eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ امام موسی بن جعفر علیه السلام امام رضا علیه السلام امام جواد علیه السلام امام هادی علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، أَيُّهَا الْكاظِمُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ، أَيُّهَا الرِّضا، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 قرار شد داماد دار ببینم آن هم در خانه ی خواهرم شوهر خواهرم یک میهمانی مردانه ترتیب داده بود تا من و خواهرم از پشت در یک نظر داماد را ببینیم بماند که سر اینکه من ناز کرده بودم و با نزهت بگو مگویمان شده بود ولی باز نزهت کوتاه آمده بود و به قول خودش در حقم خواهری کرده بود مشغول چيدن ميز شدم. چند دقيقه اي گذشت. مادرم گفت محبوب جان، نمي خواي يك سري به خانه آبجي نزهت بزني؟ - براي چي؟ باز هم كاري با من دارد؟ - .نه جانم، كاري با تو ندارد. ولي به نظر من از تو رنجيده. برو از دلش بيرون بياور از من؟ چرا؟ - آن روز خواستگاري بدجوري با او تندي كردي. وقتي مي رفت گفت محبوبه اصالً - بزرگ و كوچك سرش نمي .شود :شرمنده خنديدم و گفتم .واي، چه دل نازك! خوب خانم جان، همان پجشنبه كه به خانه شان مي روم، از دلش در مي آورم - .نه، بايد همين امروز بروي. اگر پنجشنبه بروي مي گويد براي خواستگارش آمده نه براي من - :با بي حوصلگي گفتم .خيلي خوب. امروز مي روم. بعد ناهار - :يكي دو ساعت از ظهر گذشته بود. چادر و چاقچور كردم. پيچه زدم در اتاق مادرم رفتم و گفتم خانم جان من بروم؟ - .اين وقت روز؟ حالا كه همه خواب هستند. يك چرت بخواب بعد برو - .نه خانوم جان. زود مي روم كه شب برگردم. وگرنه نگهم مي دارند. هزار كار دارم .ولي آخر آقا جانت رفته بيرون. با درشكه رفته. تا يكي دو ساعت ديگر بر نمي گردد - .درشكه مي خواهم چه كنم؟ هواي به اين خوبي! راهي كه نيست، پياده مي روم - .پس تنها نرو. دايه را با خودت ببر واي واي ... خانم جان، دايه خانم خيلي فس فس مي كند. تا غروب طول مي كشد تا برسيم. الان كه كسي توي - .كوچه نيست. تنها مي روم :مادرم خسته از حاملگي، گيج خواب و بي خيال گفت .برگشتن چه مي كني؟ يك وقت به تاريكي مي خوري - .خوب با كالسه آبجي بر مي گردم. اگر هم نبود با يكي از آدم هايش مي آيم - :مادرم بي حال گفت .نمي دانم والله. هر كار دلت مي خواهد بكن. فقط خدا كند اقا جانت نفهمد - دراز كشيد و خوابش برد. از خانه بيرون امدم. آفتاب بهار گرم و مطبوع بود. كوچه خلوت بود. پرنده پر نمي زد. مي دانستم زير بازارچه همه دكانها كار را تعطيل كرده اند. تا يكي دو ساعت ديگر هم بسته خواهند بود. ده قدم به دكان نجباري مانده بود. كافي بود بپيچم و دكان را ببينم. در بازارچه. ولي صداي رنده نمي آمد. ناگهان تمام شوقي كه براي ديدن خواهرم داشتم از بين رفت. دلم مي خواست او را مي ديدم كه روي چوب ها خم شده و به كار مشغول .است. ولي همه جا ساكت بود. از پيچ كوچه پيچيدم. دو قدم جلوتر كه رفتم، يكّه خوردم .سالم كوچولو - از روي مشتي الوار كه در عقب مغازه چيده بودند پايين پريد. با همان شلوار دبيت مشكي و پيراهن سفيد بلند كه تا زانويش مي رسيد. آستينها را تا آرنج بالا زده و تكمه يقه اش باز بود. بالفاصله ياد اين شعر افتادم: كس پيرهن .