eitaa logo
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
603 دنبال‌کننده
646 عکس
90 ویدیو
27 فایل
دغدغه، عکس‌نوشت ها و سوالات ذهنی یک طلبه 🖋امیر خندان #مِن_دانشگاه_حتّی_الحوزه #مشاهدات #دستور_از_خمینی ارتباط: @admin_delneveshtetalabe @delneveshtetalabe
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
📛قاطی پاتی نکنیم وحدت به معنای پذیرش اعتقادی اصول فکری دیگران نیست... بلکه وحدت به معنای‌تکیه بر نقاط اشتراک هست برائت به معنای تمسخر،تحقیر، سب و ناسزاگویی،هتک حرمت و..نیست برائت به‌معنای توهین به دیگران نیست... برائت به‌معنای فحش دادن نیست فحش و ناسزا گناه کبیره است و لعن محسوب نمیشه.بعضی از ناسزاها موجب حد شرعی هست.در روایات حتی از سبّ شیطان منع شده است... همچنین برائت به معنای رقصیدن در مرگ دشمنان اهل بیت نیست...چنین اموری نه توصیه اهل بیت است و نه در شان یک مومن اهانت نکردن به دیگران معنای پذیرش، دوست داشتن و علاقه مند بودن به مبانی فکری نیست... لعن کردن یک اصل دینی است که بارها در قرآن اشاره شده،که به معنای دوری از رحمت حق تعالی است... اگر شخصی‌ولد الزناست،حق اهانت به وی‌ و اطرافیان وی را نداریم، هر چند که وی‌ فردی مذمومی باشد، و البته احکام فقهی ولدالزنا در ‌مورد وی‌جاری است... اگر شخصی مسلمان به دیگری نسبت دهد بدون اثبات،باید حد شرعی(شلاق) بخورد،هر چند که فردی که به وی نسبت داده، شخص ‌مذمومی باشد مثلا منافق و ‌یا قاتل و... @delneveshtetalabe https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6
وحدت و شیعه 15 امامی مفاهیم گاهی چنان دچار تحریف می شوند که به معنایی مخالف و یا متضاد خود تبدیل می شوند. هفته وحدت در سال های اخیر دست خوش تعاریف اشتباه و تحریفات در تعابیر شده ؛تا جایی که این توهم برای برخی ایجاد شده است که وحدت یعنی شیعه 15 امامی!!! وحدت یعنی پذیرش یک یا چند محور برای ایجاد اتحاد و نه پذیرش اعتقادات طرفین به طور کامل. شیعه هیچ گاه مشروعیت خلفای سه گانه را نپذیرفته و وحدت هم برای پذیرفتن مشروعیت خلافت خلفای ثلاث نیست. شیعه معتقد به 12 راهنما و پیشوای معصوم است. وحدت حول محور کلام معصوم است که : .... صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ‏ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُم‏.... و اهل بیت خود اصلی ترین محور بین شیعه و اهل سنت هستند و رسول خدا(صلی الله و علیه و اله و سلم) هستند که در راس این محور می درخشند. هفته وحدت گرامی باد...🌹 میلاد دو نور، مبارک باد...🌹 https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
گُل نكند جِلوه در جوار محمد رونق گل مى‏برد، عذار محمد گل شود افسرده از خزان ولیكن نیست ‏خزان از پى بهار محمد سایه ندارد ولى تمام خلایق سایه نشینند در جوار محمد سایه ندارد ولى به عالم امكان سایه فكنده است، اقتدار محمد سایه نمى‏ماند از فروغ جمالش هاله نور است در كنار محمد شمس رخش همجوار زلف سیه ‏فام آیت و اللیل و النهار محمد تا كه بماند اثر ز نكهت مویش خاك حسین است‏ یادگار محمد تربت‏خوشبوى كربلاى معلاست یك اثر از موى مُشكبار محمد رایت فتحش به اهتزاز درآمد دست ‏خدا بود چون كه یار محمد من چه بگویم (حسان) به مدح و ثنایش بس بُوَدش مدحِ كردگار محمد https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
