش كرد.
نمي خواستم پدرم آزارش بدهد. پدرم گفت
خوب گوش كن. اگر من دخترم را به تو بدهم، يك زندگي
برايش درست مي كني؟ يك زندگي درست و -
حسابي؟
:با دست دور اتاق را نشان داد و افزود
.نمي گويم اين جور زندگي. ولي يك زندگي جمع و جور،
مرفه آبرومند، راحت و با عزت و احترام -
.هر چه در توانم باشد مي كنم. جانم را برايش مي دهم -
جانت را براي خودت نگهدار. نمي دانم توي گوشش چه
خوانده اي كه خامش كرده اي. ولي خوب گوش هايت -
را باز كن. يك خانه به اسم دخترم مي كنم كه در آن زندگي
كنيد، با يك دكان نجاري كه تو توي آن كاسبي كني.
ماه به ماه دايه خانم سي تومان كمك خرجي برايش مي
آورد. مهريه اش بايد دوهزار پانصد تومان باشد. واي به
روزگارت اگر كوچك ترين گرد مالالي بر دامنش بنشيند.
ريشه ات را از بن مي كنم. دودمانت را به باد مي دهم. به
خاك سياه مي نشانمت. خوب فهميدي؟
.بله آقا -
.برو و خوب فكرهايت را بكن و به من خبر بده -
.فكري ندارم بكنم. فكرهايم را كرده ام. خاطرش را مي
خواهم. جانم برود، دست از او نمي كشم -
:پدرم با نفرت و بي حوصلگي دستش را تكان داد
بس است. تمامش كن. شب جمعه ده روز ديگر بيا اينجا.
شب عيد مبعث است. زنت را عقد مي كني، دستش را -
مي گيري و مي بري. هر چه هم لازم است با خودت
بياوري بياور. سواد داري؟
واي چرا پدرم اين طور حرف مي زند! مگر مي خواهد
نوكر بگيرد كه اين طور بازخواست مي كند؟ خون خونم
را مي
.خورد
.بله خوش نويسي هم مي كنم -
پدرم قطعه كاغذي را از جيب بيرون كشيد كه بعدها فهميدم
نشاني منزل حسن خان برادر زن دومش است و به
.دست او داد. رحيم دو دستي و با تواضع كاغذ را گرفت
فردا صبح مي روي به اين نشاني. سپرده ام اين آقا ببردت
برايت يك دست كت و شلوار و ارسي چرم بخرد. روز »
پنجشنبه با سر و وضع مرتب مي آيي، حاليت شد؟
.بله آقا -
.خوش آمدي
دلم گرفت. نمي دانستم از تفرند پدرم بود يا از تهي دستي
همسر آينده ام. پدرم مي دانست كه ما از گوشه اي نگاه
.مي كنيم. او را مي كوبيد. مي خواست برتري ما و
حقارت او را به رخم بكشد. عصباني شده بودم
برخاست. در اين خانه مجلل معذب بود. خودش نبود، آن
رحيم وحشي شوريده حال. ببري وحشي بود كه در قفس
:افتاده بود، كه رامش كرده بودند. با اين همه به خود
جرئت داد و زير لب گفت
.سلام مرا به محبوبه برسانيد -
:پدرم به تندي با لحني غضب آلود گفت
.برو -
.پنجه اش را لاي موها برد و آن ها را بالا كشيد تا كلاه بر
سر گذارد. باز دلم ديوانه شد
**
طي ده روز آينده پدرم دايه خانم را خواست و به او دستور
داد تا به اتفاق حسن خان به دنبال خريد يك خانه نقلي
كوچك، نه چندان گرانقيمت، در يكي از محلات متوسط
برود تا به اسم من كنند. يك دكان تر و تميز و مناسب هم
در همان اطراف به اسم من خريد. دايه آن خانه را به سليقه
خود با وسايل ابتدايي و ضروري زندگي و چند قالي كه
البته خرسك بودند فرش كرد. فقط دو سه دست رختخواب
كامل ساتن از آن ده دوازده رختخوابي را كه قبلا براي
جهيزيه من تدارك ديده بودند به آن خانه برد. هر روز مي
رفت و مي آمد و وسيله مي برد. ديگ، سيني مسي.
آبكش. مقداري ظروف چيني. سيني و انگاره نقره. قليان و
سر قليان نقره. يك دست قاشق و چنگال. دو چراغ الله.
يك مردنگي. دو سه تا مخده. دو چراغ گرد سوز و يك
چراغ بادي. اين دايه خانم بود كه جهاز مرا، به تنهايي، در
.خانه آينده ام كه هنوز آن را نديده بودم مي چيد
چه قدر با جهاز بردن براي نزهت فرق داشت. براي
عروسي نزهت از خانه داماد خوانچه مي آوردند، پر از
شيريني،
آينه شمعدان، ترمه، حنا، نقل نبات، و مادرم براي دامادش
نصيرخان طبق طبق جهاز مي فرستاد. قاطر پشت قاطر
رختخواب هاي ساتن و مخمل، قاليچه هاي ابريشمين. الله
هاي رنگي. چلچراغ و چندين مردنگي. همه چيز از سفيدي
برف تا سياهي زغال.