ندوخت كه آخر قبا نكرد سه قدم بلند برداشت و به وسط مغازه رسيد. آن جا، به ميز چوبي كه وسايل كارش روي آن بود تكيه كرد و ايستاد. همان جا كه تخته ها را رنده مي كرد، الوارها را ارّه مي كرد. همان جا كه كارهايي را انجام مي داد كه من نمي دانستم .چيست. فقط مي دانستم اسمش نجاري است موهايش كه از جلو حلقه حلقه روي پيشاني غلتيده بود، از پشت تا زير گوشش مي رسيد. انگار از دراويش بود. تاره آبي از زير پوست آرنج دستش نمايان بود. رگهاي برجست تيره بر امتداد عضالت سخت و كشيده اش مي دويد. :دوباره گفت !سلام عرض كرديم ها - .بي اخيار به دو طرف خود نگاه كردم. هيچ كس نبود عليك سلام. شما ظهرها تعطيل نمي كنيد؟ - .وقتي منتظر باشم نه - مگر منتظر بوديد؟ - .بله - منتظر كي؟ - .منتظر شما - قلبم فرو ريخت. باز دل در سينه ام به تق تق افتا شكر كه پيچه داشتم و او صورت مرا كه شکله گلي شده بود نمي ديد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
24.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️آثار فوق العاده نماز اول وقت 👌 سخنرانی بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام عالی
تنگسیری: جزایر خلیج‌فارس ناموس ملت ایران هستند فرمانده نیروی دریایی سپاه: 🔹جزایر خلیج‌فارس، ناموس ملت بزرگ ایران هستند و ما فرزندان این ملت غیور موظفیم از نوامیس خود دفاع کنیم. 🔹خلیج‌فارس متعلق به همه کشورهای این منطقه است و همه کشورها نسبت به حدود و ثغور جغرافیایی خود حساسیت دارند. ما هم در خصوص حفاظت و حراست از تمامیت سرزمینی میهن اسلامی، ذره‌ای کوتاهی نمی‌کنیم. 🔹کشورهای منطقه خیلی باید مواظب باشند و مدبرانه خود را از شر توطئه‌ها و نقشه‌های شوم تفرقه افکنانه کشورهای فرامنطقه ای باز بدارند.
سوء تدبير، كليد فقر است. امام علی ع غررالحكم، حدیث 5572
💙برای خودت دعا کن که آرام باشی 💙وقتی طوفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد. 💙برای خودت دعا کن تا صبور باشی، آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد. 💙برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. 💙ﺯﻧﺪگى ﻫﻴﭻﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻦبست نمیرسد، کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده بیشماری را فرا روی خود ببینیم. 💙خدا که باشد، هر معجزه ای ممکن میگردد. ایمان داشته باش که قشنگترین عشق، نگاه مهربان خداوند به بندگانش است. 💙زندگی را به او بسپار و مطمئن باش که تا وقتی پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنیا، خنده دار است... ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