#کتاب #کتاب_بخوانیم #ابوعلی_کجاست کتاب «ابوعلی کجاست؟» https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34
به نام خدا امتداد با وجود سپری شدن 33 سال از پایان دفاع مقدس، هنوز خاطرات زنده و ناگفته های بسیاری در دل جانبازان و خانواده های شهدا نهفته است، ولی گذر زمان تا اندازه ای سبب شده تا نسل جدید نسبت به سبک زندگی شهدا و یا خاطرات شگفتی که توسط آن ها رقم خورده است، ابهامات و یا سوالاتی داشته باشد. این امر نیز به نوبه خود سبب ایجاد فاصله بین این دو نسل شده است. شاید برای برخی دست بردن در شناسنامه برای اعزام به جبهه امری غیر قابل تصور باشد و یا این که چگونه افرادی با وجود علاقه به خانواده و فرزند و شغل و...نه علاقه مند به جبهه، بلکه عاشق آن شده اند؛ و یا این که چگونه و چرا برخی از مجروحین جنگی، از بیمارستان فرار کرده تا به جبهه بازگردند. زندگینامه و خاطرات شهدای مدافع حرم، حلقه واسطه ای است بین نسلی که رنگ و بویی از جنگ تحمیلی را ندیده و بین نسل رزمندگان دوران دفاع مقدس. «ابوعلی» یک نمونه ممتاز در این عرصه است. به اعتراف خود شهید مرتضی عطایی در کتاب «ابوعلی کجاست؟» یک هفته تمام برای اعزام به سوریه پیگیری و پافشاری میکند، خود را به عنوان یک افغانی معرفی میکند، در عملیاتی که مسئول محور است از بیمارستان فرار میکند تا خود را به نیروهایش برساند، این در حالی است که وی عاشق زندگی و خانواده خود است و صاحب دو فرزند. عشق به زندگی در کنار خانواده اش در بیان خود شهید و مصاحبه ها و خاطرات همسر و دو فرزند شهید هویدا است. اگر بحث تعیین هدیه توسط صدام برای کشتن و یا دستگیری سرداران نظامی ایران در جنگ تحمیلی برای برخی محل تعجب و یا انکار است، خاطره حیدر محمدی از «عملیات بصرالحریر» در مورد شهید عطایی و سوال داعشی ها که«ابوعلی کجاست؟» میتواند سند زنده ای برای نسل سال های بعد از جنگ باشد. وجه امتیاز دیگر این کتاب، بیان مستقیم و بدون واسطه اتفاقات و خاطرات توسط خود شهید است؛ امری که در کتب دفاع مقدس کمتر شاهد آن هستیم. در بیان خاطرات از زبان واسطه ها شاید احتمال خطا داده شود، ولی در این کتاب خاطرات در حین حضور جانباز مدافع حرم در سوریه گرد آوری شده است. در کنار نکات مثبت کتاب شاید بتوان نکاتی را به عنوان بهبود سطح کتاب مطرح کرد. شرح چگونگی شهادت مرتضی عطایی در دو صفحه و از زبان یکی از همرزمان بیان می شود، ولی با توجه به این که در همان روز شهادت، طبق هماهنگی های انجام شده وعده دیدار مرتضی با خانواده در خاک سوریه بوده است، روایت کوتاه خانواده از شرح وقایع روز دیدار علاوه بر جذابیت روایتِ عزیزترین نزدیکان شهید، سبب تکمیل روند داستان زندگی شهید می شود و این سوال بی پاسخ نمی ماند که :«خانواده او چگونه مطلع شدند؟