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
@delneveshte_hadis110
مهارتهای کلامی_3.mp3
11.54M
#مهارتهای_کلامی ۳
▪️رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون !
ادای واژههای لغو یا زشت از زبان کسی؛
ـ هم نشاندهندهی زشتیِ باطن اوست!
ـ هم زشت کنندهی باطن اوست!
باید تمرین کنیم ؛
با کنترل زبان و استفاده از دایرهی واژگان صحیح، آرام آرام به تطهیر باطنمان کمک کنیم.
#استاد_شجاعی 🎤
@delneveshte_hadis110
enc_16608282396307223343581.mp3
2.27M
به وقت مداحی... 🎶🏴
محمد نوبهاری
@delneveshte_hadis110
IMG_20230825_220410_194_۲۵۰۸۲۰۲۳.m4a
3.89M
🔸راه محافظت از فرزندانمان در این دوران که شیطان از همه طرف حمله ور شده، چیست؟
✅اگر گوش کردید و مجلسی بپا کردید حتما به نیت فرج باشه ان شاالله
#استاد_عالی
@delneveshte_hadis110
چگونه تاب بيارم نديدنت را من؟
خدا کند که ببينم رسيدنت را من...
ببين چه بر سر من با فراق آوردي
منم اسير نگاهت,بجا نياوردي؟
حکايتي شده اين جمعه ها و دوري من
شکسته از غم تو شيشه ي صبوري من
کجا پي تو بگردم؟ ميان صحرا ها؟
به من به چشم غريبه نگه نکن آقا...
جوان,ولي به خدايت قسم که پيرم من
بعيد نيست اگر جمعه اي بميرم من
دوباره جمعه رسيده ست فرصتم دادي
مرا به جان عزيزت خجالتم دادي
نشسته نام تو بر لب براي دلداري
به روي گردن من حق آب و گل داري
ميان بغض گلويم که آه پيدا نيست
بدون تو به خدا ره ز چاه پيدا نيست
قبول,حق تو را خوب ادا نکرده دلم
به عهد بسته ي با تو وفا نکرده دلم
اگر محل ندهي تو خدايي حق داري
اگر که جمعه ي بعدي نيايي حق داري
#جمعه_های_انتظار 🍃
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
#پروفایل
#خدایا
مرا از خودم رها کن و به خودت متصل ساز…
هیچکس به اندازه خودم مرا آزار نداد.😔
#خدایا_دوستت_دارم
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴🏴
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨حضرت محمد (صلےاللهعلیهوآله) فرمودند:
كربلا پاكترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگترين بقعهها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.✨
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴🏴
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨حضرت محمد (صلےاللهعلیهوآله) فرمودند:
پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مىشود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا ياران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.✨
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴🏴
#ستارگان_دشت_کربلا
⇦ عمرو بن مطاع الجعفی
عمرو بن مطاع مردى شجاع و نامدار بود. اصالت یمنى داشت و احتمالًا در کوفه مى زیسته است. نقل کرده اند که در روز عاشورا از امام حسین علیه السلام اجازه میدان رفتن گرفت و در ضمن مبارزه به تجلیل از آن حضرت پرداخت. عمرو پیوسته جهاد کرد تا به فیض شهادت نایل آمد.
●پژوهشکده تحقیقات اسلامی، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴🏴
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن
با صدای علی فانی
#زیارت_عاشورا
#التماس_دعا_برای_ظهور🤲
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴🏴
مداحی آنلاین - راهکارهای ثبات قدم از زبان امام حسین - استاد رفیعی.mp3
2.82M
♨️راهکارهای ثبات قدم از زبان امام حسین(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴🏴
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸
هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن.
التماس دعای فرج.🌹
🦋🌹💖
@hedye110
#حساب_کتاب
دااااد نزن ...
👈خانم جان، با شما هستم ... داد نزن!
🦋 زن مظهرجمال خداست و مرد مظهرجلال.
و باطن مردان از زن خشن، و باطن زنان از مرد ضعیف، بیزار است.
وقتی جای مرد و زن، در خانه عوض شده، و زن مظهر قدرت خانه میشود؛ تنفر و پشیمانی جای عشق و عاطفه را میگیرد!
نرمش و سکوت، حتی در زمانی که حق با شماست، شأن زنانه و روح لطیف شما را، حفظ خواهد کرد.
از امروز، حواست به تُنِ صدایت بیشتر باشد ...
موفق باشی ✋
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🏴🏴🏴🏴
Maharat_Kalami_Shojaii_Shojaee_4_SoftGozar.com.mp3
11.09M
#مهارتهای_کلامی ۴
قُل لِعبادی، یَقولُ الّتی هِیَ أحْسَن...
مهمترین عامل پیوند قلوب انسانها،
نه بکارگیری کلمات خوب؛
بلکه بکارگیری بهترین کلمات ممکن،
و رعایت "ادب زبان" است!
علّت تعداد کثیری از دعواها، طلاقها، گسستگیها و ... عدم رعایت ادب در مرتبهی زبان است.
#استاد_شجاعی
@delneveshte_hadis110