آه برگرد به آن رأس جدا بر سر نِی به همان جسم که بازیچه شمشیر شده! تشنه‌ ذکر اناالمَهدے تو هست حسین طالب خون خدا، آمدنت دیر شده @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 به خودم مي گفتم همين را مي خواستي؟ از اولت را مي دانستي و باز پرسيدي؟ نمي فهمي چه جواب سلام رو دادم :چقدر از حد خودش * كرده؟ پس كي مي خواهي تو دهانش بزني؟ با اين همه باز با صداي آهسته پرسيدم كاري با من داشتيد؟ .مگر شما نبوديد كه قاب مي خواستيد؟ خوب، برايتان ساخته ام ديگر - از روي ميز يك قاب كوچك برداشت و به طرف من دراز كرد. خوب، الحمدالله. پس نيّت بدي نداشته. بي مقصود سلام كرده. به دنبال كار و كاسبي بود. قلبم آرام تر شد. با اين همه از فردا بايد چادرم را عوض كنم. انگار چادرم را :نشان كرده.مرا از روي چادرم مي شناسد. از روي چادر تافته مشكي حاشيه دوزي شده ام. گفتم .ولي من كه اندازه نداده بودم - خوب، شما يك چيزي خواستيد، ما هم يك چيزي ساختيم ديگر. اگر باب طبع نيست، بيندازيد زير پايتان - .خردش كنيد. يكي ديگر مي سازم. بيشتر از يك هفته است كه ظهرها اين جا منتظر مي نشينم دو قدم ديگر برداشت و قاب را به سويم دراز كرد. گرفتم. نمي خواستم دستم به دستش بخورد ولي خورد. شست و انگشت اشاره اش هنگام سپردن قاب به دست من به پشت دستم كشيده شد. زبر و خشن و به نظر من مردانه بود. از حركت او بوي چوب در اطراف پراكنده مي شد و من تا آن زمان نمي دانستم چوب چه بوي خوشي دارد. تراشه هاي چوب زير پايش صدا مي كرد. مانند برگهاي درختان پاييز. واي، مگر مي شد. بوي چوب اين همه مستي آفرين باشد؟! كسي در كوچه نبود. تازه اگر هم بود چه باك؟ داشتم قاب مي خريدم براي خواهرم. براي آشتي كنان با خواهرم. قاب را زير چادر نبردم. بگذار رهگذران آن را ببينند. بزرگتر از ده سانت در بيست سانت نبود. اختيار :زبانم از دستم در رفته بود. گفتم شما كه ظهرها خانه نمي رويد زنتان ناراحت نمي شود؟ - .من زن ندارم - كسي را هم نشان كرده نداريد؟ - .چرا - باز دلم فرو ريخت. حالا راضي شدي دختر؟ اين مرد دارد زن مي گيرد و آن وقت تو، دختر بصير الملك، اين طور :خودت را سكّه يك پول كرده اي. باز زبان بي اختيارم گفت خوب به سلامتي، كي هست؟ - توي دلم به خودم گفتم آخر به تو چه دختر. دختر فالان الدوله، به تو چه مربوط كه نامزد شاگرد نجار محله كي :هست؟ گفت .نوە خاله مادرم - ناگهان دلم برايش سوخت. اين جمله را با لحني مظلوم و افتاده بيان كرده بود. انگار تسليم به حد خود بود. به آنچه :مقدر شده بود. گفتم .مبارك است انشاالله. پس همين روزها شيريني هم مي خوريم - :سرش را پايين انداخت. موهاي وحشي اش باز روي پيشاني لغزيد. دوباره سر بلند كرد .براي مادرم مبارك است، من كه نمي خواهم. الهي حلوايم را بخوريد - :خنديدم .خدا نكند - :ساكت شد. بس است ديگر. چه قدر اين پا و آن پا كنم. پرسيدم چه قدر تقديم كنم؟ - بابت چه؟ - .بابت قاب - :با غروري زخم خورده به طوري كه جاي بحثي باقي نمي گذاشت گفت .ما آن قدر هم نالوطي نيستيم ... آخه - .آخه ندارد. ناسلامتي ما كاسب محل هستيم - :دو قطعه كوچك چوب از روي ميز برداشت و گفت .دو تا تكه چوب اين قدري هم قابلي دارد كه شما حرف پولش را مي زنيد؟ يادگار ما باشد. قبولش كنيد - :گفتم .اختيار داريد. صاحبش قابل است. دست شما درد نكند - بي اراده دستم بالا رفت و پيچه را بالا زدم و به چشمهايش خيره شدم. ساكت و مبهوت، مثل مجسمه ايستاد تا بنا :گوش سرخ شده و زير لب گفت !بنازم قلم نقاش طبيعت را - نه اين كه بخواهد آهسته صحبت كند، نه. بيش از اين صدا از گلويش بيرون نمي آمد. برگشتم. بي خداحافظي، و اين بار ندويدم. بلكه آرام آرام، با قدمهاي متين و آهسته دور شدم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