به چه طریقی دیدار او با خانواده اش را عقب انداختند؟» البته بیان کوتاه یک روایت به عنوانِ زندگی نامه ی خودگفته که در روی جلد کتاب قید شده است، خللی وارد نمی کند. نکته دیگراین که در بخش ضمائم، تصویری از شهید به همراه اعضای خانواده نمی بینیم. عکس شهید به همراه خانواد در بخش تصاویر،می تواند کامل کننده صحبت های شهید در مورد همسر و پسر و دخترش باشد. کتاب «ابوعلی کجاست؟» https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
به بهانه شروع دوباره برخی کتاب ها را نباید یک بار خواند. گاهی هم نمی شود که فقط آنها را یکبار خواند. جاذبه کتاب مجبورت میکند که دوباره و یا چند باره آن را بخوانی. 13 سال پیش این به دستم رسید. یعنی پاییز 1387 .تعاریف زیادی از کتاب و مولفش شنیده بودم. بحث شیعه و سنی و اختلافات و مبانی هم کمی برایم داغ شده بود. کتاب را که شروع کردم، نتوانستم رها کنم. حتی در یک سفر دو روزه کتاب را با خودم بردم و در مسیر خواندم. جذابیت و کشش این کتاب ذهن خواننده را رها نمی کند. مصاحبت با یک عالم شیعه و گفت و گو و مناظره در طول یک سفر، سبب می شود تا محمد تیجانی سنی مذهب، به دنبال حقیقت چندین ماه تلاش کند. دغدغه ای که او را رها نمی کند. وقتی جلوه های حقیقت مکتب اهل بیت برای او هویدا می شود، و در آستانه تصمیم بزرگ و تحول بنیادین زندگی خود قرار می گیرد، به جای فرار از حقیقت و یا سستی و فریب خود، تلاش خود را برای دریافت حقیقت بیشتر میکند. مطالعه و گفت و گو و مناظره... را سرلوحه کار خود قرار می دهد تا به تصمیم نهایی و تحولی بنیادین می رسد. کتاب هر چند شرح حال تشیع محمد تیجانی است، ولی به فراخور بحث ها پر است از استدلالات و احتجاجاتی که وی با علمای شیعه و اهل سنت داشته است. در کتاب از سفر خود به ایران بعد از مستبصر شدن هم می گوید و همچنین از گرویدن تعدادی از دوستان و اطرافیان به مذهب تشیع؛ سختی های این تصمیم و روزهای پر التهاب زندگی اش... امید دارم در بازخوانی مجدد کتاب،یادداشتی کامل در موردش ارائه دهم.... https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb36356
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
#در_مکتب_مصطفی #شهید_مصطفی_صدرزاده #مصطفی_صدرزاده #ابوعلی_کجاست #کتاب #کتاب_بخوانیم https://ei
در مکتب مصطفی خاطره نویسی از شهدای جنگ تحمیلی فراز و وفرود های خاص خودش را طی کرده است تا به دوره شهیدان مدافع حرم رسید. تمامی تجربه های در ثبت خاطرات و چاپ کتب در مورد زندگینامه و خاطرات شهدای دفاع مقدس به کمک نویسندگان خاطرات شهدای مدافع حرم آمد و آثار ارزنده ای روانه بازار شد. کتابهای در این زمینه بیشتر به شرح زندگی نامه شهید از تولد تا شهادت پرداخته اند، حتّی کتاب هایی که بر اساس گفته های خود شهید در دوران جانبازی نیز ثبت شده است به طور معمول به همین روال عمل میکنند. خاطرات عجیب که هر یک، چند احساس را در دل خواننده روشن می کند؛ ترس و غم، شجاعت و مظلومیت و....روایت های ناب از شب های عملیات و ...