eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ خيلي هم لازمه! من نميتونم وايسم ببينم داداشم و بهترين دوست و خواهرم دارن آسيب ميبينن وقتي كه ميتونستم كمكشون كنم. - نه هستي! اصلاً! - گوش كن احسان! راه ديگه اي نداريم. نميشه دست رو دست گذاشت. ضمناً من كاري ميكنم كه كسي متوجه قصدمون نشه، بين خودمون دوتا ميمونه، خب؟ - اما هستي... - بگو باشه ديگه! - به يه شرط! - چه شرطي؟ - فقط به رحيمي جريان رو توضيح ميدي و تموم! بقيه اش رو بسپار به خودم! - خيله خب قبول. با اينكه راضي نبودم قبول كردم؛ چون چاره ي ديگه اي برام نمونده بود، فقط ميخواستم از مبينا محافظت كنم. *** مبينا كشوقوسي به بدنم دادم و جانماز رو جمع كردم. ديگه به سختي ميتونستم ركوع و سجودم رو برم، بايد با ميز و صندلي نماز ميخوندم. چادر رو تا كردم و روي كمد داخل نمازخونه گذاشتم. كفشهام رو پوشيدم. به بوي بيمارستان ويار پيدا كرده بودم و حالم هر لحظه بدتر ميشد. با قدمهاي سريع خودم رو به محوطه ي بيمارستان رسوندم و چندتا نفس عميق كشيدم و هواي تازه رو به ريهم فرستادم. دستم رو نوازشگرانه روي شكمم كشيدم و گفتم: - ببخش عزيزدلم! دارم اذيتت ميكنم. قبلاً مجبور بودم كار كنم؛ اما الان كه ديگه زندگي روي خوشش رو بهم نشون داده و پدرت شده عشق زندگيم، شايد ديگه نياز نباشه كار كنم و بهت سختي بدم. روي نيمكتهاي داخل محوطه نشستم و گفتم: توي اولين فرصت استعفام رو به بيمارستان ميدم. اونوقت ديگه هر روز به جاي تحمل كردن بوي الـ*كـل و ضدعفونيكننده ها، با همديگه ميريم پارك و هواي تازه رو نفس ميكشيم. باهم قدم ميزنيم، ميريم خونه ي ماماني، خونه ي خاله. اصلاً آهنگ ميذاريم و براي بابايي غذاهاي خوشمزه ميپزيم، خونه رو تميز ميكنيم، كلي باهم كيف ميكنيم، مگه نه فندق مامان؟ - خانم! خانم! تو رو خدا كمك كنين! با وحشت به سمت صاحب صدا برگشتم، انگار مخاطبش من بودم كه دوباره گفت: - تو رو خدا كمك كنين! بچه ام داره از دست ميره! با سرعت از جام بلند شدم. - چيشده آقا؟! آروم باشيد! - چطور آروم باشم؟ بچه ام داره ميميره. تو رو خدا كمكش كنين! - شما آروم باشيد! من الان پرسنل رو خبر ميكنم تخت بيارن. - نه، تو رو خدا دير ميشه! بچه م داره ميميره! كجاست الان؟ - توي ماشينمه، بيايد كمكش كنين! - ماشينتون كجاست؟ چه بلايي سرش اومده؟ فوري قدم زدم تا به جايي كه اشاره ميكرد برسم. - يه از خدا بي‌خبري بهش زد و در رفت؛ خيلي خون ازش رفته. تو رو خدا كمك كنين! گريه امونش نميداد حرف بزنه. دلم بيتاب شد و عجله ميكردم كه هرچي زودتر به ماشين برسم. - آروم باشيد! انشاءاالله كه اتفاقي نميفته. به ماشين مدل بالاي مشكي رنگي اشاره كرد كه شيشه هاي دودي داشت. - خانم دكتر همينه. روي صندلي عقب ماشينمه. به دادش برسيد! در ماشين رو باز كردم و با صندلي خالي روبه رو شدم. كمي اطراف رو برانداز كردم و باتعجب گفتم: - اينجا كه كسي... جمله م تموم نشده بود كه كسي من رو داخل ماشين هل داد و هر چي دستوپا زدم فايده نداشت. دستگيره ي ماشين رو فشار دادم؛ اما در باز نشد. صدام رو بالا بردم و داد كشيدم: - چيكار ميكني؟ كمك! يكي كمك كنه! همون لحظه همون آقا در سمت چپ رو باز كرد و كنارم نشست و دو نفر ديگه سوار ماشين شدن و در كسري از ثانيه ماشين حركت كرد. هنوز گيج و سردرگم بودم. مدام اتفاقات پيش اومده رو توي ذهنم بالاوپايين ميكردم؛ ولي متوجه اين اتفاقات نميشدم. از ترس زبونم بند اومده بود و قلبم به تپش افتاده بود. جرئتم رو جمع كردم و گفتم: - شما كي هستيد؟ من رو كجا ميبريد؟ آقايي كه كنارم نشسته بود گفت: - يه كم صبر كني متوجه ميشي. نگه داريد من ميخوام پياده شم. مردي كه روي صندلي شاگرد نشسته بود گفت: - امر ديگه؟ صدام رو بالا بردم و همزمان دستگيره ي ماشين رو تكون ميدادم؛ اما قفل مركزي ماشين فعال بود و در ماشين باز نميشد. با دست به شيشه ي ماشين ميكوبيدم و كمك ميخواستم؛ اما هيچكس صدام رو نميشنيد. - چي از جون من ميخوايد؟ ولم كنيد؛ بذاريد برم. - آروم باش! چيزي تا مقصد نمونده. - من رو كجا ميبريد؟ من بايد برم خونه. شوهرم نگران ميشه! خنده ي چندش آوري زد و گفت: - شوهرت اگه بفهمه امروز زنش مهمونمون شده، حتماً بدجور قاطي ميكنه! ترسيده بودم. از ترس به گوشه ي صندلي پناه بردم. دستهام يخ كرده بود و عرق سرد روي پيشونيم نشسته بود. چي از جونم ميخواستن؟ من رو كجا ميبردن؟ فقط خدا رو صدا ميزدم كه اون چيزهايي كه توي ذهنم بالاوپايين ميشه هرگز اتفاق نيفته! تقريباً از شهر خارج شده بوديم كه كيسه ي مشكي رنگي روي سرم كشيدن تا مسير رو نبينم و دستهام رو از پشت بستن. از ترس زبونم بند اومده بود و فقط نگران احسان و بچه م بودم. 🦋🌹🦋🌹🦋🌹 @delneveshte_hadis110
✅خواص سیب ✍امام صادق علیه السلام: اگر مردم مى دانستند چه خواصى در سيب وجود دارد، بيماران خود را تنهابا آن درمان مى كردند. بدانيد كه سيب از هر چيزى سريع تر به قلب فايده مى بخشد و خوشبو كننده است... 📚طب الائمه ، ص۱۳۵ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
✍تصدقت شوم ، الهی که من قربانت بروم ، در این مدت(جدایی) صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است ... 📚بخشی از نامه امام خمینی به همسرشان @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🔴 اسراف و فشار قبر ✍ اسراف و ریخت و پاش هایی که در آن نعمت‌های الهی ضایع می‌شوند و به طور کلی هر گونه ضایع کردن نعمت ها و بهره برداری نکردن صحیح از آن ها، یکی دیگر از عوامل فشار قبر است پیامبر اکرم (ص) فرمودند: فشار قبر برای مؤمن کفارۂ نعمت هایی است که ضایع کرده است. 📚 سرنوشت انسان،ص 214 @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 ابن زياد سخت آشفته است. او به دنبال مسلم مى گردد; امّا هر چه تلاش مى كند، نمى تواند ردّ پايى از مسلم پيدا كند. سرانجام ابن زياد نقشه اى مى كشد و با اين نقشه موّفق مى شود، مسلم را بيابد. آيا شما از نقشه ابن زياد اطّلاع داريد؟ آيا خبر داريد او جاسوسى را به شكل عاشق در مى آورد؟! او به يكى از مأموران خود به نام مَعقِل مأموريّت ويژه اى مى دهد. مَعقِل اهل شام است و اهل كوفه، او را نمى شناسند. امروز بايد مَعقِل، طبق نقشه ابن زياد به مسجد كوفه برود. حتماً مى پرسى براى چه كارى؟ ابن زياد به او پول بسيار زيادى مى دهد و به او مى گويد: "اكنون به مسجد كوفه مى روى و چند روز با هيچ كس حرف نمى زنى و فقط به نماز و عبادت مشغول مى شوى! در اين مدّت دقّت مى كنى كه چه كسى بيشتر از همه نماز مى خواند، پس نزد او مى روى و چنين مى گويى: "من اهل شام هستم و شنيده ام كه نماينده حسين بن على در اين شهر مى باشد; من پول زيادى همراه دارم كه مى خواهم به ايشان بدهم"". خواننده محترم! هر جا كه دستِ زور نمى تواند كارى بكند، دستِ تزيور، كارساز است! مَعقِل به مسجد كوفه مى آيد و مشغول خواندن نماز مى شود. و سرانجام گمشده اش را پيدا مى كند. نگاه كن! او اكنون نزد مسلم بن عَوْسجه نشسته است. مَعقِل به او چنين مى گويد: "من اهل شام هستم و عشق امام حسين(ع) به سينه دارم; شنيده ام كه مسلم به اين شهر آمده است; براى همين به اينجا آمده ام تا با او بيعت كنم". <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ هميشه مى خواستم بدانم چرا امام حسن(ع) از جنگ با دشمن كناره گيرى كرد و با معاويه صلح نمود . راستش را بخواهيد من در مورد حماسه كربلا خيلى چيزها شنيده بودم و تعجّب مى كردم كه چرا امام حسن(ع) در مقابل دشمن استقامت نكرد ! من مى دانستم كه حتماً كار او علّت واضحى داشته است كه من از آن بى خبر مانده ام . سرانجام يك شب تصميم گرفتم تا به عمق تاريخ، سفر كنم و از رمز و راز صلح امام حسن(ع) با خبر شوم . و اين چنين بود كه سفر شش ماهه من آغاز شد و فهميدم كه من از چه حماسه بزرگى بى اطّلاع بوده ام . اين كتاب كه در دست شماست حاصل سفر من است . شما مى توانيد با خواندن اين كتاب از عظمت حماسه صلح امام حسن(ع)با خبر شويد و باور كنيد كه اگر اين حماسه نبود اكنون از اسلام هيچ خبرى نبود . اين كتاب را به قهرمان اين داستان اهدا مى كنم ; به آن اميد كه روز قيامت شفاعتش، نصيب خوانندگان اين كتاب گردد . 🔷🦋🔵🔷🦋🔵 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
🌳 🌳 چرا اين كتاب را در دست گرفته اى ؟ آيا مى دانى كه من مى خواهم در اين كتاب تو را به سفرى در عمق تاريخ ببرم ؟ آيا همسفر من مى شوى ؟ ما بايد به سال چهل هجرى قمرى برويم، روز جمعه، بيست و يكم ماه رمضان . اينجا چه خبر است ؟ چرا همه مردم در حال گريه و زارى هستند ؟ دور تا دور خانه حضرت على(ع) پر از جمعيّت است . آرى، مردم شهر فهميده اند كه حضرت على(ع) به ديدار خدا شتافته است . گويا ضربه شمشير ابن مُلجَم، كار خود را كرده است، ديگر مردم كوفه، امام مهربانى چون حضرت على(ع) ندارند . افسوس و صد افسوس كه مردم قدر امام خود را ندانستند و امروز اين چنين بر سر و سينه مى زنند . آرزوى حضرتعلى(ع) اين بود كه از دست اين مردم راحت شود و امروز به آرزوى خود رسيده است . مردم، براى تشييع پيكر امام خود جمع شده اند، لحظه به لحظه بر تعداد جمعيّت افزوده مى شود . اما ناگهان، درِ خانه باز مى شود و امام حسن(ع) بيرون مى آيد و رو به مردم مى كند و به آنها خبر مى دهد كه ديشب، نيمى از شب گذشته، بدن حضرتعلى(ع) دفن شد ! همه، متحيّر مى شوند، چرا نيمه شب ؟ ما مى خواستيم مراسم باشكوهى برگزار كنيم، ما مى خواستيم با امام خود وداع كنيم . به راستى قبر آن حضرت كجاست ؟ جايى در ميانِ نى زارهاى خارج شهر ! ــ اى مردم، قبر پدرم حضرتعلى(ع)، مخفى خواهد بود، چرا كه اگر دشمنان او بدانند قبر او كجاست بدن او را از قبر بيرون خواهند آورد ! اكنون صداى گريه مردم بلند مى شود، آنها در حسرت عميقى فرو مى روند . اكنون ساعت ده صبح است، و جمعيّت زيادى در كنار خانه حضرتعلى(ع) جمع شده اند، ديگر جاى سوزن انداختن نيست، عدّه اى از مردم نيز به مسجد كوفه رفته اند . اشك از چشم همه جارى است، شهر كوفه سراسر غم و عزاست . همه مى دانند كه حضرتعلى(ع)، فرزند خود، امام حسن(ع) را به عنوان امام بعد از خود معرفى نموده است، آنها مى خواهند با او بيعت كنند . همسفر خوبم ! خوب نگاه كن، اين مردم خودشان براى بيعت كردن با امام حسن(ع)آمده اند، هيچ كس آنها را مجبور نكرده است ! همه منتظر هستند تا امام حسن(ع) به مسجد بيايد ; امّا هنوز آن حضرت داخل خانه است . 🔷🦋🔵🔷🦋🔵 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
💕آدم های زندگیمون؛ از رزق و روزی ما هستن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                  🏴🖤🏴
💕 را در زندگی نميدانم، از خاطره، و از بدان تجربه ميگيرم، بدترين ها ميشوند، و بهترين ها دوست… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 🦋🌹🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
              👩‍⚖   🌷 ﷽ *** احسان - مرديكه ي احمق بهت ميگم به اونا چيكار داري؟ بذار زنم بره! خودم ميام، هر بلايي كه خواستي سر من بيار. صداي خشدارش سوهان روح‌وروانم بود. - همين كه گفتم! اگه تا فردا همين ساعت هر چي آقا خواسته بودن براشون انجام دادي كه هيچ؛ وگرنه بايد جنازه اشون رو ببيني! البته در بهترين حالت ممكن! - اگه دستم بهت برسه، زنده ات نميذارم! كاري ميكنم به خاك سياه بشيني! از كارت پشيمون ميشي مرديكه ي آشغال! زياد خودت رو خسته نكن! هر چي خودت رو خسته كني زن و بچه ات اينجا بيشتر عذاب ميكشن! پشت‌بندش صداي جيغ مبينا رو شنيدم كه داد ميزد: - دست كثيفت رو بهم نزن عوضي! ديگه چاره اي جز التماس نداشتم. صدام از اون مرد عصبي و خشمگين تبديل شده بود به يه عالمه بغضِ نشسته تو گلوم و اشكي كه ديگه از اومدنش ابايي نداشتم. - تو رو به هر كي كه ميپرستي كاري بهش نداشته باش! تو رو به جون عزيزت اذيتش نكن! آخه نامسلمون به اون چيكار داري؟ طرف حساب تو منم! بيا من رو ببر تيكه تيكه كن! اصلاً بسوزون، خاكسترم كن؛ ولي دستت به زنم نرسه! قسمت ميدم! - خاكسترت به دردم نميخوره! به جاي اين كارا زودتر انجامش بده! صداي ممتد بوق تلفن برام هشدار بود. شبيه ناقوس مرگ توي گوشم زنگ ميزد. پاهام هرلحظه سستتر ميشد و زبونم بند اومده بود. با پاهايي سست روي زمين سر خوردم و گوشي تلفن از دستم افتاد. خانم محمدي داخل شد و با ديدنم جيغ كشيد. ديگه چيزي واسم مهم نبود و هيچكس برام اهميتي نداشت. صداي محمدي رو هم نميخواستم بشنوم كه مدام ميگفت: - چي شده آقاي ايراني؟ تو رو خدا يه چيزي بگين! الان براتون آب ميارم. به زور خودم رو روي صندلي انداختم و شماره ي آقاي صالحي رو گرفتم. با دوتا بوق جواب دادن و صداي منشي خونه اش توي گوشي پيچيد: - بفرماييد. - همين الان گوشي رو بده به صالحي! - شما؟ - ايرانيم. - سلام آقاي ايراني. بله چشم، همينالان. چند دقيقه طول كشيد تا صداش توي گوشم پيچيد؛ صدايي كه حالا فقط بهم حس تهوع ميداد و عامل اين بدبختيهام رو فقط اون ميديدم. - سلام احسان جان! - همه ي كاراش رو خودم ميكنم؛ خونه، شركت، بليت ايران. تو فقط شكايتت رو پس بگير! - احسان قبلاً باهم حرف زديم... اين بار ديگه فرياد كشيدم: - قبلاً زن و بچه ي من رو ندزديده بودن لعنتي! همون لحظه محمدي داخل شد و ليوان آب از دستش روي زمين افتاد و شكست و اين قلب من بود كه هر لحظه ترك برمي داشت. با فكر اينكه قراره چه بلايي سر مبينا بياد، دوست داشتم كه يه اسلحه پيدا ميكردم و يكي يكي همه رو از روي زمين نابود ميكردم و دست آخر هم آخرين تير رو توي سر خودم خالي ميكردم. - چي ميگي احسان؟ زنت رو دزديدن؟ - مگه برات مهمه؟ همين الان اون برگه ي لعنتي رو ميارم كه امضا كني! بايد شكايتت رو پس بگيري! اما... هنوز هم اما و اگر ميآورد. ديگه تحمل شنيدن حرفهاي مزخرفش رو نداشتم. گوشي رو قطع كردم و به خانم محمدي كه دم در ايستاده بود و با چشمهايي گردشده نگاهم ميكرد خيره شدم. فقط دنبال كسي بودم كه هر چي عصبانيت دارم سرش خالي كنم. داد زدم: - جمع كن اينا رو! فوري سر تكون داد و مشغول جمع كردن شيشه خرده ها شد. صداي ويبره ي گوشيم اومد. روي صفحه نگاه كردم، احمد بود. فوري جواب دادم: - سلام داداش خوبي؟ - خوب؟ براي چي بايد خوب باشم؟ احمد زنم رو دزديدن. تا فردا بيشتر مهلت ندارم. فهميدن به پليسا خبر دادم. دارم ديوونه ميشم. - چي ميگي؟ چطور ممكنه؟ - نميدونم، نميدونم! به جز من و تو و هستي كسي خبر نداشت. من نمي‌فهمم چطور متوجه شدن. - باشه باشه! تو نگران نباش، من الان ميام اونجا. - نه احمد، نميخواد بياي. تهديد كردن اگه به پليس خبر بدم به مبينا آسيب ميرسونن. ديگه نميخوام كه كمكم كني. بذار خودم حلش كنم. - احسان ميفهمي چي ميگي؟ ميخواي به همين راحتي اجازه بدي به خواسته هاش برسه؟ اون هم فقط با ترسوندن تو؟ صدام بالا رفت. - آره من ميترسم. ميترسم زندگيم رو از دست بدم. احمد اون كسي كه الان داره زجر ميكشه همه ي زندگي منه. خار به پاش بره من ميميرم. ديگه نميخوام كسي بهم كمك كنه. فقط ميخوام زندگيم رو نجات بدم، همين...!🦋🦋🦋🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زيباست صبح، وقتی روی لب‌هايمان ذكر مهربانی به شكوفه می‌نشيند ❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود 🏳خدايا... روز‌‌مان را سرشار از آرامش عشق و محبت کن🌸 سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🔵🔷🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
باید که دسـت از گنـــــه بــرداریم مایی که ادعـــــای یــــــاری داریم از خوب و بد امور ما معلوم است ســرباز امام عصـــر یا ســرباریم؟ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110