. ▪️آجَرَکَ الله یا بَقیّةَ الله آقا مرا به چادر خاکی آن زنی که مثل مادر تو زمین می‌خورد ببخش ما را به آن عفیف که در راه دین تو از یک لئیم سیلی کین می‌خورد ببخش ✍️ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴
بسم‌الله الرحمن الرحیم سلام علیکم صبا الخیر والعافیه 🌴
سلام علیکم التماس دعا مخصوص دارم از قبل آفتاب صبح الی مقرب درحرم مطهر رضوی نایب الزیاره شما محبین وعاشقان اهل بیت هستم انشاالله تعالی ارادتمند شما حمیدی موحد 🖤🏴🌴🏴🌴🏴
امام صادق علیه السلام در تربت امام حسین (ع) درمان هر دردی است و آن بزرگترین داروهاست. eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴
• آقا مرا به خاکِ روی چادرِ زنی که راهِ تو را می‌رود ببخش! @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این کلیپ استاد عالی برای بچه دار شدن بیان می فرمایند : یه کسی خدمت امام باقر علیه السلام رسید گفت آقا من ثروت فراوانی دارم ولی بچه ندارم چند ساله ما ازدواج کردیم ، من فرزندی ندارم ، امام باقر علیه سلام فرمود : یه کاری بهت بگم انجام بده تا یک سال هرشب 100 مرتبه استغفار کن…. شب یادت رفت روز قضاش به جا بیار…. از امام باقر علیه سلام عرض می‌کنم هم برای فرزنددار شدن هم برای برکت مال…… eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴
❤️ امام باقر (علیه السلام) : 🖋 بر شما باد به دعا از هنگام سحر تا زدن آفتاب 🖋 زيرا آن زمانیست كه درهاى آسمان در آن هنگام باز گردد ، و روزيها درآن تقسيم شود و حاجتهاى بزرگ برآورده شود. 📚 اصول کافی ، ج۴ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو 🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷 @hedye110
جمعه یعنی یک غروب وعده دار وعده ترمیم قلب یاس زار جمعه یعنی مادر چشم انتظار در هوای دیدن روی نگار جمعه یعنی یه سماء دلواپسی می شود مولا (امام زمان) به داد ما رسی . . . ؟ @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 هواي بهار بيداد مي كرد. مي دانستم نگاهم مي كند. تير نگاهش را احساس مي كردم و مي رفتم. آهسته مي رفتم. مي رفتم و در دل به خودم ناسزا مي گفتم. هذيان مي گفتم. خدا مرگت بدهد الهي دختر. اي خاك بر آن سر نادان و احمقت ... واي كه چه قدر بوي چوب رنده شده خوب بود و نمي دانستم ... الهي داغت به دل همه بماند دختر. ببين چه طوري آبروريزي مي كني!!... آخر چه چيز اين شاگرد نجار اين همه خواستني از آب در امده؟ قد و بالاي تنومندش؟ يا آن ساعد زمخت كه از استين چلوار بيرون آمده بود؟ اي كاش بميري. كاش كه مي مردم و راحت مي شدم. كاش مي مرد و راحت مي شدم ... كي بميرد؟ كي بايد بميرد تا من راحت بشوم؟ تا خلاص بشوم؟ اگر تا ديشب نمي دانستم، حالا ديگر خوب مي دانم. الهي پسر .عطاالدوله بميرد تا من خلاص شوم بله، اين قدر خام بودم. اين قدر بچه بودم. و اين قدر شوريده بودم كه نگو. اين كه مي بيني همان قاب » · .