همه جزئی از روند از تولد تا شهادت است. برخی از کتب بازه زمانی را کمی توسعه داده و از پیش از تولد تا اتفاقات بعد از شهادت را نقل کرده اند. اما در بین کتب های مربوط به شهدا، کمتر کتابی مثل کتاب «در مکتب مصطفی» است. کتاب از خاطرات شهید بی بهره نیست ولی کتاب ثبت خاطرات هم نیست. سبکی که در این کتاب اتخاذ شده کمتر مورد توجه نویسندگان بوده است. کتاب بر اساس روش علمی پژوهشی در مورد خاطرات شهید و با روش تحقیق تحلیل محتوای کیفی بر روی خاطرات و آرشیو قوی به جای مانده از او شکل گرفته است. به اذعان مولف در بخش پیشینه تحقیق، «شاید بتوان ادعا کرد این نوشتار اولین کوشش در این حوزه محسوب می شود». مصطفی صدرزاده که در سال 94 و در سن 29 سالگی شهید می شود، با مستندهایی مانند عابدان کهنز و یا خاطرات و مصاحبه های متعدد در کتب دیگر مانند ابوعلی کجاست؟ برای دلدادگان مکتب شهادت نامی آشناست. مصطفی مدتی به حوزه علمیه می رود و از آنجا راهی دانشگاه شده و در رشته ادیان و عرفان مشغول به تحصیل می شود، اما در تمام طول دوره زندگی خود یک مساله را پیگیری میکند: «تربیت نیرو برای انقلاب اسلامی» . این کتاب سعی دارد با استفاده از خاطرات، زندگی او را از منظر رشد تربیتی و یک الگوی تربیت نیروی انسانی در تشکل های مردمی مورد بررسی قرار دهد. تفاوت دیگر کتاب علاوه بر روش اتخاذ شده، در این است که بر خلاف کتب نقل خاطرات، در جایی که لازم است به روش و یا برنامه های تربیتی اجرا شده توسط شهید نیز نقد وارد میکند و در پله ای بالاتر به برنامه های کلان و کشوری تربیتی و نقد آنها نیز نظر دارد. وجه دیگر کتاب این است که ناظر بودن تربیت را در مقام عمل سرلوحه خود قرار داده و تربیت و رشد تربیتی را به صورت انتزاعی و ذهنی بررسی نمی کند، بلکه مقام عینی و عملیاتی رشد و الگوها را مد نظر قرار می دهد. این امر سبب شده این کتاب در عین نقل خاطرات، کتابی علمی و عینی باشد. با توجه به این که پایگاه بسیج، هیات و مسجد مکان فعالیت های شهید صدرزاده، به عنوان یک تشکل مردمی بوده است، کتاب برای مربیان و فعالین در این سه حوزه، مطالب مغتنمی خواهد داشت. بدیهی است که با بیانی که گذشت، رده مخاطبین کتاب عموم مردم نخواهد بود. خلاصه مطلب، آنچه که در این کتاب می خوانید، فرایند بررسی یک الگوی موفق تربیتی با استفاده از تحلیل در شخصیت مربی و الگوهای مورد استفاده وی برای رشد یک نیروی در تراز انقلاب اسلامی است. https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
مناجات نامه خدا خیلی مخلصیم..شکرِ تو...بابا قبول کردیم ما ضعیفیم...میشه به این مامورانت بگی کمتر ما رو بنوازند....خدا باشه غلط کردم....خیلی ادعا کردم...اصلاهر چی تو بگی....نمیشه به اینا بگی یه کم از من دور بشن خدایی یه سوال، از چه دستگاهی تو اینا استفاده کردی که این قدر صداشون زیاده...من از فاصله چند متری هم صداشون رو می شنوم...واقعا صداشون خیلی زیاده( اگه بی احترامی نباشه روی اعصابه) به هر دلیلی خلقشون کردی...به من چه...من نمی پرسم چرا خلقشون کردی....شاید اون ها هم همین رو از تو درباره من می پرسند... خدایا یه سوال دیگه؟ به اینا حس بویایی دادی؟آخه دماغش کو؟ پس چطوری بو می کشند و آدم رو پیدا میکنند؟آخه میگن از 30 متری بوی ما رو حس میکنه ولی خدایی بد حمله می کنند...خیلی بد...بد که نه...یعنی شما که بد خلق نمیکنی...همچین جانانه میزنند...دورخیز میکنند و حمله میکنند...سپر و حایل هم نمی شناسند خوب !حمله کنند....یکی، یکی حمله کنند...چرا همشون با هم؟...خیلی همکاری قوی ای دارند...میزننا...یعنی یه چی میگم یه چی میشنوی...برنامه ریزی دقیقی بهشون دادی خدا...بازم تبارک الله خدایا ...باشه من ضعیفم ...انا عبدک الضعیف الذلیل....خداجون خاکسارم... یکی رو فرستادی حال ما رو بگیره و بگه هیچچی نیستی...باشه بابا...باشه... ولی خدایی این زور داره دیگه....من دو برابر که هیچ...صد برابر هم که هیچ....هزار برابر اون هم که هیچ...اصلا هیچی ول کن..اصلا اینا که نصف بند انگشت من هم نیستند، چرا این قدر خون خوار هستند؟ ؟ خدا من ضعیفم...قبول ...همین نه خدا ...صبر کن...الان درستش میکنم...میرم تو اینترنت هم سرچ میکنم یه راهکار پیدا میکنم دیگه.... سرکه، آبلیمو، ریحان تند،سیر خرد شده، جعفری، اسپری فلفل، نور طلایی، توری های حفاظتی.....اینا رو به عنوان راهکار گفتن امتجان کردم خداجون...فایده نداره...اثر نداره ...غلط کردم!!!!!! خدا جان بیخیال اینا...اثر نداره...مامورانت ول کن قضیه نیستن...باشه اقا ....ما ضعیفیم....انا عبدک الضعیف... خدایا...یه بار اینا مثل نمرود قصد جوون من رو نکنند...آخه خدا، خیلی بد می زنند...وقتی می زنند تا چند ساعت بدن آدم می سوزه... میشه به اینا بگی بگذارند من کمی بخوابم...درد بی خوابی بعد از زدن اینا خیلی بده...میسوزه و خارش شدید داره....فقط یه کم خواب! مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظيمُ وَ اَنَا الْحَقيرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْحَقيرَ اِلا الْعَظيمُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَ اَنَا الضَّعيفُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الضَّعيفَ اِلا الْقَوِىُّ خدا خیلی مخلصیم پینوشت: متوسط وزن یک پشه 2 تا 2/5 میلی گرم می باشد راهکار خوب پیدا نکردم...ماموران خوبی هستند...کارشون رو خوب بلدند... شامگاه یکشنبه 9 آبان 1400 https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
جای خالی سلوچ اگر بخواهم کلام را در مورد این کتاب داستانی خلاصه کنم، باید بگویم: زیبا،صریح و تلخ. امّا این سه چگونه قابل جمع هستند. زیباست چون تشبیهات و توصیفات را دقیق بیان کرده است. اگر قصد شرح حال کویر را دارد و یا درباره قماربازی می گوید و یا ساربانی شتران، دقیق و جزء به جزء ماجرا را تعریف میکند؛ آن هم نه تنها با زبانی رسمی، بلکه باترکیبی از زبان روستایی و عبارات محلی. وجه دیگر زیبایی کتاب، وجود یک مادر است که میجنگد و تلاش میکند تا صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارد و نان بازوی خود را به منت و سایه تحقیرآمیز دیگران نفروشد؛حتی دو پسر خود. و البته داستان عشق که رمز پایداری زن است برای مبارزه با روزگار که در جای جای داستان، یاد آن تکرار می شود. صریح است، زیرا کلامش کنایه ندارد. رک و صریح و سریع آن چه را که می خواهد بیان میکند و یا به تصویر می کشد؛ چه در مورد حرص باشد و یا فقر. حتّی در بیان الفاظ هم این صراحت به کار رفته است، الفاظی که شاید کمی رکیک باشند. امّا تلخ است و شاید به نظر برخی سیاه. روایت فقر به تنهایی خود تلخ است چه رسد به این که با مسائلی مثل حرص و طمع، کینه توزی، تمسخر و طعنه و... همراه شود. قهرمان داستان در میان این تلخی هاست که مسیر خود را طی میکند تا در نهایت بتواند حامی فرزندان خود باشد. تلخ است چون در هر چهار بخش کتاب، جدال این تلخی ها ادامه دارد تا به بیماری یک فرزند و شروع زندگی تلخ دختر خانواده و احساس پوچی فرزند دیگر ختم می شود. https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
🔸آغاز جلسات روایت خوانی کتاب شریف بحارالانوار توسط «استاد عباس آبادی» 🔹جلد ۱۱ (کتاب النبوه) 🔸این جلسات هر روز برگزار می گردد. 🔸دریافت صوت جلسات در کانال اعتصام: 🔸 @alhadees
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
🔸آغاز جلسات روایت خوانی کتاب شریف بحارالانوار توسط «استاد عباس آبادی» 🔹جلد ۱۱ (کتاب النبوه) 🔸این ج
این پست تبادل نیست توفیق شاگردی استاد عباس ابادی را داشته ام الحمدلله توفیق دارند و با احادیث و کتب روایی انس دارند و رشته دانشگاهی مربوط به حدیث را هم خوانده اند...مکالمه عربی یکی از مهارت های ایشان است و البته چندین سال دروس ادبیات را تدریس می کردند فرصت مغتنمی برای طلاب است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیروز چهارشنبه ۱۴آبان ۱۳۹۹ و مصادف با۱۸ربیع الاول، دقیقا یک روز بعد از میلاد حضرت رسول(صل الله و علیه و آله و سلم) وسط جلسه آشنایی با مکتب امام خمینی، ذهنم رفت سمت خاطرات سه سال قبل... با حاج علی مهدیان و اقای کاظم زاده و شبان و سایر دوستان رفته بودیم برای یاری رسانی به مناطق زلزله زده کرمانشاه دقیقا در همین ایام ۱۶آذر ۹۶و ایام میلاد رسول الله(ص) جشن مفصلی برای بچه های منطقه روستای برگزار کردیم، همون روستایی که آقای مهدیان در موردش مطلب را نوشت... یاد مجتبی حصاری هم افتادم که با محافظان خانم مسئولی که آمده بود مصاحبه ای بگیرد و برود ، بحث میکرد و داد و بیداد که بس است نمایش...اگر راست میگویید حداقل همین چند دقیقه مثل مردم زیر باران با مردم حرف بزن و نه زیر چتر مصاحبه بگیر و برو... اسدی هم کلی جایزه برا بچه ها آورده بود... نیروهای جهادی هم مشغول کار تعمیر و یا سرپا کردن خانه های پیش ساخته بودند و امـــّا خاطره نیاز به ماندگاری داره و نقطه ماندگاری خاطرات آن اردو جهادی زلزله کرمانشاه ،سید محمد ساجدی بود... همه این ها که نوشتم و گفتم در ذهنم مانده ولی نقطه ماندگاری است وسط روز بود نیروهای‌جهادی منطقه پایین روستا،برای گرم شدن و خشک کردن لباس های خیس شده از باران به حسینیه آمده بودند سید محمد وارد حسینیه شد و گفت: بچه ها تو بالای روستا زیر بارون مشغول کار هستند...خیس و خسته..