«است عمه جان قاب را از ميان خرت و پرت هاي درون جعبه برداشت و به دست سودابه داد. كهنه و تيره بود. از بوسه · هاي عمه جان، از اشكهاي عمه جان، از گذر زمان. ولي انگار طلسم عشقي كه در آن بود هنوز هم مي توانست انگشتان سودابه را بسوزاند، يا با خيره شدن به گوشه ها و زواياي آن، چهره جوان و عاشق نجار را با موهاي آشفته و .لوله اش در آن ببيند پنجشنبه در خانه نزهت برو بيا بود. غروب آن روز نصير خان چند نفري از دوستان خود را دعوت كرده بود. مهماني مردانه بود و نزهت مي خواست سنگ تمام بگذارد. انگار كه مي خواست شكوه و جلال داماد فعلي را به رخ داماد آتي بكشد. بايد پشت در پنهان مي شديم و از درز در او را مي ديديم. شمشيرم را از رو بسته بودم تا ايرادي از او بگيرم .و پيراهن عثمان كنم خيلي وقت ها پيش مي آمد كه خواستگار دختري پير از آب در بيايد. از بد شانسي من اين يكي پیر نبود. مي دانستم خيلي سن داشته باشد، بيست و هشت يا بيست و نه سال است. پس حتماً چاق است، يا كچل. الهي كچل باشد. يا لوس و ننر. عزيز كردە بي جهت كه احتمال اين آخري از همه بيشتر بود. شايد بد ادا و بي ادب باشد. شايد به خاطر پسر عطاالدوله بدون به خاطر مادر شاهزاده داشتن نه درسي خوانده و نه هنري داشته باشد. الهي از هر ده تا حرفي كه ميزند نه حرفش چرت و پرت باشد. مي دانستم هر يك از اين ها را كه بهانه كنم آقا جنون بمي برو برگرد قبل مي كند. به خصوص كه بيوه مرد هم هست و يك بچه دارد. آخر آقا جانم مرد فهميده اي بود. دختر برايش جنس پنجل نبود .كه بخواهد آبش كند :بدنم مثل بيد مي لرزيد. نزهت خنده كنان گفت چه مرگت است دختر؟ تو كه نمي خواهي توي اتاق بروي. اگر اين طور بلرزي يك دفعه ميخوري به در و وسط - !اتاق ولو مي شوي ها .واي، تو را به خدا آبجي مرا نترسان - آرام و قرار نداشتم. فكر نمي كردم تا به حال هيچ عروسي در دنيا پيدا شده باشد كه به اندازە من آرزو داشته باشد داماد ناجور و عوضي از آب در بيابد. شايد خود خدا هم تعجب مي كرد كه مي ديد اين بندە پانزده ساله ناز پروردە ثروتمند و ناشكرش دقيقه به دقيقه، تا دور و برش خلوت مي شود، به درگاهش التماس مي كند. »اي خدا، الهي لوچ باشد«، »خدايا، الهي كچل باشد«، »خدا جون، كاري كن كه لكنت داشته باشد.«، »ده تا شمع نذر مي كنم كه يك پايش .«لنگ باشد ولي وقتي كه دم غروب مهمان ها از راه رسيدند و به اتاق پذيرايي رفتند، تمام نذر و نيازهاي من به هدر رفت. نه تنها آه از نهاد من كه لرزان پشت در اتاق قوز كرده بودم به دق زير نظر داشتم بر آمد، بلكه نزهت نيز از درون آن را ناچار به تحسين شد. از بخت بد من خواستگارم جواني آراسته، تربيت شده و خوش لباس بود و در آن لباس هاي شيك و خوش دوخت فرنگي بسيار آقا و خوش قيافه به نظر مي رسيد. دويدم توي حياط خلوت و رو به آسمان گله !«كردم. »خدا جون، دستت درد نكند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴
جمعہ از ره آمد و اما نیامد یار ما تا دم مرگم بسازم باغم مادرم بهرظهورت نذر روضہ ڪرده‌است سفره "باب الحــوائج" یوسف زهرا بیـا 🕊 ...
سه روز جسم بی سر تو می کشد مرا در آفتاب؛ پیکر تو می کشد مرا سه روز تا محرم تو مانده یا حسین داغ سه ساله دختر تو می کشد مرا eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