چند نفر بیان کمک... دوباره همه راهی شدند سید محمد آروم و قرار نداشت خدایش بیامرزد همه فن حریف بچه های جهادی بود... از بنایی و جوشکاری تا نقاشی‌و البته مهم ترین هنرش دلبری بود... این شد. اولین و آخرین اردوی‌جهادی من با سید محمد آخرین دیدارم با سید محمد، اربعین سال ۹۷بود..همان سالی که پر کشید و رفت.. بین جاده نجف تا کربلا، با احمد عابدینی بودم که سید و اقای ناصر رو دیدیم و...... سه سال گذشت... @ali_mahdiyan @tamardom @m_shaban @khanetolab تصاویر بیشتر را ببینید در...👇👇 https://www.instagram.com/p/CHMrIkUHWxM/?igshid=1j8vnm6bg4m9a https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
شاید کمی کمتر از چشم بر هم زدن و شاید هم کمی بیشتر، دقیق نمی دانم، ولی اولین خشت های دهه چهارم زندگی هم فرا رسید. شاید برخی اوقات کمی از روال خسته کننده و نگذشتن ایام ناگوار گله داشته ام، ولی سرعت حرکت عمر آن ها را هم از یادم کمرنگ کرده است که چه سالی بود و یا چه ترمی و کجا و.... دهه چهارم یعنی سلام بر میانسالی. یعنی سلام بر ریختن موهایی که هر 3 هفته یکبار باید کوتاه می شد و اگر نمیشد قیافه از قافیه به در میشد و الان اگر 5 هفته هم کوتاه نشود اتفاقی نمی افتد.... و ترکیب تارهای سفید و مشکی .... دهه چهارم یعنی کم کم رسیدن به پله های بلوغ عمر. نفس ها و پله های آخر رسیدن به دوره اوج و چیدن ثمره بهار زندگانی بارها به دوستان و نزدیکان گفته ام، سالروز تولد تبریک ندارد؛امّا با مساله کادو گرفتن و کیک خوردن دور هم بودن چندان مشکلی ندارم. بهانه ای برای دور هم بودن زیباست ولی پیر شدن و نزدیک شدن به مرگ بیشتر تنبّه دارد تا تبریک. تبریک چه؟! من بیشتر این تبریک را شبیه یک بسته کادو خیلی قشنگ و پر از عکس گل و قلب میبینم که درونش یک کفن است!! یک تبریک شبیه تبریک انتصاب یک فرد به یک سِمت...تبریکی که نه ثمری دارد و نه اثری!! تبریک برای کدام موفقیت؟ تبریک برای نزدیک تر شدن به مرگ که هر لحظه در کنار ماست؟! تبریک که یکسال دیگر هم عمرت را هدر دادی !؟ تبریک که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند و می وزند و می‌چرخند و ...من در غفلت؟! تبریک برای یک سال فعالیت و مجاهدت و تلاش؟! کدامیک!؟ در هر صورت در حد خواندن همین متن هم چند نفس به مرگ نزدیک شدیم..... خواسته یا نا خواسته سلام دهه چهارم عمر من....سلام پی‌نوشت: زندگی زیباست و تلاش برای زیبا کردن آن زیبا تر امید زیباست و مرگ است که این امید را مضاعف می‌کند. شاید کسی برداشت کند متن یاس آور است، لیک باید عرض کنم خیر! با این نگاه بخوانید. https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
با توجه به هفته کتاب و کتاب خوانی میتوانید هشتک ص زیر را در کانال دنبال کنید: تا با عناوین کتاب های معرفی شده در کانال آشنا شویید...
یه همچین خدایی باحالی داریم به کم قانع نشویم که ضرر کردیم... ولی واقعا این قدر روح بزرگی داریم که دعا کنیم(مثلا) خدایا اگه پول به من بدی گرسنه های یک استان یا کشور و... رو غذا میدهم یا واقعا به بخل گرفتاریم؟!
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
دستم کوچک بود و به راحتی داخل لوله ناودان پشت بام می شد. باید کاه های جمع شده در دهانه لوله را مشت می کردم و داخل سطل می ریختیم. بعد هم با جارو و خاک انداز باید خاک ها را جمع می کردم و در نهایت ظرف آب را در دهانه ناودان خالی می کردم تا اگر کاه و یا گل در لوله مانده، شسته شود و در حیاط خانه جاری شود. پدربزرگ اهل فرار از کار نبود. اگر توان جسمی اش اجازه می داد حتما خودش همین کار را می کرد و به نوه ها واگذار نمی کرد. البته نوه ها هم اجازه نمی داند که زحمت بالا رفتن از پله های بلند پشت بام بر عهده پدربزرگ بیافتد. باران پاییزی من را یاد او می اندازد. تمییز کردن ناودان در آخر تابستان کار هر ساله بود. مثل بسیاری از اهل کاشان پدربزرگ را آقا صدا می زدیم....و مادر بزرگ هم خانُم جان بود. دست خودم نیست. خاطرات کودکی و نوجوانی با یاد و خاطرات آقا و خانم جان گره خورده. روضه خانگی و سفره بعد از روضه، آب حوض کشیدن شب نوروز و دنبال ماهی دویدن وسط حوض و زمین خوردن، آب پاشی حیاط سنگ فرش شده با خطایی آن هم در غروب های گرم تابستان، سماور نفتی ،کوبه های آهنی درب چوبی و صدای چرخیدن درب روی پایه های چوبی.... صداها، محیط، رنگ ها و نقش ها و...همه یادشان را در ذهنم زنده می کند؛حتی صدای چِلق چلِق تکان خوردن ساعت سیکو5 بند آهنی موقع قالی بافتن پدربزرگ حتی اگر دسته ای نان سنگک در سفره روضه ببینم یادش میکنم. بعد از روضه، سفره غذای ساده ای پهن بود که نان سنگکش را یا خودش گرفته بود و یا ما نوه ها می گرفتیم. سفره شان همیشه نان داشت. به قول طلبه ها کثیر الرماد بود و خاکستر خانه اش زیاد... باران که می بارد یادشان می افتم...روحشان شاد https://www.instagram.com/p/CWiQhYcITi5/?utm_medium=copy_link https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
خبری در راه است.... تا دقایقی دیگر....
قبل از طلبگی وبلاگی داشتم به نام طریق89 و گاهی قلمی می زدم اوایل طلبگی، با همکاری سایت مهندس طلبه مطالبم را منتشر می کردم. بعد از تغییر سیاست های سایت نوشتن مطلب متوقف شد. با دعوت دوستان به جمع نویسندگان سایت طلبگی تا اجتهاد پیوستم. بعد هم در کانالی به نام« دلنوشته های یک طلبه» در فضای تلگرام شروع به فعالیت کردم. به دلیل تشابه اسمی با چند کانال دیگر و مشکلات، اسم کانال را تغییر دادم ولی آدرس همان دلنوشته ها..بود. چند سالی کانال رونقی داشت تا این که کانال مقام معظم رهبری از فضای تلگرام خارج شدند و پیام ها متوقف. قبل از فیلتر شدن تلگرام در فضای ایتا حضور داشتم ولی با آخرین پیام کانال حضرت اقا ، فقط نوشته هایم را در ایتا منتشر کردم. مدتی در بله و سروش و گپ و آی گپ هم بود ولی فضای ایتا رشد بهتری داشت. به دلایل متعدد و با مشورت دوستان نظر به این شد که فعالیت در فضای سایت و یا وبلاگ را از سر بگیرم و مطالب کانال را به مرور در آنجا هم منتشر کنم. اگر اهل وبلاگ نویسی هستید آدرس زیر را دنبال کنید... https://delneveshtetalabe.blog.ir/
هدایت شده از طلبگی
🔸متاسفانه باخبر شدم حجه الاسلام ، از اساتید متبحر علم کلام در حوزه که بنده نیز مدتی توفیق تلمذ از محضر ایشان را داشته ام، دچار حمله قلبی شده اند و الآن در بخش سی سی یو بیمارستان بستری هستند. ان شاءالله همه عزیزان لطف کنید و ضمن دعای عاجزانه و خالصانه به محضر خداوند متعال و منان جهت سلامتی این استاد فرزانه، حمد شفایی برای ایشان که حق بزرگی بر گردن بسیاری از طلاب دارند بخوانید. 🌹 به کانال «طلبگی» بپیوندید. 👇👇👇 @talabegi1
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
🔸متاسفانه باخبر شدم حجه الاسلام #استاد_ذوقی ، از اساتید متبحر علم کلام در حوزه که بنده نیز مدتی توفی
منت بر سر بنده می‌گذارید اگر جهت شفای همه بیماران، مخصوصا این استاد عزیز و دوست داشتنی حمد شفا قرائت کنید...
بخل صفت مذمومی است خصوصا در وقت دعا یاد دوستان و اعضای کانال در این گوشه از بهشت زمین، زنده بود....